موضوع : پژوهش | مقاله

ترجمه اى اسف انگیز از کتابى شعف انگیز

نوشتار زیر متن پاسخ نقد بر کتاب‏«تفکر دینى در قرن بیستم‏» است که پیشتر در مجله به چاپ رسید و ما اکنون آن را بى‏هیچ کم و کاست و ویرایش پیش روى خوانندگان نهاده‏ایم.

 

هنوز چند صباحى از انتشار کتاب «تفکر دینى در قرن بیستم‏» نگذشته بود که چشمانمان به نقدى آراسته از استاد مصطفى ملکیان منور گردید.
در آغاز بنا نداشتیم که در خصوص آن نقد، چیزى بنویسیم، لکن بعد از مطالعه آن به نظرمان شایسته آمد که از باب «من لم یشکر المخلوق لم‏یشکر الخالق‏» به رسم سپاسگزارى از ناقد محترم چند سطرى را تقدیم خوانندگان نماییم.
لذا با کمال تواضع و امتنان از ایشان که رنج تطبیق این ترجمه را با متن آن بر خود هموار کرده و وقت‏خود را مصروف آن نموده‏اند، بى‏شائبه تشکر و قدردانى مى‏کنیم و طول عمر آن عزیز و توفیق قلم و قدم زدن خداپسندانه را براى ایشان از درگاه ایزد منان مسالت داریم.
پس از تقدیر و تشکر، در مورد این نقد که در مجله نقد و نظر سال سوم شماره اول زمستان 1375 به چاپ رسیده است، یادآورى نکاتى چند را خالى از فائده نمى‏دانیم:
اشکالاتى را که ناقد محترم در نقد خود آورده‏اند مى‏توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) برخى جاافتادگى‏ها که از باب سهوالقلم از آنها غفلت‏شده است.
در خصوص این گونه موارد باید گفت: هرچند این مساله از کم‏دقتى مترجمان در این موارد حکایت مى‏کند، لکن هیچ مترجمى از جمله ناقد محترم در ترجمه‏هاى خود از این گونه غفلتها مصون نیستند، و شایسته آن است که سعى شود تا این موارد به حداقل برسد. البته بعضى از جاافتادگى‏ها بر اثر حذف ویراستاران صورت گرفته که در متن اصلى ترجمه موجود بوده است.
ب) بعضى از اشکالات به ادعاى ناقد محترم این است که مترجمان براى برخى واژه‏ها معنایى را برگزیده‏اند که در زبان انگلیسى نیامده است. و حال آنکه وقتى به فرهنگهاى انگلیسى مراجعه مى‏کنیم آنها را با همان معانى که در ترجمه ذکر شده است، مى‏یابیم از قبیل موارد زیر
1. اصطلاح Chalcedonian: ناقد محترم این عبارت را در مقاله به طور برجسته و با عنوان فرمول عقیق سفید یا اعتقادنامه کالسدوان آورده‏اند و چنین به نظر مى‏رسد که آن را گناهى نابخشودنى دانسته‏اند. ایشان در آن اشکال مى‏فرمایند: مترجمان این واژه را با Chalcedony اشتباه گرفته‏اند. کافى بود توجه کنند حرف C در Chalcedonian بزرگ نوشته شده است و بنابراین، این صفت، صفت‏خاص است و نمى‏تواند با عقیق سفید ربط و نسبتى داشته باشد. (ص‏393 مجله)
اگر ایشان به فرهنگهاى انگلیسى‏فارسى از جمله فرهنگ انگلیسى‏فارسى آریانپور (دو جلدى) ص‏353 مراجعه مى‏کردند، همین واژه Chalcedonian را به همین صورت و با C بزرگ به معناى عقیق سفید یا سنگ یمانى مى‏یافتند. البته ممکن است فرهنگها واژه‏اى را به غلط معنا کرده باشند ولى این احتمال در بدو نظر بعید به نظر مى‏رسد و ما تاکنون مؤلفان این فرهنگها را اهل خبره مى‏دانستیم، بنابراین مراجعه به آنان ملامت‏انگیز نیست; زیرا اگر بنا باشد هرکسى براى خود واژه‏ایى را جعل کند، ارتباط فرهنگى به سختى میسر مى‏شود. البته باید از جانب فرهنگستان نظارت بیشترى بر این فرهنگ، شود تا رهزن نباشند.
