آسیه
همسر با ایمان فرعون مصر در زمان موسى(علیه السلام) و از زنان نمونه تاریخ.
در قرآن به نام آسیه تصریح نشده؛ امّا با عنوان همسر فرعون دو بار از او یاد شده است: «وَقَالَتِ امرَأَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَین لِى و لَکَ لاتَقتُلوهُ... = و همسر فرعون گفت: [این کودک]نور چشم من و تو خواهد بود. او را مکشید...» (قصص/28،9)، «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ ءَامَنوا امرَأَتَ فِرعَونَ... = و خدا براى کسانى که ایمان آوردهاند، همسر فرعون را مَثَل آورده...». (تحریم/66،11) در تورات دختر فرعون، نجاتدهنده موسى و کسى که او را به فرزندى پذیرفت، دانسته شده است.[1]
نام و نسب آسیه:
همسر فرعون، به اتّفاق مفسّران، آسیه نام داشته است و روایات فراوانى نیز همین نظر را تأیید مىکند؛[2] ولى در این که وى از نژاد بنىاسرائیل یا از قبطیان بوده، اختلاف است. به گفته طبرى، آسیه دختر مزاحمبن عبیدبن ریّان بن ولید قبطى، فرعون زمان یوسف بوده است[3]. مقاتل نیز گفته: از قبطیان فقط سه نفر به موسى ایمان آوردند که یکى از آنان آسیه بود.[4] گروهى دیگر برآنند که وى از بهترین زنان بنىاسرائیل، پیامبرزاده و مادر و مددکار مؤمنان بوده است[5] و برخى او را عمّه موسى دانستهاند؛[6] ولى آلوسى این نسبت را بعید شمرده.[7] جمع بین دو نظر این است که آسیه از سوى پدر، قبطى، واز سوى مادر، از بنىاسرائیل یا به عکس بوده است. به نوشته طبرى، آسیه ابتدا همسر قابوسبن مصعببن معاویه بود. هنگامى که موسى به پیامبرى رسید، قابوس (فرعون زمان کودکى موسى) مُرد و برادرش ولید (فرعون غرق شده در نیل) به جاى وى نشست و با آسیه، همسر برادرش ازدواج کرد؛[8] ولى از آیه 18 شعراء/26 برمىآید که فرعونِ غرق شده در نیل، همان فرعونِ زمانِ کودکى موسى است و گفته طبرى تضعیف مىشود. از سوى دیگر، نامهاى نامتناسب با فرهنگ و زبان قبطى، خودمىتواند دلیلى بر نادرستى گزارشهاى مذکورباشد.
نقش آسیه در حفظ جان موسى:
درباره گرفتن موسى از رود نیل و رفتار فرعون با وى، آراى گوناگونى وجود دارد: به گفته برخى، آسیه به بَرَص دچار شده بود و پزشکان از درمان آن ناتوان بودند. کاهنان به فرعون گفتند: در فلان زمان، کودکى را در رود نیل، در صندوق مىیابید که آب دهان او شفاى این بیمارى است. فرعون کسانى را بر کنار رود نیل بگماشت. هنگامى که صندوق را یافتند، آسیه آب دهان وى را بر برص مالید و بىدرنگ شفا یافت. اطرافیان فرعون گفتند: این همان طفلى است که باید کشته شود؛ ولى آسیه مانع شد و به فرعون گفت: «قُرَّتُ عَین لِى وَ لَکَ لاتَقتُلوهُ عَسىأَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَداً = او نورچشمى براى من و تو است. او را نکشید؛ امید است نفعى به ما برساند یا او را فرزند خود بگیریم» (قصص/28، 9) و موسى اینگونه از مرگ رهایى یافت. آسیه، نام کودک را موسى (برگرفته از میان آب و درخت[9] یا فرزند آب[10]) نهاد.[11] این وجه تسمیه از عهد عتیق برگرفته شده است.[12] نیز گفتهاند: آسیه براى انکار انتساب موسى به بنىاسرائیل، دردفاع از وى گفت: زنان بنىاسرائیل علاقه شدیدى به فرزندانشان دارند و آنها را پنهان مىکنند؛ پس چگونه ممکن است آنها را به دریا بیندازند؟[13] به گفته ثعلبى، کنیزانى که براى شست و شو و بردن آب به کنار نیل آمده بودند، صندوق حامل موسى را یافته، نزد آسیه آوردند. چون آسیه درِ آن را گشود، خداوند محبّت او را در دلش افکند. از فرعون خواست آن کودک را که مایه روشنى چشمانشان شده، به او ببخشد. فرعون گفت: مىترسم این همان کسى باشد که نابودى ما به دست او است؛ ولى با اصرار آسیه، موسى را به او بخشید.