راهکارهاى تحقق انسجام اسلامى
در بحث وحدت و انسجام اسلامى جاى این پرسش است که براى اتحاد و همبستگى مسلمانان چه باید کرد؟ آیا نوشتن کتاب و مقاله، برگزارى همایش، و سخن گفتن از اهمیت و ضرورت وحدت و نقل آیات و روایات فراوان در این زمینه کافى است؟ آیا نمىبایست درصدد ارائه طرحهاى عملى و به قول مقام معظم رهبرى «منشور وحدت» باشیم که همه فِرَق و مذاهب اسلامى در عین حفظ عقاید مذهبى خود بتوانند در صف واحدى قرار گیرند و بنیان استوار اتحاد و انسجام اسلامى را برپا دارند؟
طلایهداران اتحاد اسلامى در یکى دو قرن اخیر به ویژه در تاریخ معاصر، در این راه، گامهایى را برداشتهاند و راههاى را ارائه دادهاند و در راه ایجاد وحدت و انسجام اسلامى دست به اقداماتى عملى و عینى زدهاند. و موارد زیادى را به عنوان راهکارهاى تحقق و انسجام اسلامى ذکر کردهاند که در اینجا به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
1- نهادینهسازى اصول مشترک
نخستینگام براى دستیابى شیعه و سنى به اتحاد و همبستگى، نهادینهسازى اصول مشترک بین آنان است. توحید و یگانگى خداوند، نبوت، معاد و حیات پس از مرگ، اصول مشترکى است که همگان بدان باور دارند ولى در صحنه عمل به فراموشى سپرده شدهاند.
این اصول بیشتر حالت فردى به خود گرفته و به صورت باورهاى ذهنى و فردى درآمدهاند و هیچ کارکرد اجتماعى و بیرونى ندارند. در حالى که این اصول هویت و کارکرد اجتماعى دارند. در زمان رسول خدا (ص) این اصول بناى حرکت اجتماعى، ساماندهى، شکلگیرى پیوندها بستگىها و داد و ستدهاى انسانى بود و در روابط، مسئولیتها و حقوق خصوصى و عمومى، اساسى و بین المللى مسلمانان چونان قاعده و قانون عمل مىکرد. لذا بر شیعه و سنى لازم است: نخست آنکه این اصول را از باور ذهنى و فردى به باورهاى عینى اعتقادى اجتماعى تغییر دهند پس از آن، فراتر از باور صرف بسان قاعده و قانون داد و ستد اجتماعى، بدانها عمل کنند. تنها در این صورت است که مسلمانان به هم نزدیک و همفکرى و همدلى و همسویى در مرحله عمل به حقیقت مىپیوندد. و در غیر این صورت شاهد تنشها و برخوردها در حیات اجتماعى - سیاسى مسلمانان خواهیم بود. همین ضرورت سبب شد که علامه شرفالدین علماى امت اسلامى را به این اصول توجه دهد و فراموشى آن را مصبتى بزرگ براى ملت اسلامى بداند: (1)
«افسوس صد افسوس که برادران مسلمان که به مبداء باور دارند و به یک دین، حضورشان در پهنه حیات، همیشه حضور دشمنانه بوده است. پیوسته با هم درگیر شده و بسان مردم بىفرهنگ، درگیرى را به اوج رسانیدهاند.» (2)
کاشف الغطاء توجه به قرآن و پیروى از نصوص آن را به عنوان یکى دیگر از مشترکات براى رسیدن به یکدلى، همفکرى و همسویى کافى دانسته و یادآور مىشود:
«پس از آنکه مسلمانان بر وجوب اخذ و پیروى از نصوص قرآن کریم اتفاق دارند، دیگر چه عذرى براى این همه دورى و دشمنى متقابل دارند؟ قرآن کافى است براى وحدت و گردآوردن ایشان، حال اختلاف در غیرآن به هر پایه که مىخواهد برسد. زیرا قرآن مانند رابطهاى و رشتهاى محکم، آنان را در بسیارى از اصول و فروع جمع مىکند، آنان را در محکمترین روابط، یعنى توحید، نبوت، قبله و جز اینها از ارکان و دعائم اسلام، مشترک مىسازد. اختلاف رأى در فهم و استنباط از قرآن در پارهاى از مسائل، از قبیل اختلاف در اجتهاد است که باعث دشمنى و کینه نسبت به هم نمىشود.» (3)
سپس ایشان براى رفع توهم مىگوید: اختلاف اسلامى بین شیعه و سنى مسئله امامت است، که شیعه آن را اصلى از اصول و معتقد به نصّ و نصب از سوى رسول خدا (ص) است. در برابر اهل سنت امامت را خارج از اصول و اختلاف دارند در این که آیا نصب امام بر امت واجب است یا صرفاً مسألهاى سیاسى است که ربطى به دین ندارد. سپس آن بزرگوار یادآور مىشود:
«حال با این فاصله وسیع آیا کسى از شیعه را مىیابى که بگوید: کسى که قائل به امامت نباشد مسلمان نیست، (کلّا و معاذاللَّه)، یا کسى از اهل سنت را مىیابى که بگوید قائل به امامت خارج از اسلام است (لا وکلّا) پس قول به امامت و عدم آن با وحدت جامعه اسلامى و احکام قعطى آن، از قبیل حرمت خون و مال و عرض مسلمان و لزوم برادرى و حفظ حرمت یکدیگر و عدم جواز غیبت و بسیارى از امثال آن از حقوق مسلمان برمسلمان، برخورد ندارد و بدان صدمه نمىزند.» (4)
علامه سید شرفالدین، در کتاب «الفصول المهمه فى تألیف الامه» که مىتوان از آن به عنوان منشور اتحاد و انسجام اسلامى یاد کرد، شرحى مبسوط در همین زمینه آورده است و اقوال و عبارتهایى را از علماى شیعه و اهل سنت نقل کرده که آنان به مسلمان بودن شیعه و اهل سنت حکم کردهاند و احترام متقابل را واجب شمردهاند. (5)
2- احترام علماى اهل سنت و شیعه نسبت به یکدیگر
یکى از راههاى وحدت و همبستگى میان مسلمانان، احترام متقابل شیعیان و اهل سنت به ویژه عالمان آنان به یکدیگر است. عالمان مذاهب باید به باورهاى طرف مقابل نیز احترام بگذارند و ادب در گفتار و نوشتار را رعایت کنند. به گونهاى بگویند و بنویسند که احساسات دیگران را جریحهدار نکنند. این سنت حسنه در گذشته در میان علماى فریقین معمول بوده است: حافظ ابروى شافعى، مولف مجمع التواریخ مىنویسد:
«میان جمالالدین المطهر (علامه حلى) و مولانا نظام الدین، مناظرات بسیار واقع شد. و مولانا نظامالدین، احترام او عظیم کردى، و در تعظیم او مبالغت نمودى و مباحثات ایشان از جهت استفادت و افادت بود، نه بر طریق جدل و لجاج و عناد. و شیخ جمال الدین حسن بنالمطهر، هرگز برطریق تعصب بحث نکردى و در توقیر و تعظیم صحابه رضواناللَّه علیهم، مبالغت فرمودى و اگر کسى در حق صحابه کلمهاى بد گفتى، منع تمام فرمودى و رنجش کردى.» (6)
عالمان بزرگ شیعى، در برخوردهاى علمى و غیرعلمى به عالمان و همچنین توده مردم اهل سنت احترام مىگذاشتند و بىاحترامى به باورهاى آنان را روا نمىدانستند.
از باب نمونه، نقل شده است که یکى از آقایان ابواب فقه را به نظم درآورده بود و آن را چاپ کرد، نزد آیت الله بروجردى آورد. در اول کتاب توهین به خلفا شده بود. ایشان فرمودند: «نشر این کتاب حرام است» آن آقا، اشعار اول کتاب را تغییر داد. آن وقت ایشان اجازه نشر آن کتاب را دادند. (7) به نقلى دیگر ایشان به مؤلف دستور دادند که اشعارى که به خلفا اهانت شده حذف کنید سپس مجدداً آن را چاپ کنید هزینه و مخارج آن نیز به عهده من.» (8)
این قضیه بیانگر اهتمام آن بزرگوار نسبت به وحدت مسلمانان است. و نیز نقل شده به هنگام جنگ بین اسرائیل و مصر یکى از علما در اصفهان منبر مىرفته و به خلفا تعریض داشته است. آیتاللَّه بروجردى از اوضاع اصفهان اظهار ناراحتى کرده و فرمودهاند:
«در این وقت که اسرائیل به مسلمانان حمله کرده است و آنان را قتل عام مىکند و سرزمینهاى مسلمانان را اشغال مىکند، راه انداختن جنگ بین شیعه و سنى چه معنى دارد؟ این کار درستى نیست.» (9)
آیتاللَّه شهید صدر، نیز در برخوردها و آثار خود به اهل سنت احترام مىگذاشت.
