احمد ابن حمزه اشعری قمی
احمد بن حمزة بن یَسَع اشعری قمّی
نام و شهرت و ولادت
در اواخر سده دوم هجری(1) در شهر قم حمزة بن یَسَع* بن عبداللّه اشعری قمی، صاحب فرزندی شد که او را احمد نام نهاد.
ظاهراً چون این کودک در شهر قم و در خاندان اشعری متولّد شده، به اشعری قمی مشهور گشته است. البتّه تاریخ دقیق و بی ابهام ولادت این محدّث بزرگ، معلوم نیست.
خاندان
احمد بن حمزه، در خاندانی پا به عرصه گیتی نهاد که بیشتر افراد آن، از یاران امامان بزرگوار شیعه و از محدّثان فرزانه و نامور بودند؛ پدرش حمزة بن یسع قمی، یکی از راویان برجسته و مورد عنایت نخبگان تراجم بوده و از یاران امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (ع) به شمار میآمده است.(2) از دیدگاه بعضی از نقادان دانش تراجم، جناب حمزه از وجاهت بلندی برخوردار بوده است.(3)
یکی از برادران احمد، به نام محمد بن حمزه، نیز در سلسله راویان اخبار اهل بیت (ع) قرار دارد. کنیه احمد را ابو طاهر نوشتهاند. علامه حلّی درباره او چنین می نگارد: محمد بن حمزه و ابوطاهر اشعری از چهرههای موجّه و از یاران امام هادی (ع) هستند.(4)
جدّ احمد، یسع بن عبداللّه، هم که در مسیر روشن تشیّع گام برمی داشت، از اصحاب حضرت صادق (ع) به شمار میرود و روایاتی از آن سرچشمه دانش نقل کرده است.(5)
از طرف دیگر، عموی او به نام سهل بن یسع اشعری قمی نیز از راویان پرآوازه و برجسته و موجّه خاندان اشعری است که از حضرت کاظم و حضرت رضا (ع) روایاتی را نقل کرده است. اکثر رجال نویسان شیعه از او به نیکی یاد کردهاند.(6)
صحابی امام
از برایند سخنان تمام رجال نویسان معروف، این نکته قطعی مینماید که جناب احمد بن حمزه، در شمار یاران امام هادی (ع) بوده است.
شیخ طوسی در کتاب ارزشمند خود، او را در سلسله روایتگران و یاران حضرت امام هادی (ع) به شمار آورده است.(7)
مرحوم آیة اللّه خویی در «معجم الرجال» و علامه شوشتری در «قاموس الرجال» نیز تصریح داشتهاند که احمد بن حمزه، از اصحاب امام دهم شیعیان بوده است.(8)
شخصیت و منزلت احمد بن حمزه
از آنچه گذشت، به خوبی معلوم میگردد که احمد بن حمزه محدّثی ارجمند و گرانقدر بوده است. درستی این سخن هنگامی آشکار میشود که حجّت خدا، حضرت امام زمان (ع) ، او را مورد تأیید و عنایت خویش قرار داده است؛ چنان که شیخ کشّی و شیخ طوسی چنین نقل کردهاند:
ابو محمد رازی گفت: من و احمد بن محمد بن خالد برقی، در عسکر سامراء - بودیم. در این هنگام، فرستادهای از طرف امام عصر (ع) به سوی ما آمد و گفت: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد هَمْدانی و احمد بن حمزة بن یسع، موثّق و موجّهاند.(9)
همه ترجمه نویسان، این روایت را نقل کرده و معتقدند که این حدیث، منزلت بلند احمد بن حمزه را آشکار میسازد.
همچنین از قراین تاریخی و احادیث شیعه بر میآید که احمد بن حمزه در ارتباط با نماینده حضرت ولی عصر (ع) در غیبت صغرا، بوده است. شیخ طوسی در این زمینه، اذعان دارد که:
«برای گروهی از بزرگان توقیعات و نامه هایی از ناحیه حضرت حجت (ع) به وسیله سفیران ویژه آن حضرت میرسید، که از آن گروهند: محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق قمی، ابراهیم بن محمد همدانی و احمد بن حمزه بن یسع.»(10)
از این کلام شیخ طوسی چند نکته روشن میشود: اولاً او و جمعی از بزرگان و عالمان آن روزگار، مورد تأیید امام (ع) و از چهرههای شاخص و موجّه بودهاند؛ ثانیاً، مردم در فراگیری مسائل دینی به آنها رجوع میکردهاند و ثالثاً، احمد بن حمزه، در دوران غیبت صغرا در قید حیات بوده است.
