معرفى و نقد «موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی»
موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی فرهنگنامهاى در علم کلام اسلامى تألیف آقاى دکتر سمیح دغیم است. نویسنده محترم هدف خود را عرضه علم کلام اسلامى در قالب فرهنگنامه با استناد به آثار کلامى دو فرقه اشعریه و معتزله دانسته است. هرچند این فرهنگنامه به گفته مؤلف محترم آن، از ویژگىهایى همچون تنوع منابع، انتخاب موضوعات اساسى و اصلى و ارائه تعاریف عمده درباره هر اصطلاح برخوردار است، ضعفهایى نیز دارد که برخى از آنها بدین قرارند: غفلت از آثار مهم مذاهب مختلف، عدم جامعیت در قیاس با اصطلاحات کلام اسلامى، بهکارگیرى غیر اصطلاح به جاى اصطلاح، عدم ارجاع اصطلاحات مرتبط با یکدیگر، فقدان نظم منطقى متون، تکرار متن، و مطالب بىارتباط.
مقدمه
موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی فرهنگنامهای1 در علم کلام اسلامى، تألیف آقاى دکتر سمیح دغیم است که در سال 1998 میلادى به همت مکتبة ناشرون لبنان در دو جلد و 1687 صفحه چاپ شده است.
نویسنده محترم در مقدمه به تاریخ علم کلام اسلامى و تطورات آن اشارهاى گذرا کرده و هدف خود را عرضه علم کلام اسلامى در قالب فرهنگنامه دانسته است؛ فرهنگنامهاى که به شکلى جامع مهمترین اصطلاحات این علم را در دورههاى مختلف و با استناد به آثار کلامى دو فرقه اشعریه و معتزله شامل مىشود. وى سپس روش تحقیق و تألیف این فرهنگنامه را بیان کرده است که نکات برجسته آن از این قرارند:
1. انتخاب موضوعات اساسى و اصلى و حذف موضوعات استطرادى و مرتبط به علوم دیگر همچون فقه و اصول فقه؛
2. ارائه تعاریف عمده درباره هر اصطلاح2 و ذکر اصطلاحات فرعى پس از اصطلاح اصلی؛ مانند علم، علمضرورى و علم مکتسب؛
3. کاربرد لفظ مفرد و نکره به منزله اصطلاح در اغلب مواضع، و تثنیه، جمع، فعل و عبارات مرکب در موارد لازم؛ همچون مقدوران، مقدورات، قَدَر، قدَّر، تقضّى القدرة وقتَ مقدورها، تعلق القادر بمقدوره و حاجة الى القدرة؛
4. تنظیم اصطلاحات بر اساس حروف الفبا؛
5. اسناد جملات به نویسنده و کتاب به صورت رمز؛ مانند (ب، ف، 248، 2) که حرف (ب) به البغدادى، (ف) به کتاب الفرق بین الفرق، عدد (248) به صفحه، و (2) به سطر آن اشارت دارد؛
6. استفاده از آثار علماى کلامى از حسن بصرى (110ق) تا قاسم بن محمد بن على (1029ق).
پس از آشنایى اجمالى، به معرفى بیشتر این فرهنگنامه و نقد آن در چند محور مىپردازیم:
أ) منابع
براى شناسایى و استخراج اصطلاحات این فرهنگنامه و تألیف آن، از آثار علماى کلام اسلامى از حسن بصرى (110 ق) تا قاسم بن محمد بن على (1029 ق) استفاده شده است. هرچند منابع این موسوعه تنوع خوبى دارد، بسیارى از آثار مهم مذاهب مختلف مغفول واقع شدهاند؛ همچون المواقف فى علم الکلام (ایجى) و شرح آن (جرجانى)، شرح المقاصد (تفتازانى)، الاعتقادات فى دین الامامیة (شیخ صدوق)، اوائل المقالات (شیخ مفید)، الذخیرة فى علم الکلام (سید مرتضى)، الاقتصاد الهادى الى سبیل الرشاد (شیخ طوسى)، المنقذ من التقلید (حمصى رازى)، قواعد المرام فى علم الکلام (ابن میثم بحرانى)، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد (علامه حلى) و شوارق الالهام (لاهیجى).
