موضوع : پژوهش | مقاله

سنجشگرانه‌اندیشی یا تفکر انتقادی یا...؟

در مقاله‌های دیگری که در همین بخش از سایت منتشر کرده‌ام، به معرفی سنجشگرانه‌اندیشی پرداخته‌ام. همان‌گونه که در آن مطالب اشاره شده، این اصطلاح را به عنوان معادل عبارت انگلیسی "critical thinking" برگزیده‌ام. با توجه به این‌که بحث سنجشگرانه‌اندیشی در کشور ما هنوز جدی نشده، به طوری‌که تا جایی که می‌دانم حتی یک کتاب نیز مستقلاً در این زمینه منتشر نشده است، هنوز هیچ اصطلاحی به عنوان معادل جاافتاده‌ی "critical thinking" شناخته شده نیست، گرچه برخی معادل‌ها، مثلاً "تفکر انتقادی"، نسبتاً پرکاربردترند. در این نوشته، با پیش فرض گرفتن آن‌چه که در مطالب قبلی در زمینه‌ی عناصر مفهومی سنجشگرانه‌اندیشی بیان کرده‌ام، به بیان مزایای سنجشگرانه‌اندیشی نسبت به معادل‌های دیگر "critical thinking" می‌پردازم.
ممکن است این پرسش برای خواننده مطرح شود که نوشتن دفاعیه‌ای با این تفصیل (حدوداً 2500 کلمه‌ای) آن هم برای معادل‌گذاری یک عبارت چه توجیه و لزومی دارد. در پاسخ باید بگویم که چهار نکته، مرا وادار به نوشتن این دفاعیه و پیشنهاد مطالعه‌ی آن به خوانندگان، خصوصاً صاحبنظران امر ترجمه، کرد. نخست این‌که می‌دانم که به کار بردن یک اصطلاح تازه، آن هم توسط یک مترجم تازه کار، بسیاری اوقات بلافاصله این قضاوت را ایجاد می‌کند که مترجم یا از معادل‌های دیگر بی‌اطلاع بوده یا این‌که به نوعی قصد ابراز وجود و متمایزنمایی داشته است. در این گونه مواقع معمولاً قضاوت‌کنندگان سعی نمی‌کنند فارغ از هرگونه پیش‌داوری و صرفاً بر اساس ملاک‌ها در مورد معادل وضع شده اظهار نظر کنند و من قصد دارم با آوردن دلیل تا حد امکان از تأثیرگذاری این پیش‌داوری‌ها جلوگیری کنم. دوم این‌که بحث بر سر سنجشگرانه‌اندیشی است و سنجشگرانه‌اندیشی قرار است گامی در جهت ترویج استدلال‌گرایی باشد و یکی از ابتدایی‌ترین اصول سنجشگرانه‌اندیشی و استدلال‌گرایی این است که از نظرات و سلایق نامستدل و نسنجیده‌ی خود بکاهیم و بر نظرات و سلایق مستدل و آزموده‌ی خود بیفزاییم که البته در آن صورت دیگر نمی‌توان نامشان را سلیقه‌ی شخصی گذاشت. بنابراین چه بهتر که در گام اول، یعنی انتخاب معادل فارسی برای عنوان بحث، تا حد امکان از تحویل امر به "سلیقه"، اجتناب شود و در دفاع از انتخاب صورت گرفته دلیل آورده شود. سوم این‌که سنجشگرانه‌اندیشی هنوز در کشور ما چندان شناخته شده نیست و به همین دلیل دیگر معادل‌های وضع شده برای "Critical thinking" نیز هیچ کدام رواج و پسند عام نیافته‌اند و صرفاً در حد پیشنهاد مطرح هستند. لذا پیشنهاد یک معادل جدید در این مرحله و ارائه‌ی استدلال در دفاع از آن، عدول از یک ترجمه‌ی جا افتاده و پرکاربرد محسوب نمی‌شود، بلکه صرفاً پیشنهادی است در کنار پیشنهادهای دیگر که، با توجه به مزایایی که برای آن برخواهم شمرد، ارزش بررسی دارد. و بالاخره نکته‌ی چهارمی که در زمینه‌ی دلایل لزوم این استدلال به آن اشاره می‌کنم این است که تقریباً یقین دارم که سنجشگرانه‌اندیشی در آینده‌ای نه چندان دور در کشور ما نیز بسیار مورد توجه قرار خواهد گرفت و ترجیع‌بند بسیاری از بحث‌ها خواهد شد و اصطلاحی که برای آن به کار می‌رود نیز طبعاً پر کاربرد خواهد شد. بنابراین به‌جاست که حتی بسیار بیش از آن‌چه در این‌جا آمده درمورد انتخاب بهترین اصطلاح برای آن استدلال و گفت‌وگو شود.
