نامهاى مختلف علم کلام
از مباحث مقدماتى و اساسى براى شناخت هر علم، آگاهى به نامها و اصطلاحات گوناگون آن علم و تاریخچه پیدایش و وجه تسمیه آنهاست، و نیز اینکه مشهورترین نام آن علم چیست و کدام وجهتسمیه براى آن مناسبتر است.
این مقاله با همین رویکرد، نامهاى مختلف علم عقاید را بررسیده و سپس روى مشهورترین نام آن، یعنى «کلام» تمرکز یافته است، و با رویکردى تحقیقى و نقادانه، از تاریخچه پیدایش آن و نیز وجوه مختلف نامگذارى علم عقاید به «کلام» بحث کرده و سرانجام نظر برگزیده را مطرح ساخته است.
مقدمه
علمِ ناظر به عقاید دینى، در جهان مسیحیت با نام «الاهیات» (Theology) شناخته شده است.در گذر تاریخ اسلام نیز علم و فن ناظر به عقاید دینى به همت مسلمانان شکل گرفت و نامهاى گوناگونى بر آن نهاده شد که هر یک، کاربرد و جایگاهى خاص خود دارد و در بسترى از زمان پدید آمده است.
هدف از این نوشتار، بررسى نامها و اصطلاحات گونهگون علم عقاید و تاریخچه پیدایش و وجه تسمیه آنهاست، و نیز اینکه مشهورترین نام این علم چیست و کدام وجه تسمیه براى آن مناسبتر است.
آنچه مسلم است اینکه، پیدایش نامهاى مختلف این علم، با تاریخچه و اسباب پیدایش آن به منزله یک علم و فن، و نیز اهداف آن ارتباط وثیقى دارد.
اصطلاحات و نامهاى علم عقاید دینی
علم عقاید، در فرهنگها و اقوام مختلف، اسمهاى مترادف و متعددى دارد که همگى به علم و فن مربوط به عقاید دینى اشاره دارند. از آن میان، مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) در زبان یونانى، «اثولوجیا» (معرفت ربوبیات و الاهیات) نام دارد؛
ب) نزد اروپاییان، به «تئولوژی» یا «الاهیات» (Theology) به معناى بحث و گفتوگو در باره خدا (خداشناسى) معروف است؛
ج) در پارسى، به این اسامى آمده است: 1. معارف اسلامی؛ 2. مسائل عقیدتی؛ 3. مسائل بنیادین شریعت؛ 4.عقیدهشناسی.
نامهاى علم کلام در تاریخ اسلام
از نامها و اصطلاحهاى گوناگون این علم در گذر تاریخ کلام اسلامى، مىتوان به هشت مورد اشاره کرد:
1. فقه اکبر
گروهى معتقدند این اسم، نخستین نامى بود که بر این علم نهاده شد، و در زمان رسولالله (ص) و اصحاب ایشان رواج داشته است؛ لیکن چون در گذر زمان اختلافها و فتنههاى برخاسته از هواهاى نفسانى فزونى گرفت، باید نامى را برمىگزیدند که دربردارنده و بیان کننده عقیده اهل حق باشد. از این روى، نامهاى دیگرى براى آن مطرح شد (کمال محمد، علم اصولالدین، 22).
سعد الدین تفتازانى (791 ق) معتقد است که احکام شرعى دو دستهاند: برخى به عمل تعلق دارند، که احکام فرعى و عملى نامیده مىشوند؛ و بعضى متعلق به اعتقادند، که اصلى و اعتقادى نام دارند. پیشینیان به برکت مصاحبت با پیامبر(ص)، شنیدن احادیث از شخص ایشان و دیدن آثارشان، با وجود کمیِ رویدادها و اختلافها و راحتى مراجعه به افراد موثق، از تدوین احکام و تکثیر مسائل اصول و فروع دین بىنیاز بودند، تا اینکه اختلاف آرا و میل به بدعتها و هواهاى نفسانى پدید آمد و فتاوا و وقایع فزونى یافت و به التفات نظر نیاز شد. از این روى، صاحبنظران به استنباط احکام و تحقیق در عقاید اسلام پرداختند و اصول و قواعد آن را استوار، و حجج و براهین آن را تلخیص کردند. آنان همچنین مسائل این علم را گردآورده، شبهات آن را پاسخ گفتند و [بخش عملی] آن را «فقه» نامیدند، و آنچه را به عقاید مربوط بود، «فقه اکبر» خواندند (تفتازانى، شرحالمقاصد، 1/164؛ لاهیجى، شوارق الالهام، 1/44 و 45). این نام، در میان علماى اسلامى در ادوار مختلف رایج بوده است و برخى نیز کتابهاى خود را در این علم، «فقه اکبر» نامیدهاند، که از جمله آنان مىتوان به ابن ادریس شافعى (204 ق) و ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفى (150 ق) اشاره کرد (تهانوى، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 1/ 29 و 40 و 215).