از باب نمونه در نخستین صفحه از کتاب «فدک اهل البیت» با احترام از خلیفه اول نام مىبرد (10) و در سراسر کتاب نیز، همین شیوه را ادامه مىدهد. (11)
در آخرین پیام خود نیز، از خلفا به عنوان «خلفاى راشدین» (12) یاد کرده و توده اهل سنت را بسان شیعیان، برادران و فرزندان خود خوانده است:
«اى برادر و فرزند سنىام من با تو همراهم، به همان اندازه که با تو اى برادر و فرزند شیعهام همراهم.... طاغوت و اربابان او مىکوشند که به فرزندان نیکو و عزیز ما چنین القاء کنند... که مسئله، مسئله شیعه و سنى است.» (13)
بدون تردید اینگونه برخورد از سوى آیتاللَّه بروجردى و آیتاللَّه شهید صدر که هر کدام در روزگار خود از مفاخر حوزه و روحانیت بودهاند، در تألیف و همبستگى میان شیعه و سنى بسیار مؤثر بوده است. با نگاهى به تاریخ مىیابیم که از میان گفتگوها، نوشتهها، آنهایى اثربخش بودهاند که ادب را نگه داشته و از مرز اعتدال خارج نشدهاند. نمونههاى آن را مىتوان در «المراجعات» و برخوردهاى آیتاللَّه بروجردى و شهید صدر با مردم و علماى اهل سنت مشاهده کرد. از باب نمونه المراجعات که داراى یکصد و ده نامه است که بین شرف الدین با شیخ الازهر، شیخ سلیم بشرى رد و بدل شده است. براى نشان دادن رعایت ادب از سوى هر دو، نخستین نامهاى که بین آنان رد و بدل شده است را در اینجا مىآوریم. نامه اول را شیخ سلیم در تاریخ 29 ذى قعده 1329 مىنویسد و اینگونه آغاز مىکند:
«درود و رحمت و برکت خدا بر علامه شریف، سید عبدالحسین شرفالدین موسوى. در گذشته حقایق شیعه را درک نکردهام، زیرا با آنان هم صحبت نشده بودم. بسیار مایل بودم که با بزرگان شیعه به صحبت بپردازم و با عوام شیعیان نیز صحبت کنم و عقاید آنان را به دست آورم. اکنون که خدا توفیق عنایت کرد که به ساحل دریاى علم شما دست یابم و تشنگى خود را بزدایم، امیدوارم که خداوند مهربان با آب خوشگوار علم شما مرا سیراب کند... من قبلاً شنیده بودم که شما شیعیان معتقدید که از برادران سنى خود کنارهگیرى مىکنید و با وحشت با آنان زندگى مىکنید. من شنیده بودم.... ولى شما را مرد خوش صحبتى یافتم که در مباحثه دقیق هستید و میل به نیکى دارید، در شوخى کردن لطیف هستید و شرافت خود را هم حفظ مىکنید... و با این روش اخلاقى شما شیعیان، شایسته همنشینى و آرزوى هر ادیبى هستید... اگر اجازه فرمایید در دریاى علم شما غوطهور شوم مسائل دقیق و مشکلى که از مدتها پیش در فکرم ریشه دوانیده است حل کنم و اگر هم اجازه نفرمایید به میل و اختیار شماست. من در این بحث به فکر اظهار لغزش یا جستجو از بدىها نیستم. من به فکر سرزنش نمودن یا آزار رساندن نیستم. بلکه خواهان حقیقت که گم شده من است مىباشم اگر حقیقت به دست آمد شایسته متعابعت است....»
علامه شرفالدین در پاسخ نامه چنین مىنویسد:
«درود و رحمت و برکت خدا بر مولاى ما شیخ الاسلام، مرا به نامه مهرانگیز خود آنقدر مورد لطف قرار دادید که زبان از سپاسگزارى آن عاجز است و نمىتوانم قسمتى از وظایف خود را در تمام عمر انجام دهم. آرزوهاى خود را پیش من یافتهاید و توجه به من نمودهاید، در صورتى که خود قبلهگاه امیدواران و پناه بیچارگان هستید. من از سوریه بر پشت اسب آرزو نشستم و به منظور دیدار شما آمدهام و در پناه شما بار سفر به زمین افکندم تا از علم شما استفاده کنم و از فضائل شما قطراتى به دست آورم و به امید آن روزى هستم که با امید زنده و آرزوى برآورده - به خواست خدا - از پیش شما بازگردم. شما در سؤالات خود مجاز هستید امر بفرمائید، نهى بفرمائید. از هرچه مایلید بپرسید، فضل، مخصوص شماست، گفتار شما حق است و حکم شما عدل. و السلام علیک.» (14)
به راستى اگر گفتگوها و بحثهاى شیعه و سنى در چنین محیط با صفایى و به وسیله مردانى چنین با اخلاص صورت گیرد، آیا نزاع و درگیرى پیدا مىشود؟ آیا حقیقتى پوشیده مىماند؟... هرگز؟
برخورد شهید آیتاللَّه صدر با دکتر تیجانى نمونه دیگر از این برخوردهاى شایسته و گفتگوهاى محترمانه است که سبب جذب ایشان شده است:
«از گفتار و رفتارش بسیار لذت بردم... در این برخورد بود که یقین کردم شیعیان مسلمانند و تنها خدا را مىپرستند و به رسالت محمد (ص) ایمان دارند.» (15)
تیجانى که باورهاى وهابیت به مذاقش خوش آمده است با یک برخورد محبتآمیز و منطقى از سوى شهید صدر در عقاید پیشین خود شک مىکند و به مسلمان بودن شیعیان اعتقاد پیدا مىکند و در ادامه از دیدار خود با شهید صدر چنین مىگوید:
«من یقین کردم که اگر یک ماه با ایشان باشم شیعه خواهم شد تصمیم گرفتم چند روزى در خدمت ایشان باشم. در این مدت، هرگز به او نگاه نمىکردم، مگر اینکه در رویم تبسّم مىکرد و مىفرمود: امرى دارى، چیزى مىخواهى...» (16)
تیجانى به مدت 4 روز در خدمت شهید صدر مىماند و از همه شبهاتى که دارد مىپرسد، از جمله از شهادت على (ع) در اذان، عزادارى، آراستن مزار امامان و اولیاء خدا به طلا و نقره، توسل و تبرک، عقیده شیعه نسبت به صحابه.... و شهید صدر بدون اینکه به عقاید دیگران بىاحترامى کند، به گونهاى مستدل و مختصر به پرسشهاى او پاسخ مىدهد. (17)
گفتگوى دیگرى نیز از شهید صدر با دکتر تیجانى درباره جمع بین صلوتین نقل شده است، که در عین نقد دیدگاه تیجانى که همان دیدگاه علماى اهل سنت در این موضوع است. چنان منطقى و عقلانى و سرشار از ادب و تواضع و احترام بود که در تیجانى بسیار موثر واقع شد. (18)
متأسفانه شمارى از عالمان متعصب فریقین، گویا خود را موظف مىدانند که افزون بر بیان و اثبات مذهب خود، یا ابطال و رد دیدگاههاى مذهبهاى دیگر، عواطف و احساسات خود را به طرفدارى یا رد مذهبهاى دیگر مجسم سازند. گویا در صحنه جنگند و حریف مىطلبند. اینگونه برخوردها جز تشدید اختلاف و برانگیختن احساسات و کینهها و دشمنىها و در نتیجه درگیرى، اثر دیگرى ندارد، رخدادهاى دردناک گذشته، شاهد گویایى بر این سخن است.
راه و روش على (ع) با خلفا و همچنین دیگر امامان معصوم (ع) و عالمان بزگوارى چون: آیتاللَّه بروجردى، شرفالدین، شیخ سلیم بشرى، شیخ شلتوت و... کاشف الغطاء و دیگر مصلحان شیعه و سنى باید الگوى عالمان مذاهب اسلامى قرار گیرد. از باب نمونه مالک پیشواى مالکیان روابط خوبى با امام صادق (ع) داشت و خرسند بود از اینکه امام به او احترام مىگذارد. (19)
3- ارتباط و پیوند عالمان مذاهب اسلامى با یکدیگر:
یکى از گامهاى بسیار مهم و اساسى در تقریب مذاهب اسلامى ارتباط عالمان و متفکران اسلامى فریقین با یکدیگر است. ما معتقدیم که براى اتحاد و همبستگى اهل قبله در درجه اول باید علماى حوزه اسلامى به تفاهم برسند. و راه تفاهم ایجاد پیوند و رابطه بین علماى مذاهب است که البته این رابطه به گونههاى مختلف مىشود انجام گیرد. که تبادل فرهنگى، رفت و آمدهاى دانشمندان طرفین، تشکیل کنگرههاى مختلف به مناسبتهاى گوناگون. شرکت در مجالس و محافل یکدیگر، گفتگوها و مناظرههاى منطقى و سازنده، مکاتبه، تبادل نظر و مشورت با یکدیگر در مسائل علمى و مشکلات جهان اسلام... مىتواند نمونههایى از این روابط و همبستگى به شمار آید.
