موضوع : پژوهش | مقاله

مک‌دونالدی شدن و جهانی شدن


اصطلاح مک دونالدی شدن را برای اشاره به فرآیندی ابداع کردم که در آن اصول رستوران‌های غذای فوری به تدریج بر بخش‌هایی از جامعه آمریکا و نیز بر بقیه جهان مسلط می‌شوند (Ritzer, 1996, p.1).

این ایده از نظریه مشهور ماکس وبر در مورد عقلانی شدن غرب و در نهایت عقلانی شدن بقیه جهان گرفته شده است (Weber, 1968). وبر عقیده داشت که غرب به طور فزاینده‌ای تحت سلطه آنچه که او «عقلانیت رسمی» می‌نامید، یا تحت سلطه یک سلسله از قوانین، مقررات و ساختارهایی درمی‌آید که بیش از پیش مانع می‌شوند تا مردم بهترین وسیله‌ی ممکن را برای دست یافتن به هر هدفی که طالب آنند جست‌وجو کنند (Kalberg, 1980). پارادایم او برای این نوع عقلانیت، دیوان‌سالاری با سلسله مراتب اداری، حوزه‌های کاملاً تعریف شده کارایی و لیاقت، قوانین مدون و توانایی بی‌همتایش برای رسیدگی به نیازهای اداری انبوه بود. نظریه مک‌دونالدی شدن می‌گوید اگرچه امروز دیوان‌سالاری‌ها هنوز مهم‌اند، ولی پارادایم بهتری از فرآیند عقلانی شدن، رستوران‌های غذای فوری است. این پارادایم نه تنها مظهر عقلانیت رسمی است، بلکه موفقیت آن منجر به این شده است که به الگویی مبدل شود که نه تنها انواع کسب و کارها بلکه بسیاری از سازمان‌ها و نهادهای دیگر نیز از آن تقلید کنند. مک دونالدی شدن اصطلاح من برای شیوه‌ای است که فرایند عقلانی شدن، هم‌زمان با حرکت ما به سوی قرن بیستم، خود را نشان می‌دهد. مک دونالدی شدن را می‌توان بر حسب پنج جنبه اساسی‌اش مشخص‌تر کرد.

1. کارایی
عنصر اولیه مک دونالدی شدن کارآیی یا گزینش بهترین وسیله برای رسیدن به هدفی مشخص است و فرق نمی‌کند که هدف چه باشد (و گاهی بدون توجه به پیامدهای اجتماعی گسترده‌تر). از دیدگاه رستوران‌های غذای فوری تعریف کارآیی می‌تواند پذیرایی از بیشترین تعداد مشتری با کمترین تعداد نیروی انسانی باشد. بسیاری از جنبه‌های این نوع رستوران‌ها نظیر «سفارش و خرید غذا از باجه‌های رستوران از داخل خودرو» که مشتریان را به کارگران بی‌مزد و مواجب تبدیل می‌کند مؤید این موضوع است. برای مثال مشتریان باید در صف بایستند و غذای‌شان را سفارش دهند (به جای آن که پیشخدمتی این کار را بکند) و میزشان را خودشان جمع کنند و کاغذها و جعبه‌های پلاستیکی پلی‌استیلی را در زباله‌دان بیاندازند (به جای آن که کارگری این کار را بکند). رستوران‌های غذای فوری پیشگام حرکتی به سوی دادن حداقل‌های یک غذا به مشتری بوده‌اند. مشتری باید همبرگر خالی را به پیشخوان‌ سس‌ها و سالادها ببرد و با اضافه کردن کاهو، گوجه‌فرنگی و پیاز و سس آن را به صورت ساندویچ دلخواه درآورد، اگرچه ممکن است (در محدوده‌هایی مشخص) در مورد مقدار افزودن این مخلفات کنترل‌هایی وجود داشته باشد، ولی این امر بدان معناست که چند دقیقه‌ای هر هفته ما به صورت ساندویچ‌ درست کن درمی‌آییم. در بدعتی جدیدتر لیوان خالی را به مشتری می‌دهند و او از دستگاه نوشابه لیوان خود را از یخ و نوشابه پر می‌کند و چند لحظه‌ای را صرف تهیه نوشابه‌ای می‌کند که قبلاً پیشخدمت نوشابه‌ریز این کار را می‌کرد. در برخی از رستوران‌های غذای فوری فرامدرن افراد در مقابل صفحه‌ی کامپیوتری قرار می‌گیرند و از طریق آن سفارش غذا می‌دهند. رستوران‌های غذای فوری، از این راه‌ها و شیوه‌هایی دیگر، (اغلب با تحمیل ناکارآمدی بر مشتری)، بر کارآیی خود افزوده‌اند.