2. توحید و صفات
تفتازانى پس از ذکر مطالب پیشین در توجیه وجه اول، از نامهاى علم کلام مىگوید: «و الأکثرون خصوا العملیات باسم الفقه، و الاعتقادیات بعلم التوحید و الصفات تسمیهًْْ بأشهر اجزائه و أشرفها، و بعلم الکلام»؛ یعنى هرچند گروهى این علم را «فقه اکبر» نامیدند، اکثر علماى دین، نام فقه را به علوم عملى اختصاص داده و علم عقاید را به «توحید و صفات» که مشهورترین و شریفترین اجزاى آن است، و نیز به علم کلام نامیدهاند (تفتازانى، همان؛ لاهیجى، شوارق الالهام، 1/45). برخى عالمان اسلامى نیز کتاب خود را در زمینه علم عقاید به این اسم نامیدهاند؛ مانند شیخ صدوق (381 ق) صاحبِ التوحید و ابومنصور ماتریدی(333 ق) صاحبِ کتاب التوحید. همچنین تفتازانى در ابتداى کتاب شرح العقائد النَسَفیة آن را علم توحید و صفات نامیده است.
3. نظر و استدلال
برخى نیز آن را علم «نظر و استدلال» نامیدهاند؛ زیرا در اثبات آن، به نظر و استدلال نیاز است (کمال محمد، علم اصول الدین، 23؛ تهانوى، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 1/29).
4. اصول دین یا اصول دیانت
از نامهایى که درباره این علم شهرت یافته، علم «اصول دین» است؛ زیرا این علم، اصل و اساس علوم شرعى است و علوم مزبور، بر آن بنا نهاده شدهاند. در واقع، دیگر علوم اسلامى و دانشهاى دینى، از فروع و وابستگان این علماند و بر علم اصول دین توقف دارند. براى مثال، در علم تفسیر از معانى کلام خدا سخن مىگویند و کلام الهى را تفسیر مىکنند؛ در حالى که کلام خدا فرع بر وجود خداى متکلم است و تا این ثابت نشود، آن نیز معنا نخواهد داشت. همچنین در علم حدیث، هنگامى که محدثان از کلمات رسول خداŒ و ائمه اطهار(ع) بحث مىکنند، نه به این عنوان که پیامبر شخص معینى است یا امام فرد معینى است، بلکه به منزله رسول الهى و حجت پروردگار بر بشر بحث مىکنند؛ در نتیجه، نخست باید اصل رسالتِ رسول و امامت و خلافتِ امام ثابت گردد و بعد به این عنوان، از سخنان آنان بحث شود؛ یا در علم فقه، فقها از حلال و حرام الهى بحث مىکنند؛ پس اول باید وجود شارع مقدس و توحید او و نبوت نبى و امامت امام ثابت گردد، سپس از احکام شرعى گفتوگو شود (محمدى، علم کلام، 7- 8). تهانوى نیز اذعان مىدارد که علم کلام، به «اصول دین» نامیده شده است (کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 1/ 29 و 215).
خواجه نصیرالدین طوسى (672 ق) در مقدمه نقد المحصل (ص1) مىگوید: «انّ اساس العلوم الدینیة علم اصول الدین الذى یحول مسائله حول الیقین؛ اساس همه علوم دینى، علم اصول دین است، که مسائل آن بر محور یقین مىچرخد».
متکلم بزرگ، ابنمیثم بحرانى (699 ق) نیز آن را به همین نام خوانده و گفته است: «المتکفل ببیانها هو العلم المسمى فى عرف المتکلمین بأصول الدین؛ متکفل بحث در باب معرفةالله علمى است که در اصطلاح متکلمان ” اصول دین“ نامیده مىشود» (قواعد المرام، 20).
از علماى اهل سنت، عبدالقاهر بغدادى (429 ق) کتاب خود را در علم عقاید، اصول دین نامیده است و نیز ابوالحسن اشعرى (324 ق) کتابش را الابانة عن اصول الدیانة نام نهاده است.
