موضوع : پژوهش | مقاله

پیشینه جنبش اصلاحی در افغانستان(1)


باز شدن پای استعمار به کشورهای اسلامی و غارت و چپاول منابع و ذخائر این کشورها از یک سو، و نوکر مآبی و دیکتاتوری زمامداران آنها و نیز عقب ماندگی و غفلت زدگی ملل مشرق زمین در علم و صنعت و تمدن جدید از سوی دیگر، موجب شد تا علماء و اندیشمندان جهان اسلام و خاور زمین به فکر تحریک و رهنمون این جوامع در مسیر تمدن و قطع ایادی شوم استعمار افتند. از آنجا که دستیابی بدین مهم بدون اصلاح و یا تحول بنیادی نظامهای اداری، سیاسی حاکم که اغلب به شکل قرون وسطایی و دیکتاتوری تحت استیلاء و سلطه حاکمان خود محور و نالایق قرار داشتند ممکن نبود، بناچار این متفکران مصلح به فکر اصلاح و یا تغییر سیستمهای موجود بر آمدند.
افغانستان که معروف به قلب آسیا است و «حلقه وصل خاورمیانه با حوزه جنوب شرق آسیا محسوب می شود در حد فاصل دو نژاد عمده بشری یعنی نژاد «زرد» و «آریا» می باشد.»1 نیز از این امر مستثنی نبود این کشور بر سر راه تجارت چین و آسیا مرکزی از جانب غرب و جنوب، نیز بر سیر راه هند از ناحیه شمال قرار گرفته است. به همین دلیل همواره مورد طمع خام استعمار بوده است و وقوع سه جنگ در فاصله نه چندان زیاد که هر یک با تجاوز مستقیم نظامی استعمار پیر، «انگلیس» در خاک این کشور صورت گرفته خود شاهد این مدعاست 2 و با توجه با تاریخ این کشور می توان به آسانی پی برد که اکثریت قریب به اتفاق زمامداران آن، اشخاصی مستبد و خود خواه بوده چنان در ارضای هواهای نفسانی و مقام پرستی غرق بوده و در لجنزار خود خواهیها و تعصبات جاهلانه دست و پا می زده اند، که اصولا توان درک مصالح اسلامی و ملی، و قدرت تحلیل مساله منطقه ای و جهانی را نداشته اند و این مطلب یا مطالعه این نوشتار که پیشینه نهضت اصلاحی را از آغاز تا پیروزی مشروطیت دوم با اختصار بررسی و تحلیل نموده است، بخوبی روشن می شود.
به هر حال وجود دو عامل: « طمع همیشگی استعمار به این سرزمین، و نظامهای جابرانه و نوکر صفت حاکم بر آن»باعث شد تا دین باوران آگاه و عالمان متعهد با سلاح اندیشه قدم اصلاح به ورطه اجتماع گذارده زنگهای بیدار باش و غفلت زدا را بگوش سنگین مردم آن عصر نواخته و پیامهای اصلاحی و تنبیهی را بر فراز کاخهای ظلم آباد آن دوران بفرستند، و در این راه دامن همت به کمر بسته تمام خطرات را به جان بخرند.

واژه اصلاح
«اصلاح به معنی سامان بخشیدن، نقطه مقابل افساد است که به معنای نابسامانی است. اصلاح و افساد یکی از زوجهای متضاد قرآن است که مکرر در قرآن مطرح می شوند... برخی از این زوجهای متضاد از آن جهت در کنار یکدیگر مطرح می شوند که یکی باید نفی و طرد شود و دیگری جامه عمل بپوشد اصلاح و افساد از این قبیل است»3
بدیهی است که اصلاح ممکن است در مورد یک فرد و یا یک خانواده مطرح باشد ولی منظور از آن در این جا اصلاح محیط اجتماع و کشور است.

