جستاری در صابئان
نوشتار حاضر مروری بر تاریخ و عقاید پیروان یکی از ادیان قدیمی به نام «صابئان» است که مدتهاست در کشورهای اسلامی ایران و عراق زندگی میکنند. هدف نویسنده از این نوشتار، آشنایی با حقیقت دینی و سیری در مناسک دینی آنهاست. این پژوهش با رویکرد نظری و مراجعه به اندک منابع متعلّق به آنها و نیز دیگر منابع، اطلاعات مهمی به دست می دهد. یافتههای این پژوهش عبارتند از: صابئان به دو گروه اصلی حرّانی و مندائی تقسیم میشوند. گروه نخست در شمال عراق و گروه دوم، بیشتر در استان خوزستان ایران زندگی میکنند و دارای مناسک مشترک و نیز متفاوت هستند. با وجود آنکه مندائیان تاریخ خود را به حضرت آدم علیه السلام برمیگردانند، اما به دلیل عدم تبلیغ دین خود، ابهامات فراوانی راجع به آنها وجود دارد. آنها دارای خط، زبان و نیز کتب مقدّس مخصوص به خود هستند. ضمن آنکه باید اذعان کرد که از وضعیت آنها هنگام ظهور اسلام، اطلاعات چندانی در دست نیست.
آشنایی با تاریخ و عقاید هر دین و آیینی از مباحث مورد علاقه و نیز مهم تمام جویندگان حقیقت به شمار میآید. قرآن کریم آنجا که سخن از یهود و نصارا به میان آورده است، صابئان را نیز مورد اشاره قرار داده و مؤمنان حقیقی آنها را در زمان خود، از رستگاران به شمار آورده است. اگر چه صابئان به طور کلی به دو قسم «حرّانی» و «مندائی» تقسیم میشوند، اما هنوز میان محققان راجع به اینکه هر دو گروه را میتوان صابئی نامید یا نه، مباحثی وجود دارد.
از آنجا که صابئان دارای زبان، گویش، خط و الفبای مخصوص به خود هستند، همین امر موجب شد که محققان از درک حقیقت دینی آنها بسیار دیر مطلّع شده و اتهاماتی همچون ستارهپرستی یا فرشتهپرستی را به آنان نسبت دهند. مردم جهان تا مدتها آنها را نمیشناختند و برخی از مستشرقان رنج آشنایی با این قوم را با زندگی در کنار آنها و فراگیری زبان آنها به جان خریده و مردم جهان را با این قوم از یاد رفته آشنا کردند.
در کشور ما دغدغه آشنایی با این قوم ـ که در کنار ما مسلمانان و در شهرهای کشور ما زندگی میکنند ـ بسیار دیر به سراغ محققان آمد، اما با وجود این، تحقیقات ارزشمندی به رشته تحریر درآمده است و البته سؤالاتی ـ از قبیل حقیقت دینی آنها و ... ـ نیز بدون پاسخ باقی مانده است. این نوشتار کوتاه، نگاهی گذرا به تاریخ، عقاید و مناسک و... قوم صابئان دارد.
صابئان در قرآن
در قرآن کریم سه بار از صابئان یاد شده است:
ـ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.»2
ـ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَی مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.»3
ـ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ.»4
نکات به دست آمده از این آیات را میتوان اینگونه بیان کرد:
الف. از آنجا که صابئان در کنار ادیانی همچون یهودیت و مسیحیت آمده است، میتوان استفاده کرد که آنها نیز دارای دین و شریعت مخصوص به خود بوده و به اعتراف قرآن کریم به مبدأ و معاد اعتقاد داشتهاند.5
ب. صابئان در اصل دارای یک دین توحیدی بودهاند و عقایدی همچون ستارهپرستی که امروزه به برخی از فرقههای آنها نسبت میدهند از انحرافات بعدی آنها به شمار میآید.6
ج. اینکه در قرآن نام این قوم آمده است، میتوان دریافت کرد که این دین نیز مانند یهودیت و مسیحیت در عصر نزول قرآن دارای جمعیت قابل توجهی بودهاند وگرنه قرآن به آنها اعتنایی نمیکرد.7
درباره اینکه مراد از صابئین قرآنی چه کسانی هستند، در آینده قضاوت خواهیم کرد.
دین صابئان
آنچه مشهور بر سر زبانهاست، اینکه تعداد پیامبران صاحب شریعت و دین پنج تاست؛ حال صابئان که بنابر آیات قرآن کریم اعتقاد به مبدأ و معاد داشتهاند، پیرو کدام یک از ادیان پنجگانه بودهاند و از کدامیک از پیامبران صاحب شریعت پیروی میکردهاند؟
قدر مسلّم این است که نمیتوان آنها را از مسلمانان دانست و از اینکه در کنار یهودیان و مسیحیان ـ که بنابر آیات قرآن کریم اعتقاد به مبدأ و معاد داشتهاند ـ ذکر شدهاند میتوان گفت که پیرو این دو دین هم نبودهاند.
با وجود این، آیا بازماندهای از دین حضرت ابراهیم و نوح علیهماالسلامبودهاند؟ یا اینکه اساسا دارای یک دین جداگانه بودهاند و از هیچیک از این ادیان توحیدی پیروی نمیکردهاند؟ که در این صورت، ذکر آنها در کنار ادیان توحیدی و به نیکی یاد کردن از آنها، قابل تأمّل میشود.
از گفتههای علما و مفسّران نمیتوان به نتیجه روشنی رسید؛ زیرا عدهای از آنها، صابئان را پیروان حضرت نوح علیه السلام میدانند و عدهای دیگر، آنها را طایفهای از مجوس میدانند. عدهای دیگر از علما آنها را ستارهپرست میدانند و عدهای هم معتقدند که آنها دین روشنی ندارند و بر فطرت خود باقی هستند.8
در سطور و صفحات آینده به این سؤال رسیدگی خواهیم کرد.
معنای لغوی و وجه تسمیه
اختلاف دانشمندان در مورد صابئان، به معنای این واژه و وجه تسمیه آنها هم کشیده شده است؛ بدین شکل که برخی محققان حتی نزدیک به ده قول و نظر در این رابطه ذکر کردهاند. اما به طور کلی، میتوان ریشه این اختلافها را ناشی از چند امر دانست و این انظار را اینگونه دستهبندی کرد:
1. بیشتر دانشمندان، واژه «صابئان» را از واژه «صبا یصبو» مشتق دانستهاند؛ به این معنا که ماده اصلی این واژه را عربی قلمداد کردهاند. آنگاه از آنجا که این واژه به معنای خروج از یک دین و انتقال به دین دیگر یا تمایل به دین دیگر است، قائلان به این نظر در وجه تسمیه صابئان به این نام، بر چند دسته شدهاند:
الف) صابئان کسانی بودند که از دین توحیدی خود به ستارهپرستی رو آوردند.
ب) صابئان کسانی بودند که از دین توحیدی خود به پرستش فرشتگان رو آوردند.
ج) صابئان کسانی بودند که از سنّتهای حق اعراض کرده و از روش انبیا لغزیدند.
