موضوع : پژوهش | مقاله

نیازهای بشر و جاودانگی دین


جناب حجت الاسلام و المسلمین. آقای هادوی یکی از فضلا و محققین حوزه علمیه قم و چهرههای آشنا برای طلاب جوان هستند، که پس از طی دوران دبیرستان، به عنوان یکی از قبول شدگان ممتاز کنکور، در دانشگاه صنعتی شریف، به ادامه تحصیل می پردازند. ایشان علیرغم، علاقه وافری که به زمینه های فیزیک، ریاضیات کاربردی، فلسفه علم و فلسفه داشته اند، مجبور به تحصیل در رشته مهندسی برق و الکترونیک می‌شوند. ایشان بدلیل علاقه زیاد به مباحث عقلی، بالاخره گمشده خود را در حوزه علمیه میابند. و اینک سالیانی است که به تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم مشغولند و از محضر اساتید بزرگوار حوزه بهره مند بوده اند. آنچه در پی می‌آید حاصل گفتگویی است با ایشان که از نظرتان می گذرد.

 

معرفت: در خمت جناب حجت الاسلام و المسلمین، حاج آقای هادوی یکی از فضلا و محققین حوزه علمیه قم هستیم. در ابتدا، تقاضا می کنیم که ضمن معرفی بیشتر خودتان، اجمالی از سیر تحصیلی و همچنین، آثار و فعلیتهای علمی خود را بیان بفرمایید.
حجت الاسلام هادوی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده، در سال 1340 شمسی در تهران متولد شدم. دوران دبستان و راهنمایی را در مدارس دولتی و دوران دبیرستان را در مدرسه خوارزمی تهران گذراندم. سپس در دانشگاه صنعتی شریف، در رشته برق و الکترونیک به ادامه تحصیل پرداختم. با این که مطالعات من قبل از دانشگاه، در زمینه های فیزیک، ریاضیات کاربردی، فلسفه علم و فلسفه و گرایش اصلی من فیزیک بود، اما به دلایلی مجبور به تحصیل در رشته مهندسی برق و الکترونیک شدم.
تحصیلات حوزوی را از سال 1359 در تهران آغاز کردم. در آنجا ادبیات و منطق را نزد استاد بزرگوار جناب آقای شیخ عزیز الله خودش وقت – که ایشان را حضرت علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) به ما معرفی کرده بودند- خواندم. پس از آن برای ادامه تحصیل به قم آمدم. دوره سطح را در قم به پایان رساندم و درس خارج را از محضر جناب آقای سید کاظم حائری – حفظ الله – استفاده کردم و بیش از 10 سال در خدمت ایشان بودم. در درجه دوم، حدود پنج سال از محضر جناب آقای شیخ جواد تبریزی و نیز اساتید دیگری همچون جناب آقای وحید خراسانی، جناب آقای میرزا هاشم آملی، جناب آقای بهجت، جناب آقای سید محمود هاشمی، جناب آقای سبحانی – حفظهم الله – استفاده کردم. در فلسفه هم از محضر جناب آقای مصباح، جناب آقای حسن زاده آملی و جناب آقای جوادی آملی – حفظهم الله – استفاده کردم.
خود بنده، تقریباً تمام دوره سطح را تدریس کردم؛ به این صورت که به موازات تحصیل، کتابهایی را که خوانده بودم، تدریس می کردم و در حال حاضر، مشغول تدریس سومین دوره کفایه هستم. همچنین پنج سال است که به تدریس خارج فقه و اصول مشغولم. در کنار تدریس، مقداری مشغولیات تالیفی هم داشته ام که بخشی از آنه به چاپ رسیده است. یکی از آنها کتابی است تحت عنوان « تحریر المقال فی کلیات علم الرجال » که حاصل سه دوره تدریس کلیات علم رجال است و دیگری مجموعه دو جلدی « گنجینه خرد » است که آن هم حاصل بحثی است تحت عنوان « سیر منطق در مهد تمدن اسلامی » که قبلاً داشتیم. غیر از اینها مقالات پراکندهای است که به عنوان مقالات کنفرانسها و مجلات به چاپ رسیده اند.

