موضوع : پژوهش | مقاله

تکنولوژی اطلاعاتی رسانه‌های گروهی

قرن تکنولوژیک حاضر را عمدتاً عصر اتم، فضا یا ارتباط خوانده‌اند. توسعه چشم‌گیر علوم فضایی و آزمایشات هسته‌ای، گسترش ارتباطات الکترونیکی، توسعه سریع و بی‌سابقه‌ی تکنولوژی ارتباطی، و تأثیر شگرف آن‌ها بر جوامع بشری، و تمامی جوانب زندگی روی کره‌ی خاکی، مشخصه‌ی بارز دوره‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. در این دوره، ارتباطات تکنیکی تبدیل به جزء لاینفکی از زندگی انسانی بر روی سیاره‌ی زمین و حتی در فضای ماورای زمین شده است. بر اثر چنین تأثیری است که برخی برای درک مسایل و مشکلات در همه زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، مطالعه و شناخت دقیق و وسایل ارتباطی و تأثیر آن‌ها را ضروری می‌پندارند.
نظریات مک لوهان در زمینه وسایل ارتباط جمعی با چنین فرضی بیش از همه شهره است. به عقیده او سیستم ارتباطات و وسایل ارتباطی منشأ تغییرات است‌ ـ مارکس اقتصاد و فروید جنسیت را چنین می‌دانستند‌ _ به عقیده‌ی او وسایل ارتباطی، توسعه‌ی ساحات و قوای ادراکی حسی انسان است و با توسعه، انسان درک متفاوتی از جهان هستی پیدا می‌شود. توسعه‌ی ادراک بصری با توسعه ادراک سمعی کاملاً آثاری متفاوت خواهد داشت. او معتقد است وسایل ارتباطی جدید تنها رابطی بین «انسان و طبیعت» نیست، بلکه «طبیعت انسان جدید» است. از نظر او این واقعیت تأثیر وسایل ارتباطی بر فرهنگ و تمدن بشری در طول 2500 سال گذشته از نظرها دور مانده است. در «جامعه‌شناسی ارتباطات» نیز به وسایل ارتباطی توجه شده‌ است. در حالی که «وسیله خود پیام است».
مک‌‌لوهان تاریخ بشر را به سه دوره تقسیم می‌کند. ابتدا یک دوره‌ی بسیار طولانی که در آن «فرهنگ شفاهی» و «حس سامعه» غالب بود و مظاهر فرهنگی آن عبارت بودند از نقل اشعار و افسانه‌ها و نمایش تراژدی‌ها. این دوره با «اختراع چاپ» پایان یافت. پس از آن، دوره‌ی بسیار کوتاه کهکشان گوتنبرگ آغاز شد که از زمان اختراع چاپ تا ظهور وسایل ارتباط الکترونیکی در نیمه دوم قرن بیستم به طول انجامید، که به دوره‌ی «فرهنگ بصری» مشهور است و بالاخره دوره‌ی کنونی که عصر«ارتباطات الکترونیکی» است، غلبه با حس لامسه و دوره‌ی بازگشت به خصوصیات «فرهنگ شفاهی» است.
فرهنگ سمعی، که مشخصه‌ی فرهنگ مشرق‌زمینیان و غربیان قبل از اختراع چاپ است، فرهنگی است که «احساسات درونی سنّت و دین» بر آن حکم‌فرماست، در حالی که در فرهنگ بصری غرب «منطق و تفکّر ریاضی» غالب است. مردمِ متعلق به «فرهنگ شفاهی» از این نظرگاه به «زمین» وابسته‌اند. در این فرهنگ‌ها مفهوم زمان ادواری و اندازه‌گیری آن به وسیله ریتم‌های زمین صورت می‌گیرد. در حالی که در «فرهنگ بصری» زمان به‌طور خطی اندازه‌گیری» می‌شود.