این افراد برای تأیید نظریه خود این قرینه را ذکر کردهاند که در زمان ظهور اسلام، مشرکان عرب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را به نام «صابئی» و اصحاب ایشان را به نام «الصباة»، به معنای خارجشدگان از دین خود میخواندند.9 یکی از محققان در اینباره مینویسد: «همانا قریش، پیامبر را "صابی" و صحابه را "صبا" به معنای خارجشدگان از دین قوم خود، مینامیدند و واژه "صابئة" بسیاری از اوقات در معنای "حنفاء" به کار میرفت... این امر بر این مطلب دلالت دارد که مقصود از "صابئة" میان عرب هنگام ظهور اسلام، جداشدگان و خارج شدگان از دین قوم خود یعنی عبادت بتها و نیز فریادگران توحید بوده است و اما اینکه میبینیم [واژه] "صابئة" بر صابئة معروف در اسلام، اطلاق میشود، در زمان اسلام پیدا شده است.»10
در بررسی این نظر میتوان گفت: اگرچه واژه «صابئة» در زبان عربی کاربرد داشته است و به معنای خروج از چیزی به چیز دیگر است، این نظر که صابئان را به این دلیل به این نام نهادهاند، قابل تأمّل است؛ زیرا همانگونه که در آینده روشن خواهد شد تمام فرقههای صابئان اینگونه نبودهاند و اساسا قرآن کریم وقتی از این قوم یاد میکند آنها را معتقد به مبدأ و معاد معرفی میکند. بنابراین، میتوان این فرضیه را مطرح کرد که اساسا صابئان در قرآن یک واژه عربی نباشد؛ زیرا به معنایی که در عرب به کار میرود به کار نرفته است.
2. واژه صابئان از ماده عبری «ص ـ ب ـ ع» به معنای فرو رفتن در آب میباشد که عین آن ساقط شده است و به معنای «مُعَمِّدون» است؛ یعنی کسانی که تعمید را با تغسیل در آب انجام می دهند.11
این وجه با واقعیات عینی درباره تمام فرقههای صابئان سازگار است؛ زیرا بارزترین ویژگی اعمال این گروهها همان اهمیت به آب و غسل تعمید است و اساسا وجه حضور آنها در بینالنهرین و مناطق پر آب همین عنصر بوده است.
3. سلیم برنجی که خود از صابئان مندایی خوزستان است در اینباره مینویسد: «واژه صابئین از واژه آرامی «صُبا یا صوا» به معنای تعمید اشتقاق یافته است. ایشان ناآشنایی به زبان مندایی آرامی را دلیل ذکر معانی نامناسب از سوی اندیشمندان برای صابئان دانسته است.»12
غَضبان رومی هم که از صابئان مندائی عراق است، «صابئه» را از «صبا» ـ که یک لغت آرامی و به معنای تعمید کردن است ـ میداند.13
این وجه هم با واقعیات عینی درباره این گروه منطبق است و چون از اهل همان گروه صادر شده است طبعا قابل قبولتر است، اگرچه در ریشه لغوی این کلمه وفاق دیده نمیشود.
4. دیگر اقوال بدون در نظر گرفتن ریشه لغوی این واژه، این وجوه را در وجه تسمیه صابئان ذکر کردهاند:
الف. صابئان منسوب به «صابئیبن لامک»، برادر حضرت نوح علیه السلام هستند.
ب. صابئان منسوب به «صابی»، نوه حضرت ادریس علیه السلام هستند.
ج. صابئان منسوب به «صابی بن شیثبن آدم علیه السلام » هستند.14
فرقه های صابئان
محققان از نظر اعتقادی صابئان را به فرقههایی تقسیم کردهاند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
1. اصحاب روحانیات: آنها معتقدند که ما نمیتوانیم به خالق حکیم تقرّب جوییم، پس باید از راه واسطهها که همان روحانیات هستند به خدا تقرّب جوییم. روحانیات از هر نوع مواد جسمی مبرّا هستند و همواره به تقدیس خدا مشغولند و تدبیرکننده فلک و کواکب هم همانها هستند و ستارگان هم هیکلهای آن روحانیات هستند.
2. اصحاب هیاکل: آنها نیز وجود واسطه را برای تقرّب به خداوند لازم میدانند و معتقدند این واسطه باید قابل رؤیت باشد؛ از اینرو، چون روحانیات قابل رؤیت نیستند باید واسطهای میان ما و روحانیات وجود داشته باشد که این واسطهها همان هیاکل یا ستارگان هفتگانه هستند.
بنابراین، اصحاب هیاکل دو واسطه را برای تقرّب به خداوند لازم میدانند.
3. اصحاب اشخاص: آنها نیز مانند دو گروه پیشین وجود واسطه را برای تقرّب به خداوند لازم دانسته و معتقدند که این واسطه همیشه باید در دسترس و قابل مشاهده باشد و چون روحانیات قابل مشاهده نیستند و ستارگان هم افول و غروب دارند و همیشه در دسترس نیستند، پس باید از واسطهای دیگر استفاده کرد. آنها برای تأمین این هدف، به ساختن صورتهای ستارگان هفتگانه رو آوردند و به آنها تقرّب میجستند.
بنابراین، اصحاب اشخاص برای تقرّب به خداوند، سه واسطه را لازم میدانستند.
4. اصحاب حلول و تناسخ: به اعتقاد این گروه، خداوند معبود یکی است، ولی مدبّر عالم، کواکب هستند. آنها معتقدند که خداوند گاهی در ستارگان و گاهی در وجود اشخاص زمین ظاهر میشود. به باور آنها در هر 36425 سال، نسل حیوانات و انسان منقرض شده و مجددا روی زمین از حیوان و انسان زوجی پدید میآید و نسل آنها افزایش مییابد و این کار تا ابد ادامه دارد و اساسا اصحاب حلول، قیامت را در همین امر میدانند.
5. صابئه فلاسفه: آنها به شریعت خاصی معتقد نبودند و تنها به روحانی بودن ستارگان اعتقاد داشتند و آنچه را عقل حُسن آن را درک میکند انجام میدادند.15
محققان با یک نگاه کلیتر صابئان را به دو دسته «حرانی»ها و «مندایی»ها تقسیم کردهاند.
صابئان حران
«حران» شهری در شمال عراق است که در بین راه موصل به شام و در قسمت شرق رود فرات واقع شده است. گفته میشود که حران نخستین شهری است که پس از طوفان حضرت نوح علیه السلام به وسیله «هاران بن آزر»، پسر عموی حضرت ابراهیم علیه السلام ساخته شده است و از اینرو، حران نامگذاری شده است. البته اقوال دیگری نیز در اینباره وجود دارد.16 درباره اینکه آیا اساسا در این شهر صابئان زندگی میکردهاند یا نه، تردیدهایی وجود دارد. ظاهرا نخستین کسی که در اینباره سخن گفته است ابن ندیم در کتاب الفهرست است. او مینویسد: مأمون در سفری که به جنگ با روم عازم بود به شهر حران رسید. اهالی شهر برای استقبال خارج شدند. در میان آنها گروهی بودند که ریشها و لباسهای بلند داشتند. مأمون از دین آنها سؤال کرد، جواب درستی ندادند. پرسید: آیا مسیحی هستید؟ گفتند: نه. پرسید: آیا یهودی هستید؟ گفتند: نه. مأمون گفت: من میروم و تا موقع بازگشت، شما یا باید مسلمان شده باشید و یا به یکی از ادیان اهل کتاب پیوسته باشید. در غیر این صورت، با شما به عنوان کفار حربی برخورد خواهد شد. این افراد به دنبال چاره بودند که یکی از علما با دریافت مبلغ معتنابهی به آنها گفت که به مأمون بگویند ما صابئی هستیم که اسم آنها در قرآن آمده است و ما جزء اهل کتاب هستیم.17
این نقل ابن ندیم موجب تردیدهایی درباره حقیقت صابئی بودن آنها شده است و میتوان گفت: دو موضعگیری کاملاً متفاوت را پدید آورده است که قضاوت در اینباره را به ادامه بحث واگذار میکنیم.