معرفت: فرمودید که مشغول تحصیلات دانشگاهی بودید، اما آنها را رها کرده و به حوزه روی آورید. انگیزه اصلی شما از روی آوردن به حوزه چه بود؟
حجت الاسلام هادوی: گرایش اصلی من حتی قبل از اینکه مشغول آموزشهای حوزوی بشوم، بیشتر، مباحث عقلی و فلسفی بود و از همان دوران دبیرستان که روی مسائل فیزیک و ریاضیات کاربردی، کار می کردم با مباحث فلسفه علم و فلسفه آشنا شدم؛ خصوصاً از طریق مطالعه کتابهای شهید مطهری – رضوان الله علیه. همین زمینه آن شد که به طور جدی متوجه آموزشهای حوزوی شوم. پس از پرداختن به این آموزشها بود که به گونه ای به آنها علاقه مند شدم که کم کم بحثهای دانشگاهی را که علاقه چندانی هم به آنها نداشتیم، کنار گذاشتم، خصوصاً رشته مهندسی که مجبور شده بودم، به آن بپردازم؛ از سوی دیگر، گرایش فراوانی به مباحث عقلی داشتم و پس از آن که در زمینه فلسفه اسلامی و سپس فلسفه غرب، مطالعاتی کردم، احساس کردم که می بایست بیش از پیش به این مباحث بپردازم. مجموعه این علتها باعث شد که من به آموزشهای حوزوی روی بیاورم. پس از آن که وارد حوزه شدم، فضای آموزشی حوزه را فضائی بسیار مساعد احساس کردم و چنان مجذوب و شیفته آن شدم که از آن پس، به طور کلی مباحث و کارهای دانشگاهی را تعطیل کردم و تقریباً، هیچ گاه، حتی تدریس در دانشگاه را هم نپذیرفتم؛ چرا که فکر می کنم علوی حوزوی دریایی است که اگر انسان همه عمر حوزوی دریایی است که اگر انسان همه عمر خود را صرف تدریس در آن کند، باز هم به عمقش نخواهد رسید و بیش از قطراتی نصیب او نخواهد شد.

معرفت: شما سالیانی در حوزه بوده اید و با مسائل اسلامی سر و کار داشته اید. به نظر شما اساسی ترین پرسش درباره دین که درزمان ما ممکن است مطرح شود چیست؟
حجت الاسلام هادوی: اساسی ترین پرسشی که در روزگار معاصر وجود دارد، بحران ثبات دین و تغییر دنیا است. مشکل اصلی در واقع از اینجا پیدا شد که ما دین را به عنوان راهنمایی در زندگی و دستوری برای حیات اجتماعی معرفی کردیم و این معرفی، این سوال را مطرح کرد که چگونه دین عنصر قداست و جاودانگی اش اقتضا می‌کند که ثابت باشد، می تواند اداره دنیا را که ذاتی متحول و متغیر دارد، بر عهده بگیرد؟ در واقع اینجا یک پارادوکس وجود دارد که چگونه می توان بین جاودانگی دین که اقتضای ثبات می‌کند و تغیر دنیا که لازمه حیات مادی و دنیایی است، جمع کرد که دین بتواند در هر زمانی اداره جامعه را با تمام تحولاتش بر عهده داشت باشد. این مشکل اساسی ترین پرسشی است که در برابر دین، در روزگار ما وجود دارد.
بخصوص پس از انقلاب اسلامی که این پرسش به گونه ای جدی تر مطرح شد.
قبل از انقلاب اسلامی، اندیشمندان غرب و غرب زدگان شرق بر این باور بودند که دین توانایی خودش را برای اداره جامعه از دست داده و لذا باید در زاویه کتابخانه ها به دنبال دین به عنوان یک واقعیت تاریخی رفت، ولی انقلاب اسلامی به برکت وجود و رهبری حضرت امام خمینی – رضوان الله علیه – این مسئله را به طور جدی مطرح کرد که دین توانایی این را دارد که به صحنه حیات اجتماعی بیاید و با داعیه رهبری اجتماعی، همه معادلات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی را به هم بزند. این پرسش روز به روز جدی تر شد که چگونه می توان بین ثبات دین و تغییر دنیا جمع کرد؟ دینی که ثابت است، چگونه می توان اداره این دنیای متغیر را بر عهده بگیرد؟