2. محاسبه‌پذیری
جنبه دوم مک‌دونالدی شدن محاسبه‌پذیری است. مک‌دونالدی شدن تأکید بر چیزهایی است که می‌توان آنها را شمرد، محاسبه کرد و به کیفیت درآورد. «به کمیت درآوردن» به معنای گرایش به تأکیدگذاری بر مقدار است و نه بر کیفیت. یعنی کیفیت مساوی است با کمیت‌های خاص معمولاً زیادی (ولی نه همیشه) از چیزها. تأکید (شرکت) مک دونالد بر کمیت (مثلاً همان گونه که در همبرگر بیگ‌مک انعکاس یافته است) به مانند بسیاری دیگر از جنبه‌های فعالیتش، در رستوران‌های دیگر غذای فوری نیز مورد تقلید قرار گرفته است. بارزترین مثال (شرکت برگرکینگ است که بر مقدار زیاد گوشت در یکی از همبرگرهایش به نام هوپر بر مقدار زیاد ماهی در یکی از ساندویچ‌هایش به نام ویلر تأکید دارد و (تعجب‌برانگیز نیست نام این ساندویچ را اخیراً به بیگ فیش [ماهی بزرگ] تغییر داده‌اند).
در رستوران‌های وندی انواعی از بیگیز (بزرگ‌ها) به ما ارائه می‌شود. رستوران‌های جک این دباکس ساندویچی به نام کولوسوس (عظیم‌الجثه) و پیتزا هات پیتزایی به نام بیگ فوت (پای بزرگ) دارند. در سال‌های اخیر تمایل رستوران‌های غذای فوری ارائه‌ی غذاها در اندازه‌های بسیار بزرگ بوده است. برای مثال اکنون مک‌دونالد یک بسته سیب‌زمینی سرخ کرده سوپر سایز را که 20% بزرگ‌تر از یک بسته‌ی بزرگ است ارائه می‌کند. حالا همبرگرهایی به نام دابل کوارتز پاندر و تریپل چیزبرگر عرضه کرده است (Elmar – Dewill 1995, pp. 60-5). (باید خاطرنشان کرد که بسته‌بندی غذاهای رستوران‌های غذای فوری گاهی طوری طراحی می‌شود که برداشتی گمراه‌کننده در مورد کمیت غذا ایجاد می‌کند). این تأکید بر کمیت در یک جامعه مک دونالدی شده مختص رستوران‌های غذای فوری نیست. به عنوان مثال شرکت هواپیمایی یونایتد ایرلاین می‌بالد که تعداد شهرهایی را که این شرکت‌ به آنها پرواز می‌کند بیش از دیگر خطوط هوایی است.
آن چه به ویژه در مورد همه‌ی این تأکیدها بر کمیت جالب توجه است نبود نمایان علاقه به اطلاع‌رسانی در مورد کیفیت است (به جز شاید هنگامی که نگرانی از دست دادن کسب [کمیت] به علت تبلیغات مخالف درباره‌ی کیفیت برگرهای‌شان یا اتهام زبان زیست محیطی بسته‌بندی‌هایشان را احساس می‌کنند.) بنابراین برای مثال شرکت‌ یونایتد ایرلاین هیچ گاه چیزی در مورد کیفیت (مثلاً راحتی مسافران) در پروازهای بی‌شمارش ابراز نمی‌کند. حاصل کار ایجاد نگرانی فزاینده در مورد نزول یا حتی نبود کیفیت نه تنها در صنعت غذای فوری به تأکید بر کیفیت بودند آنگاه می‌توانستند به فراورده‌های‌شان نام‌هایی مثل مک خوشمزه، مک درست شده از بهترین گوشت گوساله یا سوسیس‌های گوشت خالص را بدهند. اما واقعیت این است که مشتریان عادی غذاهای فوری، یا به طور کلی‌تر کسانی که از مشتریان دائمی نظام‌های مک‌دونالدی شده هستند می‌دانند که بهترین کیفیت غذایی را به دست نمی‌آورند.