در فرهنگ شفاهی، فضا کلی است که روابط در آن هم‌زمان صورت می‌بندد. فضا در نظر انسان شفاهی مقدس بود. مک‌لوهان معتقد است بحران شرق و غرب از تفاوت‌های «انسان سمعی» و «انسان بصری» ریشه می‌گیرد. وی می‌گوید در دنیای مغرب زمین که نظم و قاعده‌ی بصری در آن حکمفرماست، فضا متحدالشکل و پیوسته انگاشته می‌شود، ولی در مشرق‌زمین و فرهنگ‌های شفاهی، این فاصله موجود بین صداها و چیزها ـ از نظر ما تفاوت ‌ماهوی آن‌ها ـ است که همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، به طوری که در این‌گونه فرهنگ‌ها، رابطه‌های کلی از نظر دور می‌ماند. بنابراین وحدت موجودات و رابطه‌ها در فرهنگ شرق ذیل تمایز ماهوی اشیاء و کلمات است، و در مقام تعالی است که موجودات به هم می‌رسند. اختراع «الفبای فونتیک» سبب آغاز مرحله‌ی تفکّر خطی در فرهنگ بشری شد، و اختراع چاپ به وسیله‌ی گوتنبرگ موجب تثبیت آن گردید. به عقیده‌ی مک‌لوهان، «الفبا» و «چاپ» هردو، «تکنولوژی و وسایل ارتباطی» هستد که بشر را وادار ساخته‌اند، تا از جریان ذهنی خاصی تبعیت کند ـ از جمله الفبای فونتیک. یکی از تأثیرات الفبای فونتیک، ‌پدید آمدن تصوّر فضای متحدالشکل و پیوسته است. به عقیده‌ی مک‌لوهان هیچ‌یک از اشکال دیگر کتاب مثل خط چینی، یهودی و عربی نمی‌تواند خالق محیط و فضای تصویری انسان مغرب‌زمین باشد. انسان باسواد، انسانی که خواندن و نوشتن می‌داند، و با چاپ و مطالب چاپی بزرگ می‌شود، خود را از آن‌چه ماورای او قرار دارد جدا احساس می‌کند، در حالی که پیش از اختراع الفباء، همیشه آدمی خود را با جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرد، یکی می‌دانست. این جدا احساس کردن خود از اشیاء و موجودات نه‌تنها باعث ایجاد حس تفرّد در چنین انسانی می‌شود، بلکه سبب می‌گردد که تخصص و پاره‌سازی، مشخصه‌ی بارز او باشد. این مشخصه‌ی ذهنی «انسان بصری» که از وسایل ارتباطی عصر و دوره‌اش ناشی می‌شود، باعث می‌شود که او به «طبقه‌بندی» و «تخصص» علاقه‌ی خاصی پیدا کند، و به تدریج «ناسیونالیسم» از دوران رنسانس شکل می‌گیرد. بدین‌سان تفکّر فردانگارانه به بوم‌انگاری Nativism و قوم‌انگاری Nationalism می‌انجامد.
با اختراع «صنایع الکترونیک» فرهنگ بصری و مکانیکی به کناری می‌رود. «او آن‌چه را خطی، پشت سرهم، یکنواخت، چاپی و قابل تکرار است به دور می‌اندازد، از جداسازی و تخصص می‌گریزد، و به جهانی کلی و همه جانبه قدم می‌گذارد. این جهان، الکترونیک است. در این جهان همه چیز می‌تواند با هم و در کنار هم اتفاق بیفتد.» بنابر تصور مک‌لوهان، حوادث و حقایق مسائلی که هیچ‌گونه ربطی به هم ندارند، در جهان تلویزیونی و سینمایی کنار هم قرار می‌گیرند، این حالت نشان از گسیختگی دارد نه وحدت طبیعی و عادی.
