موضوع : پژوهش | مقاله

کتابی که خمیر شد


این روزها که بحث مخالفت با انحلال سازمان مدیریت و برنامه‎ریزی به ابزاری تبلیغاتی و حربه‎ای انتخاباتی از سوی نامزدها بدل شده، مروری بر رویکردها و عملکردهای این سازمان در سال‎های گذشته که نقش مستقیمی بر شکل‎گیری معضلات اقتصادی کشور داشته است، می‎تواند بسیاری از نکات ابهام را روشن سازد. مهمترین مشکل دستگاه عریض و طویل سازمان مدیریت که در اواخر عمر از فرط خمودگی و کندی، به‎جای آن‎که عامل توسعه باشد، به مانع تعالی کشور تبدیل شده بود، این بود که در بخش رویکردها روایتش از توسعه یک روایت آمریکایی بود.
سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و بدنه کارشناسی رسما و بدون توجه به شرایط خاص ایرانی - اسلامی کشور، مدل‎های برنامه‎ریزی خود را با روایت آمریکایی توسعه کوک می‎کردند و بر این اساس، تمامی شاخص‌های اقتصادی و مالی خود را بدون توجه به لزوم بومی‎گرایی از غرب به عاریت می‎گرفتند. این روند خصوصا در دوران حاکمیت کارگزاران و اصلاح‎طلبان با اساس حرکت قرار دادن مدرنیزم تشدید شد؛ به‎گونه‎ای که این گزاره قدیمی تجددگرایان که از عصر مشروطه تا‎کنون با ادبیاتی متفاوت اما مفهومی یکسان بیان می‎شود، کاملا در ذهن کارشناسان سازمان مدیریت رسوب کرد که اگر بخواهیم پیشرفت کنیم و به توسعه برسیم، باید بر اساس مدل‎های غربی حرکت کنیم. این رویکرد که با آرمان‎های امام‎(ره) و اهداف اولیه انقلاب اسلامی ایران تناقض جدی داشت، متأسفانه به دفعات در تصمیم‎گیری‎ها و ترسیم مدل‎های سازمان مدیریت سابق آشکارا دیده شد؛ از جمله رد‎پایی که در کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم» برجای مانده است.

کتابی که خمیر شد
کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم توسعه» که به تعبیری 750 میلیون تومان و به تعبیر دیگر یک میلیارد و صد میلیون تومان هزینه برای کشور در برداشت، در سال 83 از سوی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دولت خاتمی تدوین شد. سازمان مدیریت دوران اصلاحات مدعی بود که برنامه‌های توسعه اول، دوم و سوم بدون مبنای نظری نوشته شده و این کتاب قرار است این خلاء را برای برنامه چهارم پر کند، اما در عمل آن‎چه منتشر شد، به‎قدری با مبانی انقلاب و آرمان‎های امام فاصله و تناقض داشت که در همان سال جمع‎آوری و به خمیر تبدیل شد.
نگاهی به محتویات این کتاب نشان می‌دهد به‎واقع نویسندگان آن، تمام خواسته‌ها و آرزوهای حاکمان غربی را برای اجرا به مدیران کشور توصیه کرده‌اند.
در این گزارش، سعی بر آن است تنها به گوشه‌هایی از کتاب «مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم» اشاره شود که در تقابل آشکار با اهداف و شعارهای انقلاب، امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی است؛ چنان‎که نقد این تفکر نیز در این مجال نمی‎گنجد.

