آزر
ابِ (عموى) بتپرست ابراهیم(علیه السلام)
واژه آزر فقط یک بار در قرآن آمده: «وإِذ قَالَ إِبرَهیمُ لاَِبیهِ ءَازَرَ أَتتَّخذُ أَصناماً ءَالِهةً إِنِّى أَرَلـکَ و قَومَکَ فِىضَلَـل مُبین» (انعام/6، 74) و در دوازده مورد دیگر بدون ذکر نامش، از او به صورت «ابِ ابراهیم» یاد شده است.
ریشه لغوى:
بیشتر لغت شناسان چون ابنمنظور،[1] جوهرى[2] و جوالیقى،[3] آزر را نامى غیر عربى مىدانند. گروهى،اصلآنراعبرى،[4] و عدّهاى سریانى،[5]وجمعىنیزفارسى[6] مىشمرند. جوهرى، آزر را برگرفته از «آزَرَ فلانٌ فلاناً» به معناى مددکار مىداند. وى را از آن رو آزر مىگفتند که قومش را بر پرستش بتها یارى مىکرد.[7] بهنظر ابنفارس، آزر، مشتق از «اَزْر» به معناى قوّت است[8]. برخى واژه پژوهان معاصر، کلمه آزر را معرّب «آزور» به معناى «کمر بسته به خدمت» و مشابه کلمه وزیر دانستهاند و از آنجا که او وزیر مورد اعتماد و گرداننده امور نمرود بود، آزر لقب گرفت.[9] برخى دیگر به استناد منابع کهن عهد عتیق که از سریانى به عربى برگردانده شده، آزر را «آثر» ضبط کرده و آن را همان آزر دانستهاند که ایرانیان، به صورت آذر به معناى آتش مىنویسند.[10] در برابر قول مشهور که آزر نام شخصى است، برخى احتمال دادهاند نام «بت»[11] یا برگرفته از «وزر» به معناى گناه باشد.[12] برخى هم گفتهاند: آزر «صفت» و به معناى «منحرف از حق» یا «سالخورده» است.[13]
نسب آزر در منابع اسلامى به این صورت آمده: آزر بن باعزبنتاخور بنارغو بنفالغ بنشالخ بن ارفخشد بنسام بننوح[14] که برگرفته از سفر تکوین عهد عتیق است.[15] از آیه 74 انعام/6 و نیز از آیاتى که از «ابابراهیم» سخن رفته، استفاده مىشود که وى بتها و صورتهاى داراى نقش و نگار (انبیاء/21،52) و موجودات بىجان و فاقد هرگونه شنوایى و بینایى (مریم/19،42) را به همراه قومش مىپرستید و راه گمراهى (انعام/6، 74) و پیروى از شیطان (مریم/19،44)رامىپیمود وبهاعتکافوعبادتدر کناربتهاى خود مىپرداخت. (شعراء/26،71) او از روى نادانى در برابر هدایتهاى مشفقانه ابراهیم(علیه السلام)ایستادگى و از بت و بتپرستى، متعصّبانه دفاع مىکرد تا جایىکه ابراهیم(علیه السلام)را به مجازات سنگسار، تهدید نمود و به خروج از شهر فرمان داد. (مریم/19، 46) این موضوع، نشانه موقعیّت اجتماعى آزر در آن روزگار بود؛ چنان که بر پایه روایتى از امام صادق(علیه السلام)آزر، وزیر و گرداننده دربار نمرود معرّفى شده است؛ همچنین گفتهاند: آزر سرپرستى امور بتخانه را از سوى نمرود به عهده داشت.[16] عمر آزر در برخى منابع، 250 یا 260 سال گزارش شده است.[17]
آیا آزر پدر ابراهیم(علیه السلام) بود؟
