تجدد و رجعت
در این مقاله به اختصار با زندگی و دیدگاههای شیخ محمد عبده و محمد رشید رضا، و روش و اسباب نگارش تفسیر مشهور المنار آشنا میشویم. عبده جزو اصلاحگران معاصر و رشید رضا از شاگردان سلفی اوست. المنار با توجه به گرایشات عقلی و اجتماعی، و نیز روش اعتدالی و سادگی بیان و تقریر، در زمرة موفقترین تفاسیر معاصر است. این شیوه بعدها بسیار استقبال شد و آثار متعددی در پی آن پدید آمد. در این مقاله، نکتههایی دربارة این دو و تفسیر ناتمام المنار به نظر صائب و گرامی خوانندگان رسیده است.
در این نوشته نگاهی میافکنیم به تفسیر «المنار» یا به عبارت مندرج در روی جلد یکی از آخرین چاپهای آن «تفسیر القرآن الحکیم، الشهیر بتفسیر المنار»1 تألیف معروف شیخ محمد عبده و تحریر محمد رشیدرضا. در ابتدای تفسیر مذکور این عبارات به تازی آمده است که تا حدودی روشنگر منظور ما در معرفی آن تواند بود:
«تفسیر القرآن الحکیم، المشتهر باسم تفسیر المنار، هذا هو التفسیر الوحید الجامع بین صحیح المأثور وصریح المعقول، الذی یبیّن حکم التشریع، و سنن الله فی الانسان، وکون القرآن هدایة للبشر فی کل زمان و مکان، و یوازن بین هدایته و ما علیه المسلمون فی هذا العصر وقد اعرضوا عنها، و ما کان علیه سلفهم المعتصمون بحبلها، مراعی فیه السهولة فی التعبیر، مجتنبا مزج الکلام باصطلاحات العلوم و الفنون، بحیث یفهمه العامة، ولا یستغنی عنه الخاصة وهذه هی الطریقة التی جری علیها فی دروسه فی الأزهر حکیم الاسلام الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده (رضی الله عنه) تألیف السید محمد رشید رضا، منشی المنار».2
پیش از آنکه ویژگیها و شیوة تفسیر قرآن کریم در المنار را آغاز کنیم، باید چند نکته را دربارة مصر و دانشگاه الازهر در دوران جدید، سید جمالالدین اسدآبادی و نهضت اصلاح دینی، سلفیـّه و مدعیان آنان، شیخ محمد عبده و محمدرشید رضا مورد توجه و بررسی قرار دهیم و ما به اختصار چنین خواهیم کرد.
شادروان استاد دکتر حمید عنایت تحولات مهم عصر جدید در کشورهای سنّی را با عنوان با مسمّای «بحران خلافت» در واپسین اثر خویش مورد توجه قرار داده است.3 این عنوان نمادی از پایان یک دورة طولانی در تمدن اسلامی ـ در زیست اهل سنّت ـ و آغاز یک عصر جدید است. عنایت مینویسد: «اندیشة سیاسی سنّی در عصر جدید با الغای خلافت به حکم مجلس کبیر ملّی ترکیه در سال 1924م به نقطه عطفی رسید. این یکی از آن رویدادهای نمادین (سمبولیک) در تاریخ بود که، هرچند با تأخیر، زوال نهادهای ارجدارِ کهن را رقم میزد. این رویداد در زمانی رخ داد که تجددخواهی دینی آغازیده به همّت اسدآبادی و عبده، شور و شتاب خود را از دست داده بود، ولی مع الوصف به سان اوج یک دورة طولانی از جوشش فکری در میان مسلمانان که از اواخر قرن هجدهم میلادی درگرفته بود، جلوهگر شد. الغای خلافت، بحثی عمیق بین تجدد خواهان و سنّتگرایان به راه انداخت....4