نخستین جرقه اصلاح طلبی
بدون تردید یکی از عواملی که در نفوذ یک نهضت اصلاحی و اجتماعی در میان توده های مردم موثر است و نیز در بقاء و ماندگاری آن نقش بسزایی دارد، محتوای پیام و کیفیت برنامه های آن می باشد. از دیگر عوامل و شخصیت منادی و عظمت و سابقه پیام آور آن است. جنبش اصلاحی افغانستان از آغاز واجد این دو عامل بود لهذا اهمیت در خور فحص و بررسی دارد. اولین جرقه نهضت اصلاحی با شعار مبارزه با استعمار خارجی، بازگشت به اسلام اصیل و مبارزه با جهل و خرافات و تفرقه داخلی توسط بزرگ روحانی مصلح «سید جمال الدین» مشتعل شد، آقای میر غلام محمد غبار مورخ شهیر افغانستان در این باره چنین نوشته:
«یکی از پیش قدمان این نهضت (اصلاحی) سید جمال الدین بود... او در سال 1857 میلادی «1273ق» به دربار امیر دوست محمد خان پیوست»4
«سید» در زمانی وارد دستگاه امیر دوست محمد خان شد که ابر قدرت استعمار گر آن روز «انگلیس» در جنگ اول خود از مردم افغانستان شکست سختی را متحمل شده بود، و کشور بعد از طی دوران جنگ نابرابر و خرابات و تلفات بر جای مانده از آن، در آستانه دستیابی به ثبات و آرامش بود، آقای غبار درباره شخصیت سید جمال الدین و توانایی امیر شیر علی خانی برای اجرای نیات سید چنین می نویسد«پس از مرگ امیر (دوست محمد خان) در دربار امیر شیر علی خان باقیماند، البته دربار امیر دوست محمد خان استعداد استفاده از این مرد انقلابی را نداشت ولی امیر شیر علی خان توانای آنرا داشت که از چنین شخص به نفع کشور استفاده نماید». 5
در این که امیر شیر علی خان نسبت به اسلاف و حتی بسیاری از اخلافش از امتیازات و محسنات خاصی برخوردار بوده است جای بحث بیست از این لحاظ دوران 15 ساله حکومت وی را باید منشا خدمات اجتماعی و فرهنگی مهمی به شمار آورد، اما این ادعا که او استعداد و توانایی کامل برای درک تمام زوایای افکار «سید» و اجرای تمام برنامه های بلند وی را داشته و تا آخر این خط را پیموده است مبالغه ای بیش نیست.
سوء رفتار وی با «سید» بعد از دوران کوتاه همگامی و همکاری، و به تبعید همیشگی فرستادن او، و نیز فرار شاه بخاطر ترس از جنگ با نیروی متجاوز انگلیس، و مرگ وی در حال اشغال کشور در سال 1295 قمری به دلیل وحشت از این امر و... خود شاهد این مدعاست که امیر شیر علی خان هر چند در آغاز توانست شمه ای از افکار تابناک سید را درک کند و به اجرا در آوردن منویات وی بصورت طرحهای اصلاحاتی اهتمام ورزد ولی بعد از اندک زمانی این استعداد را از دست داد.
بهر حال «در اثر تحریک مغرضین سیاسی امثال محمد رفیق لودی و غیره میانه امیر شیر علی خان و سید جمال الدین بهم خورد...»
