میراث ماندگار سعید
روزنامه شرق، سه شنبه ۸ دى ۱۳۸۳ - ۱۵ ذیقعده ۱۴۲۵ - ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴
تنظیم : بابک مینا
بخش اول از پاسخ های دکتر علی میر سپاسی ، استاد برجسته جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه نیویورک ، به پرسش های اینترنتی بابک مینا درباره ادوارد سعید را دیروز در صفحه اندیشه خواندید . امروز در ادامه آن مطلب میرسپاسی به تحلیل و ارزیابی جنبه های مختلف کار این روشنفکر خاورمیانه ای مقیم آمریکا می پردازد.امیدواریم به زودی در همین صفحه خواننده گفت و گوی مفصل ما با میرسپاسی درباره تجربه مدرنیته در ایران باشید.
سعید شرق شناسی و شرق شناسان را محکوم به توطئه علیه شرق نمی کند و او حتی آنان را متهم به ندیدن حقیقت جوامع شرقی و یا ماهیت اسلام نمی کند. بحث اساسی او این است که روابط قدرت و تصور اروپائیان از خود و دنیایی که در حال شکل گرفتن بود، چنین ایجاب می کرد که اروپائیان فقط خود و فرهنگ و تاریخ خودی را متعلق به این عصر و این زمانه بدانند و تعریفی از «شرق» بدهند که انگار محکوم است به اسارت در بند دنیای قدیم و محدودیت های آن. به سخن دیگر پروژه گفتمان شرق شناسی «حذف» شرق و ارزش ها و فرهنگش است تا از این رهگذر بتواند تصور ما را از جهان جدید و معاصر شکل دهند. نیاز به تعریف شرق به عنوان پدیده ای «پیشینی» حتی امروز هم با ماست. ماکس وبر، در اوایل قرن بیستم هم در مطالعه ای مقایسه ای میان مسیحیت و اسلام، اسلام قرون اولیه (به خصوص جنگ های اوایل اسلام) را با مسیحیت در جوامع مدرن اروپا مقایسه می کند و یا حتی امروز روشنفکران غربی و به طبع آنها برخی از متفکرین ایرانی برای توضیح عدم وجود دموکراسی در ایران به متون دینی و نوشته های ایرانیان در هزار سال پیش متوسل می شوند. بحث سعید این است که این نوع تفکر و روش تحقیق هم و غمش «حذف» شرق و قائل بودن به تمایز ذاتی آن از غرب است. خیلی ساده امروزه اگر ما به مقایسه ای میان ایران امروز و مثلاً کشورهای اروپایی در قرون ۱۷ یا ۱۸ میلادی بپردازیم، چه نتیجه ای خواهیم گرفت؟
بحث سعید را در «شرق شناسی» می توان نوعی نگرش پست مدرنیستی (متأثر از فوکو) در نشان دادن حواشی قدرت در گفتمان شرق / غرب تلقی کرد. سعید خود در کتاب شرق شناسی به بحث فوکو درباره رابطه قدرت / دانش اشاره دارد. با این وجود، به نظر من پروژه سعید هرچند که متأثر از نظریه های پساساختارگرا است، شدیداً از سنت فکری Humanism قرن هفدهم اروپا متأثر است. بحث کلی و اساسی سعید تنها روشنگری درباره رابطه میان شرق شناسی و استعمار و یا تصویر اروپایی از شرق به عنوان فرهنگی عقب مانده و ساکن نیست. سعید برخلاف پندار پست مدرنیستی که مرگ سوژه و امید به رابطه ای عادلانه را به ما تلقین می کند، عمیقاً بر این باور است که امکان تحقق رابطه ای انسانی و برابر میان فرهنگ ها و مردم شرق و غرب (و حتی اعراب و اسرائیلی ها) کاملاً امکان پذیر است. نقد وی به شرق شناسی کاملاً از این زاویه انجام گرفته است که نهادهایی مانند «شرق شناسی» و اخیراً هم رسانه های گروهی، به عنوان موانعی در جهت به وجود آمدن تفاهم و رابطه انسانی تر میان فرهنگ شرق و غرب عمل می کنند و عناصر و عوامل غلبه سیاسی گردیده اند. به سخن ساده تر سعید بر این تصور است که اگر به جای ساختارهای دولتی و نهادهای قدرت (گفتمان متخصصان، رهبران ایدئولوژیک و ...) مردم غرب و شرق امکان رابطه ای مستقیم تر پیدا کنند و از یکدیگر شناختی متقابل به دست آورند، دیوار بلندی که امروز میان مردم شرق و غرب کشیده شده است فرو خواهد ریخت و تصور مردم جهان از یکدیگر انسانی تر و عادلانه تر خواهد شد.