تاریخ حرانیان
آقای زرّینکوب در اینباره مینویسد:
صابئین که حکمت هِرمِسی [= حضرت ادریس] غالبا از طریق آنها در بین مسلمین نشر و ترویج شد در شهر حران، موطن قدیم ابراهیم و لابان میزیستند و به سبب امتزاج عناصر مقدونی و یونانی بازمانده از عهد اسکندر با بقایای اقوام آشوری و سریانی و ارمنی در آن حدود، مقارن غلبه رومیها بر آنجا و در طول مدتی که در نواحی بین ایرانیان و رومیان بر سر تصرف و تملّک آن منازعات مستمر در جریان بود، در مجموعه عقاید و آداب اهل حران، علاوه بر مذاهب یونانی، پارهای از عناصر دوران تسلط آشور و بابل که هیکل معروف خدای سین (= ماه) را در آنجا برپا داشته بودند باقی بود. وقتی بعد از رسمی شدن آیین مسیح در روم نیز حران همچنان بر عقاید و آداب عهد شرک وفادار ماند و آباء کلیسای قدیم هم از آنجا همچون یک شهر شرک، شهر یونانی یاد میکردند، این تمسّک به عقاید و آداب قدیم در نزد حرانیان در دوران خلافت اسلامی نیز دوام یافت.18
از این گفتار استفاده میشود که تاریخ قوم حرانی همراه با شرک بوده است و به تعبیر برخی محققان، شهر حران معروف به «وثنیت» بوده است.19
ایشان همچنین مینویسد:
خلفای اموی که آخرین آنها مروان حمار به این شهر علاقه خاصی داشت، در مبارزه با عقاید حرانیان اهتمام چندانی نکردند و در عهد عباسیان اقدام هارونالرشید در مبارزه با آیین قوم به جایی نرسید و چون مأمون از آنها خواست که یا اسلام آورند یا انتساب خود را به اهل ذمّه معلوم دارند، آنها خود را با صابئین مذکور در قرآن منطبق خواندند.20
انبیای قوم حران
شهرستانی، چهار شخصیت را به عنوان پیامبران قوم حران معرفی میکند که دیگران هم به تبع شهرستانی همین چهار نفر را ذکر کردهاند. این پیامبران عبارتند از: عاذیمون، هِرمِس، اعیانا و اواذی. حرانیان، هرمس را همان حضرت ادریس دانسته و اساس آموزههای خود را به او نسبت میدهند.21
دانشمندان حرانیان
به طور کلی، قوم حرانی علاقهمند به فرهنگ و حکمت و علم بودند و به دلیل وجود همین ویژگی در حکومت اسلامی، بخصوص در عهد عباسی، در برخی مسئولیتهای حکومتی ایفای نقش کردند. برخی از دانشمندان حرانی را به طور خلاصه میتوان اینگونه معرفی کرد:
ثابتبن قرة: در هندسه و فلکیات استاد بود و در دستگاه معتضد عبّاسی منجم بود. او تألیفات بسیاری در ریاضیات، طب، فلسفه و منطق داشت. فرزند او سنان بن ثابت و نوهاش ثابت بن سنان نیز در طب مهارت داشتند و حتی رئیس بیمارستان بغداد بودند. همچنین نوه او در تاریخ هم مهارت داشت و کتابی در اینباره تألیف کرده است که میان قدما مشهور است.
ثابتبن قرة در حران با همکیشان خود اختلاف پیدا کرد و به همین دلیل، به بغداد آمد و شعبه دیگری از دین حرانی را در آنجا تأسیس کرد.
هلالبن ابراهیم بن زهرون: هلال از پزشکان معروف زمان خود بود که در درمان بیماریهای سخت شهرت داشت.
محمّدبن جابر البتانی: منجّم و ریاضیدان معروف که ستارگان را رصد میکرد و دارای زیج بود. زیج او به نام زیج صابئی معروف است که به زبان لاتینی هم ترجمه شده است.
عمران صابئی: او یکی از متکلمان حرانی در عهد مأمون بود که در جلسه مناظرهای که میان امام رضا علیه السلام و پیروان دیگر ادیان برگزار شده بود، به عنوان رئیس صابئان شرکت داشت و با پاسخهای امام رضا علیه السلام به سؤالاتش، مسلمان شد.22
عقاید قوم حرانی
محور عقاید حرانی تعالیم هرمس مثلث است که حرانیان او را همان حضرت ادریس علیه السلام میدانند. این عقاید آمیخته با افکار فلسفی است و به افکار فلسفی یونان باستان شباهت دارد. به عنوان مثال، اعتقاد به لوگوس و عناصر اربعه در این تعالیم به وضوح دیده میشود. برخی از عقاید آنها به شرح ذیل میباشد:
تناسخ: به اعتقاد حرانیان پس از مرگ، نفس اگر دارای اعمال سیئه باشد در جسد دیگری حلول میکند و آنقدر در آنجا میماند تا اینکه طاهر شود و اگر دارای اعمال حسنه باشد به عالم افلاک عروج میکند و تا قیامت آنجا میماند.23 در بیان دیگری گفتهاند: به اعتقاد حرانیان، ارواح خوب در ابدان خوب رفته و استراحت میکند و ارواح بد به ابدان بد و ابدان حیوانات منتقل شده و پس از هزار سال دوباره در قالب انسان درمیآید که اگر پاک شد به آخرت منتقل میشود و در غیر این صورت دوباره به حیوانات منتقل شده و تا هزار سال دیگر باقی میماند.24
بهگفته شهرستانی اصل تناسخ و حلول از این قوم پیدا شد.25
قدمای خمسه: حرانیان پنج عنصر را به عنوان موجودات ازلی و غیر مخلوق میدانستند که البته در برخی نقلها این عناصر عبارت بودند از: آسمان، زمین، خورشید، ماه و ستارگان26 و در بیشتر نقلها این عناصرْ باری تعالی، نفس، هیولی، دهر و خلأ معرفی شدهاند. از این پنج عنصر دو تا زندهاند که همان باری تعالی و نفس هستند و یکی منفعل است که همان هیولی است و دو تا نه زندهاند و نه منفعلاند که دهر و خلأ هستند.27
اعتقاد فراوان به موجودات آسمانی: به طور کلی، ستارگان و اجرام آسمانی حضور جدّی در عقاید حرانیان دارند. با اینکه گفتهاند حرانیان به خدای واحد اعتقاد داشتند، اما این عقیده در صحنه عمل کمتر به چشم میخورد؛ چراکه آنها کار تدبیر عالم را به عهده فرشتگان که در واقع، روح افلاک و اجرام آسمانی هفتگانه بودند میدانستند. برخی از گروههای حرانی، خود اجرام را میپرستیدند و برخی نیز چون میدیدند که اجرام همواره در دسترس نیستند، از اینرو، صورتهایی را برای آنها میتراشیدند و آنها را میپرستیدند. ستارهپرستان برای هر یک از اجرام آسمانی هفتگانه خود معبد جداگانهای با ویژگیهای خاص از نظر شکل هندسی میساختند.28
اعتقاد به ستارگان در مناسک و اعمال آنها هم به نحو چشمگیری وجود دارد.
