جبرگرایی ترا ژنتیک
اراده معطوف به تکنولوژی نیروی حیات بخش سیاست ها و فرهنگ قرن بیست و یکم است. زمانی قید و بندهای دولت - ملی را می شکند، گاهی نظام ماشینی تولید صنعتی را بدل به سرمایه داری مجازی می سازد، اکنون با چشم دیجیتالی مشغول شبکه بندی جسم به صورت یک کانال ارتباطی جسمانی است. در آینده خود دانش را به وسیله ای برای خود ـ توجیهی و خودـ تفسیری صنایع تکنولوژیکی بدل خواهد کرد، در حالیکه در گذشته راه را برای جامعه تکنولوژیکی هموار می ساخت. اراده معطوف به تکنولوژی که همواره در حال برنامه نویسی، توزیع، ارتقا و ادغام کردن است، در عین اینکه نماد سرنوشت فرهنگ پسا انسانی می باشد، صورت دیرپای خود شناسی و خود بیانگری آن نیز هست.
نشانه های مشهود اراده معطوف به تکنولوژی را در همه جا می توان مشاهده کرد. اراده معطوف به تکنولوژی که از طریق نرم افزار تکنولوژی اطلاعاتی فعال شده، به واسطه سرمایه داری دیجیتالی فرار گشته، وسوسه ارتباطات آن را به جلو می راند و خود به طرزی بی رحمانه می خواهد هستی را تا بدیهیات اخلاقی جامعه تکنولوژیکی تقلیل دهد، اسطوره پایدار فرهنگ فعلی است.
اراده معطوف به تکنولوژی که بطور همزمان یک هویت، یک هدف، یک تعبیر، یک قدرت، یک جنسیت و یک میل و آرزو است به فرهنگ بدون مرز جان می بخشد. اراده معطوف به تکنولوژی اراده ای به معنای سنتی ابزارگرایی محض نیست، بلکه از آن رو چنین شیفتگی عمیقی را موجب می شود که اراده ای است که خود را تشدید می کند. گاهی اوقات خود را در قالب جامعه تکنولوژیکی محض مطرح کرده و گاهی در قالب گونه ای از جامعه مجازی پنهان می شود. نوعی آفرینش است، سرنگونی، یک تحکیم است. پاک کننده است. یک نرم افزار، یک هوش مصنوعی است. در عین اینکه به جلو حرکت می کند نوعی سیر قهقرایی نیز دارد. نوعی ترکیب ریاضیاتی است. شعر است. هم فرامدرن است و هم بسیار ابتدایی، و از تروریسم ویروسی و جنگ مجازی سخن می گوید.
اراده معطوف به تکنولوژی که جنبشی دوگانه است، در حقیقت یک آدمخوار اطلاعاتی است که از اطلاعات تغذیه می کند. هم مرجع های اجتماعی ـ دانش، سکس، قدرت، اقتصاد، سیاست ـ را در نقاط متقاطع چرخه تولید الکترونیکی ناپدید کرده و هم خود را به عنوان سرنوشت دیجیتالی به آینده پرتاب می کند.
اراده معطوف به تکنولوژی چونان یک حاد ـ مذهب، ایمان به کارایی تکنولوژی ـ به عنوان آیین ورود به روند آن ـ را می طلبد. چونان یک حاد ایدئولوژی در قالب پیروزی طبقه مجازی تحقق یافته است، چونان حاد ـ علم تخیلات علمی را به پایگاهی برای برداشت تفاله های طبیعت انسانی و غیر انسانی بدل ساخته است، چونان حاد ـ اسطوره خود را با استفاده از زبان کهن خدایان ابراز کرده و با عبارات دیرپایی از سرنوشت سخن می گوید. و سرانجام در قالب یک علم اصلاح نژاد مسبب وقوع آینده ای بیوتکنولوژیکی می شود که تحت لوای جبرگرایی ترا ژنتیک(1) شکل می گیرد.
