بازخوانی چیستی فلسفه در تفکر کانت
این مقاله با نظر به فلسفه کانت در جستجوی پاسخی بدین پرسش که «فلسفه چیست؟» خواهد کوشید. مسیری که برای پاسخ به پرسش فوقالذکر طی شده از این قرار است:
نگارنده بخش شناختشناسی را در فلسفه کانت با نظر به پیشینهی تاریخی این مبحث بررسی کرده و کوشیده است تا از این منظر نقبی به دریافت کانت از مفهوم فلسفه باز کند. نگارنده معتقد است کانت برای گذر از چالش شکاکانهای که به واسطه هیوم در امکان اخذ معرفت ایجاد شده بود، با طرح احکام ترکیبی پیشین تحصیل معرفت ریاضی و فیزیکی (و بهطور کل علمی) را توجیه کرده و با جمع خردگرایی دکارتی و آمپریسم انگلیسی شناخت را از ورطه سقوط و شکاکیت نجات میدهد.
او به جدایی پدیدار و ناپدیدار (نومن) رأی داده و معتقد است شناخت نظری ناپدیدار در توان فاهمه بشری نمیباشد. و از آنجا که فلسفه نیز محصول عقل بشر بوده و مابعدالطبیعه نیز بخشی از همین فلسفه، نتیجه میگیرد که فلسفه در حدود عقل بشر محدود باقی میماند. و با پذیرش این حکم است که وی پرسش محوری بحث را با نگاهی سلبی پاسخ گفته و ادعای هرگونه شناخت نظری مابعدالطبیعی، که مترادف با شناخت حقیقت مطلق است، را مساوی با نوعی جزمیت و دگماتیسم میداند؛ و مسلم است که فلسفه میباید خود را از این نوعِ نگاه رهایی بخشیده و صرفا به پژوهشهایی بپردازد که محدودیتهای عقل بشری را در نظر گیرد.
مقدمه:
«فلسفه چیست؟» پرسشی است به قدمت تاریخ فلسفه، تاریخی که به فراز و فرودهای تفکر انسان گره خورده و همواره برترین تجلیگاه اندیشه او بوده است و احتمالا خواهد بود. فلسفه با شک آغاز گشته و با پرسش اوج میگیرد و توگویی هرگز سر آن ندارد که به نقطهای تکیه کند و در دیاری آرام گیرد که «همچون زندگانی پایانش مرگ آن است.»
هرچند پاسخ به پرسش از چیستی فلسفه، به طور کل، نه در توان این قلم است و نه در حوصله این مقال اما میتوان وسعت این آزمون عقلی را کمی بستهتر کرد تا شاید بتوان با مددجویی از تاریخ فلسفه پاسخی نسبتا درخور برای این پرسش آماده کرد. از این رو به بازخوانی این مسئله در بخش هایی از تفکر فیلسوفی که به اعتباری تاریخ فلسفه به پیش و پس از او تقسیم میشود خواهیم پرداخت.
ایمانوئل کانت (1804-1724) همان کسی است که یاسپرس او را «فیلسوفی مطلقا لازم» نامیده است؛ چرا که بهراستی «با آنکه راه بردن به جهان اندیشه هر فیلسوف بزرگ، در آمدن به جهانی از روشنایی است اما از هیچ فلسفهای نمیتوان چون فلسفهای مطلقا لازم، سخن گفت. بکار بردن چنین نامی اگر روا باشد، تنها دربارهی فلسفهای که روشنگر راه فلسفه است، رواست.»1 از اینرو و با توجه به اینکه تمام فلاسفه و مکاتب فلسفی بعد از کانت کم و بیش از وی تأثیر پذیرفتهاند، انتخابِ وی برای پاسخ به پرسش فوقالذکر نه تنها خالی از وجه نبوده بلکه حتی بسیار میتواند راهگشا باشد.
1- شناختشناسی2:
کاوش در فلسفهی کانت را از بنیادیترین بخش این فلسفه، یعنی شناختشناسی، آغاز میکنیم؛ از اینرو و با علم به اینکه جستجوی ما تنها آنگاه سامانی بایسته مییابد که زمینهی تاریخیِ تفکر کانت نیز مورد بازنگری قرار گیرد، به ملاحظهی مختصری از تفکر پیشنیان وی خواهیم پرداخت.
