اسلام و غرب
بدون شک انقلاب اسلامی ایران، امروز تأثیر خود در کل جهان گذاشته و پیام خود را به گوش جهانیان رسانده است. امروزه غرب به این نتیجه رسیده است که باید عمیقاً روی تعالیم دین اسلام مطالعه کند و به راستی کشورهای غربی ضرورت شناخت دقیق و عمیق اسلام را باور کرده اند.
اگر پیش از انقلاب اسلامی، مغرب زمینیان اسلام را آیینی متحجرانه و ارتجاعی و به عنوان مجموعه ای از خرافات می پنداشتند، امروزه به برکت انقلاب اسلامی و پرتو افکار بلند و اندیشه های ناب متفکران اسلامی و بخصوص در سایه اندیشه های تابناک امام راحل (ره) اسلام را آیینی توانمند و حرکت آفرین در جهت تأمین سعادت فردی و اجتماعی و همراه با پتانسیلهای بسیار قوی در مسائل سیاسی و نظام حکومتی و اداره جامع یافته اند. هم از این روست که امروزه انگلیس- که لقب پیر استعمار گرفته – به جد به ضرورت شناخت اسلام پی برده و خاضعانه اعتراف می کند که اسلام دینی نیرومند بوده، برای رسیدن به آینده ای روشنتر در مغرب زمین، راهی جز آشتی با اسلام نیست.
مقاله ای که در زیر می خوانید ترجمه سخنرانی ولیعهد انگلیس و نائب رئیس مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه آکسفورد لندن است. پیش از مطالعه آن، تذکر چند نکته را لازم می بینیم:
الف) ایشان در این سخنرانی صریحاً اعتراف می کند که شناخت غربی ها نسبت به اسلام تاکنون ناقص و خلاف واقع بوده و از این پس می بایست متفکران غربی دقیقتر از پیش و به دور از هر گونه تعصب روی اسلام مطالعه کنند و با مراکز اسلامی در جهان اسلام ارتباط علمی داشته، باب گفتگو های فکری و عقیدتی را باز نمایند.
اینک بر ما مسلمانان است که از این موقعیت و فرصت استفاده کنیم و حقایق اسلامی و معارف قرآنی را به زبانی گویا و قابل فهم به مغرب زمینیان ارائه دهیم. این مهم از وظائف علماء دین و حوزه های علمیه است که به مسائل اسلامی به صورت تطبیقی و مقارن عنایتی دوباره داشته، این معرفت را با ملاحظه شرایط فرهنگی در کل جهان به صورتی مناسب عرضه کنند.
ب) آقای چارلز در این سخنرانی از سویی، بر ضرورت ابراز محبت و اظهار مودت نسبت به مسلمانان اصرار می ورزد و از سوی دیگر غیر مستقیم بنیاد گرایی اسلامی را انحراف از حقیقت اسلام جلوه می دهد و متأسفانه موقعیت بنیادگرایان اسلامی را در بین جوامع اسلامی، همچون موقعیت تبهکاران و اراذل اوباش جامه انگلیس در بین سایرین معرفی می کند! ایشان می گوید همان طور که نباید به صرف مشاهده چند مورد تبهکاری و فساد اجتماعی در خیابانهای لندن و... در مورد کل انگلیسی ها قضاوت کرد، با ملاحظه سخنان و مواضع بنیاد گرایان اسلامی نیز نباید در مورد کل مسلمانان قضاوت نمود!!
به نظر ما بر داشت آقای چالز از بنیاد گرایی اسلامی نادرست است و بنیاد گرایی اگر به معنای اصول گرایی و اعتقاد محکم و استوار نسبت به احکام الهی است کاملاً درست و بجاست و تشبیه فوق کاملاً نا بجا می باشد.
ج) از آنجایی که ما از استعمارگران ضربه های فراوانی دیده ایم، اینک باید در تعاملات فکری و سیاسی و مبادلات فلسفی و فرهنگی همچون ارتباطات سیاسی بسیار محتاط باشیم و از هر گونه موضع انفعالی و خود باختگی و عدول از اصول بر حذر باشیم. چرا ما در نظم نوین جهانی که پایه و اساس آن زیر ساخت فرهنگی است، از موضع فعالانه مداخله نکنیم؟ استقلال حقیقی ما هنگامی است که فکر و ذهن متفکران و اندیشمندان جامعه ما از هر گونه غرب زدگی و شرق زدگی آزاد گردد و کاروان فرهنگ ما بر اساس تفکر اسلامی و الهی به سیلان و جریان خود ادامه دهد.
ما در عین حال که بر ضرورت مفتوح بودن باب دیالوگ و گفتگوهای بین ادیان پای می فشریم، از هر گونه گرایشات لیبرالیستی و تسامحات انفعالی به ویژه در مقوله اصول تفکر اسلامی تحذیر می کنیم.
با هم ترجمه سخنرانی آقای چارلز را می خوانیم.
خانمها و آقایان، اولین بار که موضوع که این سخنرانی را دیدم به یا د این ضرب المثل عربی افتادم که: «در هر سری عقلی هست». باید اعتراف کنم که در مقام یک محقق، صلاحیت حضور در این جمع را ندارم؛ جایی که در آن، افرادی به مراتب دانشمند تر از من سخنرانی کرده و حوزه معارف بشری را توسعه بخشیده اند.