الف) تأکید بر کوتاه آمدن در برابر قدرت آمریکا
متأسفانه موارد بسیاری در «کتاب مبانی نظری برنامه چهارم» به‎چشم می‌خورد که حاکی از پذیرش آمریکا به‎عنوان یگانه قدرت مسلط در سطح جهان است.
در کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم»، ساختار نظم جهانی و سلسله مراتب قدرت به شکل زیر تعریف شده است (صفحه 54):
1- ابرقدرت‎ها که در حال حاضر تنها آمریکا است؛
2- قدرت‌های بزرگ شامل روسیه، اروپا و چین؛
3- قدرت‌های متوسط که ایران در این گروه قرار دارد.
در تعریف قدرت‌های متوسط نیز آمده است: «تأثیرگذاری این کشورها منطقه‌ای است و از امکان کمتری برای تعیین ساختار کلی نظام بین‌المللی و نظم جهانی برخوردارند.»
این نوع تقسیم‌بندی به‎صراحت در تضاد با فلسفه وجودی انقلاب اسلامی و نشان دهنده پذیرش آمریکا به‎عنوان یگانه قدرت جهانی است، حال آن‎که اتفاقات امروز نشان دهنده شکست این تفکر است.
برای اثبات بهتر این مسئله، خوب است به صفحه 342 این کتاب نگاهی داشته باشیم:
«امروز بر همه مسئولین اثبات شده که کشورمان در تقابل با قدرت آمریکا و اسراییل، قادر نخواهد بود مسایلی چون فقر و بیکاری را حل کند. حل معضلات فوق در همه جهان با اتصال به اقتصاد جهانی و بهره‎برداری از سرمایه‌گذاری و تکنولوژی خارجی، مقدور و ممکن می‌باشد. لذا این عامل مهم در برنامه چهارم توسعه بایستی به‎دقت مورد مداقه قرار گیرد و جایگاه آن به‎وضوح برای جهانیان و سرمایه‌گذاران خارجی روشن گردد.»