1-1 اسلاف کانت:
تاریخنویسانِ فلسفه عموما پیش از کانت دو جریان مهم و عمدهی تفکر را تشخیص دادهاند که جرقههای آن به اواخر سدههای میانه باز میگردد، از یکسو فلسفهای عقلگرا3 «که با تلاشهای ویژه دکارت پای به دوران جدید نهاد، و در حوزه تفکر فلسفی آلمان به صورت سنت مابعدالطبیعیِ لایبنیتسی- ولفی تجلی یافت، سنتی که در کل ادعای شناخت عقلی عالیترین اصول و غایات، و خاستگاه هستی را داشت و در این راه دچار تضاد و تناقضها و خطاهایی شد و اعتراضها و انتقادهای گوناگونی را برانگیخت.»4
و از دیگرسو جریان تجربهگرایی که در حوزه فلسفه بریتانیایی با چهرههای شاخص خود همچون هابز، لاک و هیوم رهی کاملا مغایر و در بیشتر مواقع متضاد با عقلگرایی میپیمود. دیوید هیوم که آخرین ملزومات منطقی نهضت آمپریسم را نمایان کرد «با نقد اصل علیت، و منحصر دانستن احکام به دو نوع تحلیلی و تجربی، بزرگترین ضربه را بر پیکرهی مابعدالطبیعه وارد ساخت و کانت را، که دوران شباب تفکر فلسفیاش را در فضای محصور مابعدالطبیعهی سنتی گذرانده بود، از خواب جزمی بیدار کرد.»5
هیوم همگان را از سرانجام اجتنابناپذیر تجربهگرایی آگاه کرد و شکاکیتی عام و البته ساختمند را از این نظریه بیرون کشید. و در این هنگامه بود که پس از نزدیک به دو قرن تلاش و مباحثه عقلانی فلسفه به سکوتی عجیب بازگشت که همگان را به یاد سخن استادِ دکارت در مدرسه لافلش، مونتنی، میانداخت که معقتد بود: «حکمت عبارت است از: ورزش دشوار و توانفرسای ذهن که نتیجهی آن تنها تحصیل یک عادت اکتسابی است برای حکم نکردن»6
و اینگونه بود که فلسفه هیوم نیز مانند حکمت مونتنی آنچه میآموخت همانا هنرِ نیاموختن بود و بس. اما آیا این شکاکیتِ فراگیر پایان راه فلسفه بود؟ شاید غلو نکرده باشم اگر بگویم بخش عظیمی از کل پروژه فلسفی کانت تلاشی است در پیِ پاسخ به همین پرسش.
1-2 معرفتشناسی:
کانت کار را از همانجایی که هیوم تمام کرده بود از سرگرفت. با این پرسش که اگر هیوم مطلقا درست میگوید پس این پیشرفت اعجابآور در ریاضیات و فیزیک نیوتونی چگونه ممکن شده است؟ چرا قوانین حرکت کپلر و گالیله، و معادلات نیوتون پیرامون جاذبه در طبیعت به صورت مشهود درست جلوه میکنند؟ در نظر کانت اگر قوانین فیزیکی-ریاضی دارای ضرورت و کلیت باشند، که هستند، هیوم نمی تواند درست گفته باشد؛ پس اکنون چه باید کرد؟
پاسخ کانت این است که هیوم آنجا که می گوید ضرورت و کلیت در اعیان محسوس7 یافت نمیشود بر حق است اما این بدان معنا نیست که صدور احکام کلی و ضروری ناممکن باشد چرا که منشأ این احکام ضروری و کلی را نه در میان جهان محسوس اشیاء، بلکه در دستگاه شناسایی انسان باید جست، این قوهی عقل است که توان صدور چنین احکامی را به ما میدهد. و از این رو کانت برای توجیه کلیت و ضرورت در احکام به وجود «عنصر پیشینی (البته نه فطری) در دستگاه ادراک قائل شد که مقدم بر تجربه و مستقل از آن است، اما بر تجربه اطلاق شده و شرط امکانپذیری آن خواهد بود. پیشینی بودن این احکام در عین خصلت آگاهیبخشی آنها طرح کانت را از فاهمه بشری واجد امکان جدیدی مینماید یعنی نوع سومی از احکام که در برابر احکام تحلیلی از ویژگی ترکیبی بودن و علمافزایی برخوردارند، و در برابر احکام تجربی دارای ویژگی پیشاتجربی و ضرورت و کلیتند و پیشینیِ ترکیبی نام دارند». 8
کاری که به مثابه نوعی انقلاب کپرنیکی در عرصه شناخت تلقی میشود، کوپرنیک با گفتن اینکه این زمین و به تبع آن ما هستیم که به دور خورشید میچرخیم و نه خورشید به دور زمین، انقلابی در نجوم به پا کرد. و با تغییر جایگاه فاعل شناسا9 و متعلَّق شناسایی10 پذیرفت که این ذهن ما نیست که مطابق با جهان میشود، بلکه این موضوعِ ادراک است که باید خود را با دستگاه ادراک ما تطبیق دهد.