3. پیش‌بینی‌پذیری
عقلایی کردن مستلزم تلاش فزاینده‌ای است تا پیش‌بینی‌پذیری از زمانی و مکانی به زمان و مکان دیگر را تضمین کند. در یک جامعه‌ی عقلانی مردم می‌خواهند بدانند که در تمام مکان‌ها و زمان‌ها چه انتظاری داشته باشند. مردم نه رویدادهای غیرمنتظره را می‌خواهند و نه منتظر آنها هستند. آنها می‌خواهند بدانند که وقتی امروز بیگ‌مک خود را سفارش می‌دهند این بیگ‌مک با بیگ‌مکی که دیروز خوردند یا فردا خواهند خورد هیچ تفاوتی ندارد.
صنعت غذای فوری همانندسازی فضاها، تعاملات از پیش نوشته شده با مشتریان (روز خوشی داشته باشید) رفتار قابل پیش‌بینی کارکنان و فراورده‌های قابل پیش‌بینی را به حد کمال رسانده است. چنانچه رابین لایدنر می‌گوید «کلید موفقیت مک‌دونالد هم شکلی و پیش‌بینی پذیری .... و استانداردسازی بی‌وقفه آن است» (Leidner 1993. pp 45-7). او در صفحات بعدی استدلال می‌کند که برای انجام هر جزء این کسب یک روش مک‌دونالدی وجود دارد و اگر به جز این روش انجام شود یعنی کار غلطی انجام شده است (p.54). اگرچه مک‌ دونالد اجازه می‌دهد نمایندگان فروش و مدیرانش نوآوری کنند، ولی «هدف یافتن روش‌های ابداعی جدید برای ایجاد مهارتی است در تمام رستوران‌های مک‌دونالد، در هر کجای دنیا دقیقاً یکسان باشد» (P.82).

4. کنترل فناوری انسانی از طریق فناوری غیرانسانی
دو عنصر دیگر مک دونالدی شدن، یعنی کنترل فزاینده و جایگزینی فناوری غیرانسانی به جای فناوری انسانی، به شدت با همدیگر مرتبط‌اند. بنابراین هر دو را با هم مورد بحث قرار می‌دهم. فناوری غیرانسانی هم برای جایگزین کردن کار انسان تا حد ممکن و هم برای کنترل رفتار افراد (هم کارگران و هم مشتریان) به کار می‌رود. منشأ بزرگ تزلزل و بی‌ثباتی در هر نظام عقلانی مردم هستند، خواه مردمی که در داخل نظام کار می‌کنند خواه کسانی که نظام به آنان خدمات ارائه می‌کند. در بخش تولیدی به احتمال زیاد این کار با جایگزین ساختن مداوم نیروی انسانی با فناوری‌های غیرانسانی انجام می‌شود. معهذا، کنترل فناوری‌هایی مثل روبات‌ها و رایانه‌ها بسیار آسان‌تر از کنترل انسان‌هاست (شاید به جز در مورد کامپیوترهای داستانی مثل HAL در 2001: ادیسه فضایی) کسانی که در رستوران‌های مک‌دونالد کار می‌کنند توسط این فناوری‌های جدید بهتر کنترل می‌شوند. این فناورهای غیرانسانی بر روی مردمی هم که نظام به آنها خدمت ارائه می‌کنند کنترل‌ فزاینده‌ای را اعمال می‌کنند (برای مثال وجود صندلی‌های راحت در برخی رستوران‌های غذای فوری بعد از 20 دقیقه مشتریان را به برخاستن و ترک کردن وامی‌دارد).