به عنوان مثال ارتباط آیتاللَّه بروجردى با شیخ عبدالمجید سلیم و ارسال کتاب مبسوط شیخ طوسى به عنوان هدیه براى ایشان چنان در ایشان اثر گذاشته بود که در اواخر عمرش گفته بود:
«چه آن موقع که مفتى سرزمین مصر بودم و چه بعد که عضو لجته افتاء الازهر بودم هرگاه مىخواستم به کمیسیون فتوا بروم براى نظر دادن در مسئلهاى حتماً پیش از رفتن کتاب مبسوط را مطالعه مىکردم.» (20)
بدون شک، ارتباط علماى شیعى و اهل سنت سبب مىشود که از باورهاى یکدیگر اطلاع یابند و در پى آن دروغها، تهمتها و سخنان نادرستى که از سوى متعصبان و یا دشمنان علیه مذهب، پخش شده است خنثى شود. از باب نمونه پس از ارتباط و گفتگوهاى سیدشرف الدین با شیخ سلیم بشرى رئیس اسبق الازهر، او در پایان گفتگوها چنین مىنویسد:
«گواهى مىدهم که شما شیعیان در فروع و اصول در همان راهى هستید که ائمه از خاندان پیامبر (ص) بودند و شما این امر را به خوبى روشن ساختید و پرده از روى ابهامات برداشتید. در این باره تردید مایه سرگشتگى و شک موجب گمراهى است. شما حقایق را روشن گردانیدید و مرا به نتیجه مطلوب رساندید به گونهاى که نسیم قدسى و عطرآگین آن مرا سرمست ساخت و من پیش از ارتباط با شما در اثر دروغها و تهمتها و سخنان ناروایى که از متعصبان و ستمکاران شنیده بودم راجع به شما شیعیان در اشتباه بودم و چون خداوند اجتماع ما را فراهم ساخت و با راهنمایى شما به علم هدایت و چراغ فروزان دست یافتم و با موفقیت و رستگارى بحث خود را به پایان مىبرم، چقدر بزرگ است این نعمت الهى که توسط شما به من رسید و چقدر نیکوست بازتاب آن نزد من. الحمدللَّه رب العالمین.» (21)
همچنین ارتباط عالمان شیعى و اهل سنت سبب شد که شیخ مراغى بزرگ که از نخستین پایگذاران دارالتقریب بود براى ایراد سخنرانى در دانشگاه الازهر و خارج آن از علماى شیعه دعوت به عمل آورد. او با نقد «انسداد باب اجتهاد» اجتهاد را در شریعت اسلام با دلائل علمى اثبات کرد و اظهار داشت:
«اجماع محققین (در انسداد باب اجتهاد) بىاساس است و مىتوان از غیر چهار پیشواى معروف تسنن، در صورتى که به نقل صحیح باشد و مرادشان فهمیده شود پیروى کرد.» (22)
این مقاله تحقیقى مقدمهاى بود براى تأسیس فقه مقارن با تطبیق در دانشگاه الازهر و صدور فتواى شیخ الازهر، شیخ شلتوت مبنى بر جواز پیروى از مذهب شیعه امامى. او خود در این باره مىنویسد:
«به هنگام ریاست دانشگاه الازهر فرصتى فراهم گشت تا فتوایى دائر بر جواز پیروى از مذاهب ریشهدار و اصیل اسلامى که شیعه دوازده امامى نیز جزو آنهاست صادر کنم.» (23)
آیتاللَّه هبة الدین شهرستانى نیز با ارتباطى که با شیخ محمد عبده مفتى دیار مصر و رشید رضا صاحب مجله «المنار» و گردانندگان مجله المقتطف و الهلال برقرار کرد، در حقیقت پیوندى میان پایگاه علمى تشیع و مراکز فرهنگى مصر و سوریه پدید آورد. نتیجه چنین ارتباط ارجمندى نشر مقالات، شعرها و گزارشهاى روشنگرى بود که از اندیشمند بزرگ شیعى سامرا در مجلات جهان عرب منتشر شد. (24)
در گذشته و در تاریخ معاصر، بسیارى از عالمان شیعى با علماى اهل تسنن ارتباط داشتهاند یادآور شدیم که علامه حلى با علماى اهل تسنن روابط حسنهاى داشته است. در تاریخ معاصر نیز شهید صدر روابط بسیار خوبى با علماى اهل سنت داشته است. نوشتهها و پیامها به ویژه آخرین پیام ایشان گویاى ارتباط بسیار خوب ایشان با علماى اهل تسنن است. از باب نمونه: دکتر تیجانى مىگوید: بر سید محمدباقر صدر وارد شدم منزلش پر بود از طلاب. سید برخاست و به ما سلام کرد و پس از آن مرا معرفى کردند، خیلى خوشآمد گفت و مرا کنار خود نشاند و سپس از وضعیت تونس و الجزایر و همچنین برخى از علماى معروف، مانند: حضر حسین، طاهر بنعاشور و دیگران از من سؤال کرد. (25) ارتباط و برخورد وى با اهل سنت به گونهاى بود که در گرفتارىها و مشکلات گوناگون به او رجوع کرده و از ایشان نظرخواهى مىکردند. (26)
جویس وایلى، که درباره حرکت اسلامى عراق به شرح بحث کرده به هنگام نقد و بررسى اندیشههاى شهید صدر، پس از آن که به همگانى بودن نهضت عراق و اندیشه اتحادى رهبر نهضت (شهید صدر) اشاره مىکند مىنویسد:
«تاریخ حرکت اسلامى عراق، بیانگر این است که عالمان شیعى با حزب اسلامى اهل سنت همکارى مىکردهاند و پیوندهاى بسیار خوبى با سران حرکت سنى، همانند شیخ امجدزهاوى و شیخ عبدالعزیر بدرى، در بغداد و نجف داشتهاند، بالاتر از این، در سال 1960، حزب اخوان المسلمین و حزب الدعوة، تشکل جدیدى را به نام حزب اسلامى، پىریزى کردند. که در آن حزب دکتر نعمان سامرایى، رئیس بود و شهید مهدى حکیم پشتیبان مالى، آن را بر عهده داشت.» (27)
عبدالرحیم حسن درباره مطلب بالا مىنویسد:
«از استاد خلیج سامرایى، از مؤسسان حزب اسلامى، درباره سخن بالا پرسیدم، پاسخ داد: مسئولیت پشتیبانى مالى مطرح نبوده است. بلکه همکارى بین دو طرف بود و آیتاللَّه حکیم و همچنین شهید صدر، این رابطه و همکارى را تأیید مىکردهاند.» (28)
ارتباط آیتاللَّه بروجردى با علماى مصر: دونامه تاریخى از دو شخصیت بزرگ عالم تسنن به آیتاللَّه بروجردى وجود دارد که هر یک به جاى خود بیانگر ارتباط و پیوند علماى اهل تسنن با علماى شیعه در سطح مرجعیت است. نامه اول: از رئیس فقید دانشگاه الازهر، استاد شیخ عبدالمجید سلیم است که در مجله رسالة الاسلام (29) درج شده است و نامه دوم، آخرین نامه شیخ محمود شلتوت است که رونوشت آن، توسط مرحوم محمدتقى قمى به دست ما رسیده است. مجله، رسالة الاسلام، با عنوان: «بین شیخى السنّه و الشیعه» (رابطه دو پیشواى سنى و شیعه مىنویسد:
«چون استاد جلیل، دبیرکل دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه از ایران به قاهره برگشت، پیامى از حضرت مستطاب، حاج آقا حسین بروجردى، براى استاد بزرگ شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس دانشگاه الازهر، داشت که استاد شیخ عبدالمجید در جواب آن پاسخ کتبى ذیل را فرستاد:
بسم الله الرحمن الرحیم
«خدمت حضرت آیتاللَّه السید الجلیل آقا حسین بروجردى حفظهاللَّه سلام علیکم و رحمته.
اما بعد: استاد محترم حضرت شیخ محمدتقى قمى، دبیر کل دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه پیام شفاهى آن جناب را که دستور داده بودید به من برسانند ابلاغ نمودند، شما اظهار لطف نموده و به ایشان از تقدیر و تشکر خود، در باره کوششهایى که ما و جماعت تقریب بین المذاهب اسلامى، در راه خدمت به اسلام و مسلمین مىکنیم و از تأثیر این کوششها در راه وحدت کلمه مسلمین و ایجاد تفاهم بیشتر و هماهنگى بهتر، و اصلاح فسادى که مغرضین به وجود آوردهاند، سخن گفتهاید. خدا مىداند که این امر، بهترین و عزیزترین آرزوهاى من در زندگانى است و تا زندهام به خاطر آن و در راه آن کار مىکنم و از خداى بزرگ مسألت دارم که به این آرزوها، جامه عمل بپوشاند و کسانى را که در راه آن مىکوشند تأیید فرمایید.
از اعتماد و وثوق حضرت عالى نسبت به شخص من و از این عطف توجه به کوششهاى من، تشکر مىکنم. من، با آنچه که از شما مىدانم و سراغ دارم، همکارى شما را در این جهاد بزرگ خدایى بسیار بزرگ مىشمارم. زیرا که شما با علم و دانش و مقام و نفوذى که در ایران و غیرایران دارید، همیشه در راه اصلاح امر ملت اسلام کار مىکنید.
فکر تقریب بین المذاهب اسلامى، از توجه و عنایت شما بسیار بهرهمند بوده و از کمکها و مساعدتهاى پر ارزش شما، در مناسبات مختلف، برخوردار بوده است. زیرا همان طور که از امثال جنابعالى انتظار مىرود، با علم و تقوى و بصیرتى که دارید، ارزش و اهمیت بزرگداشت مقام مسلمین و تقویت شوکت و عظمت آنان و رساندن آنان را به مقام شامخ، ولایتى که بایست بدان برسند، به خوبى درک کردهاید: «وللَّه العزه و لرسوله و للمؤمنین.»
آقاى بزرگوار، دانشمندان و علما که پرچمداران رسالت اسلامى هستند به شهادت قرآن، با خدا و فرشتگان، قیام به عدالت دارند و وظیفه خطیر و مهمى به عهده گرفتهاند، لازم است که در تبلیغ این رسالت جهانى، با همدیگر همکارى کنند و با همه دورى راهها و اختلاف ملتها، در اوضاع اسلامى تبادل نظر نمایند.
روزگارى برمسلمین گذشت که در آن، مورد هدف بسیارى از دسیسههاى فکرى بودند که مىخواستند به آن وسیله آنان را از حق و حقیقت دور ساخته و به سوى باطل بکشانند و از دعوت به سوى خدا و جهاد در راه او بازداشته و مشغول به خود کنند. و آنان را طورى با اختلافات و جدالها از هم دور نمایند که به طور کلى نابود شوند و از بین بروند.
هنوز هم آثار این دسیسهها، بصیرتها و عقلها را تاریک ساخته و قلبها و دلها را به خود مشغول نموده و در میان بسیارى از مردم رسوخ دارد و آنان را از فهم صحیح حقیقت دین و درک اسرار و حقایق آن و قربانى دادن در راه اعتلاى نام آن، باز مىدارد، پس اولین وظیفهاى که بر عهده ما علماى اسلامى است، خواه شیعه باشیم یا سنّى، این است که: از اذهان و افکار مردم این مطالب را پاک کنیم و حقایق روشن و ارجدار اسلام و اصول محکم و شریعت سهل و ساده آن را طورى نشر دهیم که مردم را با حقیقت و هدایت خداوند بیدار و بینا سازد و آنان را با قدرت و جمال دلآرایى که دارد، در برگیرد، آنان را طورى تربیت کند که از روى فهم و محبت و علاقه پذیراى اسلام باشند نه از روى تقلید و وراثت، زیرا هر کس که حق را بفهمد آن را دوست دارد. و کسى که آن را دوست داشت، ایمان مىآورد، ایمانى که با وجود آن فداکارى و از خودگذشتگى آسان مىشود. هیچ یک از زرق و برقهاى دنیاى مادى و فانى مانع راهشان نمىتواند بشود.
