موضوع : پژوهش | مقاله

نفس شناسی ابن سینا(2)


تجرد غیرتام (خیالی یا برزخی)
حکمای مشاء تجرد غیرتام نفس انسانی یعنی تجرد نفس در مرتبه خیال را نفی نموده و قوه خیال را مادی و جسمانی دانسته اند. (16) ابن سینا در موارد متعددی قوه خیال را مادی دانسته و نحوه ادراک را انطباع صور شمرده است: " فقد اتضح ان الا دراک الخیالی، هو ایضا بجسم و مما یبین ذلک، انا نتخیل الصوره الخیالیه کصوره الانسان مثلاً اکبر و اصغر و لا محاله انها ترتسم و..... " (17)
البته شیخ الرئیس خود د رخارج متون اصلی همچون شفا و نجات و اشارات، به تجرد قوه خیال اذعان و برهانی بر آن اقامه نموده است مبنی بر آنکه ادراکات خیالی نفس انسانی، مجرد و غیرجسمانی است و انسان واجد تجرد غیرتام در مرتبه خیال است:
" ان اصور و المتخیلات لیس المدرک لها جسماً او جسمانیاً‌. " (18)

حدوث نفس
مساله ای که در باب حدوث نفس مورد بحث حکما و فلاسفه قرار گرفته است، جسمانیه الحدوث یا روحانیه الحدوث بودن نفس ناطقه انسانی است. آیا نفس با حدوث بدن، حادث می شود و یا به سبب حدوث بدن. اغلب فلاسفه در باب بقای روحانی نفس اتفاق نظر دارند.
حکیم بوعلی سینا، در متون خود، قائل به روحانیه الحدوث بودن نفس است یعنی نفس انسانی، جوهری مجرد است که با حدوث بدن حادث شده و بدان تعلق می گیرد. شیخ درباره نحوه تعلق نفس به بدن و تکون انسان می گوید " " فاذا امتزجت العناصر امتزجاً قریباً جداً من الاعتدال حدث الانسان، و تجتمع فیه جمیع القوی النباتیه و الحیوانیه و تزداد نفساً تسمی ناطقه..... "
براین اساس، آن هنگام که حداکثر تعادل در مزاج حاصل شده و بدن آمادگی و صلاحیت پذیرش نفس را حاصل نمود، نفس بدان افاضه شده و در بدن جای می گیرد و چنان که شیخ در مبدا و معاد متذکر گردیده اشرف محل در میان اعضا نیز قلب است.
ابن سینا در بحث حدوث نفس، ابتدا به احوال نفس قبل از تعلق به بدن پرداخته و متذکر می گردد که نفوس انسانی در نوع، متفق بوده و دارای ماهیت و صوره واحده اند و همچنین قبل از تعلق به بدن دارای کثرت عددی نیز می باشند.
شیخ در این بیان، تحقق و وجود نفس را پیش از تعلق به بدن باطل شمرده و تمایز میان نفوس را نیز به جهت تعلق به ابدان و قابلیت ابدان می داند: " و لیست متغایره بالماهیه و الصوره لان صورتها واحده فاذا انما تتغایر من جهه قابل الماهیه او المنسوب الیه الماهیه بالاختصاص و هذا هو البدن " (19)
شیخ الرئیس جسمانیه الحدوث بودن نفس را مردود شمرده و آن را جوهری مجرد و مستقل می شمارد که تعلق و اختصاص آن به بدن از جهت حصول هیات توجهی به بدن است؛ توجهی ذاتی و خاص نسبت به آن بدن: " ان النفس لیست منطبعه فی البدن و لاقائمه به، فیجب سبیل اختصاصها به، سبیل..... " (20) و مبدا تشخیص نفوس نیز هیئاتی خواهد بود که مقتضی اختصاص آن نفس به بدن خاص است، اگرچه شیخ ملاک این امر و حقیقت این هیئه را بیان نمی دارد: " فان مبدا تشخصها یلحق بها من الهیئات ماتتعین به شخصاً. و تلک الهیئات تکون مقتضیه لاختصاصها بذلک البدن و مناسبه اصلوح احد هما للاخر، و ان خفی علینا تلک الحال و تلک المناسبه. "(21)
علامه حسن زاده این نظر شیخ را ناشی از قول به روحانیه الحدوث بودن نفس و وقوع درتنگنا وتحیر می شمارند حال آن که با قول به جسمانیه الحدوث بودن نفس، چنین محذوری نخواهد بود. (22)
بنابراین در نظر شیخ، نفس با حدوث بدن و تعادل مزاج آن، حادث شده و بدان تعلق می گیرد و به تدبیر بدن و استکمال خویش پرداخته و بدن ابزار و مجرای فعل و استکمال آن خواهد بود:
" فقد صح ان النفس تحدث کلما یحدث البدن الصالح لاستعمالها ایاه و یکون البدن الحادث مملکتها و آلتها ". (23) و پس از مفارقت از بدن نیز هر نفسی ذاتی منفرد به جهت اختلاف در ابدان و از منه حدوث داشته و بقایی روحانی خواهد داشت: " فقد بان ان الانفس الانسانیه حادثه مع حدوث الابدان الانسانیه و..... "(24)