آنچه استاد عنایت نوشته، انطباق زمانی دقیقی با حیات سیاسی و فکری و انتشار آثار محمد رشید رضا، نویسنده و محرّر نهایی تفسیر «المنار» دارد. المنار مهمترین متن تفسیر سنّتگرایان اصلاحگرا و اصالت جویی بود که به سلفیه معروف شده بود که دو شاخة اصولگرایان مصری و وهابیهای عربستانی از آن سربرآوردند. دکتر عنایت در اثر دیگر خود، نوشته است: «نخستین ملتی که ناتوانی و انحطاط امپراتوری عثمانی را غنیمت شمرد و حتی پیش از آنکه روزگار تنظیمات آغاز شود جویای استقلال شد، ملت مصر بود…»5
همراه با مصر، شامات و سایر بلاد اسلامی نیز دستخوش تحولاتی شدند. سوریه، فلسطین و لبنان، در برخورد با تمدن غرب و تحت تأثیر سنتهای فکری و تعلیمات دینی خود و نیز نهضت اصلاحگری دینی که از مصر به راه افتاده بود، دورة جدیدی را در تاریخ اسلام در این اقلیمهای فرهنگی و جغرافیایی آغاز کردند. سلسله جنبان این جریان سید جمال الدین اسدآبادی بود که در هنگام اقامت در مصر، تأثیری عظیم بر فکر و عقیدة دانشوران دانشگاه الازهر در مصر نهاد. «جامع الازهر، کهنترین نهاد آموزشی – دینی بازمانده از روزگار فاطمیان در مصر، همزمان با تأسیس شهر قاهره بنیاد نهاده شد و با گذشت بیش از هزار سال و رویارویی با بسیاری از دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همچنان به عنوان یکی از پرآوازهترین دانشگاههای اسلامی موجود جهان به حیات علمی ـ آموزشی خود ادامه میدهد».6
با تضعیف موقعیت خلافت عثمانی در مصر و حملة ناپلئون به این کشور، محمدعلی حاکم مصر شد و راه اصلاح و دگرگونی جامعة مصر، از جمله نهادهای آموزشی آن را پیش گرفت. این تحولات، منتهی به پپدایی نگاههای تازهای به دین و قرآن شد، خاصه که نابغه و دانشوری چون سیدجمالالدین اسدآبادی نیز در فاصلة سالهای 1288 تا 1297 هـ ق (برابر با 1871 تا 1880م) «به قصد بیداری افکار مردم و اتحاد مسلمان در مصر تلاش میکرد، با وجود واکنشهای شدید مشایخ محافظه کار الازهر، به موفقیتهای چشمگیری دست یافت و روح تازهای از آزاداندیشی و وطنپرستی و گرایش به دانشهای نو را در کالبد این نهاد بزرگ علمی ـ آموزشی دمید. از نتایج درخشان این نهضت فکری، اقدامات شیخ محمد عبده، یکی از شاگردان و هواداران سیدجمالالدین در الازهر بود که با ابراز شایستگی علمی و فکری، بعدها مفتی اعظم مصر و رئیس دانشگاه الازهر شد، او با آموزشهای کارساز، افکار تقلیدی و سنتی را از اذهان استادان و دانشجویان الازهر زدود».7
شیخ محمد عبده، یا محمد بن عبده بن حسن خیرالله در سال 1266 هـ ق، در یکی از روستاهای استان بحیره در مصر متولد شد. تا سن ده سالگی در خانة پدری سواد آموخت و سپس نزد یکی از حافظان قرآن رفت و تا دوازه سالگی کل قرآن را حفظ کرد. در سال 1282 به جامع اَزهر وارد شد. پنج سال در آنجا دانش آموخت تا آنکه در ابتدای سال 1287 سیدجمالالدین اسدآبادی را دید و در مصاحبت وی زندگی و افکار و عقایدش زیرورو شد. در سن 25 سالگی، رسالة «الواردات فی سرّ التجلیِات» را در فلسفه و عرفان تحریر کرد که بخشی از دروس مرشد و استادش سیدجمال بود. سید او را به اصلاح و تغییر فراخواند و در اثر تعلیمات او، از سال 1293، شیخ محمد عبده مقالههای اصلاحی مهمی نگاشت که در جراید و روزنامههای آن زمان، از جمله الاهرام در قاهره منتشر شد.
