ژئوپولتیک انرژی(1)
مقدمه
از زمان انقلاب صنعتی، ژئوپولتیک انرژی – به معنی تهیه و تدارک انرژی و نیز تضمین دسترسی مطمئن به ذخایر انرژی – به عاملی مؤثر در خوشبختی، سعادت و امنیت جهانی تبدیل شده است. در طول دهه های آینده نیز سیاست های مرتبط با مقوله انرژی، بقای سیاره زمین را تعیین خواهند کرد.
طبیعت سیاسی انرژی – که با منابع و ذخایر از یک سو، و تقاضا از سوی دیگر مرتبط است – در مواقع بروز بحران ها توجه عمومی را به خود جلب می کند، بویژه وقتی که بازارهای بی ثبات نفت به سرعت قیمت ها را تغییر می دهند و صدای اعتراضات مردم و رأی دهندگان به گوش سیاستمداران می رسد. اما سیاست انرژی هر روز پیچیده تر می شود. سامانه های حمل و نقل، در همه جای جهان و بویژه در ایالات متحده، به شدت به نفت و انرژی حاصل از آن متکی شده اند؛ بدین ترتیب هرگونه شوک یا انفجار قیمت در بازار نفت این قابلیت را دارد که حتی قدرت بزرگی همچون ایالات متحده را هم دچار رکود و سردرگمی کند. دسترسی مطمئن به انرژی برای حفظ روند رشد و توسعه چین و هند، به عنوان دو کشور در حال رشد با سرعت بالا، نیز مهم و حیاتی است، چرا که حفظ این روند با توجه به جمعیت بسیار زیاد آنها، کاری بسیار دشوار است. با توجه به ارتقاء سطح آموزش و آگاهی و نیز افزایش تقاضاهای مردم در سراسر جهان، هرگونه شکست و ناکامی در راه تحقق آرمان های مرتبط با سعادت و خوشبختی می تواند به از هم پاشیدن نظام های اقتدارگرا و حتی بیشتر نظام های دموکراتیک منجر شود. این ها از جمله عوامل متعددی هستند که در اقتصاد مبتنی بر بازار، تولیدکنندگان انرژی را به قدرت سیاسی تبدیل نموده اند. واردکنندگان و مصرف کنندگان انرژی در حال رقابت برای کسب ذخایر بیشتر، کنترل قیمت های در حال افزایش و سیاست های تولید کنندگان بوده و از این طریق ایفای نقش های جدیدی را در سیاست های منطقه ای و بین المللی جستجو می کنند.
این ملاحظات ژئوپولتیکی سنتی، با وجود یک مسئله مهم دیگر، حتی پیچیده تر نیز می شوند: تغییرات آب و هوای جهان. هیئت بین دولتی سازمان ملل متحد در موضوع تغییرات آب و هوایی به شکلی کاملاً مستند و انکارناپذیر به این نتیجه رسیده که سوخت های فسیلی، علت اصلی تولید گازهای گلخانه ای است که دمای کره زمین را افزایش می دهد. تغییرات آب و هوایی، سیل ها و خشکسالی های شدیدی را در پی دارد که این ها نیز به نوبه خود به ویرانی مزارع و تولیدات مواد غذایی در کشورهای متعدد، گسترش انواع بیماری های متنوع، و در نهایت مرگ صدها هزار نفر در سال، بویژه در کشورهای در حال توسعه، خواهد انجامید. در دهه 1990، نزدیک به دو میلیارد نفر در معرض بیماری ها و آسیب های ناشی از تغییرات اقلیمی قرار گرفتند، و این رقم در دهه آینده ممکن است دو برابر شود. (1) همزمان با رقابت کشورها بر سر کسب منابع انرژی، آنها باید بطور جدی شیوه های حفظ، نگهداری و استفاده از انرژی را نیز تغییر دهند. سیاست های مرتبط با این بحث، بویژه چگونگی تأمین و پرداخت هزینه ها و انتشار فناوری های جدید و همچنین چگونگی جبران خسارت کشورهایی که در تغییرات آب و هوایی کمتر نقش دارند اما شدیدتر از بقیه آسیب ها و تراژدی های آن را تحمل می کنند، یکی از نقاط مهم در ژئوپولتیک جدید به حساب می آید.