ب) لزوم همگرایی و سیاست‌های جهانی
یکی از مفروضات کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم» این است که تقابل ایران با سیاست‎های جهانی در 25 سال انقلاب اسلامی، زمینه و دلیل اصلی مشکلات و روند توسعه اقتصادی منفی کشور است.
در صفحه 343 کتاب «مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم» در این‎باره آمده است:
«برای موفقیت یک برنامه توسعه‌ای، باید در سطح بین‌المللی چهره‌ای همگرا، همکار و ائتلافی از خود نشان داد، هرگونه تعبیر نوازندگی خارج از ارکستر بین‌المللی، به خارج کردن جمهوری اسلامی ایران از فهرست کشورهای مطمئن برای سرمایه‌گذاری و به اطلاق کشوری با درجه ریسک بالا و به کشوری که صدور تکنولوژی به آن خطرناک است می‌انجامد که وقوع چنین حالتی سم مهلک برای هر برنامه توسعه است.»
بنابراین در این کتاب نتیجه‎گیری شده است:
«از برنامه چهارم توسعه به بعد، انتظاری که از وزن و جایگاه جمهوری اسلامی ایران می‌رود این است که به تدریج «در حد یک بازیگر منطقه‌ای» ظهور یابد. هرگونه مبالغه را کنار گذارد و در غیر این صورت برنامه چهارم در نهایت ناکامی در کسب اهداف را به دنبال خواهد داشت.»
ج) نفی آرمان‎های امام(ره) و انقلاب اسلامی
یکی از موضوعاتی که به‎صورت مکرر در کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم» به‎چشم می‌خورد، نفی سیاست‌های کلی نظام طی 25 سال گذشته در بخش‌های داخلی و خارجی است؛ به‎طوری که نویسندگان کتاب، آرمان‌های انقلاب را «رویا‌پردازانه» و «رمانتیک» اعلام کرده‎اند و دنبال‎کنندگان آن را دنبال‎کنندگان آرمان‌های خیالی درازمدت. برای نمونه و اثبات ادعای فوق می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
«در جمهوری اسلامی ایران هرگاه تصمیم گرفته شده تا برنامه توسعه‌ای تدوین شود همه رؤیا‌پردازان رمانتیک و یا بنیاد‎گرایان، یا به یاد آرمان‌های خیالی دراز مدت افتاده و یا به ستیز داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی روی آورده‌اند و تلاش نموده‌اند مقولاتی نظیر مبارزه با غرب، مبارزه با آمریکا، نابودی اسراییل، جهانی بودن قدرت جمهوری اسلامی ایران را در برنامه بگنجانند و از این‎رو برنامه تبدیل به شیر بی‌یال و دم گشته که کارایی پایین‌تر از قدرت منطقه‌ای را پیدا کرده است.» (صفحه 343)
همان‎طور که در این مطلب به‎صراحت اعلام شده، مقولاتی چون مبارزه با آمریکا یا اسراییل از موانع دستیابی ایران به توسعه در کتاب «مبانی نظری برنامه چهارم» معرفی شده است: «سال‎هاست که جمهوری اسلامی ایران با فرض تعارض اصلی با آمریکا،‌ به دنبال شریک استراتژیک در جهان می‎باشد. ابتدا مستضعفین و مسلمین، سپس کوبا، ‌ویتنام و کره شمالی و بعدا چین و روسیه و نهایتا اروپا و فرانسه به‎عنوان مؤتلفه‎های قدرت ایران جهت مقابله با آمریکا و اسراییل انتخاب شدند.»
در صفحه 345 این کتاب نیز آمده است: «به‎رغم آرزوهای رمانتیک ملی، اسلامی و یا اسطوره‌ای که نخبگان سیاسی یک سده اخیر ایران از خود بروز داده‌اند، بررسی توان و قدرت بالفعل و بالقوه امروز ایران، حاکی از این است که طی 20 سال آینده، ایران حداکثر بتواند به بازیگر مؤثر در سطح مدیریت منطقه تبدیل شود. اگرچه رهبران سیاسی ایران به‎طور کمابیش گسترده‎ای در گذشته و حال، در صدد ظاهر شدن در نقشی فرامنطقه‎ای بوده‎اند، اما دستاوردهای ایران در افغانستان، بوسنی، سودان، عراق،‌ فلسطین و لبنان، عمدتا از افزایش هزینه‎های تعامل تا فرصت برای کشور حکایت داشته است.»
در صفحه 421 این کتاب نیز ضمن مقابله با بنیاد گرایی ذکر شده است:
«واقعیات ایران، به آقای خاتمی آموخته بود که بنیاد‎گرایی، ستیزه‎جو است.»
در این کتاب همچنین با زیر سؤال بردن تفکرات امام و رهبری در خصوص برخورد با رژیم اسراییل این برخورد‌ها موجب اعتلای منزلت اسراییل عنوان شده و آمده است:
«علاقه به اقدام‌های تأثیری و ایذایی علیه عملیات سلطه‎جویانه اسراییل و آمریکا در منطقه، توانسته است جلوه‌ای از قدرت منفی ایران را به نمایش گذارد. اما این اقدام‌ها در بلند مدت از سویی به اعتلای منزلت اسراییل و آمریکا و افول فزاینده قدرت ایران انجامیده است.» بالاخره در این کتاب همچنین نویسندگان به‎صراحت و در حالی که کشور دارای مشکلات و تهدیدات متعدد نظامی است، اعلام کرده‌اند که ایران باید فعالیت‌ها و هزینه‌های نظامی خود را کاهش دهد: «مروری بر منابع قدرت ایران نشان می‌دهد که پس از انقلاب، ایران بیشتر به توسعه گرایش نظامی روی‎آورده است. اما اولا به علت حضور آمریکا و ثانیا به لحاظ تغییر استراتژی و تکنولوژی جنگی، ایران می‌تواند با کاهش هزینه‌های نظامی به 20 درصد سطح فعلی، و مدل‎برداری از دفاع تحریک‎آمیز داخلی و تولید تکنولوژی مناسب دفاعی، سطح امنیت وجودی خود را ارتقاء دهد. به لحاظ افول خطر شوروی، کار ویژه سیاسی - بین‌المللی ایران به‎وجهی نیست که ایران اجازه یابد و یا نیاز داشته باشد به سلاح‌های تهاجمی چون هواپیمای F-14 دست یابد. با دفاع غیر تحریک‎آمیز، تولید موشک ناو و سهند، و بازسازی ارتش حرفه‌ای، می‌توان کانال‌های نظامی تهدید هوایی و یا زرهی دشمن را بست و در این‎جا است که این علامت سؤال به‎ذهن متبادر می‌شود که چه کسانی خواهان کاهش هزینه‌های نظامی کشور تا حد 80 درصد میزان سال 83 بوده‌اند و چه کسانی مایلند نیروهای بسیج و سپاه از این مملکت حذف شده و کشور به دنبال تاسیس ارتش حرفه‌ای گام بردارد.»
همان‌طور که ذکر شد، سراسر کتاب مطالبی است که گویای تسلیم در برابر قدرت‌های جهانی و مقابله با بنیاد‎گرایی است، اما نویسندگان کتاب به این‎ نیز قناعت نکرده و به مقابله با تفکرات شیعی اقدام کرده‌اند.