پیش از شروع استدلال لازم می‌دانم به این نکته نیز اشاره کنم که سایر معادل‌هایی که برای "Critical thinking" انتخاب شده‌اند هیچکدام بی‌ربط نیستند اما "سنجشگرانه‌اندیشی" نسبت به آن‌ها مزایایی دارد که به ذکر آن‌ها خواهم پرداخت.
نخستین کاری که انجام می‌دهم بحث لفظی کوتاهی درباره‌ی واژه "Critical" است. البته در این کار قصد آموزش دادن ندارم چرا که بیشتر خوانندگان پیش و بیش از نگارنده، در این باره آگاهی دارند. قصدم صرفاً یادآوری و احضار برخی مطالب به ذهن خواننده است تا از آن در استدلالم بهره گیرم.
واژه "Critic" از واژه لاتین "Criticus" وآن از واژه یونانی "kritikos" گرفته شده که به معنای شخصی است که اهل تشخیص و قادر به قضاوت کردن است. ریشه "kritikos"، "Krinein " (کرینئین) است که به معنای "جدا کردن" ، "تمیز دادن" ، "تصمیم گرفتن" و "قضاوت کردن" است. "critic" در انگلیسی امروزی به سه معنا به کار می‌رود:
1. کسی که دائم به دنبال قضاوت‌های تند و خرده‌گیری و ایراد گرفتن از دیگران است.
2.کسی که در تحلیل، ارزش‌گذاری، یا بررسی آثار هنری و ادبی تخصص دارد.
3. کسی که درباره‌ی هر امری به نحو عقلانی و مستدل اظهار نظر می‌کند و درباره ارزش، درستی، حقانیت یا زیبایی آن به نحو مستدل قضاوت می‌کند.
به نظر می رسد بهترین ترجمه برای معنای نخست "منتقد" یا "عیب جو" و برای معنای دوم و سوم "سنجشگر"، " نقاد" یا " نقدگر" است. بعداً به این بحث که کدامیک از این سه معادلی مناسب‌ترند، می‌رسیم اما اکنون، با فرض انتخاب "سنجشگر" باید بگوییم معنای مبسوط "critical thinking" ، با توجه به ساخت کلمه عبارت است از"اندیشیدن، همانند کسی که سنجشگر است". توجه کنیم که هیچ گاه برای اشاره به این معنا از عبارت "Critical thought" استفاده نمی‌شود. تاکید بر"ing" به معنای تأکید بر این نکته است که اندیشیدن یک فرایند است . و "Critical" صفت یک فرایند است و "Critical thinking" یعنی فرایندی که در تمام مراحل آن ویژگی‌های سنجشگرانه‌ی فرد سنجش‌گر حضور دارند و هدایت‌گر فرایند اندیشیدن هستند. به این ترتیب ذهن مخاطب به سمت یک ویژگی خاص هدایت نمی‌شود، بلکه کلیه‌ی ویژگی‌هایی که یک "Critic"، یک "سنجشگر" دارد در ذهن او حاضر می‌شوند. به نظر می‌رسد این معنا و معنای فرایند بودن اندیشیدن زمانی منتقل می‌شوند که از " اسم + انه" استفاده کنیم (مانند نقادانه و سنجشگرانه) نه از "اسم + ی" (مانند انتقادی و نقدی).
