موضوع : پژوهش | مقاله

نسبت جریان های اقتصادی با سرمایه داری


سرمایه داری واژه ای است مرموز و مناقشه برانگیز. این واژه بهطور معمول اشاره ای است به یک شبکة پیچیده از مناسبات میان آدمیان. سلطة این شبکة مناسباتی در طول قرون گذشته از نقاطی دوردست شکل گرفته و رفته رفته جهانی شده است و در حال حاضر بی اِغراق در همه جای دنیا (البته با درجات گوناگون) جاری است. این شبکة مناسباتی به مانند همة شبکه های مناسباتیِ بدیل، ظاهر و باطنی دارد؛ باطن این نظام عبارت است بسیج امکانات جامعه در زمینة نیل به حداکثر کارآییِ اقتصادی و کسب سود بیشینه و درنهایت تکاثر ثروت. از این منظر همة نظامات جامعه اعم از نظام اقتصادی، نظام فرهنگی، نظام سیاسی و ... باید به صورتی نظام مند در جهت این هدف تعریف و تعبیه شوند. اما این باطن، خود را در زنجیره ای از ظواهر نمایان می سازد؛ یکی از این ظواهر عبارت است از کالایی شدن عرصه های مختلف جامعه. در این صورت همة برون دادهای بشری و سایر اجزای طبیعت به‌مثابة کالایی دیده می شوند که می توانند حامل سود بالقوه باشند. ظواهر دیگر عبارت‌اند از ذبح اخلاق اجتماعی در ذیل مقولة آزادی فردی و ... . البته باید دانست که سرمایه داری در قالب شبکه ای از مفاهیم ماهیت مجزا یافته است. برای مثال ممکن است در اقتصاد اسلام نیز کسب سود هدف فعالیت اقتصادی باشد، اما نگاه آخرت گرایانه به دنیا در اسلام، همواره مانع عمده ای است تا فرد این هدف را تنها هدف خود به‌شمار نیاورد.
اما امروزه واژة سرمایه داری حداقل از حیث آکادمیک واژه ای بایکوت شده محسوب می شود. حتی همة منتقدان سرمایه داری (به جز اندکی از باقی ماندگان از مارکسیسم رادیکال) دیگر رغبتی به استفاده از این مفهوم ندارند. به همین دلیل مکاتب گوناگونی که به نحوی زیرمجموعة این نظام بوده اند، امکان تنفس یافته و می توانند بیش از گذشته و صرفِ نظر از مارک های متعارَف به فعالیت علمی بپردازند. در این نوشته تلاش شده است نسبتِ جریان‌های موجود در اقتصاد ایران با نظام سرمایه داری بررسی شود.

نسبت جریان های اقتصاد ایران با سرمایه داری
در اقتصاد ایران درحال‌حاضر چهار جریان اصلی حضور دارند؛ جریان اصلی، جریان بازار آزاد است و جریان نهادگرایی، چپ نو و اقتصاد اسلامی سه جریان دیگری هستند که کم وبیش در اقتصاد ایران با جریان بازار آزاد رقابت می‌کنند. مبنای این تقسیم بندی استفاده از گنجینه واژگانیِ یکسره متفاوتی است که این جریان ها به‌ کار می برند. به عبارت دیگر هر یک از این چهار جریان تمایل دارند با استفاده از واژگان خاصی مسائل اقتصادی را تحلیل کنند. هدف این نوشته این است که در تقابل با بایکوت هدفمند این واژه و مفهوم از سوی بازیگران این حوزه، ربط و نسبتِ جریان های فعال حوزة اقتصاد را با این واژه معین سازد. از این منظر جریان بازار آزاد و نهادگرایان به‌طور کامل پایه های سرمایه داریِ فعلی به‌شمار می‌آیند. این دو جریان طی تاریخ تطور خود همواره سعی داشته اند تا رویکردهای رقیب و همچنین منتقد سرمایه داری را نیز در خود جذب نمایند. درواقع راز پویایی نظام سرمایه داری در بحث های معطوف به مبانی و ساختارشکنانه ای است که به وسیلة این دو جریان سامان می-یابد. این دو جریان درواقع در قالب دو زنجیرة متفاوت از ادبیات علمی به تحکیم پایه های نظام سرمایه داری مشغولند. بنابراین تنها تفاوت این دو جریان در اتخاذ ادبیاتی متفاوت برای این منظور است.


