اعتبار ادراک و شهود عرفانی از دیدگاه کتاب و سنت(3)
دراین مقال، ابتدا به بیان معانی کشف و شهود و میزان صدقی که سالک طریق حقیقت ناگزیر از آن برای رسیدن به مقصود است پرداختیم، آنگاه به تفصیل، اعتبار ادراک و شهود عرفانی را از دیدگاه قرآن بررسی نمودیم. اینکه آخرین قسمت ازاین مقال را پی میگیریم:
سخنی از علامه طباطبایی
علامه فقید سید محمد حسین طباطبایی در نوشتاری تحت عنوان رساله الولایه، پس از اقامه برهان عقلی براین که "امکاناین هست که انسان در همین نشئه دنیا بر حقایق پنهان و مستوری که پس از مرگ طبیعی با آن مواجه خواهد شد، فی الجمله آگاه گردد" مینویسد:
«عمده اخبار وایاتی که به خواست خداوند در طی رساله نقل خواهیم کرد براین مطلب دلالت دارد. اما انکار عمومیکسانی کهاین سعادت را رد کردهاند متوجه شهود حق سبحانه است. ایشان گمان کردهاند شهود حق تعالی محال است. و در مقام استدلال بر مدعای خود گفتهاند: وجود حق تعالی وجودی مجرد و مبرای از اعراض و جهات و امکنه است، و ازاین روی امکان ندارد او با چشم دیده شود، چرا که رویت بصری مستلزم جسمیاست که دارای کیفیت و جهت و وضع خاصی باشد.
محدثینایشان نیز به اخباری تمسک کرده اند که رویت (خداوند) را نفی میکند، وایشان همهایات و روایاتی را کهاین امر را اثبات میکند تاویل برده اند و بر مجاز و مانند آن حمل کردهاند.
اما خواننده به خوبی میداند دلیلایشان اختصاص به نفی رویت بصری (دیدن با چشم) دارد، که کسی مدعی (امکانِ) آن نیست مگر گروه اندکی از متکلمین اهل سنت، و کسانی ازایشان که ظاهرگرا هستند، بنابر آنچه بهایشان نسبت داده میشود. و روایاتی که رویت خداوند را نفی میکند، چنان که با مراجعه با مناظرات و احتجاجات امامان هدایت دانسته میشود، در مقام رد سخن همین گروههاست.
امام باید دانست کسانی که رویت و شهود حق تعالی را اثبات میکنند، در مقام اثبات چیز دیگری هستند (غیر از دیدن با چشم ظاهر)، و آناین که موجود امکانی با فقر محض و عدم استقلال ذاتیاش، با تمام وجود امکانیاش نه با چشم حسی یا ذهن فکری وجود پدید آورنده خود را که غنی محض است، شهود میکند.
واین معنا را براهین قطعی اثبات میکند، و ظواهر کتاب و سنت بر آن گواهی میدهد. بلکه مقتضای براهین، محال بودن انفکاک ممکن است ازاین شهود است. و آنچه مطلوب است همانا علم به شهود و معرفت میباشد، نه اصل شهود ضروری، که همان علم حضوری (به حق تعالی) است؛ (چرا که اصلاین علم حضوری برای همگان حاصل است، و نیاز به طلب ندارد.)
حاصل آن که چون عمده نفی و انکار منکران، متوجه شهود حق تعالی است، ما برخی از ادله آن رااینجا ذکر میکنیم و بقیه را به مباحث بعد حوالت میدهیم.
خدای متعال میفرماید:
«وجوه یومئذٍ ناضِره اِلی رَبها ناظره"»1 «و َاَن اِلی رَبّک المنتهی»2 «و الیه تقلبون»؛ 3 «و انا الی ربنا لمنقلبون»؛ 4«و الیه المصیر»5 «الا الی الله تصیر الامور»6«و الیه ترجعون»7 «و لقد اتینا موسی الکتاب فلا تکن فی مریه من لقائه»8 «من کان یرجوا لقاء الله فان أجل الله لات». 9
دو واژه "لقاء" و "رجوع" فراوان در کتاب و سنت (درباره خدای متعال) به کار رفته است.
خدای متعال میفرماید: 10
به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ ایا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شهید است؟ آگاه باشید که آنها از لقای پروردگارشان در شک و تردیدند؛ و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد.
سیاقایه نخست یعنی "سنریهمایاتنا فی الافاق... " بیانگر آن است که مقصود از "شهید" دراینایه همان مشهود (شهود شونده) است نه شاهد (شهود کننده).
و نیز عبارت "الا انهم فی مریه من لقاء ربهم... " (بیانگر آن است که مقصود از شهید، شهود شونده است.) واینایه گویا اعتراض است، و پاسخش آن است که "الا انه بکل شییء محیط. "
سیاقاینایه اخیر، یعنی "الا انهم... "، منافات بااین سخن دارد که گفتهاند: معنای لقاء همان مرگ یا قیامت است که به طور مجازی قصد شده است. چرا کهایات خداوند و حقانیت او در آن روز ظاهر و نمایان میگردد؛ و چنان میشود که گویا خداوند دیده میشود و مشهود میگردد. دلیل ناسازگار بودناین سخن باایه یاد شده آن است که خدای سبحان تردید آن در مورد لقاء پروردگار را با تمسک به احاطه او بر همه چیز (پاسخ داد و آن را) رد و انکار نمود. و احاطه خداوند (اختصاص به هنگام مرگ یا روز قیامت ندارد، بلکه) در دنیا و هنگام مرگ و روز قیامت، یکسان است. بنابراین، وجهی ندارد که خداوند از مرگ یا قیامت، از جهت احاطهاش، به لقاء تعبیر کرده باشد.