دیگر اینکه اخیراً، از فوت عالم جلیل مرحوم سید محسنامین عاملى با خبر شدم، من وقتى از علم و اخلاص و جهاد او در راه دین و ملت، مطالبى شنیدم. از خبر وفات آن مرحوم، سخت متأسف شدم.
و اکنون خالصانهترین تسلیتهاى خود را به حضور جنابعالى و به همه برادران شیعه امامیه اعلام مىدارم و از خداى بزرگ مىخواهم که فقید محترم را غریق رحمت فرماید و به ما و شما در این مصیبت اجر و ثواب صابرین را عطا فرماید.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
جمادى الثانى 1731
عبدالمجید سلیم شیخ الجامع الازهر - قاهره
نامه دوم از شیخ شلتوت شیخ جامع الازهر
بسماللَّه الرحمن الرحیم
آقاى بزرگوار، برادر ارجمند، امام بروجردى، قم، ایران، سلام علیکم و رحمةاللَّه.
اما بعد، قبل از هر چیز از سلامتى آن برادر ارجمند جویا بوده و دعا مىکنم که آن بزرگوار، همیشه مصدر و منبع برکات براى مسلمین و وحدت کلمه آنان باشد. خداوند عمر شما را طولانى کند و پیروزى و موفقیت را نصیب شما گرداند فرصتى را که با مسافرت برادر علامه و مکرم من، استاد قمى، ایدهاللَّه تعالى فى جهاده المشکور، پیش آمده مغتنم مىشمارم تا نامهاى به ساحت آن جناب نوشته و از کوششهاى شما تقدیر کنم.
و از خداى بزرگ و توانا خواستارم که آنچه را که براى خیر و اصلاح مسلمین آرزو مىکنید تحقق بخشد وشما را در کوششها و زحمات اصلاحطلبانه، در راه جمع کلمه مسلمین، و ایجاد الفت و محبت بین قلوب آنان، بیش از پیش، موفق فرماید.
من به شما مژده مىدهم که گامها و قدمهاى ما را در راه تقریب، این گامها و قدمهایى که یقین دارم شما با تمام قوا آن را تأیید مىفرمائید و به آن بزرگترین توجه و اهتمام و عنایت را مبذول مىدارید، به خواست و لطف خداوند و در سایه دعاى خیر شما، که بدرقه راه ماست، در راه پیشرفت موفقیتآمیزى پیش مىرود.
گروه برگزیدهاى از رجال الازهر و برادرانى که در تقریب صمیمانه جهاد کردهاند، از روى ایمان و یقین ما را کمک و یارى مىکنند و به آنچه که براى دین و رسالت ارجدار جهانى و انسانى، که بدان گردن نهادهاند، برآنان واجب شده، قیام و اقدام مىکنند.
من امیدوارم که برادر عزیر، جناب استاد قمى، به زودى پیش ما برگردد، تا انشاءاللَّه از اخبار مسرّتبخش شما، خوشوقت شویم و از نظریات عالى و محکم شما، در برآورده شدن آرزوها و آرمانهاى مشترک خود مطلع گردیم. من بسیارى از مسائل را براى ایشان توضیح دادم تا به تفصیل خدمت شما عرض کنند. واللَّه المسئول ان یجمع بینا فى رضاه - و ان یدیم ربط قلوبنا للعمل فى سبیله، انّه سمیع الدّعا، لطیف لما یشأ.»
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
24 ذیقعده الحرام، 1379، ه.
شیخ الجامع الازهر، محمود شلتوت / قاهره
بىشک این گونه رابطهها و پیوندها در اتحاد و همبستگى مسلمانان نقش بزرگى دارند. از این روى، مراجعى چون: آیتاللَّه بروجردى حکیم و صدر، نه تنها آن را تأیید کرده که از آن بسیار خوشنود و خرسند بودهاند. انتظار مىرود که اینگونه کارها با توجه به برکات آن از سوى عالمان بزرگ شیعه و سنى ادامه و گسترش یابد تا زمینه کارهاى مهمترى را فراهم نماید. همگامى و همسویى و پیوند این بزرگواران با علماى بزرگ اهل تسنن، علاوه بر اینکه زمینههاى اختلاف را از بین برد و دست ایادى تفرقهبرانگیز را برید، سبب گردید، مذهب شیعه، که تا آن روز در میان دیگر مذاهب پایگاهى نداشت و از سوى مخالفان طرد و مورد حمله واقع مىشد جایگاه ویژهاى بیابد و به انزواى آن پایان داده شود. کتابهاى فقهى، تفسیرى روایى شیعه به وسیله آیتاللَّه بروجردى براى عالمان بزرگ ارسال و از سوى آنان چاپ و نشر شد.
4- نفى و طرد عوامل تفرقه
از گامهایى که علماى فریقین براى دستیابى به اتحاد و همبستگى باید بردارند، این است که موانع وحدت را که به برخى از آن اشاره کردیم بشناسند و به دیگر مسلمانان نیز، بشناسانند. و در حقیقت به نفى و طرد موانع و عوامل تفرقه از میان مردم بپردازند.
ماهیت استعمار، صهیونیسم جهانى، حکومتهاى استبدادى و توطئههاى آنان را به عنوان دشمن مشترک براى توده مردم تبیین کنند تا مردم در دام آنها گرفتار نشوند. علامه سید شرفالدین در اجتماع مصریان فرمود:
«فرقتهما السیاسه فلتجمعهما السیاسیه؛ (30)
سیاست و مطامع سیاسى شیعه و سنى را از هم جدا کرده و اینک نیز سیاست باید آنان را کنار هم گردآورد.»
اگر دشمنان اسلام با سیاست و برنامهریزى شیعه و سنى را از هم جدا کردهاند ما نیز باید با توجه به مصالح و منافع اسلام و مسلمانان، مسلمانان را به اتحاد و همبستگى برسانیم. دست دشمنان اسلام را در پشت صحنههاى تنازع بین مسلمانان جستجو کنیم و به گونهاى مستمر و مداوم شیوههاى گوناگونى را که آنان براى تفرقه و جدایى در جوامع اسلامى از آن استفاده مىکنند شناسایى کنیم و آمادگى لازم را براى خنثى کردن این توطئهها و طرد و نفى آن را در امت اسلامى به وجود آوریم. در گذشته پیشگامان وحدت از علماى فریقین چون شیخ شلتوت، شیخ سلیم بشرى، آیتاللَّه بروجردى، شرف الدین، شهید صدر و... نسبت به توطئههاى دشمنان اسلام هشدار داده و ما را از گرفتار شدن در دام آنان بر حذر داشتهاند. پس از انقلاب اسلامى، امام خمینى (ره) و مقام معظم رهبرى بارهاى بار براین مسئله تأکید کرده و هشدارهاى لازم را به حوزههاى علما و امت اسلامى دادهاند.
جلوگیرى از تعصبهاى مذهبى، نشر و پخش کتابهاى ضد وحدت، افشاى چهرههاى ضد وحدت و تلاش در جهت اینکه مذاهب اسلامى نسبت به یکدیگر شناخت پیدا کنند از دیگر تلاشهایى است که در راستاى وحدت و همبستگى باید بر آن تأکید و پافشارى شود. در حدیثى از امام على (ع) آمده است:
«لو سکت لجاهل ما اختلف الناس؛ (31)
اگر جاهل سکوت کند، اختلاف و چندگانگى در میان مردم نخواهد بود.»
از مرحوم آیتاللَّه ارباب استفتایى مىشود به این صورت که: آیا لعن افضل است یا صلوات؟ مرحوم ارباب پس از آنکه اصل پرسش را نادرست و مایه اختلاف دانسته و با پرسشکنندگان برخورد مىکند و به آنان توصیه مىکند که به مسائل لازمتر و ضرورىتر بپردازید در پاسخ یکى از شاگردانش که مىپرسد: آقا اصل لعن را شما روا نمىدانید هرچند بجا باشد آیا اینکه لعن نابجا منظورتان است؟ ایشان در پاسخ اصل لعن را ناروا مىدانند. سپس یکى از شاگردان ایشان (آیتاللَّه سید حسن مدرس هاشمى) اشاره مىکند که ایشان این حساسیت را پس از سفر حج و گفتگویى که با قاضى القضاة آنجا داشته پیدا مىکنند. (32)
کارهاى عوامانه که در طول تاریخ به عنوان تبرّى و اظهار ولایت انجام شده و احیاناً هنوز هم در برخى از جاها انجام مىشود ضربههاى جبرانناپذیرى بر روابط شیعه و سنى وارد ساخته و مایه تفرقه و جدایى بیشتر این دو قشر از یکدیگر مىگردد. در زمان شاه طهماسب که لعن بر خلفا آشکارا صورت مىگرفت برخى از علماى شیعى که در حرمین شریفین ساکن بودند بر این کار خرده گرفته و نوشتند:
«این چه کارى است که شما مىکنید. شما فکر ما و امثال ما را که در میان اهل سنت زندگى مىکنیم، نمىکنید؟ فکر نمىکنید که این عمل شما ممکن است چه عواقب شومى را براى ما، دربر داشته باشد. تا چه رسد به مسائل دیگر.»
ائمه اطهار نیز از چنین اعمالى نکوهش کردهاند روایتى داریم به این مضمون که، شخصى خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: فلانى، که از دوستان شماست، در مسجد مىنشیند و صریحاً به مخالفان لعن مىکند. امام ناراحت شدند و عمل او را محکوم کردند. سپسفرمودند: مگر نخواندهاید این آیه شریفه را (33)
«و لاتسبوا الذین یدعون من دوناللَّه فیسبوااللَّه عدواً بغیر علم؛ (34)
شما خدایان شرک را که مشرکان به جاى خداوند رحمان به خدایى مىخوانند، ناسزا نگویید، که آنان از روى بىدانشى تحریک شوند و متقابلاً به خداوند ناسزا بگویند.»