5. عقیده یا عقاید
از دیگر نامهایى که درباره علم کلام رواج داشته، علم «عقیده» یا علم «عقاید» بوده است؛ زیرا در آن علم، از عقیده یا عقایدى بحث مىشود که اعتقاد به آن بر هر مسلمانى واجب است (کمال محمد، علم اصولالدین، 23). از جمله کتابهاى کلامى که با این نام، نگاشته شدهاند، کتاب العقیده امام ابوجعفر طحاوى (321 ق) و کتاب العقیده امام نَسَفى (537 ق) است.
6. اصول عقاید
نام دیگرى که بر این علم اطلاق شده، علم «اصول عقاید» است (ربانى گلپایگانى، ما هو علم الکلام، 17).
7. الاهیات
این نام که در جهان مسیحیت معروف است، ترجمه تئولوژى (theology) است و اخیراً در کلام اسلامى نیز رواج یافته است (همان).
8. کلام
مشهورترین نامِ علم و فن ناظر به عقاید دینى، که در عصر ما نیز رایج است، اصطلاح «کلام» است. واژه «کلام» در معرفى این فن، و واژه «متکلمان» در معرفى دانشمندان آن، از رایجترین و کارآمدترین واژهها به شمار مىرود (همان).
پیشینه کاربرد اصطلاح کلام
برخى تاریخ پیدایش این اصطلاح را دوره پس از ترجمه آثار یونانى به عربى، در زمان مأمون (218ق) مىدانند. شهرستانى در این باره مىگوید: «سپس مشایخ معتزله کتابهاى فلاسفه را که در عصر حکومت مأمون در میان مسلمانان منتشر گردیده بود مطالعه کردند و در نتیجه، روشهاى فلسفه را با روشهاى کلام در آمیخته، آن را به صورت فنى مستقل درآوردند و به اسم کلام نامیدند» (الملل و النحل،1/ 41).1
عدهاى نیز پیدایش این اصطلاح را از نیمه اول قرن دوم و پس از شکلگیرى معتزله به منزله یک فرقه رسمى فلسفى دانستهاند.2
ملاعبدالرزاق لاهیجى در کتاب ارزشمند گوهر مراد (ص46) چنین مىگوید:
و بالجمله چون مسلمانان در تحقیق حقایق، رجوع به رأىهاى ناصواب خود نمودند، از هر گوشه ناقصى به صورت کاملى سر برآورده، در اضلال اهل اسلام فتنه گوساله سامرى شیوع تمام یافت؛ و اعظم آنها حسن بصرى بود، که در مسجد بصره به راهزنى اهل اسلام عَلَم ضلالت بلند ساخته، رایت ضلالت برافراخت؛ و در مجلس او گفتوگو و جدال در مسائل دین بسیار شد؛ و تلامذه و شاگردان جمع آورده و اختلاف در میان شاگردان وى به هم رسید. نخستین کسى که از تلامذه او کمر مخالفت بست، واصل بن عطا بود، که در مسئلهاى از مسائل رأى او را مرجوح داشته، خلاف آن در نظرش رجحان یافت و بعد از مباحثه و گفتوگوى بسیار از مجلس او گوشه گرفته، از صحبت او اعتزال جست و در پیش اسطوانهاى از اسطوانات مسجد معرکهاى در برابر معرکه استاد خود آراسته، جمعى که در آن رأى با او موافقت داشتند، بر سر او گرد آمده، هنگامه اختلاف آرا گرم گشت؛ و بالجمله گفتوگو در اصول توحید و سایر معارف دینیه نفیاً و اثباتاً متعارف شده، از گفتن به نوشتن رسید و به تدوین و تصنیف انجامید و مُدارسه و مباحثه کتب مؤلفه شایع شد و اصول و قوانینْ موضوع شده، و فنِ حاصل شده از این گفتوگو را مسما به علم کلام گردانیدند.
