جمشید آموزگار
جمشید آموزگار، فرزند حبیبالله آموزگار، متولد 1302 در تهران. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران به پایان برد و وارد دانشکدههای فنی و حقوق گردید، ولی قبل از اتمام دورة دانشکدهها، در بحبوحة جنگ بینالملل دوم، برای ادامة تحصیل عازم آمریکا گردید و در دانشگاه کرنل ثبت نام نمود. تحصیلات خود را در رشتة مهندسی بهداشت که در آمریکا از علوم نوپا کرد پایان داد و در این رشته درجة دکترا گرفت. چندی در دانشگاههای آمریکا به تدریس پرداخت. در سال 1330 به ایران بازگشت و داوطلب تدریس در دانشکدة فنی گردید، ولی شورای دانشگاه مدرک تحصیلی او را کافی ندانست و صلاحیت علمیاش را برای تدریس در دانشگاه نپذیرفت.
پس از جنگ بینالملل دوم، آمریکا برای تحکیم پایگاه خود در ایران و توسعه و گسترش نفوذ در این منطقه، سازمانی به نام اصل 4 تأسیس کرد. ظاهراً هدف این سازمان دادن کمکهای بلاعوض به دولت ایران برای برنامههای عمرانی بود. ولی در پشت پرده، پایگاهی برای اعمال سیاست خاص آمریکا در ایران بود. کارکنان ایرانی این سازمان فارغالتحصیلان دانشگاههای آمریکا بودند. جمشید آموزگار وارد اصل 4 شد و پس از مدتی کوتاه، معاونت ادارة مهندسی بهداشت که در تخصص او بود، به وی واگذار شد.
آموزگار جزء اولین دسته از جوانان طرفدار آمریکا بود که شغل سیاسی نسبتاً مهمی در حکومت گرفت و آن شغل معاونت وزارت بهداری بود. دکتر جهانشاه صالح که خود تحصیلکردة آمریکا و از طرفداران سیاست آن کشور در ایران بود، وزارت بهداری را بر عهده داشت. وی در 1334 جمشید آموزگار را به معاونت خود برگزید و به این ترتیب اولین سنگ شالودة ترقی سیاسی آموزگار گذاشته شد.
جمشید آموزگار سه سال در سمت معاونت وزارت بهداری بود، آنگاه ارتقاء مقام یافت و در 1337 در کابینة منوچهر اقبال به وزارت کار منصوب گردید. در 1338 سمت او در کابینه تغییر یافت و از وزارت کار به وزارت کشاورزی رفت، قانون اصلاحات ارضی را به تصویب رسانید و تا نیمة 1339 در آن سمت باقی بود.
در 1342 در کابینه حسنعلی منصور به توصیه و اصرار شاه به وزارت بهداری منصوب شد. در 1343 در کابینة امیرعباس هویدا سمت خود را حفظ کرد. در اردیبهشت 1344 از طرف نخستوزیر به وزارت دارائی، که وزیر نداشت، منصوب شد و قریب 8 سال در رأس این وزارتخانه قرار داشت و قانون جدید مالیات بر درآمد را از تصویب مجلس گذراند.
در این سمت بود که با مسئله نفت آشنا شد و نمایندگی ایران در مجامع بینالمللی در مورد تولید و قیمت نفت به او سپرده شد. تدریجاً در این مقام شهرت زیادی در دنیا به دست آورد و از لحاظ بینالمللی سرشناس شد. در جلسات اوپک غالباً نمایندگان سایر کشورها از او تبعیت میکردند.
او که خود داعیة نخستوزیری داشت، در دوران وزارت دارائی همیشه با هویدا در جنگ و جدال بود و کارهای وزارت دارائی را مستقلاً انجام میداد. مبارزة پنهانی آن دو پس از چند سال علنی شد، اما هویدا توانست بخش مهمی از سازمانهای وابسته به وزارت دارائی را از قلمرو وزارت او جدا کند و از قدرت اجرائی وزارت او به طرز محسوسی بکاهد.
در اردیبهشت 1353 تغییر سمت داد و به وزارت کشور و سرپرستی سازمان امور اداری و استخدامی کشور برگزیده شد. کار وی مستقیماً زیر نظر شاه قرار گرفت و در این دو مسئولیت مهم استقلال پیدا کرد و تا حدّی از زیر نفوذ نخستوزیر (هویدا) خارج شد. مسائل نفتی و شرکت در مجامع بینالمللی اوپک کماکان با او بود.