سرانجام در اثر فتنه انگیزی و شیطنت عوامل داخلی، و فعالیتهای خبائت آمیز و شیطانی عوامل جاسوسی انگلیس، و نیز در اثر بی کفایتی و ساده لوحی شاه، سید جمال الدین محکوم به تبعید شود. با این حال وی نظریات و برنامه های اصلاحی خود را بدنبال غیبت اجباری اش در طوماری در افغانستان به یادگار گذاشت تا خط اصلاح طلبی پایدار و پرچم بیداری در اهتزار بماند. آقای غبار می نویسد:
«در هر حال سید که تمایل امیر شیر علی خان را بخارج شدن از افغانستان احساس کرد پذیرفت... در روز وداع با امیر شیر علی خان در ارگ بالاحصار کابل تمام نظرات و پروگرام اصلاحی خود را که در طومار طویلی نوشته بود به شاه تقدیم نمود... 7
این اولین نسیم جان پرور اصلاح طلبی بود که از پهنه اندیشه و عزم این روحانی بزرگ و درد آشنا به کشور کوهستانی افغانستان وزید، و مردم آن سامان را به بیداری، و حکومت وقت را به استعمار ستیزی و اصلاح گرایی فرا خواند، آقای حبیبی نویسنده تاریخ مشروطیت در افغانستان در این باره می نویسد: «و حرکت جدیدی که با نهضت سید جمال الدین و دیگر روشنفکران مملکت در حدود 1863 میلادی (1280قمری) آغاز شد به نشر جریده شمس النهار و تاسیس مکتب (مدرسه) حربیه و مطبعه و ترجمه کتب منجر شد...»8
شمس النهار اولین روزنامه ای است که در افغانستان در حدود 132 سال قبل در نتیجه مبارزات و تلاشهای دلسوازنه سید منتشر شد و نقش مهمی در بیداری و آزادیخواهی ملت افغانستان ایفاء نمود. اما دشمنان دین و وطن که منافع نا مشروع خود را با بیداری و بینایی مردم در تضاد می دیدند این جوانه بالنده و نارس را با آتش توسعه طلبی و تجازو طعمه حریق کردند. شمس النهار که در زمان مناسب در قلب آسیا قد برافراشته بود «با آغاز جنگ دوم افغان و انگلیس 1880-1879 «1297-1296ق» از بین رفت»9
ثمره نهضت سید در افغانستان تنها در نشر و تاسیس روزنامه خلاصه نمی شود، بلکه با برکت نفس گرم و مسیحایی او «در زمینه فرهنگ، امیر شیر علی خان دو مکتب بطرز جدید، یکی مسلکی و دیگری نظامی، تاسیس کرده مطبعه و لیتوگرافی به اهتمام عبدالعلی خان در بالا حصار کابل دائر نمود...»10 و روزنامه شمس النهار که ذکرش گذشت در همین مطبعه بزیور طبع آراسته می شد.
پر واضح است که این اقدامات بخش ناچیزی از اهداف و خواستهای سید بود، و در واقع دنباله نهضت سید آن طوری که شاید و باید تعقیب نشد.
بهر حال سید جمال در حرکت اصلاحی خود در افغانستان عرصه را بر خود تنگ دید و با توجه به این که وی از روحی بلند و طبع آزاد منش برخوردار بود نمی توانست محصور در محدوده جغرافیایی خاص شده و مناطق دیگر جهان اسلام برای همیشه از خدماتش محروم گردند. سید جمال اصولا مرز بندیهای سیاسی و جغرافیایی در داخل جهان اسلام را نقشه استعمار می دانست و مهمترین هدفش بر داشتن این مرزها و ریشه کن کردن عوامل تفرقه مسلمانان و در نهایت تشکیل یک امپراطوری واحد اسلامی که یکی از کشورهای اسلامی در آن ام القری عالم اسلام قرار بگیرد بود، با توجه به این عوامل سید افغانستان را ترک گفت.