مسأله‌ی دیگری که مطرح است این است که ترجمه‌ی "سنجشگر" برای واژه‌ی "Critic" چه مزیتی نسبت به "منتقد" یا "نقاد" دارد. در پاسخ باید به دو نکته اشاره کنم. نخست این‌که با توجه به کاربردهای واژه‌های "انتقاد" و "نقد" در زبان فارسی، خصوصاً کاربردهای روزمره‌تر آن‌ها، به نظر می‌رسد که معانی "خرده‌گیری" و "عیب‌جویی" و "تمایل بیش از حد به مخالفت" همواره در هاله‌ی معنایی این واژه‌ها حضور دارند. البته این سخن بیشتر در مورد "انتقاد" صادق است اما با درجه‌ی کمتردر مورد "نقد" نیز صدق می‌کند، گرچه می‌دانیم که "نقد" به معنای دقیق کلمه حاوی "خرده‌گیری" و" عیب‌جویی" و "تمایل بیش از حد به مخالفت" نیست. از سوی دیگر وقتی به معنای دقیق "Critical thinking " دقت می‌کنیم، می‌بینیم که نه تنها عیب‌جویی و... در آن ‌جایی ندارد بلکه دقیقاً نسبت به اجتناب ازاین ویژگی‌ها هشدار داده می‌شود. بنابراین بهتر است در ترجمه‌ی "Critic" و "Critical " از واژه‌ای استفاده کنیم که یقین داشته باشیم آن معانی اضافه و منفی را به ذهن متبادر نمی‌کنند و به نظر من واژه‌های "سنجشگر" و "سنجشگرانه" واجد چنین خصوصیتی هستند. شکی نیست که کمتر فرد دانشگاهی و دانش‌پیشه‌ای از "انتقاد"، و به‌ویژه از "نقد"، معناهای منفی پیش‌گفته را می‌فهمد، اما به محض اینکه پای خود را از فضای علمی و دانشگاهی بیرون بگذاریم می‌بینیم که بسیاری اوقات این اتفاق روی می‌دهد. منظورم صرفاً معنای "نقد" و "انتقاد" در کاربردهای محاوره‌ای و عامیانه نیست بلکه حتی هنگامی که به کاربرد این واژه‌ها در رسانه‌ها یا در نزد مسئولین و سیاستمداران و افرادی از این دست می‌نگریم نیز بسیاری اوقات آن معناهای اضافه را حاضر می‌بینیم. شاید بگویید در این‌گونه مواقع باید نگرش جامعه و افراد را تغییر داد. کاملاً درست است اما تغییر نگرش امری جداگانه است و ربطی به وظیفه‌ی مترجم در انتخاب دقیق‌ترین و رساترین ترجمه‌ی ممکن ندارد. به عقیده‌ی من انتخاب معادل، تا حد امکان، باید به گونه‌ای باشد که کم اطلاع‌ترین خواننده که هیچ آگاهی‌ای درباره‌ی معانی پیراسته و خاص یک واژه ندارد و سوادش به دانستن کاربرد کاملاً عادی و روزمره‌ی واژه‌ها محدود می‌شود، بدون مراجعه به شخص دیگر یا کتابی، و صرفاً با اندکی تأمل، به راحتی بتواند معنای واژه را بفهمد و از آن هیچ معنایی بیشتر یا کمتر از آن‌چه در واژه‌ی زبان مبدأ گنجانده شده است نفهمد. "انتقاد" و "نقد" این هدف را به طور کامل برآورده نمی‌کنند و به همین خاطر است که همواره می‌شنویم که "نقد" یا "انتقاد" باید "خوب" یا "سازنده" یا "بی‌طرفانه" یا "منصفانه" باشد. اضافه‌کردن این صفت‌ها به کلمات مذکور نشان‌گر این است که این کلمات معناهای " خرده‌گیری" و " عیب‌جویی" را بالقوه در خود دارند، در حالی که "سنجشگر" و "سنجشگرانه" چنین نیستند.