جبرگرایی ترا ژنتیک؟ این موضوع گرایش غالب سیاست های فرهنگی جهانی فعلی است. زبان اصلاح نژاد که طی سالهای فترت جنگ سرد فراموش شده بود، دوباره مطرح شده است: زمانی خود را در تصویرهای تشریح گونه آزمایش های ژنتیکی مطرح می کند، گاهی توسط گونه نوظهور سرمایه داری ترا ژنتیک ـ که می خواهد پیشینه ژنتیکی انسانها، حیوانات و گیاهان را کد گذاری، طبقه بندی، دستکاری و برداشت کند ـ به جلو رانده می شود. اکنون روی فرایند آزمایشگاهی تحقیقات شاخه سلول، ترویج کلون کردن، توالی ژنتیکی، پرورش اعضای بدن، تعویض بافت های بدن فعالیت می کند. احتمالا در آینده خود را در تلفیق جامعه گرایی بیولوژیکی و هوش مصنوعی مطرح خواهد کرد که منجر به تولید اشکال حیات مصنوعی خواهد شد. هرگز به مشابهت تاریخی خود به اصلاح نژاد موج اول در جنبش حفظ بهداشت اوایل قرن بیستم یا فاشیسم سیاسی سوسیالیسم ملی اقرار نکرده، و همواره خود را در پوشش علم ژنتیک پنهان خواهد کرد.
جبرگرایی ترا ژنتیک که مصون از تبار تاریخی خود می باشد، از پیشینه سیاسی خود مبری شده، و با زبان علمی بیولوژی مولکولی و زبان اقتصادی «صنایع زیستی» سخن می گوید، اکنون خود را به «محافظت از حیات» و بهسازی ژنتیکی «سلامت» محدود کرده است. گرچه در آینده آشکار خواهد شد که جوهره و ماهیت آن را پرورش گونه های برتر ژنتیکی تشکیل می دهد. جبرگرایی ترا ژنتیک از آن رو جبرگرا خوانده می شود که خود را با استفاده از زبان غارتگرانه برداشت اجسام آدمی ابراز می کند، و از آن جهت ترا ژنتیک نامیده می شود که شامل تلفیق گونه هایی می گردد که پیش از این متمایز از هم بودند: میمون های شب تاب، خرگوش های ستاره دریایی، اهدا کننده های عضو بدون سر.
جبرگرایی ترا ژنتیک زندگی را تا مرز نیستی و نابودی تشریح می کند.
اگر فیزیک زبان ممتاز عصر اتم بود، اکنون بیولوژی زبان غالب عصر تکنولوژی است. اکنون بیولوژی بیش از آنکه زبان فنی علوم زیستی باشد، کلام غالب سیاست های بیولوژیکی ـ قالب زبانی سرمایه داری، سیاست، فرهنگ، و رسانه ها ـ است. نظام ترا ژنتیک دیگر تنها یک جبرگرایی تکنولوژیکی ساده نیست، بلکه نمایانگر چیزی نامشهود، دو پهلو، نامعلوم و متغیر می باشد. در مهندسی ژنتیک، نظام ترا ژنتیک خود را در قالب آزمایش های مولکولی آزاد ابراز می کند، آزمایش هایی که طی آنها میراث ژنتیکی گونه های مختلف در قالب مدل های ابتدایی پسا انسان با هم تلفیق می شوند. با ترکیب کدهای ژنتیکی انسانی، حیوانی و گیاهی نخستین ساکنان فرهنگ پسا انسانی ظاهر شدند: انسان هایی ترکیبی با چشمان پرندگان مهاجری که می توانند قطب های مغناطیسی نامرئی را در آسمان تشخیص دهند، اجسامی که به گونه ای ضعیف بهسازی شده، سیستم عصبی برده واری دارند، برای کنترل اجتماعی بهتر پردازش شده اند و همواره منتظر ارتقا و حفاظت در برابر ویروس هستند؛ روبات های حشره ای که با ژن های جنگجو، غرایز نابود کننده برنامه ریزی شده اند و هوشمندی مخربی دارند.
اگر بیولوژی مولکولی می تواند با چنان سرعتی خود را با پیش آیندهای معرفت شناختی نظام ترا ژنتیک وفق دهد، این موضوع بخاطر آن است که توهم ترا ژنتیک بیشتر از فرهنگ نشات می گیرد نه از علم. ما مدتی است که در یک فرهنگ عمیقا ترا ژنتیکی زندگی می کنیم: در فرهنگی از تصاویر رسانه ای پیوندی، شیوه های بازاریابی جاری، مدهای ترکیبی، جنس های مذکر و مونث به هم آمیخته و پوشش فرهنگی جهانی. تصورات ترا ژنتیکی تصویرهای بیولوژیکی ناشی از جلوه های ویژه تبلیغات سینمایی و تلویزیونی است که سعی دارد با بازی با مرجع های دیجیتالی فضا و سرعت، جهانی بصری متشکل از تصاویر منبسط، پوشش متراکم، آیکون های ترکیبی، سایبورگ(2) های بازیگر خلق کند. سرمایه داری ترا ژنتیک آخرین مدل مد GAP و کلوب موناکو (یک سالن مد) است که در آن رنگ متمایز ـ شاید به واسطه ترس از تفاوت های قومی ـ سفید است که شعار ایدئولوژیکی «سرانجام شهامت آن را داریم که مشابه هم باشیم» آن را همراهی می کند.