شرکت مک‌دونالد انواع دستگاه‌هایی را برای کنترل کارکنانشان درست کرده است. ممکن است وقتی که یک کارگر پس از پر شدن یک لیوان، باید شیر دستگاه نوشابه را ببندد حواسش پرت بشود و لیوان سر برود. از این رو دستگاه حساسی درست شده است که وقتی لیوان پر شد به طور خودکار شیر را می‌بندد یا این خطر وجود دارد که ارزیابی اشتباه کارگر مسوول دستگاه سیب‌زمینی سرخ‌کنی منجر به این شود که سیب‌زمینی‌ها نپخته، زیاد پخته یا سوخته باشد. ری کروک (مؤسس رستوران‌هایی زنجیره‌ای مک دونالد)، نگران از مسأله قضاوت انسانی در سرخ کردن سیب‌زمینی می‌گوید: «شگفت‌آور بود که توانستیم سیب‌زمینی‌ها را این چنین یکنواخت سرخ شده به دست آوریم زیرا هر کارگری که با دستگاه سیب‌زمینی سرخ‌کنی کار می‌کند تعبیر خودش را از رنگ مناسب سیب‌زمینی سرخ کرده دارد» (kroc, 1977,p.131-2). ناخشنودی کروک از نوسان قضاوت انسانی منجر به حذف آن و پیدایش دستگاه‌های سیب‌زمینی سرخ‌کنی شده که پس از سرخ شدن سیب‌زمینی زنگ یا بوق می‌زنند، یا خاموش می‌شوند و سبد سیب‌زمینی سرخ شده را از داخل روغن بیرون می‌آورند.

5. غیرعقلانی بودن عقلانیت
همان گونه که وبر در تحلیل خود از دیوان‌سالاری دریافت، عقلانیت در کار و سازمان‌ها ممکن است نهایتاً به نظام‌های غیرعقلانی ختم شود. ما با چند شیوه می‌توانیم غیرعقلانی بودن عقلانیت را دریابیم. در کلی‌ترین سطح، این امر صرفاً برچسب فراگیر همه‌ی وجوه و آثار منفی مک‌دونالدی شدن است و در سطحی خاص نیز، آن را می‌توان به عنوان مخالف عقلانیت و ابعاد متعدد آن مشاهده کرد. یعنی، مک‌دونالدی شدن را می‌توان دید که به عدم کارآیی، بی‌ثباتی، محاسبه‌ناپذیری و از دست رفتن کنترل می‌انجامد. به ویژه، غیرمنطقی بودن به معنای آن است که نظام‌های عقلایی نظام‌های غیرعقلانی‌اند. منظور من این است که این نظام‌ها انسانیت بنیادین، یعنی خرد انسانی، مردمی را که در داخل آنها کار می‌کنند یا مردمی را که از آنها خدمات دریافت می‌کنند، انکار می‌کنند. به بیان دیگر، نظام‌های عقلایی، نظام‌های انسانیت‌زدا هستند. بنابراین، اگرچه در سایر زمینه‌ها عقلانیت و خرد به جای یکدیگر به کار برده می‌شوند، ولی در اینجا به معنای دو پدیده‌ی متضاد به کار گرفته شده‌اند.
عقلایی ساختن تدریجی، سلامت و حتی جان مردم را به شیوه‌های مختلفی به خطر انداخته است. یکی از نمونه‌های آن مقدار کالری، چربی، کلسترول، نمک و شکر بالای غذاهای رستوران‌های غذای فوری است. اکثریت عظیمی از آمریکاییان (و مردم اروپای غربی) به این چنین غذاهایی نیاز ندارند. بسیاری از آمریکاییان از اضافه وزن، میزان بالای کلسترول، فشار خون و شاید مرض قند رنج می‌برند. انواع غذاهایی که معمولاً در رستوران‌های غذای فوری ارائه می‌شود تنها این مشکلات سلامتی را تشدید می‌کنند. موضوع نگران‌کننده‌تر این است که این نوع غذاها عادت‌های تغذیه‌ای در کودکان ایجاد می‌کند که در سال‌های بعدی زندگی آنان به پیدایش این مشکلات و دیگر مشکلات سلامتی کمک می‌کند. می‌توان گفت جذابیتی که رستوران‌های غذای فوری برای کودکان دارند، نه تنها آنها را به مشتریان مادام‌العمر این گونه رستوران‌ها می‌سازد بلکه افرادی را نیز به وجود می‌آورد که معتاد به غذای پرشکر و پرچربی خواهند بود.
