تلاش برای یافتن هویت انسانی
عده ای می گویند در دنیای معاصر قرنها است، انسان غربی و غیرغربی در آن به سر می برد و از آن متأثر است، غرب از تجدد گذر کرده و به عالم پساتجدد وارد شده است، ولی واقعیت این است که پساتجدد با وجود وارد کردن نقدهای شالوده شکن بر مدرنیته، نتوانسته دنیای دیگری را پدید آورد و درست این است که بگوییم دنیای معاصر همان دنیای متجدد است که نسبت به گذشته بی قرارتر و پایه های آن لرزان تر شده است. امروزه آنچه در دنیای جدید مهم است، توجه به انسان و عقل خودبنیاد اوست که بی مدد هیچ امر ماورایی، تنها منبع شناخت و منشاء راهبردن و تدبیر زندگی به شمار می آید. توجه به انسان موجب تحولات بزرگی در زندگی شده است ولی با گذشت زمان، ما شاهد نوعی آشفتگی فکری، عاطفی و اجتماعی در هر دو سوی عالم غرب و شرق هستیم.
رخدادهای بشری
پیشوایان فکری و سیاسی دنیای جدید بخصوص در سده های 18 و 19 چنین می پنداشتند که آنچه رخ داده است نه غربی، که بشری و جهانی است و سیر زندگی بشر در نقطه کمال خود به غرب رسیده است و طوفان تکامل در ساحل امن غرب آرام گرفته است و از این پس همه جهان یا باید غربی شود، یا از میان برخیزد. ولی امروز و در هزاره سوم میلادی و قرنها پس از ظهور تجدد، نه تنها آن غرور و خوش بینی در سایه تجربه بشری رنگ باخته است، بلکه جهان جدید را با تردیدها و حتی تهدیدهای فراوان رو به رو کرده است و در نتیجه از آن اعتماد به نفس و خوش بینی دیروز کمتر نشان می بینیم.
حتی نظریه های شبه فلسفی چون «پایان تاریخ» پیش از آنکه مورد نفی و نقد جدی قرار گیرند، با بی اعتنایی رو به رو می شوند و هنوز طرح نشده، طراحان آن، پیشنهاد خود را پس می گیرند.
زندگی بی خدا؛ هرگز!
امروز بیش از هر زمان تذکر به این حقیقت پدید آمده است که وقتی «خدا» از عرصه ذهن و زندگی بشر دور شد، زندگی امن و رضایت بخش نخواهد بود، ولو اینکه انسان به لحاظ مادی به دستاوردهای بزرگی برسد. چنین وضعی اگر ادامه یابد، به نهیلیسم می انجامد یا نهیلیسم پدید آمده را بیشتر و شدیدتر می کند و در نتیجه بنیاد زندگی بشر در غرب و شرق عالم در طوفان ویرانگر نهیلیسم و پوچ انگاری فرو خواهد ریخت و همه آثار و مأثر تمدن جدید نیز از میان خواهد رفت. نهیلیسم همه چیز را به بازی می گیرد و می کوشد از همه چیز به صورت ابزار استفاده بد کند و در این راه از دست اندازی به ساحت دین، فلسفه، علم و هنر و حتی عنوان انسان و حقوق بشر ابا نمی کند. در این زمان است که دین می تواند به کمک انسان بیاید.
در مرحله بازگشت به دین نمی توان از یک مشکل غفلت کرد و آن اینکه انسان بویژه انسان غربی از دینی که در عرصه تاریخ و جوامع بشری تحقق یافته است، دلخوش نیست و بیمناک از آن است که بازگشت دین زنده کننده تجربه تلخی باشد که به نام دین بر ذهن و زندگی او سایه افکنده است. در اینجاست که باید با روشن بینی بر این نکته تأکید کرد که وجهه تاریخی دین یعنی آنچه به نام دین در تاریخ تحقق یافته است، الزاماً با حقیقت دین یکی نیست. و شاید یکی از علل برانگیخته شدن پیاپی و مکرر پیامبران برای تذکر به همین معنی و پیراستن حقیقت دین از آرایه هایی باشد که به علل مختلف اندام دین ها را پوشانده است.
لحظه های نفس گیر تاریخ
دین در این لحظه حساس و نفس گیر تاریخی می تواند به کمک انسان بیاید، بی آنکه به دستاوردهای مثبت تمدن بشری آسیب برساند، بلکه آمدن و بازگشت آن یک ضرورت تاریخی است که آثار آن را نیز به وضوح در شرق و غرب عالم می نگریم. منتهی دین و یقین روشن و ایمان لطیف دینی نیز باید ابتدا خود را از چنگال جزم اندیشان متعصب و سنت پرستان ظاهر بین و سودانگاران خشونت گرا و نابردبار برهاند و نگرانی انسان، بخصوص انسان آزاد اندیش و اندیشه ور را از دین به خاطر کارکرد نادرستی که در دورانهای گذشته داشته است، مرتفع کند تا انسان دریابد که دین نیز چون خود انسان مظلوم و مورد سؤ استفاده واقع شده است.