[14] از امامباقر(علیه السلام)نقل شده که آسیه و فرعون براى تفریح در ایام بهار، در خیمهاى (قصرى[15]) کنار رود نیل به سر مىبردند که موسى را یافتند[16] و فرعون با دیدن موسى گفت: چگونه است که این کودک کشته نشده؟ آسیه گفت: تو فرمان کشتن کودکانى را صادر کردهاى که امسال به دنیا آمدهاند و این کودک، بیش از یک سال دارد.[17] به گفته بیشتر مفسّران، فرعون ابتدا قصد کشتن موسى را داشت و در مقابل سخن آسیه که این کودک، نور چشم من و تو است، گفت: نور چشم من نیست[18]. از جمله «لاتَقتُلُوه» نیز برمىآید که آنها قصد کشتن موسى را داشتند؛ همچنین آسیه واسطه مىشود تا مادر موسى در مقام دایه پذیرفته شود. از امامباقر(علیه السلام)نقل شده که فرعون، ابتدا نمىپذیرفت مادر موسى که از بنىاسرائیل بود، به وى شیر دهد؛ ولى با اصرار آسیه پذیرفت.[19] بار دیگر که فرعون تصمیم گرفت موسى را به قتل برساند، آسیه با زیرکى مانع شد. به گفته علىبنابراهیم، این بار هنگامى بود که موسى با چنگ زدن به ریش فرعون چند مو از آن را کَند. فرعون به شدّت ناراحت شد و تصمیم گرفت او را بکشد. آسیه گفت: این کودکى است که نمىداند چه مىکند. فرعون گفت: خوب مىداند. آسیه گفت: دانهاى خرما (یاقوت[20]) و حبّهاى آتش در برابرش بگذار؛ اگر آن دو را تشخیص داد، تو راست مىگویى. او چنین کرد و به موسى گفت: بخور. موسى دست به طرف خرما برد؛ ولى جبرئیل، دستش را به طرف آتش گرداند. موسى آتش را گرفت و در دهان گذاشت[21] (و همین سوختن زبان، سبب لکنت زبان او شد[22]) و بدین وسیله رهایى یافت.
ایمان آسیه:
آسیه، با مشاهده معجزه عصاى موسى و غلبه وى بر ساحران به او ایمان آورد؛[23] ولى ایمان خود را اظهار نمىکرد تا زمانى که همسر حزقیل (خزانهدار فرعون و آرایشگر دخترش) به سبب ایمانش به دست فرعون کشته شد؛ آن گاه، با اعتراض به فرعون و سرزنش وى، ایمان خود را آشکار ساخت.[24]
براساس روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)اگر فرعون هم مىگفت: موسى نور چشم من است، خدا او را چون آسیه هدایت مىکرد.[25] از این حدیث استفاده مىشود که زمینه ایمان آسیه، پیشتر فراهم بوده است. در روایتى، آسیه، پیش از ایمان به موسى زنى نیکوکار شمرده شده است.[26] جابر از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل کرده که سه نفر (مؤمن آل یاسین، على بنابىطالب(علیه السلام)و آسیه همسر فرعون) حتّى یک لحظه به وحى کافر نشدند.[27]
شکنجه و شهادت آسیه:
پس از آن که آسیه ایمانش را آشکار کرد، فرعون او را دیوانه خواند. آسیه گفت: من دیوانه نیستم. خداى من و تو و همه جهانیان کسى است که آسمان، زمین، کوه و دریا را آفرید. فرعون بر او خشم گرفت و او را از خود راند. آسیه در پاسخِ نصیحت پدر و مادرش که از وى مىخواستند با فرعون که به عقیده آنان خداى آسمان و زمین بود، مخالفت نکند، گفت: اگر او خداى آسمان و زمین است، بگویید براى من تاجى بسازد که آفتاب در پیش، ماه در پشت و ستارگان بر گرد آن باشند. گفتند: او نمىتواند. آسیه گفت: خداوند بر این کار توانا است.[28] نیشابورى مىگوید: هنگامى که آسیه، خبر قتل آرایشگر را شنید، به فرعون گفت: واى بر تو! چه چیز تو را این قدر در مقابل خداوند بزرگ گستاخ کرده است؟ فرعون گفت: شاید تو نیز دیوانه شدهاى! آسیه گفت: دیوانه نشدهام؛ بلکه به پروردگار خود و تو و همه جهانیان ایمان آوردهام.[29] به روایت ابوالعالیه، هنگامى که فرعون از ایمانِ آسیه آگاه شد، از سران دربارش درباره آسیه نظر خواست و همگى او را ستودند. فرعون گفت: او پروردگارى جز مرا عبادت مىکند. آنها قتل آسیه را پیشنهاد کردند.