ابن سینا و مساله سکون(3)
فصل سوم: ارکان حرکت
از مباحث سنتی حرکت این است که می گویند هر حرکتی بسته به شش امر است، که همگی از ارکان هستند و اگر یکی مفقود شود حرکت منتفی خواهد شد:
1- متحرک 2- محرک 3- مسافت 4- مبدء 5- نهایت 6- زمان
از این شش رکن اساسی آن چه از قدیم تا امروز دچار هیچ گونه بحث و تردیدی نشده، مبدء منتهی و زمان است. البته زمان به خودی خود دارای مباحثی است که در فصل خاصی در شفا بیان و تحقیق شده و دیگر فلاسفه نیز هر یک به نوبه خود خود نقطه نظرهایی درباره زمان دارند و خلاصه، بحث زمان در هر فلسفه ای برای خود جایی دارد، اما اینکه هر حرکت واقعی در زمان واقع می شود مورد اتفاق همه فیلسوفان بوده و هست.
اما ارکان دیگر یعنی محرک، متحرک و مسافت مورد بحث و اختلاف قرار گرفته اند. محرک و متحرک هم از ناحیه علم و هم از ناحیه فلسفه مورد بحث قرار گرفته اند و جنبه فلسفی بحثها مربوط به محرک به تفصیل در کتاب شفا آمده است. اما بحث مربوط به مسافت بیشتر فلسفی است ومی توان گفت از زمان ارسطو تا صدرالمتألهین پیوسته جریان داشته است.
بنابراین هر یک از ارکان سه گانه مورد اختلاف را، بیشتر با توجه به مطالب شفا و دیدگاههای ابن سینا به اختصار بررسی می کنیم.
الف: متحرک
شیخ الرئیس نیاز حرکت، به متحرک یا موضوع یا قابل را ضروری و غیرقابل مشبهه می داند. ولی این اصل ازدو ناحیه مورد اعتراض قرار گرفته است، نخست از ناحیه فلاسفه ای که حرکت در جوهر را مطرح کرده اند و مخالفان ایشان که حرکت جوهر را مستلزم نفی موضوع (متحرک) دانسته اند. این دو گروه خود به خود به بحث نیاز به متحرک وارد شده اند. این مطلب طی دو عنوان " مسافت " و " مقولات حرکت " بررسی خواهد شدو ابن سینا نیز در آنجا نقطه نظر روشنی دارد.
ناحیه دوم علم است. در کتاب حرکت و زمان آمده است که " در فرضیات امروز این مطلب به چشم می خورد که می گویند حرکت وجود دارد ولی لزومی ندارد متحرکی هم وجود داشته باشد، مثلاً موج هست ولی تموج نیست. مثل نظریه ای که در باب نور پیدا شده که نور اساساً موج است و نه چیزی که تموج داشته باشد. اگر این حرف ثابت شود، در حقیقت ثابت شده است که حرکت باشد بدون متحرک و قابل. " (36)
ورود این بحث خارج از محدوده شفا و فراتر از تفکر سینایی است و باید گفت استاد مطهری هم به اشاره برگزار کرده اند، چون در اسفار هم سابقه داشته است.
ب: محرک
دیدگاه فلسفی
شیخ در شفا نیاز به محرک را بدین گونه توجیه و اثبات می کند که:
حرکت به خودی خود امر ممکنی است که نیاز به فاعل یا موجب ندارد. فاعل یا عامل حرکت نیز یا ذات جسم است و یا سببی است که از خارج بر جسم تاثیر می گذارد. اگر ذات جسم موجب حرکت او باشد لازم می آید که جسم همیشه در حرکت باشد و حرکت هرگز منتهی به سکون نشود در حالی که می بینیم جسم پس از مقداری حرکت ساکن می گردد.
بنابراین عامل حرکت همیشه یک محرک بیرونی است.