این گونه کارها باعث مىشود که آنان نیز تحریک شوند و به مقدسات شیعه توهین کنند. و یا نسبتهاى ناروایى به شیعه بدهند و بدتر از همه اینکه شیعه را تکفیر کنند و یا همانند تکفیرىهاى امروز، ریختن خون شیعه را مباح شمارند.
5 - شناختن و شناساندن پیامدهاى تفرقه
یکى دیگر از گامهایى که باید در راستاى اتحاد و همبستگى مسلمانان برداشته شود. شناختن و شناساندن پیامدهاى زیانبار تفرقه براى امت اسلامى است. تنازعات فرقهاى در گذشته سبب حوادث غمانگیزى در میان مسلمانان شده است. غارتها، کشتارهاى دستهجمعى در نقاط گوناگون کشورهاى اسلامى بخشى از آن حوادث است. مسلمانان به جاى آنکه در صفى واحد و در کنار هم علیه دشمنان مشترک بسیج شوند علیه یکدیگر به نبرد برخاسته و درمقابل هم قرار گرفتهاند. تاریخ سرزمینهاى اسلامى پر است از صحنههاى چندشآور و رقتبار که در گذشته به چند نمونه آن اشاره کردیم. افزون بر کشت و کشتار، میراثهاى فرهنگى مسلمانان نیز در معرکه این تنازعات فرقهاى تخریب شد از باب نمونه: سلطان محمود غزنوى پس از کشتار مردم چنین عمل مىکند:
«مقدار پنجاه خروار دفتر وافض و باطنیان و فلاسفه ز سراهاى ایشان بیرون آورد و زیر درختان آویختگان بفرمود سوختن.» (35)
کتابخانه عظیم فاطمیان که حدود دو میلیون کتاب داشت پس از جنگهاى داخلى و یورش ترکان به سوى پایتخت به یغما رفت. براى سربازان از جلد کتابها پاىافزار ساختند...» (36)
استعمارگران با همه توان برآنند که شیعه و سنى در کنار هم قرار نگیرند چرا که این کار نقشههاى شوم آنان را خنثى مىکند. متأسفانه برخى از شیعیان نیز، براین پندارند که باید با اهل سنت مقابله کرد و به ویژه در برابر تکفیرىها به شدت موضعگیرى کرد و حال آنکه این شیوه با قرآن و سیره اهل بیت (ع) ناسازگار ات و از نظر علمى و کاربردى نیز، شیوهاى ناموفق و شکست خورده تلقى مىشود زیرا چنین سیاستى اولاً حساسیت اکثریت مسلمانان را برمىانگیزد و جبهه مخالفان و منتقدان شیعه را از گروه اقلیت وهابى و معاند به بسیارى از مسلمانان گسترش داده و جبههگیرى در برابر شیعیان را توسعه مىدهد ثانیاً اینگونه موضعگیرىها براى شیعیانى که در کشورهاى مختلف زندگى مىکنند پیامدهاى ناگوارى دارد. و شیعیان را با عنوان یک گروه افراطى و تندرو با مشکلات و فشارهاى جدیدى روبهرو خواهد کرد. آیا ما مىتوانیم نسبت به شیعیان دیگرى که در کشورهاى دیگر متحمل عوارض رفتار و گفتار ما خواهند بود و هزینههاى سنگینى را تحمل خواهند کرد بىتفاوت باشیم؟ در اینجا به نامهاى که پیشواى شیعیان بخارا به یکى از مراجع نجف اشرف در صد سال قبل نگاشته، و شرایط سخت خود را در اثر بىپروایى گروهى که سپّ و لعن را رواج مىدهند گزارش نموده، اشاره مىکنیم. این نامه در نشریه: «درّةُ النجف» در آن روزگار انتشار یافته است.
به عرض حضور مبارک حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیتاللَّه فى العالمین مىرساند... لابّد اخبارات اینجانب به سمع مبارک رسیده است که اهل عامّه حکم به کفر و امر به قتل و غارت ما، طایفه مردان و زنان و اطفال صغار را کشتند، حتى زن حامله را در میان راه شکم دریده و جنین هشت ماهه را در آورده و پاره پاره کردند، بعضى از دخترها را به کنیزى بردند و دکاکین و خانههاى ما را غارت کردند... سبب اینگونه صدمات به ماها از بىتقیهگى حضرات مصنفین و مؤلفین و چاپخانهها مىباشد. توقع آنکه امر بفرمایید تا لعن و طعن را از کتب بردارند و سپس از این چیزى که باعث اینگونه صدمات و ابتلائات مىشود ننویسند تا باعث نجات چندین کرور نفس در خارجه بشود.
آیتاللَّه شیخ الشریعه به این نامه پاسخ داده و از مسلمانان خواسته است که نزاع خانگى را موقوف سازند و با معاونت یکدیگر به معارضه با دشمنان اسلام برخیزند. پاسخ شیخ الشریعه با این جمله پایان مىپذیرد: تا کى مسلمین در خواب و اغترار، و اجانب هشیار و بیدار. (37)
توجه به این پیامدهاى زیانبار نقش مهمى در کاهش تفرقه و تنازعات فرقهاى ایفا مىکند. بنابراین عالمان دلسوز و متعهد باید به این مفاسد توجه داشته و جوامع اسلامى را نیز متوجه کنند.
6- تأسیس مؤسسهها و بنیادهاى آموزشى مشترک
یکى دیگر از راههاى ایجاد وحدت و همبستگى تأسیس و راهاندازى مؤسسهها و حوزههاى علمى و آموزشى مشترک است. نشست و برخاست دانشپژوهان سنى و شیعه با یکدیگر و مواد آموزشى مشترک زمینههاى لازم را براى همدلى و همفکرى و همکارى فراهم مىکند.
افزون بر این، این کار در دراز مدت آگاهىهاى آنان را نسبت به مذاهب یکدیگر افزایش مىدهد و در نتیجه داورىها را منطقى و مبنایى مىسازد. در حقیقت ما خواستار بازگشت به صدر اسلام هستیم، که شیعه و سنى در کنار یکدیگر به تحصیل، تحقیق و تدریس مىپرداختند.
این طرح در روزگار امامان معصوم موفقیت بسیار بزرگى داشت تا جایى که بیشتر ائمه اربعه اهل سنت در کلاس درس امام صادق (ع) حاضر مىشدند. از باب نمونه: مالک بنانس رئیس مذهب مالکى، شاگرد امام بوده است. خود او در این زمینه مىگوید: مدتى جهت کسب علم به محضر امام صادق (ع) حاضر مىشدم. در ضمن این مدت سه صفت نیکو و پسندیده را در ایشان مشاهده کردم، و هرگاه که ایشان را مىدیدم به یکى از آن سه صفت ظاهر مىشد و جلوه مىکرد، یا نمازگزار بود، یا روزهدار بود و یا قرآن مىخواند و باید اذعان کرد که شخصى برتر از امام صادق (ع) در علم و عبادت و ورع و تقوى، نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده است. و تصور چنین انسانى به ذهن کسى خطور نکرده و با ذهن بشرى قابل وصف نیست. (38) همچنین «ابىحنیفه» امام و پیشواى مذهب حنفى، نجات و رستگارى خود را مدیون بحثهایى مىدانست که در دوران شاگردیش نزد امام صادق (ع) فراگرفته است. «آلوسى در کتاب «تحفه» خود از ابىحنیفه نقل مىکند که مىگفت: «لولا السنتان مهلک نعمان؛ (39) اگر آن دو سال نبود نعمان (ابىحنیفه) هلاک مىشد.» مقصود از دو سال، دو سالى است که ابوحنیفه نزد امام صادق (ع) شاگردى کرده است. عدّه زیادى از علماى اهل سنت، از آن حضرت روایت نقل کردهاند، تا جایى که نجاشى از حسن بنعلى وشّاء نقل مىکند که مىگفت: «انّى ادرکت فى هذا المسجد سبع مأة شیخ کلّ یقول حدثنى جعفر بنمحمد (40)» من یافتم در این مسجد کوفه هفتصد دانشمند بزرگ را که تمامى آنها مىگفتند: حدیث کرد مرا جعفر بنمحمد، کوفه مرکز فقه «ابنابى لیلى» و «ابنشبرمه» و «سفیان ثورى» و «ابوحنیفه» بوده است. لذا مشایخ حدیثى که در آن عصر در مسجد کوفه حلقه درس داشتهاند مىبایست بیشترین آنها از اهل سنت باشند. در مقابل وقتى که به کتابهاى رجال و منابع حدیثى شیعه مراجعه مىکنیم. مىبینیم که اصحاب ائمه (ع) و فقهاى بزرگ عصر ائمه در نقل روایت به بسیارى از افراد مذاهب گوناگون، اعتماد کرده و از آنان نقل حدیث کردهاند.
همچنین شیخ طوسى که از علما بزرگ شیعه به شمار مىآید، جزء اساتید وى، ابوالحسن سوار مغربى، ابوعلى بنشاذان - ابو منصور سکرى، تنوخى، محمد بنسنان مىباشند؛ که همگى از علماى اهل تسنن بوده، و نیز، بسیارى از علماى اهل سنت در پاى درس ایشان حاضر مىشوند. (41) سید مرتضى، استاد شیخ طوسى نیز، یکى از بزرگترین اساتید خود را ابوعبدالله مرزبانى، که از علما معتزله است نام برده است. (42) علامه حلى، حکمت را در محضر خواجه نصیرالدین طوسى از علماى شیعه و على بنعمر کاتبى قزوینى شافعى فرا مىگیرد و خود نیز، براى طلاب علوم دینى از مذاهب گوناگون درس و بحث فقهى دارد. (43) شهید ثانى نیز، در نزد جمعى از علماى عامه، در فقه و حدیث و غیر اینها به نزد شانزده نفر از علماى مصر تلمذ کرد. و خود در بعلبک، از مذاهب خمسه شاگردانى داشت. (44) شهید اول نیز، با ابنجماعه که از علماى مشهور اهل سنت است هم عصر و شریک در بحث بود. ایشان در میان اهل سنت اشتهار خاصى داشت و براى آنان امامت مىکرد. قضاوت مىکرد و به هر چهار مذهب، فتوا مىداد (45). آرى به همانگونه که در گذشته شیعه و سنى در کنار یکدیگر به تحصیل و تدریس مىپرداختند امروز نیز باید چنین باشد.