معرفت: دین چه راه حلی را برای حل این مشکل ارائه می‌کند؟
حجت الاسلام هادوی: البته کسانی که برای حل این مشکل به دنبال راه حل هستند همگی باور دینی دارند؛ یعنی اگر کسی به طور کلی منکر دین باشد، نیازی به پاسخ به این سوال ندارد و کسانی خود را نیازمند پاسخ به این سوال می بیند که دین باور دارند. دین باوران، برای پاسخ به این سوال، راههای گوناگونی را پیش گرفته اند، عده ای منشأ این سوال را انکار ‌کرده‌اند و با انکار منشأ خود را از پاسخ دادن به این سوال بی نیاز دیده اند، به این صورت که گفته اند: اساساً دین، برای اداره جامعه نیامده است؛ بلکه دین یک سری اموری را که مربوط به عالم غیب است و انسان نمی‌تواند از آن امور بدون وحی اطلاع پیدا کند، برای بشر بیان کرده است و هیچ کاری با اداره جامعه، اقتصاد و سیاست ندارد اینها اموری است که بشر باید با عقل و درایت خود آنها را اداره کند. اگر این تفکیک دین از سیاست را بپذیریم، قهراً از این بحران نجات پیدا می کنیم؛ چون دین به طور کلی دامن خود را از سیاست و حیات اجتماعی بر می چیند و مشکل مذکور، به طور کلی مرتفع می‌شود و دین می تواند ثابت باشد و هیچ کاری نسبت به مسائل متغیر نداشت باشد.
در مقابل این اندیشه، اندیشه دیگری مطرح است که دین امری متغیر معرفی می‌کند که کاملاً دستخوش تغییر است و تابع نیازهای و برداشتهایی است که مردم در هر زمان دارند. بنابراین نظر، به طور کلی، دین امری متحول است که در هر عصر متناسب با نیازها و پرسشهایی که مردم آن روزگار دارند، پاسخهایی را ارائه می‌کند؛ البته طرفداران این نظریه، برای این که با این مشکل مواجه نشوند که چنین چیزی چگونه می تواند جاودانه بوده و قداست داشته باشد، حقیقت دین را از معرفت دینی تفکیک ‌کرده‌اند. آنان معتقدند که حقیقت دین امری ثابت و مقدس است، امام معرفت دین و آنچه که ما از دین به دست می آوریم، امری متغیر و تابع برداشتهای ما در هر روزگار و متناسب با دانشهای ماست و این امری متحول و غیر مقدس است. بنابراین، کسی که معتقد است که دین برای اداره جامعه راه حل دارد، در پاسخ به این اشکال که چگونه ثبوت دین با تحول دنیا سازگار است، یکی از راههایی که پی پای اوست، این است که خود دین را هم متحول معرفی کند هر چند طراحان این اندیشه خود چنین داعیه ای نداشته باشند البته این افراد گاهی دامنه تحول را به قدری توسعه می دهند که حتی در مباحث مربوط به پیامبران هم معتقدند که آنچه که به پیامبران وحی شده از سنخ الفاظ و عبارات نبوده بلکه امری معنوی بوده است اما آنچه که بر زبان پیامبران جاری شده است، متناسب با فرهنگ و دانش روزگاری که پیامبران در آن صحبت می‌کردند، بوده است.
نتیجه قهری این اندیشه، این است که اگر پیامبری، مثلاً پیامبر اسلامr، در روزگار دیگری بودند، عبارات و تعابیری که رد قرآن کریم آمده است هم تغییر می کرد؛ چون به ادعای اینان این عبارات در واقع عباراتی وحیانی نیست.
خوب، اگر کسی چنین راه حلی را در پیش گرفت، قهراً سراسر دین، گرفتار تحول خواهد شد. حقیقت دین امری است ثابت و دست نیافتنی. آنچه که دست یافتنی است، معرفت دینی است و این معرفت هم الان در حال تحول است. قهراً این تحول می تواند متناسب با تحول دنیا صورت بگیرد.
راه حل دیگری وجود دارد که به عقیده من این راه حلی است که اندیشمندان بزرگ اسلام، مثل حضرت امام؛ شهید بزرگوار مطهری و شهید بزرگوار صدر (ره) منادیان آن بوده اند؛ گرچه هر کدام، تعابیر متفاوتی را به کار برده اند.
اساس این راه حل را به بهترین تعبیر، شهید مطهری (ره) بیان کرده اند. ایشان می فرماید ما با دو گونه واقعیت روبرو هستیم؛ یعنی حوادث دنیا و دو سنخ هستند: یک سنخ، واقعیتهای ثبات هستند که در عین تحول بسیاری از امور، ثبات خود را حفظ می‌کنند و سنخ دیگر، واقعیتهای متحول و متغیر هستند. بنابراین، اندیشه ثوابت و متغیرات را ایشان مطرح می‌کند. و به نظر من این، همان تعبیر حضرت امام (ره) است که می فرمایند: زمان و مکان را باید در اجتهاد در نظر گرفت که ایشان این تعبیر را به شکلهای گوناگون بیان می فرمودند. شهید صدر (ره) نیز این مطلب را به تعبیری دیگر ارائه کرده و می فرمایند: در تشریع اسلامی یک "منطقه الفراغ" و این قسمت خالی، کاستی و ضعفی برای دین نیست، بلکه این توانایی دین است که این قسمت را خالی گذاشته است تا متناسب با شرایط روزگار، تشریع در آن ناحیه صورت گیرد و در نتیجه؛ دین، توانایی اداره را در تمامی روزگار تاریخ داشته باشد. به نظر من، در واقع همه این تعابیر، بیانگر یک مطلب است و آن این که ما یک سری واقعیتهای ثابت داریم و یک سری واقعیتهای متغیر و دین آنچه را که به عنوان یک امر جاودانه آورده است، آن بخشی است که مربوط به واقعیتهای ثابت است بعداً در این باره باید صحبت کنیم که رابطه بخش متغیر با بخش ثابت چگونه است؟ آیا آن واقعیتهای متغیر از واقعیتهای ثابت کاملاً جدا هستند یا با هم ارتباط دارند؟
پس این، راه حل میانی است بین آن راه حل که دین را کاملاً از صحنه حیات سیاسی و اجتماعی خارج می‌کند و بین آن راه حل که کاملاً دین را گرفتار تحول می‌کند و هیچ نوع ثباتی را برای دین باقی نمیگذارد. در واقع، این راه حل، هر دو جنبه را حفظ می‌کند؛ یعنی دین را در ساحت اجتماعی خود نگه می دارد و در عین حال، ثوابت دینی را معرفی می‌کند. مسأله ای که باید توجه شود این است که اموری وجود دارند که در هر مکان و زمانی ثابت هستند و ثبات و جاودانگی خود را حفظ کرده و قابل دست یافتن هم هستند؛ این چنین نیست که ثوابت دینی، حقایقی غیر قابل دسترس باشند.