فروغی در تعلقات خود (37) به این قسمت از ترجمه شفامطلب را قدری روشن تر بیان کرده و خلاصه بیان او این است که حرکت یا ارادی است یا قسری و یا طبیعی. در حرکت ارادی به یقین، محرک وجود دارد و آن نفس است، مثلاً دست با اراده نفس به حرکت در می آید. در حرکت قسری محرک، همان قاسر است، برای مثال سنگ یا وزنه دراثر نیروی انسان به بالا حرکت می کند و تا اثر آن نیرو هست حرکت ادامه می یابد. در این نوع حرکت بدون شک محرک وجود دارد، و ضرورت دارد. اما آن چه مورد اختلاف است، حرکت طبیعی است. برای مثال، این که سنگ به طرف پایین و آتش به طرف بالا می رود چگونه است؟ آیا این گونه حرکات، که پس از وصول شیئی به جایگاه طبیعی خودبه سکون می انجامد، محرک خارجی دارد، یا ذات شیئی محرک است؟
فروغی در توضیح این قسمت می گوید: به عقیده حکماء صورت نوعیه جسم محرک او به سوی مکان طبیعی است و چون صورت نوعی غیر از صورت جسمی است و حرکت از عوارض جسم بماهو جسم است، پس دراین جا هم یک محرک خارج از ذات جسم، وجود دارد. (38) این توجیه تا چه حد حجیت محرک را اثبات می کند؟ ظاهراً قابل بحث است.
همچنین استدلال بوعلی سینا مبتنی بر ممکن بودن حرکت و نیاز به مرجح جهت خروج از استواری امکانی، در حد یک کلی گویی فلسفی، درست است و شامل این مورد نیز می شود، اما این استدلال، پاسخ این سوال را که " محرک خارجی در حرکت طبیعی چیست؟ به هیچ وجه تامین نمی کند.
بنابراین، ضمن آن که محل نزاع و مورد سوال تا اینجا روشن شده پاسخ قانع کننده ای در محدوده مطالب شفا به دست نیامده است و لازم است به منابع دیگر از تالیفات شیخ و حواشی آن ومنابع متاخر مراجعه شود. (39) ضمناً لازم است معنی محرک ذاتی، از غیر ذاتی در مساله حرکت روشن گردد تا تقریر محل نزاع و اقوال متقابل دور از ابهام و برکنار از نزاع لفظی میسر شود. شهید مطهری در این موردنیز توضیحاتی دارند که به کار می آید. (40)
دیدگاه علمی
بحث نیاز به محرک از دیدگاه علمی در شفا و اسفار مطرح نشده و نمی توانست مطرح شود اما این بدان معنا نیست که فلسفه می تواند بدون استمداد از علم، این مطلب را که مربوط به طبیعت است، به سامان برساند. فلسفه قدیم اسلامی مبتنی بر طبیعیات قدیم بوده و از آن نیز به قدر امکان بهره گرفته است اما فلسفه اسلامی امروز موظف است، دریافتهای علوم طبیعی روز در این مورد. و دیگر موارد. را منظور بدارد تا به نتایج مطلوب برسد. استاد مطهری با توجه به همین اصل در کتاب حرکت و زمان به اشارات و اشکالاتی از دیدگاه علمی در مسأله نیاز به محرک پرداخته اند. (41) اما اولاً اشکالات و نقطه نظرها بسیار فشرده بیان شده و پاسخ ها نیز غالباً به بخش حرکت طبیعی موکول گردیده که در جلد اول از کتاب به آن بخش نرسیده است.
مهمترین نکاتی که ایشان از دیدگاه علوم تجربی بیان کرده اند ازاین قرار است:
1. جسم از دیدگاه علوم طبیعی قدیم یک واحد ساکن یا متحرک بوده اما امروز ثابت شده که هر جسم مجموعه ای از حرکات است و باید با این بینش وارد بحث شد.
2. تجربه دوام حرکت در خلا ثابت می کند که حرکت نیاز به محرک ندارد، بلکه اگر مانعی مثل هوا درمقابل آن نباشد ادامه می یابد.
3. عوامل موثر در حرکت فقط می توانند سرعت آن را کم و زیاد کنند....
روشن است که مطلب بااین اشارات حل نمی شود و نیاز به بحث مستوفا و همراه با تخصص، به خوبی محسوس است. اما نظر فلسفی استاد این است که هیچ یک از دلائل علمی، اصل فلسفه نیاز به محرک را نقض نمی کند.