شیخ محمد پس از فارغالتحصیل شدن،در سال 1295 به تدریس پرداخت و با تأسیس حزبالوطنی توسط سیدجمال، عضو و مرد شمارة دو آن حزب شد. پیوند او با سیدجمال چنان بود که وقتی خدیو مصر در سال 1296 حکم به اخراج سیدجمال از مصر داد، شیخ محمد عبده را به تبعید در روستای زادگاهش محکوم نمود. این تحولات و فشارها اما خللی در عزم اصلاحگرانة محمد عبده نداشت. او در اطراف قاهره پنهان شد و با منصوب شدن ریاض پاشا به عنوان ریاست وزرای مصر، عفو شد و حتی مأمور به نوشتن روزنامه «الوقائة المصریه» شد که روزنامة رسمی کشور محسوب میشد. آثار شیخ محمد عبده در تحولات و انقلابات سال 1299 به رهبری عرابی پاشا اثری شگرف داشت.
او در جریان لشکرکشی انگلیس به اسکندریه با عرابی پاشا همکاری کرد و پس از شکست قیام، سه ماه به زندان و سپس محکوم به تبعید از مصر شد. به ناچار عازم بیروت شد و از آنجا با سیدجمالالدین در پاریس تماس گرفت. سید او را دعوت کرد و شیخ محمد به او پیوست. این دوره، یکی از پربارترین روزگاران حیات او و سیدجمال بود. آنان مجلة «عروة الوثقی» را منتشر کردند که پس از 18 ماه تعطیل شد. شیخ در سال 1303 رسالة استادش سیدجمال را به نام «ردّ بر نیچریه» به عربی ترجمه کرد و در بیروت منتشر نمود و نیز شرحی بر «نهجالبلاغه» نوشت. پس از مدتی، به مدرسة سلطانیه دعوت شد و به تدریس کلام و علوم دینی پرداخت. مجموعة درسنوشتهای او در این دوره، به صورت دو کتاب «رسالةالتوحید» و «البصائرالنصیریه» (در منطق) منتشر شد.
شیخ در سال 1306 با التزام به اینکه در امور سیاسی مداخله نخواهد کرد، به مصر بازگشت. مدتی به تدریس و قضاوت در محاکم مشغول شد تا آنکه در سال 1309 پس از مرگ خدیو توفیق، توانست نظر پسرش خدیو عباس را جلب کرده و او را به تهذیب و اصلاح دانشگاه الازهر ترغیب نماید. با موافقت عباس، شیخ به اثرگذاری گسترده و اصلاح ساختار دانشگاه و محتوای دروس الازهر پرداخت.