آنچه مسلم است اینکه، واژه «کلام» و «متکلمان» به معناى معروف و معهود آن، در آن دوران رایج بوده است؛ لیکن به استناد شواهد معتبر، پیشینه کاربرد و آغاز پیدایش این اصطلاح در باب علم عقاید دینى، به پیش از آن باز مىگردد؛ چنان که درباره مناظره متکلم شامى با اصحاب امام صادق(ع) نقل شده است. یونس بن یعقوب در این باره گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم که مردى از اهل شام خدمت ایشان آمد و گفت: من عالم به کلام و فقه هستم و براى مناظره با شاگردان تو به اینجا آمدهام. امام(ع) به من روى کرده، فرمود: اى یونس، کاش تو در علم کلام مهارت مىداشتى تا با او مناظره مىکردی. گفتم: فدایت شوم من از شما شنیدم که از کلام نهى کرده، متکلمان را نکوهش مىفرمودی. امام(ع) فرمود: آن نکوهش متوجه کسانى است که آنچه را من مىگویم رها کرده، به دلخواه خود سخن مىگویند. آنگاه دستور داد تا به در سراى رفته، هر یک از شاگردان متکلم امام را که دیدم نزد او آورم. من عمران بن اعین، ابوجعفر احول، هشام بن سالم و قیس بن ماصر را نزد او آوردم. دیرى نگذشت که هشام بن حکم نیز بر آن حضرت وارد شد. او که از نظر سن از همه ما کوچکتر بود بسیار مورد تکریم امام قرار گرفت و دربارهاش فرمود: «ناصرنا بقلبه و لسانه و یده»؛ یعنى هشام با قلب و زبان و دستش ما را یارى کرد. آنگاه اصحاب امام یک به یک با فرد شامى مناظره کردند؛ و سرانجام هشام بن حکم وى را شکست داد و او به امامت حضرت صادق(ع) اقرار کرد (کلینى، اصول کافى، 1/ 229-226). در این روایت، اصطلاح «کلام» و «متکلم» به طور صریح به کار رفته است. بنابراین کاربرد این واژه در روایات اهلبیت(ع) رواج داشته است.
همچنین بزرگ اسقفهاى نصرانى به نام «بریهه» با عدهاى از روحانیان نصارا نزد هشام بن حکم آمدند. او به هشام گفت: «با همه مسلمانانى که به دانش و کلام شهرت دارند دربارة عقاید نصرانیت مناظره کردهام، ولى چیزى نزد آنان نیافتم (نتوانستند بر من غالب آیند و مرا قانع کنند). اکنون آمدهام تا با تو مناظره کنم.» (صدوق، التوحید، باب 37، روایت 1، 271). مىدانیم که مناظره یکى از جنبههاى غالب علم کلام است، و بدین جهت باید گفت مقصود از کلام در این عبارت، علم کلام است (ربانى گلپایگانى، ما هو علمالکلام، 21).
نیز ابن ابىالعوجاء در مجلس امام صادق(ع) حضور یافت، ولى ساکت و خاموش نشست. امام(ع) به او فرمودند: «چرا سخن نمىگویی؟» وى پاسخ داد: عظمت شخصیت شما مانع تکلم من گردیده است. آنگاه افزود: «انى شاهدتُ العلماء و ناظرتُ المتکلمین فما تداخلنى هیبهْ قطّ مثل ما تداخلنى من هیبتک؛ یعنى من دانشمندان بسیارى دیده و با متکلمان مناظره کردهام، ولى هرگز چنان هیبتى که از شما در دل من جاى گرفته، از دیگران بر من عارض نگردیده است» (کلینى، اصول کافى، 1/59 ـ60).
همچنین پس از رحلت پیامبر(ص) بخشى از مباحث کلامى که درباره جانشینى آن حضرت و امامت امّت بود، مطرح گردید. امام علی(ع) و حضرت فاطمهƒ با انجام مناظرات و سخنرانى در موضوعهاى امامت و خلافت، فدک و میراث، و... اولین گام را در طرح مسائل کلامى برداشتند و مباحث کلامى امیر بیان(ع) در زمان زمامدارى، در ضمن خطبهها و نامهها به اوج رسید (رضانژاد، مجله کلام اسلامى، شماره 28، ص 101ـ 102) و استعمال الفاظى مانند: «الکلام» و «المتکلّم» در کلام امیر مؤمنان(ع)3 و روایات اهلبیت(ع) در قرن اول و دوم سبب نامگذارى علم عقاید به «کلام» و صاحبان آن به «متکلم» گردید.4
سبب نامگذارى علم عقاید به کلام
در بیان علت نامگذارى این علم به «کلام» وجوه گوناگونى مطرح شده، که بیشتر آنها از سَرِ حدس و گمان و فاقد ارزش تحقیقى و علمى است. در این مقال، خواهیم کوشید تا در کنار یادآورى بیشتر آن وجوه، نظریه برگزیده را توضیح و ادله لازم را ارائه دهیم:
1. شروع مباحث اعتقادى با لفظ کلام
گروهى از متکلمان معتقدند نامگذارى این علم به کلام، بدان روست که علماى پیشین، مباحث اعتقادى را با «الکلام فى... » آغاز مىکردند؛ مثلاً: «الکلام فى اثبات الصانع» یا «الکلام فى النبوة».
