ترجمه اى اسف انگیز از کتابى شعف انگیز
نوشتار زیر متن پاسخ نقد بر کتاب«تفکر دینى در قرن بیستم» است که پیشتر در مجله به چاپ رسید و ما اکنون آن را بىهیچ کم و کاست و ویرایش پیش روى خوانندگان نهادهایم.
هنوز چند صباحى از انتشار کتاب «تفکر دینى در قرن بیستم» نگذشته بود که چشمانمان به نقدى آراسته از استاد مصطفى ملکیان منور گردید.
در آغاز بنا نداشتیم که در خصوص آن نقد، چیزى بنویسیم، لکن بعد از مطالعه آن به نظرمان شایسته آمد که از باب «من لم یشکر المخلوق لمیشکر الخالق» به رسم سپاسگزارى از ناقد محترم چند سطرى را تقدیم خوانندگان نماییم.
لذا با کمال تواضع و امتنان از ایشان که رنج تطبیق این ترجمه را با متن آن بر خود هموار کرده و وقتخود را مصروف آن نمودهاند، بىشائبه تشکر و قدردانى مىکنیم و طول عمر آن عزیز و توفیق قلم و قدم زدن خداپسندانه را براى ایشان از درگاه ایزد منان مسالت داریم.
پس از تقدیر و تشکر، در مورد این نقد که در مجله نقد و نظر سال سوم شماره اول زمستان 1375 به چاپ رسیده است، یادآورى نکاتى چند را خالى از فائده نمىدانیم:
اشکالاتى را که ناقد محترم در نقد خود آوردهاند مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) برخى جاافتادگىها که از باب سهوالقلم از آنها غفلتشده است.
در خصوص این گونه موارد باید گفت: هرچند این مساله از کمدقتى مترجمان در این موارد حکایت مىکند، لکن هیچ مترجمى از جمله ناقد محترم در ترجمههاى خود از این گونه غفلتها مصون نیستند، و شایسته آن است که سعى شود تا این موارد به حداقل برسد. البته بعضى از جاافتادگىها بر اثر حذف ویراستاران صورت گرفته که در متن اصلى ترجمه موجود بوده است.
ب) بعضى از اشکالات به ادعاى ناقد محترم این است که مترجمان براى برخى واژهها معنایى را برگزیدهاند که در زبان انگلیسى نیامده است. و حال آنکه وقتى به فرهنگهاى انگلیسى مراجعه مىکنیم آنها را با همان معانى که در ترجمه ذکر شده است، مىیابیم از قبیل موارد زیر
1. اصطلاح Chalcedonian: ناقد محترم این عبارت را در مقاله به طور برجسته و با عنوان فرمول عقیق سفید یا اعتقادنامه کالسدوان آوردهاند و چنین به نظر مىرسد که آن را گناهى نابخشودنى دانستهاند. ایشان در آن اشکال مىفرمایند: مترجمان این واژه را با Chalcedony اشتباه گرفتهاند. کافى بود توجه کنند حرف C در Chalcedonian بزرگ نوشته شده است و بنابراین، این صفت، صفتخاص است و نمىتواند با عقیق سفید ربط و نسبتى داشته باشد. (ص393 مجله)
اگر ایشان به فرهنگهاى انگلیسىفارسى از جمله فرهنگ انگلیسىفارسى آریانپور (دو جلدى) ص353 مراجعه مىکردند، همین واژه Chalcedonian را به همین صورت و با C بزرگ به معناى عقیق سفید یا سنگ یمانى مىیافتند. البته ممکن است فرهنگها واژهاى را به غلط معنا کرده باشند ولى این احتمال در بدو نظر بعید به نظر مىرسد و ما تاکنون مؤلفان این فرهنگها را اهل خبره مىدانستیم، بنابراین مراجعه به آنان ملامتانگیز نیست; زیرا اگر بنا باشد هرکسى براى خود واژهایى را جعل کند، ارتباط فرهنگى به سختى میسر مىشود. البته باید از جانب فرهنگستان نظارت بیشترى بر این فرهنگ، شود تا رهزن نباشند.
2. اصطلاح revolve: ناقد محترم مدعى است که این واژه هیچ گاه به معناى «تغییر کردن» به کار نرفته است، بنابراین برگردان این عبارت انگلیسى مترجمان my though continually revolve افکار من دائما تغییر مىکند، صحیح نیست. در صورتى که اگر ایشان به فرهنگ انگلیسىفارسى حیم ص1057 تک جلدى مراجعه مىکردند، این واژه را به معانى گردش کردن، سیر کردن، دور زدن، تغییر کردن (ص384 مجله) مىیافتند.
