تجدد و تجددگرایى؛ لوازم جامعه شناسانه آن براى دین
مقدمه
براى فهم تجدد و جامعه متجدد، ضرورى است که روند تجددگرایى را پىگیرى کنیم؛ زیرا تجدد محصول نهایى آن جریان است. با این دریافت نخستین مىتوان به فرهنگ تجدد نگاهى افکند و آن را چنین تعریف کرد: قلمرو ارزشهاى انسانى، و بنابراین قلمرو دین، که از جریان تجددگرایى تاثیر پذیرفته است. فرهنگ به معناى نوین «به تجربه زندگى از دیدگاه مردم شناسانه و ذهنیت غالب هر گروه انسانى اشاره دارد»و بنابراین، به ارزشهاى مقبول گروههاى انسانى و نیز دین، که به شکلى بسیار ویژه به قلمرو ارزشهاى انسانى تعلق دارد، متوجه است. بدین ترتیب در [چارچوب] فرهنگ تجدد و در قالب مشکلات و امکانات، نگاهى به دین خواهیم افکند.
1. تجددگرایى
تجددگرایى را مىتوان یک تغییر اجتماعى بسیار نافذ و پردامنه دانست که بر ساختارهاى اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، ادارى و دینى جامعه اثر مىگذارد و به نظر مىرسد که در روند خود، با [تغییرات] جوامع غربى پس از انقلاب صنعتى و نیز دوران پس از آن (1830-1780) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.
از جنگ جهانى دوم بدین سو، این واژه براى نشان دادن دقیق جریانى به کار رفته که ابتدا در انگلستان، و سپس به گونهاى متفاوت در فرانسه، در پایان قرن هجدهم وآغاز قرن نوزدهم آغاز شد. با اشاره و ارجاع به برخى از نقدهایى که علیه این گونه تفسیر تاریخ دو قرن اخیر صورت گرفته، توصیف کوتاهى از جریان تجدد به دستخواهیم داد.
از نظر جامعه شناسى، تجددگرایى چهار مبنا دارد:
1. گسترش و تاثیر علم و فن آورى، که زمینه ساز انقلاب صنعتى شد. آنچه در این دگرگونى جنبه مرکزى و اصلى دارد، عقلانى کردن تولید است که به دنبال اختراعات عمده و عظیم و خصوصا به کارگیرى فن آورانه آنها با استفاده از نیروى محرک موتور بخار و برق که دستگاههاى خودکار و تکرار شونده را به وجود آورد، رخ داد. این دگرگونى پیامدهاى شگفتى در زمینههاى فیزیک، شیمى و زیستشناسى، و حتى لوازم مهمترى از جامعه شناسى براى مفهوم کار انسان داشت. کار به جهت قدرت تولید اهمیتیافت و در نتیجه از کارگر مهمتر شد.
عقلانى کردن تولید، دگرگونیهاى اساسىاى نیز در روابط بین آدمیان و بین انسان و طبیعت ایجاد کرد.
2. تحرک افزونتر. پیش از انقلاب صنعتى جوامع ایستا بودند: مردم بندرت از موطن خود به جایى دیگر مىرفتند. انقلاب صنعتى سبب شد که مردم، جامعهها و خانوادههاى خود را ترک کنند، به دنبال پیشرفت اقتصادى باشند و در مکانهاى صنعتى کار کنند و بدین ترتیب، روند توسعه شهرى را آغاز نمایند.
3. ظهور حکومت مدرن براى راهبرى دگرگونى اقتصادى و اجتماعى، که موجب متمرکز و دیوان سالار (بوروکراتیک) شدن حکومتشد. به این ترتیب حکومت، حاکم بر تعلیم و تربیت و بهداشت و فرهنگ، با همه پیامدهاى مثبت و منفى این حرکت، گردید.
4. تاکید بر فرد و بسط مفهوم آزادى. اشتیاق به تحقق شخصیت، از یک سو نیاز به تعلیم و تربیت و احترام به حقوق بشر را گسترش داد و از سوى دیگر به جدایى [فرد] از خانواده و اجتماع منتهى شد.