در وزارت کشور مستقلاً دست به انتصابهای زیادی زد و معاونین وزارت کشور و استانداران را تغییر داد، ولی در این تغییرات ناتوانترین، بیاطلاعترین و بیتجربهترین افراد را برای معاونت و استانداری انتخاب کرد؛ بطوری که پس از مدتی کوتاه به اشتباه خود پی برد و برای جبران دست به انتصابات دیگری زد، اما چون انتصابات را با رأی مستبدانه خود و بدون مشورت با مشاوران خبیر انجام میداد، انتصابات دومش نه تنها جبران اشتباه اول را نکرد، بلکه بر شدت بحران مشکلات وزارت کشور نیز افزود.
در 1354 که به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در جلسات اوپک در وین شرکت کرده بود، به اتفاق سایر اعضای اوپک به وسیلة کارلوس تروریست مشهور بینالمللی به گروگان گرفته شد و چند روزی در منتهای خفت و خواری در اسارت بودند، تا سرانجام با وساطت بعضی از کشورها و پرداخت مقدار قابل ملاحظهای پول آزاد شدند. ولی آثار ناشی از این گروگانگیری و مصائبی که در آن چند روز به وی وارد شده بود، از لحاظ عصبی غیرعادی به نظر میرسید.
در 1355 به جای امیر عباس هویدا به دبیرکلّی حزب رستاخیز انتخاب شد. در کابینه نیز سمت وزیر مشاور یافت و با مقدماتی که از چند ماه قبل فراهم شده بود، هویدا به وزارت دربار رفت و او در مرداد ماه 1356 از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه شد. او اعضای کابینة خود را از تکنوکراتهای بی تجربه انتخاب کرد یا شاید اینها را به او تحمیل کردند. یک سال رئیس دولت بود. فضای باز سیاسی که از مدتی قبل مقدماتش فراهم شده بود در دوران زمامداری او موجبات انقلاب ایران را فراهم آورد. شهرهائی چون قم و تبریز و اصفهان به پا خاستند. دولت برای سرکوبی مردم به حکومت نظامی متوسل شد و برخورد نظامیان با مردم به پا خاسته رو به افزایش نهاد. سرانجام فاجعة غمانگیز سینما رکس آبادان پیش آمد که قریب پانصد نفر از مردم بیگناه در آن حریق مدهش از بین رفتند. کابینة آموزگار در مقابل سیل خروشان مردم تاب نیاورد و پس از سیزده ماه زمامداری در دورهای که شاید یکی از سختترین بحرانهای سیاسی تاریخ این کشور را به خود دیده است، کناره گرفت و سکان کشتی طوفان زده را به دست دیگری سپرد و خود پس از چندی راه آمریکا در پیش گرفت و از صحنة آشکار سیاست بیرون رفت.
در تاریخ مشروطیت ایران هیچ وزیری به اندازة او وزارت نکرده است. مجموعاً هفده سال بر مسند وزارت تکیه زده است. خود را از همه بالاتر میدانست. ظاهراً وطنخواه بود، ولی هرگز در ایران برای خود تدارک زندگی ندید. حتی از خریدن یک متر زمین هم خودداری کرد. هیچ نوع سرمایهگذاری نداشت. در 1339 که از کار دولت کنار گذاشته شد، با چند تن از دوستانش شرکت مقاطعهکاری تأسیس کردند. کارشان رونق گرفت، ولی بزودی از آنها جدا شد، شاید هم سهام خود را به نام دیگری نمود.
اولین مشکل آموزگار در دوران نخستوزیری، انتخاب وزیران کابینه بود. وی در انتخاب وزیرانش مختار نبود؛ نیمی از آنان از اعضاء کابینة هویدا بودند که بنا به اصرار و خواستة هویدا و شاه به وی تحمیل شده بودند. نیمی دیگر را با مشورت محمد یگانه دوست دیرینش که از دوران تحصیل در آمریکا با یکدیگر مناسبات نزدیکی داشتند و همچنین علی فرشچی رئیس دفتر و پیشکارش از بین تکنوکراتهای بیتجربه که فقط به مدارک علمی آنها توجه شده بود انتخاب نمود. مشکل دیگر آموزگار، وجود امیرعباس هویدا در وزارت دربار بود. هویدا با جانشین خود مناسبات حسنهای نداشت و از سالیان قبل بو برده بود که ممکن است روزی او جانشین وی شود. از همین نظر در وزارت دربار که نزدیکی بیشتری با شاه داشت، تحریکاتی علیه آموزگار به عمل میآورد. مخصوصاً نظریاتی که به شاه ارائه مینمود و شاه به آموزگار دستور اجرای آن را میداد، تماماً به ضرر آموزگار بود. نخستوزیر وقت گاهی متوجه دستورهای مغرضانه میشد، ولی آن قدرت و توانائی در وی وجود نداشت تا از اجرای آن سرباز زند. در نخستین روزهای نخستوزیرش برنامة فضای باز سیاسی را که از مدتها قبل مقدماتش فراهم شده بود به اجرا گذاشت. این برنامة فضای باز سیاسی را که از مدتها قبل مقدماتش فراهم شده بود به اجرا گذاشت. این برنامه ابتکار و خواستة جمشید آموزگار و صحنه گردانان سیاست ایران نبود، بلکه دولت
آمریکا آن را برای بقای شاه و پسرش ظاهراً داروئی نجات بخش میدانست. این احتمال هم وجود دارد که زمامداران ایران، سیاست کلی دولت وقت آمریکا را آن قدر نسنجیده و شتابزده به اجرا گذاشتند که هر عملی برای حسن اجرای آن به کار رفت، به سوء عمل تبدیل گردید.