پذیرش نگاه کانت به معنای این است که ذاتِ واقعی یا معقول اشیاء11 همواره از ما پنهان میماند، و ما تنها آن چیزی را میشناسیم که نتیجهی تعامل مادهی حواس و عناصر پیشینی شناخت است که پدیدار نامیده میشود؛ علاوه بر این، شناختِ ما به آنچه که در حوزه تجربه است محدود میگردد. از اینجاست که کانت پس از تفصیلات فراوان و بررسی دقیق دستگاه فاهمه بشر وجود احکام علم طبیعی و علم ریاضی محض یا ناب را نتیجه میگیرد که به شکل پیشینی ترکیبی عرضه میگردند.
2- مابعدالطبیعه:
کانت در پیشگفتار چاپ اول نقد خرد ناب میگوید:
«خرد انسان در یکی از بخشهای شناسایی خود با پرسشهایی روبهرو میشود که نه میتواند آنها را نادیده بگیرد، زیرا از طبیعت وی برخاستهاند، و نه میتواند به آنها پاسخ دهد، زیرا پاسخ آنها از توان او بیرون است. بدینسان بیآنکه گناهی داشته باشد، گرفتار میآید.»12
او معتقد است عقل نظری در فرآیندی ویژه از مشروط به سمت نامشروط حر کت کرده و ایدههای سهگانهی نفس، جهان و خدا را بیآنکه از تجربه و دادههای حسی مددی گیرد استنتاج نموده و از اینرو احکامی که درباره این ایدهها صادر میکند به تعارض یا آنتینومی میانجامد که خود معلول خطایی منطقی است. بدینسان از نظر او متافیزیک جزمیِ13 سنتی که بر پایهی سه ایدهی بنیادیِ برساختهی عقل نظری استوار است به مثابهی علمی نظری و اطمینانبخش، ناممکن است و از اینرو روانشناسی نظری، کیهان شناسی نظری و خداشناسی نظری امکان پذیر نیستند.
نکتهی قابل توجه آنکه هرچند اثبات یا ردّ ایدههای عقل نظری ناممکن است اما این ایدهها در حوزهی نظر، نقش تنظیمکنندگی14 داشته و لذا ضروری هستند، البته با این قید که اثباتِ مابهازای عینی برای آنها محال است. بهدیگر سخن آنکه: «کانت بر آن نیست تا مانند دیگر فیلسوفان به بررسی موضوعها بپردازد، بلکه بررسی او درباره چگونگی شناسایی ماست از موضوعها. چنانکه دیدیم او ابزار شناسایی را میآزماید تا ببیند که چه کاری از آن بر میآید و درستی داوریهایش در چه حوزه و در درون کدامین مرزهاست.»15
3- فلسفه چه چیز نیست؟
اکنون بهتر است به پرسش اولیه و اساسی این مقاله بازگردیم. «فلسفه چیست؟» در ابتدای بحث صورت مسئله را به این شکل که «از نظر کانت فلسفه چیست؟» تقلیل داده شد. با توجه به مسائلی که پیش از این ذکر شد به نظر میرسد که فلسفهی کانت بیش از آنکه به دنبال پاسخی محصّل و ایجابی به این پرسش باشد در واقع با نگاهی سلبی به مسئله مینگرد.