صنعت غذای فوری زباله عظیمی را تولید می‌کند، که برخی از آن غیرقابل تجزیه زیست‌شناختی است. امروز بسیاری از مردم از منظره‌ی چشم‌خراش انبوه زباله رستوران‌های غذای فوری در بیرون شهر انتقاد می‌کنند. حتی موج انتقاد قوی‌تری به خاطر کاربرد مواد پلی استیرن تجزیه‌ناپذیر در بسته‌بندی‌های غذای فوری صنعت رستوران‌های غذای فوری برخاسته است. توده‌های نخاله‌ی پلی‌استیرن در محل‌های تدفین زباله، کوه‌هایی از زباله را به وجود آورده‌اند که اگر نگوییم برای همیشه، اما برای سال‌های طولانی در آنجا باقی خواهند ماند.
مؤسسات مک‌دونالدی شده نه تنها آثار منفی بر سلامت و محیط زیست ما، بلکه بر نهادهای ارزشمند ما از همه مهم‌تر بر خانواده‌ها دارند. برای مثال، یکی از فناوری‌های اصلی در انهدام غذای خانوادگی، اجاق مایکرویو است که به وسیله‌ی آن می‌توان مجموعه‌ای از غذاها را تهیه کرد. در حقیقت، در یک جامعه مک‌دونالدی شده اجاق مایکرویو پیشرفتی مافوق رستوران‌های غذای فوری تلقی می‌شود. به گفته‌ی یک پژوهشگر «با ظهور این اجاق‌ها حتی رستوران‌های غذای فوری دیگر سریع به نظر نمی‌آیند، زیرا شما در خانه مجبور نیستید که در صف منتظر بمانید» (Visser, 1989, p.42. البته این پافشاری بر سرعت به دنبال خود مزه کمتر و کیفیت پایین‌تر را به ارمغان آورده است، ولی ظاهراً مردم به این فقدان اهمیت نمی‌دهند.
تمام این مطالب برای انکار بسیاری از مزایای مک دونالد نیست بلکه برای اشاره به این واقعیت است که مشکلات متقابل و شاید دردناکی در ارتباط با جامعه مبتنی بر غذای فوری وجود دارد. این مشکلات، یعنی این غیرعقلانی بودن‌ها را باید مردمی که در معرض «بهترین‌هایی» بوده‌اند که مؤسسات مک‌دونالدی شده برای تعریف از خودشان پدید آورده‌اند درک کنند.
ای بسا غایت عدم عقلانیت مک دونالدی شدن این باشد که ما احتمالاً کنترل این نظام را از کف بدهیم و خود به زیر کنترل آن درآییم. هم‌اکنون، بسیاری از جنبه‌های زندگی اغلب ما را این نظام‌های عقلانی کنترل می‌کنند. با وجود این، حداقل به نظر می‌رسد که این نظام‌ها در نهایت توسط مردم کنترل می‌شوند. اما این نظام‌های عقلانی می‌توانند حتی فراتر از کنترل افرادی که بالاترین مقام‌ها را در آنها دارند قرار گیرند. این مفهوم یکی از مفاهیمی است که در چارچوب آن می‌توانیم، به پیروی از ماکس وبر، از «قفس آهنین مک دونالدی شدن»، سخن گوییم. این نظام می‌تواند به صورت نظامی درآید که همه‌ی ما را به کنترل خود درآورد. در این جا نگرانی دیگری وجود دارد و آن این است که این نظام‌های عقلایی متصل به هم می‌توانند به دست اندک شمار از رهبرانی بیفتد که از طریق آنها بتوانند کنترل بزرگی بر روی تمام جامعه اعمال کنند. بنابراین، احتمال استبداد و تمامیت‌خواهی مرتبط با فرایند مک دونالدی شدن وجود دارد. ما ممکن است به صورت فزاینده‌ای به زیر سلطه این گونه نظام‌های عقلایی یا اندک افرادی که آنها می‌گردانند درآییم. این نوع نگرانی دستمایه‌ی نویسندگان داستان‌های علمی تخیلی شده که نمونه‌ی آن در آثار کلاسیک آینده‌نگرانه نظیر 1984 (اثر جورج ارول) دنیای جدید متهور (اثر الدوس هاکسلی) و فارنهایت 451 (اثر ریچارد برادبوری) ظهور کرده است. مسأله این است که این رمان‌ها دنیای آینده ترسناک و نگران‌کننده‌ای را توصیف می‌کنند، در حالی که مک‌دونالدی شدن اکنون با ما است در طول چند دهه با ما بوده است و در حال گسترش دامنه کار خود به سراسر جامعه آمریکا و به بخش بزرگی از دیگر نقاط دنیاست.

