پیشینه جنبش اصلاحی در افغانستان(2)
یادآوری
در قسمت اول این مقاله، ضمن بیان اولین جرقهاصلاحطلبی در افغانستان و نقش کلیدی سیدجمالالدین اسدآبادی در آن و بیان شرایط دوران حکومت عبدالرحمان خان و نهضت اصلاحی حبیب اللّه خان، به بیان نهضت مشروطیت در افغانستان پرداختیم. اینک ادامه مقاله را پیشروی دارید.
مشروطیت اول
همانطوری که اشاره شد روزنامه سراج الأخبار بعد از یک شماره تحت فشار و اعمال نفوذ شدید انگلیس توسط شاه متوقف شد دیری نپایید که شاه بر خلاف ژست آزادمنشانه و ترقیخواهانهای که در آغاز سلطنت از خود نشان داد نقاب از چهره افکند و خوی دیکتاتوری و بیگانهپرستیاش بر همگان آفتابی شد، به ویژه اگر موضعگیریهای بعدی او را در برابر انجمن سراج الأخبار و اعضا و رهبران مشروطیت اول در نظر بگیریم.
با توقیف نشر سراجالأخبار فعالیتهای این انجمن اصلاحطلب متوقف نشد. این جمع بعد از دو سه سال به صورت یک حزب متشکل و دارای مرام مترقیتر به وجود آمد که آن را در تاریخ فکری افغانستان «مشروطیت اول» گوییم سردسته و پیشتاز این حرکت یکی از بقایای انجمن سراج الأخبار و محرّر این انجمن مولوی محمد سرور واصف بود. او عالم و شاعر روشنفکر و به علوم ادبی و اسلامی آشنا بود... »
رهبران مشروطیت اول با تشکیل جلسات و ایجاد ارتباط با محافل علمی و دینی، و با دادن اطلاعات و آگاهیهای لازم و مفید به جوانان دردمند و با گسترش فعالیتها و تبلیغ نظرات و اهدافشان خط سیر سیدجمال را دنبال گرفتند، و هر روز بر تعداد هواداران و گستره نفوذشان افزوده شد، تا اینکه در سال (1327ق) طی اجلاسی تقریبا سراسری برای تحقق اصلاحات ضروری مصمم به نوشتن نامه سرگشاده برای شاه شدند. مرحوم میرقاسم که از اعضای این انجمن بود و تا دوران حکومت ظاهر شاه در قید حیات بود در اینباره چنین نوشته است:
در سال 1327ق مولوی محمد سرورخان مرحوم زعیم بزرگ نهضت مشروطیت در یکی از اطاقهای بزرگ باغ مهمانخانه (که در آنوقت مکتب حبیبیه در آن واقع بود) تشکیل جلسه داده عده زیادی از مشروطه خواهان در آن گرد آمده بودند در این جلسه پیشنهاد تسوید عریضهای به حضور امیر حبیباللّهخان شد که در آن نوشتند: «در بعضی از کشورها مردم به جبر و قوّت قاهره حکومت را مجبور مینمایند تا نظام اداری را تابع آرزوی ملّت ساخته شکل مشروطه و قانونی بدهند و در برخی [کشورها] پادشاه روشنفکر به ابتکار خود و با نیّت خیر قوانین و اصول مشروطیت را در مملکت نافذ میسازد چون سراج الملة والدین پادشاه عالِم و ترقیخواه است... لذا توقع میرود مجاری امور مملکت را نیز بر اساس قوانین مشروطه استوار سازند تا از احکام خودسرانه و خلاف مقررات اسلامی جلوگیری به عمل آمده مردم در تحت سلطه قانون و نظام مشروطیت به حیات مرفه قرین گردند. »
از محتوای نامه فوق و نیز از دیگر قراین و شواهد تاریخی استفاده میشود که مشروطهخواهان ازمشکلات مختلف موجود در جامعه رنج میبرد که أهمِ آنها از این قرار است:
1. استفاده از مذهب علیه مذهب؛ با اینکه حبیباللّهخان حکومت خویش را رنگ مذهبی و صبغه دینی میداد و خود را به عنوان اولوا الأمر! قلمداد مینمود، اما در عمل نوکر حلقه به گوش انگلیس بود و در جهت اجرای منویّات آن از هیچ عمل ددمنشانه و خلاف شرع ابا نداشت و اسم اسلام را به عنوان سپر مناسب برای سرکوب مخالفان و چسباندن انگ لامذهبی و ضد دینی به حرکات و فعالیتهای آنان مورد سوء استفاده قرار میداد و در زندگی خانوادگی او کوچکترین اثری از دین به چشم نمیخورد، آقای غبار در اینباره مینویسد:
«او در مرحله نخست مصمم شد که از خود تقوای مذهبی نشان دهد لهذا در دربار عامی در طی نطقی بگفت که: در شرع اسلام بیشتر از چهار زن نکاحی در آن واحد برای یک مرد جایز نیست در حالی که من از قبل دارای پنج زن بودم پس یکی از آنان را از امروز طلاق دادم... اما به مرور زمان به اثر قدرت بیحدّ و مطلق العنانی و عدم مسؤولیت به یک زمامدار زود رنج و خشن و بیباک تبدیل شد، درباریان از روش او منزجر و ترسان گردیدند او علنا در بیانات خود میگفت:
نزد خرد شاهی و پیغمبری چون دو نگینند و یک انگشتری
مشروطهخواهان میخواستند احکام نورانی اسلام به معنای واقعی حاکم شود و از مطالب فوق به خوبی روشن میشود که شاه از دین و مذهب تنها علیه عالمان راستین دینی و محو اندیشههای مذهبی استفاده میکرد تا هر چه بیشتر دینداران را به بند کشد.