معرفت: انتظاری که بشر امروزی از دین دارد و جایگاهی که دین در جامعه بشری می تواند داشته باشد چیست؟
حجت الاسلام هادوی: با توجه به راه حل سومی که عرض شد، اگر ما پذیرفتیم که وقایع، به دو بخش تقسیم می‌شوند، وقایع ثابت و وقایع متغیر، مقصود ما از وقایع ثابت، این است که در ظاهر، حیات بشر تغییر می‌کند مثلاً نحوه زندگی بشر پوشاکش، مسکنش، ابزارهای آلاتی که برای برآوردن حاجاتش به کار می برد، در طول تاریخ تغییر و تکامل پیدا ‌کرده‌اند، اما در عین حال، گرایشهای فطری و غریزی بشر همچنان ثابت است یعنی همین گرایشهای فطری و غریزی که بشر امروز دارد، همان گرایشات فطری و غریزی است که بشر هزار سال پیش داشته است. بنابراین، امروز ما وقتی با بشر، کار بشر و حوادث مربوط به بشر برخورد می کنیم، می باید توجه داشته باشیم که در عین تحول در بخشی از این امور، بخشی دیگر، همچنان ثبات خود را حفظ می‌کند. اگر این مسأله را پذیرفتیم و خواستیم شأن دین را بررسی کنیم، البته در بررسی شأن دین، باید از عنوان کلی دین تنزل کنیم به خصوص اسلام؛ زیرا لفظ دین تعبیری است با معانی گوناگون و گاهی این معانی آن قدر توسعه پیدا می‌کند که هر نوع باوری حتی خرافی را هم شامل می‌شود، دین آن چیزی است که از مبدأ فیاض و قادر و حکیم برای بشر فرستاده شده است.
این دین در واقع به یک معنا ثابت بوده است که دین در نزد خدا جلوه کامل نهایی آن، اسلام است و به آن اعتبار دین خاتم محسوب می‌شود که همه آنها را که خداوند تبارک و تعالی برای بشر لازم بوده است، در آن بیان کرده است. با این تلقی از دین، اسلام به عنوان دین خاتم، از طرف خداوند تبارک تعالی برای بشر فرستاده شد تا سعادت بشر را برای همیشه تاریخ و قیامت و تضمین کند. شأن چنین دین، این است که در بر دارنده همه عناصر ثابتی باشد که در طول تاریخ، از زمان نزول این دین تا قیامت بشر به آن مبتلا خواهد شد و این عناصر در سعادت او نقش دارند. بنابراین چنین اموری اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارند و جهان شمول هستند و از سوی دیگر در سعادت و فلاح و رستگاری واقعی بشر موثرند و دین خاتم باید در بردارنده همه آن عناصر باشد؛ پس هر آنچه که این دو ویژگی را داراست – یعنی جهان شمولی و تأثیر در سعادت بشر – باید بیان کرده باشد.
آنچه که ما می بایست از دین توقع داشته باشیم، همین است زیرا ممکن است بعضی از امور، ثابت باشند ولی در سرنوشت و سعادت انسان، تأثیر نداشته باشند؛ مثل فعالیتهای فیزیولوژیک بدن. مغز، معده و کبد انسان هزار سال پیش همانطور کار می کرده که مغز و معده انسان امروزی کار می‌کند. این یک امر ثابت است، ولی در سعادت واقعی بشر، دخالت ندارد. به همین دلیل، در شأن دین نیست که چنین اموری را بیان کند. آنچه که دین باید دارا باشد و نبودنش نوعی کاستی در دین محسوب می‌شود، نداشتن عناصری است که در عین ثبات، در سعادت بشر دخالت داشته باشند. ما مدعی هستیم که اسلام در بردارند همه عناصر جهان شمول و دخیل در سعادت بشر هست و به همین اعتبار است که این دین، دنی خاتم محسوب می‌شود و ناسخ همه ادیان گذشته است و با وجود این دین، اعتقاد به هر دینی را که قبل از آن بوده است، بدون اعتقاد به اسلام، اعتقاد صحیحی تلقی نمی کنیم؛ البته اعتقاد به اسلام، متضمن اعتقاد به حقایق همه ادیان گذشته نیز هست.

