تجربه دینى: الزام و انگیزش
در سده بیست ویکم، اگر نگوییم جهان در وضعیت ویژه و شگفتى قرار دارد، دست کم در موقعیتى سراسر نو است. تجسم این وضعیت در دشوارى ها و چالش هاى فزاینده اى است که دین و دیندارى معاصر با آن روبروست.
راست آن است که مسأله تجربه دینى از معدود مسائلى است که در اروپاى مدرن ـ به ویژه در نیمه دوم سده نوزدهم و نیمه نخست سده بیستم ـ طرح شد، ولى دیرى نپایید که در کانون مباحث فلسفه دین، روان شناسى دین و معرفت شناسى جاى گرفت. اکنون پرسیدنى است که از چه رو در سه دهه اخیر چنین اهتمام فزاینده یافته است. بى گمان در پدیدآیى آن، عوامل چندى دست به دست هم داده و تأثیر گذارده اند:
ییکم. ضرورت همزیستى مسالمت آمیز آدمیان. در هیچ برهه اى از تاریخ به اندازه امروز، این ضرورت حیاتى احساس نشده بود. امواج رویدادهاى جهان به اندازه اى توبرتو است که دیر یا زود، و به گونه اى مستقیم و غیرمستقیم، شدید یا خفیف، زندگى آنان را متلاطم مى کند. این ضرورت هم اکنون به آستانه آگاهى مردم رسیده است.
از سوى دیگر، تحقق تاریخى ادیان و مذاهب و تلقى عامیانه از آن، نه تنها اختلاف زدا نبوده، بلکه نزاع انگیز و اختلاف زا نیز بوده است. آن ضرورت و این شقاق، متفکران را به این چاره جوبى انداخت که بر ساحتى از ادیان و مذاهب پشت گرم باشند که با همزیستى مسالمت آمیز سازگار افتد. به نظر مى رسید که در میان ساحتهاى چهارگانه ادیان و مذاهب (فقه، اعتقادات، اخلاق و تجربه دینى) بیشترین توافق را تجربه دینى ایجاد نموده و کمترین تنش را در پى داشته است.
دوم. تهاجم گسترده مادیت جهانى به معنویت جهانى. رویارویى سهمگین این دو گروه، معنویان جهان را به این باور رسانید که تکیه بر جزمیات و اعتقادات دینى، آنها را بسیار آسیب پذیر مى سازد؛ به ویژه آن که اثبات عقلانى جزمیات و اعتقادات دینى کارآیى خود را در برابر شبهاتِ فراوان از دست داده و جاى خود را به معقولیت اعتقادات دینى سپرده است. این امر سبب مى شود که تمرکز از قلمرو اعتقادات دینى به قلمرو تجربه دینى منتقل گردد.
سوم. معضلات معرفت شناختى. امروزه در قلمرو معرفت شناسى، همه راه ها و متدولوژى هاى شناخت عالم واقع (علوم عقلى و فلسفى، علوم حسى و تجربى، علوم تاریخى) چون و چرا پذیر شده اند. قابل اعتماد نبودن تجربه حسّى، عدم اعتبار استقرا، تأثیر عادات ذهنى در علم و عالمان، خطاپذیرى عرف اهل علم و… (در باب علوم تجربى)، اعتبار ادراکات عقلى، و این که آیا در ادراکات عقلى معتبر چیزى بیش از توتولوژى و گزاره هاى پیشینى مى توانیم بگوییم، چه سانى اثبات و نفى ها در علوم عقلى (در باب علوم عقلى) علم پیدا کردن به مجهول مفقود، سریان عدم یقین در تحقیقات تاریخى (در باب علوم تاریخى) و… از جمله این چون و چراهاست.
با وصف این، علوم شهودى (به تعبیر قدما) و حضورى (به تعبیر معاصران) کمتر مناقشه بردار بوده است. از این رو بسیارى از فیلسوفان دین با گرایش الهى، و در صدر آنها آلستون، به این بخش از علوم حضورى (تجربه دینى) پرداختند. فرایند گذر الهیون از معرفت شناسى به فلسفه دین و از آن به تجربه دینى، چنین صورت بندى شد؛ چراکه در معرفت شناسى ثابت شده بود که کدام علوم و معارف بشرى محکم ترین سنگر را دارند.
چهارم. نیاز به معنویت انسان متجدد. بشر امروز بیشترین نیاز به معنویت را داشته و کمترین امکان را براى معنوى شدن دارد. تعبدگریزى انسان متجدد از یک سو و نیاز به معنویت از سوى دیگر، ساحتى از دین را خواستار است که تعبد در آن راه نداشته باشد و آن ساحت همان تجربه دینى است. در این ساحت گام به گام باید رفت و آن چیزى که گفته اند یافت، نه استدلال ورزید.
پنجم. فروپاشى مبانى عقلانیت، در دوران پساتجدد. با پدیدار شدن طلیعه پساتجدد، حجیت عقل که در دوران تجدد بسى مایه مباهات بود، با نقد گزنده افرادى روبرو شد و با کسوف عقل، آخرین سلاح بشر به زمین نهاده شد. در این آوردگاه، باور پاره اى از متفکران دینى و منادیان روحانى این بود که پساتجدد چیزى براى تجدد نگذاشته و همه آرمانها و آرزوهاى آن را به سخره گرفته است، پیشاتجدد (سنت) که جاى خود را دارد، ولى با این همه، شرحه شرحه کردن پساتجدد به تجربه دینى و عرفانى کارگر نیفتاد و همچنان وجه ماندگار دین آسیب ناپذیر ماند.
نکته پایانى
الزام و انگیزش تجربه دینى، نه منطقاً به سکولاریسم مى انجامد ـ حتى اگر گوهر دین را تجربه دینى بدانیم ـ و نه انگیزه تثبیت سکولاریسم بوده است. به سخن دیگر، تجربه دینى در دامان پروتستانسیم زاده شد و این زمانى بود که جوامع اروپایى سکولار شده بودند و بزرگترین متفکر آن رودولف اوتو به نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم تعلق دارد و این بحث سه قرن از تولد جوامع سکولار ـ به ویژه آلمان ـ متأخر است. افزون بر این، تجربه دینى به سپهر فرد (رابطه انسان با خدا) تعلق دارد نه سپهر جامعه (رابطه دین و سیاست) و از سپهر فردى به سپهر جامعه منطقاً نقبى نتوان زد. نهایت چیزى که تجربه دینى خواهان آن است، علاوه بر لقاى آن جهانى، لقاءاللهِ این جهانى است؛ به تعبیر امیرالمؤمنین على(ع) موتوا قبل ان تموتوا. با همه این گفت وشنفت ها، تجربه دینى طرح شده است. باید ابعاد مسأله را با رهیافتهاى آن شفاف سازیم و اتخاذ مبنا کنیم. دین دارى و دین پژوهى معاصر از چنین تنگناى نظرى عبور مى کند و مبناى ستبرى براى معنویت مى سازد.
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1379 / شماره 23 و 24، تابستان و پاییز ۱۳۷۹/۰۸/۰۰
نظر شما