[30] فرعون دستور داد آسیه را به زمین میخکوب کرده، سنگى بزرگ را بالاى سرش بیاویزند؛ اگر از ایمانش دست برداشت، به قصر فرعون باز گردد و همچنان همسر وى باشد و گرنه سنگ را بر او بیفکنند.[31] آسیه از ایمان خود دست برنداشت و از خداوند خواست که به جاى قصر فرعون، خانهاى در جوار رحمت خویش در بهشت برایش بنا کند و او را از فرعون و کفر و ستم او و نیز از عُمّال ستمکارش رهایى بخشد: «رَبِّ ابنِ لِى عِندکَ بَیتاً فِىالجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ القَومِ الظَّـلِمِین.» (تحریم/66،11) بیشتر مفسّران، عمل فرعون را به کفر و گمراهى یا به ستم و شکنجه او تفسیر کردهاند و در روایتى از ابنعبّاس، به آمیزش تفسیر شده؛[32] ولى ابنعطیه این نظر را ضعیف دانسته است.[33] خداوند، دعاى آسیه را اجابت کرد و خانهاش را در بهشت که از درّ و مروارید ساخته شده بود، به او نشان داد و آسیه با مشاهده آن خندید. فرعون که نظارهگر بود گفت: از دیوانگى این زن تعجب نمىکنید؟ در حالى که او را شکنجه مىدهم، مىخندد؛[34] آن گاه سنگ را رها کردند؛ امّا پیش از فرود آمدن سنگ، روح از بدنش جدا شده بود.[35] از سلمان فارسى نقل شده که همسر فرعون را زیر آفتاب سوزان شکنجه مىدادند و هنگامى که حرارت خورشید او را آزار مىداد، فرشتگان با بالهاى خود بر او سایه مىافکندند.[36] به گفته ابنعبّاس، هنگام شکنجه آسیه، موسى بر وى گذشت. آسیه با اشاره از شکنجهاش به موسى شکایت کرد. موسى او را دعا، وخداوند، شکنجه را بر وى آسان کرد و آسیه بر اثر شکنجه از دنیا رفت.[37]
دیگر فضایل آسیه:
در آیه 11 تحریم/66 خداوند آسیه را در کنار مریم و مقدّم بر او، الگوى مؤمنان معرّفى مىکند: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ ءَامَنوا امرَأَتَ فِرعَونَ...» . (تحریم/66، 11) سبب الگو بودن آسیه آن است که ایمان خود را در کنار فرعون حفظ کرد[38] و از همه جاذبههاى زندگى دنیا گذشت و جوار رحمت خداوند را بر زندگى در قصر فرعون ترجیح داد و در دعاى خود، کرامت معنوى (قرب خداوند) و صورى (بهشت) را طلبید.[39] در روایات نیز از آسیه به نیکى یاد شده است. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، آسیه را در کنار مریم، خدیجه و فاطمه(علیها السلام)یکى از چهار زن کامل و برتر عالم و نیز از بهترین زنان اهل بهشت شمرده است.[40]پیامبر(صلى الله علیه وآله)به نقل ابوموسى، آسیه را به همراه مریم و خدیجه و فاطمه(علیها السلام)از زنانى مىشمرد که به نهایت مراتب کمال رسیدند.[41] نقلشده که آسیه، به همراه حوّا، مریم و مادر موسى براى کمک به وضع حمل فاطمه بنت اسد داخل کعبه شد و آسیه، على(علیه السلام)را پس از تولّد در پارچهاى پیچید[42] و هنگام تولّد فاطمه (دختر پیامبر) آسیه به همراه ساره، مریم و خواهر موسى، براى کمک به خدیجه نزد وى آمدند.[43] آسیه، همدم خدیجه در بهشت[44] و از همسران بهشتى پیامبر دانسته شده است.[45] نقل شده که هنگام وفات خدیجه، پیامبر به وى گفت: هنگامى که بر هووهاى خود، مریم، کلثوم خواهر موسى و آسیه، همسرفرعونواردشدى،سلام مرا برسان.[46] امام حسین(علیه السلام)هنگام دفن امیرمؤمنان، آسیه را به همراه فاطمه و حوّا و مریم در حال ندبه بر ایشان مشاهده کرد.[47] از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل شد که حوا در روز قیامت، درحالىکه آسیه بااو است، در میان هفتاد هزار حوریه به استقبال فاطمه مىآید.[48]
پی نوشت:
[1] کتاب مقدّس سفر خروج، 2: 1 ـ 10.