این امر از سویى موجب عدم جامعیت فرهنگنامه در قیاس با مجموع اصطلاحات مهم کلامى شده است؛ زیرا برخى از اصطلاحات صرفاً در این منابع وجود دارند؛3 و از سوى دیگر باعث شده است دیدگاه مذاهب کلامى در مواردى از منظر منابع مذاهب دیگر بیان شود؛ براى مثال دیدگاه امامیه در مسئله «بداء» به نقل از منابعى چون الانتصار (خیاط) و مقالات الاسلامیین (اشعرى) طرح گردیده است نه از منابع معتبر مذهب امامیه (ر.ک: 1/273).
ب) اصطلاحات
این فرهنگنامه در بُعد اصطلاحات از چند جهت قابل تأمل است:
1. عدم جامعیت
یکى از ویژگىهاى مهم هر فرهنگنامهاى، جامعیت آن در زمینه اصطلاحات یک علم است تا خواننده با مراجعه به آن بتواند به سهولت نیازهاى خود را تأمین کند.
در موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی با اینکه سعى بسیارى مصروفِ شناسایى و استخراج اصطلاحات کلامى شده و 26304 اصطلاح ضبط گردیده است، در متون کلامى مذاهب مختلف حتى در منابع موسوعه مزبور اصطلاحاتى دیده مىشود که در این فرهنگنامه به چشم نمىخورد؛ براى مثال مىتوان اصطلاحات زیر را نام برد:
الهیات، امکان اخص، امکان ماهوى، امکان وقوعى، اولویت، اولویت ذاتیه، اولویت خارجیه، اولویت کافیه، اولویت غیرکافیه، ابدى، اسماى حسنى، برهان تمانع، تجرد، توقیف، توقیفیت، جبار، استدراج، حُسن شرعى، حکم شرعى، شر بالذات، شر بالعرض، طاقت، عالم امر، عالم باطن، عالم ظاهر، عالم ابداع، عالم شهادت، عالم خلق، غایت، قضاى مبرم، قضاى معلّق، لطف محصّل، لطف مقرّب، لوح محفوظ، ملت، آباى رسولالله، ابلیس، شیطان، ارهاص، آیت، بعثت، تحدى، ترک اولا، خاتمیت، خارقالعاده، نبوت محمد(ص) ، صحابة النبى، صرفه، خلقالقرآن، معراج، وحى خفى، وحى صریح، امام غایب، امام مستور، اهلبیت، اسما و احکام، اشراطالساعة، اعاده معدوم، اعراف، الحاد، ارتداد، بدن، جهنم، سعادت، شقاوت، سؤال قبر، لذت روحانى، لذت جسمانى، معاد روحانى، معصیت صغیره و یوم القیامه.
2. به کارگیرى غیر اصطلاح به جاى اصطلاح
در عرف اصطلاحنامهنویسى، افعال و غالب عبارات مرکب را اصطلاح نمىدانند؛ ولى در این فرهنگنامه از فعل و عبارات مرکب به منزله اصطلاح استفاده شده است؛ براى مثال فعل «ابتدع» را از عبارت «ان الله عزوجل خلق الاشیاء و ابتدعها مخترعا لها لا من شیء و لا على اصل متقدم» (ج 1/4) استخراج کرده است، در حالى که با وجود اصطلاح «ابتداع» به این کلمه نیازى نیست. از این قبیل مىتوان «اتحد» و «اتحاد»، «احدث» و «احداث»، «احبط» و «احباط»، «اخبر» و «اخبار»، «اخترع» و «اختراع»،«اراد» و «اراده»، «استوی» و «استواء» را نام برد.
