دیالکتیک علم و دین؛ الگوی عقلانی تاریخ ما
کامران محمدحسینی
نگاهی به کتاب فلسفه اسلامی و جنبشهای ملی ایرانیان در آینه الهیات سیاسی
نوشته اسماعیل نوشاد - انتشارات نقد فرهنگ - سال۱۳۹۹
این کتاب با رویکرد هگلی به تاریخ نوشته شده است: کشف یک طرح عقلانی در تاریخ ایران. این یعنی آنچه در تاریخ ایران اتفاق افتاده یک سیر «کلی» و «منطقی» داشته است. فکر نمیکنم کلیت بخشیدن به روندهای تاریخی در طول چند صد و یا چند هزارسال چندان قابل قبول باشد. اما تاریخنگاری فلسفی به هر حال این راه را میرود و نتیجه هم خالی از فایده نیست، هرچند در این قبیل تاریخنگاریها طرحهای کلی چنان کش میآیند که به تن واقعیت تاریخی بنشیند.
کتاب فلسفه اسلامی و جنبشهای ملی ایرانیان، بر الگوهای تکرار شونده تاکید میکند؛ بر دیالکتیک نیروهای متضاد که گویی در چرخههایی در سراسر تاریخ ایران تکرار میشوند. این جور الگوها را نمیتوان از نظر تاریخی اثبات کرد. بیشتر این الگوها طرحوارههای غیر تاریخی است که تاریخ بر اساس آن خوانده و روایت میشود.
چنین بازخوانیهایی از تاریخ، یا اهداف فلسفی دارند یا اهداف سیاسی؛ پس یک پایشان در امر امروزین است. در این موارد تاریخ خوانده میشود تا پاسخ مسئله امروز را در الگویی کهن بیابد. این شیوه را از نظر تاریخی میتوان نقد کرد اما نتیجه چنین رویکردی گاهی جذاب و قابل تامل است و به نظرم این کتاب چنین ویژگیای دارد.
کتاب فلسفه اسلامی و جنبشهای ملی ایرانیان در آینه الهیات سیاسی، گذشته ایران را بازخوانی میکند تا راهکاری برای عرصه سیاست امروز ایران بیابد. نویسنده البته به این هدف تصریح نمیکند اما کدهایی میدهد که واضح است. از این منظر کتاب را میتوان از آخر به اول خواند. یعنی از امروز شروع کرد و به گذشته بازگشت. شاید نویسنده کتاب این کار را نپسندد اما من در اینجا چنین قصدی دارم؛ یعنی (به خیال خودم) پرده از رخ پیامی برمیدارم که نویسنده بهعمد در پرده تاریخ پنهانش ساخته است.
جامعه معاصر ایران (اختصاص به بعد از انقلاب اسلامی ندارد، پیشتر را هم در بر میگیرد.) دچار یک مسئله اساسی است، تنش دانش و علم غیر دینی با فقه ( فقه به معنای کل سامانه علمی و معرفتی سنتی اسلامی که هم شامل احکام عبادات و معاملات است و هم شامل زبانشناسی اسلامی و تفسیر و کلام و... ). این تنش در روزگار ما یکی از پرالتهابترین دورههای خود را میگذراند و به یک تجربه و مسئله روزمره و فراگیر در سطح حیات اجتماعی و حتی فردی ایرانیان تبدیل شده است. همه این را میدانیم. اما آنچه نویسنده طرحش را پیش کشیده این است که این تنش اولا بخشی از الگوی عقلانی تکرار شونده تاریخ ایران است و ثانیا همین تنش نیروی محرک و پیشران تحولات فکری و حتی اجتماعی بزرگ در تاریخ ایران بوده است.
از زردشت تا اسلام
تنش دیالکتیکی فقه و علم از زمان اردشیر ساسانی و حتی پیشتر از آن، وقتی زرتشت و تفکر توحیدی او شکل گرفت آغاز شد. سیاست الهیاتی (یعنی همان سیاستی که میخواهد آرمانشهر الهی برپا کند) از همان زمان آغاز شد. فکر توحید را داریوش هخامنشی در تمرکز سیاسی بخشیدن به امپراتوریاش تبلور داد اما وقفههایی در این روند واقع شد (سلوکیان و اشکانیان) و برپایی یک نظام سیاسی ِمتمرکزِ توحیدیِ مبتنیِ بر الهیات و متکی به فقه به دست اردشیر ساسانی صورت گرفت. او یک حکومت مرکزی با پشتوانه فقه زرتشتی و حمایت فقهای زرتشتی ایجاد کرد. اما از آنجا که هر چیزی ضد خود را درونش دارد، این سیستم هم از نظر طبقاتی و هم از نظر معرفتی مخالفانی داشت. در همان عصر ساسانی ترجمهها نوعی دیگری از تفکر را به ایران آوردند. جنبشهای مانوی و مزدکی علیه نظام اشرافی و فقهمحور ساسانی سر برآوردند. این واکنشها به اصلاحاتی در نظام اقتصادی ساسانی در عهد قباد و انوشیروان انجامید و نیروی متوسطی به نام دهقانان رشد یافتند. اینان در برابر گفتمان دینی زرتشتی، گفتمان ملیگرا و خردگرا را شکل دادند و متونی همچون خداینامهها را گردآوردند و اندیشه ایرانشهری را رواج دادند.