تا این‌جا گفتیم که "نقد" و "انتقاد" ممکن است حامل معانی اضافه‌ای باشند، اما این دو واژه نقص دیگری نیز دارند که درست عکس نقص اول‌شان است، یعنی بخشی از معنای "Critical thinking" را منتقل نمی‌کنند و این همان نکته‌ی دومی است که وعده داده بودم در دفاع از انتخاب "سنجشگرانه اندیشی" به آن اشاره کنم.
در مطالب دیگری که در زمینه‌ی معرفی سنجشگرانه‌اندیشی منتشر کرده‌ام، گفته‌ام که سنجشگرانه‌اندیشی هم وجه سلبی دارد و هم وجه ایجابی. وجه سلبی آن مربوط به زمانی است که با حاصل یک کار فکری، مثلاً با یک نوشته یا یک سخن، مواجهیم. در این‌جا کار ما پیدا کردن ضعف‌ها و قوت‌های فرآورده‌ای است که تحقق پیدا کرده و فرایند اندیشیدن ما معطوف به ارزیابی آن فراورده است. اما بسیاری اوقات خودمان قرار است در جهت خلق اندیشه‌ای حرکت کنیم یا مسأله‌ای را حل کنیم یا به پرسشی پاسخ دهیم. این‌جاست که با وجه ایجابی و ایجادی سنجشگرانه‌اندیشی سروکار داریم. سنجشگرانه‌اندیشی در این‌جا نیز راهکارهایی ارائه می‌کند که ما را در مسیر دستیابی به پاسخ پرسش‌ها و حل مسائل کمک می‌کنند.
حال به واژه‌های "نقد" و "انتقاد" نگاهی بیندازیم. ظاهراً واضح است که این دو واژه کارایی‌شان صرفاً در زمینه‌ی وجه سلبی سنجشگرانه‌اندیشی است. همه‌ی ما نقد و انتقاد را مربوط به زمانی می‌دانیم که فرآورده‌ای پیش‌روی‌مان است، نه زمانی که می‌خواهیم چیزی خلق کنیم یا پاسخ پرسشی را بیابیم. حال آن‌که سنجشگرانه‌اندیشی مدعی است که می‌تواند ما را در راه خلق و ایجاد نیز یاری کند. به عنوان مثال به ما می‌گوید که چگونه یک پرسش را طوری طرح کنیم که به جواب سریع‌تر و دقیق‌تری برسیم، یا چگونه به اندیشه‌ی خود وضوح ببخشیم. ما زمانی از واژه‌های "انتقادی " یا "نقادانه" استفاده می‌کنیم که بخواهیم اندیشیدن یا قضاوت کسی را توصیف کنیم که در حال اندیشیدن یا قضاوت درباره‌ی ،مثلاً، یک نظریه یا یک سخن است. اما فرض کنید کسی مشغول اندیشیدن است تا برای یک پرسش پاسخی بیابد و پرسش‌اش را دقیق و واضح مطرح می‌کند و برای این‌که به پاسخ پرسش‌اش برسد، آزمایش‌های ذهنی ترتیب می‌دهد. آیا در چنین حالتی هیچ‌گاه پیش خودمان می‌گوییم که "این شخص پرسش‌اش را واضح می‌کند و از آزمایش ذهنی استفاده می‌کند پس باید او را منتقد یا نقاد بنامیم" ؟ خیلی بعید می دانم که پاسخ‌تان مثبت باشد. اکنون پرسش دیگری را مطرح می‌کنم . فرض کنید یکی از دوستان‌تان عادت دارد که وقتی می‌خواهد برای دستیابی به هدفی فعالیت کند ابتدا هدفش را دقیقاً مشخص کند و سپس سعی می‌کند عواملی را که می‌توانند او را یاری دهند شناسایی کند تا از آن‌ها کمک بگیرد و عواملی را که می‌توانند او را از هدفش دور کنند نیز شناسایی می‌کند تا از آن‌ها دوری کند و هم‌چنین می‌کوشد تا اشتباهات‌اش را به حداقل برساند. آیا یکی از جملاتی که در این‌گونه مواقع پیش خودتان می‌گویید این نیست که "فلانی همیشه "سنجیده" عمل می‌کند" ؟ خیلی بعید می‌دانم که پاسختان منفی باشد! [شاید نمونه‌ای از واژه‌های اقناع‌گر یا خطابه را همین‌جا بیابید(– :]. البته من، بنا بر دلیلی که قبلاً گفتم (لزوم اشاره به فرایند بودن اندیشه)، به جای "سنجیده" از "سنجشگرانه" استفاده می‌کنم اما جدا از این‌که کدام‌ یک از این دو را به کار ببریم، مقصودم اشاره به این نکته است که با توجه به کاربردهای واژه‌ی "سنجیده"، که همانند "سنجشگرانه" از بن "سنج" است، می‌توان از "سنجشگرانه" برای توصیف امری که جنبه ایجابی دارد نیز بهره گرفت، درست بر خلاف "نقادانه" یا "انتقادی".
با توجه به همه‌ی مطالبی که تاکنون در مورد انتخاب "سنجشگرانه‌اندیشی" گفتم، اکنون مشخص می‌شود که دیگر معادل‌های "Critical thinking" هرکدام نسبت به "سنجشگرانه‌اندیشی" چه نواقصی دارند.
"تفکر انتقادی" علاوه بر این‌که وجه ایجابی سنجشگرانه‌اندیشی را نمی‌رساند فرایندی بودن تفکر را نیز به خوبی نمی‌رساند. ضمن این‌که در زمینه‌ی وجه سلبی نیز، می‌تواند حاوی معناهای اضافه‌ای باشد. ایراد دیگری که به کاربرد این اصطلاح وارد است این‌که ممکن است با نظریه‌ی انتقادی مکتب فرانکفورت خلط شود یا این برداشت را به خواننده القا کند که مکتب فرانکفورت پایه‌گذار سنجشگرانه‌اندیشی بوده است. این‌ها برداشت‌های نادرستی بوده‌اند که حتی در نزد دانشجویان فلسفه بارها آن‌ها را مشاهده کرده‌ام.
"تقکر نقادانه"، بعد از "سنجشگرانه اندیشی"، بهترین معادل برای "critical thinking" است زیرا فرایندی‌بودن تفکر را به خوبی می‌رساند. ایراد عمده‌ای که دارد این است که وجه ایجابی سنجشگرانه‌اندیشی را نمی‌رساند . علاوه براین، از بار معنایی "خرده‌گیری" و "عیب‌جویی" نیز تهی نیست.
"تفکر نقدی" معادل دیگری است که تا آن‌جا که می‌دانم استاد مصطفی ملکیان برای نخستین بار به کاربرده‌اند و توسط اشخاص دیگر نیز به کار می‌رود. "تفکر نقدی" دو حسن دارد: نخست این‌که بسیار کمتر از "تفکر انتقادی"، "عیب‌جویی" و "خرده‌گیری" را می‌رساند و در واقع باید گفت برای افراد مطلع به هیچ وجه حامل چنین معنایی نیست و دوم این‌که کوتاه‌ترین معادلی است که برای "critical thinking" به کار می‌رود. اما دو ایراد نیز به آن وارد است: نخست این‌که فرایندی بودن تفکر را نمی‌رساند و دوم این‌که به سختی می‌توان فرض کرد که به وجه ایجابی سنجشگرانه‌اندیشی اشاره می‌کند.
