غلام یحیی دانشیان
غلام یحیی دانشیان در سال 1285 شمسی در سراب آذربایجان چشم به جهان گشود. در نوجوانی همراه پدرش برای کار به مناطق نفتی باکو رفت و در آنجا به عضویت یک سازمان جوانان کمونیستی به نام «کامسامول» و سپس حزب کمونیست درآمد و در دوره تربیت کادر این سازمان شرکت نمود. وی با فعالیتش در میان کارگران، به ویژه کارگران ایرانی توانست اعتماد سازمانهای حزبی و دولتی شوروی را جلب نماید، به طوری که شهردار صابونچی، مهم ترین بخش نفت خیز باکو، گردید. دانشیان به گفته خودش خدمت سربازی خود را در ارتش شوروی با درجه ستوانی احتیاط به پایان رسانید و در سالهای 1937 تا 1938 هنگام اخراج ایرانیان از آذربایجان شوروی نامبرده را روانه ایران کردند و برای توجیه این اقدام شایعه نمودند که وی بودجه شهرداری را اختلاس و به ایران فرار کرده است. گویا به وی مأموریتی نیز داده بودند، زیرا پس از آتش زدن قورخانه ارتش در خیابان خیام در سال 1318 یا 1319 او را نیز که در میانه بود بازداشت کردند و به تهران آوردند، اما نتوانستند ارتباط وی را با گروه خرابکار اثبات نمایند و سرانجام همزمان با اشغال ایران در سال 1320 از زندان آزاد شد. در این زمان شورویها چند واگن باربری راه آهن ایران را که در اختیارشان بود تحویل او دادند تا با بهره گیری از آنها برای حمل بارهای بازرگانان کسب درآمد نموده بتواند هزینه حزب توده در آذربایجان را برآورده سازد. 1
غلام یحیی در میانه به شعبه محلی حزب توده و سازمان کارگری وابسته به آن پیوست و در کنگره اول حزب توده عضو کمیته ایالتی آذربایجان شد. سال 1324 به هنگام تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در پیوستن به آن فرقه تردید نکرد و خیلی زود یکی از سازمان دهندگان نیروی شبه نظامی موسوم به فدائیان و از سران فرقه گردید. 2
فرقه دموکرات آذربایجان هنگامی تأسیس شد که آذربایجان در اشغال شورویها بود. جعفر پیشه وری پس از مشورت با جعفر باقروف در باکو و با کمک مستقیم مادی و معنوی نیروهای شوروی در آذربایجان این حزب را تشکیل داد. بنابراین وابستگی فرقه دمکرات آذربایجان به اتحاد شوروی و به ویژه حزب کمونیست آذربایجان شوروی در آغاز آشکار بود و در بستر زمان فزونی یافت. 3
آبان 1324 حمله فدائیان فرقه دموکرات به پادگانهای نظامی با پشتیبانی نیروهای شوروی که پس از جنگ جهانی دوم هنوز نواحی شمالی ایران را در اشغال داشتند آغاز گردید و سراسر آذربایجان به تصرف آنان درآمد. در این دوران غلام یحیی و همدستانش با توسل به غارت و چپاول اموال مردم در شهرهای آذربایجان و با قاچاق روغن، پنیر و گوسفند به آن سوی مرزها مردم آن مناطق را از نظر خواربار و گوشت در مضیقه قرار داده بودند.
سرانجام با سفر احمد قوام نخست وزیر به شوروی و وعده موافقت با واگذاری امتیاز نفت شمال به روسها در صورت تخلیه ایران، روسها در اردیبهشت سال 1325 ایالتهای شمالی ایران را تخلیه کردند و با دستور عدم مقاومت به قوای فرقه دموکرات، ارتش به منظور سرکوبی وارد تبریز شد و عده ای از رهبران فرقه مانند پیشه وری و غلام یحیی خود را به مرز رسانده از طریق جلفا از کشور خارج شدند و به شوروی گریختند.
فرقه دموکرات از زمان شکستش در سال 1325 تا هنگام وحدت با حزب توده در سال 1339 حضور مستقل چشمگیری در ایران نداشت. تشکیلات فرقه، پس از مهاجرت سران آن به شوروی تحت نظر باقروف در باکو به کار خود ادامه داد. پس از مرگ پیشه وری در یک سانحه اتومبیل که عامل آن را غلام یحیی می دانند، رهبری فرقه به قاسم چشم آذر منتقل شد و در سال 1336 او جای خود را به غلام یحیی داد. دانشیان در کنفرانس وحدت حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان عضو هیئت اجرائیه حزب توده شد.
غلام یحیی با حمایت و توجه مقامات شوروی در تصمیم گیریهای مهم حزب نقشی اساسی ایفا می نمود که می توان به برکناری رادمنش از دبیر اولی و جانشینی ایرج اسکندری در سال 1348 و همچنین برکناری اسکندری و جانشینی نورالدین کیانوری در سال 1357 اشاره نمود.
در زمان صدارت او بر فرقه موضوع تبعید بعضی از مخالفان شوروی به سیبری جزو کارنامه سیاه نامبرده محسوب می گردد. وی نه تنها به اندازه یک سرباز ساده آگاهی جنگی نداشت، حتی یک چریک جنگی هم به شمار نمی آمد و تنها عمال روسی او را ژنرال می نامیدند. وی فردی قدرت طلب، مستبد و بیسواد بود و زبان توده ها را به خوبی می دانست و می توانست با سخنرانیهایش آنها را جلب نماید و این توانایی حاصل تجربه ای بود که در میان کارگران صنعت نفت باکو کسب کرده بود. نامبرده تلاش گسترده ای برای الحاق آذربایجان ایران به شوروی نمود و از هیچ خدمتی به بیگانگان و خیانتی به مردم ایران فروگذار نکرد.
غلام یحیی دانشیان در واپسین سالهای پیش از انقلاب به علت بیماری و کهولت سن از فعالیت کناره گرفت و صدر افتخاری فرقه شد و در حوالی سال 1363 در شوروی درگذشت.
منابع:
1- نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری. تهران: اطلاعات، 1371، ص 385.
2- تورج اتابکی، آذربایجان در ایران معاصر، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران: توس، 1376، ص132-133.
3- مازیار بهروز، شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران، ترجمه مهدی پرتوی، تهران: ققنوس، 1380، ص 69-76.
منابع:
1. http://www.iichs.org نوشته ویدا معزی
نظر شما