3. واژه sub: ناقد محترم مدعى است که این واژه در زبان انگلیسى به معناى شبه نیامده است (ص383 مجله) خواهشمند استبه فرهنگهاى ذیل که sub در آنها به معناى شبه آمده، مراجعه شود:
الف) فرهنگ معاصر انگلیسىفارسى تالیف محمدرضا باطنى (ص859) sub Continent: شبه قاره
ب) فرهنگ دو جلدى آریانپور (ص2210) sub Continent را شبه قاره معنا کرده است. و نیز همین فرهنگ sub Saturation شبه اشباع (ص2214) sub space شبه فضا (ص2216) معنا شده است.
ج) و نیز به معناى شبه در فرهنگ المورد قاموس عربىانگلیسى (ص661) مراجعه شود که یکى از معانى شبه را Sub برگزیده است.
4. واژه Rather: ناقد محترم مىفرمایند: «اساسا معلوم نیست که مترجمان محترم با استناد به کدام فرهنگ لغت Rather را به «بهعلاوه» برگرداندهاند.» (ص386 مجله)
یکى از معانى Rather «بیشتر» است و «بیشتر» مترادف با معناى «به علاوه» است. براى آگاهى بر صحت این مطلب به فرهنگهاى ذیل مراجعه شود:
الف) فرهنگ انگلیسىفارسى حیم [(یک جلدى) ص1015] این واژه را «بیشتر» معنا کرده است.
ب) فرهنگ معاصر انگلیسىفارسى باطنى (ص762) یکى از معانى این واژه را بیشتر برگزیده است.
5. عبارت To come to a halt: ناقد محترم مىفرمایند که این تعبیر هیچ گاه به معناى تامل کردن به کار نرفته است (ص387 مجله) در حالى که یکى از معانى halt تامل کردن است. براى آگاهى بر صحت این مطلب به فرهنگهاى ذیل مراجعه شود:
الف) فرهنگ انگلیسىفارسى حیم (ص470) این واژه را به معناى «تامل کردن» به کار برده است.
ب) فرهنگ انگلیسىفارسى آریانپور (دو جلدى ص971) نیز این واژه را به معناى «تامل کردن» به کار برده است.
در ضمن اصطلاح to come to a halt در فرهنگ انگلیسى Longman و نیز فرهنگ اصطلاحات آکسفورد به صورت ذیل آمده است:
halt: Stop or Pause (esp in the phr come to a halt(the care come to a halt just in time to prevent an accident
مشاهد مىکنیم که این اصطلاح به معناى «توقف کردن» یا «درنگ کردن» ترجمه شده است و در مورد یک مطلب علمى، درنگ و توقف کردن چیزى جز تامل کردن، معنا نمىدهد.
6. ناقد محترم ترجیح دادهاند که در برابر [Chapter] که مبین تقسیمات اصلى کتاب است واژه «فصل» را بگذارند و در برابر Section که دلالتبر تقسیمات فرعى دارد واژه «بخش» را; یعنى برخلاف آنچه ما در ترجمه کتاب انجام دادهایم. اما براى اطلاع ایشان و خوانندگان به عرض مىرسد که اولا: در کتب فرهنگ لغت از جمله حیم و آریانپور هم معادل «فصل» براى این واژه ذکر شده و هم معادل «بخش» و ترجیح هرکدام بر عهده مترجم است. ثانیا: وظیفه مترجم آن است که ببیند در فرهنگ خودى چه واژهاى را براى تقسیمات اصلى کتاب به کار مىبرند تا در برابر chapter قرار دهد و چه واژهاى براى تقسیمات فرعى استعمال مىشود تا در برابر section بگذارد.
براى اینکه خوانندگان محترم دریابند که حق با مترجمان استبه کتابهاى «بحث در مابعدالطبیعه» ترجمه دکتر مهدوى; «نقد تفکر فلسفى غرب» ترجمه دکتر احمدى; «مابعدالطبیعه» ترجمه دکتر شرفالدین خراسانى; «تاریخ فلسفه یونان و روم» ترجمه دکتر مجتبوى; و «مبدا و معاد» تالیف آیتالله جوادى آملى و کتابهاى فراوان دیگر نظرى بیفکنند.