اگر من در زمره دانشجویان دانشگاه ممتاز شما بودم و نه فار التحصیلان کالج فنی «فنز»، برای سخنرانی آمادگی بیشتری داشتم. البته، اطلاع دارید که کرسی زبان عربی در دانشگاه کمبریج در قرن هفدهم یعین چهار سال قبل از تأسیس کرسی زبان عربیدر داشنگاه آکسفورد تأسیس شد. من، بر خلاف بسیاری از شما، هر چند در زمینه علوم اسلامی متخصص نیستم – با این همه، به دلایلی که روشن خواهند شد – خرسندم از اینکه نایب رئی مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه آکسفورد هستم- این مرکز این قدرت و توانایی را دارد که ابزار مهم و محرکی برای ارتقاء ترویج و بهتر شدن درک از جهان اسلام در انگلستان باشد و امید وارم که این مرکز جای خود در کنار دیگر مراکز مطالعات اسلامی در آکسفورد مانند: موسسه شرق شناسی و دفتر مطالعات خاورمیانه، باز کند، تا به حق مایه افتخار دانشگاه، به ویژه محققان و دانش پژوهان گردد.
با توجه به احتیاط و پرهیز من از ورد به چنین حوزه پیچیده و جنجال برانگیزی، حق دارید بپرسید که چرا در این محفل و ساختمان زیبای رن «wren» در حضور شما پیرامون اسلام و غرب گفتگو می کنم؟ دلیل آن این است که من قلباً معتقدم که امروز روابط اسلام و غرب بیش از هر زمان دیگر حائز اهمیت است.
چه اینکه از سویی، میزان سوء تفاهمات بین جهان اسلام و جهان غرب به طور خطرناکی فزونی یافته و از سوی دیگر، نیاز این دو جهان به همزیستی و همکاری در جهان به هم وابسته کنونی، هرگز به این درجه از شدت نبوده است. رد عین حال، من از وجود راه پر مخاطره و پر فراز و نشیب در پیش روی رهگذاران بی تجربه ای که مصمم اند این راه دشوار را بپیمایند، کاملاً آگاهم. بی شک، برخی از مسائلی که در این محفل مطرح خواهد شد، موجب بروز مخالفتها، تنشها، انتقاد ها و سوء تفاهمات و چه بسا بدتر از اینها هم خواهد شد، اما، با بررسی همه جوانب امر و با توجه به ضرب المثل معروف عربی که می گوید: « آنچه از زبان بآید به گوش فرو می رود و آنچه از دل برآید، بر دل می نشنید» طرح این گونه مطالب، خالی از فایده و لطف نیست. متأسفانه واقعیت امر این است که: به رغم پیشرفتهای روز افزون در زمینه های تکنولوژی، ارتباطات درنیمه دوم قرن بیستم، و با وجود مسافرتهای جمعی، تلاقی فرهنگها، اختلاط نژادها و کاهش روز افزون آیینهای عرفانی در جهان امروز، تضادها و سوء تفاهم های میان جهان اسلام و جهان غرب همچنان باقی است و دامنه آن روز به روز در حال گسترش است.
تا آنجایی که به غرب مربوط است، این سوء تفاهمات نمی تواند از روی بی اطلاعی باشد. در حال حاضر یک میلیارد مسلمان در سرتاسر جهان زندگی میکنند که از میان چندید میلیون در کشورهای مشترک المنافع، ده میلیون و یا بیشتر در کشورهای غربی و حدود یک میلیون نفر در بریتانیا زندگی میکنند، در بریتانیا نیز جمعیت مسلمانان در چند دهه اخیر رو به رشد بوده است، به طوری که اکنون نزدیک به پانصد مسجد در بریتانیا وجود دارد. و علاقه همگانی به فرهنگ اسلامی در انگلستان به سرعت در حال افزایش است. بسیاری از شما جشنواره با شکوه اسلامی را که در سال 1976 به دست علیا حضرت ملکه گشایش یافت به خاطر دارید و به گمانم برخی از شما در آن شرکت کرده اید اسلام وجود ما را فرا گرفته، و از همه سو ما را احاطه کرده است و با این همه بی اعتمادی، سوءظن و دلهره از اسلام ادامه دارد. پس از جنگ سرد در دهه 1900 چشم انداز صلح در این قرن باید از هر زمان دیگر، وسیع تر باشد.
حوادث چشمگیر و دلگرم کننده هفته های اخیر در خاورمیانه، امید تازه ای برای پایان بخشیدن به روندی که موجب شکاف و خدایی بیشتر میان جهان اسلام و غرب و منشاء اصلی خشونت و عداوت بوده، در دلها بوجود آورده است. با این همه خطر هنوز از میان نرفته است.
