حوزه یا دانشگاه؟ مسئله این است
مدتی است که دوباره بحث حوزه و دانشگاه، بین دانشجویان مذهبی در دانشگاه ما (دانشگاه صنعتی اصفهان) شدت گرفته است. اگرچه عمق نفوذ این بحث در میان دانشجویان ارزشی چیزی شبیه قدمت نبرد حق و باطل است! اما هرچند وقت یک بار ، شدت خاصی پیدا می کند. البته این هم دلایل خاص خود را دارد که فعلا نمی خواهم راجع به آن صحبت کنم. اما از آنجا که دوستان، بنده را قابل دانسته و نظرات حقیر را گاها جویا می شوند، جهت صرفه جویی در وقت قصد دارم به صورت چکیده و کاملا مختصر، بعضی از نکاتی که به ذهنم رسیده است را مکتوب کنم. البته می دانم که بحث به صورت شفاهی، گیرایی بیشتری دارد ولی از آنجا که صرف بیش از اندازه زمان بر سر این موضوع، لطمات جبران ناپذیری! را به دنبال دارد فعلا به این خلاصه بسنده می کنم.
اساس این تفکر که» وظیفه ی ما دانشجویان آگاه، ورود به حوزه های علمیه است» معمولا از چند نگاه ایجاد می شود.
عده ای از این جهت قصد ورود به حوزه را می کنند که بنای علوم-که شامل علوم تجربی و فنی هم می شود- را باز تعریف کنند و تمامی تعاریف را از ابتدا و به صورت اسلامی ارائه دهند. دانشجویان قدیمی تر دانشگاه صنعتی اصفهان شاید با این جمله آشنا باشند که «قوانین نیوتن عین کفر است». این دسته از افراد عموما گرایش به سمت فرهنگستان علوم اسلامی دارند.
صحت یا عدم صحت این موضوع که آیا واقعا ما باید برای اجرای اسلام، علوم را دوباره تعریف کنیم یا نه، خود بحث مفصل فلسفی و علمی را می طلبد که جایگاه آن در این مختصر نیست. اما چند سوال ساده تری که این افراد باید به آن پاسخ بدهند این است که، این افراد-که با توجه به آشنایی بنده از نزدیک با آن ها، افراد ولایی هستند- چگونه بین این تفکر خود و بیانات رهبرانقلاب در جلسات متعدد با دانشجویان ونخبگان، جمع می کنند؟ زیرا در تمام این سخنرانی ها، رهبری تأکید ویژه ای بر رشد و پیشرفت فن آوری های روز داشته اند. جوابی که معمولا این دوستان به سوال مطرح شده می دهند این است که، این بحث یک بحث علمی است و در بحث علمی هم اشکالی ندارد که اختلاف نظر با رهبری داشته باشیم و چه بسا که این تضارب آراء باعث رشد و تکامل جامعه می شود. در اینجا سوال ما این است که آیا این نظر شما فقط جنبه ی نظری دارد و هیچ حرکت عملی را در پی نخواهد داشت؟ ویا اینکه آیا بیانات عمومی ولی امر مسلمین باید «توصیه» تلقی شود یا «فرمان»؟ پاسخ بسیار روشن است. از آنجا که شئون ولایت ولی فقیه برای اداره جامعه در دوران غیبت، همان شئون امام معصوم است پس بیانات عمومی ایشان قطعا باید فرمان تلقی شود و به تبع آن واجب الاطاعه. همچنین اگر تفکر این افراد پذیرفته شود، دیگر هیچ امری در گستره ی ولایت نخواهد بود و می توان با یک برچسب «بحث علمی» زمینه عبور از ولایت را فراهم کرد.
اما عده دیگری که از علوم طبیعی و فنی به سمت حوزه گرایش پیدا می کنند کسانی هستد که علوم موجود را تحت عنوان «ابزار سعادت» قبول دارند اما معتقند که برای افراد آگاه از اسلام و زوایای مختلف آن، وظیفه ی روشنگری و تبلیغ دین، به وجود می آید و برای تبلیغ دین هم باید در حد اجتهاد، با دین آشنا بود این جز در سایه ی دروس حوزوی میسر نمی شود.