زجّاج مىگوید: نَسَبشناسان در این که نام پدر ابراهیم تارخ بوده، اختلافى ندارند.[18] طبرى، ابناثیر و ابنقتیبه نیز نام پدرابراهیم را تارخ ثبت کردهاند.[19] بعضى روایات نیز همین نظر را تأیید مىکند.[20] درتورات حاضر نیز «تارح» ضبط شده است.[21]
در پاسخ به این پرسش که آیا آزرِ مشرک و بتپرست، پدر ابراهیم خلیل است، بیشتر مفسّران اهلسنّت چون طبرى،[22] فخررازى،[23] میبدى[24] و زمخشرى[25] با استناد به ظاهر کلمه «اب» در آیاتى که از گفتوگوى ابراهیم(علیه السلام)با او سخن مىگوید، آزر مشرک و بتپرست را پدر حقیقى ابراهیم شمرده و بر این مدّعاى خود به آیه 74 انعام/6 استناد کردهاند. آنان به اینکه در کتابهاى تاریخ، نامى از آزر به میان نیامده، چند پاسخ دادهاند: طبرى احتمال داده که او دو اسم داشته، یا آزر، لقبِ او بوده است.[26] فخررازى مىگوید: از ظاهرآیه 74 انعام/6استفاده مىشودکهآزر، نام پدر ابراهیمبوده و اجماعِ نقل شده از مورّخان، ضعیف است؛ زیرااین قولِ یک یادومورّخاست که دیگر مورّخان از آن پیروى کردهاند و بر فرضِ پذیرفتن تارح در مقام پدرابراهیم، محتمل است که وى دو اسم داشته یا اسم اصلى او آزر و لقبش تارح، یا به عکس بوده است. او در ادامه مىگوید: دلیل محکم بردرستى ظاهر آیه و این که آزر، پدر ابراهیم بوده، آن است که اگر این نسبت نادرست بود، یهود، نصارا و مشرکان که همواره درصدد تکذیب پیامبر(صلى الله علیه وآله)و قرآن بودند، ساکت نمىنشستند.[27] در عرائس، پس از نامیدن پدر ابراهیم به تارخ، آمده است: بعد از سرپرستى وى بر امور بتخانه، نمرود او را آزر لقب داد.[28]
عالمان شیعه در اینکه آزرِ مشرک، پدر ابراهیم نیست، اتّفاق نظر دارند[29] و او را پدرِ مادر یا عموى ابراهیم خلیل دانستهاند.[30] مجلسى مىگوید: امامیّه اتّفاق نظر دارند که آبا و اجداد پیامبر موحّدواز صدّیقان، (پیامبر مرسل یا جانشین آنان)بودهاند.[31]
مهمترین دلیل کسانى که آزر را پدر ابراهیم مىدانند، ظاهر واژه «اب» است. مفسّرانى هم که آزر را عمو یا جدّ مادرى ابراهیم دانستهاند، با استناد به کلام لغویان، نتیجه گرفتهاند که کاربرد «اب» در غیر پدر صلبى نیز امرى رایج است. راغب مىگوید: به پدر و هر که سبب ایجاد یا اصلاح یا ظهور چیزى باشد، «اب» گفته مىشود؛ چنانکه میزبان را ابوالضیف و آتشافروز جنگ را ابوالحرب و معلّم را نیز اب گفتهاند[32]. علاّمه طباطبایى بین واژه «والد» و «اب» فرق گذاشته و گفته است: «والد» فقط به پدر صلبى گفته مىشود؛ ولى «اب» بر جدّ و عمو و جز آن نیز اطلاق شده و در قرآن نیز به کار رفته است: «أَم کُنتُم شُهداءَ إِذ حَضَرَ یَعقُوبَ المَوتُ إِذ قالَ لِبَنیهِ ما تَعبُدوُنَ مِن بَعدِى قَالوُا نَعبُدُ إِلَـهَکَ وَ إلَـهَ ءَابائِکَ إِبرهیمَ و إِسمعیلَ وَ إِسحقَ إِلـهاً وحِداً وَ نَحنُ لَهُ مُسلِموُنَ = آیا وقتىکه یعقوب را مرگ فرارسید، حاضر بودید؛ آن هنگام که به پسران خود گفت: پس از من چه را خواهید پرستید؟ گفتند: معبود تو و معبود پدرانت، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق، معبودى یگانه را مىپرستیم و در برابر او تسلیم هستیم». (بقره/2،133) پس با اینکه ابراهیم جدّ یعقوب و اسماعیل عموى او است، براى هر دو، کلمه «اب» به کار رفته است. خداوند گفته یوسف را نیزچنین حکایت مىکند: «وَاتَّبَعتُ مِلَّةَ ءَاباءِى إبرهیمَ و إسحقَ و یَعقوبَ = آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى کردهام» (یوسف/12،38) بنابراین با اینکه اسحاق، جدّ یوسف، و ابراهیم جدِّ پدر او به شمار مىرود، براى هر یک از این دو، «اب» به کار رفته است. المیزان با بررسى آیات 41 تا 49 مریم/ 19؛ 86 شعراء/26؛ 114 توبه/ 9؛ 83 تا 100 صافّات/ 37؛ 50 تا 52 انبیاء/21 و 41 ابراهیم/14، نتیجه گرفته که آزرِ مذکور در آیه، پدر حقیقى ابراهیم نیست؛ بلکه داراى صفاتى بوده که به کار بردن «پدر» را درباره او تجویز مىکند. در لغت نیز کاربرد اَبْ براى جدّ، عمو، شوهرِ مادر و بر هر صاحب اختیار و بزرگى که پیروى مىشود، تجویز شده است. این توسعه در کاربرد، اختصاص به زبان عرب ندارد و در زبانهاى دیگر نیز رایج است.[33]
محدّثان و مفسّران شیعه، در تأیید نظر خود به چند دلیل استناد کردهاند:
1. اتّفاق نظر مورّخان مبنى بر اینکه نام پدر ابراهیم، تارخ یا تارح بوده است.[34]
2. روایات متواتر و مستفیضى که پدرانِ پیامبراسلام را از آدم تا عبدالله خداپرست مىداند؛[35] از جمله این روایت معروف که فریقین با اندکى اختلاف از پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله)نقل کردهاند: لَم یَزَل یَنقُلُنِىَ اللّهُ مِن أصلابِ الطّاهرینَ إلى أرحامِ المُطهّراتِ حَتّى أخرَجنى فى عالَمِکُم هذا لَمیُدَنِّسنى بِدَنَسِ الجاهِلیَّة[36] = خداوند همواره مرا از صُلب پدران پاک به رحم مادران پاک منتقل مىکرد تا متولّد شدم و هرگز مرا به آلودگىهاى جاهلیّت نیالود. بدون تردید، روشنترین آلودگى دوران جاهلیّت، شرک و بتپرستى بود که پدران رسول خدا از آن دور بودهاند. به نظر مجلسى، اخبارى که از طریق شیعه، براسلامِ پدران محمّد(صلى الله علیه وآله)دلالت مىکند، مستفیض، بلکه متواتر است.[37]
3. استغفار ابراهیم در اواخر عمر خود براى پدر و مادرش: «رَبَّنا اغفِرلِى وَ لِولِدَىَّ و لِلمؤمِنِینَ یَومَ یَقومُ الحِسَابُ = پروردگارا! روزى که حساب برپا مىشود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى» (ابراهیم/14، 41) بیانگر ایمان پدر و مادر ابراهیم است و اگر آنان مشرک مىبودند، او نمىتوانست برایشان آمرزش بطلبد؛ زیرا براساس آیه 113 توبه/9 پیامبر و مؤمنان حق ندارند براى مشرکانى که اهل دوزخند، استغفار کنند؛ هرچند از نزدیکان آنان باشند؛ از سوى دیگر در آیه 114 توبه/9 آمدهاست که وقتى ابراهیم از هدایت آزر مأیوس، ودشمنى او با خدا روشن شد، از او بىزارى جست: «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّ أمِنهُ». [38]