در همین دوران، جلسات تفسیر قرآن برگزار کرد. تقریرات این دروس توسط شاگردش، رشید رضا نوشته میشد و پس از ویرایش و اصلاحِ وی، در مجلة المنار منتشر میشد. به همین دلیل نیز به «تفسیرالمنار» معروف شد و در 12 جلد تا تفسیر جزء دوازدهم قرآن منتشر شد. این مجله، یعنی «المنار»، به وسیلة رشید رضا پایهگذاری شده بود و تا 34 دوره از آن، از 22 شوّال 1315هـ ق به بعد به چاپ رسید. در همین دورانِ تفسیرگویی، شیخ محمد عبده به منصب مهم مفتی مصر منصوب شد. اما به دلیل انحرافات و خطاهای خدیو جدید مصر با او درگیر شد. او در همین دوره با برخی علمای سنتی و متجددان مصری نیز درگیر بود و او را دلشکسته و دلسرد کرد. سرانجام در سن 57 سالگی، به سال 1323 به مرض سرطان از دنیا رخت بربست.8
اما رشیدرضا که بود؟ محمد رشید بن علیرضا القَلْمونی، البغدادی الاصل، الحسینینسب، در سال 1282 هجری قمری در قریه قَلْمُون از منطقة طرابلس شام متولد شد. در سال 1315 به مصر سفر کرد و به جلسات درس حلقة افکار و فعالیتهای استادشیخ محمد عبده پیوست. محمدرشیدرضا بسیار پرکار و مشتاق بود و مجله «المنار» را برای نشر نظرات خود طی سی و چند سال منتشر میکرد. او پس از مطالعات و تأملات بسیار، در مسائل جدید اسلامی و تعامل شریعت و مسائل اجتماعی نوین صاحب نظر و آرای مهمی شد. در سال 1326، پس از اعلام قانون اساسی مشروطه در عثمانی، برای فعالیتهای اصلاحی به شام رفت. اما در دمشق برخورد تندی از سوی برخی علمای سنتی با او صورت گرفت و ناچار به مصر بازگشت.
در این زمان مدرسه «الدعوة و الارشاد» را در آن سامان تأسیس کرد. سپس به هند و عربستان و اروپا سفرهایی کرد وهنگامی که به مصر بازگشت، به مرگی ناگهانی در سال 1354 هـ.ق درگذشت. برخی آثار او بجز سی و چهار دوره سالانه از مجلة المنار و 12 جلد تفسیر المنار، عبارت است از تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده در 3 جلد، نداء للجنس اللطیف، الخلافة، الوهابیون و الحجاز و... میباشد که بارها در سوریه و بیروت و مصر منتشر شده است.9
چنانکه از عناوین آثار رشید رضا پیداست، او از اصل گرایانی بود که به سلفی مشهوراند. واژه و اصطلاح «سلف» به معنی پیشین است در مقابل خلف به معنی جانشین.10 و نیز به معنی: تمام شدن، سپری شدن، گذشتن، پیشیجستن، تقدم داشتن و مقدم بودن.11 این اصطلاح البته ریشهای قرآنی هم دارد و بیشتر به معنی زمان پیش از نزول وحی و قبل از صدور احکام آمده است.12 اما یک معنای اصطلاحی هم هست که «در میان مسلمین بیشتر به معنی کسانی به کار رفته است که در عمل به احکام اسلامی و درک مفاهیم قرآن صلاحیت پیروی دارند و آنان را سلف صالح مینامند. به همین مناسبت به نهضت بازگشت به قرآن و صدر اسلام «نهضت سلفیه» می گویند.13
مهمترین مرجع فکری و عقیدتی در نهضت سلفیه، آثار و آراء ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم الجوزیه است که هر دو از فقه احمد بن حنبل پیروی میکردند. این جریان در مشهورترین گرایشات معاصرش همان است که «بعدها محمدبن عبدالوهاب به عنوان مجدد و احیاکنندة فکر اسلامی ابن حنبل و ابن تیمیه، خود مذهب جدیدی به نام وهابی به وجود آورد ودر دوره معاصر محمدرشید رضا، شاگرد شیخ محمد عبده این طرز تفکر را با اختلافاتی رواج داد.»14