یکى از نویسندگان ضمن اینکه عالمان مذاهب اسلامى را به شناخت مذاهب و مبانى یکدیگر و برقرارى ارتباط با یکدیگر تشویق مىکند، این چنین شکوه مىکند:
«علما و دانشمندان بزرگ ما از همان قرون نخستین عنایت داشتند که از علوم و روشهاى مکتب علماى عامّه در فقه، اصول، حدیث، تاریخ و شعر ادب، فلسفه، کلام، منطق و غیره استفاده کنند تا از این راه ضمن اینکه استادان بیشترى مىدیدند و خود را محدود نمىکردند، هنگام تدریس و تألیف و فتوا دادن با دیدى وسیع و جامع الاطراف و با بینشى ژرف و حقیقتنگر عمل کنند. شاید یکى از علل برترى فقه و اصول و حدیث شیعه بر عامّه نیز همین باشد. هرچند علماى عامّه هم کم و بیش از محضر علماى شیعه استفاده مىنمودند. کاش این روش ادامه مىیافت و عامه هم همانند ما از فقه و حدیث غنى اهل بیت عصمت و طهارت آگاه مىشدند و کار به جایى نمىرسید که پس از چهارده قرن اعتراف کنند که باب اجتهاد و محدوده نظریات آنها باید گشوده باشد و اعتراف نمىنمودند که تکیه بر مکتب چهار فقیه اقدم ابوحنیفه، مالک، شافعى و احمد حنبل، کار درستى نبوده و باید متروک گردد.» (46)
در گذشته، علماى مذاهب در محافل علمى یکدیگر شرکت کرده و از یکدیگر استفاده مىکردند و در این کار هیچگونه تعصبى نداشتند. به عنوان مثال: علامه حلى با بسیارى از علماى اهل سنت ارتباط علمى داشته است. قاضى ناصرالدین بیضاوى، صاحب انوار التنزیل، قاضى عضدالدین ایجى، صاحب کتاب مواقف، محمد بنمحمود آملى، صاحب کتاب فارسى نفائس الفنون، نظام الدین عبدالملک مراغى، ملابدرالدین شوشترى، ملاعزالدین ایجى، سید برهان الدین عبیرى... از جمله عالمانى بودند که علامه با آنان ارتباط علمى داشته است. (47)
در حقیقت باید گفت، ارتباط علمى او با دانشمندان اهل سنت بسیار گسترده بوده است. علت موفقیت و محبوبیت علامّه در میان مسلمانان شرکت او در محافل دانشمندان اهل سنت و به عکس و گفتگوهاى او با دانشمندان اهل سنت با حفظ حرمت آنان و مقدساتشان بوده است.
دفاع برخى از عالمان اهل سنت از علامه در برابر ابنتیمیه، نیز در همین راستاست. هنگامى که علامه حلى کتاب منهاج الکرامه فى اثبات الامامه، را نوشت و آن را به سلطان محمد خدابنده، هدیه داد. ابنتیمیه، ناراحت شد و بر آن ردّیهاى به نام «منهاج السنه» نگاشت. و همین کتاب بود که زمینهساز فرقه وهابیت شد. ابنتیمیه در این کتاب، علامه را به تندى مورد انتقاد قرار داد. به گونهاى که باعث شد برخى از علماى اهل سنت به نکوهش او بپردازند.
ابنحجر عسقلانى، پس از آنکه علامه را به داشتن صفات نیکو و ملکات فاضله توصیف و او را پیشواى علماى شیعه معرفى مىکند، مىنویسد:
«ابنتیمیه، برخى از کتابهاى او را رد کرد. من یکى از آنها را دیدهام که در ردّ وى غرضورزى نموده و بسیارى از روایات صحیح و معتبرى را که او نقل کرده، مردود دانسته است، ابن یتمیه به واسطه مبالغه و اصرار در نکوهش علامه حلى، گاهى به امام على (رضى الله عنه) نیز گستاخى روا داشته و مقام او را پایین آورده است. (48) اما در برابر علامه کمترین اهانتى به او نکرد و هنگامى که یکى از ردّیههاى ابن یتمیه را به او نشان دادند گفت: اگر ابنیتمیه مىفهمید که من چه گفتهام جواب او را مىدادم» (49)
7- مبحثهاى تطبیقى در حوزههاى علمى و فرهنگى
دانشمندان و علماى فریقین باید در حوزههاى علمى و کلاسهاى گوناگون درسى، اعم از تفسیر، کلام، فقه، اصول... اقوال علماى دیگر مذاهب را نقل کنند، و مورد بحث و بررسى قرار دهند و در حقیقت همواره بحثهاى آنان به صورت تطبیقى و مقارن انجام پذیرد. این شیوه نه تنها در فقه، که باید در تمام علوم اسلامى، عقاید، معارف قرآن و بحثهاى حدیثى دنبال شود. و نظریات گوناگون را با مدارک و دلائل آن، از منابع اصلى در کنار یکدیگر مطرح کنند و از بین آنها نظر خود را با دلیل، اثبات کنند. این شیوه بحث از مفیدترین و عالىترین شیوههایى است که دنیاى امروز به آن توجه دارد. همین شیوه در حوزههاى علمى شیعى در بیشتر بحثها، معمول و مورد استفاده بوده است. و اینک نیز این شیوه ادامه دارد. در گذشته شیخ الطائفه به تطبیق و مقایسه آرا و نظریات فقهاى اهل سنت پرداخته که در مباحث فقهى ثمره آن کتابى به نام «الخلاف» مىباشد. علامه حلى نیز از این شیوه پیروى کرده و آثارى از خود در این زمینه به یادگار گذاشته است. مانند: «تذکرة الفقهاء»، «منتهى المطالب» و... در سایر علوم نیز این روش از سوى عالمان شیعى مورد پذیرش قرار گرفته است. مرحوم آیتاللَّه بروجردى در میان معاصران از پیشگامان این شیوه حسنه است. هماکنون نیز این شیوه در حوزههاى علمى تشیع، پیگیرى مىشود. ما انتظار داریم همانگونه که حوزههاى شیعى به این روش ادامه داده و با شهامت در محیطى کاملاً علمى و منطقى افکار و عقاید برادران اهل سنت را مورد بحث و بررسى و گفتگو قرار مىدهند، آنها نیز این روش را دنبال کنند. این روش نه تنها عاملى براى تقریب مسلمانان خواهد بود که افقهاى تازهاى را در مسائل علمى آشکار خواهد ساخت، و راه را بر بسیارى از سوءتفاهمها و جدایىها خواهد بست و در نتیجه عالمان مذاهب از اندیشههاى یکدیگر بهره مىبرند و به ارتقا و توسعه دانش خود مىپردازند.
8 - مناظره عالمان مذاهب اسلامى
یکى دیگر از راههاى تقریب و انسجام اسلامى گفتگوهاى علمى، بین عالمان مذاهب اسلامى است. گفتگو و مناظره و به تعبیر قرآن، «جدال احسن» از دیرباز در میان مسلمانان رواج داشته است. مناظره و گفتوگوهاى علمى، منطقى مؤدبانه و محبتآمیز... جوّ سالم و حسن نیت به وجود آورده و مایه تقرب و نزدیکى عالمان دینى به یکدیگر مىگردد. در دنیاى امروز، با توجه به پیشرفتهاى علمى در حوزه فناورى ارتباطات، عالمان مذاهب اسلامى به راحتى مىتوانند از دورترین نقاط دنیا با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و به گفتگو بنشینند. با نگاهى به تاریخ مىیابیم که در گذشته دو نوع مناظره وجود داشته است:
الف: مناظره شفاهى.
ب: مناظره نوشتارى.
مصلحان و پیشگامان وحدت اسلامى، از هر دو شیوه براى برطرف کردن سوءتفاهمها بهره گرفتهاند. از باب نمونه، علامه شرفالدین آیتاللَّه بروجردى، شهید صدر، امام خمینى (ره) مقام معظم رهبرى از علماى شیعه و سلیم بشرى، شیخ محمود شلتوت، مراغى و... از علماى اهل سنت و بسیارى از دیگر عالمان شیعى و اهل سنت الگوى بسیار خوبى در این باب مىباشند. شرفالدین افزون برگفتگوهاى شفاهى کتاب المراجعات او نامههایى است که بین ایشان و شیخ سلیم بشرى ردّ و بدل شده است نمونه ارزشمندى از مناظرههاى نوشتارى است که در تألیف قلوب مسلمانان و شناساندن چهره واقعى تشیع اثرى مهم داشته است.