2. اصطلاح revolve: ناقد محترم مدعى است که این واژه هیچ گاه به معناى «تغییر کردن‏» به کار نرفته است، بنابراین برگردان این عبارت انگلیسى مترجمان my though continually revolve افکار من دائما تغییر مى‏کند، صحیح نیست. در صورتى که اگر ایشان به فرهنگ انگلیسى‏فارسى حیم ص‏1057 تک جلدى مراجعه مى‏کردند، این واژه را به معانى گردش کردن، سیر کردن، دور زدن، تغییر کردن (ص‏384 مجله) مى‏یافتند.
3. واژه sub: ناقد محترم مدعى است که این واژه در زبان انگلیسى به معناى شبه نیامده است (ص‏383 مجله) خواهشمند است‏به فرهنگهاى ذیل که sub در آنها به معناى شبه آمده، مراجعه شود:
الف) فرهنگ معاصر انگلیسى‏فارسى تالیف محمدرضا باطنى (ص‏859) sub Continent: شبه قاره
ب) فرهنگ دو جلدى آریانپور (ص‏2210) sub Continent را شبه قاره معنا کرده است. و نیز همین فرهنگ sub Saturation شبه اشباع (ص‏2214) sub space شبه فضا (ص‏2216) معنا شده است.
ج) و نیز به معناى شبه در فرهنگ المورد قاموس عربى‏انگلیسى (ص‏661) مراجعه شود که یکى از معانى شبه را Sub برگزیده است.
4. واژه Rather: ناقد محترم مى‏فرمایند: «اساسا معلوم نیست که مترجمان محترم با استناد به کدام فرهنگ لغت Rather را به «به‏علاوه‏» برگردانده‏اند.» (ص‏386 مجله)
یکى از معانى Rather «بیشتر» است و «بیشتر» مترادف با معناى «به علاوه‏» است. براى آگاهى بر صحت این مطلب به فرهنگهاى ذیل مراجعه شود:
الف) فرهنگ انگلیسى‏فارسى حیم [(یک جلدى) ص‏1015] این واژه را «بیشتر» معنا کرده است.
ب) فرهنگ معاصر انگلیسى‏فارسى باطنى (ص‏762) یکى از معانى این واژه را بیشتر برگزیده است.
5. عبارت To come to a halt: ناقد محترم مى‏فرمایند که این تعبیر هیچ گاه به معناى تامل کردن به کار نرفته است (ص‏387 مجله) در حالى که یکى از معانى halt تامل کردن است. براى آگاهى بر صحت این مطلب به فرهنگهاى ذیل مراجعه شود:
الف) فرهنگ انگلیسى‏فارسى حیم (ص‏470) این واژه را به معناى «تامل کردن‏» به کار برده است.
ب) فرهنگ انگلیسى‏فارسى آریانپور (دو جلدى ص‏971) نیز این واژه را به معناى «تامل کردن‏» به کار برده است.
در ضمن اصطلاح to come to a halt در فرهنگ انگلیسى Longman و نیز فرهنگ اصطلاحات آکسفورد به صورت ذیل آمده است:
halt: Stop or Pause (esp in the phr come to a halt(the care come to a halt just in time to prevent an accident
مشاهد مى‏کنیم که این اصطلاح به معناى «توقف کردن‏» یا «درنگ کردن‏» ترجمه شده است و در مورد یک مطلب علمى، درنگ و توقف کردن چیزى جز تامل کردن، معنا نمى‏دهد.