مع الوصف، در جهان اسلام ما شاهد زندگی بسیار ناگوار و دشوار اعراب ساکن در سرزمین های مردابی جنوب عراق هستیم؛ منطقه ای با قدمت هزاران ساله که اینک با طرح و نقشه های قبلی به ویرانی کشیده شده است. از سال گذشته تا کنون در پی فرصت مناسبی بودم تا مراتب یأس و خشم خود را در مورد ترس و وحشت وصف ناپذیری که بر جنوب عراق حاکم است، ابزار کنم. به نظر من پیشامد شکفت و فاجعه آمیزی برای شیعیان جنوب عراق، بویژه در شهر باستانی و مقدس کربلا، رخ داده است. و این در حالی است ه متحدان غربی شدیداً مراقب بوند که از بمب باران چنین اماکن مقدسی جلوگیری کنند! به خاطر دارم در ملاقاتی که با ژنرال شورا تسکف در دسامبر 1990 در شهر ریاض داشتم، از وی خواستم که برای حفظ و حراست از اماکن مقدس در اثنای جنگ بیشترین تلاش خود را به عمل آورد. صدام حسین و رژیم دیکتاتور او بودند که موجبات ویرانی برخی از مکانهای مقدس را فراهم آورند.
متأسفانه، اینک ما باید شاهد خشکاندن عمدی مردابهای جنوب عراق و تقریباً ویرانی کامل محیط طبیعی و مسکونی منحصر به فرد آن، توأم با نابودی کامل جمعیتی باشیم که از آغاز تمدن بشری تا به امروز در این مکان زندگی کردهاند. دولت عراق به جوامع بین المللی گفته است که خشکاندن مردابها برای اهداف کشاورزی است. حقیقتا ًچه دروغ شرم آوری! هر چند که خیلی دیر شده است، اما باز هم می توان از این فاجعه اجتماعی تمام عیار جلوگیری کرد. امیدوارم که این حادثه لااقل باعث شود که اسلام و غرب به دلیل علاقه مشترک خود به انسانیت با هم تشریک مساعی کنند.
در جاهای دیگر نیز برخورد و خشونت و تنفرها بسیار شدیدتر و ریشه دار تر است؛ چه اینکه هر روز نظاره گر مصائب فلاکت بار مردم سراسر دنیا، نظیر سومالی، آنگولا، سودان، و بسیاری از جمهوری های شوروی سابق هستیم؛ در یوگسلاوی، مصائب دلخراش مسلمانان بوسنیایی به همراه مصائب سایر جمعیت ها در این جنگ ظالمانه و نابرابر، باعث تداوم بسیاری از دشمنی ها و تعصباتی شده است که دو جهان اسلام و غرب را از همه جدا نگه می دارد.
صرف نظر از نظر فعالیتهای تحریک آمیز رهبران فاقد اصول اخلاقی و متعصب سوءاستفاده از قدرت و رویارویی آرمانها سبب این درگیریها و کشمکشها شده است: از این گذشته، این تعارضات عجز و ناتوانی در درک صحیح و نیز احساسات نیرومندی است که گاه از روی سوء تفاهم به بی اعتمادی و ترس منجر شده است.
ما نباید در خطر دیگری در غلطیم، زیرا دولتها و ملتها، و اقوام و ادیان مختلف نمی توانند در جهانی نفرت انگیز در کنار هم باصلح و صفا زندگی کنند. شاید از جهات عدیده ای بسیار عجیب به نظر برسد که چرا باید سوء تفاهمات اسلام اسلام و غرب ادامه یابند. زیرا آنچه این دو جهان را به هم پیوند میدهد، به مراتب نیرومندتر از عامل اختلاف آنهاست. مسلمانان، مسیحیان، و یهودیان، همه «اهل کتاب» اند.
دو دیدگاه اسلام و مسیحیت، دیدگاه موحدانه است؛ یعنی اعتقاد به خدای واحد، اعتقاد به ناپایداری حیات دنیوی، اعتقاد به مسوولیت در قبال اعمال، و بالاخره اعتقاد به قطعیت حیات پس از مرگ. وانگهی ما در بسیاری از ارزشهای اساسی نظیر احترام به دانش و معرفت، عدالت، مهربانی با تهیدستان و محرومین، اهمیت زندگی خانوادگی و احترام به والدین مشترک هستیم. «احسان و نیکی به پدر و مادر» یک حکم قرآتنی است. تاریخ ما عمیقاً به هم پیوند خورده است. در عین حال، مشکلی اساسی و ریشه ای وجود دارد. چرا که در سرگذشت این دو جهان تعارضات و درگیری هایی وجود داشته است. این چهارده قرن گذشته نشانگر یک دشمنی دو جانبه بوده است.
این امر خود موجب پیدایش یک حالت پایدار ترس و بی اعتمادی شده است. زیرا اسلام و غرب، هر دو اغلب با دیدگاههای متضادی به تاریخ گذشته خود می نگرد. در نظر دانش آموزان غربی، جنگهای صلیبی دویست ساله، عادتاً کارهای برجسته و قهرمانانه ای است که در طی آنها پادشاهان، شوالیه ها و شاهزادگان تلاش کردهاند که اورشلیم را از دست مسلمانان شرور نجات بخشند. از سوی دیگر، از نظر مسلمانان، جنگ های صلیبی، داستان سنگدلی وبی رحمی های بزرگ و غارت هولناک سربازان کافر کیش و دولتمرادان ستم پیشه است، که شاید قتل عام مسلمانان در اورشلیم، سومین شهر مقدس اسلامی، که در طی باز پس گیری این شهر به سال 1099 توسط مسیحیان انجام گرفت نمونه عینی آن باشد.