معرفت: اشاره فرمودید به دین خاتم آیا هر چه که پیامبر اکرم ائمه اطهار می فرمایند می تواند به عنوان دین تلقی شود یا به عنوان دین، از آن برداشت شود؟
حجت الاسلام هادوی: با توجه به مطالبی که پیرامون سوالهای قبل عرض شد، ما به این نتیجه می رسیم، شأن دین بیان عناصر جهان شمول است و رسول گرامی اسلامr و در درجه اول به عنوان فرستاده خداوند تبارک و تعالی، آورنده این گونه مطالب هستند، اما باید توجه داشت که تفضل الهی به این مقدار بسنده نکرده که فقط عناصر جهان شمول را توسط رسول گرامی اسلامیr برای ما به ارمغان آورده باشد، بلکه خود حضرت یک شأن دیگری غیر از شأن رسالت که شأن بیان احکام و عناصر جهان شمول است، داشته اند و آن شأن امامتشان بوده است. شأن امامت حضرت که در واقع نوعی تفضل و موهبت الهی است، اقتضا می کرد که حضرت متناسب با آن عناصر جهان شمول، عناصری متغیر و به تعبیر بهتر عناصر موقتی را که متناسب با موقعیت خاصی بودند که حضرت در آن موقعیت، اسلام ارائه می‌کردند، ثابت اکتفاء نکرده، بلکه تطبیق این عناصر را هم در موقعیت خاص نزول دین به عنوان امام و رهبر جامعه بیان کردند؛ زیرا برای اداره جامعه افزون بر در نظر گرفتن جنبه ثابت، باید به جنبه متغیر نیز توجه داشت و حضرت این توجه را داشته اند و پس از ایشان، ائمهu که مفسران وحی و وارثان مقام بودند، همین راه را ادامه دادند. بنابراین، ما در کلمات پیامبر و در کلمات ائمهu در واقع با دو دسته عنصر برخورد می کنیم؛ دسته ای از عناصر که ثابت هستند و در واقع مربوط به شأن رسالت حضرت اند و اختصاص به زمان و مکان و خصوصیتهای جزیره العرب در زمان نزول قرآن یا زمان حیات ائمه u ندارند. و دسته دیگر، عناصر متغیرند که با تطبیقات و خصوصیاتی که در زمان حضور بوده است، ارتباط دارند.
بنابراین، ما وقتی که به نصوص دینی مراجعه می کنیم، با دو دسته عنصر برخورد می کنیم، عناصر ثابت و عناصر ثابت و عناصر متغیر که این عناصر گاهی به صورت جدا جدا بیان شده اند؛ یعنی یک جا فقط عنصر ثابت هست و یک جا فقط عنصر متغیر. اکثر موارد این چنین است و گاهی به صورت درهم تنیده، بیان شده اند؛ یعنی در قالب یک امر خاص و موقعیتی، یک امر جهان شمول ارائه و با آن تطبیق شده است که از ورای این تطبیق، یک امر کلی و ثابت مورد نظر بوده است، سپس آن تطبیق و آن حکم خاص فقط یک مورد از آن امر ثابت محسوب میشود. خوب، همه اینها را به یک معنی می توان دین نامید، اما از میان عناصر مجموعه که از طرف خداوند تبارک و تعالی و به وسیله حضرت رسول اکرم و ائمهu به دست ما رسیده است، فقط آن بخش جهان شمول و ثابت، به عنوان راهنمای عمل ما در همه تاریخ محسوب می‌شود؛ زیرا آن بخش متغیر، متناسب است با شرائط و موقعیتی که در آن زمان وجود داشته است. اگر دخیل در وقایع روزگار ما عیناً و بدون هیچ تفاوتی همان عناصری باشند که در وقایع زمان رسول اکرمr و یا ائمه u دخیل بوده اند، در این صورت، آن راه حلی که ائمهu یا خود حضرت ارائه کردند برای ما راهنمای عمل و حجت خواهد بود، اما اگر این شاخصها تغییر کردند، دیگر، موقعیت ما آن موقعیت روزگار نزول نخواهد بود که در این صورت، دیگر ما نمی توانیم آن عناصر متغیر را به همان شکل، راهنمای عمل خود قرار بدهیم.