مناسک قوم حرانی
نماز: «صلاة» به معنای دعاست و حرانیان به این معنا نماز داشتند؛ به این شکل که برای ستارگان دعا و تضرع انجام میدادند.29 آنها روزی سه یا پنج بار و رو به شمال نماز میخواندند.30
روزه: از پیش از طلوع خورشید تا پس از غروب از خوردن محصولات حیوانی ـ نه نباتی ـ اعم از گوشت، سمن، شیر و تخم مرغ خودداری میکردند. روزه آنها به شکل یک ماه کامل نبود، بلکه در ایام گوناگونی از سال که جمعا بیش از یک ماه میشد به روزه میپرداختند.
قربانی: برای هر سیاره از جمله مشتری، زحل، مریخ، خورشید و ماه و ... قربانی مخصوصی داشتند.
ازدواج: آنها تنها ازدواج با همکیش خود را روا میدانستند و ازدواج با غیر همکیش را موجب خروج از دین حرانی میدانستند.
غسل: آنها جنابت و مسّ میّت را موجب غسل میدانستند.31
محرمات: خوردن گوشت سگ و خوک و پرندگانی که دارای چنگال هستند و کبوتر، و ختنه کردن و تراشیدن موی صورت را حرام میدانستند.32
صابئان مندائی
مندائیان یا مغتسله قومی هستند که در اطراف بصره و در خوزستان ایران، بخصوص در شهرهای خرمشهر و اهواز، زندگی میکنند. این قوم به دلیل آنکه آب جاری در نزدشان مقدّس است، سکونت در این مکان را اختیار کردهاند.
مندائیان یکی از ناشناختهترین ادیان جهان را دارند و این امر به طرزتفکر خود آنهابرمیگردد.بهبیاندیگر،عوامل ناشناخته بودن آنها را میتوان در چند نکته خلاصه کرد:
1. عدم تبلیغ: دین مندائی یک دین تبشیری نیست و دعوت و تبلیغ در این دین وجود ندارد.
2. ازدواج درونی: بر اساس اعتقادات این قوم، ازدواج با غیر مندائی ممنوع و موجب خروج از این دین میشود.
3. عدم انتشار کتب: بزرگان این دین نمیخواستند که دیگران از اسرار این دین مطلّع شوند و بر همین اساس، از انتشار کتب و در اختیار دیگران قرار دادن آنها خودداری میکردند. آنها حتی از چاپ کتاب برای پیروان خود نیز دریغ میکردند و معتقد بودند که کتابها باید دستنویس باشند.
این عوامل موجب گمنامی آنها شده بود تا اینکه برخی از مستشرقان پس از اینکه مدت طولانی در میان آنها زندگی کردند و زبان آنها را آموختند، اقدام به ترجمه و انتشار برخی از کتابهای مندائیان به زبانهای اروپایی کردند که از جمله این مستشرقان میتوان به لیدز باسکی و خانم دراور و رودلف ماتسوخ آلمانی و نولدکه اشاره کرد.33 تا اینکه اخیرا یکی از صابئان مندائی عراق و یکی از صابئان مندائی ایران، کتابهایی را راجع به عقاید و تاریخ قوم خود به زبانهای فارسی و عربی به رشته تحریر درآوردند. بدینروی، آقای سلیم برنجی از صابئان مندائی خوزستان ایران، کتاب قوم از یاد رفته و آقای غضبان رومی از صابئان مندائی عراق، کتاب الصابئة را نوشتند.
تاریخ مندائیان
مندائیان سابقه شکلگیری آیین خود را به زمان حضرت آدم علیه السلام برمیگردانند و ایشان را اولین پبامبر خود میدانند.34 پس از حضرت آدم علیه السلام ، شَیْتِل ـ که همان شیث بن آدم است ـ را نبی خود میدانند.35 آنها خود را از جمله مسافران کشتی حضرت نوح علیه السلام دانسته،36 پس از حضرت نوح علیه السلام ، سام بن نوح را رهبر خود تلقّی کردهاند.37 آنها از حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیهم السلام به عنوان پیامبران بزرگ الهی یاد میکنند، ولی اینگونه نیست که آنها را هم از جمله انبیای قوم خود بدانند. در اعتقادات مندائی، حضرت موسی علیه السلام هم به عنوان پیامبر این قوم شناخته نشده است و حتی دین خود را در عرض دین حضرت موسی علیه السلام دانسته و معتقدند که 2000 سال پیش میان مندائیان و بنیاسرائیل درگیریهایی به وجود آمد که منجر به تضعیف مندائیان شد، از اینرو، خداوند به فکر نجات مردم مندائی افتاد و برای این کار یحیی یوحنا را به عنوان منجی این قوم فرستاد.
همین نکته موجب شده است که آنها به حضرت یحیی علیه السلام اهمیت فراوانی دهند، به گونهای که او را پیامبر، مروّج و زندهکننده دین مندائی میدانند. آنها حتی سال خود را هم سال یحیایی ـ نه شمسی ـ مینامند. مندائیان معتقدند که حضرت یحیی علیه السلام کسی بود که کتابهای پراکنده شده مندائی را جمعآوری کرد و کتاب ادراشی ادیهیا را از خود به جای گذاشت.38
بر اساس تاریخ مندائی، این قوم شصت سال پس از وفات حضرت یحیی علیه السلام بر اثر درگیری با یهودیان مجبور به ترک فلسطین و مهاجرت به بینالنهرین ـ که یکی از بلاد امپراتوری ایران در زمان اشکانیان بود ـ شدند.39 عدهای نیز مقصد اصلی آنها را پس از مهاجرت از فلسطین، منطقه خوزستان ایران و جنوب عراق دانستهاند.40
به اعتقاد برخی محققان، سُکنا گزیدن آنها در سرزمین کَلْده و بینالنهرین موجب شد که گروهی آیین کلدانیها را به اشتباه آیین صابی بدانند و یا صابیها را ستارهپرست تفسیر کنند و یا صابیها را با حنفاء و پیروان حضرت ابراهیم علیه السلام ـ که در آن دیار و در حران کم و بیش وجود داشتند، و از لحاظ اعتقاد به مبدأ و معاد و احکام و اغسال نیز تشابهی با هم داشتند ـ یکی پندارند و یا حنفاء را «صابیهای ابراهیمی» بخوانند.41
اکنون قریب به پنج هزار نفر از آنها در خوزستان، کنار رود کارون، اهواز، خرمشهر، آبادان و شادگان زندگی میکنند.42 و حدود هشت هزار تن از آنها در عراق، اطراف دجله و فرات در بغداد، حله، ناصریه، ماره، کوت، دیالی، کرکوک، موصل، رمادی، سلیمانیه و کربلا به سر میبرند.43
پیامبران و دین مندائیان
بر اساس تاریخ این قوم، انبیای مندائیان، حضرت آدم علیه السلام ، شیتل، سام، رام، حضرت نوح و حضرت یحیی علیهماالسلامهستند. آشنایی اجمالی با تاریخ این قوم ما را در شناخت دین آنها کمک میکند. به طور مقدّمه باید گفت که بر اساس روایات موجود در متون ما مسلمانان، انبیای دارای دین و شریعت عبارتند از: حضرت نوح، حضرت ابراهیم،حضرتموسی،حضرتعیسی علیهم السلام وپیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله.