سال 1492 در نظر غربیان سال گفتگو درباره تلاشهای انسانی و یافتن افقهای تازه و کریستف کلمب و کشف و آمریکاست. همین سال، از نظر مسلمانان سال اشغال گرا نادا به دست فردیناندو ایزابل و سال فاجعه است، چرا که پایان 8 قرن تمدن اسلام در اروپاست. به نظر من، نکته مهم این نیست که کدام تصویر صادقتر است و یا عین حقیقت است، سوء تفاهم از آنجا ناشی میشود که ما از درک چگونگی نگرش دیگران با جهان تاریخ آن، و نقش ویژه خود در آن عاجز باشیم.
نگرش ما غربیان به تاریخ اسلام، اغلب چنان بوده است که همیشه اسلام را تهدیدی برای منافع خود بدانیم، در قرون وسطی اسلام را فاتح نظامی و امروزه نیز، آن را منبع و منشأ تعصب، افراطی گری و تروریسم می دانیم. می توان تا حدودی عمیق تر ترس و اضطراب حاکمان اروپایی را از فتح قسطتطنیه به دست سلطان محمد در سال 1453 و شکستهای پی در پی ترکها را در خارج «وین» در سالهای 1529 و 1683 درک کرد. از سویی، سرگذشت شبه جزیره بالکان تحت سلطه دولت عثمانی، عمیقاً احساسات غربی ها را جریحه دار و از سوی دیگر، تاخت و تاز ناپلئون به مصر در سال 1798 و تهاجمات و فتوحات متعاقب آن در قرن نوزدهم که طی آن تقریباً همه جهان عرب به اشغال قدرتهای غربی در آمد، نمونه دیگری از بی رحمی و سنگدلی طرفین است.
با سقوط امپراطوری عثمانی در ابتداء به نظر پیروزی اروپا بر اسلام کامل بود، ولی این پیروزی موقتی بود. متأسفانه حتی امروز هم طرز تلقی عمومی ما از اسلام خالی از نقیصه نیست چه آنکه شیوه فهم ما از اسلام بسیار سطحی و افراطی است؛ در نظر بسیاری از ما غربیان، اسلام یعنی جنگ داخلی مصیبت بار در لبنان، قتل عام و بمب گذاری گروههای افراطی در خاورمیانه که معمولاً به بنیاد گرایی اسلامی نسبت داده میشوند.
موارد افراطی وجود دارد و باید به آنها رسیدگی کرد. اما اگر از آنها به عنوان مبنایی برای قضاوت خود درباره جامعه ای استفاده کنیم، به بی عدالتی و بی انصافی منجر میشود. قضاوت ما مورد اسلام همین چیزهاست و میزان قضاوت ما، افراط گرایان اند. و این یک اشتباه جدی، خطرناک و بسیار نادرست است. قضاوت ما درمورد اسلام مثل این است که ما برای شناخت مردم و فرهنگ انگلستان، ملاک قضاوت را وجود آدم کشی، تجاوز به عنف، بدرفتاری با کودکان، اعتیاد به مواد مخدر... قرار دهیم! انگلستان مکرراً احکام و قوانین شرعی اسلام را خشن و ظالمانه میداند.
و این دلیل این است که روزنامه ها و رسانه های گروهی ما پیشداوریهای نامعقول را شایع میکنند. البته، حقیقت همواره پیچیده، و چیز دیگری است. برداشت من این است که احکام افراطی مانند قطع دست سارق بندرت اجرا می شود! اصول افراطی مانند قطع دست سارق بندرت اجرا می شود! اصول هدایتگر و روح قوانین اسلامی، مستقیماً از قرآن اتخاذ شده و لذا عادلانه و منصفانه است. ما باید قبل از هر چیز، نقش کاربرد واقعی قرآن را مطالعه کنیم. و بین نظام عدالتی و قوانین واقعی ای که قرآن وعده داده ولی به طور کامل اجراء نشده است و بین نظام عدالتی ای که شاهد اجرای آن هستیم و به دلایل سیاسی تغییر شکل داده و دیگر اسلامی نیست فرق بگذاریم.
ما باید امروز بحث جدی جهان اسلام را پیرامون زمان و مکان شمول بودن احکام شرعی (دخالت متغیر نقش زمان و مکان در احکام شرعی) و تغییر و تکمیل احکام در شرایط مختلف زمانی را ملاحظه کنیم و نیز باید حساب اسلام را از حساب رسم و سنتهای غلط برخی از دولتهای اسلامی حکام نالایق جدا کنیم.