نکته مهم دیگر این که، قیمت های بالای نفت و گاز و همچنین اقداماتی که برای مقابله با تغییرات اقلیمی باید اتخاذ شوند – از جمله قیمت گذاری زغال سنگ به شکلی که به سرمایه گذاری برای فناوری های جدید و کنترل آلودگی ناشی از آن بینجامد – تهدید دیگری را پیش روی ما قرار می دهد: خطر تولید و تکثیر سلاح های هسته ای. قیمت های بالای انرژی حاصل از سوخت های فسیلی، انرژی هسته ای را به گزینه ای جذاب تر در راهبردهای ملی انرژی تبدیل خواهد ساخت؛ و به موازات امیدواری و تکیه هرچه بیشتر کشورها به انرژی هسته ای، تقاضای آنها برای تملک و کنترل بر چرخه سوخت اتمی نیز افزایش خواهد یافت. بدین ترتیب، خطر تبدیل توان هسته ای غیرنظامی به قدرت هسته ای نظامی نیز بطور دراماتیک افزایش می یابد؛ ضمن آن که خطر دستیابی تروریست ها به مواد و فناوری های اتمی نیز همواره جزئی از این ماجرا به شمار می رود.
مقابله مؤثر با این چالش ها به یک درک درست از شکنندگی و حساسیت بازارهای بین المللی نفت و گاز، و همچنین درک رابطه میان امنیت انرژی، تغییرات آب و هوایی، و انرژی هسته ای و گسترش آن نیاز دارد. این مقاله در پی بررسی این روابط متقابل، و نیز انواع اقداماتی است که برای تضمین سعادت و امنیت مورد نیاز خواهد بود.
ژئوپولتیک نفت و گاز
بی ثباتی سیاسی در داخل کشورهای تولید کننده نفت و همچنین کشورهای اطراف آنها می تواند تغییرات عمده ای را در قیمت های این ماده در بازارهای جهانی به دنبال داشته باشد. این بی ثباتی ها همچنین نوعی اضطراب و نگرانی را در میان وارد کنندگان نفت ایجاد کرده و حتی قدرت سیاسی بیشتری را هم به تولید کنندگان اعطا نموده است. برای مثال، هنگامی که در 17 اکتبر سال 2007، تهدید به جنگ و برخورد نظامی با سازمان تروریستی پ.ک.ک. در درون کردستان عراق از سوی ترکیه مطرح شد، قیمت های نفت یکباره از 4/87 دلار در هر بشکه تا اواخر همان ماه به 53/94 دلار در هر بشکه صعود کرد. (2) نکته جالب اینجا است که ترکیه یک صادر کنده نفت به شمار نمی رود، و عراق نیز در یک بازار جهانی که روزانه 85 میلیون بشکه نفت در آن معامله می شود، فقط حدود سه میلیون بشکه در روز نفت تولید می کند. (3) درک عوامل جلوبرنده این فراز و نشیب ها، در واقع کانون درک ژئوپولیتیک انرژی است.
در اوایل سال 2006 بود که میزان مصرف نفت بر میزان تولید آن پیشی گرفت. وقتی که سقوط قیمت ها در آینده پیش بینی می شود، تولید نفت نیز از سوی تولید کنندگان کاهش می یابد. برعکس، وقتی انتظار افزایش قیمت های جهانی نفت وجود دارد، تولید کنندگان نیز تولید خود را افزایش می دهند. البته اگر تقاضای بازار، و نه قیمت ها، ملاک قرار گیرد، تولید نفت دیگر از مصرف آن عقب نخواهد افتاد. کاهش پیامدهای منفی این وضعیت (کسادی در تولید) به شرایط حاکم بر مناطق نسبتاً بی ثبات – مرتبط با تولید نفت – بستگی دارد، ضمن این که امنیت حمل و نقل نفت از طریق مجاری محدود موجود نیز امنیت انرژی را بطور کلی تهدید می کند. تقریباً 25 درصد از کل صادرات نفت جهان از تنگه هرمز، تقریباً 15 درصد از طریق تنگه مالاکا، و حدود 5 درصد نیز از طریق باب المندب – تنگه باریکی که دریای سرخ را به خلیج عدن متصل می سازد – عبور می کند. (4)
پشت بی ثباتی قیمت های نفت، عوامل بیشتری حضور دارند که تولید و تقاضا را در کنترل خود دارند. بطور کلی، کشورهای مهم تولید کننده و مصرف کننده نفت را می توان در سه گروه دسته بندی نمود: گروه اول، کشورهایی هستند که سریع ترین نرخ رشد تقاضا برای نفت را دارند، یعنی چین و ایالات متحده؛ گروه دوم را روسیه، عربستان سعودی، ایران، عراق، ونزوئلا، نیجریه، و قزاقستان تشکیل می دهند (کشورهایی که ما تقریباً اطمینان داریم در کوتاه مدت با کاهش تولید مواجه خواهند شد)؛ گروه سوم (کانادا، برزیل، بریتانیا، هند، ژاپن، نروژ، اندونزی) نیز دیگر محرک های مهم تولید یا تقاضا هستند، البته در این میان ژاپن و هند به شدت به واردات نفت از خارج متکی هستند.
