تأملاتی در باب مکان دین
آنچه در پی میآید خلاصه سخنرانی است که چندی پیش دکتر مقصود فراستخواه در مورد چیستی مکان دین ارائه کرده است.
مکان، به معنی تماس سطح داخلی چیزی با سطوح خارجی آن است. این مفهوم در فلسفه ارسطو، مفهومی مطلق بود ولی از بعد از طرح نظریات نیوتون، به مفهومی نسبی بدل شد. به تعبیری، در این باره گفته میشود که نیوتون فاتحه مکان را خواند و نظریه نسبیت انیشتین، فاتحه زمان را؛ تا جایی که در دوران کنونی، دیگر نه مکان مطلق داریم و نه زمان مطلق.
کانت ما را به مفهوم جدیدی از مکان میرساند و آن زمانی است که اعلام میکند مکان اساساً مقولهای ذهنی و از صور حساسیت بشر است؛ چرا که بشر برای درک یک موضوع، لاجرم آن را در مکان تصویر و تصور میکند. از اینرو، به عقیده کانت، مکان، جزئی از دالانها و مقولات ذهنی بشر است. از سوی دیگر، کانت، مکان را جزئی از مقولات ماتقدم میداند. این به معنای آن است که ما حتی قبل از تجربههایمان با مقولات پیشینی روبرو هستیم که یکی از آنها مکان است. در واقع، ما قبل از اینکه هر چیزی از قبیل صندلی، میز، درخت و صحرا را ببینیم، شناختی در ذهنمان از مکان آن داریم.
برخی گفتهاند اینکه کانت میگوید مکان، ماتقدم ذهن است، شاید اگر از زاویه زمانی و هستیشناختی بررسی شود، قابل توجیه نباشد. یعنی اینکه به طور هستیشناختی بگوییم قبلاً در ما چیزی به نام مکان وجود داشته و همه امور به واسطه آن مکان ادراک میشود. عدهای نیز گفتهاند که شاید بتوان کانت را چنین فهمید که این تقدم، تقدمی منطقی و نه زمانی است. به عبارت دیگر، تقدم معرفتی و اپیستمولوژیک است، نه تقدم آنتولوژیک و موضوعشناختی. یعنی این طور نیست که ما در زمان و به لحاظ هستیشناختی، مقولهای به نام مکان در ذهنمان داشته باشیم؛ بلکه در واقع، به معنای معرفتشناختی کلمه و به شکلی منطقی، هر چیزی را در مکانی میبینیم.
با چنین خوانشی، میتوان این فرضیه را مطرح کرد که هر بار که ما میخواهیم در مورد چیزی فکر کنیم، در مکان فکر میکنیم. ولی این مکان به معنای هستیشناختی، قبلاً در ذهن ما حک نشده، بلکه از تجربههای ما ناشی شده و متأثر بوده است. همین امر، تجربههای زیسته ما را به تدریج تحت تأثیر قرار داده و وضعیتی را ایجاد کرده که ما امور را در مکان ببینیم و بدین شکل، حتی خدا و مقولات دینی را هم در مکان تصویر و تصور میکنیم و من این بحث را به عنوان مفروض اول خود در نظر گرفتهام که دین نیز به عنوان یک مقوله ذهنی، در مکان ادراک میشود. از سوی دیگر، تجربههای پیشین ما هم در مقولههای ذهنیمان و حتی مقولههای کلان تغییر ایجاد میکنند. در واقع، تجربههای زیسته بشر، نهادها، ساختارها، جامعه و مواردی از این قبیل، دست به دست هم میدهند و در مقولات ذهنی فرد، از جمله مقوله مکان، اثر میگذارند. بدین ترتیب، به منزلی از منازل معرفت بشری میرسیم که در آن، مکان، دیگر امری صرفاً ابژکتیو و عینی نیست، بلکه سازهای مفهومی و اجتماعی است. به تعبیر برگر و لوکمان، در کتاب معروفشان با عنوان "ساخت اجتماعی واقعیت"، مردم در تجربیات طولانی خود، سازههایی اجتماعی و از جمله مکان را به عنوان یک برساخته حیات بشری تجربه میکنند. در این رابطه، میتوان گفت که مکان دین هم از همین ویژگی برخوردار است. وقتی در مورد دین فکر میکنیم، آن را در مکان تصور میکنیم و این مقولهای ذهنی متأثر از تجربههای زیسته ماست که به واسطه همین تجربهها، مفهوم مکان نیز خود، تغییر و تحول مییابد. بدین ترتیب، دین از مکانهای مدرن، پیشامدرن و پسامدرنی برخوردار میشود که با هم متفاوتند و میتوان گفت که مکان قدیمی دین در حال فرسایش است و مکان سیال جدید آن در حال ظهور.