ج) جملههایى که به ادعاى ناقد محترم درست معنا نشدهاند، در حالى که ما آنها را چیزى جز اختلاف سلیقه در گزینش معناى واژهها نمىدانیم و براى روشنى مطلب پارهاى از آنها را در اینجا نقل مىکنیم:
1. ایشان معناى The sole ground را به معناى «تنها مبنایى» پیشنهاد کردهاند و مدعى هستند که برگردان مترجمان، یعنى «تنها زمینهایى» غلط است. (ص385 مجله)
واقعا براى ما مشخص نیست که اختلاف بین مبنا و زمینه چقدر اساسى است!؟
لازم به ذکر است که نه فرهنگ انگلیسىفارسى معاصر (تالیف محمدرضا باطنى) و نه فرهنگ انگلیسىفارسى حیم هیچ کدام براى معناى ground مبنا را پیشنهاد نکردهاند و حال آن که زمینه را پیشنهاد کردهاند.
2. عبارت ذیل را در نظر بگیرید:
ترجمه مترجمان (از این پس: ترجمه). خداوند هم شخصى است و هم مطلق، جامع و فراگیر
ترجمه پیشنهادى ناقد محترم (از این پس: ترجمه ناقد): خداوند هم تشخص دارد و هم همان مطلقى است که همه در آن مندرجند. (ص383 مجله)
در عبارت ترجمه، دو صفتبراى مطلق ذکر شده استیکى جامع و دیگرى فراگیر. فراگیر به معناى در بر گرفتن و احاطه کردن است و چون صفت مطلق است همه را فرا گرفته است. این عبارت را با عبارت ناقد محترم که خدا... همان مطلقى است که همه در آن مندرجند مقایسه کنید. آیا فرق فاحشى را بین ایندو مشاهده مىکنید؟ به نظر مىرسد که فرق فاحشى نداشته باشند که یکى غلط و دیگرى صحیح باشد.
3. ترجمه: خداى هارناک و ریتشل را نمىتوان ستود....
ترجمه ناقد: خداى هارناک را مانند خداى ریچل نمىتوان پرستید....
در ادامه مىفرمایند: worship به معناى پرستش است و نه ستایش. بنابراین معناى جمله اول غلط و دوم صحیح است. (ص388 مجله)
اگر ما به فرهنگ فارسى معین مراجعه کنیم پرستش کردن را همان ستایش کردن و عبادت کردن معنا کرده است و در فرهنگ لغتنامه دهخدا پرستش به معناى ستایش آمده است و ستایش را، مدح کردن، شکر نعمتخدا به جاآوردن، دعا و ثناء معنا کرده است. حال آیا واقعا ستایش آن چنان از معناى واقعى پرت است که مىتوان آن را به عنوان غلط ذکر کرد؟
4 ترجمه: آیا کسى مىتواند از احکام ارزشى به اثبات یک واقعیت متعالى به همان سادگى که آنها مىپندارند منتقل شود.
ترجمه ناقد: آیا مىتوان به همان آسانى که آنان گمان مىکردند از احکام ارزشى به اظهار نظر قطعى در باب وجود واقعیتى غیر مادى رسید(ص390 مجله)
اولا: آیا فرق چندانى بین این دو عبارت تصور مىشود؟ آیا جابجایى عبارت «به همان سادگى که آنان مىپندارند» مانعى در راه فهم مقصود نویسنده است؟
ثانیا: عبارت The assertion of a Transcendet reality در ترجمه به اثبات یک واقعیت متعالى برگردانده شده است، ولى ناقد محترم «اظهار نظر قطعى در باب وجود واقعیتى غیر مادى» را پیشنهاد کرده است.
فرهنگ انگلیسىفارسى حیم سه معنا را براى assertion ذکر کرده است: اظهار مثبت، ادعا، اثبات. آیا تفاوت اساسى میان «اثبات» و «اظهار نظر قطعى» وجود دارد؟
و در ضمن، فرهنگ معاصر براى واژه Transcendent معناى زیر را پیشنهاد کرده است: متعالى فرارونده، فوق طبیعى، غیر تجربى، غیرمادى، ایدهآلیست، اشراقى و شهودى.