معرفت: در سخنانتان به عناصر ثابت و متغیر دین اشاره فرمودید. آیا این دو نوع عنصر، کاملاً با یکدیگر متفاوتند یا اینکه می توان نوعی ارتباط را میان آنها تصور کرد؟
حجت الاسلام هادوی: ارتباط عناصر ثابت با یکدیگر از یک سو و ارتباط عناصر ثابت با عناصر متغیر از سوی دیگر، مطلبی است که به بحثی تفصیلی تر نیاز دارد، اما آنچه که در این مجال مختصر، می توان عرض کرد، این است ک عناصر ثابت خودشان با یکدیگر ارتباط دارند و این ارتباط به گونه ای است که مجموعه عناصر ثابت در یک زمینه، مانند اقتصاد، یا سیاست یک نظام یا یک سیستم را به ما ارائه می‌کند. بنابراین، میان خود عناصر ثابت، ارتباطی سیستمی وجود دارد و این عناصر در هر ساحتی یک سیستم را تشکیل می هند و مجموعه ساحتها، با یکدیگر نیز ارتباط سیستمی دارند، تربیتی، اجتماعی، حقوقی، قضایی و سایر عناصر، همه اینها با هم ارتباط سیستمی دارند، به گونه ای که در مجموع یک سیستم کامل را تشکیل می دهند بدون اینکه هیچ تناقضی با یکدیگر داشته باشند.
ارتباط عناصر ثابت با یکدیگر که در واقع میان خودشان هم در هر زمینه، سیستمهای کوچکی را تشکیل می دهند، یک سیستم بزرگ را به وجود می آورند که می توان از آن به مثالً سیستم حکومتی اسلام تعبیر کرد که این سیستم حکومتی، اعم از سیستم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی تربیتی و غیره است؛ نه خصوص سیستم سیاسی.
از سوی دیگر، بین عناصر ثابت و عناصر متغیر، ارتباطی وجود دارد؛ به این معنی که عناصر متغیر، در واقع دو بخش هستند، یک بخش بازتاب آن عناصر ثابت در یک موقعیت خاص هستند و به یک معنی مصادیق آن عناصر ثابت محسوب می‌شوند که در این صورت، کاملاً پیداست که ارتباط بین آنها ارتباطی نزدیک است و به تعبیری، ارتباط صغری و کبری است.
بخش دیگر عناصر متغیر، مربوط می‌شود به عناصری که ما برای انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب در اسلام به آنها نیازمندیم؛ مثلاً اگر ما سیستم اقتصادی اسلام را استخراج کردیم، برای این که سیستم پیاده بشود، مجبوریم وضعیت فعلی اقتصادی مثلاً ایران را به وضعیتی که اقتضای اقتصاد اسلامی است، تبدیل کنیم. برای این تبدیل و انتقال، نیازمند اموری هستیم که در وضعیت ما به آنها نیاز است و اگر وضعیت دیگری بود امور دیگری مورد حاجت بود. یا عناصر نیز، عناصر متغیر محسوب می‌شوند و با عناصر نیز، عناصر متغیر محسوب می‌شوند و با عناصر ثابت در ارتباط اند. بنابراین، عناصر ثابت و متغیر هم کاملاً با یکدیگر مرتبطند. در این جا من باید نکته ای را عرض کنم که البته این بحثی است که بسیار بیش از اینها نیازمند توضیح است، ولی در حد ایجاد زمینه ای برای طرح مسأله و ایجاد فکر، درباره آن صحبت می کنیم. استخراج عناصر ثابت، بر عهده، متخصصان دین و مجتهدان است. شناسایی عناصر متغیر از یک سو نیازمند آگاهی از عناصر ثابت است و از سوی دیگر نیازمند شناختن وضعیت و موقعیت موجود است که در این شناسایی، از علوم روز استفاده می کنیم؛ مثلاً اگر ما می خواهیم وضعیت اقتصادی موجود را ارزیابی کنیم، قهراً با ملاکها و ضوابطی که دانش اقتصاد به ما ارائه کرده است، این کار را انجام می دهیم. بنابراین، استخراج عناصر متغیر، در هر زمینه، بر عهده کارشناسان آن رشته است که با استفاده از عناصر ثابتی که دین شناس و مجتهد، مثلاً در زمینه اقتصاد به آنها ارائه می‌کند، به شناسائی عناصر متغیر در آن زمینه بپردازند.
البته رسیدن به این وضعیت، در شرایط موجود ممکن نیست، مگر از طریق تشکیل مجمع های مشترک، بین مجتهدان و کارشناسان فن؛ چون برای این که یک مجتهد بتواند در زمینه اقتصاد، نظام اقتصادی را استخراج کند، قهراً باید با اقتصاد، حداقل در حد قابل قبولی نه در حد یک متخصص اقتصادی هم که می‌خواهد عناصر متغیر را در روزگار ما طراحی می‌کند، باید با حقایق دین و ملاکهای ضوابط دینی در حد خوبی آشنا باشد. برای اینکه ما به این وضعیت برسیم به یک همکاری و همیاری بین دین شناسان و متخصصان علوم نیاز داریم؛ البته دین شناسانی که از آن زمینه تخصصی آگاه هستند و متخصصانی که از دین آگاهند، زیرا مجتهدان و متخصصان اگر بخواهند کنار هم بنشینند، باید ابتدا زبان مشترکی پیدا کنند؛ حال اگر دین شناسان با آن بحث تخصصی، بیگانه باشد و متخصص هم با مفاهیم، ارزشها، ملاکهای و مبانی اسلامی بیگانه باشد، قهراً اینها زبان مشترکی پیدا نمی کنند. وقتی زبان مشترک پیدا می‌شود که دین شناس با زمینه تخصصی آشنا باشد و متخصص وهم تا حدی بیش از آنچه مردم عادی آشنا هستند، با دین آشنا باشد.
در این صورت، آنها می‌توانند دائماً با یکدیگر هم فکری و مشاوره کنند. من فکر می کنم که این زمینه ای است که میتواند به صورت عملی مشکلی را که به عنوان اساسی ترین مشکل مطرح کردیم، حل کند؛ زیرا پاسخهای تئوریک که به نظریه ثبات دین و تغیر دنیا داده می‌شود هر چند که در حد خود، نافع است، ولی این پاسخهای تئوریک وقتی می‌توانند اثر نهایی پیدا که به صورت عملی نشان داده شوند و عملا مشخص شود که چگونه اسلام با سیستم اقتصادی اثبات،
پاسخ گویی نیازهای متغیر اقتصادی است و این نیازها را در راستای اهداف که خود تعیین می کند، سامان میدهد. ما برای این که به آن مرحله برسیم، نیازمندیم که به گونه ای جدی این حلقه های همکاری را بین دین شناسان از یک سو و متخصصان از سوی دیگر، ایجاد کنیم تا دستاوردشان تطبیق عملی این نظریه بر این تئوری باشد که پاسخی نهایی برای آن اشکال است.