علاوه بر آن که دراین صورت، ایه مورد نظر باایه قبل بی ارتباط خواهد بود. بنابراین، معنایایه و خداوند داناست _ آن است که در حقیت و ثبوت خدای سبحان همین کافی است که او مشهود بر هر چیزی است، اما (بااین همه) خداوندایات خود را اطراف جهان و در جانهای مردمان بهایشان مینمایاند، چرا که در شهود و لقاء او شک و تردید دارند؛ و جایی برایاین شک نیست.
و چگونه روا باشد که مردم دراین امر به خود شک و تردید راه دهند، حال آن که خداوند بر هر چیز احاطه دارد، پس او نزد هر شیء اول و آخر و ظاهر و باطن است. و به هر سو رو کنید وجه الله آنجاست، هیچ نجوایی میان سه نفر نباشد مگر آن که چهارمینایشان خداوند است، و او با شماست هر کجا که باشید.
و کسی که شأن او چنین است، روا نباشد که در شهود و لقاء او تردید شود، اما دراین کهایات او دراینده به گونهای آشکار میگردد که جایی برای تردید باقی نمیگذارد، جای شک و ریب هست. (دقت شود). 11
اعتبار ادراک و شهود عرفانی از دیدگاه روایات
مساله شهود عرفانی و به ویژه رویت امور غیبی و دیدن حق تعالی با چشم دل و نیز دریافت علوم و معارف آسمانی از راهی غیر از راههای متداول حسی و عقلی مسالهای است که به صورتهای مختلف در روایات شیعه منعکس شده و درباره آن سخن گفته شده است، به گونهای که دراین نحوه از ادراک از نظر امامان شیعه به رسمیت شناخته شده، و بلکه بالاترین درجه معرفت دانسته شده و همگان برای رسیدن به آن و دریافت آن دعوت شده اند، جایی برای شک و تردید باقی نمیگذارد. دراین جا به عنوان نمونه و مشتی از خروار، شماری ازاین روایات را از نظر میگذرانیم.
1. امام صادق (ع) میفرماید: 12«هیچ بندهای چهل روزایمانش را به خدای عزوجل خالص نسازد یا فرمود: هیچ بندهای ذکر خدا را در چهل روز نیکو انجام ندهد جز آن که خدای عزوجل او را نسبت به دنیا زاهد سازد و درد و داروی دنیا را به او بنماید، پس حکمت را در دلش ثابت کند و زبانش را به آن گویا سازد. »
روایاتی بهاین مضمون در جوامع روایی شیعه از پیامبر بزرگوار (ص) نیز نقل شده است. علامه مجلسی در بحار الانوار از رسول خدا نقل میکند که13 «هیچ بندهای چهل روز خود از برای خداوند خالص نساخت مگر آن چشمههای حکمت از قلبش بر زبانش جاری گشت. »
ابن فهد حلّی در عده الداعی از پیامبر اسلام (ص) نقل میکند که14 «هر کسی چهل روز اخلاص بورزد، خداوند چشمههای حکمت را از قلبش بر زبانش جاری میسازد. »
این روایت در میان اهل سنت نیز شهرت دارد و در جوامع رواییایشان نیز نقل شده است. از آن جمله سیوطی در جامع صغیراین روایت را بهاین صورت از رسول اکرم (ص) نقل کرده است: "من اخلص لله اربعین یوماً ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه". 15«هر کسی چهل روز خود را برای خداوند خالص سازد چشمههای حکمت از قبلش بر زبان جاری میگردد».
حاجی نوری در کتاب کلمه طیبه، مینویسد: "از جملهای از اخبار معتبره مستفاد میشود که در ترقی از درجه (ای) به درجه (ای) و از حالی به حالی، و تنزل به همین نسق، به سبب مواظبت به عمل از ذکر و دعا و نماز و خوردن و آشامیدن و ترک چیزی و غیر آن، چهل روز یا سال را مدخلیت تامیاست در تاثیر آن، بلکهاین عدد را در مواضع بسیار آثار بزرگی است". 16
ازاین روایات به وضوح مستفاد میشود انسان در صورتی که چهل روز مراقبت تام نسبت به اعمال خود داشته باشد و نفس را از هر گونه اغراض شخصی تهی سازد، و جز به حق متوجه نباشد و ذرهای شرک در هیچ مرحلهای در او راه نیابد، دراین صورت جان او و قلب او چشمهای جوشان از معارف علوم الهی میگردد که رشحهای از آن بر زبانش نمود مییابد.
2. امیر مومنان در نهج البلاغه میفرماید: "ای بندگان خدا محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که او را در راه پیروزی بر هوسهای سرکش نفس یاری کرده، آن کسی که جامه زیرینش اندوه (در برابر مسوولیتها) و جامه روینش ترس از (خدا) است. چراغ هدایت در قلبش روشن شده، و وسایل لازم برای روزی که در پیش دارد فراهم ساخته، دورها را برای خود نزدیک، و شداید را بر خود آسان نموده است. و بهاین جهان نگاه کرده حقایق آن را با دیده بصیرت دیده، به یاد خدا افتاده و اعمال نیک را فراوان به جا آورده، از سرچشمه گوارا خود را سیراب نموده... کلید درهای هدایت و قفلهای درهای ضلالت و پستی گردیده است. راه هدایت را با بصیرت دیده و در آن گام نهاده است". 17
از آنچه دراین خطبه شریف آمده است به خوبی میتوان تاثیر تقوا پیشگی و پرهیزگاری را در دست یافتن به بصیرت و یافتن راههای هدایت استفاده کرد.