حرکت به‎سمت بومی‎گرایی در برنامه‎ریزی
این‎چنین بود که برنامه‎های بلند مدت توسعه کشور که قرار بود ابزاری باشد برای ترسیم مسیر دستیابی به افق اهداف انقلاب به مرور تبدیل به گردابی شد که هر روز بیش از پیش ما را از اصل انقلاب دور می‎کرد و بر‎خلاف سخنان صریح امام که می‎فرمودند: «ازجمله نقشه‎ها که مع‎الأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به‎جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمار‎زده از خویش و غرب‎زده و شرق‎زده نمودن آنان است، به‎طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو را قبله‎گاه عالم دانستند.» ما را به دامن غرب و ورطه خودباختگی می‎انداخت.
تا آن‎جا که حتی مقام معظم رهبری هم در رد گرایش غربی به مدل‎های توسعه، چنین فرمودند: «غربی‎ها در تبلیغات خود، این‎گونه القاء کرده‎اند که توسعه و پیشرفت، مساوی با غربی شدن است و متأسفانه برخی از کارگزاران و نخبگان کشور نیز مدل پیشرفت را صرفا یک مدل غربی می‎دانند که این مسئله‌ای غلط و خطرناک است. به‎طور قاطع می‌گویم، الگوی غرب برای توسعه یک الگوی ناموفق است زیرا با وجود دستیابی کشورهای غربی به ثروت و قدرت، ارزش‎های انسانی و معنویت در این جوامع از بین رفته‌اند. اگر این الگوی اسلامی- ایرانی در مرحله عمل به اجرا گذاشته شود، قطعا به الگوی مورد استفاده کشورهای دیگر تبدیل خواهد شد، همان‎گونه که بسیاری از کارها و موفقیت‎های ملت و کشور ایران برای دیگر کشورها و ملت‎ها الگو شده است.» به همین دلیل بود که دولت نهم و شخص احمدی‎نژاد از ابتدای حضور خود بر مسند خدمتگذاری موضوع بازگشت به الگوهای بومی را مطرح کرد: «به‌خاطر داشته باشیم که رنج این سرزمین از اقتباس و تقلید محض و اجرای بی‎چون و چرای نسخه‌های غربی و شرقی در مدیریت ملت با فرهنگ و عزیز، بسیار جانسوز و تأسف‎آور است. چه بسیار منابع کم‎نظیر و منحصر به فرد که بر باد رفت و چه ارزش‎های متعالی و آداب و رسوم و سنت‎های مترقی انسان‎ساز که دستخوش هدم و تاراج گردید. بازگشت به خود، هویت و اصالت‎های ایران زمین و اتکاء بر خلاقیت و اندیشه ایرانی و اعتماد به تدبیر و همت بلند مردم این دیار، رمز شکوفایی پایدار و ماندگار است. الگوی توسعه اسلامی - ایرانی نیاز امروز جامعه ما و تنها راه حرکت به‎سمت قله‌های کمال و پیشرفت حقیقی است.» و در همین راستا غول بوروکراسی و کاغذ‎بازی کشور منحل و وظایف آن در معاونت برنامه‎ریزی کشور متمرکز شد. در عوض اختیار برنامه‌ریزی به استان‌ها داده شد و به‎جای آن‎که کسی در تهران بنشیند و برای اطراف و اکناف کشور تصمیم بگیرد، بومی‎سازی و تصمیم‎گیری بر‎اساس شاخص‎های منطقه‎ای و محلی در کانون توجه قرار گرفت.

منبع: / هفته نامه / پنجره / 1388 / شماره 4 ۱۳۸۸/۰۰/۰۰
نویسنده : مصطفی صدیق‎پور

نظر شما