ج: مسافت حرکت
منظور از مسافت با آن چه در عرف گفته و فهمیده می شود، فرق دارد. در عرف، مسافت را به فاصله مکانی میان دو نقطه می گویند؛ اما دراین جا منظور مقوله ای که حرکت در آن صورت می گیرد، و فاصله مکانی یا حرمت در مکان یک قسم از آن است. پس این مسافت، اعم از مسافت عرفی است. این واژه با استفاده از ترجمه فروغی در این جا به کار گرفته شده (و استاد مطهری هم در درسهای اسفار به کار برده اند) و شاید کلمات دیگری مثل " جهت " و " حیثیت " بتوانند جای آن را بگیرند ولی اگر با استفاده از متن بحث اصطلاح " مقوله حرکت " را به کار ببریم قطعاً کمتر از بقیه واژه ها غلط انداز خواهد شد، هرچند آن نیز به این بحث جانبی که " حرکت از کدام مقوله است؟ " به طریقی مشبه می سازد. به هر حال دراین مورد اصطلاح جا افتاده ای که با هیچ مورد دیگر اشتباه نشود و بدون کمترین توضیح، معنی خود را برساند، در فارسی، نداریم و از این جهت با تکیه بر توضیحات فعلی که حداقل در این مقاله مایه رفع اشتباه تواند بود، هرگاه لازم شود از واژه " مسافت " استفاده می کنیم.
از زمان ارسطو این مطلب مسلم دانسته شده مه مجموعه هستی های امکانی در چند مقوله جوهری و عرضی، خلاصه می شوند. تعداد مقولات عرضی را نه مقوله و جوهر را. با اینکه پنج قسم می دانستند. یک مقوله شمرده و از این جا اصطلاح " مقولات عشر " را معمول ساخته اند.
پیرو این تقسیم، در بحث حرکت این سوال بروز کرده که حرکت در کدام یک از مقولات دهگانه میسر است و در عین حال، همه فیلسوفان پذیرفته اند که مسافت یک رکن حرکت است و متحرک باید از جهتی و در مقوله ای یا مسافتی خاص حرکت کند.
پاسخ های مربوط به این سوال را پس از یک بحث مقدماتی و یک بحث جانبی طرح و بررسی می کنیم. نام گذاری این دو بحث به مقدماتی و جانبی. در این مقاله. با توجه به حدود ضرورت هر کدام است.
الف: بحث جانبی
حرکت، خود، از کدام مقوله است؟
شیخ الرئیس در فصلی با عنوان " در نسبت حرکت به مقولات " دراین باره که حرکت از چه مقوله ای است بحث کرده و اقوالی ذکر کرده است. اما علاوه بر اینکه گوینده اقوال را معرفی نکرده بیانات او نیز از جهاتی مبهم و غیر منظم است و جهات ابهام به طور خلاصه از این قرارند:
اولاً تعداد اقوال اصلی و انشعابات فرعی آنها روشن نیست.
ثانیاً مضمون تمام اقوال به روشنی بیان نشده است.
ثالثاً اختیار خود شیخ چندان واضح نیست تا آن جا که شهید مطهری نیز در کتاب حرکت و زمان می گویند: " این بحث درکلام ابن سینا روشن نیست " و آن گاه قولی را با تکیه بر احتمال، به وی منسوب می سازند (44)، که خواهیم گفت.
رابعاً به نظر می رسد شیخ دو بحث را با هم آمیخته است. این که حرکت از چه مقوله ای است با بحث دیگری با این عنوان که اطلاق لفظ حرکت بر حرکات گوناگون به طریق اشتراک لفظی با معنوی و تشکیک یا تواطی است " فرق می کند ولی شیخ هر دو را با هم آورده و اقوال مربوط به آن ها را ضمن یکدیگر و بدون تفکیک نقل کرده است.
به هر حال، مطالعه متن بیانات شیخ در شفا میسر است (ترجمه آن) (43)، و گمان نمی رود اطاله این مقال با حکایت یک متن طولانی و نامنظم، در یک بحث جانبی، جایز باشد. لذا مجموعه اقوال قابل ذکر و انشعابات منطقی هر یک را با استفاده از متن شفا و دیگر منابع بیان می کنیم و کوشش می کنیم تا اختیار شیخ را به دست آوریم. اقوالی که گفته شده یا ممکن است گفته شود از این قرار است:
1. حرکت نسبت به متحرک از مقوله انفعال و نسبت به محرک از مقوله فعل است. لازمه این سخن این است که حرکت خود مقوله مستقلی نباشد.