3. در نهج البلاغه میخوانیم: "خداوند یاد خویش را جلای قلبها قرار داد، که در اثر آن گوش، پس از سنگینی میشنود و چشم، پس از کم سویی میبینید، و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنی رام میگردد. خداوند که نعمتهایش بزرگ باد در هر عصر و زمانی همواره بندگانی داشته که به فکر آنها الهام میکرده و در وادی عقل و اندیشه با آنان سخن میگفته است. (این بندگان) با نور بیداری عقول، چراغ فهم و بینایی در چشمها، گوشها و دلها روشن ساخته اند،... این افراد به منزله راهنمایان در بیابانها بودند،... (این بندگان خاص خدا) بااینکه در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند، آنها ماورای دنیا را مشاهده کرده، گویا از پشت دیواراین جهان سر برآورده و به جهان برزخیان مینگرند، و اقامت طولانی آنجا را مشاهده میکنند. گویا رستاخیز، وعدههای خود را برای آنها عملی ساخته است. آنهااین پردهها را برای جهانیان کنار زده، حتی گویا چیزهایی را میبینند که دیگران نمیبینند، و مطالبی را میشنوند که دیگران نمیشنوند". 18
مطالبی چند به شرح زیر ازاین خطبه شریفه مستفاد میشود:
الف: ذکر و یاد خداوند وسیلهای است که دل را جلا میدهد و کدورتها را از آن میزداید، و آن را همچوناینهای صاف و براق میسازد که میتواند حقایق غیبی را در خود منعکس سازد.
ب: وجود بندگانی که از علوم غیبی برخوردار باشند، و در اثر تهذیب و تزکیه نفس قلب خود را ظرف علوم و معارف الهی ساخته باشند، اختصاص به زمان خاصی ندارد. بلکه خداوند در عصر زمانی چنین بندگانی دارد.
ج: در میان مردم، کسانی هستند که در دنیا به آخرت مینگرند و گویا آخرت را میبینند. این افراد چیزهایی را از عالم غیب میبینند که دیگران از دیدن آن عاجزند.
4. امیر مومنان در فرازی از خطبه چهارم نهج البلاغه، که خطاب به مردم بصره است میفرماید: "و بصرنیکم صدق النیه" (صدق و صفای نیتم مرا بر شما بینا ساخته است.) مقصود آن است که من در اثر صفای باطن و نیت راستینی که دارم بر ضمایر شما آگاهم از نفاق شما مطلع میباشم. این فراز از نهج البلاغه به روشنی دلالت بر آن دارد که صدق و صفای نیت نوعی بینش و بصیرت نسبت به شناخت افراد به انسان ارائه میدهد. آری:
آیینه دل چو شود صافی نقشهای بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را فرش دولت را و هم فراش را
ابن مثیم بحرانی در شرحاین فراز از خطبه چهارم مینویسد: "مراد امام (ع) از صدق نیت، اخلاص او برای خدای متعال و صفای آئینه دل اوست، واین کهاین امر موجب گشته است بر چشم بصیرت او نور معرفت به حالات مردمان و عواقب امورایشان افاضه شود. "19
5. در حدیث معروف عنوان بصری از امام صادق (ع) نقل شده است که20 (ای بنده خدا! علم با تعلم و آموختن به دست نمیآید بلکه آن نوری است که در دل آن که خداوند بخواهد هدایتش کند، تابش میکند. پس اگر خواهان علم هستی، ابتدا حقیقت بندگی را در خود بجوی. و علم را با به کار بردن آن طلب نما، و فهم را از خدا بخواه تا به تو عنایت کند).
در دنباله این حدیث شریف، امام (ع) حقیقت عبودیت را توضیح میدهند که حاصلش آن است که بنده از خودش هیچ نبیند و هر چه هست را ملک خدا بداند. دلالتاین حدیث شریف بر مراد نیز روشن است.
6. روایاتی از رسول گرامیاسلام نقل شده و در جوامع روایی شیعه نیز آمده است که "المومن ینظر بنور الله"21 (مومن با نور خداوند مینگرد). ازاین روایات نیز استفاده میشود کهایمان واقعی، که منفک از عمل نیکو و تهذیب نفس و پالودن جان از زنگار گناهان نمیباشد، موجب میگردد بصیرتی خاص در انسان پدیداید که از آن به "نور خدا" تعبیر شده است. بصیرتی الهی که چراغ راه آدمیمیشود و او را از انحراف و لغزش و خطا در ادراک باز میدارد.
7. در روایتی از رسول گرامیاسلام (ص) آمده است که: "من عمل بما علم رزقه الله علم مالم یعلم"22 (هر کس بدان چه میداند عمل کند خداوند علم آنچه را نمیداند بدو عطا خواهد کرد). این حدیث شریف نیز دلالت براین دارد که یکی از راههای کسب علم و معرفت، عمل به دانستهها است. و چنان که روشن است مقصود، عمل به دانستههای از دستورات دینی است، نه عمل به هر گونه دانستهای. بنابراین، قدم نهادن در شریعت و عمل کردن به دستورات دینی موجب میگردد دریچهای از علوم به روی آدمی گشوده گردد.
8. در کتاب شریف بحار الانوار، به نقل از ارشاد القلوب دیلمیدر ضمن حدیث معراج چنین آمده است: 23
(آیا احمد! هر گاه بنده به خود گرسنگی دهد و زبانش را نگاه دارد، من بدو حکمت میآموزم و اگر او کافر باشد، حکمتش حجت بر او باری بر دوشش خواهد بود. و اگر مومن باشد، حکمتش برای او نور و برهان و شفا و رحمت خواهد بود، پس او آنچه را نمیتوانست بداند، خواهد دانست، و آنچه را نمیتوانست ببیند، خواهد دید. پس نخستین چیزی که مشاهده میکند، عیبهای خویش است تا از عیوب دیگران باز ماند، و من به او دقایق علم را میآموزم تا شیطان بر او وارد نشود).