عبارات مرکب نیز غالباً به احکام و مباحث یکى از اصطلاحات اشاره مىکنند و در ذیل اصطلاح مرتبط طرح مىشوند؛ مثلاً عبارت «ابطال کون البقاء معنی» (1/6) از مباحث «بقاء»، عبارت «ارزاق هى لطف فى التکلیف» (1/ 92) از «احکام ارزاق»، و عبارت «اعتقاد لصحة حدوث الشیء» (1/153) از شرایط تحقق اراده بوده، به ترتیب ذیل اصطلاح «بقاء» (1/ 282)، «ارزاق» (1/ 92) و «اراده» (1 / 69) مطرح مىشوند.
3. عدم ارجاع اصطلاحات مترادف و اخص به اصطلاح مرجَّح5 و اعم
براى پرهیز از تکرار مطالب، ارجاع اصطلاحات مترادف به اصطلاحِ مرجَّح و اصطلاحات اخص به اصطلاح اعم امرى ضرورى است؛ ولى در این فرهنگنامه از سیستم ارجاع استفاده نشده و ذیل هر یک از آنها جداگانه، و گاه تکرارى، مطالبى آورده شده است؛ براى نمونه از اصطلاحات مترادف مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ائمه و امام، اجسام و جسم، آجال و اجل، اجناس و جنس، احوال و حال، ارزاق و رزق، اسباب و سبب، اشیا و شیء، اضداد و ضد، اعراض و عرض، اعمال و عمل و فعل، افاعیل الانسان، افعال الانسان، افعال العباد، افعال المکلف، افعال المکلفین، فعل الانسان، فعل العباد و فعل العبد.
اصطلاحات اخص نیز مانند: متصل، خط، سطح، جسم تعلیمى، زمان و عدد که اصطلاح اعم آنها کمّ است. در این باره در بحث متون توضیح بیشترى داده خواهد شد.
4. عدم تعیین مشترکات لفظی
در فرهنگنامهنویسى، تعیین مشترکات لفظى از راه مناسب همچون توضیح داخل کمانک، و ارائه تعریف و مباحث هر یک از معانى به طور جداگانه ضرورت دارد، تا خواننده دچار سردرگمى نشود؛ ولى این امر در موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی نادیده گرفته شده است؛ براى مثال برخى از اصطلاحات آن را که در معانى گوناگونى به کار مىروند، نام مىبریم:
اسلام به معناى فعل در برابر ایمان و دین حضرت محمد(ص) ، بصر به معناى دیدن و قوه باصره، حکمت به معناى علم، عدل و...، دلیل به معناى معرف و حجت و حجت قطعى وظنى و ... ، سمع به معناى شنیدن و قوه سامعه، شریعت به معناى احکام و دین آسمانى، صورت به معناى شکل و ما به الشیء بالفعل و ... .
ج) متون
متون این فرهنگنامه از چند نظر قابل نقد است:
1. فقدان نظم منطقی6
در این فرهنگنامه، متون براساس ترتیب تاریخى تنظیم شدهاند؛ و این امر باعث شده است که مطالب غالباً نظم و دستهبندى منطقى نداشته باشد؛ براى مثال درباره «اباحه» گفته است: «اما مثال الاباحة، فهو کذبح البهائم...» و پس از عبارتى دیگر آورده است: «الاباحة هى تخییر بین الفعل و ترکه» (1/1). درباره اصطلاح «ابتداء» گفته است: «... ان ابتداء الخلق فى الجنة کان اصلح لهم من ابتدائهم فى الدنیا ...»، و سپس نوشته است: «الابتداء خلق الشیء اول مرة و الاعادة خلقه مرة اخری» (1/ 1).
در بحث «احداث» گفته است: «اذ الوجود بعد ان لم یکن هو دلیل الایجاد و الاحداث الذى به یُعلم الموجود المحدث»، و سپس آورده است: «حقیقة الخلق و الاحداث هو اخراج الشیء من العدم الى الوجود...» (1/ 29).