2. تجددگرایى و تجدد
در این تفسیر از دو قرن اخیر، مجموعهاى از مقولات متعارض رخ مىنماید که به نظر مىرسد بین جامعههایى که دستخوش روند تجددگرایى شدهاند، و بنابراین متجدد هستند، با جامعههایى که تازه بدان دستیازیدهاند یا هنوز این روند را آغاز نکردهاند، تفکیک آشکارى مىکنند. از آن جهت که اساسا همه جوامع باید روند تجددگرایى یکسانى را تجربه کنند، به نظر مىرسد که توصیف این ویژگیهاى تمایزبخش [یعنى همان مقولات متعارض] براى یافتن بدیلهاى ممکن و نیز شیوههاى تاثیر دین بر تجدد، به جاى تاثیر تجدد بر دین، مهم است؛ که به این امر در بخش پایانى مقاله خواهم پرداخت.
در واقع، این ویژگیهاى متعارض مىتواند فرهنگها و سیستمهاى ارزشى گوناگون را که ارزشهاى دینى بخش مهمى از آن هستند، تعریف کند. این مقولات که در اندیشه جامعه شناسى اصالت و قدمت دارند، عبارتند از:
1. فرهنگ روستایى در برابر فرهنگ شهرى. در فرهنگ روستایى دلبستگیها چندگانهاند. براى مثال، کار تنها ارزش اقتصادى ندارد، بلکه ارزش دینى و عبادى نیز دارد. در فرهنگ شهرى، کار معطوف به هدفهاى کارکردى و عملى است و با هدف ثمر بخش و مولد بودن تنظیم مىشود.
2. جمعیت در برابر جامعه. هنگامى که نقطه مرکزى زندگى جمعیت است، روابط در همه سطوح، هدایتشده و بسته است. روند فردگرایى، که پیشتر آن را بیان کردیم، به سوى تبدیل جمعیتبه جامعه که از مردمان بسیار تشکیل شده، گرایش دارد. ارتباط و تماس [بین انسانها] فاصله مکانى و زمانى بیشترى پیدا مىکند.
3. دگرگون شدن عمل و رفتار. عمل سنتى، تکرارى و ماشین وار (که آهنگ، (rhythm) آن به وسیله چارچوبهاى زمانى معطوف به طبیعت تنظیم مىشود) جاى خود را به عمل عقلانى مىدهد که براى بسیارى از آن نظر که با قدرت تولید مرتبط است، مبناى تجدد را تشکیل مىدهد.
4. دگرگونى مفاهیم. در شرایطى [ شرایط پیش از تجدد] شىء فى نفسه ارزش دارد و در شرایط دیگر [ شرایط مدرن] شىء به خاطر آنچه مىتواند به دست آورد ارزشمند است. از همین روى، زیبایى، یا به معناى وسیعتر، رغبت انسانى یا معنوى احتمالا معناى خود را در جامعه متجدد از دست مىدهد.
نویسندگان و دانشمندان بسیارى تجددگرایى و توسعه را یکى دانستهاند. بدیهى است که توسعه مفهوم بسیار وسیعترى است که جنبههاى دیگرى از زندگى آدمى، از جمله جنبههاى معنوى، را دربر مىگیرد. تنها براى این که تاثیر تجددگرایى بر فرهنگ، و بدین ترتیب ظهور فرهنگ تجدد، را بهتر دریابیم، در چارچوب بحث کنونى مهم به نظر مىرسد که از دیدگاه جامعه شناسى، مقولات عمده روند تجددگرایى را بیان کنیم. روشن است که از یک دوره تاریخى و تاثیر آن بر گسترش علم و فن آورى مىتوان تفاسیر بدیل بسیار به دست داد. در مثل، نظریه «اتکا»، (dependencia) مىکوشد تا به تجددگرایى و توسعه، نه از دیدگاه مرکز آن (اروپا و امریکاى شمالى که پیش از جاهاى دیگر دستخوش روند تجددگرایى شدند) بلکه از منظر حاشیه، یعنى بقیه جهان، بنگرد. تفاسیر دیگر به این فرض اساسى تحلیل تجددگرایى مربوطند که علم غربى مبناى انقلاب صنعتى است. این رهیافت دلالتبر آن دارد که تنها علم، علم غربى است و بدین ترتیب نقش گذشته و آینده علوم دیگر، مانند علوم چینى، عربى، اسلامى و دیگر علوم را در نظر نمىگیرد.