به عقیده مک‌لوهان با این جهان است که نقل و انتقال سریع اطلاعات ممکن می‌شود. جهان به دهکده‌ای بزرگ تبدیل می‌شود، و فرهنگ شفاهی به تدریج غلبه می‌کند. شرق و غرب در این جهان به یکدیگر نزدیک می‌شوند، و فرهنگی واحد بر جهان سیطره پیدا می‌کند. البته نتیجه این فرهنگ و تکنولوژی غالب بر آن، پریشانی و رنج فراوانی است که مشاهده می‌کنیم. به قول مک‌لوهان «دنیای تکنولوژی الکترونیکی» رابط زمان و فضا را آن‌چنان برهم زده است، که خواه‌‌‌ و ناخواه خود را در ورطه هولناک می‌یابیم. احساس می‌کنیم آن‌چه دور و برمان را فراگرفته غیر منطقی است. «اگزیستانسیالیسم» تنها فلسفه‌ای است که می‌تواند بیان‌کننده وضع و حالت [دردناک و خطرناک] ما باشد.»
«نیل پستمن» یکی از نویسندگان آمریکایی، از پژوهش‌گرانی است که درباره‌ی رسانه‌ها از جمله تلویزیون به مطالعه پرداخته است. پستمن «فرهنگ» را یک نوع «مکالمه» تلقی می‌کند. هر مکالمه با صورتی خاص است، و معتقد است که هر «صورتی» «معنا»ی خاص خود را بیان می‌کند ـ یعنی در «صورت» است که «معنا» کشف می‌شود. چنان‌که در نظر بورکهارت هنر نیز نوعی «رمز» است که با هر زبان و صورتی بیان کرد. با این مقدمه از نظر پستمن صورت مکالمه می‌تواند مختلف باشد ـ از تکه‌های دود سرخپوستان تا علائم مکتوب و تصویر بصری.
اگر فرهنگ به‌جای صورتِ «مکالمه مکتوب» به «تصویر بصری» انتقال یابد، مضمون و معنای پیام نیز به تناسب تغییر یافته است. لاجرم مضامین و موضوعات سیاست، دین، علوم، اقتصاد، تعلیم و تربیت و سایر شئون فرهنگی‌ ـ اجتماعی نیز تحوّل می‌یابد.
از نظر پستمن جامعه‌ی صنعتی سه دوران عمده‌ی فرهنگی را طی کرده‌است:
دوران اول، دوران فرهنگ شفاهی است. در دوران دوم «فرهنگ نوشتاری» غلبه می‌کند. و سرانجام دوران سوم دوره‌ی «فرهنگ تلویزیونی» است، که در آن «تصویر بصری» جایگزین «کلمه مکتوب» می‌شود.
از نظر پستمن نطق و زبان، انسان را انسان کرده است، و با این صورت است که فرهنگ بشری را به‌وجود آورده است. در دوران دوم، «اختراع الفبا» صورت جدیدی از مکالمه را به‌وجود آورد که به انسان امکان داد، سخن انسان‌های دیگر را ببیند، آن هم به نحوی ثابت، مهم‌ترین ویژگی کتاب در همین ثابت نگه‌داشتن زبان است، که به اندیشه‌ی انسان امکان توفیق مداوم و متمرکز درباره‌ی عالم هستی و پدیداری حاضر و غایب را داده است، و فلسفه و علوم را به‌وجود آورده است.
کتاب ذهن انسان را به صورت لوحی درمی‌آورد که تجربه روی آن نوشته می‌شود، و به این ترتیب امکان وارسی و نقد را فراهم می‌آورد. لذا انسان این دوران، انسانی است اندیشمند، پژوهش‌گر و منتقد. با این نظر پستمن را باید در زمره‌ی تأییدکنندگان «فرهنگی کتبی» دانست، زیرا به عقیده او با این فرهنگ است که فلسفه و علوم به‌وجود می‌آید، و جهل و خرافه متزلزل می‌شود.
از نظر پستمن سرانجام با سلطه‌ی دوران فرهنگ تلویزیونی وضع تغییر می‌کند، دو اختراع «تلگراف» که با سرعت «انتقال اطلاعات» همراه بود و اختراع «عکاسی» که جای «کلام» را به تدریج از طریق عکس گرفت، منشأ این تحول به شمار می‌رود.