6. ناقد محترم ترجیح داده‏اند که در برابر [Chapter] که مبین تقسیمات اصلى کتاب است واژه «فصل‏» را بگذارند و در برابر Section که دلالت‏بر تقسیمات فرعى دارد واژه «بخش‏» را; یعنى برخلاف آنچه ما در ترجمه کتاب انجام داده‏ایم. اما براى اطلاع ایشان و خوانندگان به عرض مى‏رسد که اولا: در کتب فرهنگ لغت از جمله حیم و آریان‏پور هم معادل «فصل‏» براى این واژه ذکر شده و هم معادل «بخش‏» و ترجیح هرکدام بر عهده مترجم است. ثانیا: وظیفه مترجم آن است که ببیند در فرهنگ خودى چه واژه‏اى را براى تقسیمات اصلى کتاب به کار مى‏برند تا در برابر chapter قرار دهد و چه واژه‏اى براى تقسیمات فرعى استعمال مى‏شود تا در برابر section بگذارد.
براى اینکه خوانندگان محترم دریابند که حق با مترجمان است‏به کتابهاى «بحث در مابعدالطبیعه‏» ترجمه دکتر مهدوى; «نقد تفکر فلسفى غرب‏» ترجمه دکتر احمدى; «مابعدالطبیعه‏» ترجمه دکتر شرف‏الدین خراسانى; «تاریخ فلسفه یونان و روم‏» ترجمه دکتر مجتبوى; و «مبدا و معاد» تالیف آیت‏الله جوادى آملى و کتابهاى فراوان دیگر نظرى بیفکنند.
ج) جمله‏هایى که به ادعاى ناقد محترم درست معنا نشده‏اند، در حالى که ما آنها را چیزى جز اختلاف سلیقه در گزینش معناى واژه‏ها نمى‏دانیم و براى روشنى مطلب پاره‏اى از آنها را در اینجا نقل مى‏کنیم:
1. ایشان معناى The sole ground را به معناى «تنها مبنایى‏» پیشنهاد کرده‏اند و مدعى هستند که برگردان مترجمان، یعنى «تنها زمینه‏ایى‏» غلط است. (ص‏385 مجله)
واقعا براى ما مشخص نیست که اختلاف بین مبنا و زمینه چقدر اساسى است!؟
لازم به ذکر است که نه فرهنگ انگلیسى‏فارسى معاصر (تالیف محمدرضا باطنى) و نه فرهنگ انگلیسى‏فارسى حیم هیچ کدام براى معناى ground مبنا را پیشنهاد نکرده‏اند و حال آن که زمینه را پیشنهاد کرده‏اند.
2. عبارت ذیل را در نظر بگیرید:
ترجمه مترجمان (از این پس: ترجمه). خداوند هم شخصى است و هم مطلق، جامع و فراگیر
ترجمه پیشنهادى ناقد محترم (از این پس: ترجمه ناقد): خداوند هم تشخص دارد و هم همان مطلقى است که همه در آن مندرجند. (ص‏383 مجله)
در عبارت ترجمه، دو صفت‏براى مطلق ذکر شده است‏یکى جامع و دیگرى فراگیر. فراگیر به معناى در بر گرفتن و احاطه کردن است و چون صفت مطلق است همه را فرا گرفته است. این عبارت را با عبارت ناقد محترم که خدا... همان مطلقى است که همه در آن مندرجند مقایسه کنید. آیا فرق فاحشى را بین ایندو مشاهده مى‏کنید؟ به نظر مى‏رسد که فرق فاحشى نداشته باشند که یکى غلط و دیگرى صحیح باشد.
3. ترجمه: خداى هارناک و ریتشل را نمى‏توان ستود....
ترجمه ناقد: خداى هارناک را مانند خداى ریچل نمى‏توان پرستید....