لاکرمن میگوید که مکان بیش از آنکه یک محل (location) باشد، یک روانه و جریان (circulation) است. او از مکان به عنوان چیزی که در حال ظهور است، بحث میکند. برگر هم مکان را به منزله یک افق یا چشمانداز در نظر میگیرد. از سوی دیگر، در نظریات دیگری، از مکان مرکززدایی شده و آن را به صورت چند مرکزی، جهانی و نه محلی، معرفی کردهاند.
ما دچار ناهمزمانی و ناهممکانی دینی شدهایم. انسانهای امروز در مکانها و زمانهای مختلف دینی به سر میبرند و مکان دین برای افراد به شکل مشهودی متفاوت شده است. در گذشته، جوامع را به سه دسته "توسعه یافته"، "در حال توسعه" و "توسعه نیافته" تقسیم میکردند. این در حالی است که اکنون باید گفته شود در هر جامعهای، بخشهایی وجود دارند که در حال توسعه هستند و بخشهایی نیز هستند که هنوز فرآیند توسعه را شروع نکردهاند. در نتیجه، در کل، با نوعی ناهمزمانی مواجهیم و هر کدام، درک متفاوتی نسبت به زمان و مکان داریم. این امر، وقتی در یک مقیاس اجتماعی، پولاریزه و قطبی میشود، بحثانگیز خواهد بود. در مورد مکان دین نیز میتوان گفت که به واسطه قطبی شدن جامعه، حتی یک فرد نیز ممکن است در یک مکان دین بهسر برده ولی آن را در مکان دیگری ادراک کند. این ناهممکانی در ادراک دین و تجربه دینی، پروبلماتیکی مغشوش در جامعه ایجاد کرده و گسستهای اجتماعی و فرهنگی را در پی داشته است.
در شرایط فعلی، همانطور که به واسطه انرژیهای درونی زمین، منطقهای تحت فشار محسوب میشود، از نظر جامعهشناختی نیز میتوان آن را جامعهای تحت فشار دانست. در بحث زمینشناختی گفته میشود که فشار انرژیهای زمین، در یک منطقه، شکستگیهایی با طول چند صد متر درون سنگها ایجاد میکند که وقتی که این شکستگیها با امکان جابجایی توأم میشوند، آن را گسل مینامند. با فعال شدن یک گسل، تخته سنگها حرکت میکنند و انرژی ذخیره شده با زمینلرزه آزاد میشود. معمولاً پیش از هر زمینلرزه نیز پیشلرزهها و بعد از آن، پسلرزههایی داریم. در عکسهای هوایی، گسلها خود را به شکل ترکهایی نشان میدهند و با در نظر گرفتن آنها میتوان روی زمین، تحقیقات صحرایی یا میدانی انجام داد. به نظر من، در جامعهشناسی نیز همینطور است؛ ابتدا دیدی کلی بهدست میآوریم و بعد به وقایع نزدیک میشویم و بررسیهای دقیقتر را آغاز میکنیم تا گسلهای جامعه را بشناسیم.
مکان جدید دین در جامعه ما، بیشتر روان و در جریان است تا یک محل ثابت و در عین حال، بیشتر در حال ظهور و پدیدار شدن است تا اینکه طی سالهای طولانی پایدار باشد. بدین ترتیب، آن مکان دین که مثلاً برای پسر من پدیدار میشود با مکان دین من متفاوت است. این مکان جدید افق و چشماندازی پیش رو دارد و بیش از اینکه محلی باشد، جهانی است. از دیگر ویژگیهای این دین جدید این است که مکان آن در حوزه عمومی است و نه در سرای قدرت و حوزه عمومی هم دیگر چندان برای دینی که در سرای قدرت است، اعتبار و مشروعیتی قائل نیست. در عین حال، دین جدید در قلبها، اجتماع و فرهنگ عمومی جای دارد و نه در فرهنگی رسمی. البته این بدان معنا نیست که کسانی نیستند که دین را در سرای قدرت بجویند، بلکه در واقع، مکان دین و زمان دین افراد مختلف جامعه با یکدیگر متفاوت است. حال، وقتی دوست من در مکان دیگری سیر میکند، تنها راه این است که سعی کنم با او در نقطهای، به هممکانی و همزمانی برسم و اینجاست که تنها گفتوگوی اخلاقی و منصفانه میتواند برای زندگی در حوزه عمومی کارساز باشد.
دین در مکان قبلی در نظامی سلسله مراتبی قرار داشت که خود بالا بود و بقیه امور، مثل هنر، دانشگاه، زندگی روزمره مردم و اخلاق در زیر آن مکان اعلا قرار میگرفتند. این در حالی است که مکان جدید دین در کنار مکانهای دیگری دیده میشود و نه سلطه نهادی دارد و نه سلطه مفهومی؛ چرا که تفکیک نهادی قبل از اینکه خوب یا بد آن را تعیین کنیم، صورت گرفته است و بدین ترتیب، دین دیگر حتی چندان در مرکز مکان آگاهیهای روزمره ما هم جای ندارد.