به دنبال فضای باز سیاسی در تهران و شهرستانها تظاهراتی به وقوع پیوست. در نیمة دوم 1356 تظاهرات دانشجویان و بازاریان و جامعة روحانیت مبارز به اوج رسید، ولی دولت حتی المقدور از برخورد جدّی با آنان و استعمال اسلحه خودداری میکرد، ولی از 1357 دولت برای فرو نشاندن قیام مردم متوسل به سلاحهای گرم شد. وقایع خونبار قم، تبریز، یزد، اصفهان و سایر شهرهای ایران صدها کشته بر جای گذارد و در چند شهرستان حکومت نظامی استقرار یافت. سرانجام به آتش کشیدن سینما رکس آبادان و کشته شدن قریب پانصد نفر مردم بیگناه، خشم عمومی را نسبت به شاه و دولت به اوج رسانید. آموزگار در مقابل آن همه مشکلات تاب مقاومت نیاورد و نتوانست ثمرة محصولی را که خود کشت کرده بود در حکومت خویش ببیند و از ریاست دولت کنارهگیری نمود و جای خود را به شریف امامی داد و یک ماه بعد راه آمریکا را در پیش گرفت.(1)
آموزگار ظاهراً از سرسپردگان رژیم پهلوی و شاه بود، ولی در چند سال آخر در خفا از شاه انتقاد میکرد، حتی در جمع دوستان نزدیک خود از ناسزا گفتن به وی خودداری نمیکرد و گاه کلیة بدبختیها را مولود دخالتهای ناروای او و خودخواهیاش میدانست. به عکس شاه تا آخرین دقایق خود آموزگار را مهرهای قادر و توانا میپنداشت و معتقد بود اگر با استعفای او موافقت نمیکرد شاید حوادث بعدی به وقوع نمیپیوست.
آموزگار مردی خودخواه، لجوج، ممسک و از مسائل اجتماعی بیاطلاع بود. در عوض هوشی سرشار و حافظهای قوی داشت. به علت نداشتن معاشرت وسیع با اشخاص و نداشتن ارتباط با محافل و افرادی که تا حدی نبض جامعه را در دست داشتند، از جامعه و آنچه در آن میگذشت بیاطلاع بود. در روز با عدة معدودی به گفتگو مینشست و منبع تمام اطلاعات وی همان چند نفر بودند. به همین دلیل همیشه تصمیم گیریهایش غلط بود. آموزگار به هنگام تحصیل در آمریکا با دختری که آلمانیالاصل و تبعة آمریکا بود و در دانشگاه تحصیل میکرد پیوند زناشوئی بست، اما صاحب اولادی نشدند. همسر وی در نخستین سالهای ازدواج به بیماری استخوان دچار شد و غالباً در بستر بیماری بود. تلاش شوهرش برای بهبود او به جائی نرسید. وی زنی سادهدل و محزون بود، به کارهای نیکو و خدمت به بشر میل و رغبتی فراوان داشت. چند کودک بیسرپرست را با هزینة خود نگهداری میکرد و به قدر استطاعت در میان مردم فقیر جنوب شهر خواروبار و لباس تقسیم مینمود. از تجملات زندگی دوری میجست و از تشریفات بیزار بود. خدا عالم است که کارهای نوعدوستانهاش از روی اعتقاد و اخلاص بوده یا به قصد جلب توجه بوده است. آنچه مسلّم است این است که در چند سالی که در ایران اقامت داشته، هیچگونه عملی از او دیده نشده که مغایر با موازین اخلاقی بوده باشد و هیچگاه به عکس بسیاری از همسران رجال سیاسی در امور کشور دخالت نمیکرده است. شاید علتش این بود که آشنایان خاصی در ایران نداشت اگر ایل و تبار او ایرانی یا در ایران بودند، احتمالاً همان کارهائی را میکرد که بسیاری از همسران رجال سیاسی کردند.
پاورقی:
برای اطلاع از حوادث و وقایع دوران نخستوزیری جمشید آموزگار به کتاب دو سال آخر تألیف موحد از انتشارات امیرکبیر مراجعه شود.
منابع:
1. کتاب شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، نوشتة باقر عاقلی، انتشارات گفتار، 1380.
نظر شما