در ادامه مى‏فرمایند: worship به معناى پرستش است و نه ستایش. بنابراین معناى جمله اول غلط و دوم صحیح است. (ص‏388 مجله)
اگر ما به فرهنگ فارسى معین مراجعه کنیم پرستش کردن را همان ستایش کردن و عبادت کردن معنا کرده است و در فرهنگ لغتنامه دهخدا پرستش به معناى ستایش آمده است و ستایش را، مدح کردن، شکر نعمت‏خدا به جاآوردن، دعا و ثناء معنا کرده است. حال آیا واقعا ستایش آن چنان از معناى واقعى پرت است که مى‏توان آن را به عنوان غلط ذکر کرد؟
4 ترجمه: آیا کسى مى‏تواند از احکام ارزشى به اثبات یک واقعیت متعالى به همان سادگى که آنها مى‏پندارند منتقل شود.
ترجمه ناقد: آیا مى‏توان به همان آسانى که آنان گمان مى‏کردند از احکام ارزشى به اظهار نظر قطعى در باب وجود واقعیتى غیر مادى رسید(ص‏390 مجله)
اولا: آیا فرق چندانى بین این دو عبارت تصور مى‏شود؟ آیا جابجایى عبارت «به همان سادگى که آنان مى‏پندارند» مانعى در راه فهم مقصود نویسنده است؟
ثانیا: عبارت The assertion of a Transcendet reality در ترجمه به اثبات یک واقعیت متعالى برگردانده شده است، ولى ناقد محترم «اظهار نظر قطعى در باب وجود واقعیتى غیر مادى‏» را پیشنهاد کرده است.
فرهنگ انگلیسى‏فارسى حیم سه معنا را براى assertion ذکر کرده است: اظهار مثبت، ادعا، اثبات. آیا تفاوت اساسى میان «اثبات‏» و «اظهار نظر قطعى‏» وجود دارد؟
و در ضمن، فرهنگ معاصر براى واژه Transcendent معناى زیر را پیشنهاد کرده است: متعالى فرارونده، فوق طبیعى، غیر تجربى، غیرمادى، ایده‏آلیست، اشراقى و شهودى.
آیا متعالى با غیرمادى فرق چندانى دارد؟
5. ترجمه: انجیل مرقس مقدس تصویر عیسایى را که رنگ کلامى به خود گرفته ارائه مى‏دهد.
ترجمه ناقد: انجیل مرقس تصویرى از عیسا ارائه مى‏کند که صبغه الهیاتى دارد. (ص‏391 مجله)
ایشان مى‏فرماید: ترجمه چنان است که گویى عیسا رنگ کلامى به خود گرفته و حال آنکه تصویر عیسا چنین صبغه‏ایى دارد.
در مضاف و مضاف‏الیه اگر صفتى براى آنها ذکر شود این صفت ابتدا به مضاف متوجه است نه مضاف‏الیه و ما هیچ گاه چنین تصور نکرده‏ایم «که رنگ کلامى به خود گرفته‏» صفت عیساست و نه تصویر عیسا.
در ضمن، ایشان در بسیارى از انتقاداتى که ذکر کرده‏اند مى‏فرمایند: «گویى چنان است‏». چرا ما باید این گویى‏ها را به موارد نادرست‏حمل کنیم نه موارد درست.
6. ترجمه: ترکیب عجیب و غریب شکاکى‏گرى و ایمان که پیروان ریتشل سرانجام تجربه خود را از آنجا آغاز کردند (چنانچه قابل پیش‏بینى بود) اساس و پایه‏ایى سست و ناپایدار براى دین است.
ترجمه ناقد: آمیزه عجیب و غریب شکاکیت و ایمان که پیروان ریچل با آن کار خود را آغاز کردند سرانجام (چنانچه قابل پیش‏بینى بود) معلوم شد که براى دین مبنایى است متزلزل(ص‏392مجله)
ما فرق چندانى را بین این دو عبارت مشاهده نمى‏کنیم و ناقد محترم نیز نفرموده‏اند که کجاى این عبارت غلط مى‏باشد.