3. فرهنگ تجدد
آن گونه که هرو کریر، (Herve Carrier) مىگوید، روند تجددگرایى پیامدهاى فرهنگى زیر را دارد:
(الف)تمرکز نامنظم کارگران و خانودههایشان در مناطق شهرى؛ (ب)تغییر در روابط میان شهر و روستا؛ (ج)جدایى بین محل کار و محل زندگى؛ (د)تقسیم روزافزون مشاغل، وظایف و انواع واقعى صنعت؛ (و)رشد آگاهى طبقاتىکه در آن، کارگران در برابر سرمایهداران قرار مىگیرند؛ (ه)تسلیم شدن کارگران در برابر سیستم تولید عقلانىاى که در حال گسترش است؛ (ى)برقرارى روابط ادارى (بوروکراتیک) ناشناخته بین افراد، گروهها و حکومت متمرکز.
بدین ترتیب، انقلاب صنعتى تبدیل به انقلاب فرهنگى و ارزشى مىشود و ارزشهایى که به روابط مستقیم مربوط مىشوند، ارزش کار شخصى، نقش فرد در خانواده، و مشارکت در سنتها و مناسک و شعایر، به عنوان فرصتها و مناسبتهاى مهم زندگى، اهمیتخود را در ارتباط با جامعهاى که کارکرد آن [دستیابى به] قدرت تولید بیشتر و بیشتر است، از دست مىدهند.
البته روشن است که روند تجددگرایى و ظهور فرهنگ تجدد، تاثیر مثبت نیز داشته است و براى نمونه، در زمینه بهداشت و تعلیم و تربیت و همینطور تاکید بر شخصیت آدمى و شناختحقوق بشر پیشرفت چشمگیرى به همراه آورده است. اما با وجود این، مهم است که تصدیق کنیم که جایگزین شدن ارزشهاى عمدتا اقتصادى به جاى ارزشهاى انسانى و اجتماعى بیانگر خطرى جدى براى آدمیان و آینده نسلهاى آتى است. در این زمینه، قدرت فن آوریهاى ارتباطى و توان آنها براى یکسان ساختن و در عین حال کنترل کردن مردم اهمیت فراوانى دارد.
واکنشهاى فراوان و گوناگون نسبتبه فرهنگ تجدد و پیامدها و لوازم زیان بخش آن براى انسانها، این احساس نسبتا فراگیر را به وجود آورده که ما اکنون در دوران پساتجدد هستیم، که در آن واکنش نسبتبه قدرت فن آورى و نیز اشتیاق به دوباره عقلانى کردن بسیار مهم است. در این دوران پساتجدد، فهم تنوع وجود دارد. این مىتواند به خنثى بودن (ارزشگذارى نکردن) نسبتبه همه تنوعها منجر شود و به ایده «همه چیز ممکن است»، و به مقاومت در برابر این رهیافت اخیر به تجدد در قالبى که خاص قلمرو فرهنگى است و تنوعها در آن دیده مىشود، بینجامد. این گونه اخیر پساتجدد سازندهتر است، اما هنوز بسط چندانى نیافته است.
4. موقعیت دین در فرهنگ تجدد
جامعه صنعتى جدید روند سکولاریزه کردن را با خلق نوعى «منطقه آزاد» در ارتباط با دین آغاز کرد که ابتدا با ظهور [ایده] «انسان اقتصادى» در زمینه اقتصادى صورت گرفت.
سکولاریزه کردن [از درون] به سمتبیرون حرکت کرده است؛ از بخش اقتصادى به سایر زمینههاى اجتماعى. در نتیجه، دین به سوى دو قطبى شدن بین بخشهاى عمومىتر و خصوصىتر گروهها و طبقات نهادینه شده یعنى به طور مشخص، بین نهاد حکومت و خانواده گرایش پیدا کرده است که در برخى موارد، قطبى شدن دین به وسیله جریان سکولاریزه کردن، به گسترش چیزى که مىتوان آن را وضعیت کثرت گرایانه، (pluralistic) دانست، منتهى شده است. مىتوان به آمریکاى شمالى اشاره کرد که در آن، حکومت نسبتبه گروههاى دینى گوناگون تسامح مىورزد و این گروهها حتى با یکدیگر رقابت مىکنند (رقابت در همه بخشها پیامد تجدد است).