از دیگر پیشداوریها و تعصبات غلط غربیها، قضاوت در مورد موقعیت و وضعیت زنان در جوامع اسلامی است. باید یادآوری کنم کشورهای اسلامی نظیر ترکیه، مصر، سوریه از همان زمانی که در اروپا حق رأی به زنان اعطاء شد و حتی به مراتب زودتر از کشور سوئیس زنان آزادانه حق رأی داشتند. دربرخی از کشورهای اسلامی، زنان از دستمزد یکسان و فرصتهای شغلی برای ایفاء کامل نقش خود در جامعه، و حق رای و به طور کلی آزادی و... بهره مند بوده اند.
حقوق زنان مسلمان نظیر حق مالکیت، وراثت و برخی حقوقهای حمایتی پس از طلاق، و حق تجارت حقوقی هستند که قرآن چهارده قرن پیش بدانها دستور داده است، گو اینکه این حقوق در همه جا جامه عمل نپوشیده اند. لااقل در انگلستان، بعضی از این حقوق برای زنان حتی برای نسل مادر بزرگ من، حقوق نوظهور و غریبی بوده اند «بی نظیر بوتو» و «بیگم خالده ضیاء» در جوامع سنتی خود به مقام نخست وزیری رسیده اند. در حالی که انگلستان در تاریخ خود تا به امروز فقط یک نخست وزیر زن داشته است.
صرفاً به این دلیل که زنان در کشورهای اسلامی زندگی میکنند، نمی توان آنها را شهروند طبقه دو به حساب آورد. حتی اگر محافظه کارترین دولتهای اسلامی را ملاک قضاوت خود برای همه کشورهای اسلامی قرار دهیم، نمی توانیم در مورد جایگاه و وضع زنان در اسلام درست قضاوت کنیم.
برای مثال چادر پوشیدن زنان به هیچ وجه در سرتاسر جهان اسلام همگانی نیست. در حقیقت به شگفت آمدم هنگامی که پی بردم سنت پوشیدن چادر بیشتر مرهون سنتهای بیزانس و ساسانیان است. برخی از زنان مسلمان هرگز چادر اختیار نکرده اند، عده ای آن را کنار گذاشته اند و برخی به ویژه نسل جوانتر اخیراً پوشیدن چادر یا روسری را به عنوان اظهار هویت اسلامی خود برگزیده اند. اما ما نباید حجب و حیایی را که قرآن هم برای زنان و نیز برای مردان تجویز کرده است با صورتهای ظاهری سنت غیر دینی یا شأن و رتبه اجتماعی که ریشه در جای دیگری دارد، خلط کنیم.
ما نیز در عرب نیازمندم که نگرش جهان اسلام را نسبت به خودمان درک کنیم. باطفره رفتن از درک این واقعیت که بسیاری از مردم جهان اسلام واقعاً از مادیگرایی و فرهنگ توده ای، در حکم معارضه ای مرگبار برای فرهنگ و روش زندگی اسلامی بسیار هراس دارند، چیزی به جز ضرر و زیان عایدمان نمی شود.
برخی از ما ممکن است تصور کنیم که تجملات مادی جامعه غربی که ما به دنیای اسلام صادر کرده ایم، نظیر تلویزیون و غذاهای حاضری و وسایل الکترونیکی به متمدن شدن زندگی آنها کمک کرده ایم و اگر «نوگرایی» و تجدد طلبی دیگر کشورها را با بیشتر شبیه شدن آنها با خودمان خلط کنیم، بسیار در اشتباهیم. واقعیت این است که رواج راه و رسم مادیگرایی ما برای مسلمانان متدین و با اخلاص آزار دهنده و ناخوشایند است و تهاجم به فرهنگ آنان قلمداد می شود. مخاطب من فقط مسلمانان افراطی نیستند، بلکه همانگونه که جهان اسلام باید طرز تلقی غرب را نسبت به برخی از جنبه های خشن و سخت زندگی اسلام درک کند، در مقابل، ما نیز بایداحساسات و واکنشهای مسلمانان را درک کنیم.
به اعتقاد من این مطلب به ما کمک خواهد کرد تا آنچه را ما عموماً تهدید اصول گرایی اسلامی می دانیم، بفهمیم. لازم است که ما در مورد این برچسب احساس برانگیز «اصول گرایی» با احتیاط و سنجیده عمل کنیم و حساب احیا گران مذهبی را که عمل به دین خود را از روی ایمان میدانند از حساب آدمهای متعصب یا افراطی که از این ایمان و وفاداری برای اهداف سیاسی سوء استفاده میکنند، جدا کنیم. از میان بسیاری از عوامل دینی، اجتماعی و سیاسی که به عبارت دقیق تر می توان احیاء اسلام نامید، احساس قوی یأس و ناامیدی ناشی از این واقعیت وجود دارد که تکنولوژی غرب ناپسند است و معنای عمیق زندگی در جای دیگر و در گوهر اعتقاد اسلامی نهفته است. و در عین حال، ما نباید فریفته این اعتقاد شویم که افراط گرایی، نشان تمام عیار و گوهر اسلام است.