در میان تولید کنندگان، توانایی محدودی برای افزایش سریع تولید در کوتاه مدت وجود دارد، و حتی چشم اندازهای این موضوع در بلند مدت هم بسیار مبهم هستند. روسیه اکنون با حداکثر توان خود تولید می کند، و عربستان سعودی هم در کوتاه مدت ظرفیت اضافی محدودی را در اختیار دارد. بواسطه مسائل و اختلافات تجاری، سیاسی، بی ثباتی های داخلی یا منطقه ای، و یا ایدئولوژیک، روسیه، ایران، ونزوئلا، نیجریه، و عراق برای افزایش ظرفیت تولید نفت خود در بلند مدت سرمایه گذاری نمی کنند. به دلیل انعطاف پذیری محدود در بخش تولید، نقش بی ثباتی سیاسی نیز بواسطه افزایش قیمت ها برجسته تر می شود. عمده ترین منابع بی ثباتی عبارتند از: منازعات موجود در منطقه خاورمیانه، خطر گسترش جنگ عراق و پیامدهای آن به خلیج فارس، اختلافات موجود میان ایران و ایالات متحده بر سر عراق و نیز برنامه هسته ای ایران، درگیری های موجود در منطقه دلتای نیجریه، مخالفت دولت های ایران و ونزوئلا با سیاست های واشنگتن، و مشکل تأمین امنیت مجاری اصلی ترانزیت نفت.
یک جنبه دیگر این شکنندگی نیز انعطاف پذیری محدود سطح تقاضای نفت در کوتاه مدت، در نتیجه ساختار بخش حمل و نقل است. هر نوع تغییر در این حوزه به سرمایه گذاری های طولانی مدت، تکنولوژیک، و زیرساختی نیازمند است. در میان مدت، می توان به گزینه هایی همچون افزایش استفاده از خودروهای هیبریدی – که به شبکه برق متصل می شوند – فکر کرد. (5) در بلند مدت نیز چشم اندازهایی برای سوخت های جایگزین وجود دارند. اما امروز نتیجه تمام بحث ها این است که، با وجود انعطاف پذیری اندکی که در کوتاه مدت، هم در بخش تقاضا و هم در بخش تولید بازار نفت وجود دارد، بی ثباتی های سیاسی یا ناامنی های مؤثر بر مناطق تولید کننده نفت و نیز مسیرها و مجاری حمل و نقل آن می تواند بی ثباتی های عظیم و حیرت آوری را در قیمت ها به دنبال داشته باشد. «مصرف کنندگان نفت هر روز 4 تا 5 میلیارد دلار برای خرید نفت خام می پردازند، در حالی که پنج سال پیش بسیار کمتر از این مبلغ را هزینه می کردند؛ همچنین این کشورها تنها در سال 2007، بیش از 2 تریلیون دلار را به درون صندوق شرکت های نفتی و کشورهای تولید کننده نفت سرازیر کردند.» (6) وقتی این موضوع را در متن مسائل سیاسی قرار دهیم، مطلب روشن تر می شود: وقتی که جورج بوش در ژانویه سال 2001 بر سر کار آمد قیمت نفت 30 دلار در هر بشکه بود که این قیمت در آغاز دومین دور ریاست جمهوری او در ژانویه 2005 به 48 دلار رسید، و در نوامبر 2007 نیز هر بشکه نفت تقریباً 97 دلار (7) معامله می شد؛ یک افزایش کلی 223 درصدی.