در فقره دیگری ازاین روایت شریف آمده است: 24 (پیامبر عرض کرد: خدایا آغاز عبادت چیست؟ خداوند فرمود: آغاز عبادت سکوت و روزه داری است. عرض کرد: پروردگارا میراث روزه داری چیست؟ فرمود: میراث روزه داری، حکمت است و میراث حکمت، معرفت است و میراث معرفت، یقین است.)
دلالت این حدیث شریف بر این که انجام پارهای عبادات و تحمل پارهای ریاضات موجب پیدایش نوعی بصیرت و علم و حکمت و معرفت میگردد، روشن است و نیازمند توضیح نیست. نکته شایان توجه دراین حدیث شریف آن است که این علم موهبتی را اختصاص به مومن نمیدهد، بلکه هر کس ریاضاتی را متحمل شود و علقههای دنیوی خود را بکاهد و تن پروری را کنار بگذارد، از آن بهرهمند میشود، اگر چه کافر باشد.
9. امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل میکند که خدای متعال میفرماید: 25
محبوبترین چیزی که بنده با آن نزد من تقرب میجوید همانا انجام اموری است که بر او واجب ساختهام. و بنده با انجام دادن نوافل به من محبت میورزد، تا بدانجا میرسد که من دوستش میدارم، پس هر گاه من بندهام را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود، و چشم او میشوم که با آن میبیند، زبان او میشوم که با آن سخن میگوید، و دست او میشوم که با آن (بر دشمن) حمله میآورد و پای او میشوم که با آن حرکت میکند. هر گاه مرا بخواند اجابتش میکنم، و هر گاه از من چیزی بخواهد عطایش میکنم.
این حدیث که به حدیث قرب نوافل شهرت دارد، از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده و در میان عرفا فراوان بدان تمسک شده است، و بر اساس آن مطالب فراوانی نگاشتهاند. این روایت شریف دلالت بر آن دارد که بنده مومن با انجام عبادات شرعی به مقامیمیرسد که خداوند چشم او میشود و او با چشم خدا به امور مینگرد. و واضح است که برای چنین چشمیحقایقی مکشوف خواهد شده که دیگران، از طریق حس و عقل و دیگر راهها عادی معرفت از شناسایی آن عاجز و ناتوان خواهند بود.
عارف کامل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی که به حق از واصلان بدین مقام منیع بوده، پس از ذکراین روایت شریف، از خواجه نصیرالدین طوسی مطلب ذیل را نقل میکند: " عارف هنگامیکه از نفس خود بریده و به حق پیوست، میبیند که هر چه قدرت است در قدرت خویش که به همه مقدورات تعلق مییابد مستغرق است، و هر چه دانش است در دانشاش که چیزی از موجودات از دایره علم او بیرون نیست مستغرق است، و هر چه اراده هست، در اراده او که هیچ چیز از ممکنات سرپیچی از اراده او ندارد مستغرق است، بلکه میبیند هر چه وجود است از او سر میزند و سرچشمه فیض همه اوست. پس هر چه وجود است از او سر میزند و سرچشمه فیض همه اوست. پس دراین هنگام چشمش که با آن میبیند و گوشش که با آن میشنود و توانی که با آن کار انجام میدهد، و علمیکه با او اطلاع مییابد، و بالاخره تمام وجودش که در خارج متحقق است، همه حق میشود. پساین هنگام است که عارف اخلاق خدای را حقیقتاً به خود میگیرد. 26
معلم ثانی ابونصر فارابی در فصوص میگوید: "گذشته از جامهای که پوشش بدن توست، پوشش دیگری داری که تو را از خودت پوشانیده است. پس بکوش تا آن حجاب را برداری، که اگر برداشتی، به جایی میرسی که از آنچه انجام دهی سوال نشوی. پس اگر دردناک شدی و شکست خوردی پس وای بر تو؛ و اگر به سلامت رستی خوشا به حال تو که این وقت است که جانت در حالی که در بدن توست گویی در بدنت نیست، و گویا که در باطن ملکوت نفوذ کردهای. پس خواهی دید آنچه را که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به دل هیچ آدمیزادهای خطور نکرده است". 27
10. مرحوم مجلسی در بحار الانوار به نقل از توحید صدوق مینویسد: "در حالی که امیرمومنان مشغول سخنرانی بر منبر کوفه بود، مردی به نام ذعلب، که سخنوری آزموده و مردی شجاع بود، برخاست و پرسید: "ای امیر مومنان! آیا پروردگار خود را دیدهای؟ حضرت امیر (ع) در پاسخ به او فرمود: 28 وای بر توای ذعلب، من خدایی را که ندیدهام، پرستش نکردهام. ذعلب گفت: ای امیر مومنان چگونه او را دیدهای؟ امام (ع) فرمود: او را چشمها با مشاهده حسی نمیبینند، بلکه او را دلها با حقایق ایمان میبینند".
این روایت شریف بویژه ذیل آن که میفرماید: "رأته القلوب بحقایق الایمان" دلالت بر آن دارد که خدای متعال را با چشم دل و با حقیقتایمان میتوان دید، واین امر منحصر در فرد یا افراد خاصی نیست، بلکه هر کس راه سلوک و تهذیب نفس را طی کند و بنده راستین حق شود، او را مشاهده خواهد کرد، اما مشاهدهای که از قبیل مشاهدات حسی نیست، بلکه از سنخ دیگری است. و در نتیجهاین مشاهدات انسان به جایی خواهد رسید که پردهها از برابر او کنار رفته، حقایق غیبی را عیان خواهد دید، و زبان حالش چنین خواهد بود که: "لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا "29 اگر پردهها کنار رود بر یقین من افزوده نخواهد شد.