کانت فلسفه اش را با فروتنی بسیار اینگونه وصف میکند: «بدینسان، شک نیست که بزرگترین و شاید تنها نقش فلسفه خرد ناب، منفی است؛ زیرا ابزاری برای افزودن دانش نیست بلکه دیسپلینی است برای تعیین مرزها؛ کار آن کشف حقیقت نیست بلکه ویژگی فروتنانهی آن تنها این است که باز دارنده [از]خطا است.»16
آری کانت معتقد است که فلسفه نظریهپردازیهای جسورانه بینظر داشتن به حدود فاهمه نیست. فلسفهپردازیهایی که در نظر وی سرانجامی جز سقوط به ورطهی جدلیات بیپایان و کشکمشهای بیسرانجام نداشته و مآلا به دگماتیسم منجر خواهد شد. «او توانست به مابعدالطبیعه هشدار دهد که از پرواز در خلأ بپرهیزد و در عین حال تجربهگرایی را آگاه سازد که چارهای جز کنده شدن از قید زمین ندارد. او مابعدالطبیعه را گفت که اندکی فروتنی آموزد و زمین را نیز بنگرد، و تجربهگرایی را گفت که افق دورتری را بنگرد و از وابستگی به خاک تجربهی صرف برهد.»17
4- کانت و دگماتیمسم:
«dogma که به معنی باور و عقیدهای است که پیرو و پذیرنده اش آن را بیهیچ شکی پذیرفته و چون اصلی یقینی به آن مینگرد، بهطور کل و در اصل در قلمرو باور داشتن است. اما این چگونگی که بنیادی سوبژکتیو دارد، چه بسا چون اندیشهای ابژکتیو نگریسته شود و از اینروست که دگماتیسم که به معنی شکناپذیر شمردن عقیدههای معینی است که پذیرندگانش نپذیرفتن آنها را از سوی دیگران، به خطا رفتن، گمراه بودن و حتی کفر و خیانت میشمارند پدید میآید.»18
اما برخورد کانت با این نوع دگماتیسم چیست؟ درکِ بخش پیشین این مقاله به وضوح پاسخ این پرسش را در خود دارد؛ «در فلسفهی کانت، دگماتیسم مقابل کریتیسیسم یا سنجش و نقّادی است. فیلسوف جزمی یا دگماتیک نهتنها اصولی که از پیشینیان به ارث برده است را بدون نقد و سنجش میپذیرد بلکه بهعقیده کانت بیآنکه طبیعت و حدود عقل را بسنجد، ارزش شناختهای آدمی را مسلم میانگارد. وقتی کانت میگوید هیوم مرا از خواب جزمی بیدار کرد، مقصودش این است که او را به نقد و سنجش قوهی عقل و ارزیابی معرفت انسانی واداشت. معنای فلسفه نقدی در برابر فلسفه جزمی همین است.»19
این نوع دگماتیسم که از خود فلسفه بر میخیزد، از نادیده گرفتن حد و مرزِ شناسایی آدمی و ساده انگاشتن پیچیدهترین مسائل بشری ناشی میشود؛ مسائلی که کانت معتقد بود جویندهی راه حقیقت هرگاه که با آنها برخورد کرد ابتدا باید به پرسش از حدود فاهمه روی آورده و با خود بگوید: آیا من توان پاسخ دادن به این پرسش را دارم؟ آیا قوهی شناسایی من آنچنان فربه و چالاک است که به صورتی نامشروط و فارغ از قید و بندها به این مسئله بیاندیشد؟
فیلسوف جزماندیش فارغ از این محاسبات میپندارد آنچه او میبیند واقعیت است و آنچه میاندیشد حقیقت، غافل از اینکه خطر دگماتیسم همیشه با او همسفر و همراه است. خطر فرارَوی از مرزها که پایانی جز مطلق شمردن اندیشه خود ندارد، اطلاقی که به نفی هر اندیشه دیگر پرداخته و نابردبارانه به ردّ دیگران حکم میدهد و به راحتی می گوید همین است و جز این نیست.
1-4- عوامل دگماتیسم:
1-1-4- عامل درونی، یعنی مبانی غلط تفکر:
همانطور که پیش از این به تفصیل این مسئله را شرح دادهایم عدم توجه به حدود و ثغور معرفت مهمترین مؤلفهی این بخش است. کانت با تفکیک میان دو سپهر پدیدار و ناپدیدار و یا اصطلاحا نومن و فنومن20 بهواقع راه هر نوع مطلقانگاری را در عرصه عقل نظری میبندد چرا که هرگونهای از علم انسان بر فرض ممکن بودنش باز هم در نهایت متعلق به جهان پدیدار است و آنچه شناخته میشود تنها و تنها جلوهای از واقعیتِ فینفسه خواهد بود و نه آنچه جهان درخود و بذات میتواند باشد. و با در نظر گرفتن چنین پیشفرضی به راستی کدامین کس را توان این است که ادعای مالکیت حقیقت مطلق را داشته باشد؟ پاسخ از دو حال خارج نیست یا آنکه او را منبع علمی فراانسانی است یا یک شخص جزم اندیش. دگماتیستی که به قول کانت «به رویای مابعدالطبیعه روشن شده باشد.»
2-1-4- تاثیر عوامل بیرونی:
منظور عواملی است که یک سیستم فلسفی را برای اهداف معین و اغراض شخصی به کار میگرند. و با پشتیبانی خود آن را به صورت حقیقت مطلق عرضه میکنند.