تلگراف مفهوم و نقش «اطلاعات» را دگرگون کرد. در فرهنگ‌های شفاهی و کتبی به دلیل محدودیت و دشواری انتقال اطلاعات غالباً اطلاعاتی در دسترس مردم (مخاطبان) قرار می‌گرفت که به زندگی آنان مربوط بود، و به همین جهت آنان را به عملی یا اندیشه‌ای برمی‌انگیخت. ولی تلگراف و سپس صناعت‌های جدیدتر انتقال اطلاعات، باعث شد که «اطلاعات» به صوزت چیز یا کالایی درآید، که بی‌توجه به معنا و فوایدش خرید و فروش می‌شد. تلگراف در واقع از طریق مطبوعات عامه‌پسند به کار گرفته شد. در این زمان مردم با سیل عظیمی از اطلاعات روبرو گردیدند. که هیچ عکس‌العملی بر آن نمی‌توانستند داشته باشند، اما این اطلاعات چندان به درد مخاطبان نمی‌خورد، و بیشتر اطلاعاتی عمومی بود.
اطلاعات موجود در مکالمه‌ی تلگرافی بریده و منقطع از چشم‌انداز تاریخی بود. مخاطبان در جهان تلگرافی بیشتر در جستجوی خبرند تا دانایی. اخبار حلبچه و بمباران شیمیایی مردم ایران و عراق و کشتار صرب‌ها و نئونازی‌ها صرفاً به عنوان خبر برای مردم اهمیت دارد، نه ریشه‌های آن، که با اقدامی جدی جهت مهار سلاح‌های شیمیایی به خشونت نژادی همراه باشد. مطبوعات چنانکه به سکس و جنایت می‌پردازند، به اخبار جنگی نیز توجه می‌کنند.
به تعبیر پستمن اگر در گذشته اطلاعات کم بود، همان مقدار کم مورد بیشترین بهره‌برداری مردم قرار می‌گرفت، اما اکنون در عصر تورم اطلاعات کمتر می‌توان با اطلاعاتی مواجه شد که به درد حیات فردی و جمعی آدمی بخورد. در این دوران متأخر جهان تلگرافیِ مطبوعات زده، «اطلاعات» محدودیتِ حوزه‌ی اقتدار و عمل مخاطبان را القاء می‌کنند. بدین‌سان بی‌تقاوتی نسبت به همه امور به سرعت تسری می‌یابد، و یک جریان روانی جبری ضد انقلاب در برابر وضع موجود پیدا می‌آید.
هنگامی که «تصویر» مدار انتقال اطلاعات می‌شود، به نحوی دیگر با پدیدار انقطاع و انفصال مواجه می‌شویم. تصویر اغلب بیانگر ظاهری بصری از یک واقعیت است و در حقیقت انتزاعی است، نه به مفهوم کلی یا طبیعی و مابعدالطبیعی «کلی بعدالکثره، کلی فی‌الکثره و کل قبل‌الکثره»، بلکه در این‌جا محسوس صورتی مسخ شده (انتزاعی وارونه) پیدا کرده است. با این وجود تصویر بسیار واقع‌نماست، و بر ابصار و دیدن تأکید می‌کند، و به سرعت به باور همگانی تبدیل می‌شود، بی‌آنکه بسیاری درک کنند، این تصاویر در نفس امر هیچ تأثیری و نقشی در زندگی آن‌ها ندارد، مگر زمانی که فرد خود را تسلیم آن‌ها کند، و همان جریان روانی وحشت‌آور و هراسناک را برای خود بوجود آورد. همچون اطلاعاتی تلگرافی که جز نقل مجالس نمی‌توانست منشأ اثر باشد.