شدیدترین تأثیرات سیاسی بر واقعیت های بازار نفت امروز از سوی ایران، ونزوئلا، و روسیه اعمال می شود. ایران، علی رغم قطعنامه های 1696، 1737، و 1747 شورای امنیت سازمان ملل متحد – که خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم و افشای کامل همه برنامه های هسته ای از سوی تهران است – در حال توسعه یک برنامه هسته ای عمدتاً بومی است. ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین صدور چند قطعنامه در این شورا درباره ایران، فشارهای قابل توجهی را به تهران وارد ساخته، اما تهران هنوز نسبت به این اقدامات بی اعتنا مانده است. هم بواسطه منافع تجاری و اقتصادی شان در ایران، و هم به دلیل مخالفت عمومی آنها با صورتبندی یک سابقه برای سازمان ملل متحد مبنی بر محوریت تصمیم های فردی ایالات متحده در مسائل جهانی، چین و روسیه از اعمال هرگونه تحریم جدی علیه ایران جلوگیری خواهند کرد. اما در این میان نباید قدرت بالای ایران در بازار نفت را نادیده گرفت. در سال 2005، درآمدهای نفتی ایران بیش از 46 میلیارد دلار بود. این رقم در سال 2006 به 47 میلیارد دلار (8) افزایش یافت، و پیش بینی ها برای سال های 2007 و 2008، این درآمد ها را در یک محدوده 60 میلیارد دلاری قرار می دهند.
تأثیر ونزوئلا بر بازار نفت را باید در یک زمینه گسترده تر مرتبط با جهانی سازی و تأثیر آن در آمریکای لاتین مورد بررسی قرار داد. فرایند جهانی سازی به میلیون ها نفر در آمریکای لاتین در دستیابی به فناوری های جدید، بازار و سرمایه کمک کرده و در این مسیر کشورها و مردم زیادی را هم ثروتمندتر از قبل ساخته است. اما همزمان، شکاف میان "داراها" و "ندارها" نیز تعریض شده است. شکاف مذکور در کشورهایی که نظام آموزشی رشد بیشتری داشته – بواسطه آگاهی بیشتر – رنجش خاطر زیادی را موجب شده است. این رنجش خاطر در میان جوامعی که تقریباً از حالت فقر خارج شده اما از راه دستیابی به پیشرفت های بیشتر آگاهی ندارند، قوی تر است. چنین جوامعی در مقابل پوپولیسم بسیار آسیب پذیر می شوند. در این صورت، وقتی که فرصت رأی دادن پیش می آید، بسیاری از مردم در این جوامع از رأی خود برای بیان احساسات خود استفاده می کنند. ونزوئلا و هوگو چاوز از این دسته کشورها هستند. پیام های چاوز و حمایت های او از رهبران محلی، ظرفیت تحریک ناتوانی های محلی را در داخل برزیل و مکزیک دارد. این پیام ها اکنون در بولیوی و نیکاراگوئه به بار نشسته است.
درست است که تمام کشورهای آمریکای لاتین در مسیر چاوز قرار نگرفته اند، اما این رویه چالش های جدید و جدی را در مقابل یک نظم منطقه ای مبتنی بر دموکراسی و اصول بازار، قرار می دهد. از نظر دموکرات ها در این منطقه چالش اول عبارت است از تضمین این موضوع که هیچ حرکت و جنبش خشنی علیه دموکراسی - از جانب رهبران و کشورهایی که به دلیل ناتوانی عمومی شان، احساس تهدید می کنند – وجود ندارد. چالش دوم نیز اصلاح سیاست و شیوه حکمرانی، برای القای این حس به "ندارها" است که آنها هم می توانند آینده ای بهتر داشته باشند.
آیا رهبران آمریکای لاتین می توانند مردم خود را برای ایجاد ظرفیت و توانایی انتفاع از جهانی سازی درست آموزش دهند؟ آیا حکومت ها توانایی آن را دارند که بخش بیشتری از جمعیت سرخورده خود را جذب کنند؟ و آیا ایالات متحده بازارهای فناوری، خدمات و محصولات خود را به روی آنها خواهد گشود؟ این عوامل در کنار هم اساساً چشم اندازهای دموکراسی سازی در این منطقه را تحت تأثیر قرار داده و تعیین خواهد کرد که این دموکراسی به یک منبع ثبات و پیشرفت تبدیل می شود، یا یک منفذ برای ورود پوپولیسم.
ادامه دارد ...
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۷/۰۲/۲۹
مترجم : مهدی کاظمی
نویسنده : کارلوس پاسکال
نظر شما