پرتوی از افکار تابناک سید که در زمان امیر شیر علی خان بصورت تاسیس روزنامه و مدارس جدید و تالیف و ترجمه کتب... ظاهر شده بود با تجاوز نیروی اهریمنی و پایان دادن به حکومت شیر علی از بین رفت، کشور که پس از پشت سر گذاشتن جنگ اول انگلیس و جنگهای داخلی میان مدعیان تاج و تخت سلطنت، می رفت که به آرامی با دست یابی به وحدت ملی، حرکت جدید و سازنده خود را در زمینه های مختلف فرهنگی و اقتصادی... آغاز کند و می رفت تا با تجربه های گذشته و کسب افتخارات در صحنه بین المللی بدنبال شکست سهمگین انگلیس در افغانستان به کاروان تمدن بشری ملحق شود و عصر باز سازی و ترمیم خرابی های جنگ را آغاز کند، دوباره قربانی تجاوز طلبی و خصومت پیر استعمار شد، این جنگ که بنام جنگ دوم افغان و انگلیس در تاریخ شهرت یافته سرانجام با شکت و ذلت شکننده تر انگلیس پایان یافت اما با قیمت گزاف و طبعا خرابی فراوان برای مردم و کشور، بدنبال داشت.
شکستهای پی در پی انگلیس در دو جنگ خونین که با تجاوز نظامی وسیع و همه جانبه او بر خاک افغانستان بوقوع پیوست افتخار بزرگ در تاریخ ملت افغانستان بلکه ملل اسلامی محسوب می شود زیرا این افتخارات در سایه تعالیم اسلام و پیروی از آیین رهایی بخش آن به ملت افغانستان ارزانی شد.

یک نکته مهم
در این باره آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» تحت عنوان «یک نکته مهم» بعد از بیان رشادتها و پایمردیهای ملت مسلمان افغانستان علیه پیر استعمار انگلیس در جنگ اول افغانستان و انگلیس می نویسد:
«نکته ای که تذکر آن در این جا لازم به نظر می رسد این است که: بزرگترین عامل محرک انقلاب و موفقیت افغانها همان حس مذهبی و نفوذ روح دین در مردم بوده است و این صفحه درخشان تاریخ خود مشت محکمی بدهان کسانی است که از روی جهل یا غرض اسلام را حامی و موید استعمار و استثمار معرفی می‌کنند.
آقای محمود محمودی.... درباره نقش اسلام در طرد استعمار از افغانستان چنین نوشته:
«در این تاریخ یکی از عوامل مهمی که در افغانستان دارای نفوذ بی حد و حصر بود همان مذهب اسلام است که در میان سکنه افغانستان و ممالک آسیای مرکزی نفوذ آن به اعلی درجه رسیده بود و مردم این نواحی همه مسلمان با ایمان و در کیش اجدادی متعصب و بدان علاقه مند بودند و غلبه بر این قوه روحانی برای دولت اجنبی در آن روزها غیر ممکن بود.»11
نتیجه این شکستها تنها آزادی افغانستان و عقب نشینی و خسارات سنگین جانی و مالی و حیثیتی انگلیس نبود هر چند این هم به سهم خود بنا به اعتراف ژنرالهای انگلیسی طاقت فرسا و کمر شکن بوده است بلکه نتیجه مهم آ، آثار مثبت و تعیین کننده ای است که در سطح منطقه و جهان بر جای گذاشت، از جمله مولف کتاب روابط سیاسی ایران و انگلیس می نویسد:
«این که در سال 1842 این جزیره (خارک و شمال غربی بوشهر) را انگلیسها تخلیه کردند یکی این بود که روابط انگلیس با حاجی میرزا آقاسی خوب شد، دیگر این که قشون انگلیس در افغانستان بکلی شکست خورده و از بین رفت»12
همانطور یکه قبلا اشاره شد سلاطین و حکام خود کامه در زمان خطرات خارجیها و استعمار گران پا بفرار گذاشته و کوچکترین مقاومتی از خود نشان نمی دادند، در این میان این ملت مظلوم و متدین افغانستان بود که به رهبری علمای دینی و اندیشمندان اسلامی شان دست به مقاومت و دفاع می زد، اما وقتی دشمن شکست می خورد سلاطین جور با دسیسه ها و تزویرهای مختلف و با همکاری سیاسی و مالی و تبلیغاتی دشمن به قدرت بازگشته و برای تحکیم سلطه نامشروع خویش با لطائف الحیل اقدام به اعدام و زندان و تبعید رهبران مذهبی و پیشقراولان اصلاح خواهی کرده ملت را به انواع درگیریهای ناخواسته فرقه ای و قومی و... مبتلا می نمودند.