انتخاب "سنجشگرانه‌اندیشی" حسن دیگری نیز دارد که چون از دید من اهمیت‌اش کمتر از حسن‌های دیگر است، به عنوان حسن آخر به آن اشاره می‌کنم و آن فارسی بودن این اصطلاح است. متوجهم که کلماتی مثل "نقد" و انتقاد" آن‌چنان در زبان ما جا افتاده‌اند که به هیچ وجه بیگانه نمی‌زنند اما "سنجیدن" و "سنجش" نیزجزء واژه‌های کاملاً مأنوس و پر کاربرد فارسی امروزی هستند. به کار بردن واژه‌های فارسی به جای واژه‌های بیگانه زمانی ممکن است (تأکید می‌کنم، ممکن است) محل ایراد باشد که به جای کلمات بیگانه‌ای که در زبان ما کاملاً جا افتاده‌اند کلماتی از فارسی باستان را جایگزین کنیم که بیش از هر چیز تعجب خواننده را بر می‌انگیزند.
اگر به نوشته‌های دیگرم در زمینه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی نگاه کنید، متوجه می‌شوید که در هیچ موردی، از معادل‌های جا افتاده، خواه فارسی، خواه عربی‌، عدول نکرده‌ام. در مورد "سنجشگرانه‌اندیشی" نیز به این دلیل از معادل‌های به کار رفته (و نه جا افتاده) پیروی نکرده‌ام که به دلیل تازه بودن اصل بحث، هیچ‌گونه اجماعی در موردشان وجود ندارد. اگر چنین نبود، به رغم ایرادهای مفهومی ذکر شده از ترجمه‌ی محل اجماع پیروی می‌کردم.
نکته‌ی دیگراین‌که ممکن است از نظر برخی خوانندگان، " سنجشگرانه‌اندیشی " قدری ثقیل و طولانی باشد. قبول دارم که اگر این اصطلاح را با دیگر برابرنهاده‌های "critical thinking" مقایسه کنیم اندکی ثقیل‌تر است. البته در بین سه برابر نهاده‌ای که به آن‌ها اشاره شد تنها "تفکر نقدی" هجاهای کمتری دارد (شش هجا) و دو برابر نهاده دیگر، یعنی "تفکر انتقادی" و "تفکر نقادانه" مزیتی از این حیث ندارند(هشت هجا). تنها تفاوت در این است که " سنجشگرانه‌اندیشی" از هجاهای بلندتری تشکیل شده است. اما باید توجه داشت که کوتاه بودن، اصل اول در انتخاب معادل نیست و مزیتی که معادل‌های دیگر در این زمینه دارند نباید باعث شود از مزایای مهم‌تر "سنجشگرانه‌اندیشی"، یعنی رساتر و دقیق‌تر بودن آن، چشم بپوشیم چرا که حتی واژه‌ها و اصطلاحات ثقیل‌تر از این هم، اگر به دقت و رسایی‌شان اطمینان داشته باشیم، از حیث تلفظ و کاربرد مشکلی ایجاد نمی‌کنند.
این نوشته را با تذکر این نکته به پایان می‌برم که دلیل‌هایی که در دفاع از "سنجشگرانه‌اندیشی" آوردم، مسلماً به این معنا نیست که واژه‌های "نقد" و "انتقاد" نمی‌توانند کاربردهای خاص خود را داشته باشند. در مواردی که هدف، در درجه‌ی اول، یافتن نقص‌های یک نظریه و... است، بدون تردید می‌توانیم (و شاید لازم است) که از این واژه‌ها استفاده کنیم اما زمانی که صحبت بر سر "critical thinking" به عنوان مجموعه فنون سلبی و ایجابی اندیشیدن باشد، به کاربردن "تفکر انتقادی"، "تفکرنقدی" و "تفکر نقادانه" می تواند گمراه کننده باشد.

منبع: سایت  اینک فلسفه ۱۳۸۷/۱۱/۰۵
نویسنده : مهدی خسروانی

نظر شما