عباسیان و تکرار تجربه ساسانی
در عصر عباسی این تقابل بازتولید شد. عباسیان که به قدرت رسیدند ناگزیر به درگیری ایدئولوژیکی بودند. از یک سو فرقههای متنوع در حال تبلیغ عقاید خود بودند و از سوی دیگر قرائتهای مختلف از قرآن و سنت در حال شکلگیری بود. منصور عباسی با هدف فراهم کردن ابزار گفتمانی لازم برای حل این دشوارهها از تدوین علوم و ترجمه حمایت کرد و در این کار نظر به اردشیر و انوشیروان داشت. دولت عباسی از این علوم ابزار جدلی و نحو را لازم داشت اما حمایت از ترجمه نتیجه ناخواستهای هم برای عباسیان داشت و آن برآمدن منطق و فلسفه غیردینی بود.
چندان نگذشت که میدان فقه فراخ شد و پیروان علوم و نهضت ترجمه در چند مرحله تصفیه شدند. در زمان جانشینان مامون، عباسیان اصلا سیاست را کنار گذاشتند و به برقراری یک «تیرانی نظامی پیچیده در گفتمان خشک فقهی» تن دادند. آنان بغداد را، که مهد برخوردهای آزاد فکری بود، رها کردند و در سامراء که یک پادگان نظامی بود جا گرفتند. (البته فلسفه در جای دیگر، در شهرهای ایرانی دو دست از مرکز خلافت به حیات خود ادامه داد، ابن سینا عنصر مشرقی که از ایران باستان گرفته بود وارد آن کرد و سهرودی راهش را ادامه داد و ملاصدرا به اوج رساند. عرفان در عرصه سیاسی، مفهوم مرشد کامل را ایجاد کرد و شد پشتوانه الهیاتی تشکیل دولت صفوی.)
وظیفه سیاست در میانه تضاد فقه و علم
در بیشتر سیر تاریخ ایران (و اسلام)، فقه غالب آمده است اما به کمک سیاست. همین باعث شده فقه همیشه به سیاست نزدیک شود و به کمک آن در برابر علوم غیر دینی بایستد. اما علم هم در جامعه لازم است. پس راه خودش را باز میکند به دنبال محدود کردن فقه خواهد بود. پس از این تنش گریزی نیست. حال با آن باید کرد؟
اول اینکه به نظر نویسنده این تنش لزوما بد نیست. از دل همین تنشها است که فلسفههای تازه شکل میگیرد. وقتی سنت در برابر منطقگرایی بغدادیها ایستاد، فلسفه مشائی فارابی شکل گرفت و وقتی عنصر عربی بر عصر ایرانی تفوق یافت ابن سینا با آوردن حکمت مشرقی روح ایرانی را زنده کرد.
اما راه حل زندگی کردن با این تنشها چیست؟ راه حل به دست سیاست است. نویسنده تاکید میکند که در طول تاریخ ایران، هیچوقت امکان این وجود نداشته که فقه کنار گذاشته شود؛ چون بخصوص تا پیش از عصر مدرن، فقه تنها دستگاهی بود که زندگی روزمره را تنظیم میکرد. علم هم قابل چشمپوشی نبوده است چون بدون آن نمیشود زندگی کرد. در این میانه کار دولت به کار بستن استراتژی است. دولت میخواهد قدرت خودش و نظم دلخواهش را مستقر کند. یک سو ارزشها وجود دارد و یک سو دانش نظری اما امر سیاسی کاملا منطبق با هیچ کدام نیست. واقعیت است که استراتژیها را تعیین میکند. سیاست در حقیقت هنر استراتژیِ ادغامِ نیروهای متضاد است. سیاست باید بتواند منافع ناهمگون را در یک ساختار واحد به وحدت برساند.
به نظر نویسنده بهترین دورههای تاریخ تمدن ما زمانهایی بود که یک تیم سیّاس بر سر کار بود. یعنی تیمی که نیروهای متضاد فقه و علم را مدیریت میکردند بی آنکه به تمامی طرف یکی از آنها را بگیرند و کمر به نابودی دیگری ببندند؛ مثل دوران انوشیروان و بزرگمهر و منصور و هارون و برمکیان و ملکشاه و خواجه نظام و شاه عباس و شیخ بهایی.
فهرست کتاب
- درآمد
- از صورتبندیهای اسطورهای تا زیرساخت تمدن اسلامی
- از ظهور تمدن اسلامی در حجاز تا پیدایش علوم و فلسفه اسلامی
- نهضت ترجمه اسلامی
- از نهضت ترجمه تا صورتبندیهای فلسفی
- به سوی فلسفهای ایرانی
- ایران جدید
- افقهای فکری آینده: جستوجوی یک منطق تاریخی ویژهی تمدن ایرانی
نظر شما