استاد مرتضی مطهری با نگاهی نقادانه نسبت به این جریان، در همین زمینه نوشتهاند: «عامل عمدهای که سبب شد نهضت اسلامی که از سید جمال شروع شد، از جلوه و رونق بیفتد، گرایش شدید مدعیان اصلاح بعد از سیدجمال و عبده به سوی وهابیگری و گرفتار شدن آنها در دایرة تنگ اندیشههای محدود این مسلک است. اینها این نهضت را به نوعی «سلفیگری» تبدیل کردند و پیروی از سنت سلف را تا حد پیروی از ابن تیمیه حنبلی تنزل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلیگری که یکی از قشری ترین مذاهب اسلامی است تفسیر کردند، روحانقلابی مبارزه با استعمار و استبداد، تبدیل شد به مبارزه با عقایدی که برخلاف معتقدات حنبلیان، مخصوصاً ابن تیمیه حنبلی بود...»15
خرمشاهی این جریان را به دو شاخه تقسیم میکند و مینویسد: «جنبش اصلاحطلبی اسلامی، دو شاخه فکری همبافته و گاه مجزا داشته است که یکی را میتوان شاخه نواعتزالیگری و دیگری را شاخه نواشعریگری نامید. پیشوایان شاخه نواعتزالی سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده، و دنبالگیران آن محمد اقبال و طبعاً همه مصلحان شیعی ایرانی هستند. و خاصههای اصلی آن در درجه اول گرایش به «عقل» و علوم عقلی، و نیز علوم جدیده که جلوة جدید عقل است، و اعتقاد به اختیار و دیگر، نقادی حدیث است. پیشوای شاخه نواشعریگری محمدبن عبدالوهاب است و معروفترین دنبالگیر آن و در واقع رهبر سلفیه، محمد رشید رضاست و نسب فکریاش به ابن تیمیه و ابن قیم و از آن طریق از یک سو به احمد بن حنبل و از سوی دیگر به ابوالحسن اشعری میرسد و از خاصههای مهم آن، نظیر قرینة اخباریگری در ایران، عمل به احتیاط و تقدم نقل بر عقل و علوم نقلی بر علوم عقلی و اعتنا و علاقه بیش از حد به حدیث و اصحاب حدیث و نصگرایی و ظاهرپرستی و ترک تأویل و تمایل به جبر ونیز وسواس زهد است».16
عنایت معتقد است که رشیدرضا نظرات بدیعی نداشته «زیرا در نوشتههای او چیزی نمییابیم که پیش از او سیدجمال و عبده نگفته باشند. تنها نکتهای که عقاید او را از تجدد خواهان دیگر ممتاز میکند، اصرار اوست بر سر اصلاح خلافت سنی و اعاده آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود...»17 رشید رضا با آنکه دعوی شاگردی مکتب سیدجمال و محمد عبده را داشت، در پارهای از مباحث دینی و اجتماعی از روح کلی آموزشهای آن دو روبرتافت. یکی از آن مباحث، داوری در باب مذهب شیعه بود ... مخالفتی که از خلال نوشتههای او بر ضد شیعیان پیداست گاه از تعصب و گاهنادانی حکایت دارد...»18
به هر رو، آنچه مسلم است، رشیدرضا گرایشی افراطی به سلفیگری داشته و بر همین مبنا میتوان عناد افراطی او با تشیع و علل و مدخلهای طرز فکرش در این عرصه را رصد کرد. «محمد رشیدرضا، چنانکه پیشتر گفته شد، نویسنده تقریرات تفسیری استادش عبده در جامعالازهر بود که با وفات استاد ناتمام ماند، ولی وی به همان سبک و سیاق در تکمیل آن تفسیر کوشید اما به اتمامش توفیق نیافت. از آثار قرآنشناسی او تکمیل تفسیر مشترکش با استاد که به نام المنار منتشر کرد، الوحی المحمدی، ثبوت النبوه بالقرآن، دعوة شعوبالمدنیّه الی الاسلام، دین الاخوة الانسانیه والسلام است».19