1.جریان بازار آزاد
جریان بازار متشکل از چند شاخه یا هسته مهم است، به طوری که هر شاخه از چند مکتب اقتصادی تشکیل شده است. هر سه شاخه به‌طور کلی کارآمدیِ نسبیِ بازار را در تخصیص بهینة منابع تصدیق می کنند. البته شاخه یا هستة اولیه و سخت این جریان، یعنی مکاتب اتریش، نیوکلاسیک ها و مکتب چرخه های تجاریِ واقعی، نسبت به هستة دوم، یعنی پولیون، نئوکلاسیک ها و نئوکینزی ها و نسبت به هستة سوم، یعنی کینزی ها، نیوکینزی ها و پُست کینزی ها به این امر اعتقاد بیشتری دارند. درواقع ملاک قرار گرفتن مکاتب در یک شاخه میزان حمایتی است که آنها از مکانیسم دست نامرئیِ اسمیت دارند. این مکاتب به گونه ای که تامس کوهن از پارادایم یاد می کرد، از یک ادبیات تقریباً مشترک استفاده کرده و تقریباً حرف یکدیگر را درک می کنند. ادبیاتی که بر محور واژگانی چون دولت، بازار، بخش عمومی، بخش خصوصی، کارآیی و ... می چرخد. همچنین اگرچه انتظار می رود مکاتب متعلق به هر شاخه نسبت به مکاتب شاخه های دیگر انتقاد داشته باشند، در مقابل جریان-های دیگر نسبت به همدیگر رویکردی توأم با پشتیبانی را اتخاذ می کنند. همان طور که بیان شد شرط استفاده از ادبیاتی مشترک، متمایزکنندة کلِ این جریان با جریان نهادگراست؛ یعنی اگرچه در قالب جریان نهادگرایی نیز عده ای معتقد به دست نامرئی بازار هستند، سعی در تکمیل و نوآوری در ادبیات این بحث دارند.
مکتب اتریش رادیکال ترین حمایت را از بازار آزاد به عمل می آورد. همچنین در میان مکاتب اقتصادی این مکتب تنها مکتبی است که وجه معرفت شناسانه اش نسبت به وجوه دیگر اولویت دارد. به همین ترتیب مبنای مخالفت این جریان با اختلال در فرآیند آزادانة مبادله ها از سوی دولت، مبنایی معرفت شناختی است. از نظر ایشان اساساً عقل بشری توانایی یافتن درکی کامل و عمیق از فرآیندها و مکانیسم های غیرخوداگاهانه بشری و طبیعی را ندارد. فون هایک، فون میزس و ... از اعضای اصلی این مکتب هستند. نیوکلاسیک ها درواقع «مکتب به روز شده» کلاسیک هستند. اگرچه می توان مکتب اتریش و چرخه های تجاری را نیز به نوعی تفکر بازتولیدشده مکتب کلاسیک دانست، مکتب نیوکلاسیک به‌طور ویژه متأثر از کلاسیک ها، یعنی آدام اسمیت، ریکاردو و ... است. از این منظر مکتب اتریش در دفاع از بازار آزاد گوی سبقت را از کلاسیک ها نیز ربوده است. نیوکلاسیک ها با استفاده از تحلیل های ریاضی وار خود نشان می دهند که سیاست های پولی و مالیِ دولت که برای کنترل اقتصاد تعبیه شده فاقد اثر و ناکارآست. همچنین مکتب چرخه های تجاریِ واقعی به‌طور کامل در مقابل آن شاخه ای از مکاتب (شاخة سوم، یعنی کینزی ها و ...، و بخشی از شاخة دوم) شکل گرفت که معتقد بودند رکود و رونق های متوالی در عرصة اقتصاد بیشتر ناشی از طرف تقاضای اقتصاد است. اما ایشان تماماً طرف عرضه را مؤثر می دیدند و بدین ترتیب مجرای ورود دولت به اقتصاد (طرف تقاضا در مکاتب سنتی اقتصاد) را بلاموضوع می دانند.
بنابراین مشخص است که این طیف از مکاتب اقتصادی به‌طور اساسی با هرگونه حضور دولت در فرآیند خود به خودی بازار مخالف هستند. درواقع معیار اصلی تفاوتِ این مکاتب با شاخة بعدی این موضوع است.
پولیون، نئوکلاسیک ها و نئوکینزی ها اگرچه بازار آزاد را نقطه ای ایدئال می پندارند، وقوع برخی اختلالات را مانع عملکرد کارای آن دانسته و بدین ترتیب حضور حداقلی دولت را در کوتاه مدت در مکانیسم تخصیص منابع به رسمیت می شمارند. این موانع همانا مواردی هستند که از آنها با تعبیر شکست بازار یاد می شود. شکست بازار درواقع مفهومی است که نقایص بازار را در تولید کالاهای عمومی (مثل برق و راه سازی)، آثار خارجی (مثل تبعات زیست محیطی فعالیت های اقتصادیِ بخش خصوصی) و ... یادآور می شود. درواقع دولت در این شاخه به‌مثابة مکملی برای ترمیم کاستی های بازار آزاد است. این شاخه از جریان بازار آزاد درواقع در مقابل کینز و توابع آن ظهور نمود و نشان داد بحران های نظام سرمایه داری ماهیتی کوتاه مدت داشته و بنابراین جای نگرانی نیست! دولت ها در کوتاه مدت این نقایص را می پوشانند، ولی در بلندمدت حضور و دخالت دولت الزامی نیست.
اما شاخة آخر همانا کینزی ها، پست کینزی ها و نیوکینزی ها هستند. پست کینزی ها و نیوکینزی ها معتقدند افکار کینز توسط نئوکلاسیک ها و نئوکینزی ها مصادره شده است و خود کینز (بر مبنای اصطلاح مارکس که گفته بود: من مارکسیست نیستم!) اساساً آنتی نئوکینزی است. کینز به نوعی تضاد ذاتی سرمایه داری را نمایان ساخت. او نشان داد نظام های سرمایه داری دچار بحران های دوره ای می شوند. در این شرایط حضور دولت می تواند به‌مثابة یک ضربه‌گیر پایداری سیستم را افزایش دهد. اما برخلاف نئوکلاسیک ها این حضور لزوماً به زمان بحران یا شکست بازار محدود نمی شود. دولت ها بایستی با اتخاذ سیاست های پولی و مالیِ فعال همواره درصدد افزایش تولید و اشتغال برآیند و به اصطلاح به تنظیم بازار بپردازند. پُست کینزی ها درواقع بازتولید و خوانشی اصالت-گرایانه از مکتب کینز بودند. ایشان معتقد بودند نئوکلاسیک ها با مصادرة کینز به نفع اهداف کلاسیک ها، نئوکینزی ها را پروبال دادند. اما نیوکینزی ها در مقابل نیوکلاسیک ها رشد کردند و قصدشان این بود تا نشان دهند که حتی با احتساب یافته های جدید دانشمندان علم اقتصاد، یعنی انتظارات عقلایی(1) می توان به کارآمدی سیاست های دولتی امید بست. این شاخه از جریان بازار آزاد درواقع دیوار حائلی است مابین رویکردهای خواهان حضور دولت در اقتصاد (سوسیالیسم و ...) و رویکردهای ضد دولت که در بالا بدان ها اشاره شد. این سه مکتب درواقع به‌مثابة یک فیلتر عمل می کنند و از زدوخورد شدید رویکردهای مذکور جلوگیری می نمایند.
همان‌طور که مشخص است همة مکاتبی که ذیل این جریان هستند به‌مثابة جریانی درون‌گفتمانی برای نظام سرمایه داری به‌شمار می‌آیند. بحث اساسی مابین آنها این است که نظام سرمایه داری چه زمانی بهترین عملکرد را داراست؟ آیا باید به حضور دولت برای کاستن از بار ریسک های ناشی از «آزادیِ بی امان بازار آزاد» تن داد؟ یا اینکه حضور دولت خود مانعی است برای عملکرد کارای این نظام؟ از اینجا مشخص می شود که نظام سرمایه داری درواقع پایه‌های اصلی خود را بر روی این جریان بنا نهاده است. جریان بازار آزاد در قالب یک فضای واژگانیِ خاص، به‌مثابة یک رویکرد درون ‌گفتمانی برای نظام سرمایه داری عمل می کند. تصور یک سویه از انسان (انسان اقتصادی، حسابگر، بیشینه ساز، مطلوبیت باور و ...)، علاقه به تصور سنتی از دولت، علاقه به تقلیل نظامات غیراقتصادی به حوزة اقتصادی و ... از نشانه های مشترک این مکاتب است که به‌طور خلاصه در جریان بازار آزاد خلاصه شده اند.