از نمونههای این نوع استفاده ابزاری از تفکر میتوان به حمایت کلیسا از دستگاه فلسفه ارسطویی در قرون وسطی که سبب شد این فلسفه چون یک سیستم کامل، درخود بسته، و مطلق نمایانده شود و در نتیجه به صورت مانعی برای اندیشیدن آزاد درآید، اشاره کرد. و از درسهای تاریخ اینکه با سست شدن پایههای فلسفه ارسطویی در نظر، ستونهای کلیسا در عمل ترک بر میداشت. نمونهی دیگر حمایت کشورهای کمونیستی از مارکسیسم به مثابه حقیقتی مطلق است. فلسفهای که کامل و عاری از هر خطا و نقص تا حد تقدیس برکشیده شد. و گویی اشکال وارد کردن به چنین فلسفهای توهین به ساحتی مقدس و فرابشری بود.
نتیجهگیری:
پس فلسفه (در نگاه کانت) عبارت است از اندیشیدن فارغ از جزمیات و دگمهای خشکی که همواره مدعیاند حقیقت را تمام و کمال و به صورت مطلق در اختیار دارند. با آنکه «فیلسوفان دانشگاهی زمانِ کانت، فلسفه نقّادی را به چشم فلسفهای ویرانگر مینگریستند. پاسخ او این بود که آری اثر فلسفه او بر یک عقل خودفریب و گمراه که به سوی دگماتیسم رهسپار است منفی و بازدارنده خواهد بود اما این فلسفه با مشخص کردن حد و مرزها، اندیشه را از اوهام گوناگون رهایی میبخشد تا جایی برای آنچه مثبت است باز شود. این فلسفه نه تنها راه را برای پیشرفت مطمئن علم بلکه همچنین برای ایمان – ایمانی که بر بنیاد خرد است – میگشاید. زیرا سرانجام ناگزیر دگماتیسم، شک و بیایمانی است و حال آنکه نقادی به علم و ایمان میانجامد.»21
یادداشتها:
1- نقیب زاده، عبدالحسین (1364)، فلسفه کانت بیداری از خواب دگماتیسم، تهران: انتشارات آگاه چاپ اول، پیشگفتار مترجم ص9
2- ( epistemology)
3- (rationalist)
4- اکرمی، موسی(1384)، کانت و مابعدالطبیعه، تهران: انتشارات گام نو، ص 385- 386
5- کانت و مابعدالطلبیعه، ص 386
6- ژیلسون، اتین (1380)، نقد تفکر فلسفی غرب، ترجمه احمد احمدی، تهران: انتشارات سمت، ص 105
7- (objects sensible)
8- کانت و مابعدالطبیعه، ص 387
9- (subject)
10- (object)
11- (Noumenon)
12- فلسفه کانت بیداری از خواب دگماتیسم، ص 154
13- (Dogmatic)
14- (Regulative) / چرا که بههر طریق عقل بشر همواره در پی حرکت از امر مشروط بهسوی امر نامشروط بوده و از اینرو گویا ناگزیر میباید در نهایت در جایی بازایستد. و ایدههای عقل عملی مسئول تأمین چنین غایتی برای عقل بشر هستند اگر چه همواره میبایست از تلاش برای اثبات متناظرِ عینی برای آنها اجتناب ورزید.
15- یاسپرس، کارل(1372)کانت، ترجمه دکتر میرعبدالحسین نقیب زاده، تهران: انتشارات کتابخانه طهوری، ص 130
16- کانت و مابعدالطبیعه، ص 394
17- یاسپرس، کارل، کانت، ص 295-296
18- فلسفه کانت بیداری از خواب دگماتیسم، ص 455
19- کورنر، اشتفان(1367)فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: انتشارات خوارزمی، ص 35-36
20- Phenomenon
21- یاسپرس، کارل، کانت، ص 295
فهرست منابع و مآخذ:
1- نقیبزاده، عبدالحسین (1364)، «فلسفه کانت بیداری از خواب دگماتیسم» تهران: انتشارات آگاه چاپ اول
2- اکرمی، موسی (1384)، «کانت و مابعدالطبیعه» تهران: انتشارات گام نو
3- ژیلسون، اتین (1380)، «نقد تفکر فلسفی غرب» ترجمه احمد احمدی، تهران: انتشارات سمت
4- یاسپرس، کارل (1372) «کانت» ترجمه دکتر میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران: انتشارات کتابخانه طهوری
5- کورنر، اشتفان (1367) «فلسفه کانت» ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: انتشارات خوارزمی
6- کاپلستون، فردریک، (1380) «تاریخ فلسفه از دکارت تا لایبنیتس» ترجمه: غلامرضا اعوانی، انتشارات سروش
7- کاپلستون، فردریک، (1379) «تاریخ فلسفه از ولف تا کانت» ترجمه: اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، انتشارات سروش.
منبع: سایت اینک فلسفه ۱۳۸۷/۳/۲۶
نویسنده : علی مسعودی
نظر شما