با این مقدمات مسلّم است که تفسیرالمنار، حاصل القاء و بیانِ شیخ محمد عبده است که «شش سال این کار ادامه پیدا کرد و حاصل آن از آغاز قرآن کریم تا آیة 126 سورة نساء است، که رشید رضا مجموعه یادداشتهای دروس محمد عبده را منظم و ویرایش و با بازبینی شخص استادش تدوین کرده و در مجلّة المنار نشر میداد. میزان تفسیری که افزون بر مقدار پیش گفته هماکنون در دست داریم، تألیف شخص رشید رضا با پایبندی به اصول و مبانی عبده است».20 مسعود انصاری مترجم و پژوهندة معاصر قرآن، ویژگیهای اساسی تفسیر محمد عبده را این موارد میداند:
1ـ جمع بین صحیح مأثور و صریح منقول 2ـ عقلانیت و اعتقاد به خرد جمعی 3ـ عدم توجه افراطی به مباحث زبانی و بلاغی 4ـ تسلیم و غرق نشدن در نظریات تفسیری پیشینیان 5 ـ پرداختن به مسائل اجتماعی و مشکلات امروزین 6ـ اعتقاد به سازگاری معانی قرآنی با مسلّماتِ دستاورد خرد امروزین و در نتیجه؛ 7ـ گشودن باب معرفت شناسی نوینی در تفسیر آیات به رغم خطرات و انتقاداتی که بدان وارد است.21
احمد امین مصری دربارة شیوة محمد عبده در تفسیر نوشته است که: «ابتدا آیهای را میخواند، سپس با توجه به سایر آیات مشابه و هم موضوع با آن، شرح و بسط میداد، و اگر آیه از آیات عقاید (کلامی) بود، معتقدات واهی و فاسدی را که در اطراف آن پدید آمده بود، بر ملا میکرد و اگر آیه مربوط به اخلاق بود، اثر آن اخلاق را در اصلاح حالِ امم، و زیانباری مفسدههایی را که از ترک آن یا در جنب آن پدید آمده بود، بیان میکرد. و اگر مربوط به احوال اجتماعی بود، به تحلیل اجتماعی آن میپرداخت و همواره با واقعیات استناد و اشاره میکرد، و با بیانی رسا و صدایی گیرا، به مسائل جهانی گریز میزد. و شدیداً اخلاقی بود و خواستار و منادی عمل بر وفق موازین و مبادی اولیة اسلام، و بر آن بود که این مبادی منبع سعادت در هر عصر و زمانی بودهاند. و اهل معنی و معنویات بود... و نیز در کشف راههایی که به توفیق بین دین و علم بینجامد کوشا بود... و همة آراء و اهداف اصلاحیاش را بر محور تفسیر قرآن طرح میکرد... در محضر او جماعت کثیری از بزرگان قوم و کبار قضات و کارمندان و دانشجویان جوان الازهر و سایر مدارس عالی حضور مییافتند و درس و بیان عبده اثر عظیمی در آنان داشت».22
شیوة ممتاز بیان و تقریر شیخ محمد عبده، البته ازرموز توفیق و شهرت تفسیر المنار است. انصاری به اختصار، شیوة تفسیر نگاری عبده را در شش عنوان تلخیص کرده است: «1ـ نظر در اسلوب و معانی قرآن کریم 2ـ عدم خوض در مباحث زبانی و ادبی 3ـ ذکر قصههای مسلّم و درست 4ـ بیان غریبالقرآن 5 ـ پند و اندرز 6ـ تفسیر اشاری و باطنی که ناشی از رویکرد عرفانی اوست».23
به نظر میرسد شیخ محمد عبده در روش قرآن پژوهی و اسلوب تفسیریاش، قصد داشته، پیچیدگیهای قدما و فضلفروشی لغویان و نحویان را دراین عرصه از میان بردارد. همچنین از تفسیر التقاطی که برداشتی از دیگر تفاسیر به همراه توضیحی محافظهکارانه از مفسّر است نیز اجتناب کرده است و میگوید: «خداوند در روز جزا از ما نمیپرسد خلایق چه گفتهاند یا چه دریافتهاند، بلکه میپرسد که ما خود از کتاب او چه اندر یافتهایم و آیا از دستورهای او پیروی کردهایم یا نه».24
«عبده همواره با تفسیر ظاهریه و مشبهه که نصوص قرآن و حدیث را به معنای ظاهری حمل میکنند و وقعی به عقل نمینهند مخالف است. فیالمثل در تفسیر سورة کوثر، بعضی مفسّرین چنین فرا مینمایند که کوثر نام نهر یا چشمهای در بهشت است که خداوند به پیامبر عطا کرده است. به گفتة عبده چنین تعبیری درست نیست. کوثر در اینجا به سادگی همانا نعمت بزرگی است که خداوند با ارسالِ رُسُل به بشریّت بخشیده است.