نیز از پارهای روایات به دست میآید که او وکیل امام هادی (ع) در شهر قم بوده و وجوهات شرعیه را به امام میرسانده است.
از طرف دیگر، از آنجا که امام (ع) او را در ردیف بزرگانی همچون احمد بن اسحاق قمی، برجستهترین روایتگر شیعه، قرار داده است، نشانه دیگری از جلالت شأن و فرهیختگی این محدث نامور قمی است.
علاوه بر این، تمامی رجال شناسان، نیز از آغاز تا فرجام، احمد بن حمزه را به عنوان محدثی مورد اعتماد و موجّه یاد کردهاند. در اینجا به سخنان چند تن از آنها بسنده میکنیم.
نجاشی در میراث مکتوب و ارزشمند خود میگوید:
احمد بن حمزه، چهرهای بسیار بسیار موجّه و بلند مرتبه است.(11)
علامه حلّی میگوید:
احمد بن حمزه چهره برجسته است.(12)
سخن آخر در این زمینه، از شیخ طوسی است که چنین مینگارد:
احمد بن حمزة بن یسع قمی، مورد اعتماد و از وجاهت بلندی برخوردار است.(13)
استادان
احمد بن حمزه، به عنوان یک محدّث و ولایت مدار در تکاپوی شنیدن و گردآوری سخنان اهل بیت، تلاش مقدّسی را آغاز کرد. ایشان برای فراگیری حدیث و شنیدن کلمات امام خود، حتی از قم به سامراء هجرت میکند. با وجود آن که در آن عصر دو تن از امامان بزرگوار شیعه، حضرت هادی و حضرت عسکری (ع) در این شهر به حالت تبعید و تحت نظر حکومت ستم پیشه زمان، زندگی میکردند، اما او موفق به ملاقات با امام هادی (ع) میشود و از محضر نورانی و دریای موّاج دانش آن حضرت، بهره گرفته، بسیاری از مشکلات علمی و مسائل شرعی خویش را بدین گونه حل مینماید.(14) از این رو میبینیم ایشان روایات بسیاری از امام هادی (ع) نقل میکند و گاه، روایات او به صورت پرسش و پاسخ میباشد.
بعد از وجود مقدس امام (ع) ، در محضر بزرگان دانش، که هر یک استوانهای در فقه و حدیث و تقوا بودند، حاضر شد و از خرمن دانش آنان خوشهها چید. از میان استادان این محدّث بزرگ، میتوان افراد ذیل را نام برد:
1. ابان بن عثمان؛
2. حسین بن مختار؛
3. یاسر خادم قمی؛
4. محمد بن خَلَف؛
5. زکریّا بن آدم قمی؛
6. محمد بن خالد برقی قمی؛
7. مرزبان بن عمران قمی.
همان طور که ملاحظه میشود، بعضی از این راویان، در شمار بزرگان حدیث هستند.(15)
دانش آموختگان از محضر استاد
احمد بن حمزه، با تلاش و جدّیت و تحمل رنج سفر، توانست به درجات بلندی از موقعیّت علمی برسد؛ به گونهای که گروهی از شیفتگان روایات اهل بیت، پروانه وار به گرد شمع وجود او جمع شده و از این سرچشمه زلال بهرهها بردند. در اینجا نام جمعی از این دانش اندوختگان را ذکر میکنیم:
1. محمد بن احمد بن یحیی؛
2. علی بن مهزیار اهوازی؛
3. محمد بن عیسی عُبیدی؛
4. حسین بن سعید اهوازی؛
5. عبداللّه بن جعفر حمیری قمّی؛
6. سعد بن عبداللّه قمی.(16)
بر اهل نظر پوشیده نیست که وجود افرادی مانند علی بن مهزیار و عبداللّه بن جعفر و سعد بن عبداللّه، در میان شاگردان احمد بن حمزه نشانه شخصیّت بلند مرتبه او است.