4.قرآن خطاببهرسول خدا مىفرماید:«الَّذِىیَرلـکَ حِینَ تَقُومُ و تَقَلُّبَکَ فِىالسَـجدینَ= آنکس که چون [به نماز]برمىخیزى، تو را مىبیند وحرکت تورادر میان سجدهکنندگان [مىنگرد]». (شعراء/26، 218 و 219) گروهى از مفسّران با استناد به برخى روایات گفتهاند: مقصود، حرکت رسول خدا در صلب خداپرستان از زمان آدم تا عبداللّه است[39]. طبرسى روایاتى را از امامباقر و امامصادق(علیهما السلام)در تأیید این گفته، نقل کرده است.[40]
5. ابوالفتوح رازى نیز دلیلى عقلى بر این امر اقامه نموده است: اگر پدران پیامبر، مشرک مىبودند، موجب مىشد که مردم گفته و دعوت وى را نپذیرند و از حضرت اطاعت نکنند و هرگاه به سرزنش کفر و شرک بپردازد، مردم بگویند: این عیب در پدران تو موجود است و چون خداى تعالى مشرکان را نجس مىخواند، کسى را باید براى طهارت آنان بفرستد که انسان پاکى او را زاده باشد.[41]
گروهى از اهلسنّت نیز آزر را پدر ابراهیم نمىدانند. آلوسى مىنویسد: بسیارى از سنّیان معتقدند که آزر عموى ابراهیم است، نه پدر او، ودر این موضوع، کتابهایى نوشته و ادّعا کردهاند: به دلیل فرموده رسول خدا که لمأزَل أنقلُ مِن أصلاب الطّاهِرین إلى أرحام الطّاهِرات، در میان پدران پیامبر، هیچ کافرى وجود ندارد؛ در حالى که مشرکان نجسند و انحصار طهارت به پاکدامنى بدون دلیل است. آلوسى در ادامه، اختصاص این دیدگاه را به شیعه ناشى از ضعف تحقیق مىداند[42]. سیوطى، نیز در مسالکالحنفاء بر این باور است که آزر، پدر ابراهیم نبوده؛ زیرا براساس روایات فراوانى، پدران رسولخدا از آدم تا عبداللّه بهترینهاى روزگار خود بودهاند. روایات فراوانى نیز هست که از زمان آدم و نوح تا رسول خدا، همواره افرادى به مقتضاى فطرت پاک و خداجوى خود، یکتاپرست بودهاند؛ آنگاه از این دو دسته روایات نتیجه گرفته که در میان پدران پیغمبر اسلام، مشرکى نبوده؛ زیرا با وجود خداپرست، مشرک «بهترین» نیست. او همچنین از فخررازى در اسرارالتنزیل نقل کرده که پدران پیامبران، کافر نبودهاند و آزر نیز عموى ابراهیم بوده نه پدر او.[43]
آزر در برابر ابراهیم:
آزر، از مروّجان و مدافعان سرسخت آیین بتپرستى بود؛ از این رو در جامعه شرکآلود بابل، نفوذ و اعتبار فراوانى داشت (مریم/19، 46) و ابراهیم که نزدیکترین خویشاوند خود را در خدمت شرک و بتپرستى مىدید، از هر فرصتى براى هدایت او بهره مىگرفت و با منطقى قوى و مؤدّبانه، به گفت و گو با وى مىپرداخت؛ چرا که هدایت او در ریشهکنى بنیاد شرک و بتپرستى نقش فراوانى داشت.