در کشورهایی مانند ترکیه که در آنها دولت دینی شکل نگرفته است، سکولاریسم به بازگشت مذهب در این کشورها خیلی خدمت می کند و در کشورهای غربی مثل فرانسه، این بازگشت خشن است اما در سوئد، نروژ، هلند و آمریکا سکولاریسم خیلی به بازگشت مذهب در این کشورها کمک کرده است. در کشور نروژ به موسسات اسلامی کمک می کنند و گفت وگوهای مذهبی روان می شود، اما در کشورهایی مانند ایران، عربستان، پاکستان و افغانستان که دولت دینی دارند سکولاریسم می شکند و در واقع سکولاریسم در این کشورها، یک پارادوکس است.
یک بیداری اجتماعی
این احیا و بازگشت فقط دینی نیست، بلکه یک بیداری اجتماعی و سیاسی را هم در پی داشته است؛ این احیا تلاشی است برای یافتن هویت، اصالت، یکپارچگی و نیز گرایشی است به معنابخشی به زندگی شخصی و عمومی. خیلی ها به سنت دینی خودشان بازگشته اند و ارتباط آن را نه تنها با حیات آخرت بلکه با زندگی این جهان نیز از نوتصدیق کردند. احیا گران سه دین ابراهیمی امید دارند که جامعه خودشان را از نو اسلامی، مسیحی یا یهودی کنند. اغلب نهضت های احیا گرانه دین در پی بازگشت به ارکان دینی هستند. آنها تفوق و برتری مشیت الهی و عهد و میثاق میان انسان و الوهیت، محوریت ایمان، اختیار انسان و برابری و مساوات همگان در درون جامعه مؤمنان و معتقدان را از نو مورد تأکید و توجه قرار می دهند. دنیای ما همچنان نشانگر دو چهره دین است، وجه متعالی و آسمانی آن و بازتاب تیره و تاریک آن.
دین به رشد خود ادامه می دهد و ربط بیشتری در زندگی افراد پیدا کرده است. باوجود این، دین موجب انشعاب ها و دسته بندی هایی در درون سنگ های آن شده و به بحث ها و مناقشات مربوط به سیاستهای اجتماع دامن زده است. وجه تاریک آن، خشونت و ترور، در نزاعهای درگرفته از مصر تا اندونزی ظاهر شده است. حملات تروریستی یازده سپتامبر در سال 2001 و پیامدهای آنها، عمق نفرت و انزجار و عواقب جهانی آن را نشان داده است. این موضوع حائز اهمیت است که میزان و گستره پیوند دین با امور سیاسی و اقتصادی - که غالب برای مشروعیت بخشیدن و بسیج کردن مورد استفاده قرار گرفته است - محل توجه واقع شود.
فرجام ادیان
امروزه در بسیاری از جوامع بشری، آموزهای ستیزه جویانه وجود دارد که ساختارهای اخلاقی و اجتماعی جوامع را تهدید می کنند. نقش آنها در ظهور یهود ستیزی، هراس از اسلام و نزاع میان جمعیتهای مذهبی در بیشتر مناطق جهان عیان است. جان اسپوزیتو سرپرست و سر ویراستار دایرَ المعارف چهار جلدی آکسفورد راجع به جهان اسلام مدرن (1995) تاریخ اسلام آکسفورد در گفتاری می نویسد: خانواده بشری در هر دوره ای از تاریخ و در هر فرهنگ و کشوری در تجربه های بسیاری سهیم و شریک بوده است. وقتی مردی به دنیا می نگرد، چیزهایی را می بیند که تحت کنترل یا شناخت او نیستند، نیروهایی که می توانند با قدرت و سختی شان وی را از پا درآورند یا بر او غلبه پیدا کنند و چون زنی به گذشته و آینده نظر کند، در می یابد که او و همه اعضای خانواده اش با پست و بلندی های بسیاری در زندگی روبرو است: غم و شادی، رنج و سرمستی، بیماری و تندرستی و تولد و مرگ.
پس بسیاری از امور زندگی و وضعیت انسان فراتر از قدرت شناخت ماست، با وجود این، در طبیعت خود آدمی است که به معرفت دست یابد و الگوهایی برای شناخت و پیش بینی بیشتر آینده به دست آورد و در این میان، دین از آغاز حیات بشر سرچشمه رضایت و امنیت بوده و برای بسیاری از پرسش های وجودی اساسی ای که انسانها طرح کرده اند پاسخ هایی فراهم ساخته است، پرسش هایی از این قبیل که من که هستم؟ چگونه باید رفتار کنم؟
آیا این اهمیت دارد که چگونه رفتار کنم؟ آیا وجود من اهمیتی دارد؟ در زندگی این جهان چه امیدی می توان داشت؟ و به زندگی پس از مرگ چه امیدی می توان داشت؟ بسیاری از این انگیزه ها و رضایت مندی ها را در همه ادیان، در همه اعصار می توان یافت، اموری که با بنیانهای ادیان ارتباط دارند. و این ادیان در دنیای امروز نیز همچنان دارای ثبات و رونق هستند.
منبع: / روزنامه / قدس ۱۳۸۹/۰۱/۳۰
نویسنده : عزیزالله حسینی
نظر شما