علامه حلى (648ـ 726 ق) مىنویسد: روش و عادت این بوده است که مباحث در باب ادله وجود خداى متعال و صفات و افعال او را به «الکلام فى الله تعالى و صفاته» نامگذارى مىکردند. در نتیجه، علم عقاید «علم کلام» نامیده شد و بعید نیست که یک نام را بر دیگر نامها برگزینند(نهایة المرام، 1/8).5
تفتازانى نیز همین وجه را به منزله یکى از علل نامگذارى این علم به کلام ذکر کرده است: «... و بعلم الکلام، لأنّ مباحثه کانت مصدّرة بقولهم: الکلام فى کذا و کذا» (شرح المقاصد، 1/164).
صاحب مواقف نیز به این وجه اشاره کرده، چنین گفته است: «... أو لأنّ أبوابه عنونت اوّلاً بـ”الکلام فى کذا“» (ایجى، المواقف فى علم الکلام، 9). همچنین برخى کتب کلامى دیگر نیز، مانند شرح العقائد النَسَفیه (تفتازانى،10) به این وجه اشاره کردهاند.
اشکال وجه مزبور این است که بنابر توجیه یاد شده، باید این علم را فقط از زمان تدوین به صورت کتاب «کلام» نامید، در حالى که چنان که گفتیم پیش از این زمان، نام «علم کلام» رواج داشته و دانشمندانِ آن را نیز «متکلم» مىنامیدند. همچنین بر این اساس، باید علوم دیگر را نیز که در ابتداى مباحث آنها «الکلام فى... » مىآید، مانند علم فقه و اصول، «کلام» نامید؛ در حالى که چنین چیزى صحیح نیست.
2. تحریم کاربرد مباحث عقلى در مسائل اعتقادی
گروهى از مسلمانان هرگونه دخالت دادن مباحث و براهین عقلى را در حوزه الاهیات و عقاید، تحریم و منع کرده بودند، و هرگاه در باب مسائل مربوط به خدا و صفات و افعال از آنان پرسش مىشد، پاسخ مىدادند: «نُهینا عن الکلام فى هذا العلم»؛ یعنى از سخن گفتن در این گونه مسائل منع شدهایم، و از همین روى، علم عقاید به «علم کلام» مشهور شد (علامه حلى، نهایةالمرام، 1/8).
3. برتر بودنِ علم خداشناسی
مرتبه علم خداشناسى از دیگر دانشها برتر است؛ پس کلام و سخن درباره آن نیز چنین است. در نتیجه، این علم، سزاوارتر است که کلام نامیده شود (همان، 9).
4. شکوفایى نیروى عقل و خرد
دقت و باریکبینى علم کلام از علوم دیگر بسیار بیشتر است و نیروى تمییز دهنده انسان ـ یعنى منطق و خرد ـ در سایه آگاهى بر اسرار این علم شکوفا، بالنده و آشکار مىشود. پس در حقیقت، متکلم و گفتوگو کننده در این علم، کاملترین اشخاص بشرى است.
پس این علم را کلام نامیدند؛ زیرا نیروى تعقل در این علم ظهور و بالندگى مىیابد (همان، 9) و کلام کامل و برتر در این علم بیان مىشود.
5. قدرت بر سخن گفتن در شرعیات
این علم، نیرو و قدرت بر سخن گفتن و کلام در شرعیات، و پژوهش در علوم شرعى، و پیروزى بر خصم را افزایش مىدهد؛ مانند علم منطق که نیرو و قدرت تحقیق در فلسفه را فزونى مىبخشد(تفتازانى، شرح العقائد النَسَفیة، 10). به عبارت دیگر، از آنجا که علم کلام ملکهاى در انسان پدید مىآورد که بتواند در مقام بحث و جدل، مسائل اعتقادى و شرعى را بهتر به بحث کشد و از آن سخن گوید، آن را «کلام» نامیدند.
6. اختلاف در کلام الهی
کلام الهى یا «تکلم خداوند» از مشهورترین مباحث اعتقادى در تاریخ علم عقاید است و اختلاف در حدوث یا قدم آن و به عبارتى مخلوق بودن یا مخلوق نبودن آن، در زمان حکومت عباسیان، صفآرایى شدیدى را میان مسلمانان پدید آورد، و چه بسیار انسانهاى بىگناهى که در این معرکه جان باختند. از این روى، آن دوره را «دوره محنت» نامیدند.