پیش از آن، گفتگوهاى علامه حلى با علماى اهل تسنن بسیار اثربخش بوده است. او همان گونه که در گذشته بدان اشاره کردیم با بسیارى از علماى بزرگ اهل تسنن گفتگو داشته است و بسیارى از آنان از او به نیکى و عظمت یاد کردهاند از باب نمونه: قاضى بیضاوى مفسّر و متکلم نامى و مؤلف تفسیر مشهور «انوار التنزیل»، ضمن نامهاى که از یک مسئله اصولى سؤال کرده و پاسخ آن را نیز دریافت کرده است در آغاز آن چنین نوشته است:
«یا مولانا جمال الدین اداماللَّه فواضلک، انت امام المجتهدین فى علم الاصول...» (50)
آیتاللَّه بروجردى، نمونه دیگرى است که در این راستا از گفتگوهاى شفاهى و کتبى استفاده کرده است. این گام از سوى مرجعیت در آن روزگار بسیار موثر افتاد به گونهاى که فرهنگ شیعه را از حصار آهنینى که دوستان نادان و دشمنان دانا بر گردش کشیده بودند رهانید. و شیعه را به عنوان مکتب و مذهبى منطقى و داراى روشهاى دقیق علمى براى استخراج احکام از متن شریعت و عامل به حدیث ثقلین، که همه فرقهها به آن باور داشتند در بزرگترین پایگاه علمى سنى آن روزگار، یعنى جامع الازهر مصر، مطرح کرد. این حرکت حساب شده سبب شد که عالمان اهل سنت مذهب تشیع را دوباره مورد مطالعه و بازبینى قرار دهند و نتیجه آن در فتواى شیخ محمود شلتوت مفتى اعظم مصر، جلوهگر شد که در همین مقاله بدان اشاره شد.
امام خمینى (ره) و مقام معظم رهبرى نیز در این راستا گفتگو و پیامهاى بسیارى دارند که نقل اندکى از آن نیاز به مقالهاى جداگانه دارد.
گفتگویى که چندى پیش میان دو تن از شخصیتهاى شیعه و سنى: آیتاللَّه رفسنجانى و دکتر یوسف قرضاوى صورت گرفت و در رسانهها و سایتهاى خبرى انعکاس ویژه یافت. نمونهاى دیگر از گفتگوهاى تقریبى و راهگشا بین مسلمانان است که گزارش مختصرى از آن در ذیل به نقل از مجله تقریب ارائه مىگردد. (51)
در چهارشنبه شب، 25/11/1385 شبکه تلویزیونى الجزیره برنامهاى را با عنوان دیدارى ویژه تدارک دید که در آن آیتاللَّه هاشمى رفسنجانى رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبرى و آقاى دکتر «یوسف القرضاوى» (52) رئیس اتحادیه علماى مسلمان در یک گفتگوى زنده شرکت کردند و پیرامون مسائل و مشکلات جارى جهان اسلام و موضع شعلهور ساختن فتنه مذهبى بین شیعه و سنى، به بیان نظرات خویش پرداختند.
اجراى این برنامه اختصاصى را آقاى «احمد الشیخ» (سردبیر خبر شبکه تلویزیونى الجزیره قطر) به عهده داشت. مجرى برنامه با اشاره به این نکته که این گفتگو به دعوت اتحادیه جهانى علماى مسلمین و در پى سفر هیئتى از این اتحادیه به تهران صورت گرفته، گفت: هریک از دو شخصیت شرکتکننده در این گفتگو، از دیدگاه خود نظر اسلام را درباره مشکلات امروز امت اسلامى و بحرانهایى که با آن روبهرو است، همچنین راههاى برون رفت از این بحرانها و چگونگى تعامل با جهان اطراف ما براساس رسالت امت اسلامى و وفادارى نسبت به بنیانهاى آن و در راستاى وحدت و رویکرد امت اسلامى در شرایط سختى که در آن قرار دارد، بیان خواهند کرد.
عناوین و محورهاى اصلى این گفتگو که در فضایى آرام و با همدلى دو طرف برگزار شد، عبارت بود از:
«تأکید بر مسئله وحدت مسلمین، یادآورى تأسیس دارالتقریب، طرح هفته وحدت در جمهورى اسلامى ایران، تلاش دشمنان و استکبار جهانى براى تفرقهافکنى، یادآورى آیاتى از قرآن کریم در باره تمسک به حبلاللَّه و برقرارى اخوت ایمانى، حمایت از کشورهاى اسلامى، ردّ اتهام شیعه کردن اهل سنت و سنى کردن شیعه، حمایت از یکپارچگى عراق و مخالفت با تجزیه کشورهاى اسلامى، تحریم اعمال تکفیرىها علیه سنىها و شیعیان، طرد مباحث اختلاف برانگیز و تأکید بر موارد اشتراک، پیگیرى مسائل اختلافى میان شیعه و سنى با تکیه بر اصول علمى و کارشناسى و به دور از تحریک احساسات و تشنّجآفرینى و کینهتوزى سیاه و کورکورانه، بلکه با بهرهگیرى از روح محبت و اخوت و پرهیز از طرح آن در میان عامه مردم، احترام به اهل بیت و صحابه رسول خدا (ص)، قدرشناسى از تربیتیافتگان مکتب نبوى (ص)، درک موقعیت علمى و استراتژیکى کشورهاى اسلامى در شرایط حساس و دشوار جهان امروز، روى آوردن به دیدگاه اهل اعتدال و میانهروهاى دو مذهب، ارایه معناى خردمندانه از «تقیه» تأکید برانجام عمل صالح و دفاع از مظلومان، حفظ حقوق اقلیتهاى مذهبى در کشورهاى اسلامى، مقاومت مسلمانان به ویژه عراقىها و فلسطینیان در برابر متجاوزان و اشغالگران، مشارکت دادن همه اقشار مردم عراق در سرنوشت کشور خود و اداره حکومت، محکوم کردن کشتار مردم عراق و اعلان بیزارى از هرگونه ترور، انفجار و برادرکشى و بالاخره دعوت همگان و به ویژه عالمان دین به وحدت و یکپارچگى.»
در اینجا بخشى از سخنان شرکتکنندگان در این گفتگوى صمیمانه بیان مىشود:
آقاى هاشمى رفسنجانى در این گفتگو تأکید کرد که وحدت جهان اسلام از اولین روز پیروزى انقلاب اسلامى، سیاست امام راحل (ره) بوده است که توسط مقام معظم رهبرى ادامه یافته است.
وى افزود: اگر جهان اسلام وحدت داشته باشد، مىتواند مشکلات مسلمانان سودان، لبنان، عراق، فلسطین، سومالى و دیگر کشورها را حل کند.
وى، اقدامات گروههاى تکفیرى - علیه اهل سنت و شیعیان - را محکوم و از آن به عنوان «گناه کبیره» یاد کرد که مرتکبان آن مستحق جهنم هستند. وى حضور گروههاى تکفیرى در عراق را مرهون سیاست آمریکا براى حضور این گروهها در عراق دانست.
آقاى رفسنجانى در بخشى دیگر از سخنان خود اظهار داشت:
«یکى از بنیانها و مبانى عمومى جهت گسترش اسلام، پاسدارى از وحدت است و چنانچه این وحدت تحقق پیدا کند، خیر و برکت فراگیر شامل حال تمامى مسلمانان خواهد گردید و همه در آن سهیم خواهند بود. پس از پیروزى انقلاب، ما تمامى تلاشهاى خویش را جهت توانمندى صفوف و نزدیکتر شدن مذاهب به یکدیگر به کار گرفتیم. البته این راهى بود که مرحوم آیتاللَّه بروجردى و علامه شیخ محمد عبده و همچنین مؤسسه دارالتقریب پایههاى آن را بنیان نهادند. ما نیز بعد از پیروزى انقلاب موضوع هفته وحدت اسلامى را مطرح کردیم و این راه را ادامه دادیم. بنیانگذار جمهورى اسلامى و همچنین آیتاللَّه خامنهاى مقام رهبرى جمهورى اسلامى همان راه را به صورت جدى و با پشتکار در پیش گرفتند، و در این ارتباط پیشرفتها و دگرگونىهاى بسیارى به دست آوردیم و تعداد زیادى از علما در کنفرانسها حضور پیدا کردند، که از جمله مىتوان از جناب آقاى شیخ قرضاوى نام برد. همچنین تعداد زیادى از علماى مصر، تونس، مراکش، عراق، سوریه، عربستان سعودى و تمامى کشورهاى اسلامى در این کفرانسها حضور داشتهاند. ما میوه آن تلاشها را چیدیم و به یکدیگر نزدیک شدیم و از خداوند مىخواهم که ما را در تقویت و پاسدارى از این دستآوردها یارى دهد».
«... فتنهانگیزىها و تفرقهافکنىها و تحریک احساسات میان شیعیان و سنىها در واقع جزء نغمههاى شیطانى است و برماست که در برابر وسوسههاى شیطان فریب نخوریم. علما و همچنین مردم ایران از اعماق درون به وحدت اسلامى دل بستهاند و صمیمانه چشم به راه تحقق آن هستند. من مىدانم که علماى اهل سنت نیز با علماى ما همدلند. آنان به دنبال ایجاد تفرقه در میان مسلمانان نیستند. اما پاره از آدمهاى نادان وجود دارند که اینجا و آنجا اقداماتى را صورت مىدهند و سخنانى را مطرح مىکنند، اما وظیفه خردمندان و دانشمندان مسلمان است که فراتر از عملکردها و سخنان افراطىها و تندروها عمل کنند و آنانى که به مصالح کلى اسلام توجه نمىکنند، نباید مورد اهتمام قرار بگیرند.»
در این گفتگو دکتر قرضاوى به طور صریح و مستقیم وارد مبحث روند گسترش تکفیرىها در بین سنىها و شیعیان عراق گردید و خواستار توقف آن شد.
وى، حکم علماى جهان اسلام در بین اهل سنت را تحریم اعمال تکفیرىها علیه سنىها و شیعیان توصیف نمود و اعلام کرد: باید همیشه از حق دفاع کنیم و در کنار صاحب حق باشیم.
دکتر قرضاوى، نیز بر حرمت ریختن خون مسلمان - چه شیعه و چه سنى - و تحریم شکستن حریم مساجد تأکید کرد و گفت: پس از انفجار در مرقد امام على (ع) و شهادت آیتاللَّه حکیم این عمل را محکوم کردیم.