7. ترجمه: زیرا علم طبیعى هم به عنوان نوعى تفکر مطرح است و همیشه در موقعیتى تاریخى وجود داشته.
ترجمه ناقد: علوم طبیعى به عنوان یک طرز فکر در یک بافت تاریخى وجود دارد و همیشه وجود داشته است. (ص‏394 مجله)
این که ایشان مى‏فرماید: «در یک بافت تاریخى وجود دارد و همیشه وجود داشته است‏» با «همیشه در موقعیتى تاریخى وجود داشته‏» چه فرقى دارد، ما که فرقى بین آنها مشاهده نمى‏کنیم.
8. ترجمه: اما وظیفه اصلى او این است که خود را در این فعل در نظر بگیرد تا اندیشه فاعلش را دریابد.
ترجمه ناقد: بلکه وظیفه اصلى او این است که خود را در حال ارتکاب فعل تصور کند تا فکر فاعل فعل را تشخیص دهد. (ص‏394 مجله)
ما واقعا اختلاف اساسى بین این دو عبارت مشاهده نمى‏کنیم، تنها فرق این است که در ترجمه عبارت «این فعل‏» است و در ترجمه ناقد «در حال ارتکاب فعل‏»; ولى با است، The حرف تعریف است و منظور عملى است که در بالا از آن صحبت‏شده است پس «این فعل‏» اولى’ است.
9. ترجمه: این رویداد باید در ذهن مورخ باز نموده شود (دوباره گذرانده شود).
ترجمه ناقد: رویداد باید در ذهن مورخ از نو انجام گیرد. (ص‏394 مجله)
باز اختلاف چندانى در عبارات مشاهده نمى‏شود، فقط اختلاف در این است که ناقد محترم «رویداد» معنا کرده‏اند و در ترجمه «این رویداد» است، ولى با توجه به این که عبارت انگلیسى The event است، منظور رویداد خاصى است که قبلا توصیف شده بنابراین، عبارت ترجمه صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.
10. ترجمه: ممکن است میان بعضى از آنها قرابتهایى وجود داشته باشد.
ترجمه ناقد: ممکن است پیوستگیهایى میان بعضى از آنها وجود داشته باشد. (ص‏395 مجله)
ایشان مطرح کرده‏اند که ترجمه مترجمان اشتباه است. زیرا که باید affiliation را پیوستگى ترجمه مى‏کردند و حال آن که قرابت ترجمه شده است.
پیوستگى به معناى اتصال، اتحاد و مواصلت کردن است که در مقابل انفصال آمده است; قرابت نیز به معناى خویشى و خویشاوندى است و آنهم به معناى مواصلت و اتصال است، لذا فرق چندانى بین قرابت و پیوستگى وجود ندارد و هردو به معناى ارتباط و اتصال داشتن است.
11. ترجمه: برخوردار از ویژگى جاودانه است.
ترجمه ناقد: کهنه ناشدنى است. (ص‏9398 مجله)
واژه dateless در فرهنگ معاصر به این معانى آمده است: 1جاودانى همیشگى ابدى، پایدار 2کهنه ناشدنى.
ما واژه جاودانه را انتخاب کرده‏ایم و هنگامى که مى‏گوییم برخوردار از ویژگى جاودانه است منظور این است که هیچ گاه از بین نمى‏رود و کهنه نمى‏شود، بلکه ابدى و دائمى است، معناى کهنه ناشدنى هم به معناى دائمى و ابدى است. در ضمن در لغت‏نامه دهخدا و فرهنگ معین واژه کهنه ناشدنى نیامده، ولى جاودانه آمده است.
12. ترجمه: در تاریخ بشرى رایج‏بوده است.(ص‏399)
ترجمه ناقد: در تاریخ بشرى همواره دست اندرکار بوده‏اند.
ما فرق چندانى را بین رایج و دست‏اندرکار نمى‏یابیم.
13. ترجمه: برهان ابتدایى برهانى است که از انسان حامل ارزشها به خدایى که مبداء و زمینه ارزشهاست مى‏رسد.