قرآن کریم در آیههاى 74 انعام/6؛ 41 تا 50 مریم/19؛ 85 تا 87 شعراء/ 26؛ 85 صافّات/ 37؛ 26 زخرف/43 و 4 ممتحنه/60 از احتجاج و گفتوگوى ابراهیم با آزر سخن مىگوید. در آیات 42 تا 45 مریم/19 بخشى از کوشش مشفقانه حضرت را این گونه بیان مىکند: «پدرجان! چرا چیزى را مىپرستى که نمىشنود و نمىبیند و خطرى را از تو دور نمىسازد؟ اى پدر! به راستى مرا از دانش [وحى]، چیزى [= حقایقى به دست]آمده که تو را نیامده است؛ پس از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت کنم. پدرجان! شیطان را مپرست که خداى رحمان را عصیانگر است. پدرجان! من مىترسم از جانب خداى رحمان، عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى»؛ امّا برهانهاى صریح و روشن ابراهیم در دل سخت آزر اثر نکرد و با عتاب و تهدید ابراهیم، بر عناد و کفر خود افزود: «قالَ أراغِبٌ أنتَ عَن ءَالِهَتِى یإبرهیمُ لَئِن لَمتَنتَهِ لاَرجُمَنَّکَ = گفت: اى ابراهیم! آیا تو از خدایان من متنفّرى؟ اگر باز نایستى، تو را سنگسار خواهم کرد». (مریم/19، 46) آزر تا به آتش انداختن خلیلالله با نمرودیان همراه بود و جاى تأمّل آن که نمرود از به سلامت رَستن ابراهیم از این توطئه، اظهار شگفتى کرده، مىگوید: اگر کسى خدایى مىگیرد، چه بهتر که خداى ابراهیم را برگزیند[44] یا به آزر مىگوید: فرزندت نزد خدایش چه گرامى است![45] ولى آزرِ بتپرست بر کفر خود پاى فشرد و تا صدور حکم تبعید ابراهیم از بابل، با نمرود همراه شد و خطاب به ابراهیم گفت: «وَاهجُرنِى مَلیّاً = براى مدّتى طولانىازمن دور شو» (مریم/19،46) ولى ابراهیم حلیم، هنگام هجرت و تودیع، بر آزر سلام کرد و با وعده استغفار براى او از وى جدا شد: «قالَ سَلـمٌ عَلیکَ سَأَستَغفِرُ لکَ رَبِّى إِنَّهُ کَانَ بِى حَفِیّاً = درود بر تو باد! به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم؛ زیرا او همواره با من پرمهر بوده است.» (مریم/19، 47)
استغفار ابراهیم براى آزر:
گویا اهتمام ابراهیم به ایمان آزر، او را بر آن داشت تا در کوشش هدایتگرانه خود تا مرز استغفار براى آزر پیش رود: «وَاغفِر لاَِبِى إنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّینَ =[خداوندا!]بر پدرم ببخشاى که او از گمراهان است.» (شعراء/26، 86) در اینجا این پرسش مطرح مىشود که چرا ابراهیم براى آزر مشرک و بتپرست آمرزش طلبید؛ در حالىکه در قرآن چنین آمده است: «ماکانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا أَن یَستَغفِروا لِلمُشرکِینَ وَ لَو کانُوا أُولِى قُربى مِن بَعدِ ما تَبیَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحبُ الجَحِیمِ = براى پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند، سزاوار نیست براى مشرکان، پس از آن که بر ایشان آشکار شد که اهل دوزخند، آمرزش طلبند؛ هرچند خویشاوند آنان باشند». (توبه/9، 113) دانشوران اسلامى بر این امر اتّفاق نظر دارند: براى مشرکى که در حال شرک و کفر از دنیا رفته، طلب آمرزش جایز نیست؛ ولى در جواز استغفار براى مشرک زنده اختلاف نظر دارند.تفسیر عبارت «مِن بعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُم أَصحبُ الجَحِیمِ» در این اختلاف مؤثّر بوده است:
الف. گروهى با استناد به عبارت یاد شده، استغفار براى مشرکان را تا زمانى که زندهاند، جایز دانستهاند؛ زیرا جهنّمى بودن مشرک تا پیش از مرگ روشن نیست؛ چون تا زمانى که زنده است مىتواند از شرک دست بردارد و در مسیر حق قرار گیرد؛ بنابراین مىتوان براى او آمرزش خواست و ابراهیم تا زمانى که آزر زنده بود، برایش استغفار مىکرد؛ ولى وقتى بر شرک و بتپرستى مُرد و جهنّمى بودن او آشکار شد، از او بىزارى جست؛ همانگونه که در آیه بعد آمده است: «وَما کانَ استِغفارُ إبرهِیمَ لأبِیهِ إِلاَّ عَن مَوعِدَة وَعَدَها إیّاهُ فلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدوٌ لِلّهِ تَبَرّأ مِنهُ = و طلب آمرزش ابراهیم براى پدرش، فقط به جهت وعدهاى بود که به او داده بود و هنگامى که برایش روشن شد وى دشمن خدا است، از او بىزارى جست». (توبه/9، 114) مؤیّد این رأى، گفته ابنعبّاس است که ابراهیم، پیوسته براى آزر استغفار مىکرد تا او مُرد و چون در حال شرک از دنیا رفت، بر حضرت آشکار شد که او دشمن خدا است و آن وقت از او بىزارى جست.[46] مجاهد، قتاده و ضحّاک نیز مىگویند: با مرگ آزر در حال شرک، بر ابراهیم آشکار شد که او دشمن خدا است.[47] برخى از اینکه موضوع استغفار ابراهیم در آیه 86 شعراء/26 پس از گفتوگو با بتپرستان طرح شده، نتیجه گرفتهاند که استغفارِ حضرت، پیش از خروج از بابل و در زمان حیات آزر بوده است؛ ازاینرو، احتمالِ استغفارِ پس از مرگ یا پس از خروج از بابل را نمىپذیرند.[48] بیضاوى، در ذیل آیه «مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُم أَصحبُ الجَحیمِ» (توبه/9، 113) مىگوید: جهنّمى بودن افراد فقط در صورت مردنشان به حال کفر آشکار مىشود. وى آیه را دلیل بر جواز استغفار براى مشرکان در حال حیات دانسته و این استغفار را به طلب توفیق در ایمان معنا کرده است[49]. آلوسى نیز آشکار شدن جهنّمى بودن را در صورتى مىداند که کافر بر کفر بمیرد و یا جهنّمى بودن او از طریق وحى آشکار شود؛ از این رو، وى این آیه را دلیل جواز و صحّت استغفار براى مشرکان زنده مىشمرد.[50] برخى مفسّران معاصر نیز «تَبیَّن» را به مرگ یا اعلام خداوند تفسیر نمودهاند و نتیجه مىگیرند که استغفار براى مشرک جایز است؛ چه رسد براى کسى که در حال جست و جو و بررسى حقیقت است و یا کسى که با وعده استغفار به حق گرایش مىیابد. ابراهیم نیز از گفته آزر (فَاهجُرنِى مَلِیّاً = براى مدّتى طولانى از من دور شو) استفاده کرده بود که آزر در این مدّت، قصد تحقیق و تفحّص از حق را دارد؛ از این رو به او وعده استغفار داد:«سأستَغفِرُ لَکَ رَبِّى.» (مریم/19، 47)[51] آلوسى، در پاسخ کسانى که استغفار براى مشرک را جایز نمىدانند، مىگوید: استغفار اگر حرام باشد، با وعده برطرف نمىشود.[52]
ب. بیشتر مفسّران، با استناد به آیه 113 توبه/9 استغفار براى مشرکانِ زنده را جایز ندانسته و تبیّنِ دوزخى بودن کافران را به اظهار کفر و شرک و اصرار بر آن مىدانند؛ از این رو، درصدد توجیه استغفار ابراهیم براى آزر مشرک برآمدهاند. 1. شیخ طوسى مىگوید: آزر وعده ایمان و ابراهیم وعده استغفار داد؛ آن گاه آزر، ابراز ایمان و ابراهیم براى او استغفار کرد؛ سپس خداوند به او وحى کرد که ایمان آزر منافقانه بوده است، وابراهیم از او تبرّى جست.[53] 2. ابوالفتوح معتقد است: آزر به ابراهیم وعده ایمان داد و حضرت براى او به صورت مشروط، استغفار کرد: «اللّهُمَّ اغفِر لاَِبِى إِذا ءَامَنَ.» [54] 3. به نظر زمخشرى، ابراهیم به پدرش وعده استغفار داد و مادامى که امید به هدایت وى داشت، براى او استغفار مىکرد و شاید او گمان داشت استغفار براى کافرى که به هدایت وى امید است، جایز باشد؛ چرا که عقل آن را تجویز مىکند و دلیل شرعى هم بر منع آن نبود.