پراگماتیسم؛ پلی میان حقیقت جویی و واقع گرایی
هرگاه با فعالان اقتصادی در مورد حقیقت جویی سخن به میان آید، با اکراه رو برگردانده و خود را از فلسفه بافی و فلسفه ورزی بر کنار میدانند.
فعالان اقتصادی معتقدند میان واقع گرایی و حقیقت جویی فاصله زیادی وجود دارد و هر کس باید با خود تعیین تکلیف کند و تصمیم بگیرد که در کدام سو قرار خواهد گرفت. این نگرش تا حدود زیادی در سالهای گذشته در جامعه ایران رواج یافته است. عملا در جامعه دو گروه ایجاد شدهاند. در یک سو روشنفکرانی قرار دارند که با بحث و کتاب و درس مانوساند که بیشتر سودای دموکراسی دارند، خواستگاهشان طبقه متوسط است و تحقق آرمانهای مدرن را خواستارند. این گروه بزرگترین پایگاه اجتماعی نیروی اصلاح طلب به شمار میروند. در سمت دیگر واقع گرایان حضور دارند. واقعگرایان همان فعالان اقتصادی هستند که دستی در اجرا و کارهای اقتصادی دارند چرا که بارزترین حضور واقعیت در بازار و در مبادله میان انسانها ظاهر میگردد. فعالان اقتصادی دغدغه معاش دارند و چنان با مسائل اجرایی دست و پنجه نرم میکنند که فرصتی برای تاملات انتزاعی ندارند. از دید آنها سرفرو بردن به بحثهای فلسفی هزینههای زیادی دارد که مهمترین آن از دست رفتن فرصتهای اقتصادی در بازار پر رقابت موجود است. از دید آنها معطل شدن در بحث و گفتوگوهای نظری آدمیرا در کسب و کار عقب میاندازد.
روشن است که هر گروه دیگری را طوری توصیف میکند تا جایگاه برتر خود را نشان دهد. روشنفکران فعالان اقتصادی را به لحاظ ذهنی ضعیف توصیف میکنند و فعالیتهای روزمره آنها را به دیده تحقیر مینگرند و خودداری آنها از توجه به مفاهیم انتزاعی را نشان ضعف شخصیت تلقی میکنند. در مقابل فعالان اقتصادی روشنفکران را افرادی خیالاتی، آرمانگرا، بی تجربه و فاقد مهارت و توان برای کارهای عملی و اجرایی ارزیابی میکنند. معمولا فعالان اقتصادی به روشنفکرانی که آرمانهای بزرگ را دنبال میکنند به ریشخند میگویند که آنها نمیتوانند یک مغازه ساده را اداره کنند چه برسد به اینکه بخواهند برای جامعه بزرگ بشری آرمانهایی ترسیم کنند.
با این وصف مشخص میشود که شکافی عمیق میان حقیقت جویی و واقع گرایی در ایران ترسیم گردیده است و هر جوانی پس از پایان تحصیلات باید به انتخاب میان یکی از این دو مسیر بپردازد. یکی از مهمترین عللی که موجب بروز این تصور گردیده ویژگی خاص فلسفه اسلامیاست. از آنجا که فلسفه اسلامیکه ریشه بسیار کهن در فرهنگ ایران زمین دارد آمیخته با مفاهیم مغلق، مبهم، انتزاعی است و فاقد جذابیتهای رایج است، این تفکر در ایران رواج یافته که فلسفه ورزی در نهایت به کناره گیری از زندگی واقعی میانجامد. ورود فلسفههای آلمانی نظیر فلسفههایدگر و پیش از آن فلسفه مارکسیسم در ایران نیز به تقویت این ذهنیت انجامید.
در سالهای اخیر به ویژه پس از شکست خوردن پروژه اصلاحات سیاسی در سالهای پس از دوم خرداد، یک نوع بی اعتنایی نسبت به فعالیتهای نظری رواج یافت و مجددا پرداختن به کسب و کار اقتصادی اولویت اول را پیدا کرد. مسوولان سیاسی کشور نیز آگاهانه از این امر استقبال کردند تا بتوانند روشنفکران مخالف خود را در جامعه منزوی کنند. تشدید مشکلات اقتصادی نیز زمینه عینی لازم برای این تحول را به وجود آورد.
در چنین فضایی «رورتی» به ایران پا نهاد و البته چه حضور به موقعی بود. رورتی که میراث دار فلسفههای پراگماتیسم از سرزمین تکنولوژی و پیشرفت اقتصادی است، به ایران آمد تا پلی میان حقیقت جویی و واقع گرایی برقرار کند. از دید پراگماتیستها – تا جایی که من میدانم- حقیقت در بحثهای متافیزیکی تجلی ندارد بلکه تجلی حقیقت در زندگی روزمره آدمیان است. جایی که در مبادله آزاد عقاید و رفتارها، توافقی حاصل گردد حقیقت ظاهر میشود. در شرایطی که روشنفکران با نیروهای سیاسی سنت گرا به شدت در تعارض و مقابله بودند، رورتی به آنها یادآور شد که با بحثهای فلسفی و استدلالهای نظری نمیتوان دمکراسی را اثبات کرد. این کهنه کار فلسفه به آنها گفت که دمکراسی روشی است که تا زمانی که همه نیروهای اجتماعی ثمرات آن را مزه نکنند به آن تن نخواهند داد. لذا وقت خود را برای اثبات نظری دمکراسی هدر نکنید بلکه تلاش کنید تا مخالفانتان مزه دمکراسی را بچشند آنگاه خواهید دید که آنها هم به این جرگه میپیوندند. در عمل هم دیدیم زمانی که بخشهای سنتی جامعه تصور میکردند از طریق مکانیزم انتخابات همواره شکست خواهند خورد به این مکانیزم پشت کرده و از تفسیرهایی که آن را مخالف آموزههای مذهبی معرفی میکرد استقبال میکردند. پیروزی محافظه کاران در انتخابات این وعده را برای آنها به ارمغان آورد که مکانیزم انتخابات میتواند ثمرات مثبت هم داشته باشد. لذا این دیدگاه که کلا مکانیزم انتخابات مکانیزم خوبی برای جابهجایی قدرت است روز به روز میان بخشهای سنتی رسوخ بیشتری مییابد.
غرض آنکه پراگماتیسم دوای دوگانه گرایی میان حقیقت جویی و واقع گرایی است. متاسفانه به دلیل فاصله فیزیکی آمریکا از ایران زمینه لازم برای انتقال این دیدگاه فکری به کشور فراهم نشد و عملا فلسفههای اروپایی به ایران سرازیر شدند. شاید یکی از دلایل آن این باشد که فلسفه اروپایی قدمت بیشتری دارد و اهالی فلسفه به طور عمده تحصیلات خود را در اروپا گذرانده اند. حال که توسعه اقتصادی در کانون توجه همه نخبگان کشور و طبقه متوسط قرار گرفته و نظام سیاسی نیز مهمترین اولویت خود را در حوزه اقتصاد تعریف کرده، ضروری است تا نظام فکری متناسب با این حرکت گسترش یابد. به نظر میرسد عملگرایی آمریکایی چارچوب مناسبی برای این مقصود باشد. به این ترتیب میتوان در «بازار» حضور داشت اما از تفکر نظری نسبت به واقعیتهای موجود که همان حقایق جدید باشد محروم نشد.
منبع: / روزنامه / دنیای اقتصاد ۱۳۸۶/۰۳/۲۹
نویسنده : علی سرزعیم
نظر شما