دوران دیکتاتوری عبدالرحمن خان (در جنگ دوم 1297-1295ق)
انگلیسی ها بعد از تحمل شکست سخت در افغانستان، دست به تطمیع عبدالرحمن خان زدند. او از خاندان سلطنتی و دارای وجهه ملی بود در عوام فریبی و نوکر مآبی و قدرت طلبی نیز از مهارت کافی برخوردار بود، بنابراین مناسبترین فرد برای اجرای منویات انگلیس و حفظ منافع این کشور در افغانستان و نیز حفظ مرزهای شمالی هند از خطر حمله مجاهدین افغانستان تشخیص داده شد، و بدین لحاظ بعد از اخراج و انهدام نیروهای انگلیس از بخارا وارد افغانستان شده و قدرت را بدست گرفت.
«دوره امیر عبدالرحمن خان که با قهر و سرکوبیهای خشن مدت 21 سال دوام کرد از نظر فکری و فرهنگی عصر میمونی نبود، زیرا اکثر سر بر آوردگان مملکت... از پای در آمدند و وسائلی برای بیداری مردم و پرورش فکری فراهم نیامد...»13
آقای غبار در این باره می نویسد:
«هیچ یک نقطه درخشان در تاریخ این عهد راجع به فرهنگ جدید دیده نمی شود، بی اعتنایی امیر در این زمینه تا جایی بود که می توان آنرا تعند و تعمد او در جلو گیری از فرهنگ ناامید زیرا امیر عبدالرحمن خان از تمدن و فرهنگ جدید آگاه بود مع هذا یک مکتب (مدرسه) نساخت و یک جریده تاسیس نکرده در حالیکه افغانستان با هر دو سابقه داشت، تنها امیر مطابع لیتوگرافی وارد کرد و کتب و رسالات چندی مبنی بر اطاعت از شاه (!) و تحویل دادن مالیات در سر موعد و چند قانون اداری چاپ نمود، امیر در مجد شاهی بازار چوب فروشی مدرسه ای مختصر تعمیر و در قالب کوچکی تدریس فقه را دائر نمود...»14
البته همان تنها مدرسه کوچکی که فقه در باری در آن تدریس می شد و منظور از آن جز توجیه سلطه جابرانه شاه، فریب مردم، قلع و قمع کردن نیروهای اصلاحی به عنوان ارتداد و خوارج و... نبود نیز از نفوذ نیروهای اصلاحی موج اصلاحی خواهی بی بهره نماند چنانچه آقای عبدالحی حبیبی مولف کتاب جنبش مشروطیت در افغانستان می نویسد:
«مدرسین این مدرسه دو نفر بودند که از ملاهای ننگرها و قندهار... بودند که بعدها معزول و عوض شدند...»15
عبدالرحمن خان حیات سیاسی خویش و حفظ منافع اربابش را در عقب نگهداشتن مردم ایجاد اختلافات مذهبی و نژادی و... می دانست. وی هیچ قدمی در جهت فعالیت فرهنگی و علمی و اقتصادی بر نداشت و نشر روزنامه و کتب داخلی را بحال توقیف باقی گذاشت و «بر عکس، مطبوعات و رسالات خرافی و اساطیری از هند انگلیس مثل سیل در افغانستان می ریخت و نسل جوان کشور را به رجعت و قهقرا، به جانب فالگیری و اوهام و تاریکی رهنمون می نمود...»16
جنبش اصلاح خواهی در این دوره به ظاهر متوقف شد اصلاح طلبان و آزادیخواهان بوضعی اسفناک و فجیع گرفتار شدند. دستگاه جاسوسی رژیم بصورت گسترده و وحشتناک حرکات مشروطه خواهان را تحت نظر داشتند و کوچکترین تحرک را به طرز بی رحمانه سرکوب می‌کردند.