2. هر مقوله ای که دارای دو نوع، ثابت و سیال باشد نوع سیالش حرکت نامیده می شود. از این اصل کلی مقولاتی که فقط دارای یک نوع، ثابت یا سیال هستند خود به خود خارج می شوند. برای مثال، مقوله انفعال با لذات متدرج و سیال است و نمی تواند مجدداً مشمول سیلان گردد و مقوله جوهر به اعتقاد قدماء با لذات ثابت است و حرکت نمی پذیرد. البته ابن سینا ذیل بیان این قول می گوید: " بعضی در این مدهب چنان راسخ شده اند که گفته اند جوهر هم قار و سیال دارد و جوهر سیال عبارت است از حرکت در جوهر. " اما متاسفانه شیخ اولاً نگفته است این افراد چه کسانی هستند. ثانیاً بلافاصله سخن ایشان را به " کون و فساد " ترجمه کرده است، در حالی که اولاً کون و فساد تدرج ندارد، ثانیاً قول به کون و فساد جوهر حرف تازه ای نیست بلکه از اصول مذهب ارسطو در امر " دگرگونی " است.
3. شیخ اشراق معتقد است حرکت مقوله ای مستقل در ردیف مقولات است. این قول را استاد مطهری به شیخ اشراق نسبت داده و فرموده اند " اغلب افراد راجع به حرکت همین جور فکر می کنند و به تعبیر امروزی ها حرکت را یک پدیده می دانند. " (44) سپس استاد به رد این نظریه می پردازند. شبیه این قول در شفا نقل شده ولی کم و زیاد شدن تعداد مقولات را ابن سینا در همین فصل تجویز کرده است. (45) شیخ اشراق تنها به چهار مقوله عرضی، با احتساب حرکت، قائل است. (46)
4. حرکت نه مقوله مستقل و نه نوع یا صنفی از مقولات دیگر است. بلکه اصولاً مقوله نیست. این قول را به صدرالمتالهین نسبت داده اند و در تقریر آن گفته می شود، حرکت وجود صرف است و جنس و فصل ندارد تا از قبیل ماهیات و مندرج در یک مقوله خاص مستقل یا غیرمستقل باشد.
قول شیخ
استاد مطهری قول اول را با قید " احتمال " به شیخ نسبت داده اند: (47) و بعضی دیگر از منابع معاصر، قول مزبور را با صراحت به شیخ و صدرالمتالهین منسوب ساخته اند. (48) صدرالمتالهین طبق نوشته منبع اخیر قول چهارم را نیز اظهار کرده و این، مایه تردید در تشخیص نظر واقعی اوست. اما شیخ در متن شفا، ابتدا نیمی از قول نخست را بیان کرده و فقط گفته " حرکت از مقوله ان ینفعل است " و پس از بیان چند قول دیگر صورت کامل آن را، چنان که در این جا گفتیم، به عنوان یک قول غیرمستقل بیان داشته و در پایان بحث می گوید " ما قول اول را انتخاب کرده ایم. " بنابراین انتساب صورت کامل قول نخست (طبق شمارش این جزو) به ابن سینا بایستی مقرون به احتیاط و احتمال باشد، مگر این که، با استفاده از کاربرد معمولی مقوله انفعال و موارد اطلاق آن استباط کنیم که چون هر انفعالی در پی فعلی صورت می گیرد. بنابراین، انفعال شناختن حرکت به معنی نسبت آن با متحرک است و خود به خود مستلزم درنظر گرفتن نسبت دیگری با محرک است که " فعل " نامیده می شود. این استنباط، که وجه عقلانی بارزی دارد انتساب صورت کامل قول نخست به ابن سینا را موجه می سازد.
ب: بحث مقدماتی
پیش از ورود به بحث مسافت و بررسی مقولات متعلق حرکت این سوال نیز ضروری است که اطلاق حرکت به مقوله به چه معناست؟ یا به تعبیر دیگر، مسافت حرکت چگونه تصویر می شود؟ شیخ پاسخ به این سوال را به عنوان یک نکته مقدماتی، لازم شمرده و چهار معنا تصویر کرده است:
1. مقوله، خود، موضوع مستقل حرکت است، یعنی متحرک، مقوله است.
2. مقوله (عرضی)، واسطه حرکت و متحرک حقیقی جوهر است، یعنی حرکت اولاً و بالذات در مقوله عرضی صورت می گیرد، ولی هدف از آن دگرگونی جوهر است، شبیه آن که حرکت به چرخ اتومبیل تعلق می گیرد. ولی هدف جا به جایی خود اتومبیل است.