قرضاوى در بخش پایانى سخن خود گفت:
«همه ما موظفایم در مورد پاسدارى از وحدت این امت بسیار بسیار جدى، عمل کنیم و در برابر تلاشهاى تفرقهآمیز ایستادگى نماییم. برماست که همه بر حول محور وحدتبخش اسلام جمع شویم و اسلام را برتر از مذهب و فرقه به شمار بیاوریم و میهن اسلامى را بر فرقهگرایى برترى بدهیم و امت را بالاتر از نژاد و ملیت به شمار بیاوریم. و مصالح مهمتر را بر مصالح کم اهمیت ترجیح بدهیم. ما باید فراتر از این عمل کنیم. وقتى ما از گفتمان اسلام و مسیحیت استقبال مىکنیم و با آنها به گفتگو مىپردازیم و سعى مىکنیم با ایشان به تفاهم برسیم. چرا نباید براى نزدیک شدن هرچه بیشتر مسلمانان به یکدیگر تلاش نماییم چرا از گفتگو میان خود مسلمانان استقبال نکنیم؟ این امت باید وحدت خود را به دست بیاورد. امتى بزرگ، با یک میلیارد و نیم مسلمان مىتواند جایگاه شایسته خویش را بازیابد. به شرطى که در راه وحدت و تفاهم و همیارى گام بردارد و از توانایىهاى انسانى و امکانات اقتصادى و میراث تاریخى و متمدنانه و رسالت معنوى خویش به درستى استفاده کند، در این صورت مىتواند از زندان عقبماندگى رهایى یابد و به فضاى پیشرفت و ترقى همه جانبه وارد شود و از دایره جهان سوم به عرصه جهان اول وارد گردد.» (53)
این مدل از گفتگوها، از سوى عالمان دین و رهبران جامعه اسلامى، درسى است آموزنده براى همه عالمان فریقین، که باب گفتگوى منطقى و صمیمانه را باز کنند و با پرهیز از اهانت و مجادلات غیرمنطقى در راه تقریب و انسجام اسلامى گام بردارند. متأسفانه برخى از افراد از فریقین با طرد و لعن و به تمسخر گرفتن اقدامات پیشگامان وحدت و طرح مسائل اختلافى گمان مىکنند که از مذهب خود دفاع مىکنند و یا به تبلیغ آن مىپردازند. و چنان مىگویند و مىنویسند که گویا در میدان جنگند و هل من مبارز مىطلبند. و حال اینکه، این گونه گفتار و اعمال جز تشدید اختلاف و تحریک احساسات و برانگیختن عداوت و کینه، اثر دیگرى ندارد. و به ویژه در جهان امروز با دشمنان که اسلام دارد و تیشه به ریشه است نه تبلیغ و دفاع از مذهب. به این افراد باید یادآورى کرد که از وحدت مسلمانان چه بدى دیدهایم که به دامن زدن تفرقه روى آوردهایم؟
چرا سخنى مىگوییم و عملى انجام مىدهیم که دشمنانِ در کمین، بهره آن را مىبرند؟ باید به این عده گفت: شما در پى چه هستید و به کدام سمت و سو در حرکتید؟ آیا اختلاف و نزاع و کشمکش نصیبى غیر از ذلت و خوارى و زمینگیر شدن فرزندان اسلام را خواهد داشت؟ به گذشته برگردید و امروز جوامع اسلامى را مطالعه کنید، ببینید که براى عزت مسلمانان راهى به جز همان راهى که مصلحان و پیشگامان وحدت، رفتهاند، وجود دارد؟ پیشنهاد کنید؟ با توجه به آنچه آمد، روشن شد که گفتگو راهى است بسیار مؤثر در دستیابى به وحدت و چیره شدن بر نابسامانىها و مهار کردن آنها. دفاع از فرهنگ و تمدن اسلامى و توسعه آن تنها در سایه گفتگوهاى صمیمانه عالمان مذاهب اسلامى میسّر است.
«تنها با وحدت کلمه است که مىتوان امیدوار بود که عمران و آبادى شکل بگیرد و راه توسعه و رشد هموار گردد و تمدن و مدنیت پیدا شود و رفاه و آسایش به خانههایمان بازگردد و از بردگى و بندگى رها شویم، دلها را یکدل کنیم و عزم و ارادهها را متمرکز و در راه اعتلاى اسلام و مسلمانان بکوشیم و به مقام و موقعیتى که شایسته آن بودهایم برسیم.» (54)
افزون بر راهکارهایى که آوردیم. توسعه و تواناسازى شبکههاى ارتباطى مشترک، گسترش همایشهاى علمى و دیگر همایشهاى مشترک به مناسبهاى گوناگون، به ویژه برگزارى کنگره حج، ایجاد کتابخانههاى مشترک - مجله مشترک. پژوهشکدههاى مشترک، حوزههاى علمى مشترک و... از دیگر گامهایى هستند که مىتوانند در راه وحدت و انسجام مسلمانان تأثیر بسزایى داشته باشند.
پىنوشتها:
1) شرح این اصل را در مجله حوزه ش 124، ص16 به بعد بخوانید.
2) المراجعات، مقدمه، ص40.
3) دعوة التقریب من خلال رسالةالاسلام، ص104.
4) همان.
5) الفصول المهمه فى تألیف الامه، سید شرفالدین، ص8 - 38.
6) مجمع التواریخ، حافظ ابرو، ج 3، ص237.
7) مجله حوزه، ش44-43، ص 252-253.
8) همان، ص152.
9) همان، ص253.
10) فدک اهل البیت شهید صدر، ص11.
11) همان، ص26 و 44.
12) مباحث الاصول، ص151.
13) همان، ص151 - 153.
14) المراجعات، ص45 - 47.
15) آنگاه... هدایت شدم، ص82 - 83.
16) همان.
17) همان، ص89 - 94.
18) همراه با راستگویان. دکتر تیجانى، ترجمه سید محمد جواد مهرى، ص473 - 475.
19) یکى از افتخارات مالک بنانس این است که مىگوید: «وقتى به حضور جعفر بنمحمد مىرسیدم، به من احترام مىگذاشت و من خدا را شکر مىکردم که او به من محبت دارد.»
20) مجله حوزه، ش43 - 44، ص 223.
21) المراجعات، شرف الدین، ص346 - 347، بیروت.
22) وحدت مسلمین، نگرشى به مقالات کنگره جهانى ائمه جمعه و جماعات، 607، سال اول، ش چهارم رسالة الاسلام.
23) همان، ص614.
24) هبة الدین شهرستانى، سید محمد علوى، ص 1، ابرار، هبةالدین شهرستانى، ص32.
25) آنگاه.... هدایت شوم، تیجانى، ص82، ترجمه مهرى.
26) ضمیمه جمهورى اسلامى، 19/1/61.
27) الفکر الجدید، ش6، ص306-307.
28) همان، ص328 / پاورقى.
29) سال چهارم، ش2، ص 218، به نقل مجله حوزه ش43 - 44، ص 270.
30) النص و الاجتهاد، ص14.
31) بحار الانوار، ج 75، ص81، مؤسسة الوفاء، بیروت.
32) مجله حوزه، مصاحبه آیت الله سید حسن مدرس هاشمى، حوزه 47، ص 42.
33) همان، ص 46 - 44.
34) سوره اعام، آیه 108.
35) تاریخ ادبیات ایران، ذبیحاللَّه صفا، ج 1، ص237.
36) خطاط مقریزى، ح 1، ص400 و 409.
37) درّة النجف، ش3 و 4، مندرج در حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، 367 - 370، دکتر موسى نجفى، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
38) تحفه الوسى، ص8.
39) رجال نجاشى، ص31.
40) مجله حوزه 22، ص71.
41) همان.
42) قصص العلماء تنکابنى، ص356 و 357.
43) 4 و5 حوزه 22، ص71 - 72.
44) همان.
45) همان.
46) مفاخر اسلام، دوانى، ص255، پاورقى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
47) مفاخر اسلام، ج 4، ص245.
48) مفاخر اسلام، دوانى، ج 4، ص251، به نقل لسان المیزان، ج 6، ص319، متأسفانه اخیراً همین کتاب به فارسى ترجمه شده و در هنگام حج به عنوان هدیه در اختیار حجاج فارسى زبان گذاشته مىشود.
49) همان، به نقل لسان المیزان، ج 2، ص317.
50) مفاخر اسلام، ج 4، ص253. در «اعیان الشیعه»، ج 24، ص237. مشروح نامه و پاسخ آن آمده است.
51) اندیشه تقریب، سال سوم، ش11، تابستان 1386، ص 5.
52) شیخ یوسف مصطفى قرضاوى در تاریخ 9/9/1926م. در مصر متولد شد و حفظ قرآن را تا 10 سالگى تمام کرد و سپس وارد دانشگاه الازهر شد و در سال 1953 مدرک عالى دانشکده اصول دین و در سال 1954 مجوز تدریس در این دانشگاه را دریافت کرد. در سال 1960 مدرک کارشناسى ارشد مطالعات عالى علوم قرآن و سنت و در سال 1973 مدرک دکترى را با رتبه عالى از دانشکده اصولدین دریافت کرد.
وى پس از فراغت از تحصیل، به عنوان ناظر امور دینى اداره اوقاف و فرهنگ اسلامى الازهر مشغول به کار شد، سپس مدیریت دفتر دینى قطر را بر عهده گرفت و به عنوان رئیس و مؤسس بخش مطالعات اسلامى در دانشکده تربیت و مدیر و مؤسس دانشکده شریعت و مطالعات اسلامى و نیز مدیر مرکز تحقیقات سنت و سیره، فعالیتهاى خود را که تا امروز ادامه دارد، پىگرفت.
53) متن کامل این گفتگو در مطبوعات مختلف و سایتهاى خبرى و علمى - فرهنگى از جمله سایت WWW. asra48. blogfa. comآمده است.
54) الفصول المهمه فى التالیف الامّه، شرفالدین، ص7.
منبع: / ماهنامه / پیام زن / 1386 / شماره 191 و 192، بهمن و اسفند ۱۳۸۶/۱۲
نظر شما