در همین حال ما شاهد چیزى هستیم که میرچا الیاده، (Mircea Eliade) معتقد است پدیده مهم قرن ماست، یعنى کشف انسان غیر اروپایى و جهان معنوى او: «ادیان بزرگ دنیا، انقلاب فرهنگى اسلام و رویارویى همه سنتهاى دینى با عصر تکنیک، به وجدان عمومى دوران ما ابعاد نوینى مىبخشد. تجدد، دغدغه خاطر عمده همه فرهنگها و خانوادههاى روحانى شده است.”
باید بر نکات پیشین این نکته را بیفزاییم که همچنان که تجدد نتیجه روند تجددگرایىاى است که عمدتا شامل کشورهاى ثروتمند است، فقر پدیدهاى است که با همه ابعادش در حال گسترش است و بیشتر جمعیت جهان را با شکاف بین غنى و فقیر در بر مىگیرد؛ شکافى که به جاى آن که کوچک شود، در حال عریضتر شدن است. این تعارض عمده که از تجدد نشات مىگیرد براى همه ادیان مهم است.
در حقیقت زمان آن فرا رسیده که همه ادیان به ستیز خوانده شوند. این امر مىتواند در همه ویژگیهاى فرهنگ تجدد که در بالا آن را روشن کردیم، تشخیص داده شود: در حرکت از روستا به سوى جوامع شهرى، که در آن فقر افزایش مىیابد و انزوا اصل است (و علاوه بر این، در جریانهاى عظیم مهاجرت در زمان ما)، در تغییر روابط از مجموعه تماسهاى ثابت و نزدیک به ارتباطات در فاصلههاى زمانى و مکانى بعید، در فاصله بین کارگر و سرمایهدار، در فاصله افزایش یابنده بین شهروند و حکومت. اینها همه پدیدههایى هستند که از اهمیت آدمى و غنا و نیازهاى معنوى او مىکاهند.
5. به ستیزه خوانده شدن دین و امکانات موجود در حال و آینده
در این وضعیت، دین تنها با ستیزه جویى رو به رو نیست، بلکه از امکاناتى نیز برخوردار است. درگذار از قرن بیستم به بیست و یکم، انسانها به این آگاهى دست مىیابند که تجدد و دستاوردهاى آن به تنهایى کافى نیستند. نیاز به [امور] غیر مادى و معنوى به انحاى گوناگون بیان مىشود. حتى این خطر، خصوصا براى جوانان، وجود دارد که راه حلهایى را از منابع ظاهرا معنوى اما واقعا غیر معنوى و زیانبخش بپذیرند. هر چند این حقیقتباقى مىماند که کاوش نیز وجود دارد و در درون این چارچوب است که پاسخها باید داده شوند.
این مطلب خصوصا درباره جوانان کشورهاى ثروتمند صادق است. آنان به طور فزایندهاى این آگاهى را مىیابند که کالاهاى مادى کافى نیستند و احساس اضطراب و حتى ترس از آیندهاى دارند که نیازمند پاسخگویى است. این امر درباره جوانان کشورهاى در حال توسعه نیز مصداق دارد که اغلب در پى فهمى موزون و متعادل از جریاناتى مانند تجددگرایى هستند که نسبتبه فرهنگ آنان غیر خودى است.
این، مسلما مسیحیان را مورد ستیزه قرار مىدهد و آنان را وا مىدارد که خلاقیتى عظیم براى تبلیغ مسیحیت در فرهنگ تجدد داشته باشند که باید «به شیوهاى عقلانى و معنوى کشف شود تا بتوان [پیام] انجیل مسیح را به اشخاص و نیز به فرهنگهاى زنده جامعه متجدد منتقل کرد. این تبلیغ نوین مسیحیت، در واقع، هم متوجه اشخاص است و هم متوجه فرهنگها.
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1378 / شماره 17 و 18، زمستان و بهار ۱۳۷۸
نویسنده : الئونورا باربیرى ماسینى
مترجم : سید امیر اکرمى
نظر شما