به گفتة او شرط صحت و صدق یک تفسیر از نظر رعایت جانب شرع این است که با تنزیه (برتری و تعالی ذات الهی نسبت به ماسوی) ناسازگار نباشد. اگر به نصّی برخوردیم که معنی ظاهریاش مستلزم تشبیه (انسانوار انگاری و انتساب صفات مخلوق به ذات الهی) باشد، واجب است که آن را با عدول از معنای تحتاللفظی ظاهریاش تفسیر یا تأویل کنیم».25
این شیوة عبده بود که در تفسیر قرآن تا آیة 126 از سورة نساء تقریر کرده و در مورد رشیدرضا میگوید: «صاحب المنار ترجمان افکاری»، اما از آن پس، رشید رضا کوشید با همان سبک و شیوه و نگرش، این تفسیر را به پایان رساند، اما او هم تا آیة 101 از سورة یوسف را به سرانجام رسانده بود که اجل به ناگهانش در ربود.
انصاری معتقد است که رشید رضا هرچند در نظریات تفسیری خود تقریباً به اصول و مبانی کلّی استادش پایبند است، امّا «البته در فروع بسیاری هم با او اختلاف دارد. وی به تفسیر اشاری و باطنی معتقد نیست و باور دارد که باید به روایات تفسیری با امعانِ نظرِ بیشتری نگریسته شود و برخی مفردات و عبارات قرآنی و اختلاف نظرگاه مفسّران باید بیشتر بررسی شود، چنانکه با عنایت به مباحث پیش گفته روایات تفسیری موسّعتری اعم از تفاسیر مأثوری که از پیامبر اکرم(ص)، صحابه و تابعین نقل شده و آرایی که مفسّران قدیمیتر ابراز داشتهاند، درج کرده است».26
در پایان این مقاله، نمونهای از تفسیر شیخ محمد عبده، که بیانگر نگاه و روش خاص تفسیری او، و نیز عنایت و توجه به عقل روزآمد و اجماعی و دستاوردهای علمی معاصر است نقل میشود. در تفسیر سورة فیل میگوید:
«این سورة کریمه برای ما روشن میکند که این آبله و حصبه از سنگریزههای خشکی که بر سر افراد این لشکر باریدن گرفته است، سرایت کرده است. و ناقل آن همانا گروههایی از یک نوع پرنده بوده و همراه با باد توفنده بر آنها باریده است و میتوان این پرندگان را چیزی از جنس پشه یا مگس، به شمار آورد که حامل جرثومههای بعضی امراض بودهاند و آن سنگریزهها گل خشک و آلودهای بوده که باد آن را آورده و به پای این جانوران ریز چسبیده و داخل بدن آنها شده و جراحات بیماری ایجاد کرده و سپس بدن آنها فاسد شده و پراکنده گشته، و همانا انبوه کثیری از این پرندگان یا جانوران ریزند که از عظیمترین لشکرهای الهی شمرده شدهاند و در نابود کردن کسانی که نابودیشان مقدّر بوده، مؤثر واقع شدهاند. و این جانوران ریز همان چیزی است که امروزه میکرب گویند».27 تفسیر المنار در دوازده مجلّد به سال 1346ق در قاهره به طبع رسیده و از روی همین نسخه در سالهای بعد در بیروت افست شده است. استاد بهجت بیطار نیز سورة یوسف را کامل کرده و در یک مجلّد به نام رشیدرضا به چاپ رسانده است.28
پانوشتها:
1ـ چاپی که در اختیار ماست: دارالمعرفه، بیروت، لبنان، الطبعة الثانیه، بیتا.