بلکه افراط گرایی منحصر به اسلام نیست و در ادیان دیگر و از جمله مسیحیت نیز وجود دارد. حضار گرامی، اگر در مورد ماهیت اسلام سوء برداشتهای بسیاری هست، درمورد دین فرهنگ و تمدن غرب نسبت به جهان اسلام نیز مسائل بسیاری مجهول مانده است. و این امر، به گمان من از درک ناقص از حوادث تاریخی ما سرچشمه می گیرد که از پیشینیان به ارث برده ایم. جهان اسلام قرون وسطی، از آسیای مرکزی گرفته تا سواحل اقیانوس اطلس، جهانی گسترده بود که در آن محققان و عالمان بسیار بزرگی ظهور کردند.
اما از آنجایی که در صدصد هستیم اسلام را دشمن فرهنگ جهان غرب، و به منزله جامعه و نظام اعتقادی بیگانه قلمداد کنیم، برآنیم که نسبت و رابطه آن با تاریخ خود نایده بگیریم یا به فراموشی بسپاریم. برای مثال، ما اهمیت 800 ساله جامعه و فرهنگ اسلامی در اسپانیا، یعنی از قرن هشتم تا پانزدهم را دست کم میگیریم. از دیر باز علاقه و طرفداری مسلمانان اسپانیایی از علم و دانش باستانی (یونان باستان) در اثنای دوران تیرگی (از سقوط دولت روم در سال 476 تا قرن دهم میلادی) و از همان آغاز پیدایش رنسانس از دیرباز بر همگان معلوم بوده است.
اما، اسپانیای اسلامی چیزی به مراتب بیش از یک خزانه و انبار صرف برای حفظ و نگهداری دانش یونانی بود که بعدها منشأ ظهور و شکوفایی تمدن جهان غرب شد. اسپانیای مسلمان، نه تنها مضمون و محتوای فرهنگی تمدن یونان و روم باستان را جمع آوری، تدوین و حفظ کرد، بلکه آن تمدن را شرح و تفسیر کرد و به آن وسعت بخشید و در زمینه های بسیاری از تلاشهای علمی و رشد آنها از جمله علوم طبیعی، ریاضیات، جبر که خود واژه ای عربی است حقوق، تاریخ، طب، دارو سازی، علم نورشناسی، کشاورزی، مهندسی، کلام و موسیقی نقش و موثر و بسیار حیاتی داشت.
ابن رشد، ابن زهر ماند هم ردیفان خود ابن سینا و رازی در شرق، به مطالعات پزشکی و شیوه های کاربردی آنها کمک های شایانی کرده اند که فرنهای متمادی اروپا از آنها بهره مند گردیده است.
اسلام به کسب دانش و علم دستور داده و از آن حمایت می کند. در حدیثی آمده است که: «مرکب قلم عالم از خون شهید برتر است». شهر «قرطبه» در قرن دهم به طور چشمگیری از بزرگترین شهرهای اروپا بود. ما از کتابخانه های امانی اسپانیا خبر داریم، در حالی که در همان زمان، آلفرد شاه هم و غم و خود را مصروف شکم و هنرهای آشپزی کرده بود. میگویند که مجموع کتب کتابخانه حاکم این شهر که بالغ بر چهار صد هزار مجلد می شده است، از مجموع کتب همه کتابخانه های اروپای آن زمان بیشتر بوده است.
و این مطلب غریب نیست چرا که مسلمانان بیش از چهار صد سال قبل از اروپای غیر مسلمان، فن کاغذ سازی را از چین فرا گرفته بودند. بسیاری از ویژگی هایی که اروپای نوین بدان مباهات می کند از آن مسلمان اسپانیاست. سیاست، تجارت آزاد، مزرهای باز، روشهای تحقیق علمی زمینه انسانشناسی، آداب معاشرت، مد، شقوق مختلف طب، بیمارستان، همه در این شهر بزرگ پدید آمد.
اسلام قرون وسطی دینی بسیار سهل گیر در زمانه خود بود و به یهودیان ومسیحیان حق می داد که به عقاید موروثی خود عمل کنند، کاری که متأسفانه غرب قرنهای متمادی از آن سرمشق نگرفت.
خانمها و آقایان: مسئله مهم این است که دین اسلام در پهنه وسیعی از اروپا (نخست در اسپانیا و سپس در شبه جزیره بالکان) گسترش یافت و نقش موثری در رشد و تکامل تمدن بشری داشت که متأسفانه ما آنرا غالباً به غلط آثار تمدن غربی می دانیم! اسلام در همه زمینه ها، تلاشهای انسانی فراوانی از گذشته تاکنون در شکل گیری تمدن اروپایی نوین داشته است. اسلام بخشی از میراث ماست و نه چیزی جدای از ما. مهمتر از این، امروزه اسلام قادر است شیوه صحیح فهم و تفسیر جهان و نحوه زیستن در آن را به ما بیاموزد، شیوه ای که مسیحیت به دلیل از دست دادن آن، سخت نیازمند است.
در کنه اسلام، بر خلاف دین بودا و هندو، انسان از طبیعت، علم از دین و ذهن از ماده جدا نیست بلکه نگرش متعادل و یکپارچه ای نسبت به عالم طبیعت و انسان وجود دارد و نگرش ماورای طبیعی و وحدت یافته ای نسبت به انسان و جهان پیرامونش ارائه می دهد. در کنه مسیحیت هنوز نگرش یکپارچه ای در باب تقدس جهان و معنای روشنی از حس قیمومیت و مسوولیت نسبت به محیط پیرامون، وجود دارد.