درباره «زمان» گفته است: «اعلم انه کان (الاشعرى) یقول ان الاجل و الحین و الوقت و الزمان مما تتقارب معانیها و ان اجل کل حادث حال حدوثه ...»، «کل زمان فنهایته الآن و هو حد الزمانین فهو نهایة الماضى و بعده ابتداء للمستقبل ...»، آنگاه به تعریف زمان پرداخته و آورده است: «الزمان انما هو مدة بقاء الجوهر ساکنا او متحرکا... الزمان المعهود عندنا هو مدة وجود الجوهر ساکنا او متحرکا او مدة وجود العرض فى الجسم» (1/ 622).
در بحث «سعر» ابتدا عبارتى را درباره اتصاف آن به غلا و رخص نقل کرده و در عبارات دیگر به تعریف آن پرداخته است(1/ 634).
2. تکرار متن
گاهى در این فرهنگنامه یک متن ذیل چند اصطلاح تکرار شده است، که برخى از عوامل آن را نام مىبر یم:
أ) عدم ارجاع اصطلاحات مترادف به اصطلاح مرجَّح؛ براى مثال عبارت «حقیقة الخلق و الاحداث هو اخراج الشیء من العدم الى الوجود...» درباره احداث و خلق تکرار شده است (1 / 29 و 552)، و جمله «کان (الاشعرى) یقول ان التألیف و الاجتماع و المماسة و المجاورة و الالتزاق و الاتصال کل ذلک مما ینبیء عن معنى واحد» ذیل اتصال، اجتماع، تألیف، مجاوره و مماسه تکرار شده است (1/ 9، 13، 292 و 2 / 1174 و 1324)؛
ب) عدم ارجاع اصطلاحات اخص به اصطلاح اعم؛ براى نمونه عبارت «ان اقتضى (العرض) قسمة، فکم، فان اشترکت الاجزاء فى حد فمتصل، ان وجدت معا فمقدار، ذو بعد خط و ذو بعدین سطح، ذو ثلاثه جسم تعلیمى و الا فزمان و ان لم تشترک فعدد ... » ذیل خط، زمان، سطح، عدد و کم تکرار شده است (1/ 545، 622، 634، 774 و 2 / 1095)؛
ج) مطالب بىارتباط؛ براى مثال ذیل اصطلاح «ابتداء» گفته است: «الابتداء خلق الشیء اول مرة و الاعادة خلقه مرة اخری» (1/1)، و همین عبارت براى اصطلاح «اعاده» تکرار شده است (1/145). جمله «والاعادة خلقه مرة اخری» به اصطلاح «ابتداء» و عبارت «الابتداء خلق الشیء اول مرة» به اصطلاح «اعاده» ارتباط ندارد .
همچنین عبارت «ان اقتضى (العرض) قسمة ... و ان لم یقتض شیئاً منهما فکیفیة اما محسوسة او نفسانیة او ... » ذیل خط، زمان، سطح، عدد، کم و کیفیت تکرار شده است (1/545، 622، 634، 774 و 2 1095 و 1103).
مطالب بىارتباط افزون بر اینکه سبب تکرار متن در مواردى شده است، خواننده را نیز دچار سردرگمى مىکند؛ مثلاً ذیل اصطلاح «ابتداء» آمده است: «و الارادة المراد» و «کان (الاشعرى) یقول فى الادراک: ان الله تعالى هو المخترع له فى الابصار عند وجود الضیاء و المقابلة و لو اراد ان یخلقه مع عدم الضیاء و المقابلة کان على ذلک قادراً و کان کونه صحیحاً» (1/2).
همچنین ذیل اصطلاح «خلق» آمده است: «قال (ابراهیم النظام): الخلق من الله سبحانه الذى هو تکوین، هو المکوَّن، و هو الشیء المخلوق و کذلک الابتداء، هو المبتدأ و الاعادة هى المعاد و الارادة من الله سبحانه تکون ایجاداً للشیء و تکون أمراً و هى غیرالمراد کنحو ارادة الله للایمان هى أمره به و تکون حکما و اِخباراً و هى غیرالمحکوم و المخبر عنه» (1/550).