2ـ تفسیر المنار، همان، مقدمه.
3ـ اندیشة سیاسی در اسلام معاصر، دکتر حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، خوارزمی، چاپ سوم 1372، ص99 به بعد.
4ـ همان.
5 ـ سیری در اندیشة سیاسی عرب، حمید عنایت، امیرکبیر، چاپ دوم 1358، ص12.
6ـ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران1377، جلد هشتم، ص63.
7ـ همان، ص67.
8 ـ زندگی شیخ محمد عبده، علاوه بر دو اثر پیش گفته از حمید عنایت، از منابع زیر اخذ شده است:
ـ شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، مصطفی حسینی طباطبایی، قلم، چاپ اول1357.
ـ فرهنگ اعلام سخن، دکتر حسن انوری، سخن، چاپ اول 1387.
ـ نهضت بیدارگری در جهان اسلام، ترجمه سیدمحمد مهدی جعفری، شرکت انتشار، چاپ اول 1362.
ـ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، نشر دوستان ـ ناهید، چاپ اول1377.
9ـ مختصر حیات رشید رضا نیز از منبع پیش گفته برگرفته شده است به علاوه جلد ششم الاعلام، زرکلی.
10ـ لغتنامه دهخدا، مدخل سَلَف.
11ـ فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، آذرتاش آذرنوش، نشر نی، چاپ اول 1379، ص296.
12ـ از جمله در سورة زخرف، آیة 56 که میفرماید: فجعلنهم سلفاً و مثلاً للآخرین.
13 و 14ـ نهضت بیدارگری در جهان اسلام، همان، ص268.
15ـ نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، مرتضی مطهری، صدرا، تهران 1357، ص50.
16ـ تفسیر و تفاسیر جدید، بهاءالدین خرمشاهی، سازمان انتشارات کیهان، چاپ اول 1364، ص20.
17ـ سیری در اندیشه سیاسی عرب، همان، ص157.
18ـ همان، پاورقی ص159.
19ـ تفسیر و تفاسیر جدید، همان، ص27.
20ـ دانشنامة قرآن و قرآنپژوهی، همان، مقالة مسعود انصاری، جلد یکم، ص762.
21ـ مسعود انصاری، همان، البته این تلخیص و برداشتهای خاص ماست از مقالة انصاری.
22ـ زعماءالاصلاح فی عصر الحدیث، احمد امین، القاهره، مکتبة النهضة المصریه 1965، نقل از تفسیر و تفاسیر جدید، صفحات 85 و 86.
23ـ مسعود انصاری، همان، ص763.
24ـ تفسیر و تفاسیر جدید، همان، ص81.
25ـ همان، ص82.
26ـ انصاری، همان.
27ـ التفسیر و المفسّرون، محمدحسین الذهبی، الطبعة الثانیه، القاهره، دارالکتب الحدیثه، 1398ق، ج2، ص568. نقل از تفسیر و تفاسیر جدید، ص88.
البته به نظر میرسد این جستار از کتاب دیگر عبده باشد. از عبده بجز تقریرات تفسیرالمنار، دو اثر قرآنی دیگر منتشر شده، یکی تفسیر مفصّلی بر سورة «عصر» و دیگری «تفسیر جزء سیام قرآن کریم» که به درخواست جمعیت خیریه اسلامی برای معلمان جمعیت بیان و تحریر شده است. تفسیر سورة فیل، از همانجاست.
28ـ انصاری، همان.
منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / 1388 / شماره 39، خرداد ۱۳۸۸/۰۳/۰۰
نویسنده : مرضیه سلیمانی
نظر شما