اثر قلمی
با وجود آن که، از این محدّث دانشمند اخبار زیادی در منابع اصیل روایتی شیعه،نقل شده است، امّا گویا ایشان به جز کتاب «النوادر» که تمام بزرگان به ایشان نسبت دادهاند، کتاب دیگری نداشته است. از این کتاب شیخ نجاشی و آقا بزرگ تهرانی در کتاب گرانسنگ خود، نام بردهاند.(17)
غروب ستاره
احمد بن حمزه اشعری قمی بعد از تلاشهای بی وقفه و مستمرّ خویش در راه روشن و سعادت آفرین مذهب اهل بیت، تا آخرین لحظه از عمر با برکت خود از نشر حدیث و ترویج مکتب ناب تشیع دست نکشید؛ ولی چنان که سرنوشت محتوم هر انسانی هجرت از این جهان مادّی است، او نیز روزی جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح مقدّس او به سوی بهشت پرکشید.این که در کدامین سال و کدامین سرزمین از دنیا رفت، نمیتوان قاطعانه اظهار نظر کرد؛ گو این که ظاهراً او در نیمه دوم سده سوم هجری رحلت کرد و امکان دارد او هم مانند دهها و صدها محدّث قمی، دراین شهر دانش پرور آرمیده باشد.
گزیدهای از روایات
این بزرگوار روایات فراوانی نقل کرده است که برخی از آنها را در اینجا ذکر میکنیم.
زکات به شیعیان
عبداللّه بن جعفر حمیری از احمد بن حمزه قمی روایت میکند که:
از امام هادی (ع) پرسیدم: مردی از شیعیان شما، قوم و قبیلهای دارد که همه آنان از شیعیان شما به شمار میروند؛ آیا میشود تمام زکات مال را به آنها داد؟ امام در پاسخ فرمود: بله.(18)
ذبیحه مخالفان تشیّع
احمد بن حمزه از زکریا بن آدم روایت میکند که امام هادی (ع) فرمود:
من تو را نهی میکنم از ذبیحه هر کسی که مخالف و معاند با عقاید شما شیعیان است، مگر در هنگام ضرورت و ناچاری.(19)**
وضوی پیامبر اسلام
احمد بن حمزه از ابان بن عثمان و او از حضرت امام باقر (ع) نقل میکند:
امام (ع) روزی به ابان فرمود: آیا برای تو بگویم که رسول خدا چگونه وضو میگرفتند؟ در این هنگام امام (ع) با کف دست خود مقداری آب برداشت و به صورت خود ریخت. دوباره مقداری آب بر داشت و بر دست راست خود ریخت و بعد با مقداری آب دست چپ را شست. سپس سر و پاها را مسح کرد و در مسح پاها، دستها را بر روی پاها کشیدند و فرمودند: اینجا کعب است.(20)
وکالت در اخذ اموال
علی بن مهزیار از احمد بن حمزه نقل میکند:
به حضرت امام هادی (ع) گفتم: در شهر ما چه بسا افرادی اموالی برای آل محمّد (ص) وصیّت میکنند و آن اموال را نزد من میآورند. من دوست دارم آن اموال را با اذن شما، به خدمت شما بیاورم. امام فرمود: نزد من نیاور و خود را در معرض خطر دشمنان قرار مده.(21)
رفتار با مخالفان
احمد بن حمزه با واسطه از امام باقر (ع) روایت میکند:
در روزگاری که حکومت در دست بچّهها (و افراد کم سن و سال)
است، با مخالفان ما معاشرت کنید؛ اما در دل با آنان مخالفت ورزید.(22)***
صید با سگ شکاری
با واسطه از محمد بن مسلم روایت میکند که:
از امام باقر (ع) پرسیدم: هنگامی که گروهی از شکار چیان به شکار میروند، و در حالی که سگ شکاری برای یکی از آنان است؛ در صورتی که صاحب سگ، او را به سوی شکار بفرستد، ولی یکی دیگر از شکارچیان نام خدا را بر زبان جاری میکند؛ آیا در این صورت، شکار حلال است؟ امام فرمود: باید صاحب سگ، نام خدا را بر زبان جاری کند تا شکار حلال شود و الاّ حرام خواهد بود.(23)
شهادت دادن زنازاده
همچنین با واسطه از ابو بصیر روایت میکند که:
از امام محمد باقر (ع) سؤال کردم: آیا شهادت فرزند زنا قبول است؟ امام در پاسخ فرمود: نه.