2. هدف دوم مشروطهخواهان این بود که سلطنت مطلقه موروثی به شیوه قرون وسطائی را مهار کرده و با ایجاد فضای باز و آزاد سیاسی اراده و نقش مردم در حکومت کارساز شود.
3. از نامه مزبور استفاده میشود که مشروطهخواهان پیشرفت در امور اقتصادی و صنعتی و مادّی را در گرو اجرای دو امر فوق میدانستند. (حکومت واقعی دین و احترام به خواسته و اراده مردم) از نظر ایشان بدون اجرای این دو امر در امور مادی نیز پیشرفتی حاصل نمیشد.
سرانجام مشروطیت اول
سرانجام حبیباللّه خان که ادعای آزادمنشی و بردباری سیاسی داشت با کمال قساوت و بیرحمی رهبران مبارز و اندیشمند مشروطیت را اعدام کرد.
«این عریضه [نامه سرگشاده اصلاحطلبان] توسط پروفیسور غلام محمدخان میمنگی به جلالآباد برده شده و به حضور امیر تقدیم گردید... «امیر» امر داد تا چهار نفر از جوانان آن نهضت را همانجا اعدام کنند و رئیس این دسته محمد سرورخان واصف نیز با چهار تن از برادران و اعمامش در شیرپور محبوس گردید و بعد از دو روز بلا درنگ در تپه شیرپور به توپ بسته شده و یکجا اعدام شدند هنگامی که واصف را به توپ میبستند، وی بر پاره کاغذی نوشت:
«در حالیکه به آمنت بالله و ملائکه... ایمان کامل داشتم به حکم امیر کشته شدم
روزی که شود إذا السماء انفطرت وندر پی آن إذا النجوم انکدرت
من دامن تو بگیرم اندر عرصات گویم: صنما! بأیغ ذنبٍ قتلت؟
توصیه من به اخلاف این است:
ترک مال و ترک جان و ترک سر در ره مشروطه اول منزلست»
با این پیام، و این توصیه به مشروطیت، و با قبول شهادت در راه آزادی و اصلاحطلبی، مشروطیت طلبان و اصلاحطلبان مشروطیت اول، خط اصلاحخواهی و ظلم ستیزی را در دل مردم افغانستان زنده کرده و با رنگ خون به آن جاویدانگی و بقا بخشیدند، و در اجرای طرحی که پایهگذاری کردند تا پای جان مقاومت کردند و با شهادت آنان، نه تنها نابود نشده که با گذشت زمان و حادثه شهادت مشروطهطلبان حقانیت آن نیز بیشتر آشکار شد، و ددمنشی و بیگانهپرستی شاه نیز برای مردم روشنتر شد. شاه که بیداری و آگاهی مردم را بر خلاف منافع و خودکامگی خود تشخیص داد به روش دوران تاریک و جاهلیت پدرش عقبنشینی کرد، اما حرکت مشروطیت به زودی راه خود را در میان جمعی دیگر از تحصیلکردهها و علمای دلسوز وطنباز کرد.