از سیاستهایی که دز این مورد شدیدا اصلاح طلبان و رهبران راستین مذهبی را رنج داد سیاست معرف «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بود. رژیم در موارد یا مناطقی که از سرکوب و خاموش کردن قیامهای اسلامی و اصلاحی عاجز می ماند و در نیروهای خود تاب مقاومت نمی دید با کمک نقشه های مزورانه انگلیس اختلافات فرقه ای را دامن می زد و بسیار اتفاق می افتاد که برای ایجاد این نیت خود از آخوندهای مزدور درباری جهت حکم به ارتداد یا رافضی بودن و یا نسبت دادن شورشها به اجنبی ! استفاده می کرد. از این سیاست بویژه در خاموش کردن قیام مردم ستمدیده هزاره جات به کرات استفاده شد. 17

نهضت اصلاحی در دوران حبیب الله خان (1919-1901 مطابق 1337-1318ق)
بعد از دوران حکومت ظالمانه عبدالرحمن خان که با ظلم و خفقان و استبداد مطلقه همراه بود پسرش حبیب الله خان پادشاه افغانستان شد. آقای غبار در این رابطه می نویسد:
«امیر حبیب الله خان بعد از مرگ پدر، کشوری خاموش، سپاهی قوی حکومت متشکل یافت و با آرامی سلطنت کرد...»18
اصلاح طلبان با استفاده از آزادیهای اولیه که حکومت بدان تظاهر کرد، و ادامه آنرا نوید می داد فعالیتهای فرهنگی و سیاسی شان را از سر گرفتند، هر چند به خاطر شک و سوء ظنی که نسبت به نیات و اهداف واقعی وی داشتند تلاشهایشان را در خفاء و با سازماندهی بیشتری انجام می دادند.
حکومت حبیب الله خان با یک سری اصلاحات وبا روحیه آزاد منشی و ترقی خواهانه آغاز شد. از این نظر شروع حکومت او آغاز کوچیدن ابرهای سیاه ظلم و دیکتاتوری از آسمان کشور به حساب می آید. در این دوره از نظر فرهنگی نیز پاره ای اقدامات مثبت صورت گرفت.
«مهمترین کاری که در این دور عملی شد گذاشتن تهداب معارف و فرهنگ جدید در افغانستان بود اولین لیسه (دبیرستان) کشور بنام مکتب حبیبیه در سال (1321ق/1903 میلادی) در کابل تاسی شد... در کابل یک دار المعلمین ابتدایی با نصاب سه ساله مشتمل بر 80 نفر معلم موجود بود که بعد از سه سال در هر دوره 30 معلم ابتدایی بیرون می داد. در دیگر شهرهای افغانستان مکاتب محلی به اسلوب قدیم به مصرف مردم در مساجد هنر تدریس می کرد...»19

نهضت مشروطیت
نشاط و شکوفایی حرکت اصلاحی با تبعید سید جمال الدین از افغانستان کاهش یافت این نشاط با تجاوز انگلیس و وقوع جنگ دوم مردم افغانستان با انگلیس بطور کلی نابود شد و طومار اصلاحات در هم پیچیده شد. همان طور که اشاره شد بعد از شکست کامل انگلیس و آزادی وطن و به قدرت رسیدن عبدالرحمن خان اصلاح طلبان بطور وسیع مورد وحشتناکترین مجازات وعکس العمل قرار گرفتند و هر روز قساوت و سرکوبی عبدالرحمن خان شدت می یافت با این همه مردم بخصوص عالمان و آگاهان، به حقانیت راه و نهضت سید بیشتر پی برده و اصلاحات را ضروری تر و لزومش را بطور عینی تر احساس می‌کردند، و در زمان حبیب الله خان که بعد از مرگ عبدالرحمن به قدرت رسید- از آزادی نسبی و لیبرال