2.جریان نهادگرا
جریان نهادگرایی اما از مکاتب مختلفی تشکیل شده است. شاکلة اساسی این جریان درواقع بر پایة این ادعا ساخته شده است که جریان بازار آزاد در فضای تحلیلی خبط هایی را مرتکب می شود و بدین ترتیب موجبات کاهش پایداری نظام سرمایه داری را مهیا ساخته است. نهادگرایی با اِبداع یک پارادایم رقیب برای جریان اول، موجبات جذب بسیاری از منتقدان سرمایه داری به این نظام را فراهم آورد. اما همان‌طور که پیش‌تر عنوان شد در خلال جریان بازار آزاد نیز منتقدانی ظهور کرده بودند، اما تفاوت اصلی ایشان با نهادگرایی در «زنجیرة کلمات و واژگانِ اتخاذشده» است. نهادگرایان اساساً نقطة تمرکز بحث های رایج در جریان بازار آزاد را منتقل می نماید. در جریان اول، بحث اساسی بر سر این است که آیا دولت حق حضور در اقتصاد را دارد یا خیر؟ آیا حضور دولت در اقتصاد اساساً فایده ای برای کلیت نظام دارد؟ اما جریان نهادگرایی به طور معمول حضور دولت را در اقتصاد مفروض داشته و بر سر نحوة حضور وی در اقتصاد به مجادله برمی خیزد. بدین ترتیب در مباحث جریان بازار آزاد مسامحتاً ادبیاتی در زمینة تبعات سنخ های مختلف ورود دولت به اقتصاد وجود ندارد. استثنائاتی که در این زمینه موجود است به تفاوت مابین سیاست مالی و سیاست پولی یا سیاست پولیِ قاعده مند یا بی قاعده دولت و ... برمی-گردد. دیگر بحث از طرف تقاضا یا عرضه و بدین ترتیب سیاست پولی یا مالی نیست. بحث این است که مهم ترین آوردة دولت در حوزة اقتصاد نه سیاست های مداخله ای از جنس پولی یا مالی است، که همانا تدوین قانون و مقررات، تصریح حقوق مالکیت، ضمانت قراردادها، حل وفصل سریع مناقشات، تقلیل هزینه های مبادلاتی و ... است. در این منظر زمین بازی اساساً زمینی جدید است؛ کمتر از واژگانی که جریان بازار از آنها استفاده می نماید استفاده می شود و ... . نهادگرایی در حوزه های مختلفی جریان اول را به نقد کشید. یکی از مهم ترینِ این حوزه ها حوزة توسعه بوده است. از نظر نهادگرایی جریان اول در موضوع توسعة کشورهای عقب مانده در غیاب توجه به «نهادهای لازم برای شکل گیریِ سرمایه داریِ پایدار» ره به خطا رفته است. این کشورها برای توسعه ــ بخوانید ملحق شدن به نظام تقسیم کار بین المللی ــ باید به بازسازی نهادهای مقوم و اساسیِ سرمایه داری بپردازند. نهادهایی مثل حقوق مالکیت که بدون شکل گیری و سازگاریِ آنها نمی توان پیشرفت نمود، از این قبیل هستند. بدین ترتیب مشخص است که این جریان درصدد است شرایط رشد سرمایه داریِ پایدار را شناسایی و راه نیل بدان را تعبیه کند.
این جریان از دو شاخة اصلی، یعنی نهادگرایان جدید و نهادگرایان قدیم تشکیل شده است. نهادگرایان قدیم متأثر از فضای ظهور مارکسیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در هیئتی کاملاً منتقدانه و ساختارشکنانه ظهور کردند. عمدة اشکال ایشان بر جریان اول همانا مقولة فردگرایی روش شناختی، تحلیل های صوری و منطقی در فرآیند تئوری پردازی، جهان شمول انگاشتن تئوری ها و ... بوده است. نهادگرایان قدیم همان‌طور که از نامشان پیداست امری مربوط به گذشته هستند و در فضای فعلیِ علم اقتصاد جایگاهی ندارند. اما نهادگرایان جدید مانند جریان بازار آزاد سودای سرمایه داری در سر دارند.