3. مقوله جنس حرکت و حرکت، نوعی از آن مقوله است. به تعبیر دیگر هر مقوله ای دارای دو نوع، سیال و ثابت است و نوع سیال را حرکت می نامند. این پاسخ را در بحث مقدماتی سابق هم ذیل این سوال که " حرکت از کدام مقوله است؟ " داشته ایم. همان گوینده در این جا هم می گوید، نوع سیال هرمقوله، مسافت حرکت آن را تشکیل می دهد.
4. جوهر از نوعی یا صنفی از یک مقوله عرضی به نوعی یا صنفی دیگر از همان عرض حرکت می کند و این را حرکت در مقوله خاص می گویند.
ابن سینا قول چهارم را انتخاب می کند ولی دلیل اقوال دیگر و حتی اختیار خویش را بیان نمی کند. به علاوه، معنی بعضی از اقوال و تفاوت میان بعضی با بعضی دیگر نیاز به توضیح دارد. مثلاً در قول اول روشن نیست اگر مقوله عرضی موضوع حرکت است، پس جوهر چه وضعی دارد؛ متحرک است یا ساکن؟ بالعرض یا بالاصاله؟ همچنین تفاوت قول چهارم با قول دوم به دقت یا به هیچ وجه مشخص نشده است.
توضیح بیشتر اقوال
چنانکه گفتیم شیخ الرئیس متعرض توضیح و استدلالی درباره اقوال چهارگانه در کتاب شفا نشده است و لذا مطلب بسیار خام می نماید. از این جهت با استفاده از توضیحات استاد مطهری در دروس اسفار نکاتی را در حد توضیح بیشتر اقوال چهارگانه متذکر می شویم:
الف. قول دوم به قول اول بر می گردد، زیرا در هر دو متحرک اصلی مقوله عرضی است با این فرق که قول دوم حرکت را توسط عرض به جوهر نیز نسبت می دهد. (49)
در حاشیه نکته فوق باید گفت یک تفاوت دیگر هم بین دو قول مزبور هست و آن این است که اولی، که مقوله را موضوع مستقل حرکت می داند، با حرکت در جوهر هم می سازد، ولی دومی فقط در چهارچوب اعتقاد قدما، به نفی حرکت در جوهر بیان شده است.
ب. قول سوم رااستاد مطهری نظریه قابل توجهی می دانند، ولی خود ابزار تمایل به پذیرش آن نمی کنند. (50)
ج: قول چهارم، به گقته استاد مطهری، معمولاً مورد قبول حکما بوده است، چنان که ابن سینا و صدرالمتالهین آن را پذیرفته اند. استاد در توضیح این قول مطالب سودمندی دارند. از جمله اینکه، می گویند به عقیده صاحبان این نظریه:
معنای حرکت اینی، کیفی، کمی و... این است که موضوع حرکت، موضوع این اعراض است نه خود این اعراض... پس عرض چیست؟ عرض مسافت حرکت، این موضوع است. معنای این که عرض مسافت است، این است که جسم دارای یکی از این اعراض است و دو حالت دارد. در وقتی که ساکن است یک فرد از عرض خود را دارد.... اما همین که جسم در یکی از این اعراض حرکت می کند دائماً از فردی از افراد آن عرض خارج می شود و فرد دیگر را می گیرد (در بعضی موارد فرد فقط رها می شود بدون آن که صنف تغیر کند..... ولی در مواردی از صنفی خارج می شود و وارد صنف دیگر می گردد، و گاهی در حرکت اشتداد یه جسم از نوعی خارج و وارد نوعی دیگر می شود.) این است معنای مسافت بودن عرض. (51)
قابل توجه است که شیخ در نقل اقوال و صدرالمتالهین در بیانات خود (52) فقط تغییر نوع و صنف عرض را متذکر شده اند ولی استاد مطهری تغییر از یک فرد به فرد دیگر با حفظ وحدت صنفی را هم محصول حرکت شمرده اند.
همچنین شایان توجه است که قول اخیر با فرض حرکت در جوهر هم می سازد.
در ادامه این توضیحات، استاد به نقل احتجاج اقوال مختلف در برابر یکدیگر می پردازند، ولی سرانجام به عنوان نتیجه می گویند هر یک از اقوال چهارگانه یا سه گانه (با ارجاع دومی به اولی) می توانند به اعتباری درست باشند. (53)
ادامه دارد ...
منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / شماره 7 ۱۳۸۷/۰۰/۰۰
نویسنده : سید صدر الدین طاهری
نظر شما