در حالی که توسعه علمی‌ ـ صنعتی هنوز بر اطلاعات کتبی یا تصویری مستند، به مشاهده دقیق بصری، می‌تواند متکی باشد، در سطوح مورد تماس عامه‌ی مردم صرفاً اخباری هیجان‌زا و جادویی یا معجزه‌آسای سمعی و بصری وجود دارد. این اخبار بیشتر به شیفتگی مردم نسبت به دستاوردهای گیج‌کننده صنعتی فتیشیسم کالاها مربوط می‌شود، بی‌آن‌که از آن روی سکه تکنولوژی سخنی به میان آید. «سطحیت» لازمه بسط فرهنگ تصویری‌ ـ تلگرافی بود که موجب می‌شد، بسیاری از مردم اطلاعات وسیعی از زمین و آسمان و جوامع عجیب و غریب داشته باشد، و جدول‌های متقاطع را به سرعت حل کنند، اما از نزدیکترین وقایع روستا و شهر خود بی‌خبر باشند. به سخن هیدگر با جهان تکنولوژی مدرن اطلاعاتیِ رسانه‌ها، بی‌خانمانی و بیگانگی از خاک زادبوم اکثر مردمان حاصل شده است، چنان‌که در جهان ارتباطی رمان«1984» می‌بینیم. این مردمان در پریشانی شهرهای بزرگ گرفتار آمده‌اند و در برهوت نواحی صنعتی سکنی و مأوا گزیده‌اند. اینان همه نسبت به سرزمین خود بیگانه جلوه می‌کنند. این عده‌ی اخیر ساعت‌ها و روزها در اسارت رادیو و تلویزیون و بازی‌های کامپیوتری به‌سر می‌برند. هفته‌های متوالی فیلم‌های سینمایی آن‌ها را به عوالمی غیر عادی اما اغلب کاملاً عادی، از تخیل می‌برند و توهمی از دنیایی نیست به او القا می‌کنند. مجلات مصور همه‌جا در دسترسی همگان است و همه چیزهایی که «فنون جدید ارتباط جمعی» به یاری آن‌ها بر حیات انسان هجوم می‌برند و او را به هر سوی می‌رانند، نزدیک اوست. نزدیک‌تر از مزارع اطراف خانه‌اش، نزدیک‌تر از آداب و رسوم روستایش و بالاخره نزدیک‌تر از سنّت‌های جهان زادگاهش.
در این وضع طبقات برتر اجتماعی از اطلاعات تصویری جت سیطره، بر اذهان طبقات فروردین بهره‌ می‌گیرند، و به تدریج سیستم‌های اطلاعاتی پیچیده‌ای در رسانه‌های گروهی برای تبلیغات و جهت‌گیری افکار عمومی شکل می‌گیرند. در اینجا تفاوتی بنیادی در نحوه‌ی ارتباطات طبقات اجتماعی پدید می‌آید، و ذهنیت‌های شهروندان در پی هیجان‌های القایی تکنولوژی‌های جدید اطلاعاتی بسیار دگرگون، هیجان‌زده و پرآشوب است.
از نظر پستمن شکل کامل تکنولوژی اطلاعاتیِ رسانه‌های گروهی و همگانی در تلویزیون ظاهر شده است. تلویزیون صناعتی است تصویری‌ ـ کلامی که تماماً ویژگی‌های صنعت تلگراف را دارد. علاوه بر این، نفوذ آن بر اذهان شدیدتر است. فضای اطلاعاتی تلویزیون فاقد پس‌زمینه‌ی تاریخی است. در این فضا بیننده با ماجراهایی روبرو می‌شود که عجیب ولی باورکردنی، گویی شخصی با نوشیدن یک نوع نوشابه یا مصرف یک کالا به سعادت خواهد رسید. تصاویر چنان زیبا و مهیج ساخته شده‌اند، که ساعت‌ها آدمی را به دنیایی وهمی که از دنیای واقعی او بسیار فاصله دارد می‌برند. بدین‌سان سیطره و استیلای تکنیکی با تکنولوژی اطلاعاتی رسانه‌ها تحقق می‌یابد. در این‌جا مجدداً قدرت ناشناخته تکنیک بروز می‌کند.