این جمله شریف که بر طرق مختلف از امیرمومنان نقل شده است، بیانگر آن است که هم اکنون پردهها از برابر دیده آن حضرت برداشته شده و آنچه را دیگران در نشئه و نشئههای پس از دنیا با کنار رفتن پردهها مشاهده خواهند کرد، او در همین نشئه دنیا مشاهده میکند.
11. کلام دیگری نیز از امیرمومنان (ع) در نهج البلاغه آمده است که به روشنی دلالت بر رویت "حق" میکند آنجا که میفرماید: "ما شککت فی الحقّ مذارأیته". 30 (از زمانی که حق را دیدم در آن تردید نکردم). و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: " ما رأیت شیئاً الله قبله و بعده و معه" (چیزی را ندیدم مگر آنکه خدا را پیش از آن و همراه با آن و پس از آن مشاهده کردم).
12. ابن شعبه حرّانی در کتاب شریف تحت العقول از امام صادق (ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: "هر که خدا را با توهمات و خیالات بشناسد (و از تصورات خود خدایی بسازد) مشرک است؛ و هر که خدا را به اسم شناسد، نه به معنا (و حقیقت) به نقض (و حدوث وجود خداوند) اعتراف کرده است؛ چون اسمها حادثند (و بندگان آنها را انتخاب کردهاند، و ذات مقدس او قدیم است) آن که اسم و معنا را (با هم) بپرستد (اسم را) با خدا شریک قرار داده است آن که معنا را به وسیله صفت، نه به واسطه ادراک، بپرستد، حواله بر غایب کرده است؛ (چنانکه اگر امر غایبی را بخواهند بشناسند به وسیله اوصاف آن را شناسایی میکنند، نه به وسیله ادراک شخصی؛ چرا که ناپدید است و معرفت شخصی به آن تعلق نمیگیرد). و هر که صفت و موصوف را با هم بپرستد، توحید (و یکتایی خدا) را باطل کرده است؛ زیرا صفت، غیر از موصوف است و (دو گانگی با تهی ناسازگار است) و هر که موصوف را به را صفت ضمیمه کند (و بخواهد صفت را با موصوف بشناسد) بزرگ را کوچک کرده و (و خدا را چنان که شایسته است، نشناخته است).
از امام (ع) سوال شد: پس راه یکتا پرستی چیست؟ فرمود: " راه بحث باز است، و جستجوی چاره ممکن میباشد. آنچه حاضر است، خودش را پیش از صفاتش میشناسند؛ مثلاً اگر در حضور انسانی باشد، نخست او را با همه ویژگیهایش مشاهده میکند، آنگاه به اوصاف او پی میبرد. " اما نسبت به چیزی که غایب است، صفاتش را پیش از خودش میشناسند. (بدین صورت که ابتدا صفات وی را میشنوند، و آنگاه که خودش را با آن اوصاف میبینند، او را میشناسد. و خداوند چون حاضر است باید در آغاز، خودش را شناخت، و سپس موجودات دیگر را، و از جمله وجود خود را به وسیله او شناخت).
از امام (ع) پرسیدند: چگونه شخص و ذات حاضر را پیش از صفاتش میشناسند. امام (ع) فرمود: نخست علم و معرفت تو به "عین" او متعلق میگیرد و آنگاه اوصاف او را میشناسی، و سپس خودت را به وسیله او میشناسی، نهاینکه خودت را به واسطه و از جهت وجود خود (و در نتیجه مستقل از وجود خداشناسی) و بدانی که آنچه در وجود توست مال خودش و وابسته به خودش است. (این شناسایی شخص در آغاز و صفاتش در انجام، مانند معرفت برادران یوسف در حق اوست) چنان که به یوسف گفتند: تو همان یوسفی؟ گفت: آری من یوسفم واین برادر من است. برادرشان را به وجود خودش شناختند نه به وسیله دیگری، و نه با توهمات و خیالات باطنی خود. 31
علامه فقید سید محمد حسین طباطبایی در رساله الولایه بهاین روایت برای اثباتاین مطلب که راه شناخت خداوند همان راه معرفت نفس است استشهاد میکند و مینویسد: "از آنچه گفتیم به دست آمد که هیچ یک ازاین راهها جز راه معرفت نفس موجب معرفت به حقیقت نمیشود. و تنها راه معرفت نفساین نتیجه به دست میدهد. و آن بدین گونه است که انسان روی خود را به جانب حق گرداند، و خود را از هر چه توجهاش را از نفسش منصرف میکند و به خود مشغول میسازد، قطع نماید و به مطالعه نفس خود بپردازد تا نفس خود را، آن گونه که هست، مشاهده کند، یعنی به صورت موجودی که ذاتاً نیازمند و محتاج به حق سبحانه است. و چیزی که شأنش بدین گونه است، مشاهده آن جدا از مشاهده مقوّم او نخواهد بود، چنان که بیانش گذشت. پس هنگامیکه انسان (ازاین طریق) حق سبحانه را مشاهده کرد؟، او را به نحو ضروری خواهد شناخت، و آنگاه نفس خود را حقیقتاً توسط او میشناسد، چرا که نفس او قائم الذات به خدای سبحان است. و سپس هر چیز را توسط خدای متعال میشناسد". 32
آنگاه روایت شریفه یاد شده را نقل میکند و میفرماید: "شما از تأمل در معنایاین روایت شریف که از غرر روایات است به ویژه از جهت تشبیه معرفت خداوند به معرفت برادران یوسف نسبت به یوسف (ع) میتوانی تمام اصولی را که پیش ازاین گفته آمد، استخراج نمایی. حاصل آنکه هر گاه بنده پرورگارش را مشاهده او را میشناسد، خودش را و هر چیز دیگر را با او میشناسد. ". 33
13. در این قسمت میپردازیم به نقل فقراتی از دعای شریف عرفه، که دعایی است معروف و در بردارنده معارف بلند و مضامین عمیق. شواهد فراوانی دراین دعای شریف بر تایید شهود عرفانی حق تعالی یافت میشود. دراین دعای شریف امام حسین (ع) با خدای خود چنین مناجات میکند:
(معبودا، اندیشه در نمودهای (جهان هستی) مرا از دیدارت دور کند، پس مرا به خدمتی توفیق ده که بدان، به تو واصل شوم. چگونه میتوان با چیزی که خود ذاتاً به تو نیازمند و فقیر است به سوی تو راه یافت؟ آیا غیر تو از تو نمایانتر است که بدو آشکار شوی؟ تو چه وقت غایب بودی که برای یافتنت نیاز به دلیلی باشد؟ و تو چه وقت دور بودهای که نمودهای جهان، مرا به تو رسانند؟ کور باد چشمیکه نظارت تو را بر خود نبیند؟ و زیانمند باد تجارت بندهای که از دوستی خود برخوردارش نکردهای!).