ترجمه ناقد: دلیل اصلى، دلیلى است که از انسان، از این حیث که حامل ارزش است‏به خدا از این حیث که منشاء ارزش است مى‏رسد. (ص‏398 مجله)
اختلاف این دو عبارت در برگردان the primary argument است.
اولا: ایشان مطرح کرده‏اند که argument به معناى دلیل است نه برهان، ما این اختلاف را قبول نداریم.
ثانیا: فرهنگ معاصر primary را چنین معنا کرده است:
1. نخستین، اولیه، ابتدایى
2. عمده، اصلى، اساسى
3. مربوط به دوره ابتدایى‏ابتدایى.
و سپس تعابیر ذیل را چنین معنا کرده است: رنگهاى اصلى رنگهاى نخستین primary colours تکیه نخستین تکیه اصلى primary stress «ابتدایى‏» از آن نظر که بقیه موارد بر آن تکیه دارد، اصلى و عمده است و به معناى بى‏ارزش نیست، لذا فرق چندانى بین ابتدایى و اصلى وجود ندارد و همیشه در هر کارى موارد ابتدایى اصلى و مهم هستند.
14. ترجمه: این که این مطلب درست‏تر نیست که
ترجمه ناقد: یا آیا چنین نیست که (ص‏390 مجله)
باز ما فرق چندانى را بین این دو عبارت مشاهده نمى‏کنیم.
15. ترجمه: این تصاویر ترسیمهاى ذهنى و خیالى‏اند.
ترجمه ناقد: این تصاویر برداشتهاى آرمانگرایانه‏اند.
این عبارت برگردان عبارت انگلیسى These picture are Idealized construction است.
فرهنگ انگلیسى‏فارسى حیم Construction را به معانى: ساختمان، بنا، ترکیب، ترسیم و رسم معنا کرده است.
و Idealize رابه کمال مطلوب رسانیدن، تصور کردن، حالت‏خیالى دادن به، ترجمه شده است. با این وصف، آیا عبارت ترجمه غلط است!؟
16. ترجمه: در حالى که متکلمان ریتشلى از چنین چیزى ناخشنودند.
ترجمه ناقد: پیروان ریچل از آن بسیار بدشان مى‏آمد. (ص‏393 مجله)
باز اختلاف فاحشى که سبب غلط بودن ترجمه باشد نمى‏یابیم.
17 ترجمه: نام دین را ممکن است‏بتوان حفظ کرد اما مشکل، آن واقعیتى است که بیشتر مردم هنگام اندیشیدن به دین در ذهن دارند.
ترجمه ناقد: نام دین را مى‏توان حفظ کرد اما واقعیتى را که بیشتر مردم به هنگام تصور دین در مد نظر دارند نمى‏توان. (ص‏387 مجله)
هنگامى که در ترجمه عبارت «اما مشکل‏» آمده است از سیاق عبارت استفاده مى‏شود که لفظ مشکل به این معناست که آن واقعیتى را که بیشتر مردم هنگام اندیشیدن به دین در ذهن دارند، مشکل است‏حفظ کرد، یعنى نمى‏توان در این صورت اختلافى بین ترجمه و ترجمه ناقد مشاهده نمى‏شود بلکه دو تعبیر به یک معنا هستند.
18. ترجمه: اما چنان که ویندلباند بیان مى‏کرد اگر یکى از محرکهاى مکتب نوکانتى ایجاد سازگارى میان فهم علمى جهان و خواسته‏هاى قلبى است، به هیچ وجه معلوم نیست که این غرض حاصل شود.
ترجمه ناقد: اما اگر چنانکه ویندلباند گفته است‏یکى از انگیزه‏هاى کانتى اندیشى نوین تلفیق فهم علمى از جهان با خواسته‏هاى دل بوده است‏به هیچ وجه معلوم نیست که این غایت‏حاصل آمده باشد. (ص‏386 مجله)
واقعا ما در زبان فارسى فرقى بین دو عبارت فوق مشاهده نمى‏کنیم و با جابجایى «اگر» تغییرى در معنا حاصل نمى‏شود.