ما، زوار آینده، هم اکنون عمیقا به فرهنگ پسا بیولوژیکی، به زبان فرهنگ پسا انسانی عادت کرده ایم. اکنون مراحل اولیه نظام ترا ژنتیک را طی می کنیم، و اراده معطوف به تکنولوژی خود را تحت لوای پسا ـ بیولوژی آشکار می سازد
جبرگرایی ترا ژنتیک قوانین آینده قرن بیست و یکم را تعیین می کند، و هایدگر، نیچه و مارکس هم کاوشگران آن هستند و هم پایگاه های مقاومت در برابر آن. هایدگر، فیلسوف حاد ـ نهیلیسیم، تکنولوژی را به کمک زبان دوگانه آفرینش و صنعت درک می کند. نظریات وی استدلالی تلخ، جامع و غم افزا از عصر نهیلیسیم کامل به دست می دهد: خاستگاه های آن، گسترش آن و اقدامات ممکن بهبودی. نیچه، فیلسوف داده های بدبینانه، به وجه دیگر اراده معطوف به قدرت می اندیشد: نه قدرتی در مراحل آغازین آن، بلکه قدرتی که در خطرناک ترین مرحله تاریخی خود یعنی اراده معطوف به عدم اراده سیر می کند. در فلسفه نیچه، نیروی محرکه پویا به سمت آینده تکنولوژیکی جهانی چیزی است که هانا اردنت به عنوان "«فرایند نابودی» همراه استیلای «نیستی»"توصیف می کند. هایدگر نیچه را نخستین فیلسوف «متافیزیک کامل» می داند، چرا که در نظریات نیچه، زبان «برداشت» و تقلیل آدمی به «ذخایر منفعل» در برابر دینام تکنولوژیکی با عباراتی واضح بیان شده است. مارکس، فیلسوف سرمایه داری جاری بی صبرانه منتظر است تا با تحقق سرمایه داری مجازی پایه و اساس واقعی نظریاتش آشکار شوند. کاپیتال مارکس بیش از آنکه نظریه ای مخصوص مرحله صنعتی سرمایه داری باشد، گزارشی زیرکانه از سرمایه داری سایبرنتیک است: لحظه ای که سرمایه چونان فرایندی از مبادله دیجیتالی نمادین، حاضر به جدا شدن از سیکل چرخش نمی شود، و فراتر از مدلهای منسوخ تولید و مصرف به سمت عصر کالای دیجیتالی می رود. از نظر مارکس سرمایه داری جاری یعنی آنکه کار، دانش، فرهنگ، قدرت و ما، همچون ابعاد متفاوت یک گرایش جهانی به سمت اراده معطوف به تکنولوژی، به همدیگر متصل هستیم. در نتیجه، اکنون حاد نهیلیسیم هایدگر، داده های بدبینانه نیچه و کاپیتالیسم جاری مارکس تثلیث مقدس تکنولوژی را در این عصر مدرنیسم فرسوده تشکیل می دهند.
هر آنچه که منعکس کننده فرهنگ باشد، روی دیگری نیز دارد و سرنوشت افشا کننده تکنولوژی نیز از این امر مستثنی نیست. اگر ما در رابطه میان جسم، فرهنگ و جامعه به لحظه ای تاریخی نزدیک می شویم که نظام ترا ژنتیک نمایانگر آن است، این مقوله هم اکنون یک احتمال دو گانه دارد: نظام جدیدی از ارزشها وجود دارد که در حال معکوس شدن است، و این سرنوشت هستی شناختی آن است. در نتیجه، اگر ما هم اکنون در حال تجربه تمامی علائم یک محرک پایدار به سوی جبرگرائی ترا ژنتیک هستیم، احتمالا نخستین شاهدان جنبش مخالف آن نیز می باشیم: یک طغیان توسط خود نظام ترا ژنتیک.