با توجه به تاریخ این قوم میتوان گفت که به طور قطع دین این قوم یهودیت نیست؛ چراکه در تاریخ این قوم از درگیری میان یهودیان و مندائیان سخن به میان آمده است و آنها دین مندائی را در عرض دین یهود به شمار آوردهاند. ضمن اینکه آنها در کتاب کِنزاربا میگویند: «بسم اللّه المتعالی ... لا امارس طقوسا بالنار و لست یهودیا و لا مسیحیا.»
با توجه به این متن مندائی، میتوان مسیحی نبودن آنها را هم نتیجه گرفت.44
همچنین با توجه به اینکه آنها از حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان پیامبر قوم خود یاد نکردهاند و تنها او را به بزرگی یاد کردهاند میتوان گفت که آنها آیین خود را از وی هم نگرفتهاند. حضرت یحیی علیه السلام هم از جمله انبیای اولوالعزم نیست و اساسا خود مندائیان هم او را پیامبر صاحب دین جدید نمیشناسند، بلکه او را به عنوان پیامبر مروّج دین مندائی به رسمیت میشناسند. حضرت آدم علیه السلام هم که دارای دینوشریعتمخصوصینبوده است.
با توجه به این مقدمات میتوان ادعا کرد که از آنجا که آنها حضرت نوح علیه السلام را به عنوان پیامبر قوم خود به شمار میآورند و این پیامبر هم از جمله انبیای اولوالعزم بوده است، پس دین مندائی باید از شریعت حضرت نوح علیه السلام گرفته شده باشد.
وجه تسمیه واژه مندائی
سلیم برنجی، «مندائی» را مشتق از «مندابه» به معنای دانش و معرفت میداند و مندائی را کسی میداند که صاحب معرفت الهی و نیز صاحب علم و دانش باشد.45
خط و زبان مندائی
به گفته مندائیان، خط مندائی به صور مستقیم از خط آرامی مشتق شده و آسانترین و کاملترین خطوط سامی است.
الفبای مندائی شامل 23 حرف بوده و از راست به چپ نوشته و خوانده میشود.
زبان صبّی یا مندائی یک لهجه آرامی بابلی است و به طور کلی، زبانهای آرامی عبارتند از: تدمری، سریانی قدیم، اسطرنجبیلی، سریانی غربی، سریانی شرقی، سریانی فلسطینی، مندائی و منخی. زبانشناسان ثابت کردهاند که همگی آنها از یک ریشه مشتق گردیده و بسیار به هم نزدیک است.46
کتب مقدّس47
1. گنزاربّا: مندائیان معتقدند این کتاب به وسیله فرشته وحی بر حضرت آدم علیه السلام نازل شده است.48 این کتاب به وسیله لیدز بارسکی به آلمانی ترجمه شد.
2. ادراشی ادیهیا: این کتاب منسوب به حضرت یحیی علیه السلام و تعالیم ایشان است. خانم دراور این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرد.
3. قِلِستا: کتابی است که آداب و احکام ازداوج در آن نوشته شده است.
4. سیدرا ادنشماثا یا کتاب نفوس: این کتاب درباره سنن و آداب تلقین اموات و چگونگی دفن و جدایی روح از بدن و... بحث میکند. صابئان معتقدند که این کتاب بر حضرت آدم علیه السلام نازل شده است. خاورشناس انگلیسی خانم دراور این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرده است.
5. دیونان: مجموعه اعتقادات و سنّتهای این قوم را در این کتاب آوردهاند.
6. اَسفَرمَلواشه یا اسفار مالاشیا: علمای صابئی به وسیله این کتاب، حوادث را پیشبینی میکنند. همچنین در این کتاب اوراد و ذکرهایی برای معالجه امراض وجود دارد.
7. اِنیانی یا اناشید: در باب مراسم عبادت و نماز و احکام میت مطالبی دارد. نسخهای از این کتاب در موزه عراق وجود دارد.
8. دهیقل زیوا یا هیقل زیوا: این کتاب مشتمل بر 1200 سطر و از کتابهای ادعیه و اوراد و اذکار است. صابئان عقیده دارند اگر اذکار این کتاب به همراه هر کس باشد، هیچ سلاح سرد و گرمی در او کارگر نیست.
9. تفسیر پغره: در باب تحولات جسمانی انسان صحبت میکند.
10. سیدرا مَصوِّتا: این کتاب دربردارنده احکام و اقسام تعمید است.
11. دساتیر: مشتمل بر برخی دستورات است. بسیاری این کتاب را ساختگی میدانند.49
عقاید مندائیان
توحید: درباره عقیده این قوم به توحید سخنان ضد و نقیض بسیاری به چشم میخورد. برخی از محققان با نفی انتساب وثنیت از این قوم، مندائیان را انسانهایی معتقد به خدای زنده، رزاق و ازلی میدانند50 و عدهای دیگر از محققان، بسیاری از عقاید صابئان مندائی را در باب اعتقاد به خدا و خلقت و معاد، خلقت آدم و بهشت و دوزخ و مسائل تاریخی مانند طوفان حضرت نوح علیه السلام مانند عقاید یهودیان میدانند. این عده از محققان، آیین مندائی را متأثر از عقاید گنوسیها و مجوس و قوم بابل دانسته و آنها را قومی دانستهاند که به تقدیس ستارگان میپرداخته و این ویژگیراازشاخصههایامروزینآنهاهمبهشمارآوردهاند.51
درباره این ادعا که مندائیان به تقدیس ستارگان میپردازند باید گفت که با توجه به آموزههای موجود در کتب مقدّس این قوم چنین ادعایی نمیتواند درست باشد؛ چراکه در کتاب ادراشی ادیهیا آمده است که هر کس به دنبال ساحران و ستارهشناسان برود در مکانی سرد معذب خواهد شد. بر پایه این منبع است که برخی از محققان، حتی تقدیس ستارگان را هم از عقاید این قوم نفی کردهاند. اگرچه این نکته را که آنها با محاسبات نجومی مقدرّات را پیشبینی میکنند از مسلّمات این قوم دانستهاند،52 این امر غیر از تقدیس ستارگان است. سلیم برنجی دعای مندائیان هنگام خروج از آب و پایان مراسم تعمید را اینگونه مینویسد: «بسماللّه المتعالی ... انی خرجت من الماء الجاری ... نحمداللّه و نعبده عبادة خالیة من الاجرام السماویة و ان الشمس نور مسخر لنا و هی فاقدة لایة قدرة و عبادتها باطل.»53
عدهای از محققان معاصر برای اینکه قبح تقدیس ستارگان را از این قوم کمتر جلوه دهند، از به کار بردن واژه تقدیس ستارگان برای قوم مندائی خودداری کرده، ولی مندائیان را قومی معرفی کرده که به ستارگان احترام میگذارند و این ادعا را مستند به این نموده که مندائیان نماز خود را به سمت شمال میخوانند و از آنجا که ستاره قطبی در این جهت قرار دارد، پس این به معنای احترام به ستارگان است.54
این ادعا ناشی از عدم مراجعه دقیق به کتب مندائیان است؛ چراکه به شهادت مندائیان سرّ اینکه آنها برای نماز رو به شمال میایستند، مطلب دیگری است. آقای برنجی آن را اینگونه بیان میکند:
