موضوع : پژوهش | مقاله

مالکیت از منظر جان لاک


مالکیت یک واژه عمومی است برای قوانینی که دسترسی و کنترل چیزهایی نظیر یک قطعه زمین، منابع طبیعی، وسایل تولید، کالاهای تولید شده و حتی متون، ایده‌ها، اختراعات و دیگر تولیدات ذهنی را مدیریت می‌کند.
هر جامعه‌ای که مایل به اجتناب کردن از تضادها است نیازمند نظامی از چنین قوانینی است، اما به خاطر مجادله‌برانگیز بودن این قوانین، هم از نظر شکل کلی و هم از نظر کاربرد خاص، مباحث جالب توجه فلسفی بسیاری حول محور توجیه مالکیت شکل گرفته است. مباحث فلسفی در دوران مدرن عمدتا بر مسالهی توجیه حقوق مالکیت خصوصی متمرکز است.
«مالکیت خصوصی» اشاره دارد به نوعی نظام که اشیای خاص نظیر قطعات زمین به افراد خاص برای استفاده، با محروم کردن دیگران (حتی دیگرانی که نیاز بیشتری به آن منابع دارند) تعلق می‌گیرد. هرچند چنین محروم ساختن‌هایی این ایده را به ذهن میآورند که مالکیت خصوصی به نظر مساله‌دار می‌رسد، فیلسوفان گاهی اوقات استدلال کردهاند که این مالکیت برای توسعه اخلاقی افراد، یا برای ساختن یک محیط اجتماعی که در آن مردم می‌توانند به عنوان عامل آزاد و مسوول شناخته شوند لازم است.
در دوره مدرن، فیلسوفان توجه خود را به روشی که مالکیت (property) در آن شکل می‌گیرد متمرکز کردند، هابز (Hobbes) و هیوم (Hume) استدلال کردهاند که «مال من» یا «مال تو» (ی) طبیعی وجود ندارد و مالکیت باید به عنوان محصول دولت خودفرمان، یا حداقل محصول قراردادی که همه اعضای جامعه در آن شرکت دارند فهمیده شود تا ثبات و پایداری به مالکیت کالاها ببخشند و هر کس امکان لذت بردن امن و آرام از چیزی که او ممکن است به خاطر شانس یا تلاش خود کسب کند داشته باشد. در مقابل جان لاک (John Locke) معتقد بود که مالکیت میتواند بر یک وضعیت طبیعی، بدون هرگونه قرارداد خاص یا تصمیمات سیاسی قرار داده شود.
نظریه لاک بیشتر به عنوان جالب توجهترین مباحث قانونی مالکیت نگریسته شده است تا حدودی این نتیجه چگونگی شروع بحث توسط او است؛ زیرا او نقطه شروع خود را این قرار میدهد که خدا جهان را به انسان به صورت مشترک [با دیگر انسانها] بخشیده است، او مجبور است از همان ابتدا اذعان کند حق مالکیت خصوصی منجر به یک مساله اخلاقی میشود: ما چگونه از اعطای عمومی [توسط خدا] به «مالکیت نامساوی و نامتجانس زمین» میرسیم که به نظر میرسد نتیجه مالکیت خصوصی است؟ لاک، برخلاف برخی از پیشینیانش تحلیل خود از این مشکل را بر نظریهای از رضایت (حتی ضمنی) جهانی مبتنی نکرد. در عوض در معروفترین قطعه از بحث خود در باب مالکیت، یک دفاع اخلاقی از قانونی بودن اختصاص‌دادن یک طرفه ارائه کرد. هرچند که زمین... مشترک بین تمام مردم است، با این حال هر انسانی برای خود یک دارایی دارد. ما میتوانیم بگوییم رنج و زحمت بدن او و کار دست او دارایی او است. علاوه بر این هنگامی که او از موضعی که طبیعت برای او فراهم کرده است خارج میشود، او کار خود را با چیزی مخلوط میکند که مال او است و بنابراین آن را دارایی خود میسازد.
فایده بیان لاک در روشی است که او ساختار نظریه تصرف اولیه (first occupancy) را با یک نظریه از اهمیت اخلاقی کار ترکیب می‌کند. نزد نویسندگانی چون ساموئل پوفندورف (Samuel Pufendorf)، نظریه تصرف اولیه مبتنی است بر این مبنا که اولین استفاده‌کننده از یک منبع طبیعی برای مثال یک قطعه زمین با دیگران در این نکته که او مجبور نبوده است کس دیگری را جابه‌جا کند تا مالکیت را به دست آورد متفاوت است. این مساله مهم نیست که چگونه مالکیت آن را به دست آورده است یا چگونه از آن استفاده کرده است: آنچه مهم است این که او شروع به استفاده از آن به عنوان مالک آن شیء کرده، بدون این که از دیگری سلب مالکیت کرده باشد، اما هر چند لاک منطق این استدلال را استفاده کرده بود، برای او مهم بود که در آن قطعه زمین کشاورزی صورت گرفته باشد یا به روشهای پرحاصل دیگری مورد استفاده قرار گرفته باشد. به این دلیل، او در این زمینه شک داشت که آیا شکارچیان بومی یا افراد چادرنشین می‌توانند به درستی به عنوان صاحبان زمینی که در آن پرسه می‌زنند شناخته شوند یا خیر. این تا حدودی به این خاطر است که لاک مالکیت کار را به عنوان چیزی ذاتا مرتبط با مالکیت اولیه می‌داند، اما علت دیگر این مطلب این بود که او فکر می‌کرد قابلیت تولید کار می‌تواند کمکی باشد برای پاسخ به برخی مشکلاتی که در نظریه مالکیت اولیه دیده می‌شود. هرچند مالک اولیه در واقع از کسی سلب مالکیت نکرده است، هنوز استفاده‌اش ممکن است به علاقه دیگران [به استفاده از آن شیء] خسارت بزند. پاسخ لاک به این مشکل، تاکید بر این نکته است که از‌آن‌خود‌کردن به وسیله کار تولیدگرانه در واقع میزان کالاهای در دسترس در جامعه برای دیگران را افزایش میدهد.

 

منبع: / روزنامه / جام جم ۱۳۸۸/۰۵/۰۱
مترجم : مهدی رعنایی

نظر شما