نکته بالا در بسیاری از تفسیرهایی که از «شرق شناسی» شده یا کمرنگ گردیده و یا اصولاً فراموش شده است. بسیاری از کسانی که در «جنگ» میان شرق و غرب سرمایه گذاری فکری و یا سیاسی کرده اند، سعید را به عنوان متفکری ضدغرب قلمداد کرده و «شرق شناسی» را بخشی از سنت فکری ضدغرب می دانند. به نظر من چنین تفسیری از بحث های سعید اشتباه است و اصولاً با پروژه فکری سعید در تضاد است.
- پیام سعید به ما
به نظر من، روشنفکران ایرانی درس های زیادی از پروژه فکری ادوارد سعید می توانند بیاموزند. شکی نیست که متفکران پست مدرن به خاطر نگرش انتقادی شان و به دلیل حساسیت نسبت به نقد روابط پیچیده قدرت باید مورد توجه ما ایرانیان و روشنفکران جهان سوم باشند. با این وجود به نظر من زمینه فکری و فرهنگی جنبش پست مدرن در جوامع سرمایه داری و مدرن متأخر است و دلبستگی افراطی به تفکر پست مدرن به نظر من ما را به طور جدی محدود می کند و شاید هم در زمینه هایی ما را به کج راهه ببرد. به طور مثال نقد فوکو از نهادها و ارزش های دموکراتیک در فرانسه به گسترش و تعمیق دموکراسی کمک کرد. ولی نقد پست مدرنیستی از گفتمان دموکراتیک در ایران و یا کشورهای عربی، مانع به وجود آمدن یک جامعه آزادتر و انسانی تر خواهد شد.
سعید در نقد گفتمان و شرق شناسی به فوکو نزدیک می شود و مسئله اصلی اش نشان دادن رابطه میان دانش و قدرت است. اما در نگاهی کلی تر پروژه سعید «مثبت» است. او به شرایطی فراتر از دوگانگی غرب و شرق امید دارد. به سخن دیگر سعید روایت اروپائیان را از مدرنیته چالش می کند اما کاملاً امکان روایت های دیگر و انسانی تر را از دموکراسی ممکن می داند و با دفاع از مقولات مدرنی مانند دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم، آینده ما را در نوع جدیدی از پروژه مدرنیته می داند.در ایران، یکی از دشواری های فکری ما این است که برخی از روشنفکران ما در جهانی که برای خود ساخته اند به غیر از دشمنی افراطی با غرب و ارزش های آن و یا شیفتگی کامل به غرب راه دیگری قابل تصور نیست. تفکر یا باید «بومی» باشد و شود و یا فرد ایرانی بایستی کاملاً اروپایی بیندیشد و عمل کند. سعید این دنیای معدود و دوگانه را برای ما می شکند و به ما کمک می کند تا نوعی تعادل فکری و فرهنگی پیدا کنیم. سعید به ما کمک می کند که در اندیشه و خیال خود غرب/ شرق را پدیده هایی که ذاتاً در مقابل یک دیگر و از هم متمایزند ندانیم. وی جهان را به خودی و بیگانه تعریف نکرده و این مفاهیم را دارای ارزش ذاتی نمی داند. برای او نه غرب و نه خودی و یا بیگانه مقدس نیستند. وی خواهان پروژه ای است که نوعی انسان گرایی و آزادی خواهی را اساس قرار دهد و دیگر پدیده ها را در رابطه با آن ارزش ها ارزیابی کند.
- انتقاد به سعید
یکی از مهم ترین نقدها به سعید درباره شرق شناسی توسط جیمز کلیفورد در یک فصل از کتاب The Predicament of Culture انجام گرفته است. کلیفورد مردم شناسی معروف وپست مدرنیست است و به نوعی سعید را متهم به تکرار کاری می کند که وی شرق شناسان را به انجام آن محکوم می کند. کلیفورد با این بحث سعید موافق است که تعریف شرق شناسان از رابطه شرق/ غرب براساس نگرش مطلق و قائل شدن به نوعی «ذات» شرقی، ساخته شده است. اما او می گوید که تعریف سعید از غرب هم همانگونه یگانه کننده و یکدست کننده است. نکته دیگر که کلیفورد در نقد سعید مطرح می کند دوگانگی نگرش سعید است که وی از یک سو ساختارهای زبانی را در رابطه با روابط قدرت تعریف می کند، اما امکان وجود نوعی دیگر از ارتباط و گفت وگو، خارج از رابطه سلطه گرایانه را هم ممکن می داند.