(معبودا، فرمانم دادی تا در پدیدههای هستی بنگرم اینک مرا در هالهای از نور و بینایی به سوی خود باز خوان تا از آنها روی گردانم و به سوی تو رو آرم، چنان که نخستین بار از راه آن پدیدهها به وجود تو راه یافتم، و دیگر نیازی به آنها نداشته باشم و همتم از تکیه بر آنها برداشته شود، که همانا تویی بر هر چیز توانا.)
(معبودا.. و تویی آن که معبودی نیست جز تو که خود را برای هر چیز شناساندهای. از رو موجودی نیست که تو را نشناسد. و تویی آن که در هر چیز خود را به من شناساندی و من تو را در هر چیز آشکارا دیدم. و تویی عیان بر هر چیز).
(چگونه نهان باشی که تو عیانی؟ یا چگونه غایبی که تو ناظر حاضری؟ همانا تو بر همه چیز توانایی و ستایش از آن خداوند یکتاست.)
فرازهای متعددی ازاین دعای شریف به روشنی موید آن است که خداوند را از طریقی دیگر غیر از راه استدلال و برهان میتوان شناخت، و اساساً راه اصلی معرفت خدای تعالی غیر از معرفت برهانی است. چنان که امام (ع) میفرماید: "چگونه میتوان با چیزی که خود ذاتاً به تو نیازمند و فقیر است به سوی تو راه یافت". این بیان در واقع روشنگر ضعفی است که از یک افق وسیع معرفتی در براهین روشنگر ضعفی است که از یک افق وسیع معرفتی در براهین اثبات وجود خداوند ملاحظه میشود و آناین که مخلوق واسطه در شناسایی خالق قرار میگیرد. امام (ع) دراین دعای شریف خداوند را ظاهرتر از هر چیز دیگر معرفی میکند، و مدعی میشود که خداوند هرگز نهان و پنهان نبوده است تا نیازمند دلیلی باشد که به او هدایت کند: "تو چه وقت غایت بودی که برای یافتنت نیاز به دلیلی باشد".
و در فرازی دیگر امام (ع) در عین حال که معرفت حصولی به خدای تعالی از طریق مشاهده آثار را تایید میکند و آن را امری واجب شده از سوی خدای متعال مطالبه میکند: "معبودا فرمانم دادی تا در پدیدههای هستی بنگرم. اینک مرا درهالهای از نور و بینایی به سوی خود باز خوان تا از آنها روی گردانم و به سوی تو رو آورم... ".
در فراز دیگر امام (ع) مضموناینایه شریفه را بیان میکند که "او لم یکف بربّک أنّه علی کلّ شی شهید" و آن این که خداوند برای همه موجودات شناخته شده است و همه با او آشنایند، و موجودی نیست که جهل به خدای تعالی داشته باشد: "تعرّفت لکل شیء فما جهلک شیء". و از سوی دیگر هر چیز بتواند مشاهده کند. و سرانجام این حقیقت را بیان میکند که خداوند ظاهر است. و این چشم دل انسان است که گاهی نابینا میشود و از دیدن آشکارترین امور نیز عاجز میگردد.
14. امیرمومنان در مناجات شعبانیه که به نقل صاحب مفاتیح الجنان، همه ائمه بدان نجوا میکردند، خدای خود را چنین میخواند:
معبودا مرا به کمال گسستن (از خلق) و پیوستن به خودت رسان و دیده قلبمان را فروغ مشاهده خود روشن فرما تا دیده دل ما حجابهای نورانی را بر درد و به کان عظمت و جلال رسد و جانها ما به مقام والای قدس تو بپیوندد.
و در پایان این مناجات عرضه میدارد:
(معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا تو را بشناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم!ای دارنده شکوه و بزرگواری و درود و سلام فراوان خدا بر محمد فرستادهاش و خاندان پاکش باد.)
دراین مناجات شریف امام (ع) از روشن گشتن بینا شدن چشم دل دم میزند و از خدواند تقاضای آن را دارد که بصریت او را با فروغ دیدن حق روشن سازد. آری، چشم دل میتواند خدا را مشاهده کند، واین مشاهده آن را روشن و نورانی میسازد، و تا آنجا این شهود میتواند ارتقا یابد که دیدگان قلب، حجابهای نور را بشکافد و به معدن عظمتبار یابد.