به قول جرج هربرت آن شاعر و نویسنده شگفت انگیز سرودهای مذهبی قرن هفدهم: «فردی که بر خود شیشه نظر می افکند، چشمان او بر همان شیشه می ماند والا اگر بخواهد که به ن سوی نظر کند، در این صورت از آن می گذرد و بر ملکوت می افتد».
اما با ظهور کپرنیک و دکارت و پیدایش انقلاب علمی، به تدریج غرب، بینش وحدت نگرانه و منسجم خود را در باب جهان از دست داد و از آن پس، دیگر فلسفه ای جامع و تمام عیار حارجی در باب طبیعت در اعتقادات روزمره ما غربیان وجود ندارد. احساسی بجز این ندارم که، اکنون اگر می توانستیم آن طرز تلقی قدیمی و جامع را نسبت به جهان پیرامون خود باز شناسیم و به معنای واقعی آن پی ببریم، می توانستیم از این گرایش روز افزون در غرب برای زیستن در سطح محیط مان، جایی که در آن جهان را مطالعه می کنیم تا در آن دخل و تصرف کرده و بر آن تسلط یابیم و در نتیجه هماهنگی و زیبایش را به ناهماهنگی و آشوبناکی مبدل کنیم، اجتناب ورزیم.
به نظر می رسد حقیقت تلخ این است جهان پیرامونی که در چند قرن گذشته به اشکال مختلف ساخته و پرداخته ایم، بیانگر حالت درونی ناموزن و آشفته ما است. تمدن غرب، علی رغم مسولیتهایی که نسبت به محیط خود داریم به طور روز افزون استثمارگر و افزون طلب شده است. این احساس عمیق یگانگی و اعتماد به سرشت معنوی و مقدس حیاتی جهن امری است مهم که باید بار دیگر از اسلام آموخت.
من مطمئن هستم که فوراً برخی مرا متهم خواهند کرد که در زمانهای قدیم زندگی می کنم و از تسلیم شدن در برابر واقعیت و زندگی نوین سرباز می زنم. برعکس آنچه من طالب آن هستم درکی وسیع، عمیق و دقیق از جهان و بعد مادی و ماورای طبیعی حیات برای بازیابی آن تعادلی است که به اعتقاد من، فقدان آن مصیبت بار خواهد بود. اگر طرز تفکری که در اسلام و سایر ادیان وجود دارد و می تواند در این پژوهش به ما مدد رساند، در این صورت در این نظام اعتقادی اموری هست که باید آنرا فرا گرفت و به نظر من، به همه خطراتش می ارزد.
خانمها و آقایان، ما امروز در جهانی زندگی می کنیم که ارتباطات، تلویزیون، مبادله اطلاعات به حدی سرعت گرفته و استحکام یافته که برای نیاکان ما، باور نکردنی است. اقتصاد جهانی در حکم یک بازار واحد عمل می کند. مشکلات اجتماعی، کیفیت زندگی و محیط، از نظر علل و اسباب وآثار و نتایجشان، کلی هستند و ما به تنهایی قادر به حل و فصل آن نیستم.
جهان اسلام و غرب مشکلات مشابهی دارند. مشکلاتی نظیر اینکه چگونه می توانیم با تغییرات اجتماعی سازگاری یابیم، چگونه میتوانیم با جوانانی که با والدین خود و ارزشهای جامعه خود، بیگانه اند کمک کنیم، چگونه باید با بیماری ایدز، مواد مخدر و فروپاشی خانواده مبارزه کرد. البته، این مشکلات در جوامع مختلف از لحاظ ماهیت و شدت متفاوت است مشکلات داخلی شهرهای ما با مشکلات شهر قاهر و دمشق یکسان نیست.
اما تشابه تجارب انسانی درخور توجه است. تجارت بین المللی مواد مخدر، آسیب رساندن دستجمعی به محیط زیست نمونه های عینی این مشکلات است. باید از این خطرات و تهدیدات جدی نسبت به حیات بشری چداً اجتناب کرد. و تنها در گور شناخت فرهنگ یکدیگر است که بسیاری از سوء تفاهمها برطرف می شود. برای نمونه، چند سال پیش گروهی ازمسلمانان و غیر مسلمانان از کار مرکز بهداشت مری لیبون Marylebone Health Centre در لندن، که من نایب رئیس آن هستم، بازدید کردم. اشتیاق و عزم عمومی و تجارب مشترک، فوق العاده زاید الوصف و دلگرم کننده بود.