در این صورت، آیا «مسئله ترا ژنتیک» ـ اجسام ترا ژنتیکی، نژاد ترا ژنتیکی، جنس ترا ژنتیکی، و هنر ترا ژنتیک ـ چالشی برای ساختارهای اجتماعی بسته مدرنیسم محسوب نمی شود؟
آیا ممکن است که مسئله ترا ژنتیک نظام جدیدی از هویت شناور، اجسام ترکیبی، جنس های مذکر و مونث به هم آمیخته، نژاد چند مرحله ای ایجاد کند که تقسیمات عصر مدرنتیه همواره سعی کرده است آن را از بین ببرد؟ آیا آینده ترا ژنتیکی چالشی اساسی بر سر راه ساختار اجتماعی واقعیت ـ بر سر راه یک سری تقسیمات دوتایی که همواره کوشیده اند افراط گری عبارت سوم را از میان ببرند ـ ایجاد نمی کند؟ رویاهایی وجود دارند، رویاهای نیچه، ارتو(3)، بتی(4)، ماکس ارنست(5)، دو کیریکو(6)، دوشان(7)، بورو و آکر(8)، رویاهایی از جنس سوم، جسم سوم، هویت سوم، فرهنگ سوم، که تا پیش از ظهور فرهنگ ترا ژنتیک همواره به دورترین حاشیه های فرهنگ رانده می شدند. این امکان پذیری، دلیل آن است که چرا یک تعبیر از ژنتیک ترکیبی ـ به عنوان پیشروی اراده معطوف به تکنولوژی ـ واقعیت جبرگرایی ترا ژنتیک را به حاد واقعیت هنر ترا ژنتیک نزدیک می کند. یک بار دیگر، ما خود را جای هنرمندان و دانشمندانی ـ تکنولوژی چونان صنعت و آفرینش، انباشت سرمایه و تخیل هنرمندانه ـ می یابیم که با اصطلاحات فرهنگی مخالفت می کنند که در دنیای غیرقابل فهم آنها نشانگر انحنای فعلی و آتی اراده معطوف به تکنولوژی است. اراده معطوف به تکنولوژی که از اعصاب دیجیتالی بدل به ماتریکس ژنتیکی می شود.
پی نوشت:
1- علم ترا ژنتیک مربوط به ارگانیسمی می شود که ژن هایش به واسطه انتقال ژن های گونه دیگری دگرگون شده است.
2- انسانی که اعمال فیزیولوژیکی خاص آن توسط وسائل الکترونیکی یا مکانیکی کنترل می شوند.
3- آنتونین آرتو. 1948-1894. بازیگر، کارگردان و شاعر فرانسوی. تئوری آرتو درباره نمایش ـ خاصه عقیده اش درباره تئاتر بی رحمانه ـ تاثیر زیادی روی تئاتر قرن بیستم گذاشت. وی تئاتر را به طاعون تشبیه می کند، چرا که هردو پوشش زیبای تمدن را نابود کرده، واقعیت های زشت آن را آشکار می نمایند و بشریت را به وضعیت ابتدایی خود ـ که فاقد اخلاقیات و منطق است ـ برمی گردانند.
4- جرج بتی. 1962-1897: ادیتور مجله critique بود و به شدت تحت تاثیر نیچه قرار داشت. وی از نهایت آگاهی انسان ـ خشونت و شهوت گرایی ـ به عنوان نوعی رابط میان فرهنگ و طبیعت یاد می کند.
5- ماکس ارنست. نقاش آلمانی تبار و بنیان گذار مکتب دادا و سوررئالیسم. وی از طریق آثارش به کاوش در ضمیر ناخود آگاه می پزدازد.
6- دو کیریکو. نقاش ایتالیایی تبار که کارهایش بخاطر سایه های عمیق، مناظر عریان و استفاده از عناصر معماری کلاسیک معروف است
7- مارسل دوشان. 1968-1887: هنرمند مدرنیست فرانسوی و رهبر جنبش دادا در نیویورک. وی نخستین کسی بود که اشیا عادی را به عنوان هنر به نمایش گذارد
8- کتی آکر 1948-1997: از او به عنوان یک رمان نویس پانک یاد کرده اند. وی در آثار خود از سوررئالیسم بهره می گیرد.
تماس با مترجم:
cambyze76@yahoo.com
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
مترجم : کامبیز پارتازیان
نویسنده : آرتور کروکر
نظر شما