جمع‌بندی
چنانچه بیان شد جریان های بازار آزاد و نهادگرا در اقتصاد جهان طالب و زمینه ساز نظام سرمایه داری هستند. گونه گونیِ شاخه ها و مکاتب این دو جریان نه بر سر اساس نظام سرمایه داری که بر سر نحوة پایدار کردن آن است. از منظر جریان بازار آزاد رها نمودن بازار به حال خود، البته با این فرض که مردم همیشه در پی نفع شخصی هستند، بهترین راه پیشرفت و شکوفایی استعداد بشری است. اما نهادگرایان معتقدند این نظام بدون وجود نهادهای لازم نمی تواند کارکرد کارآی خود را بروز دهد، به‌ویژه وقتی بنا داریم این نظام را در نقطه ای از جهان در چهارچوب یک رویکرد بالا به پایین تعبیه سازیم.

پی‌نوشت‌:
1- این مفهوم به محض ورود به عرصه علم اقتصاد به شدت مورد حمایت قرار گرفت. تبعه اصلی این مفهوم عکس العمل عقلایی مردم در مقابل سیاست های پولی و مالیِ دولت و بنابراین ناکارآمدی آن است.


منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۹۰/۰۹/۶
نویسنده : سید سعید موسوی ثمری
 

نظر شما