معرفت: اینجا به نظر اشکالی می رسد و آن اینکه فرمودید در زمینه عناصر ثابت دین، باید مجتهدین نظر بدهند و از طرفی برای شناخت اوضاع شرایط جامعه اسلامی و شناخت پیچ و خمهای حکام بر متخصصین این فن در این زمینه نظر خودشان را اعلام کنند و یک مجمعی از مجتهدین و متخصصینی که به نحوی با عناصر ثابت و متغیر دین آشنا هستند بتوانند فرض کنید، نظام اقتصادی یا سیستم اقتصادی اسلام را برای جامعه ترسیم کنند. شاید راه حل بهتر این باشد که خود حوزههای علمیه به تربیت این نیروها بپردازند. کسانی که با افکار دینی و مسائل اسلامی در حد بالایی آشنا هستند با شرایط روز هم آشنا بشوند و آنگاه آن مجمعی که فرمودید محقق می‌شود. چون در آن مجمع ممکن است اشکال در تفهیم و انتقال مطالب به وجود بیاید.
حجت الاسلام هادوی: قبل از این که به پاسخ این پرسش بپردازم، لازم است به این نکته توجه شود که استخراج عناصر ثابت که ما مجموعه آن را سیستم یا نظام می نامیم، کاری جدای از تعیین عناصر متغیر است. بنابراین، منطقه فعالیت کار شناس دین از منطقه فعالیت متخصص علوم جداست، هر چند که این دو منطقه کاملاً با یکدیگر مرتبط هستند. نحوه برخورد یا به تعبیر دیگر، رویکرد هم متفاوت است؛ یعنی در بخش ثوابت و عناصر جهان شمول رویکرد فقهی است، البته در یک تلقی وسیعتر از فقه و در حالی که رویکرد بخش متغیر، به یک معنی، رویکرد علمی است و این که عرض شد که باید دین شناس آشنا با آن زمینه تخصصی در کنار متخصص آشنا با دین بنشیند، به خاطر این است که دست یافتن به دین شناسی که از نظر اجتهاد در قله ای رفیع باشد و از نظر تخصص در یک زمینه هم در حدی عالی باشد، امری بسیار بسیار مشکل است، (هر چند که محال نیست)؛ زیرا دین شناسی، خود یک عمر، زمان می طلبد و بخصوص من باید این نکته را عرض کنم که این نوع استنباطها که ساحتهای بدیع استنباط محسوب می‌شوند، بسیار مشکل تر از استنباط در زمینه های سنتی و کلاسیک است.
اگر یک نفر انسان مستعد، خوب در س بخواند، حداقل حدود ده سال باید عمرش را صرف کند تا در مسائل سنتی مجتهد بشود، اما افراد عادی، حدود پانزده تا بیست سال وقت لازم دارند تا در زمینه مسائل سنتی به اجتهاد برسند و تازه این اولین قدم برای کسی است که می‌خواهد در زمینه بکر دست به اجتهاد بزند؛ زیرا چنین فردی قهراً باید در زمینه های کلاسیک هم قدت اجتهاد داشته باشد.
اگر کسی نتواند مسائل ساده روزه، نماز، تیمم، غسل و امثال اینها را استنباط کند، چگونه می خواهد مسائل پیچیده بانکداری، ارز، اعتبارات مالی و امثال اینها را استنباط کند؟ پس این یقیناً باید هم در مسائل سنتی و هم در مسائل تخصصی، صاحب نظر باشد چون رسیدن به این دو قله برای یک نفر، بسیار مشکل است، ما به آن حلقه ها نیاز پیدا می کنیم. حتی اگر کسی به هر دو قله برسد؛ هم قله اجتهاد را در سطح بالا داشت و هم متخصص در مثلاً اقتصاد بود، گرچه او یک تنه می تواند هم عناصر ثابت و هم عناصر متغیر را برای ما به دست بیاورد، اما باز، دو کار انجام داده است. البته مسلم است که چنین فردی بهتر از دو نفر مجتهد و متخصص می تواند عمل کند؛ زیرا در هر دو رشته به قله رسیده است، اما دسترسی به چنین افرادی مشکل است. آنچه که در وضعیت فعلی میسر و ممکن است، همین است که این دو گروه کنار هم بنشینند و حلقه های تخصصی تشکیل دهند؛ البته این حلقه های تخصصی نباید حلقه مثلاً رای گیری باشند، بلکه باید حلقه تخصصی و کاملاً علمی و آکادمیک باشند و ارتباطی علمی و تنگاتنگ با یکدیگر داشته باشند؛ مانند بحثهای طلبگی.