مک‌دونالدی شدن و جهانی شدن
مک‌دونالد و فرایند مک دونالدی شدن پدیده‌های جهانی هستند. مک دونالد به تاخت و تاز فزاینده‌ای در جهان دست زده است (McDowall, 1994). برای مثال در 1991 برای اولین بار، تعداد رستوران‌ها مک‌دونالد که در خارج از ایالات متحده ایجاد شد از داخل فزونی گرفت (Shapiro, 1992). این روند ادامه دارد و با حرکت ما به سوی قرن بیست‌ویکم، مک دونالد قصد دارد تعداد رستوران‌هایی را که هر ساله در خارج می‌سازد دو برابر تعدادی باشد که در ایالات متحده افتتاح می‌کند. در پایان 1993 بیش از یک سوم رستوران‌های مک دونالد در خارج از آمریکا بود. در ابتدای 1995 نیمی از سود مک دونالد از فعالیت‌های خارج از کشورش عاید شد. به هنگام تهیه این مقاله یکی از آخرین پیشرفت‌های مک‌دونالد گشایش رستورانی در شهر مکه بود (The Tampa Tribune, 1995) و برای ایجاد موازنه رستورانی هم در شهر بیت‌المقدس افتتاح کرد که یکی از 14 رستورانی است که اکنون در اسراییل وجود دارد (Lancaster, 1995).
سایر ملل نسخه‌ی بدل این پدیده آمریکایی را ایجاد کرده‌اند (اسراییل رستوران‌های زنجیره‌ای به نام برگر رنچ دارد) و بهترین نمونه‌ی آن اکنون تعداد زیاد رستوران‌های غذای فوری در پاریس است، شهری که عشق آن به داشتن غذاهای عالی انسان را می‌توانست وادارد فکر کند که این شهر از هجوم رستوران‌های غذای فوری در امان خواهد ماند. هندوستان زنجیره‌ای از رستوران‌های غذای فوری به نام نیرولا دارد که همبرگر گوسفندی و غذاهای محلی می‌فروشد (حدود 80% هندوان گوشت گوساله نمی‌خورند) (Reitman, 1993). شاید غیرمحتمل‌ترین نقطه برای یک رستوان غذای فوری بومی شهر جنگ‌زده بیروت باشد، ولی در 1984 رستوران جویسی برگر در آنجا گشوده شد (یک رنگین کمان جای طاق‌های طلایی مک‌دونالد و دلقک جی بی جای دلقک مک دونالد را گرفته است). صاحبان آن امید دارند که این رستوران به «مک دونالد جهان عرب» تبدیل شود (Leigh Cowan, 1984).
سایر کشورها نه تنها مؤسسات مک دونالدی شده خود را دارند، بلکه اقدام به صدور محصولات خود به ایالات متحده کرده‌اند. برای مثال بادی شاپ فروشگاه‌های زنجیره‌ای بریتانیایی مواد آرایشی که به مسایل محیط زیستی حساس است، در اوایل 1993 با داشتن تعداد 893 فروشگاه در بسیاری از کشورها، که 120 باب آن در کشورهای ایالات متحده بود، برنامه گشایش 40 باب دیگر را در دست داشت (Elmer – Dewitt, 1993, pp. 52 ff, Shapiro, 1991. pp. 35, 46). به علاوه، شرکت‌های آمریکایی در حال گشودن فروشگاه‌هایی شبیه این فروشگاه‌های زنجیره‌ای بریتانیایی هستند نظیر باث اند بادی ورکز.
این نوع گسترش آشکار مک دونالدی شدن تنها قسمت کوچکی از اثر وسیع این فرایند در اطراف جهان است. شیوه‌هایی ظریف‌تر و مهم‌تر وجود دارند که از طریق آنها مک‌دونالدی شدن و ابعاد گوناگون آن بر عملکرد بسیاری از نهادها و نظام‌ها در سراسر جهان اثر گذاشته‌اند. یعنی آنها کارایی، محاسبه‌پذیری و کنترل از طریق جایگزین ساختن انسانی با فناوری غیرانسانی را پذیرفته و آنها را با نیازهای خود وفق داده‌اند (و غیرمنطقی بودن‌های عقلانیت را تجربه کرده‌اند).