بر این اساس، عدهاى معتقدند چون مشهورترین اختلافها در علم عقاید به کلام الهى باز مىگشت که آیا قدیم است یا حادث، این علم را به نام یکى از مسائل آن، «علم کلام» خواند. تفتازانى در شرح المقاصد (1/164) به همین مطلب اشاره کرده، مىنویسد: «و لأنّ اشهر الاختلافات فیه کانت مسألةَ کلام الله تعالى أنه قدیم او حادث». نیز شهرستانى آورده است: «إمّا لأن أظهر مسألة تکّلموا فیها و تقاتلوا علیها، هى مسألة الکلام؛ فسمّى النوع باسمها» (الملل و النحل، 1/ 41)، یعنى مشهورترین مسئله کلامى که صحنه نزاع و درگیرى میان مسلمانان بود، مسئله کلام الهى است؛ از این روى، از باب نامگذارى «نوع» به اسم «فرد»، علم عقاید را «کلام » نامیدند.
ابن خلدون (808 ق) در المقدمه (ص 465) و عضدالدین ایجى (701- 756 ق) در المواقف (ص9 ) نیز از این وجه یاد کردهاند.
اما این نظریه صحیح نیست؛ زیرا هرچند این مسئله در اواخر دوران زمامدارى مأمون (218ق) رنگ سیاسى به خود گرفت و تا پایان حکومت معتصم (232 ق) به صورت مسئلهاى حاد مطرح بود، و چون مأمون و معتصم طرفدار حدوث قرآن بودند، با قائلان به قدم آن با خشونت برخورد کردند و حتى گروهى را شکنجه دادند یا به قتل رساندند، لیکن چنان که گذشت، کاربرد و استعمال واژه «کلام» و «متکلم» به قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى باز مىگردد و اصطلاح کلام در قرن دوم شایع بوده است؛ حال آنکه عباسیان در قرن سوم حکومت مىکردهاند. بنابراین، نمىتوان این وجه را دلیل محکمى بر نامگذارى علم عقاید به کلام دانست.
7. مقابله با فلاسفه
برخى بر این عقیدهاند که عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، براى مقابله با فلاسفه این فن را تأسیس کردند و آن را «کلام» نامیدند، تا بدین ترتیب از علم منطق که مخصوص فیلسوفان و علمى وارداتى از یونان بود، بىنیاز شوند.
شهرستانى این وجه تسمیه را چنین یادآور شده است: «و إمّا لمقابلتهم الفلاسفة فى تسمیتهم فنّاً من فنون علمهم بالمنطق، و المنطق و الکلام مترادفان» (الملل و النحل، 1/41)؛ یعنى متکلمان به انگیزه رقابت با فلاسفه که یکى از فنون علمى خود را منطق نامیده بودند، اصطلاح علم کلام را وضع کردند؛ زیرا واژه منطق و کلام با یکدیگر مترادفاند. عضدالدین ایجى، مؤلف کتاب المواقف نیز به این وجه اشاره کرده است (ص 8).
اما این نظریه نیز صحیح به نظر مىرسد؛ زیرا اولاً، اصطلاح «کلام» پیش از ترجمه و نشر فلسفه در میان مسلمانان وضع و رایج گردید؛ و ثانیاً، علم منطق جنبه ابزارى دارد، در حالى که علم کلام چنین نیست. افزون بر اینکه علم منطق درصدد بیان روشهاى استدلال و شیوههاى بحث و مناظره است؛ حال آنکه رسالت علم کلام، اثبات عقاید و پاسخگویى به پرسشها و شبهات اعتقادى است. به عبارت دیگر، علم منطق، به فلسفه اختصاص ندارد، بلکه ابزار و خادم همه علوم و معارف دینى و بشرى است (ربانىگلپایگانى، ما هو علم الکلام، 18-19) در حالى که ـ چنان که بیان شد ـ «کلام» در قبال دیگر علوم شرعى همواره حالت مقدمهاى ندارد.
8. یادگیرى علم عقاید به وسیله کلام
نظریه دیگر براى نامگذارى علم عقاید به «کلام» از این قرار است: علم عقاید، نخستین علمى است که یادگرفتن و یاد دادن آن واجب است، و این کار به واسطه کلام و سخن گفتن صورت مىگیرد. همچنین بحث در مباحث اعتقادى و الزام خصم، به کلام و گفتوگو نیاز دارد. به همین دلیل، نام «کلام» را بر علم عقاید گذاشته و علوم دیگر را کلام نخواندند تا علم کلام از آنها جدا و ممتاز باشد. تفتازانى در شرحالعقائدالنسفیة (ص 10) به این مطلب اشاره دارد.
9. استحکام دلایل
برخى گفتهاند از آنجا که این علم به دلایل یقینى مستند است، استوارى و استحکام دارد و گویا تنها این علمْ کلام و سخن واقعى است؛ چنان که در مَثَل درباره سخنى که از لحاظ استوارى به ادله و براهین قوى متکى باشد، مىگویند: «این است کلام» و «این است سخن». بدین سبب، این علم را «کلام» نامیدند.