بر اثر فرهنگ القایی از سوی تکنولوژی اطلاعاتیِ وسایل ارتباطات جمعی به تدریج سیاست، دین، علوم اقتصادی و تعلیم و تربیت مسخ می‌شود، و اغلب در لفافه‌ای از زرورق و آواز و موسیقی عرضه می‌شود، چنان‌که بیننده تفاوتی میان این مسائل جدی با مسائل آکنده از شوخی و خشونت و سکس نمی‌بیند، و چنین است که از نتیجه‌ی مشاهده‌ی دائمی جهان تلویزیونی این باور در او شکل می‌گیرد و تثبیت می‌شود که جهان و کار جهان شوخیی بیش نیست.
حتی دین نیز در فرهنگ تلویزیونی صورتی مضحک و تفنی به خود می‌گیرد. اغلب کلمات دینی چون سایر کلمات، ساده‌انگارانه، بی‌مایه، بی‌زمینه، بریده از چشم‌انداز معنوی و روحانی است. از این‌جاست که مردم از دین و حیات دینی ‌ـ در قلمرو تلویزیون ‌ـ بیگانه می‌شوند. در حالی که در تبلیغات سخن از نفوذ دین در میان است، که ظاهراً مبلغان آن روزانه‌ ـ با هر برنامه تلویزیونی در واتیکان آمریکا و اروپا که با ماهواره‌ها در سرار جهان پخش می‌شود ‌ـ با میلیون‌ها نفر بیش از همه کسانی که مسیح علیه‌السلام در عمر خود برایشان موعظه کرده‌ بود، روبرو می‌شوند. این مبلغان گاه برنامه‌های خود را با موسیقی پاپ و جاز راک‌اندرول و حرکات مهیج می‌آمیزند!! و از شیوه پارسایانه کلیسایی موعظه و خطابه پرهیز می‌کنند، زیرا تقدیس کلیسایی را ملال‌آور تلقی می‌کنند، یا لباس‌ها و کلاه‌های عجیب و غیر منتظره‌ی تیم‌های محبوب راگبی، بیسبال و امثال آن را که طرفداران زیادی دارد بر تن می‌کنند!
در این نمایش‌های شبه دینی تلویزیونی همه ساحات الهی، مقدس و عمیق دین و مستور و نهان می‌شوند. در حقیقت با تصویر بصری ممسوخ، دین که شعری آن جهانی است‌ ـ در قالب تصویرهای تلویزیونی‌ ـ به نثری این جهان مسخ می‌گردد.
در حالی که از پرتو معنای اصیل دین، دل و روح آدمیان به تفقّه و تذکّر فقر ذاتی خود می‌رسد، اما فرهنگ تلویزیونی دین آدمی را بیشتر به دنیای مسخ شده می‌راند. تلویزیون هیچ‌گاه قادر نبوده که فضای روحانی کلیسا یا مسجد را القا کند، بیشتر مروج لهو و لعب بوده است، تا تأمل و تفکر دینی در تلویزیون اغلب مبلغ خدا می‌نشیند.
در میان برنامه‌های تلویزیونی ما شاید «اخلاق در خانواده» را بتوان مظهر یا نزدیک به این نوع فرهنگ تلویزیونی دینی تلقی کرد. در این برنامه بینندگان با زیباترین تصاویر از طبیعت روبرو می‌شوند، یا با رفتار مجری روحانی که گاه از جیب خود مواد خوردنی بیرون می‌آورد و بینندگان را هیجان‌زده می‌کند، همراه می‌شوند. کثرت تماشاگران این برنامه حتی کسانی که چندان تمایلی به «اخلاق اسلامی» نداشته و اسیر رفتار دینی‌اند، بیان‌گر این است که عامل جذب آن‌ها صرفاً موضوع دینی برنامه نبوده، بلکه نمایش‌های حاشیه‌ای موجب این کشش بوده است. در مقابل برنامه‌های سخنرانی و موعظه‌هایی که اغلب صورت رادیویی به خود گرفته و فاقد هرگونه جذابیتی‌اند، با بی‌مهری تماشاگران روبرو می‌شوند.

منبع: / سایت / پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی ۱۳۸۷/۰۳/۰۷
نویسنده : محمد مددپور

نظر شما