به جز رشامه، همه رسوم دیگر مندائیان به طرف شمال ـ که گفتیم قبله آنان هم بدان سو است ـ انجام میپذیرد. «اواثرمزنیا»، جای مقدّسی از دنیای دیگر است که در آن مکان مقدّس، نیکی و بدیهای یک مرد و زن سنجیده شده و حکم نهایی درباره آن فرد و اعمالش صادر میگردد. به اعتقاد مندائیان، وقتی که رو به شمال میایستند در جهت آن مکان مقدّس ایستادهاند. به همین علت، تمام مراسم خویش را رو به سمت شمال انجام میدهند.55
همچنین ایشان آیات دیگری را بیان میکند که مندائیان هنگام تعمید میخوانند و این آیات بیانگر اصرار این قوم بر توحید و نفی شرک است:
بار خدایا، شما فرمودید که آتش و هر چیز دیگر غیر تو فاقد اراده و باطلند و کسی که آنها را تعظیم و سجده مینماید نیز حقشکن و باطل و از مفسدین و منکرین میباشد.... من با روان شاد و فکری پاک و وجدانی آزاد از هرگونه شرک نسبت به اللّه از رودخانه بیرون آمده و تعمید یافتم.56
درباره اینکه آیا مندائیان ملائکه را میپرستند یا آنها را تقدیس میکنند باید گفت: پرستش ملائکه به هیچ عنوان در کتابهای آنها نیامده است، اما احترام به ملائکه در این دین پذیرفته شده است. به عنوان مثال، مندائیان در مقدّمه نماز خود بیست بار سلام میدهند که 12 بار آن سلام به ملائکه است و سایر سلام ها، سلام به خداوند ـ با صفات گوناگون ـ و انبیاست.57 پر واضح است که احترام به ملائکه با توحید تعارضی ندارد؛ چراکه ما مسلمانان هم به ملائکه احترام میگذاریم. شاهد این امر این است که در قرآن کریم، 58 بار از ملائکه ـ غیر از مواردی که از فرشتگان خاصی و به نامهای خاصی یاد میشود ـ یاد شده است که در موارد بسیاری خداود متعال آنها را موجوداتی محترم و مطیع معرفی فرموده و حتی در مواردی شرط نیکوکار بودن انسان را ایمان به خدا و ملائکه و انبیا دانسته است و عجیب اینکه ملائکه را بر انبیا هم مقدم داشته است.58
به نظر میرسد که برای قضاوت درست درباره عقاید این قوم، متقنترین راه، مراجعه به کتب خود مندائیان است و هرگز نباید به چنین نسبتهایی که به آنها میدهند، اعتماد کرد.
معاد: آقای برنجی اعتقاد مندائیان به معاد را اینگونه معرفی میکند: مندائیان به دنیای جاویدان پس از مرگ اعتقاد دارند. در آخرت دو مکان وجود دارد؛ یکی «آلمانهورا» که همان عالم انوار است و دیگری عالم «آلمادهشوخا» که همان عالم بدیهاست. این دو عالم همان بهشت و دوزخ هستند. روح هر فردی پس از مرگ برای سنجش گناهان و خوبیها ابتدا به جایی به نام «اواثرمزنیا» میرود، آنگاه به عالم انوار یا بدیها منتقل میشود.59
مناسک مندائیان
1. تعمید: مهمترین عمل عبادی این قوم، غسل تعمید است که در ایام متعددی از سال و به مناسبتهای مختلفی باید انجام شود. هر مندائی حداقل سالی یک بار باید این عمل را انجام دهد که الزاما باید در روز یکشنبه انجام شود. از مناسبتهایی که به موجب آنها باید غسل تعمید انجام شود، میتوان به این موارد اشاره کرد: طاهر کردن نوزاد، زن زائو پس از یک ماه، عروس و داماد پیش از مراسم عروسی و پس از مراسم عروسی، مرتکبان گناه.60
اهمیت زیاد این قوم به غسل تعمید موجب شده که عدهای آنها را از فرقه مسیحیت به شمار آورند61 و بسیاری هم آنها را «مغتسله» بنامند.
2. نماز: به زبان مندائی نماز را «براخه» گویند که باید همراه با وضو ـ که در زبان مندائی «رشامه» نام دارد ـ و رو به شمال و ستاره جدّی انجام شود.
3. روزه: آنها سی و شش روز از سال را ـ البته نه به طور متوالی ـ از خوردن گوشت، ماهی و تخممرغ خودداری میکنند.62
4. محرمات: در آیین مندائی قتل نفس، زنا، لواط، خوردن شراب و هر نوع مسکر، دروغ، رباخواری، خوردن گوشت خوک، گراز، گاو، شتر و اسب، سحر و جادو، تراشیدن موی صورت و ختنه حرام است.
5. ازدواج: بنا بر آیین قوم مندائی ازدواج با خواهر، عمّه، خاله، جدّه، خواهرزاده، خواهران ناتنی و خواهران زن تا پیش از مرگ زن، برای مردان حرام است و ازدواج با برادر، دایی، عمو، پدربزرگ، مادربزرگ، برادرزاده و برادر ناتنی برای زنان حرام است. ضمن اینکه به طور کلی ازداوج با غیر همکیش، حرام است.63
6. طلاق: در دین مندائی طلاق به معنای وسیع کلمه موجود نیست؛ یعنی طلاق به هر دلیلی واقع نمیشود. بارزترین دلیلهایی که موجب طلاق میشود عبارتند از: خیانت، دزدی، دروغ، رفتار نامشروع و ناعاقلانه که البته در صورت توبه میتوان از طلاق جلوگیری کرد. امروزه بر اثر عدم سازش زن و مرد با همدیگر، طلاق بین مندائیان رایج شده است.
نکته مهم در اینباره این است که در قوم مندائی صیغه خاصی برای طلاق وجود ندارد، بلکه ازدواج زن با یک مرد دیگر به معنای طلاق از شوهر اول محسوب میشود و تا زمانی که زن با مرد دیگر ازدواج نکرده باشد، همچنان مرد و زن، همسر یکدیگر محسوب میشوند.64
صابئان قرآنی و واقعی
تاکنون با صابئان حرانی و مندائی آشنا شدیم. اکنون نوبت به بررسی این سؤال میرسد که آیا هر دو گروه صابئه واقعی هستند؟ همانگونه که در صفحات پیشین بیان شد، عدهای از محققان، صابئان را به دو گروه عمده مندائی و حرانی تقسیم کردهاند و صابئان در قرآن را هم شامل هر دو گروه دانستهاند. قدر مسلّم از صابئان قرآنی، همان مندائیان هستند و بحث در این است که آیا حرانیان هم صابئان واقعی هستند یا نه؟
اگرچه طیف گستردهای از محققان، صابئان قرآنی را تنها قابل اطلاق بر مندائیان دانستهاند65 و ادعای خود را مستند به نقل ابنندیم در الفهرست کردهاند، اما در طرف مقابل محققان دیگری هم هستند که حرانیها را نیز، صابئان قرآنی و واقعی دانستهاند و با ایجاد تشکیک در نقل ابن ندیم، ادعای خود را مستند به این ادلّه کردهاند:
اولاً، پیش از ابن ندیم کسی این مطلب را نقل نکرده است.
ثانیا، در آن زمان دستگاه خلافت دفاتر خراج داشت و نام تمام اقوام اهل کتاب و ذمّه در آنها ثبت بوده است و بعید است که اینها تا آن زمان ناشناخته باقی مانده باشند.
ثالثا، ابن ندیم آن را از یک نویسنده ناشناخته نصرانی نقل میکند.
رابعا، شباهتهای زیادی در عقاید ـ مانند تقدیس ستارگان ـ و مناسک صابئان حران و مندائیان وجود دارد.