آیا متعالى با غیرمادى فرق چندانى دارد؟
5. ترجمه: انجیل مرقس مقدس تصویر عیسایى را که رنگ کلامى به خود گرفته ارائه مىدهد.
ترجمه ناقد: انجیل مرقس تصویرى از عیسا ارائه مىکند که صبغه الهیاتى دارد. (ص391 مجله)
ایشان مىفرماید: ترجمه چنان است که گویى عیسا رنگ کلامى به خود گرفته و حال آنکه تصویر عیسا چنین صبغهایى دارد.
در مضاف و مضافالیه اگر صفتى براى آنها ذکر شود این صفت ابتدا به مضاف متوجه است نه مضافالیه و ما هیچ گاه چنین تصور نکردهایم «که رنگ کلامى به خود گرفته» صفت عیساست و نه تصویر عیسا.
در ضمن، ایشان در بسیارى از انتقاداتى که ذکر کردهاند مىفرمایند: «گویى چنان است». چرا ما باید این گویىها را به موارد نادرستحمل کنیم نه موارد درست.
6. ترجمه: ترکیب عجیب و غریب شکاکىگرى و ایمان که پیروان ریتشل سرانجام تجربه خود را از آنجا آغاز کردند (چنانچه قابل پیشبینى بود) اساس و پایهایى سست و ناپایدار براى دین است.
ترجمه ناقد: آمیزه عجیب و غریب شکاکیت و ایمان که پیروان ریچل با آن کار خود را آغاز کردند سرانجام (چنانچه قابل پیشبینى بود) معلوم شد که براى دین مبنایى است متزلزل(ص392مجله)
ما فرق چندانى را بین این دو عبارت مشاهده نمىکنیم و ناقد محترم نیز نفرمودهاند که کجاى این عبارت غلط مىباشد.
7. ترجمه: زیرا علم طبیعى هم به عنوان نوعى تفکر مطرح است و همیشه در موقعیتى تاریخى وجود داشته.
ترجمه ناقد: علوم طبیعى به عنوان یک طرز فکر در یک بافت تاریخى وجود دارد و همیشه وجود داشته است. (ص394 مجله)
این که ایشان مىفرماید: «در یک بافت تاریخى وجود دارد و همیشه وجود داشته است» با «همیشه در موقعیتى تاریخى وجود داشته» چه فرقى دارد، ما که فرقى بین آنها مشاهده نمىکنیم.
8. ترجمه: اما وظیفه اصلى او این است که خود را در این فعل در نظر بگیرد تا اندیشه فاعلش را دریابد.
ترجمه ناقد: بلکه وظیفه اصلى او این است که خود را در حال ارتکاب فعل تصور کند تا فکر فاعل فعل را تشخیص دهد. (ص394 مجله)
ما واقعا اختلاف اساسى بین این دو عبارت مشاهده نمىکنیم، تنها فرق این است که در ترجمه عبارت «این فعل» است و در ترجمه ناقد «در حال ارتکاب فعل»; ولى با است، The حرف تعریف است و منظور عملى است که در بالا از آن صحبتشده است پس «این فعل» اولى’ است.
9. ترجمه: این رویداد باید در ذهن مورخ باز نموده شود (دوباره گذرانده شود).
ترجمه ناقد: رویداد باید در ذهن مورخ از نو انجام گیرد. (ص394 مجله)
باز اختلاف چندانى در عبارات مشاهده نمىشود، فقط اختلاف در این است که ناقد محترم «رویداد» معنا کردهاند و در ترجمه «این رویداد» است، ولى با توجه به این که عبارت انگلیسى The event است، منظور رویداد خاصى است که قبلا توصیف شده بنابراین، عبارت ترجمه صحیحتر به نظر مىرسد.
10. ترجمه: ممکن است میان بعضى از آنها قرابتهایى وجود داشته باشد.
ترجمه ناقد: ممکن است پیوستگیهایى میان بعضى از آنها وجود داشته باشد. (ص395 مجله)
ایشان مطرح کردهاند که ترجمه مترجمان اشتباه است. زیرا که باید affiliation را پیوستگى ترجمه مىکردند و حال آن که قرابت ترجمه شده است.
پیوستگى به معناى اتصال، اتحاد و مواصلت کردن است که در مقابل انفصال آمده است; قرابت نیز به معناى خویشى و خویشاوندى است و آنهم به معناى مواصلت و اتصال است، لذا فرق چندانى بین قرابت و پیوستگى وجود ندارد و هردو به معناى ارتباط و اتصال داشتن است.