خانمها و آقایان، ما باید خلق و خوی یکدیگر را درک کنیم و فرزندانمان را با نسل جدیدی که گرایشات و دیدگاه فرهنگی متفاوتی با ما دارند، به گونهای تربیت کنیم که آنان نیز یکدیگر را درک کنند. اگر در صدد یافتن زمینه ای مشترک و همکاری برای یافتن راه حلهایی هستیم، باید نسبت به یکدیگر اعتماد و احترام و گذشت متقابل نشان دهیم. طرز تلقی مبتنی بر کار دستجمعی تراست Trust خود من و طرح داوطلبی بسیار موفقی که چندین سال داشته است. نشان مید هد که در اثر تلاش مشترک که فاصله بین طبقات فرهنگها و ادیان کم میکند، تا حد زایدی موفقیت آمیز بوده است. جهان اسلام و غرب دیگر نمی توانند از تلاش مشترک برای حل مشکلات خود شانه خالی کنند از این پس نباید در گیری های ارضی و سیاسی گذشته را احیاء کنیم. باید در کسب تجارب هم سهیم باشیم، آراء و نظرات خود را برای یکدیگر توجیه و تبیین کنیم؛ همدیگر را درک کرده و نسبت به هم گذشت و اغماض داشته باشیم و آن اصول مثبت ما به الاشتراک هر دو فرهنگ را توسعه بخشیم.
و این مبادله ها باید دو جانبه باشد و هر یک از ما لازم است که اهمیت سازش و تأمل – تدبر- را درک کرده تا بتوانیم اندیشه و راز درون خود را با یکدیگر در میان بگذاریم و من کاملاً مطمئن هستم که مسائل فراوانی هست که جهان اسلام و غرب باید از یکدیگر بیاموزند، مثلاً همانگونه که مهندس نفت در خلیج فارس می تواند اروپایی باشد، جراح پیوند قلب در انگلستان نیز می تواند فردی مصری باشد. اگر این نیازمندی به گذشت و اغماض و تبادل نظر بین المللی صادق است، این امر در خود بریتانیا با شدت بیشتری صادق است. بریتانیا جامعه ای مرکب از چندین نژاد و فرهنگ است. من قبالً به وسعت جامعه مسلمانی که در سرتاسر بریتانیا، هم در شهرهای بزرگی مانند براد فورد و هم در اجتماعات مسلمان کوچکتری که در مناطق دور افتاده ای مانند استوراناوی در غرب اسکاتلند زندگی میکنند، اشاره کردم.
این مردم مسلمان موهبت اند و به همه بخشهای اقتصادی نظیر صنعت، خدمات عمومی، حرف و مشاغل و بخش خصوصی کمک کرده و به غنای فرهنگی ملت ما افزوده اند. البته گذشت و درک باید دو جانبه باشد نه یک جانبه و... این امر به معنای احترام به سنتهای روزانه دین اسلام و توجه کافی در اجتناب از اعمالی است که ممکن است آزاردگی عمیق به بار آورد. برای مسلمانان جامعه ما نیز این ضرورت وجود دارد که به تاریخ، فرهنگ و نحوه زندگی مردم کشور ما احترام بگذارند و آزادی حیاتی خود را به حال تعادل درآورند تا خود نیزاهمیت یکپارچگی اجتماعی را درک کنند.
جایی که نقاط ضعف و کاستیهایی در تفاهم وجود دارد، ما به آشتی و تفاهم بیشتری در میان شهروندان خودمان نیاز داریم. امیدواریم که بتوانیم این امر را به اثبات برسانیم تا تفاهم بین این اجتماعات افزایش یابد. به جاست از مردان و زنان وابسته به فرقه های مذهبی ای که در لندن، ویلیز جنوبی و استانهای مرکزی انگلستان و سایر نقاط در ترویج و اشاعه روابط مناسب اجتماعی تلاش میکنند، تمجید و تأیید و تشکرکنم. مرکز مطالعه اسلام و روابط اسلام و مسیحیت در بیرمنگام نمونه بسیاری خوب و در خور توجه و موفق است.
به عقیده من، باید نسبت به از خود گذشتگی در شیوه کسانی که خود را وقف ایجاد تفاهم میکنند، سپاسگذار باشیم.
خانمها و آقایان، قبل از ترک این محل نمی توانم بر اهمیت این مطالب، که تلاش کردم در این جلسه صبحگاهی به طور خیلی ناقص اشاره کنم، قویاً تأکید کنم. دو جهان اسلام و غرب تا اندازه ای در نقطه حساس روابط بین خود قرار گرفته اند. نباید تا اندازه ای در نقطه حساس روابط بین خود قرار گرفته اند. نباید اجازه دهیم که دور از هم قرار بگیرند. این استدلال را نمی پذیرم که این دو جهان راهی را در پیش گرفته اند که در دوران جدیدی از ضدیت و دشمنی با هم درگیر شوند. من کاملاً مطمئنم که جهان اسلام و غرب مسائل فراوانی دارند که باید به همدیگر عرضه کنند و کارهای زیادی دارند که باید مشترکاً انجام دهند. لکن نیازمندیم که سخت تر تلاش کنیم تا همدیگر را درک کنیم، هر گونه ضدیت و خصومتی را از میان برداریم و شبح سوء ظن و ترس را دفن کنیم. هر چه بتوانیم در این راه قدم پیشتر بگذاریم، جهان بهتری برای فرزندانمان و نسلهای آتی بوجود خواهیم آورد.
۱۳۸۹منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 9 ۱۳۸۹/۰۶/۰۴
مترجم : محمود فتحعلى
نظر شما