پایان سخن و چند تذکر
1. چنان که در آغاز سخن یاد آور شدیم غرض ما در این پژوهش استقصای همه آیات و روایاتی نیست که بر شهود و ادراک عرفانی صحه مینهد، بلکه هدف تنها بیان نمونههای روشنی ازاینایات و روایات است.
2. از آنچه گفته آمد و به خوبی به دست آمد که اولاً: همه انسانها نوعی معرفت حضوری نسبت به حق تعالی دارند. ثانیاً: این معرفت حضوری در اثر انجام اعمال عبادی و قطع علاقههای دنیوی و قدم نهادن در طریق شرع تقویت شده و بر وضوح و خود آگاهی آن افزوده میشود و تا آنجا میرسد که حق تعالی را در نظر انسان از هر چیز آشکارتر میسازد. ثالثاً: ارزش و اعتبار این معرفت در حوزه شناخت حقایق غیبی به مراتب برتر از شناخت عقلی و حصولی است؛ چنان که از شناخت عقلی به شناخت غایبانه و از ورای حجاب، و از معرفت شهودی به شناخت حاضرانه و بیواسطه تعبیر شده است. رابعاً: در اثر تهذیب نفس و پالوده ساختن جان از رذایل و پلیدیها، معارف و علوم بی حد و حصری بر قلب انسان اشراق میشود. خامساً: هدف از عبادت در واقع رسیدن انسان بهاین درجه از معرفت است که توام با لذات و ابتهاج معنوی توصیف ناپذیری است.
3. علاوه بر ادله نقلی که نمونههایی از آن، یاد شد، عقل نیز شهود عرفانی و امکان اتصال انسان به عوالم غیب را اثبات میکند. علامه طباطبایی در این باره برهانی رسا دارند. ایشان در رساله الولایه مینویسد:
«نزد پیروان مذاهب الهی تردیدی نیست که انبیا (ع) با اختلاف مراتبشان، با ماورایاین عالم مرتبط و از امور باطنی آگاه بودهاند. اما آیا این امر منحصر درایشان بوده و موهبتی الهی است که تنها به ایشان اختصاص دارد، یا آنکه در مورد غیر انبیاء نیز ممکن میباشد. و به دیگر سخن: آیا این امری است که اختصاص به ایشان دارد و در غیر ایشان در این نشئه یافت نمیشود مگر پس از مرگ، یا امری اکتسابی و به دست آوردنی است؟ حق آن است که امری اکتسابی است. زیرا نسبت میان این نشئه و ماورای آن، نسبت علیت و معلولیت و نسبت کمال و نقص است، که ما آن را نسبت ظاهر و باطن مینامیم. و چون ظاهر بالضروره مشهود است، و شهود ظاهر خالی از شهود باطن نیست چون وجود ظاهر از اطوار وجود باطن است و نسبت به آن رابط میباشد باطن نیز هنگام شهود ظاهر، بالفعل مشهود میباشد. و چون ظاهر حد باطن تعیین آن است، در صورتی که انسان تلاش کند حد را فراموش کند و بدین وسیله از آن اعراض نماید، لاجرم باطن را مشاهده خواهد نمود. و این همان مطلوب است.
توضیح اینکه: تعلق نفس به بدن و اتحادش با آن است که موجب میشود نفس اذعان کند که عین بدن است و آنچه از طریق حواس مشاهده میکند از نفس او میباشد. چرا که از بدن او جدا و منفصل است.
و توقف بر این حد موجب آن میشود که نفس مرتبه فوق این مرتبه را، یعنی مرتبه مثال و مرتبه بالاتر از آن را فراموش کند و با فراموش شدن هر مرتبه ویژگیها و موجودات عالم آن مرتبه نیز فراموش میشود. و نفس بااین همه انیت خود را به طور ضروری مشاهده میکند، واین همان چیزی است که با "من" از آن تعبیر میکند، و این مشاهده هرگز از او جدا نمیشود. و با جدا شدن و انقطاع از بدن دیگر چیزی حاجب و مانع نفس نخواهد بود. بنابراین، اگر انسان با علم نافع و عمل صالح به نفس و انیت خود رجوع کند، لاجرم آن را و مراتب آن را و موجودات عالم آن را، که از اسرار باطن به شمار میرود، مشاهده خواهد کرد.
از اینجا دانسته میشود که برای انسان این امکان هست که فی الجمله در همین نشئه دنیا بر حقایق پوشیده و پنهان که در آینده و پس از مرگ طبیعی با آن مواجه میگردد، آشنا و مطلع شود. 34
4. در پایان این مقاله، از باب "ختامه مسک" مشاهده دو تن از عالمان بزرگ و بزرگوار شیعه را نقل میکنیم و آن را زینت بخشاین مقاله میسازیم.