11. ترجمه: برخوردار از ویژگى جاودانه است.
ترجمه ناقد: کهنه ناشدنى است. (ص9398 مجله)
واژه dateless در فرهنگ معاصر به این معانى آمده است: 1جاودانى همیشگى ابدى، پایدار 2کهنه ناشدنى.
ما واژه جاودانه را انتخاب کردهایم و هنگامى که مىگوییم برخوردار از ویژگى جاودانه است منظور این است که هیچ گاه از بین نمىرود و کهنه نمىشود، بلکه ابدى و دائمى است، معناى کهنه ناشدنى هم به معناى دائمى و ابدى است. در ضمن در لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین واژه کهنه ناشدنى نیامده، ولى جاودانه آمده است.
12. ترجمه: در تاریخ بشرى رایجبوده است.(ص399)
ترجمه ناقد: در تاریخ بشرى همواره دست اندرکار بودهاند.
ما فرق چندانى را بین رایج و دستاندرکار نمىیابیم.
13. ترجمه: برهان ابتدایى برهانى است که از انسان حامل ارزشها به خدایى که مبداء و زمینه ارزشهاست مىرسد.
ترجمه ناقد: دلیل اصلى، دلیلى است که از انسان، از این حیث که حامل ارزش استبه خدا از این حیث که منشاء ارزش است مىرسد. (ص398 مجله)
اختلاف این دو عبارت در برگردان the primary argument است.
اولا: ایشان مطرح کردهاند که argument به معناى دلیل است نه برهان، ما این اختلاف را قبول نداریم.
ثانیا: فرهنگ معاصر primary را چنین معنا کرده است:
1. نخستین، اولیه، ابتدایى
2. عمده، اصلى، اساسى
3. مربوط به دوره ابتدایىابتدایى.
و سپس تعابیر ذیل را چنین معنا کرده است: رنگهاى اصلى رنگهاى نخستین primary colours تکیه نخستین تکیه اصلى primary stress «ابتدایى» از آن نظر که بقیه موارد بر آن تکیه دارد، اصلى و عمده است و به معناى بىارزش نیست، لذا فرق چندانى بین ابتدایى و اصلى وجود ندارد و همیشه در هر کارى موارد ابتدایى اصلى و مهم هستند.
14. ترجمه: این که این مطلب درستتر نیست که
ترجمه ناقد: یا آیا چنین نیست که (ص390 مجله)
باز ما فرق چندانى را بین این دو عبارت مشاهده نمىکنیم.
15. ترجمه: این تصاویر ترسیمهاى ذهنى و خیالىاند.
ترجمه ناقد: این تصاویر برداشتهاى آرمانگرایانهاند.
این عبارت برگردان عبارت انگلیسى These picture are Idealized construction است.
فرهنگ انگلیسىفارسى حیم Construction را به معانى: ساختمان، بنا، ترکیب، ترسیم و رسم معنا کرده است.
و Idealize رابه کمال مطلوب رسانیدن، تصور کردن، حالتخیالى دادن به، ترجمه شده است. با این وصف، آیا عبارت ترجمه غلط است!؟
16. ترجمه: در حالى که متکلمان ریتشلى از چنین چیزى ناخشنودند.
ترجمه ناقد: پیروان ریچل از آن بسیار بدشان مىآمد. (ص393 مجله)
باز اختلاف فاحشى که سبب غلط بودن ترجمه باشد نمىیابیم.
17 ترجمه: نام دین را ممکن استبتوان حفظ کرد اما مشکل، آن واقعیتى است که بیشتر مردم هنگام اندیشیدن به دین در ذهن دارند.
ترجمه ناقد: نام دین را مىتوان حفظ کرد اما واقعیتى را که بیشتر مردم به هنگام تصور دین در مد نظر دارند نمىتوان. (ص387 مجله)
هنگامى که در ترجمه عبارت «اما مشکل» آمده است از سیاق عبارت استفاده مىشود که لفظ مشکل به این معناست که آن واقعیتى را که بیشتر مردم هنگام اندیشیدن به دین در ذهن دارند، مشکل استحفظ کرد، یعنى نمىتوان در این صورت اختلافى بین ترجمه و ترجمه ناقد مشاهده نمىشود بلکه دو تعبیر به یک معنا هستند.