19. ترجمه: بنابراین ما در اندیشه کالینگوود با تاثیرگذارى دو جریان فکرى مختلف که در گذشته بررسى کردیم، مواجهیم.
ترجمه ناقد: بطورى که در آثار کالینگ‏وود گویى، محل تلاقى دو جریان فکرى متفاوتى را که قبلا بررسى کردیم، مى‏یابیم. (ص‏394 مجله)
ناقد محترم به جاى «تاثیرگذارى دو جریان فکرى مختلف‏»، «محل تلاقى دو جریان فکرى متفاوتى‏» را پیشنهاد کرده‏اند. ولى این نکته قابل ذکر است که اگر دو جریان فکرى بخواهند در اندیشه‏اى تلاقى کنند، بدین معناست که آن دو جریان در آن اندیشه تاثیر گذاشته‏اند. پس در واقع فرقى بین تاثیرگذارى دو اندیشه و تلاقى دو اندیشه وجود ندارد و در امور معنوى تلاقى به معناى تاثیرگذارى است.
20. ترجمه: از بررسى محروم مانده است.
ترجمه ناقد: مورد تغافل واقع شده است. (ص‏389 مجله)
همان طور که از عبارات فوق هویداست، دو عبارت، تعابیر مختلفى از یک حقیقت است و ما به ویراستاران محترم این حق را داده‏ایم که در جایى که مخل به معنا نباشد، دست‏به تغییراتى بزنند.
21. ترجمه: متکلمى توانا و استثنایى.
ترجمه ناقد: متکلمى فوق‏العاده توانا (ص‏281 مجله)
آیا واقعا تعبیر اول معنایى کاملا متغایر از تعبیر دوم افاده مى‏کند، به نحوى که تعبیر اول کاملا اشتباه و تعبیر دوم صحیح باشد!؟ به نظر ما فرق فاحشى بین این دو تعبیر وجود ندارد. هر دو عبارت چنین تفهیم مى‏کند که متکلم،متکلم برجسته‏اى بوده است.
22. ترجمه: در معتدلترین تقریرش
ترجمه ناقد: در تقریرهاى معتدلترش
آیا واقعا اختلاف فاحشى بین دو تعبیر وجود دارد!؟ البته این فرق بین آنها وجود دارد که یکى صفت تفصیلى و دیگرى صفت عالى است ولى مصداق مشترکى بین آنها وجود دارد.
و موارد دیگرى از این دست نیز وجود دارد که براى اجتناب از اطاله کلام از ذکر آنها خوددارى مى‏کنیم البته از این جهت که انسانهاى معمولى از درجه عصمت‏برخوردار نیستند و ممکن است دچار اشتباه شوند که این امرى طبیعى است و امیدواریم که اگر اشتباهى رخ داده باشد در چاپهاى بعدى اصلاح کنیم. و در پایان یک بار دیگر از زحمات ناقد محترم تشکر نموده و همواره از نظراتشان استفاده کرده و مى‏کنیم. و در این مورد نیز سبک و سلیقه ایشان در ترجمه را ارج مى‏نهیم و یادآورى مى‏کنیم که در این زمینه سبکها و سلیقه‏هاى دیگرى نیز وجود دارد (وکل یعمل على شاکلته) و در پایان از خداوند منان مى‏خواهیم که نیتمان را خالص گرداند و به کارهایمان صبغه‏اى الهى عنایت فرماید که: «انما یتقبل الله من المتقین‏».آمین یا رب العالمین/ مترجمان

منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1376 / شماره 10 و 11، بهار و تابستان ۱۳۷۶/۵/۰۰
نویسنده : محمد محمدرضایی
نویسنده : عباس شیخ شعاعی

نظر شما