معرفت: آخرین سوالی که در این جا مطرح است، این است که حوزه های علمیه در برابر این پرسش و نیز راه حلی که ارائه شد، چه وظیفه ای دارند. و چه مقدار در این راه گام برداشته اند و تا چه حد موفق بوده اند؟
حجت الاسلام هادوی: با توجه به مطالبی که عرض شد، حوزه های علمیه دو وظیفه عمده دارند. یک وظیفه، این است که مسیر آموزش را به گونه ای طراحی کنند که ما موفق به تربیت دین شناسانی بشویم که در زمینه تخصصی نیز در حد مطلوبی رشد کرده باشند؛ یعنی هر چند نقطه غالب در آنها اجتهاد در مسائل اسلامی است، اما با یک زمینه تخصصی مثل اقتصاد یا سیاست یا علوم تربیتی هم آشنا باشند. باید برنامه ریزی آموزش در حوزه به این سمت باشد.
از سوی دیگر، یکی از وظایف حوزه ها گام برداشتن به سوی وحدت حوزه و دانشگاه به معنای واقعی کلمه است که همان ایجاد حلقه های تخصصی است. این حلقه ها باید از سطوح پایین تر شروع شود تا بعد به سطوح بالاتر برسد. مثلاً از طلاب فاضل و دانشجویان سطح فوق لیسانس و دکترا آغاز شود تا برسد به همکاریهای جدی اساتید حوزه و دانشگاه، آن هم همکاری علمی نه نشست های صرفاً تشریفاتی.
اما آنچه که تاکنون حوزه انجام داده است، این است، که در کنار آموزشهائی که از قبیل برای تربیت مجتهد به همان معنای سنتی وجود داشته است، یک سری آموزشهای جدیدی را تحت عنوان دروسی جنبی، قرار داده است و مراکزی هم پیدا شده اند که برای تکمیل قسمتهای باقیمانده، تلاش می کنند. من معتقدم که این حالت یک ساختار همگن آموزشی محسوب نمی شود. آنچه که مطلوب است، این است که مجموعه ساختار آموزشی حاکم بر حوزه، به سمتی سامان داده شود که از اولین مرحله، تا آخرین مرحله، یک طلبه پس از طی یک دوره معقول آموزش برای یک استعداد متوسط، بتواند در یک زمینه تخصصی اطلاعات خوبی داشته باشد و در عین حال، مجتهدی باشد که بتواند در آن زمینه نظر بدهد. لازم است که در این جا این نکته را هم عرض کنم که شیوه آموزش حاکم بر حوزه، در گذشته از دو ناحیه با محدودیت مواجه بوده است و یکی از نظر هدف؛ یعنی هدف، تربیت مجتهد به معنای سنتی بوده که امروز ما این هدف را کوچک می بینیم این، هدفی خوب و لازم است، ولی کافی نیست.
محدودیت دیگر حوزه این بوده است که ساختار آن به گونه ای طراحی شده است که فقط نخبگان به هدف می رسند و بقیه باز می مانند. اگر الان بخواهیم به نخبگان اکتفا کنیم، با کمبود مواجه خواهیم شد. از این رو ساختار آموزش را طوری طراحی می کنیم که استعدادهای متوسط و خوب هم، در کنار نخبگان، بتوانند به نتیجه برسند. البته در این مسیر، از اول انقلاب، گامهایی برداشته شده است؛ یعنی توسعه، هم در ناحیه اهداف و هم در برنامه ریزی آموزشی صورت گرفته است، ولی این گامها به نظر من کامل نبوده و جا داشته است که دست اندر کاران مراکز آموزشی جنب حوزه و مسئوولین آموزش حوزه در یک همفکری با یکدیگر و با مجموعه فضلا و علمای حوزه راه حلی برای مجموع حوزه به عنوان یک ساختار آموزشی واحد طراحی کنند که این راه حل از یک طرف در ناحیه هدف توسعه پیدا کند و مجموعه نیازهایی را که امروز حوزه های علمیه می بایست پاسخ گو باشند، در برگیرد، و از سوی دیگر، در ناحیه مخاطبین، اختصاص به نخبگان نداشته باشد؛ و استعدادهای متوسط خوب را نیز شامل شود. اگر این کار آغاز گردد قهراً تخصصهایی در حوزه پدید می آید و این امر زمینه وحدت واقعی حوزه و دانشگاه و نه وحدت سیاسی و شعاری را فراهم ی آورد.

معرفت: از اینکه وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزاریم.


منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 12
گفت و گو شونده : مهدی هادوی تهرانی

نظر شما