[2] بحارالانوار، ج6، ص247 و ج13، ص51.
[3] تاریخ طبرى، ج1، ص231.
[4] بحارالانوار، ج13، ص51.
[5] مجمعالبیان، ج7، ص378.
[6] قرطبى، ج18، ص132.
[7] روحالمعانى، مج11، ج20، ص71.
[8] تاریخ طبرى، ج1، ص231.
[9] لسانالعرب، ج13، ص222.
[10] الجواهر، مج7، ج14، ص21.
[11] روضالجنان، ج15، ص101.
[12] کتاب مقدّس سفر خروج، 2: 10.
[13] کشفالأسرار، ج7، ص277.
[14] قصص الانبیا، ص149.
[15] نورالثقلین، ج4، ص115.
[16] همان، ص114.
[17] مجمعالبیان، ج7، ص378.
[18] روضالجنان، ج15، ص101؛ عرائس المجالس، ثعلبى، ص149.
[19] نورالثقلین، ج4، ص115.
[20] کشفالأسرار، ج6، ص118؛ تاریخ طبرى، ج1، ص233.
[21] قمى، ج2، ص137.
[22] تاریخ طبرى، ج1، ص233؛ کشفالأسرار، ج6، ص119.
[23] مجمعالبیان، ج10، ص479.
[24] کشفالأسرار، ج10، ص486؛ روضالجنان، ج20، ص268.
[25] مجمعالبیان، ج7، ص378؛ الکشّاف، ج3، ص394.
[26] نورالثقلین، ج4، ص114.
[27] الخصال، ص174.
[28] روضالجنان، ج20، ص268.
[29] عرائسالمجالس، ثعلبى، ص166.
[30] قرطبى، ج18، ص132.
[31] جامعالبیان، ج12، ص110؛ التبیان، ج10، ص55.
[32] مجمعالبیان، ج10، ص479.
[33] المحررالوجیز، ج16، ص57.
[34] قرطبى، ج18، ص132.
[35] التبیان، ج10، ص55.
[36] جامعالبیان، مج14، ج28، ص218؛ قرطبى، ج18، ص132.
[37] عرائسالمجالس، ثعلبى، ص167.
[38] التبیان، ج10، ص54.
[39] المیزان، ج19، ص344 و 345.
[40] التبیان، ج10، ص55؛ بحارالانوار، ج16، ص2.
[41] صحیحبخارى، ج4، ص264؛ الکشّاف، ج4، ص573؛ مجمعالبیان، ج10، ص480.
[42] بحارالانوار، ج35، ص15.
[43] همان، ج43، ص3.
[44] الدّرالمنثور، ج8، ص299.
[45] الدرّالمنثور، ج8، ص229؛ بحارالانوار، ج19، ص24.
[46] بحارالانوار، ج19، ص20 و 24.
[47] بحارالانوار، ج42، ص301.
[48] همان، ج43، ص37.
منابع:
بحارالأنوار؛ تاریخ الامم و الملوک، طبرى؛ التّبیان فى تفسیر القرآن؛ تفسیر القمى؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى؛ الجواهر فىتفسیر القرآن؛ الدرّالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ صحیح البخارى؛ عرائس المجالس فى قصصالانبیاء، ثعلبى؛ کتاب الخصال؛ الکتاب المقدس؛ الکشّاف؛ کشفالأسرار و عُدّةالأبرار؛ لسانالعرب؛ مجمعالبیان فى تفسیر القرآن؛ المحرّرالوجیز؛ المیزان فى تفسیر القرآن.
برگرفته از http://www.maarefquran.com نوشته سید محمود دشتى
نظر شما