بخشی از اعضای جامعه، در وضعیتی قرار گرفتهاند که اگر آگاهیهای روزمرهشان را بررسی کنیم، دین را در مکان مرکزی آن نمیبینیم. گاهی دیده میشود که مردم زندگی خود را دارند، گهگاه به مشهد هم میروند و گاهی هم نذر میکنند، در مواردی هم به یک هنر دینی علاقمند میشوند ولی زندگی خود را دارند و مانند جامعه قدیم، دین دیگر در مرکز آگاهیهای روزمرهشان نیست؛ بلکه در کنار مکانهای متحرک امور مختلف زندگی، دین هم مکانی دارد. بدین ترتیب میتوان گفت که در مورد مکان جدید دین، نوعی مرکززدایی از معرفت بشر در حال وقوع است.
دین در فضای قبلی، میل به تقارن داشت و حتی معماریها و نقاشیهای مربوط به آن هم متقارن بودند؛ ولی امروزه این هنرها هم گرایش به عدم تقارن دارند. مکان دینی هم نامتقارن و متکثر است. از سوی دیگر، موقعیت مکان دین، افقی است. این افقیت، یک ایماژ است، شما وقتی تصویری دارید، آن تصویر و تصورتان از آن، افقی است؛ در حالیکه در گذشته، انسان پیشامدرن حقیقتاً یک ایماژ عمودی داشت و در پی آن بود که کسی را تصور کند که بالای سرش قرار دارد. بدین ترتیب، در کائنات هم کسی را به نام خدا تصور میکرد. حال آنکه انسان امروزی در تصور خود از خدا، میگوید "خدایی که در این نزدیکی است، لای آن شببوها، پشت آن کاج بلند، روی آگاهی آب،... ". در واقع، خدای انسان جدید حتی با او همنشین شده، سخن میگوید و چموشیهایش را نیز میپذیرد. حتی به واسطه این افقیت، دین مکانی یافته که دیگر در متنها محصور نیست. امروزه، چارچوبها باز شده و نشانهها و دلالتهای دینی، از قفسهای متن پریدهاند و در فضای مجازی پرواز میکنند. مولفها و نویسندهها میمیرند و خوانندگان به دنیا میآیند؛ پس مکان، مکان خوانندههاست. مکان مولفها کاهش مییابد و مکان خوانشها و تفسیرها و دلالتها و روایتها ایجاد میشود. نیت مولفها هم دیگر آن وضوح قبلی را ندارد و هر بحثی موضوع خوانش است.
اولدنبورگ بحثی دارد با عنوان "مکان سوم". او این مکان را جایی معرفی میکند که مردم در آن جمع میشوند، اجتماع میکنند و از وجود یکدیگر لذت میبرند. وی "مکان اول" را خانه و "مکان دوم" را کار میداند و میگوید "مکان سوم"، نه خصوصی است و نه سازمانی، بلکه مکانی است که در آن ارتباطات و حضور داوطلبانه و غیر رسمی مطرح است.
به نظر میرسد دین نیز اکنون بیشتر گرایش دارد که در "مکان سوم" به سر برد و ظهور یابد. اولدنبرگ میگوید این مکان سوم، در عین حال که اجتماعی است، نیت و هویت فردی در آن، نه تنها پایمال نمیشود، بلکه بر ملا هم نمیشود. او یکی از ویژگیهای چنین مکانی را جذاب بودن، خودجوش بودن و داشتن تعاملهای غیرملتزمانه میداند. در عین حال تأکید دارد که آنجا نقشهای اجتماعی نیز رسمی نیستند. بر این اساس، در این مکان، به نوعی، به جای نقش باید گفت کنش و به تعبیری، اگر کنش و عملکرد کسی برای دیگری جالب باشد، باعث میشود که ارتباط بیشتری با هم برقرار کنند و در این امر، نقشها چندان جایگاهی ندارند. بنابراین، اگر پیش از این کسی بر اساس نقش خود، مرجع مردم میشد، الآن کسی میتواند مرجع معرفتی مردم باشد که عملکردش مورد تأیید قرار بگیرد.
از دیگر ویژگیهای مکان سوم، هم سطح کننده بودن آن است. در واقع، این مکان مردم را در یک سطح قرار داده و افقیت مورد نظر را ایجاد میکند. برای عضویت افراد در آن، معیار رسمی وجود ندارد. انسانها با علاقه میآیند و یا میروند و این رفت و آمدها، اقتضای این مکان سوم است. گفتوگو نیز فعالیت اصلی این مکان است. در عین حال، تازگی، داشتن حالتی معنوی و همچنین دوستانه بودن، از ویژگیهای اصلی چنین مکانی شناخته میشود.
منبع: / خبرگزاری / مهر ۱۳۸۹/۰۱/۲۹
نظر شما