نسبی اولیه او استفاده کرده، جمعی از روحانیون بیدار و روشنفکران اصلاح طلب و متدین در ادامه نهضت وی عزم را برای اصلاح طلبی و بهبود نظام سیاسی و اجتماعی جزم کردند. اینان با توجه به ارتباط نزدیکی که با اندیشمندان مسلمان هند- برخی از این دانشمندان مسلمان و مبارز هند در افغانستان بسر می بردند و در زمان حبیب الله خان عده ای از این ها بعنوان معلم در مدارس جدید تدریس می‌کردند. داشتند از طریق نشریات فارسی و غیر فارسی که در آن کشور به چاپ می رسید با مفهوم مشروطه و نیز پیشرفتها و اصلاحات کشورهای دیگر آشنا شده بطوری که در کابل نیز انواع نشریات خارجی حتی در زمان خفقان عبدالرحمن به وفور یافت می شد، از این رهگذر در زمان حبیب الله خان اصلاح طلبان بیشتر شعار مشروطیت را بر سر زبان داشتند و روی برنامه های اصلاحی شان اسم مشروطه خواهی می گذاشتند. مقصود از مشروطیت همانطوری که از متن نامه سرگشاده آنها به شاه بر می‌آید سه محور اساسی است: 1. تدوین قانون اساسی 2. اجرای احکام اسلام راستین 3. احترام به اراده و خواست مردم.
این گروه اصلاح طلب که از این تاریخ به بعد تحت عنوان مشروطه خواهان شناخته شده اند به تدریج در محافل مختلف علمی واداری و آموزشی نفوذ کردند. و رهبر این گروه روحانی مبارز مولوی عبدالروف خاکی قندهاری بود. از این جا می توان دریافت که مشروطیت در افغانستان یک حرکت منعزل از گذشته و یک جنبش دفعی و بی سابقه نبود بلکه ادامه همان خط اصلاحی سید جمال بود که با توجه به شرایط جدید علمای مذهبی و اصلاح طلبان اسلامی، و با بهره گیری از تجربیات گذشته حرکت، تحت عنوان مشروطه خواهی شروع شد و هر روز که از عمر آن می گذشت عمق و گسترش بیشتری می یافت.
نویسنده تاریخ مشروطیت افغانستان می‌گوید:
«از روی اسنادیکه در خانواده نویسنده این سطور بوده و اکنون در آرشیف (آرشیو) ملی در دوسیه (پرونده) خاص سراج الاخبار محفوظ است ثابت می‌آید که جمعی از روشنفکران و دانشمندان مملکت مربوط مدرسه شاهی در درسگاه علوم دینی در مسجد چوب فروسی کابل و دار العلوم جیبیه... بدبار امیر حبیب الله خان پیشنهاد نمودند که انجمن دانشمندان افغانی بوجود آید تا یک جریده پانزده روزه ای را به نام سراج الاخبار افغانستان در کابل نشر نمایند»20
رئیس این گروه مولوی عبدالروف خان خاکی قندرهای که مدیر و مدرس مدرسه شاهی و روحانی دربار بود از خانواده علم و فرهنگ بوده «در سه زبان عربی، فارسی، پشتو، نویسنده و شاعر بود، از تالیفات او دو جلد کشکول و خرد نامه امیری و سلام نامه عربی (1306ق) و تفسیر آیات العهود به زبان فارسی و رد بر یک حصه ناسخ التواریخ سپهر و ترجمه المرائه العرضیه فی الکره الارضیه و رساله مصافحه و غیره است و برخی اشعار او به فارسی و عربی نیز ترجمه شده است...»21
همین رهبر مشروطه خواه با سرودن اشعار انقلابی خویش در زمان جنگ افغان و انگلیس سهم فعال در آن جنگ در کنار هموطنان خویش داشت.