خامسا، در کتب مقدّس مندائی آمده است که حضرت ابراهیم علیه السلام پس از انشعابی که در میان پیروان او به وجود آمد به حران رفت و تعداد بسیاری از صابئان وفادار به او همراه او بودند. پس از استقرار در حران، حضرت ابراهیم علیه السلام به مصر رفت، ولی قوم او در حران ماندند.
سادسا، در کتاب حران کویتا که از کتب مقدّس مندائی است آمده است که وقتی مندائیان بر اثر درگیری با یهودیان از فلسطین هجرت کردند به حران رسیدند و در آنجا برادران دینی خود را یافتند.
بنابراین، میتوان حرانیان را صابئان واقعی به شمار آورد و اطلاق قرآن را شامل آنها نیز دانست.66
به اعتقاد نگارنده این سطور، اگرچه برخی ادلّه ـ مانند دلیل چهارم ـ این محقق قابل خدشه است، اما برخی ادلّه دیگر مانند دلیل ششم جایی برای اعتقاد به جعلی دانستن صابئان حران باقی نمیگذارد، ضمن اینکه مراجعه به سایتهای اینترنتی مندائیان، اعتقاد مندائیان به نقل کتاب حران کویتا در این موضوع را ثابت میکند.
به نظر می رسد وجود اختلافات عمیق عقیدتی میان حرانیان و مندائیان موجب شده است که بیشتر محققان، از صابئی دانستن حرانیان خودداری کنند، اما باید توجه داشت که انحرافات عقیدتی میان پیروان هر دین و آیینی وجود دارد و عقاید مشرکانه حرانیان را هم باید از انحرافات آنها و تحت تأثیر محیط حران دانست.
حال که حرانیان را مانند مندائیان، صابئان واقعی دانستیم، میتوانیم ادعا کنیم که آیین حرانی هم در اصل به شریعت حضرت نوح علیه السلام برمیگردد که دچار انحرافات عقیدتی فراوان گشته است.
فقها و مسئله صابئان
میان فقهای شیعه و سنی از دیرباز این مسئله مورد اختلاف بوده است که حکم صابئان از نظر فقهی چیست؟ و آیا میتوان آنها را از اهل کتاب به شمار آورد؟
بیشتر فقهای شیعه اهل کتاب را منحصر در یهود و نصارا و مجوس دانستهاند67 و این در حالی است که اکثریت فقهای اهل سنّت معتقدند که صابئان اهل کتاب هستند.68
به اعتقاد برخی از محققان، فقهای شیعه به این دلیل صابئان را اهل کتاب نمیدانند که گمان میکنند صابئان گروهی مشرک و ستارهپرست هستند و چنین گمانی با مراجعه مستقیم به کتب آنها به دست نیامده است.69
عدهای دیگر از محققان با این مبنا که اصطلاح اهل کتاب شامل هر دین آسمانی میشود، با تمسّک به آیات سهگانه قرآن کریم راجع به صابئان و با مراجعه به مضامین موجود در کتب صابئان، آنها را از اهل کتاب دانسته و دین آنها را منسوب به انبیاءاللّه به شمار آوردهاند.70
وضعیت صابئان هنگام ظهور اسلام
متأسفانه منابع تاریخی ما از نظر پرداختن به این عنوان در سکوت عجیبی فرو رفتهاند و در هیچکدام از منابع مورد استفاده در این بحث، مطلب قابل استفادهای به چشم نمیآید. عدهای از محققان هم با تصریح به این امر که حلقه اتصال تاریخ صابئان در زمان ظهور اسلام مفقود است از کنار این بحث گذشتهاند.71
آقای جواد علی در اینباره مینویسد: «و بعید نمیدانم که از میان ساکنان مکه، مردمی از صابئان بودهاند که به عنوان بازرگان از عراق به مکه آمده بودند... و مردم مکه به شهر آنها رفته و دانستند که آنها "صابئان" هستند.»72
یکی از مورّخان در اینباره معتقد است:
صابئان در اواخر حکومت اشکانی، از شمال سوریه به خوزستان انتقال یافته و سکونت دائمی اختیار کرده بودند. در صدر اسلام از سکنه بومی و قدیمی منطقه میشان محسوب میشدند ... ادامه سکونت این صابئان در همان ناحیه تا سده نهم هجری و انتقال محل سکونت آنها به مغرب و جنوب این ناحیه که بعد از توسعه قلمرو حکومت آلمشعشع در خوزستان اتفاق افتاد و دوام وجود ایشان در اهواز و محمره و عماره بصره تا امروز بهترین قرینه بر وجود پیروان دین صابی در شمال شرقی جزیرهالعرب هنگام نزول قرآن محسوب میشود. و به همین قرینه، وجود افراد یا جماعتهای دیگری از صابئان را میتوان در نقاط دیگر عربستان و از جمله سواحل حجاز و یمن و بیشتر در سواحل خلیج فارس از قدیمالایام پیشبینی کرد.73
وی با شم تاریخی قوی خود احتمال داده است که این افراد یا جماعتهای پراکنده صابی، به روزگار خلافت خلفای راشدین و گسترش اسلام در جزیرهالعرب به دین اسلام گرویده باشند و یا آنکه در زمان خلیفه دوم که پیروان دو دین یهود و نصارا از جزیرهالعرب به سوریه و عراق نقلمکان کردند، صابئان محدود حجاز هم از حجاز و یمن به میشان، در جنوب شرقی حیره رفته و به همکیشان دیگر خود که در آنجا میزیستند، پیوسته باشند.74
برخی دیگر از محققان در اینباره نوشتهاند:
مندائیان در اواخر دوران اشکانی وارد بینالنهرین شدهاند و نیز احتمال دارد که برخی از ایشان در جزیرهالعرب هم وارد شده باشند. همین طور حضور صابئین مندایی در منطقه میشان که از دامنه جبال حمرین تا کنار رودهای کارون و کرخه و دجله گسترش داشته، در زمان اشکانیان و نیز ساسانیان مسلّم است... و به احتمال قریب به یقین مانی و خانواده وی در اواخر دوران اشکانی و اوایل دوران ساسانی منسوب به همین صابئین مندائی بودهاند...؛ حتی مشخص است که زیادبن ابیه حاکم عراق، در زمان اولین خلیفه اموی ـ یعنی معاویه ـ با صابئین برخورد داشته و میخواسته که آنها را از دادن جزیه معاف کند، ولی وقتی به او اطلاع میدهند که صابئین ملائکه را میپرستند از این کار منصرف میشود. بنابراین، در قرن اول اسلامی صابئین که در عراق میزیستند شناخته شده بوده و جزو اهل کتاب تلقّی میشدهاند.75
آقای سلیم برنجی پس از شرح فشارهای یهودیان بر مندائیان که منجر به هجرت آنها از فلسطین به بینالنهرین شد، اشارهای کوتاه به وضعیت مندائیان در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهمیکند. او مینویسد:
پس از آنکه اسلام ظهور کرد، مندائیان نفس راحتی کشیدند. چون آنان یکی از ادیان الهی و رسمی آورده شده در قرآن مجید، کتاب مقدّس مسلمین معرفی شدهاند، بنابراین، مندائیان مشمولالذمه خوانده شده و به دستور پیامبر اکرمِ مسلمانان، حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله مورد حمایت قرار گرفتند و از آن موقع تاکنون مندائیان همگام با مردم مسلمان در جوامع اسلامی زندگی میکنند.76
نتیجه گیری
نتایج به دست آمده از این نوشتار عبارتند از:
1. قرآن کریم در آیات بقره: 52، مائده: 69، حج: 17 از صابئان یاد کرده است و مؤمنان حقیقی آنها را همچون مؤمنان حقیقی یهود و نصارا در زمان خود، از رستگاران دانسته است.