بقای نفس
نفس انسانی پس از حدوث، باقی خواهد بود و با موت و فساد بدن عنصری، زوال و فساد نخواهد پذیرفت. فساد نفس مطلقاً محال است و اگرچه نفوس، ازلی نیستند اما به بقای فاعلی ازلی خود ابدی و باقی خواهند بود. این مطلب عقیده حکمای مشاء و خاصه شیخ الرئیس ابن سینا می باشد و بر این مطلب ادله بسیاری اقامه نموده اند. ادله اقامه شده بر بقای نفس را بر دو قسم می توان تقسیم نمود:
1. ادله مبتنی بر تجرد نفس و عدم تعلق نفس به بدن و عدم تعقل آن با آلت.
2. ادله مبتنی بر بساطت و عدم ترکیب نفس.
با اثبات تجرد نفس، بقاء نفس ناطقه مسلم خواهد بود و لذا نیازی به اثبات عدم فساد و فنای آن به فساد بدن آن نمی باشد، اما با این وجود شیخ الرئیس تحت عنوان " ان النفس لا تموت بموت البدن " (25) یا " ان النفس الانسانیه لا تفسد و لا تتناسخ " (26). به اقامه حجت می پردازد.

برهان برعدم تعلق نفس به بدن در وجود
هر آن چه که با فساد شی ء دیگر فاسد شود، باید نوعی از تعلق علی بدان داشته باشد: " فلان کل شی ء یفسد بفساد شی ء اخر، فهو متعلق به نوعاً من التعلق. و کل متعلق بشی ء نوعاً من التعلق، فاما ان یکون تعلقه..... " (27) شیخ سپس سه فرض تعلق یعنی تکافی، فی الوجود، تاخر فی الوجود یا تقدم بالذات در وجود را درنظر گرفته، به ابطال هر سه فرض می پردازد و با ابطال آنها، بقای نفس پس از موت بدن را مبرهن می سازد:
" فقد بطل انحاء التعلق کلها، و بقی ان لا تعلق للنفس فی الوجود بالبدن، بل تعلقه فی الوجود بالمبادی الاخر التی لا تستحیل و لا تبطل. " (28) لذا از آن جا که تحقق وجودی نفس به بدن نیست، لذا با موت بدن، باقی خواهد بود.

بساطت و عدم ترکب نفس
دیگر دلیل عمده اقامه شده بر بقای نفس، بساطت نفس و عدم ترکب آن از قوه و فعل و ماده و صورت است. تقریر برهان چنین است: هر آن چه می تواند به سببی فاسد و تباه شود، قوه موت و فساد در آن موجود است و قبل از فساد نیز فعلیت بقا در آن محقق است. دو جهت فنا و بقا در شیء واحد قابل جمع نمی باشد، لذا لازم است ذات شی ء مرکب از ماده و صورت باشد: فیلزم من هذا ان تکون ذاله مرکبه من شی ء حصل له هذا الفعل و فی طباعه قوته، و هم مادته. " (29)
حال با توجه به آن که نفس بسیط است، (30) آشکار خواهد بود که قوه فساد در نفس نبوده و باقی خواهد بود. شیخ الرئیس در اشارات (31) به تقریر دیگری این برهان را بیان می دارد که نفس، اصل (32) است و لذا مرکب از قوه قابل فساد نخواهد بود. قوه فساد و بقای بالفعل برای دو چیز است حا ل آن که هیچ اصلی مرکب از دو چیز نیست. حال نفس اگر اصل باشد، مرکب نخواهد بود. شیء نیز اگر اصل نباشد، یا مرکب یا حال د رماده یا حال در موضوع است. شیخ بانفی حال در ماده یا موضوع بودن نفس بر مبنای مباحث قبلی، ترکیب نفس را به تسلسل رسانده و بساطت و اصل بودن نفس را به اثبات می رساند.
شیخ الرئیس در مبدا و معاد بی نیازی نفس را آله در تعقل را مبنای اثبات عدم فساد نفس با مرگ بدن قرار می دهد. (33) و همچنین دلیل دیگری را بر بقای نفس بیان می دارد: " فقد بان و اتضح ان النفس الانسانیه مستغنیه فی القوام عن البدن، و فساد البدن لیس سبباً لفسادها. و ذاته لیس سبباً لفساده، و ضده لیس لفساده، لان الجوهر لا ضد له؛ و علته الموجده و هو العقل الفعال لیس سبباً لفساده، بل لوجوده و کماله. فلا سبب له اذن فی فساده، فهو اذن باق دائماً. " (34)
عدم بقای نفس معلول یکی از این امور سه گانه است:
1. نبودن علت فاعلی
2. نبودن شرط
3. وجود ضد
هیچ یک از امور سه گانه مذکور به عنوان علت عدم بقای نفس پس از مفارقت از بدن متحقق نیست چرا که علت فاعلی، عقل فعال،‌همواره موجود است؛ شرط بقا نیز که عدم نیاز نفس به بدن می باشد متحقق بوده و همچنین نفس محلی ندارد تا ضدی جایگزین آن گردد.