3. ذکر متن در جایگاه نامناسب
براى مثال در بحث «خلق القرآن»، بدون اینکه اصطلاح آن را بیاورد و مقصود از «خلقالقرآن» را بیان کند، دیدگاه معتزله را در لابهلاى مطالب مرتبط با اصطلاح «خلق»، این گونه نقل کرده است: «و دانوا (المعتزلة) بخلق القرآن نظیراً لقول اخوانهم من المشرکین الذین قالوا: « إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» (المدثر، 25) فزعموا ان القرآن کقول البشر» (1/ 551).
4. عدم تعریف برخى اصطلاحات
براى مثال بىآنکه اصطلاح «ابانه» را تعریف کند، ذیل آن گفته است: «ذکر شیخنا ابوهاشم‚ فى التعدادیات: انّ اللطف و الابانة لا یصح کونهما جهة لحُسن التکلیف ...» (1/1).
نیز درباره اصطلاح«ابعاض» آورده است: «قال (ابوالهذیل): و وجدت المحدثات ذات ابعاض و ما کان کذلک فواجب ان یکون له کل و جمیع ...» (1/6). همچنین ذیل اصطلاح« اجناس عالیه» گفته است: «ان اکثر الاجناس العالیة مما لایدرک بالحس، و لا بالوجدان، و لا بالبدیهیة، و لا بالترکیب العقلى، فانها بسائط فى العقل و قد یتصور بالرسوم و بتحلیل ما یتصور من انواعها الیها» (1/25، 26).
نیز درباره اصطلاح «احیاز» این عبارت را نقل کرده است: «الأحیاز و الجهات امور مختلفة بحقائقها متباینة بماهیاتها» (1/45)، و ذیل دو اصطلاح «ثنویه» و «دهریون» گفته است: «مذهب الثنویة حیث زعموا ان القادر على الخیر یقع ذلک منه طباعا و لا یقدر على خلافه و کذلک القادر على الشر» (1/411)، «اهل الدهر الزاعمین بان الجسم لم یزل متحرکا و حرکاته محدَثة» (1/590).
پىنوشتها
1. فرهنگنامه، مجموعهاى است متوسط (میان واژهنامه و دائرةالمعارف) که تعاریف و برخى ویژگىهاى مهم اصطلاحات یک علم را به صورت کلى و مختصر در بردارد.
2. «اصطلاح» به واژهاى گویند که در یک علم بار معنایى داشته، بر محور آن مطلب یا مطالبى مطرح مىشود.
3. در این باره توضیح بیشتر داده خواهد شد.
4. به ترتیب: آ والف، 497 اصطلاح؛ باء، 44؛ تاء، 260؛ ثاء، 9؛ جیم، 48؛ حاء 152؛ خاء، 22؛ دال، 69؛ ذال، 13؛ راء، 30؛ زاء، 7؛ سین، 38؛ شین، 58؛ صاد، 87؛ ضاد، 17؛ طاء، 34؛ ظاء، 12؛ عین، 196؛ غین، 21؛ فاء 110؛ قاف، 133؛ کاف، 67؛ لام، 26؛ میم، 472؛ نون، 81؛ هاء، 12؛ واو، 107 و یاء، 8 اصطلاح.
5. مراد از مرجَّح، اصطلاحاتى است که بر اصطلاحات مشابه و هممعناى خود به جهتى از قبیل شهرت و دقت ترجیح داده مىشود.
6. مقصود از نظم منطقى این است که براى مثال متون مرتبط با تعریف در اول قرار گیرد، و پس از آن مطالب مربوط به اقسام، احکام، دیدگاهها و ... به ترتیب مطرح گردد.
منبع: / فصلنامه / معارف عقلى / شماره 3
نویسنده : محمدرضا امامىنیا
نظر شما