همانطوری که از پیشنهاد این جمع و ویژگیهای رئیس آنان بدست می‌آید هدف اینها در مرحله اول بیدار کردن مردم از طریق بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات آنها بوده است نویسنده مزبور در جای دیگر از کتاب خود در این مورد تصریح می‌کند که «هدف عالی این روشنفکران همانا بیدار ساختن مردم و آشنایی آنها با مدنیت جدید و وقایع تازه دنیا بود»22

سراج الاخبار
با موافقت شاه نخستین شماره روزنامه سراج الاخبار (به تاریخ 15 ذیقعده 1324ق مطابق 11 ژانویه 1906) در 36 صفحه چاپ سنگی به خط زیبای دو تن نستعلیق نویسان آن انجمن نشر شد که یک شماره آن در بایگانی ملی کابل موجود است، اما همان طور که از قبل پیش بینی می شد استعمار پیر انگلیس نشر آن روزنامه و مطالب بیدار گرانه آنرا مخالف منافع استعماری خود در افغانستان بویژه در هند دانست. زیرا، انجمن سراج الاخبار «همکاران و همفکران در خارج هم داشتند»23 و در نشر و پخش و ترویج این روزنامه از همکاران خود در خارج از کشور بخصوص هند کمک می گرفت، واضح است ادامه این امر و بویژه ورود افکار انقلابی و بیدار گرانه در خاک هند برای انگلیس قابل تحمل نبود.
«شماره نخستین سراج الاخبار در تحت کنترل شدید حکومت مستبد وقت نر شد ولی طوریکه گفتند: دولت هند بریتانیایی با نشر آن سازگار نبوده و مانع نشر شماره های دیگر گردید. «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود» از سر مقاله مولوی عبدالروف و قصیده واصف «که در این شماره نشر گردیده» پدیدار است که در آن هنگام آثار بیداری و تجدد و مدنیت اروپا به کابل رسیده و مردم و دربار را تحت تاثیر قرار داده بود و هم این مطلع فکر جدید در ادبیات معاصر ماست که در قصیده مولوی واصف بخوبی دیده می‌شود، زیرا وی توجه امیر را به ترقیات و پیشرفتهای جهان معطوف داشته است...»24

ادامه دارد...

پى‌نوشت‌ها
1. در این باره علامه اقبال لاهوری می‌گوید:
آسیا یک پیک آب و گل است کشور افغان در آن پیکر دل است و حسین علی یزدانی: پژوهشی در تاریخ هزاره ها، چ 1 (بیم، بینا، 1368) ص 80، 83
2. بعد از آغاز انقلاب اسلامی و تجاوز ارتش شوروی سابق، در غرب کتابهای زیاد درباره افغانستان نوشته شده تحت عنوان «افغانستان سقف جهان» و «افغانستان کلید یک قاره» و بام دنیا و... که روی هم رفته موقعیت حساس جغرافیایی این کشور را بیان می‌کند.
3. استاد مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، چ 16 (قم، انتشارات صدرا، 1371) ص 6
4، 5. میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، چ 3 (تهران، مرکز نشر انقلاب 1366) ص 592
6، 7. همان، ص 593
8، 9. عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت در افغانستان، چ 2 (کویته پاکستان بی نا، 1364) ص 4
10. غبار، پیشین، ص 595
11. اکبر هاشمی رفسنجانی، امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار (قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی نا) ص 284، 283
12. محمود محمودی، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج7، چ8 (تهران، انتشارات اقبال، بی نا) ص 163
13. حبیبی، پیشین، ص4
14، 15، 16. غبار، پیشین ص 650
17. در این باره می توان به کتابهایی که تاریخ هزاره جات را بررسی نموده و بخش هزاره جات در تاریخ آقای غبار مراجعه کرد.
18، 19. غبار، پیشین، ص699، 702
20، 21، 22، 23، 24. حبیبی، پیشین، ص 6 الی 17


منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 3
نویسنده : عبدالمجید ناصرى

نظر شما