تفتازانى با اشاره به همین مطلب آورده است: «و لأنّه لقوة ادلّته صار کأنّه هو الکلام دون ما عداه، کما یقال للأقوى من الکلامین: هذا هو الکلام» (شرح المقاصد، 1/164ـ165؛ شرح العقائد النَسَفیة، 10)؛یعنى دلایل این علم آن قدر قوى است که گویى تنها همین کلام است و بس. همانگونه که در مقایسه دو کلام، آن را که قوىتر است مىگویند: این، کلام است.
این نظریه به دو دلیل مردود است: اولاً، ادله کلامى، همواره یقینى نیستند؛ زیرا متکلم از همه روشهاى استدلال، که در علم منطق آمده، بهره مىگیرد و همه آن روشها یقینى نیستند، بلکه برخى یقینآور و بعضى دیگر ظن و گمان را در پى مىآورند؛ و ثانیاً، اگر برخوردارى از ادله یقینى و متقن، وجه نامگذارى علم عقاید به کلام است، باید فلسفه و ریاضیات را نیز به طریق اولى علم کلام نامید؛ زیرا از ادله قوى و یقینى برخوردارند (ربانى گلپایگانى، ما هو علمالکلام، 19 - 20).
10. کثرت کلام و گفتوگو
در این علم، اختلافها و نزاعها بسیار است و سخن گفتن با مخالفان و غلبه بر آنان ضرورت مىیابد. از همین روى، به سبب کثرت کلام، این علم را «کلام» نامیدند. تفتازانى مىگوید: «و لأنّه اکثر العلوم خلافاً و نزاعاً فیشتدّ افتقاره الى الکلام مع المخالفین و الرد علیهم» (شرح العقائد النَسَفیة، 11).
نتیجه
آن گونه که از روایات و منابع تاریخى برمىآید، اصطلاح «کلام» و «متکلم» به قرن اول هجرى باز مىگردد و در واقع امام علی(ع) بنیانگذار علم کلام بودهاند؛ زیرا نخستین کسى که در میان اصحاب رسول اکرم(ص) در باب اسما و صفات و افعال خداوند با روش جدید سخن گفت، آن حضرت بودند (سبحانى، معجم طبقات المتکلمین، 1/11).
همانگونه که آمد، پس از رحلت پیامبر(ص) مباحثى کلامى درباره جانشینى آن حضرت و امامت امت، مطرح شد و مباحث کلامى امیر بیان علی(ع) در زمان زمامدارى ایشان و در خطبهها و نامههایشان به اوج رسید.
عبدالقاهر بغدادى، از علماى قرن پنجم هجرى نیز حضرت علی(ع) را نخستین متکلم در جهان اسلام و از میان صحابه پیامبر (ص) مىداند، که در برخى مسائل کلامى با خوارج و قدریه به مناظره پرداخت (اصول الدین، 307).
بنابراین، همانگونه که صاحب معجم طبقات المتکلمین معتقد است، اساس نامگذارى علم عقاید به « کلام»، خطبهها و کلمات امام علی(ع) است؛ زیرا متکلمان همواره در مسائل و مباحث اعتقادى به کلام امام علی(ع) استدلال مىکردند تا اینکه مجموع مسائل «علم کلام» نام گرفت.
در کلمات امیرالمؤمنین علی(ع) نیز الفاظى مانند: «کلام»، «کلّمهم» و «متکلم» به کار رفته است که این مطلب را ثابت مىکند و همین نام، در احادیث اهلبیت(ع) و در عصر ایشان رواج یافت.
منابع
1. نهجالبلاغه.
2. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادى، تهران، بنگاه ترجمه، [بىتا].
3. ابوحنیفه، نعمان بن ثابت کوفى، الفقه الاکبر، (العقیدة و علم الکلام)، تحقیق محمد زاهد الکوثرى، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1425 ق/ 2004م.
4. امین، سید محسن، أعیانالشیعة، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ پنجم، 1419 ق/ 1998 م.
5. ایجى، عضدالدین عبدالرحمنبناحمد، المواقف فى علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، [بىتا].
6. بحرانى، ابن میثم، قواعد المرام فى علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینى، قم، کتابخانه آیتالله العظمى مرعشى نجفى، چاپ دوم، 1406 ق.
7. بغدادى، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمى، اصولالدین، بیروت، منشورات دارالافاق الجدیدة، چاپ اول، 1401ق/1981م.
8. تفتازانى، سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، منشورات الشریف الرضى، چاپ اول، 1409ق/ 1989م.