اگرچه مک‌دونالد و مک‌دونالدی شدن در سرشت خود جهانی‌اند، اما آنها با نظریه‌ای که جهانی شدن خوانده می‌شود کاملاً سازگار نیستند. با وجود تفاوت‌های مهم میان نظریه‌پردازان جهانی شدن، اگر نه همه‌ی آنها ولی اغلب آنان دفاع رابرتسون از این عقیده را می‌پذیرند که دانشمندان علوم اجتماعی «یک نقطه خاص جهانی اختیار می‌کنند و با شرایط جهانی طبق آن برخورد می‌کنند» (Robertson 1992, pp. 61, 64). رابرتسون در جای دیگری از «بررسی جهان به عنوان یک کل) سخن می‌گوید (1990. p. 13) به بیان دقیق‌تر رابرتسون استدلال می‌کند که باید به آن فرایندهای جهانی بپردازیم که با استقلال نسبی از فرایندهای اجتماعی ـ فرهنگی جامعه عمل می‌کنند. بنابراین، رابرتسون می‌گوید، برای فرایند جهانی شدن «یک خودمختاری کلی و منطق» وجود دارد که نسبتاً مستقل از فرایندهای صرفاً اجتماعی یا دیگر فرایندهای اجتماعی ـ فرهنگی است که به طور سنتی مطالعه شده‌اند (Robertson 1992, p.60). به همین ترتیب، فدرستون از علاقه به فرایندهایی که «خودمختاری در سطح جهانی کسب می‌کنند» بحث می‌کند (Featherstone, 1990, p.1).
علیرغم آنکه گستره مک‌دونالدی شدن جهانی است اما با الگوهای پیشنهادی نظریه‌پردازان جهانی شدن وفق ندارد. وقتی آن مواردی را که نظریه‌پردازان جهانی شدن رد کرده‌اند مرور کنیم تفاوت بین جهانی شدن و مک دونالدی شدن آشکار می‌شود:
1. تمرکز بر روی یک دولت ملی واحد.
2. تمرکز بر روی غرب به طور اعم، ایالات متحده به طور اخص.
3. علاقه به تأثیر غرب (غرب‌زدگی) یا ایالات متحده (آمریکازدگی) بر روی بقیه جهان.
4. علاقه به همسان‌سازی (در مقابل غیرهمسان‌سازی)
5. علاقه به مدرنیته (در مقابل پسامدرنیته)
6. توجه به آنچه که نظریه نوسازی خوانده می‌شود (Tiryakian, 1992. Pp. 89 – 97).
حقیقت این است که اگرچه مک دونالدی شدن یک فرایند جهانی است، اما تمام ویژگی‌هایی را دارد که نظریه‌پردازان جهانی شدن آنها را رد کرده‌اند – یعنی از یک دولت ملی واحد سرچشمه گرفته است، بر روی غرب به طور اعم و بر روی ایالات متحده به طور اخص تمرکز می‌کند، به اثر غرب‌زدگی و آمریکازدگی بر روی بقیه جهان علاقه‌مند است ـ به همسان‌سازی فراورده‌ها و خدمات جهانی توجه دارد، بیشتر به صورت یک پدیده مدرن تصور می‌شود و نه پسامدرن (به علت عقلانیت آن که یک ویژگی اصلی مدرنیته است) و قرابتی با نظریه‌ نوسازی دارد (هر چند که نظریه نوسازی به این پدیده برخلاف تمام دیگر پدیده‌های غربی نگاهی مثبت ندارد). بنابراین، مک دونالدی شدن حتی با آنکه با بسیاری از اصول بنیادین نظریه جهانی شدن در تضاد است ولی پدیده‌ای جهانی است.

پی‌نوشت:
جرج ریتزر استاد ممتاز جامعه‌شناسی در دانشگاه مریلند، ایالات متحده آمریکاست.


منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : جرج ریترز
مترجم : سید رضا معینی
رایانامه

نظر شما