از این افراد سوال می شود که اگر افراد آگاه و با استعداد و دیندار را از دانشگاه به سمت حوزه روانه کنیم پس چه کسی در زمینه علوم و فنون طبیعی فعالیت کند؟
معمولا پاسخ آن ها این است که، مگر نمی بینید که تعداد ورودی های دانشگاه چقدر بیشتر از حوزه است؟ پس ما به اندازه کافی دانشجو در رشته های فنی داریم و می توانیم از آن ها برای رشد تکنولوژیک کشور استفاده کنیم.
یکی از اشکالاتی که در این نظر وجود دارد این است که این افراد، ناخواسته دین را از بعضی از مناسبات زندگی بشر، جدا می کنند و ناخواسته به تفکرات سکولاریستی دامن می زنند(چرا؟). مگر می شود دانشجویی متعهد و اسلام شناس نباشد و در یک کلام، نگاه توحیدی نداشته باشد و برای جامعه اسلامی مفید در حد مطلوب باشد؟ دقیقا معنی اینکار این است که شما می خواهید با یک ابزار غیر صحیح به یک هدف خوب برسید. اگر همین حالا هم نگاهی به ضعف های موجود در عرصه های علمی و صنعتی کشورمان بیندازیم، خواهیم دید که تمام ناکارآمدی ها ناشی از لاقیدی و عدم تهذیب مسئولین امر و متخصصان است.
البته افراد دیگری هم با انگیزه های متفاوتی وجود دارند که عزم حوزه کرده اند ولی چون مجال بررسی آن نیست، فعلا از آن می گذرم.
در ادامه چند نکته مربوط به این بحث را یادآور می شوم.
۱- انسان برای دین شناس و دیندار شدن حتما نیاز به آموختن یک سری اصول دارد که باید آن ها را هرطوری که شده، یاد بگیرد. چه در حوزه و چه در هرجای دیگری که برایش امکان دارد.
۲- به نظر بنده برای تبلیغ دین نیازی به علم حوزوی در حد اجتهاد نیست. بلکه دانستن اصول و عمل به اخلاقیات و کسب تقوی کفایت می کند.
۳- برای ایجاد تحول در عرصه های مختلف جامعه باید نسل جدید را تربیت کرد و به قول معروف با یک گل بهار نمی شود و نباید به نقل و انتقال چند نخبه از دانشگاه، به حوزه دل خوش کرد چرا که همواره یک جریان توانایی ایجاد تحول دارد نه یک شخص.
۴- برای تربیت نسل جدید باید روی رده سنی دبیرستان، کار کرد تا قبل از ورود به حوزه یا دانشگاه، یک جهان بینی صحیح پیدا کنند و رها از هرگونه تبلیغات، انتخاب خود را انجام دهند و فقط در این صورت است که انتخاب آن ها ارزشمند و متفکرانه خواهد بود.
۵- برای تربیت نسل جدید نیاز به پایگاه و جایگاه اجتماعی است و در جامعه امروزی ما، قطعا قشر دانشجو جایگاه خاصی در ذهن افراد عادی و به خصوص دانش آموزان دارد. چرا که یک دانش آموز به دانشجو به عنوان مجسمه ی آمال خود نگاه می می کند. پس گفتار و رفتار دانشجو می تواند قطعا برای او راهنما وراهگشا باشد.
۶- کار کردن بر روی نسل دبیرستانی ها لزوما به معنی کار کردن در دبیرستان ها نیست و چه بسا که این پایگاه اجتماعی، یک هیئت مذهبی محلی و یا یک پایگاه بسیج محلی باشد.
۷- البته نباید فراموش کرد که این پایگاه اجتماعی کوچک ما باید یک حلقه از زنجیره ی عظیم پایگاه های ارزشی باشد و برای اتصال این حلقه ها در سراسر کشور( یا جهان) باید برنامه ریزی کرد. در غیر این صورت فعالیت یک مجموعه ی ایزوله و منزوی، چون نمود قابل توجهی در ابعاد بزرگ ندارد، ممکن است پس از مدت کوتاهی یأس و ناامیدی را در پی داشته باشد.
منبع: / سایت / نقطه عطف ۱۳۸۹/۵/۱۱
نظر شما