9. ــــــــــــــــــــــ ، شرح العقائد النَسَفیة، تحقیق احمد حجازىالسقّا، قاهره، مکتبة الکلیات الأزهریة، چاپ اول، 1408ق/ 1988م.
10. تهانوى، محمد على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م.
11. جرجانى، سید شریف علىبنمحمد، شرح المواقف، تصحیح محمد بدرالدین نعسانى حلبى، مصر، مطبعة السعادة، چاپ اول، 1325ق/1907 م.
12. خاتمى، احمد، فرهنگ علم کلام، تهران، انتشارات صبا، چاپ اول، 1370 ش.
13. ربانى گلپایگانى، على، ما هو علم الکلام، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1376ش.
14. رضانژاد، عزالدین، «علّت نامگذارى علم عقاید به علم کلام»، مجله کلام اسلامى، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1377ش.
15. سبحانى، جعفر، معجم طبقات المتکلمین، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1424ق/1382ش.
16. شافعى، ابوعبدالله محمد بن ادریس، الفقه الاکبر (الکوکب الازهر شرح الفقه الاکبر)، شرح و تحقیق محمد یاسین عبدالله، بغداد، مکتبة الفکر العربى للنشر و التوزیع، [بىتا].
17. شهرستانى، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم بن ابىبکر، الملل و النحل، تحقیق عبدالامیرعلى قهنا و على حسن فاعور، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1410ق/1990م.
18. صدوق، ابوجعفر محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى، التوحید، تصحیح و تعلیق سید هاشم حسینى تهرانى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ ششم، 1416 ق.
19. صفائى، سید احمد، علم کلام، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1374 ش.
20. طوسى، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالأضواء، چاپ دوم، 1405 ق / 1985 م.
21. طوسى، شیخ الطائفة محمد بن حسن، تمهید الاصول در علم کلام اسلامى، ترجمه و مقدمه و تعلیقات عبدالمحسن مشکوةالدینى، تهران، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، 1400 ق/ 1385 ش.
22. عبدالرحمن کمال محمد، علم اصولالدین وأثره فى الفقه الاسلامى، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1427 ق/ 2006م.
23. علامه حلى، حسن بن یوسف، نهایة المرام فى علم الکلام، تحقیق فاضل عرفان، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1419 ق.
24. قسم الکلام فى مجمع البحوث الاسلامیه، شرح المصطلحات الکلامیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول، 1415ق.
25. کلینى رازى، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول کافى، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1413 ق/ 1992 م.
26. لاهیجى، عبدالرزّاق بن على بن حسین، شوارق الالهام فى شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلىزاده، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1425 ق/1385ش.
27. ــــــــــــــــــــــ ، گوهر مراد، مقدمه زینالعابدین قربانى لاهیجى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1372 ش.
28. محمدى خراسانى، على، علم کلام، قم، انتشارات پارسایان، چاپ اول، 1379 ش.
پىنوشتها
1. ثم طالع بعد ذلک شیوخ المعتزلة کتب الفلاسفة حین نشرت ایام المأمون، فخلطت مناهجَها بمناهج الکلام و أفردتها فنّاً من فنون العلم وسمّتها باسم الکلام.
2. در ترجمه تمهید الاصول، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینى) صفحه 24 چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصرى بودند که گروه جداگانهاى براى خودشان تشکیل دادند و به نام معتزله شهرت پیدا کردند، و نام "متکلم" و "علم کلام" از این هنگام بر سر زبانها افتاد».
3.... حتى اکلم کلاماً منکم بکلامه (خطبه 122)؛ و انّى متکلم لعدة الله و حجّته (خطبه 176)؛ و کلّمهم فى ذات عقولهم (خطبه 222).
4.... یا یونس لو کنت تحسن الکلام کلّمته (کلینى، اصول کافى، 1/226)؛ ویل لأصحاب الکلام... (همان)؛... اخرج الى الباب فانظر من ترى من المتکلّمین فأدخِله (همان)؛... و أدخلتُ قیسَ بن الماصر و کان عندى احسنهم کلاماً، و کان قد تعلّم الکلام من على بن الحسین(ع)... (همان).
5. العادة قاضیة بتسمیة البحث فى دلائل وجود الصانع تعالى و صفاته و أفعاله «الکلام فى الله تعالى و صفاته» فسمّى هذا العلم بذلک؛ و لا استبعاد فى تخصیص بعض الأسماء ببعض المسمّیات دون بعض.
منبع: / فصلنامه / معارف عقلى / شماره 3
نویسنده : حسین حجتخواه
نظر شما