به امام گفتم: «حَکَم»**** گمان میکند که شهادت دادن او در محضر قاضی جایز است. امام حَکَم را نفرین کرد و فرمود: بارخدایا! گناهانِ حَکَم را نبخش.(24)
پینوشتها:
* «یَسَع» نام یکی از قبایل معروف یمن است. در قرآن نام «الیاس» و «یَسَع» ذکر شده است و در «تاج العروس» آمده: «یَسَع» اسم پیامبری از فرزندان حضرت هارون، برادر موسی (ع) ، است. (تنقیح المقال، ج 1، ص 102.)
** قال ابوالحسن (ع) : انّی انهاکَ عَنْ ذبیحة کلّ مَنْ کان علی خلافِ الذی انتَ علیه و اصحابک الّا فی وقتِ الضرورة الیه.
*** خالطوهم بالبرّانیة و خالفوهم بالجوانیّة اذا کانَتِ الْاِمْرِةُ صِبْیانیّة.
**** حَکَم بن عُیَینه، زیدی مذهب و از فقهاء اهل سنت بود.
1. رجال نجاشی، جامعه مدرسین قم، ص 90، شماره 224؛ رجال شیخ طوسی، ص 409؛ رجال ابن داود، ص 37؛ الرجال تفرشی، ص 21؛ مجمع الرجال، عنایت اللّه قهپایی، ج 1، ص 112؛ بهجة الآمال، ج 2، ص 59؛ الجامع فی الرجال، ص 113؛ قاموس الرجال، جامعه مدرسین قم، ج 1، ص 459؛ الذریعه، ج 24، ص 320؛ تهذیب المقال، سید محمد ابطحی اصفهانی، ج 3، ص 329؛ رجال بو علی حائری، مؤسسه آل البیت، ج 1، ص 261؛ معجم الرجال، ج 2، ص 106؛ تنقیح المقال، ج 1،ص 60؛ جامع الروات، ج 1، ص 49؛ خلاصة الاقوال، علامه حلّی، ص 14؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 127؛ معجم الثقات، ص 8 و غیبة الطوسی، نینوا، ص 258.
2. رجال شیخ طوسی، ص 178 و 347.
3. تنقیح المقال، ج 1، ص 276.
4. خلاصة الاقوال، ص 187؛ مجمع الرجال، ج 5، ص 203 و تنقیح المقال، ج 3، ص 115.
5. تنقیح المقال، ج 3، ص 329.
6. رجال نجاشی، داوری، ص 132؛ رجال طوسی، ص 337 و لمعه دمشقیه (دو جلدی)، ج 1، ص 141.
7. رجال طوسی، ص 409.
8. معجم الرجال، ج 2، ص 106 و قاموس الرجال، ج 1، ص 459.
9. رجال کشی، مؤسسه آل البیت، ج 2، ص 831؛ غیبة شیخ طوسی، ص 258 و بحارالانوار، بیروت، ج 51، ص 363.
10. غیبة طوسی، ص 258.
11. رجال نجاشی ص 229.
12. خلاصه علامه، ص 14.
13. رجال طوسی، ص 409.
14. فروع کافی، ج 3، ص 552 و تهذیب الاحکام، ج 9، ص 80.
15. جامع الروات، ج 1،ص 49؛ الجامع فی الرجال، ص 113 و معجم الرجال، ج 2، ص 106.
16. جامع الروات، ج 1، ص 49 و معجم الرجال، ج 2، ص 106.
17. الذریعه، ج 24، ص 320؛ رجال نجاشی، داوری، قم، ص 66 و تنقیح المقال، ج 1، ص 60.
18. من لایحضره الفقیه، مکتبة صدوق، ج 4، ص 239.
19. تهذیب الاحکام، ج 9، ص 80، حدیث 33
20. همان، ج 1، ص 78، حدیث 39.
21. همان، ج 7، ص 58، حدیث 3.
22. اصول کافی، ج 2، ص 220، حدیث 20.
23. تهذیب الاحکام، ج 9، ص 32، حدیث 102.
24. همان، ج 6، ص 276، حدیث 102.
منبع: www.hawzah.net
نظر شما