ظهور مجدد سراجالأخبار
«بعد از قتل و تاراج (صفر 1327ق) که امیر و درباریانش بر مشروطهخواهان روا داشتند ظاهرا از ترس حاکمان ستمگر و منابع جاسوسی و انگلیسی این صدا خاموش ماند... سرپنجه استعمار گلوی سراج الأخبار اوّل را در سال (1323ق) فراگرفت و جز یک شماره بیشتر نشر نشد، ولی شش سال بعد امیر به تقاضای عصر و اجبار محیط سر فرود آورد و در سنه (1329ق) با اجازه نشر همان جریده به محمود طرزی موافقت کرد که منبع بیداری سیاسی و زمینه پرورش تخم مشروطهخواهی (بلکه آزادیخواهی) گردید... » و آقای غبار در مورد اهمیّت و اثرات نشر مجدد سراجالأخبار به مدیریت محمود طرزی و نقش آن در حرکت اصلاحطلبی مینویسد:
«این جریده مکتب جدیدی در ادب اجتماعی کشور گشود و راه نشریات تازه ادبی و سیاسی با دریچهای از زندگی جهان نوین بر رخ مطالعین باز کرد جریده از استقلال تام مملکت حرف زد و با نفوذ استعماری دولت انگلیس مخالفت شدید نمود این تنها جریدهای بود که گاه ناگاه از هرج و مرج داخلی انتقاد میکرد، لذا به زودی مرکز علنی آزادیخواهان و اصلاحطلبان کشور گردید».
محمود طرزی یا قهرمان ضد استعمار
یکی از افرادی که در نهضت اصلاحی و ضد استعماری مردم افغانستان بعد از سیدجمالالدین نقش مهم داشته و در تاریخ افغانستان مانند آفتاب درخشید، محمود طرزی است. او بخش عمده عمر خود را در حال تبعید و مبارزه در ترکیه گذرانده است که مقداری از سالهای تبعیدش همزمان با تبعید و فعالیت «سید» در آن کشور بوده است، و آنطوری که خود مینویسد او در این مقطع از دوران تبعیدش رابطه نزدیک و جلسات متعدد با سید جمالالدین داشته است و از محضر وی استفادههای فراوان برده است، با این حال شخصیت و نقش امیرکبیر در تاریخ ایران نیست. هر دو به آزادی، استقلال، خودکفایی، مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی و جبران عقبماندگی کشور اعتقاد داشته و در این راه با انواع دشمنان داخلی و خارجی مواجه شدهاند.
طرزی و نهضت مشروطیت
طرزی با انتشار جریده سراجالأخبار و نشر افکار آزادیخواهانه و ضداستعماری به بیداری جوانان و تحرک دانشمندان افزود. همکاران او در نشر این روزنامه از افراد لایق و دانشمند بودند.
مشروطیت دوم
وجود این روزنامه و نشر افکار بیدارگرانه باعث شد تا جوانان متعهد و مؤمن جذب افکار و فعالیتهای او شوند. این امر به تدریج به تشکیل و تأسیس مشروطه خواهان و آغاز حرکت مشروطهخواهی منجر شد که در تاریخ افغانستان به مشروطیت دوم شناخته شده است.
مشروطیت دوم نسبت به مشروطیت اوّل از پختگی و انسجام بهتری برخوردار بود. از رهبری کار کشته و جهان دیده و سیاستمدار بهرهمند بود، از این جهت دارای برنامهریزی و واقعبینی بیشتری بود. و توانست در درون خانواده و دستگاه فاسد شاه نیز نفوذ کرده و پسر شاه (امان اللّه خان) را به طرحهای اصلاحی معتقد و با خود همراه سازد. به دستیاری این پسر، در سال (1337ق) شاه کشته و به نظام استبدادی و دیکتاتوری او پایان داده شد. به این ترتیب مشروطیت دوم به پیروزی رسید و مشروطهخواهان قدرت را به دست گرفتند. امان اللّه خان پسر حبیباللّه که داماد محمود طرزی رهبر مشروطیت میشد در رأس قدرت قرار گرفت و محمود طرزی سیاست خارجی (وزارت خارجه) را عهدهدار شد نظام جدید بعد از اندک زمان طی جنگی که موسوم به جنگ سوم افغان و انگلیس است استقلال کامل کشور را به دست آورد و با رشادت تمام انگلیس استعمارگر را از خاک افغانستان برای همیشه قطع کردند. اما اینکه سرانجام انقلاب و نظام مشروطیت به کجا انجامید بحث جداگانه و مفصّلی میطلبد که خود نیازمند مقاله مفصلی است.
پىنوشتها
1 و 2. عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت در افغانستان، چ 2، کویته پاکستان، بینا؛ بیتا، ص. 17.
3. میر علام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 3، تهران، مرکز نشر انقلاب، 1366، ص 700.
4. همان، ص 718 / حبیبی، پیشین، ص 15و17.
5. همان، ص 101.
6. غبار، پیشین، ص 720.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 4
نویسنده : عبدالمجید ناصرى
نظر شما