[55] 4. برخى دیگر از مفسّران معتقدند که آزر وعده ایمان داد و ابراهیم براى او استغفار کرد تا ایمان وى محقّق شود و بعد که ایمان نیاورد، از او تبرّى جست.[56] 5. برخى گفتهاند: مقصود از استغفار ابراهیم براى آزر، دعوت او به ایمان بوده است.[57] 6. گروهى توجیه کردهاند که ابراهیم براى آزر، استغفار نکرد؛ بلکه وعده استغفار داد[58] و آنچه جایز نیست، استغفار است. ابوالفتوح، این قول را خلاف ظاهر قرآن مىداند؛ زیرا از قرآن استفاده مىشود که ابراهیم به وعده خود عمل کرد.[59] 7. به گفته برخى مفسّران؛ ابراهیم، آزر را مؤمن مىپنداشت و همواره براى او استغفار مىکرد؛ ولى در روز قیامت براى او آشکار مىشود که آزر ایمان نداشته است؛ ازاین رو، ازاو بىزارى مىجوید.[60] 8. حسن بصرى از آیه 114 توبه/9 استفاده کرده که استغفار براى مشرک در صورتىکه وعده ایمان آوردن دهد، جایز است.[61]
اکنون از موجّه بودن استغفار ابراهیم براى آزر مىتوان نتیجه گرفت که براساس آیه «قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنةٌ فِى إبرهیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذ قَالوا لِقَومِهِم إَنّا بُرَءَآؤُا مِنکُم... إِلاَّ قَولَ إبرهیمَ ِلأَبیهِ لاََستَغفِرَنَّ لَکَ وَ ما أملِکُ لَکَ مِنَ اللّهِ مِن شَىء = به طور قطع براى شما در [پیروى از]ابراهیم و کسانىکه با اویند، سرمشقى نیکو است، جز در سخن ابراهیم که به پدر خود گفت: حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست با آن که در برابرخدا اختیار چیزى را براى تو ندارم» (ممتحنه/60،4) ابراهیم در همه امور براى مؤمنان اسوه است و چنانکه گروهى از مفسّران احتمال دادهاند، جمله «إلاّ قولَ إبرهیم» استثنا از فرمان خدا به اُسوه گرفتن ابراهیم نیست؛ بلکه استثنا از مضمون جمله یاد شده (إِنّا بُرَءَآؤُا منکم: بىزارى از قوم) است؛ البتّه بسیارى از مفسّران، چون طبرى،[62] طوسى،[63] طبرسى[64] و فخررازى،[65] استثنا را از تأسّى به ابراهیم دانسته و استفاده کردهاند که حضرت در همه امور، جز در استغفار براى آزرِ مشرک و بتپرست براى مؤمنان اسوه است. در پاسخ این گروه گفته شده که پیامبر بزرگى چون ابراهیم، در تمام امور اسوه و سرمشق است و اگر همان شرایط آزر در بعضى از مشرکان دیگر هم باشد مىتوان براى آنها استغفار کرد.[66] سیدمرتضى گفته است: استثنا از تأسّى به ابراهیم در آیه یاد شده، به این منظور است که مؤمنان توجّه کنند که استغفار ابراهیم براى آزر، پس از وعده او به پذیرش ایمان و اظهار آن بوده است که در این صورت، استغفار نیکو است.[67] آزر، در 250 یا260 سالگى در حرّان، یکى از شهرهاى عراقدرگذشت.[68]
منابع:
الاتقان فى علوم القرآن؛ اعلام القرآن؛ الامالى، طوسى؛ انوارالتنزیل، بیضاوى؛ بحارالانوار؛ البرهان فى تفسیر القرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبرى؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نمونه؛ تنزیه الانبیاء؛ جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لأحکامالقرآن، قرطبى؛ روحالمعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ الصحاح؛ الفرقان فى تفسیر القرآن؛ قاموس قرآن؛ عرائس المجالس فى قصص الانبیاء؛ الکامل فى التاریخ؛ الکتاب المقدّس؛ الکشّاف؛ کشفالاسرار و عدّةالابرار؛ لسانالعرب؛ مجمعالبیان؛ مسالک الحنفاء؛ المعارف؛ معجم مقاییساللغه؛ المعرّب من الکلام الاعجمى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ ینابیع الاسلام.