18. ترجمه: اما چنان که ویندلباند بیان مىکرد اگر یکى از محرکهاى مکتب نوکانتى ایجاد سازگارى میان فهم علمى جهان و خواستههاى قلبى است، به هیچ وجه معلوم نیست که این غرض حاصل شود.
ترجمه ناقد: اما اگر چنانکه ویندلباند گفته استیکى از انگیزههاى کانتى اندیشى نوین تلفیق فهم علمى از جهان با خواستههاى دل بوده استبه هیچ وجه معلوم نیست که این غایتحاصل آمده باشد. (ص386 مجله)
واقعا ما در زبان فارسى فرقى بین دو عبارت فوق مشاهده نمىکنیم و با جابجایى «اگر» تغییرى در معنا حاصل نمىشود.
19. ترجمه: بنابراین ما در اندیشه کالینگوود با تاثیرگذارى دو جریان فکرى مختلف که در گذشته بررسى کردیم، مواجهیم.
ترجمه ناقد: بطورى که در آثار کالینگوود گویى، محل تلاقى دو جریان فکرى متفاوتى را که قبلا بررسى کردیم، مىیابیم. (ص394 مجله)
ناقد محترم به جاى «تاثیرگذارى دو جریان فکرى مختلف»، «محل تلاقى دو جریان فکرى متفاوتى» را پیشنهاد کردهاند. ولى این نکته قابل ذکر است که اگر دو جریان فکرى بخواهند در اندیشهاى تلاقى کنند، بدین معناست که آن دو جریان در آن اندیشه تاثیر گذاشتهاند. پس در واقع فرقى بین تاثیرگذارى دو اندیشه و تلاقى دو اندیشه وجود ندارد و در امور معنوى تلاقى به معناى تاثیرگذارى است.
20. ترجمه: از بررسى محروم مانده است.
ترجمه ناقد: مورد تغافل واقع شده است. (ص389 مجله)
همان طور که از عبارات فوق هویداست، دو عبارت، تعابیر مختلفى از یک حقیقت است و ما به ویراستاران محترم این حق را دادهایم که در جایى که مخل به معنا نباشد، دستبه تغییراتى بزنند.
21. ترجمه: متکلمى توانا و استثنایى.
ترجمه ناقد: متکلمى فوقالعاده توانا (ص281 مجله)
آیا واقعا تعبیر اول معنایى کاملا متغایر از تعبیر دوم افاده مىکند، به نحوى که تعبیر اول کاملا اشتباه و تعبیر دوم صحیح باشد!؟ به نظر ما فرق فاحشى بین این دو تعبیر وجود ندارد. هر دو عبارت چنین تفهیم مىکند که متکلم،متکلم برجستهاى بوده است.
22. ترجمه: در معتدلترین تقریرش
ترجمه ناقد: در تقریرهاى معتدلترش
آیا واقعا اختلاف فاحشى بین دو تعبیر وجود دارد!؟ البته این فرق بین آنها وجود دارد که یکى صفت تفصیلى و دیگرى صفت عالى است ولى مصداق مشترکى بین آنها وجود دارد.
و موارد دیگرى از این دست نیز وجود دارد که براى اجتناب از اطاله کلام از ذکر آنها خوددارى مىکنیم البته از این جهت که انسانهاى معمولى از درجه عصمتبرخوردار نیستند و ممکن است دچار اشتباه شوند که این امرى طبیعى است و امیدواریم که اگر اشتباهى رخ داده باشد در چاپهاى بعدى اصلاح کنیم. و در پایان یک بار دیگر از زحمات ناقد محترم تشکر نموده و همواره از نظراتشان استفاده کرده و مىکنیم. و در این مورد نیز سبک و سلیقه ایشان در ترجمه را ارج مىنهیم و یادآورى مىکنیم که در این زمینه سبکها و سلیقههاى دیگرى نیز وجود دارد (وکل یعمل على شاکلته) و در پایان از خداوند منان مىخواهیم که نیتمان را خالص گرداند و به کارهایمان صبغهاى الهى عنایت فرماید که: «انما یتقبل الله من المتقین».آمین یا رب العالمین/ مترجمان
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1376 / شماره 10 و 11، بهار و تابستان ۱۳۷۶/۵/۰۰
نویسنده : محمد محمدرضایی
نویسنده : عباس شیخ شعاعی
نظر شما