2. برخی محققان واژه «صابئه» را مشتق از واژه عربی «صبا یصبو» به معنای خروج از یک دین و انتقال به دین دیگر دانستهاند، ولی به نظر میرسد که این واژه از ماده آرامی صبا یا صوا به معنای تعمید، اشتقاق یافته است.
3. صابئان به دو گروه اصلی حرانی و مندائی تقسیم شده که هر دو حقیقتا صابئی بوده و حرانیان خود به فرقههایی همچون اصحاب هیاکل، روحانیات و اصحاب اشخاص تقسیم میشوند.
4. صابئان حران در شهر حران، واقع در شمال عراق بوده و دارای عقایدی مشرکانه هستند و پیامبران آنها عاذیمون، هرمس (ادریس)، اعیانا و اواذی هستند.
5. صابئه حران به تناسخ و قدمای خمسه اعتقاد داشته و توجه به موجودات آسمانی در مناسک آنها بسیار چشمگیر است.
6. حرانیان دارای مناسکی همچون نماز، روزه، قربانی، غسل و... بوده، ضمن اینکه خوردن گوشت سگ و خوک و کبوتر و همچنین ختنه و تراشیدن ریش را هم حرام دانسته و ازدواج با غیر همکیش را هم موجب خروج از دین می دانند.
7. صابئان مندائی در خوزستان ایران و جنوب عراق بوده و عواملی همچون عدم تبلیغ، ازدواج درونی و عدم انتشار کتب موجب ناشناخته ماندن آنها شده است.
8. مندائیان، تاریخ خود را به حضرت آدم علیه السلام رسانده و حضرت شیث بن آدم، نوح و یحیی علیهم السلام را از انبیای خود میدانند.
9. به نظر نگارنده، آیین حرانی و مندائی همان شریعت و دین حضرت نوح علیه السلام است.
10. مندائی مشتق از مندابه به معنای معرفت و دانش است.
11. کتب مقدّس مندائیان عبارتند از: گنزاربا، ادراشی ادیهیا، قلستا و ... .
12. مندائیان قومی موحد بوده و ستارهپرستی و فرشتهپرستی از عقاید آنها نیست و مناسک آنها تا حد زیادی با مناسک حرانیان شباهت دارد.
13. درباره وضعیت صابئان در هنگام ظهور اسلام، اطلاعات زیادی در دست نیست.
پى نوشت ها
1 دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد دینشناسى.
2ـ بقره: 62.
3ـ مائده: 69.
4ـ حج: 17.
5ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، 1374، ص 12 / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئین، 1379، ص 6ـ8.
6ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 14.
7ـ داود الهامى، تحقیقى درباره صابئین، ص 9.
8ـ همان، ص 10ـ19.
9ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 22ـ39 / جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 1976م، ج 6، ص 702 / فخر رازى، تفسیر الکبیر، 1411، ج 3، ص 97ـ98.
10ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 702.
11ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، 1337، ج 32، ص 8 / دائرهالمعارف فرانسه، ج 4، ص 22، به نقل از: ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، 1374، ج 1، ص 289.
12ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، 1367، ص 41ـ42.
13ـ به نقل از: یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 26.
14ـ همان، ص 27ـ28.
15ـ محمّدعمر حماده، تاریخ الصابئة المندایین، 1413، ص 32ـ35 / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 45ـ48 / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئین، ص 113ـ116.
16ـ محمّد عبدالحمید الحمد، الصابئة حران و اخوان الصفا، 1998، ص 7 / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 51.
17ـ ابن ندیم، الفهرست، به نقل از: یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 52ـ53.
18ـ عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستوجو در تصوف ایران، 1366، ص 271.
19ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 8 و 26.
20ـ ر.ک. عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستوجو در تصوف ایران، ص 271.
21ـ عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، 1975، ج 2، ص 56.
22ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 32، ص 8ـ9 / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 51ـ52 / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص 155ـ156.
23ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 33.
24ـ همان، ص 51 / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 54.
25ـ عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، ج 2، ص 55.
26ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئة الحران و اخوان الصفا، ص 35.
27ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 59 / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص 135.
28ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 26.
29ـ همان، ص 55ـ56.
30ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 54 / محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 56.
31ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 57ـ61 / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 55.
32ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 109 / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص 94.
33ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 72.
34ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص 44.
35ـ همان، ص 57ـ58.
36ـ همان، ص 65.
37ـ همان.
38ـ همان، ص 65ـ76.
39ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، 1383، ص 30 / یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، 1360، ص 429.
40ـ محمّدمحیط طباطبائى و دیگران، یادنامه شهید مطهّرى، 1363، به نقل از: داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص 429.
41ـ یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 429ـ430.
42ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 1، ص 290.
43ـ یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 427ـ428.
44ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، به نقل از: محمّد عبدالحمید الحمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 27.
45ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص 41.
46ـ همان، ص 86.
47ـ همان، ص 181 و 182. در این موضوع از کتاب جاهلیت و اسلام آقاى یحیى نورى هم استفاده شده است.
48ـ در تاریخ به وجود آمدن این کتاب اختلاف است. انستاس مارى عقیده دارد که تاریخ تألیف این کتاب اوایل قرن هشتم میلادى است. به نقل از: یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 432.
49ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ص 23 / یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 433ـ434. تذکر این نکته لازم است که آقاى نورى مىنویسد: تحقیقاتى که از جانب محققان در باب این کتب صورت گرفته، انتساب این کتب را به زمان حضرت یحیاى پیغمبر تأیید نمىکند تا چه رسد به اینکه آنها آن را مثلاً صحف آدم ابوالبشر بدانند. ر.ک. یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 434.
50ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 89 و 90.
51ـ یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 431.
52ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ص 77.
53ـ محمّد عبدالحمید الحمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص 27.
54ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 108.
55ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص 187.
56ـ همان، ص 193ـ194.
57ـ همان، ص 255ـ256.
58ـ بقره: 177.
59ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص 291.
60ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 92.
61ـ به نقل از: یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 430.
62ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 96 / یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص 434ـ345.
63ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص 270ـ272.
64ـ همان، ص 216.
65ـ پروفسور خولسون آلمانى، به نقل از: داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص 85ـ86 / عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستوجو در ایران، به نقل از: یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 104 / محمّدمحیط طباطبائى و دیگران، یادنامه شهید مطهّرى، ج 2، ص 52.
66ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص 103ـ110.
67ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 14ـ22.
68ـ داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص 50.
69ـ همان، ص 51 / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 19.
70ـ سیدعلى خامنهاى، الصابئه حکمهم الشرعى و حقیقتهم الدینیة، 1999، ص 36ـ38.
71ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص 42.
72ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 702.
73ـ محمّدمحیط طباطبائى و دیگران، یادنامه شهید مطهّرى، ج 2، ص 47ـ48.
74ـ همان، ص 50ـ51.
75ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ص 30ـ32.
76ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص81ـ83.
منبع: ماهنامه معرفت / شماره 132
نویسنده : محمدحسین فاریاب
نظر شما