پی نوشت:
[1] لسانالعرب، ج1، ص132، «أزر».
[2] الصحاح، ج2، ص578، «آزر».
[3] المعرّب، ص21، «آزر».
[4] الاتقان، ج 1، ص 291.
[5] ینابیع الاسلام، ج1، ص56.
[6] قرطبى، ج7، ص16.
[7] الصحاح، ج2، ص578، «آزر»؛ قرطبى، ج7، ص16.
[8] مقاییس، ج1، ص102، «أزر»؛ قرطبى، ج7، ص16.
[9] التحقیق، ج1، ص76، «آزر».
[10] ینابیعالاسلام، ج1، ص56.
[11] الکشّاف، ج2، ص39؛ قرطبى، ج7، ص16.
[12] قرطبى، ج7، ص17.
[13] همان، ص16.
[14] کشفالاسرار، ج8، ص285.
[15] سفر تکوین، 11: 10 ـ 32.
[16] البرهان، ج2، ص437.
[17] اعلام القرآن، ص16.
[18] التبیان، ج4، ص175.
[19] تاریخ طبرى، ج1، ص142؛ المعارف، ص30؛ الکامل، ج1،ص 82.
[20] بحارالانوار، ج12، ص42 و ج15، ص36.
[21] کتاب مقدّس، پیدایش 11: 25.
[22] جامعالبیان، مج5، ج7، ص317.
[23] التفسیر الکبیر، ج 13، ص 37.
[24] کشفالاسرار، ج3، ص409.
[25] الکشّاف، ج2، ص39.
[26] جامعالبیان، مج5، ج7، ص317.
[27] التفسیر الکبیر، ج13، ص38.
[28] قصص الانبیاء، ص63.
[29] التبیان، ج4، ص175 و ج7، ص129.
[30] همان، ج4، ص175؛ مجمعالبیان، ج4، ص497.
[31] بحارالانوار، ج15، ص117.
[32] مفردات، ص57، «اَب».
[33] المیزان، ج7، ص162 ـ 165.
[34] مجمعالبیان، ج4، ص497.
[35] همان؛ بحارالانوار، ج12، ص49.
[36] مجمعالبیان، ج4، ص497؛ التفسیرالکبیر، ج13، ص39 وج24، ص174.
[37] بحار الانوار، ج12، ص49.
[38] نمونه، ج5، ص304؛ روحالمعانى، مج7، ج11، ص50.
[39] التبیان، ج8، ص68.
[40] مجمعالبیان، ج7، ص324.
[41] روضالجنان، ج7، ص340.
[42] روحالمعانى، مج5، ج7، ص283.
[43] مسالک الحنفا، ص19.
[44] بحارالانوار، ج12، ص39.
[45] الامالى، طوسى، ص659؛ بحارالانوار، ج12، ص39.
[46] جامعالبیان، مج7، ج11، ص62.
[47] همان، ص63.
[48] قاموس قرآن، ج1، ص73.
[49] بیضاوى، ج3، ص176.
[50] روحالمعانى، مج15، ج28، ص105 و 106.
[51] الفرقان، ج10 و 11، ص320 و 321.
[52] روحالمعانى، مج15، ج28، ص105.
[53] التبیان، ج5، ص309.
[54] روضالجنان، ج10، ص60.
[55] الکشّاف، ج 2، ص 315.
[56] التفسیر الکبیر، ج16، ص210.
[57] همان.
[58] روضالجنان، ج10، ص60.
[59] روض الجنان، ج10، ص60.
[60] جامعالبیان، مج7، ج11، ص64.
[61] التبیان، ج9، ص580؛ تنزیه الأنبیا، ص55.
[62] جامعالبیان، مج14، ج28، ص80.
[63] التبیان، ج9، ص580.
[64] مجمعالبیان، ج9، ص407.
[65] التفسیر الکبیر، ج29، ص300.
[66] نمونه، ج 24، ص 20.
[67] تنزیه الأنبیاء، ص55.
[68] اعلام القرآن، ص16.
برگرفته از http://www.maarefquran.com نوشته على اکبر ارجى، على خراسانى
نظر شما