نقد شدیدتر به سعید را یک منتقد ادبی مارکسیست به نام «ایجاز احمد» نوشته است. بحث اساسی ایجاز احمد این است که سعید در کتاب «شرق شناسی» متأثر از دیدگاه اومانیستی قرن ۱۸ اروپا بوده و با عمده کردن گفتمان شرق شناسی از طرح مسائل بسیار مهمی که اساس به وجود آمدن رابطه ناعادلانه میان شرق و غرب است و توضیح و تحلیل پایه های واقعی و مادی آنها (استثمار و تسلط بر جوامع شرقی) غفلت کرده است. او مشکل رادر متون ادبی و شیوه های گفتار اروپائیان می بیند. سعید به نظر ایجاز احمد به نوعی همان کاری را در نقد شرق شناسان کرده است که آنها را به خاطرش نقد می کند. یعنی تقلیل دادن پدیده های واقعی و روابط قدرت فرهنگی به نقد متون و ساختارهای زبانی.نوشته های برنارد لوئیس، اسلام شناس معروف و محافظه کار دانشگاه پرینستون مهمترین پاسخ یک شرق شناس و مدافع شرق شناسی به سعید است. برنارد لوئیس، کتاب شرق شناسی را نوشته ای عمدتاً ایدئولوژیک دانسته و مطلب مهمی در آن نمی بیند. وی سعید را یک روشنفکر عرب ملی گرا و ضدغرب می داند و وی را متهم می کند که در کتاب شرق شناسی، به جای بحث علمی و آکادمیک سیاست را وارد ادبیات دانشگاهی کرده است. او می گوید سعید در «شرق شناسی» دنیای اسلام را فقط در تاریخ و فرهنگ اعراب می بیند و سهم مهم ایران و ترکیه (عثمانی) را در تمدن اسلامی نادیده می انگارد. برنارد لوئیس به سعید انتقاد می کند که به جای بحث درباره ماهیت شرق و غرب و رابطه تاریخی و فرهنگی آنها، چرا صرفاً به نقد روش و نتایج کار مطالعات شرق شناسی ایراد می گیرد. وی از سعید می خواهد که به جای نشان دادن نیات سیاسی شرق شناسان، خودش تحلیلی از رابطه شرق و غرب ارائه کند.از میان روشنفکران عرب، صادق جلال العظم، متفکر لبنانی که سال هاست مقیم سوریه شده است، یکی از مهم ترین نقدها را به سعید نوشته است. بحث اساسی وی این است که مسلمانان و اعراب در تصویری که از غرب دارند به مراتب خشن تر و ناعادلانه تر از اروپائیان اند و به سعید ایراد می گیرد که نقد وی به شرق شناسان یک جانبه بوده و از این که وی قادر به دیدن خصوصیت شدیداً ضدغربی در فرهنگ مسلمانان نیست به وی خرده می گیرد. او در مقاله ای تحت عنوان «شرق شناس و شرق شناسی معکوس» هیچ نوع تمایز اساسی میان تصویری که متفکرین اروپایی از شرق داده اند و تصویری که مسلمانان از غرب دارند نمی بیند. برخی دیگر از روشنفکران غرب هم با توجه به نقد جلال العظم، سعید را به نوعی متهم به کمک فکری به جنبش های ضد غربی در جهان اسلام کرده و اصولاً وی را یک نظریه پرداز سکولار که با اسلام سیاسی همخوانی دارد، ارزیابی کرده اند.
- ارزیابی سعید
به نظر من کتاب «شرق شناسی» یک واقعه مهم فکری در چند دهه اخیر بوده است. نقد دانش غرب و تصوری که ما امروزه از «شرق» داریم برای اولین بار توسط یک روشنفکر غیرغربی مطرح گردید و این نقد از قدرتی برخوردار بود که با وجود انتقادهایی که به آن شده است، اساس بحث وی کم کم در فضای دانشگاهی غرب پذیرفته شده است. امروزه کمتر کسی می تواند با سعید مخالفت کند که تصویری که شرق شناسان از دنیای شرق داشتند، بیان ضرورت های سیاسی و فرهنگی آن عصر و ملزومات دوره استعمار بوده است. امروز این بحث سعید که رابطه میان متن (کتاب، نوشته، گفتمان) و نویسنده آن، بخش مهمی از رابطه دانش و قدرت است، مورد قبول عموم است. سعید با نوشتن شرق شناسی و دیگر کتاب هایش توانست چهره معصومی را که ادبیات قرون ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ اروپایی داشت کنار زده و چهره ای دیگر از آن به دست دهد.اما سعید نقد شرق شناسی را در یک نگرش باز و جهانی مطرح کرد و تعلق فکری و سیاسی اش به مفاهیمی انسانی و اخلاقی بود.سعید در نوشته های فراوانی به جای هویت پرستی، دفاع از ارزش های «شرق» و خصومت با غرب، مدافع ارزش های عام و انسانی بود و منتقد بومی گرایی و ناسیونالیسم با این وجود، نقد سعید در «شرق شناسی» توجیه گر غرب ستیزی به معنی منفی آن شد. شیفتگان استبداد در دنیای اسلام با تفسیری یک جانبه و سیاسی از «شرق شناسی»، سعید را توجیه گر پروژه مخربی قلمداد کردند.
نظر شما