احوال نفس بعد از مفارقت از بدن
نفس پس از مفارقت از بدن باقی است و حکماء و فلاسفه قائل به روحانیه البقاء بودن آن اند، براین اساس شیخ الرئیس، به تبیین معاد روحانی نفس و لذت و شقاوت روحانی و مجرد پرداخته و معاد جسمانی را پذیرفته از دین و فاقد را اثبات شمرده است: " ان المعاد منه مقبول من الشرع و لا سبیل الی اثباته الامن طریق الشریعه و تصدیق خبر النبوه و هو الذی عند البعث..... و ما هو مدرک بالفعل و القیاس البرهانی...... اللتان للانفس " (35)
براین مبنا شیخ کمال نفس انسانی را " ان النفس الناطقه کمالها الخاص به، ان تصیر عالما عقلیا مرتسما فیها صوره الکل " دانسته و تعلق به بدن و قوای حیوانی و عدم حصول کمالات عقلانی و نفسانی را سبب عذاب و شقاوت و تحصیل کمال عقلانی و استکمال نفس را سبب سعادت و لذت برشمرده است. (36)

منابع و مراجع:
1- النجاه، ابن سینا، ویرایش و دیباچه محمدتقی دانش پژوه، چاپ دوم، دانشگاه تهران، 1379 ھ. ش.
2- عالم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی، محمود ایروانی و ناصر صبحی قراملکی، چاپ اول، سنجش، 1381 ھ. ش.
3- المبدا و المعاد، ابن سینا، با اهتمام عبدالله نورانی، چاپ اول، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1363 ھ. ش.
4- الشفاء الطبیعیات، ارجاع و مقدمه ابراهیم مذکور، تحقیق محمود قاسم، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، 1404 ھ. ق
5- علم النفس، علی اکبر سیاسی، چاپ هشتم، دهخدا، 2535 خ.
6- الالهیات من کتاب الشفاء، ابن سینا، تحقیق حسن حسن زاده آملی، چاپ اول دفتر تبلیغات اسلامی، 1376 ھ. ش.
7- عیون مسائل النفس، حسن حسن زاده آملی، چاپ اول، امیرکبیر، 1371 ھ. ش
8- الاشارات و التنبیهات، ج 2، ابن سینا، با شرح خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین رازی، تحقیق کریم فیضی، چاپ اول، مطبوعات دینی، 1384 ھ. ش
9- المباحثات، ابن سینا، تحقیق و تعلیق محسن بیدارفر، چاپ اول، بیدار، 1371، ھ. ش
10- ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، ج اول، حسن ملکشاهی، چاپ سوم، سروش، 1375 هـ. ش
11- خردنامه صدرا، ش 16، مساله نفس در آراء ابن سینا و دکارت، فضل الله خالقیان، تابستان 78.

پی نوشت ها:
1- شفاء طبیعیات، فن سادس، ص 223.
2- المبدا و المعاد، ص 95.
3- مبدا و معاد، ص 95.
4- النجاه، ص 364- 356.
5- عیون مسائل النفس، ص 220.
6- النجاه، ص 374
7- همان، ص 333
8- همان، ص 349
9- همان، ص 356
10- الشفاء طبیعیات، فن السادس، ص 192
11- اشارات، النمط السابع، الفصل الثانی.
12- الشفاء، طبیعیات، فن السادس، ص 195، همچنین اشارات، النمط السابع، الفصل الرابع، ایضاً النجاه ص 365
13- الشفاء، طبیعیات، فن السادس، ص 194، همچنین اشارات، النمط السابع، الفصل الثالث، ایضاً النجاه ص 367
14- الاشارات، النمط السابع، افصل الخامس
15- النجاه، ص 374
16- عیون مسائل النفس، ص 389
17- النجاه، ص 355
18- المباحثات، ص 238
19- النجاه، ص 375، ایضا الشفاء، طبیعیات، فن السادس، ص 207
20- النجاه، ص 371
21- النجاه، ص 377
22- عیون، مسائل النفس، عین 49
23- النجاه، 376
24- المبدا و المعاد، ص 108
25- النجاه، 378
26- الشفاء، طبیعیات، فن السادس، 202
27- النجاه، ص 378 و الشفاء طبیعیات، فن السادس ص 202
28- النجاه، ص 383
29- النجاه، ص 385
30- الشفاء، طبیعیات، فن السادس، ص 206، ایضاً النجاه، ص 383
31- الاشارات و التنبیهات، النمط السابع، الفصل السادس
32- مقصود از اصل در فلسفه، موجود بسیطی است که حال درماده یا موضوع نباشد.
33- فی استقصاء القول فی ان العقل، لا یعقل باله و لا تفسد النفس منا بفساد الاله
34- المبدا و المعاد، ص 105
35- النجاه، ص 682
36- المبدا و المعاد، ص 109، فی الدلاله علی السعاده الاخریه الحقیقیه و ایضاً النجاه، ص 681، فی معاد الانفس الانسانیه.

منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / شماره 7 ۱۳۸۷/۰۰/۰۰
نویسنده : رضا اکبریان
رایانامه

نظر شما