الف- لفیه متهجد و حکیم متاله مرحوم مولی محمد تقی مجلسی (ف، 1070ه. ق) در روضه المتقین مینویسد: «آنچه این ضعیف در دوران ریاضتها یافتاین است که من به مطالعه تفسیرها پرداخته بودم تا شبی بین خواب و بیداری سید المرسلین» را مشاهده کردم و به خودم گفتم در کمالات و اخلاق او تدبر کن پس هر چه تدبر مینمود، عظمت و نورانیتهای آن حضرت برایم روشن میشد، به طوری که فضا را پر کرد، و بیدار شدم و الهام یافتم که قرآن اخلاق سید النبیاء است. پس شایسته است که در آن تدبر نمایم. پس هر چه تدبرم در یکایه افزوده میشد، حقایق بیشتری کشف میگشت؛ تااین که علوم بی شماری یک دفعه به من افاضه شد. پس هرایهای که تدبر مینمودم مانند همان فیض بیکران قبلی برایم روشن میگشت و پیش از رسیدن بهاین مقام تصدیق بهاین معنا ممکن نیست؛ زیرا مانند یک امر محال عادی است لیکن منظورم ارشاد اخوان فی الله است. 35
ب- مرحوم محمد داماد حسینی معروف به میرداماد رسالهای به زبان عربی دارد که در آن آورده است: «همه ثنا مخصوص خدا، پروردگار جهانیان است و درود او بر سید ما محمد و خاندان پاکش باد. در یکی از روزهای ماه جاری، روز جمعه 16شعبان، که ماه رسول الله است، در سال 1032هجری (قمری) در خلوتی نشسته و مشغول ذکر پروردگاری بودم. در ظلال آن که نام مبارک "الغنی" را ذکر و ورد خود قرار داده و یا غنی و مغنی را تکرار میکردم، و به جز غوطه خوردن در حرم سر الهی و محو شدن در شعاع نور او از همه چیز غافل بودم، ناگهان جاذبهای قدسی به سرعت هر چه بیشتر مرا در ربود و از آشیانه بدن بیرون کشید. پس حلقههای نور حواس را گسیخته و گرههای دام طبیعت را باز نمودم، و با بال روح در وسط ملکوت حقیقت شروع به پرواز کردم و خود را چنین یافتم که جامه تن را از قالب روح بیرون کشیده و از جایگاهش به دور انداخته، و دل را صفا و جلا داده، و جسدم را به کناری گذاشته، و کشور زمان را در هم پیچیده و به عالم دهر قدم گذاشتهام. و آنجا دیدم که مجموعه نظامات امتها از ابداعیات و تکوینیات و الهیات و طبیعیات و قدسیات و هیولانیات و دهریات و زمانیات و همه اقوام کفر وایمان و قبایل جاهلیت و اسلام از مردان و زنان گذشته و موجد و آینده و جانشینان ایشان در ازل و ابد، همگی یک جا در کشور وجود گرد آمدهاند، و همه آحاد مجامع امکان ریز و دشتش، کوچک و بزرگش، اثباتی و ابداییاش در حال وایندهاش، همه و همه، دسته دسته و گروه گروه جذب آن عالم گردیده و ماهیات همه آنها رو به درگاه خدای سبحان نموده و ناخود آگاه چشم به آستان او دوختهاند و همه آنان با زبان فقر شدید و لسان هونیت هلاکتزا، ناله بیچارگی و فریاد دعا و تضرع سر داده بودند و او را یاد میکردند و دعا مینمودند که به فریادشان برسد و ناخود آگاه یا غنی، یا مغنی میگفتند. چیزی نمانده بود که در آن نالههای عقلی و فریادها غیبی از خود بی خود شوم و از شدت حیرت و دهشت جوهر ذات عاقله خود را فراموش کنم و از دیدگاه نفس... غایب گردم و از زمین پهناور هستی هجرت نموده و از ناحیه قطر وجود یکباره بیرون روم که نگاه آن حالت خلسه روحی با کمال انسی که به او داشتم مرا وداع گفت، و همان رباینده در حالی که کمال اشتیاق به آن را داشتم و از فراقش متاسف بودم مرا در ربود و دوباره به دریای خروشان زمین و جایگاه دروغین و فریب آباد طبیعت بازگشتم"36
پىنوشتها
1. قیامت: 22-23.
2. نجم: 42.
3. عنکبوت: 21.
4. زخرف: 14.
5. مائده: 18
6. شوری: 52.
7. یونس: 56.
8. سجده: 23.
9. عنکبوت: 5.
10. فصلت: 53-54.
11. رساله الولایه، محمد حسین طباطبایی و ص 24-27 منشورات قسم الدراسات الاسلامیه، تهران، 1360ه. ش.
12. اصول کافی، ج 2، طبع دارالکتب الاسلامیه، تهران.
13. بحارالانوار، ج 7، ص 242، به نقل از عیون اخبار الرضا
14. عده الداعی، ص 170.
15. جامع صغیر، ج 2، ص 275، احیاء العلوم، ج 4.
16. کلمه طیبه، حاسیه، ص 175.
17. نهج البلاغه، خطبه87.
18. نهج البلاغه، خطبه 222.
19. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 273، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1362.
20. بحار الانوار، ج 1، ص 225.
21. ر. ک: بحار الانوار، ج 61، ص 73 و ج 68، ص 355 و ج 75، ص 201، ج 87، ص 32.
این عبارت در ضمن روایتی از حضرت فاطمه نیز نقل شده است: بحارالانوار، ج 43، ص8.
22. رساله الولایه، ص 44.
23. بحارالانوار، ج 74، ص 29.
24. همان، ص 27.
25. بحار الانوار و ج 70، ص 22، همچنین نگاه کنید به: ج 75، ص 55، و ج 87، ص 31.
26. رساله لقاءالله، میرزا جواد ملکی تبریزی، ص 30و31.
27. فصوص الحکم، فصل 26، ص 68و 69، طبع بیدار، قم، 1405ه. ق.
28. بحارالانوار، ج 4، ص 52، همچنین نگاه کنید به: بحارالانوار، ج 4، ص 27، 52، 304 ج10، ص 118 و ج 41، ص15.
29. بحار الانوار، ج 4، ص 153، ج 46، ص 135، ج 67، ص 321، ج 69، ص 209، ج 70، ص 142، ج 78، ص 304.
30. نهج البلاغه، خطبه چهارم.
31. تحف العقول، ص 378، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، این روایت را مرحوم مجلسی در بحار الانوار، ج 68، ص 276به بعد نقل کرده است.
32. رساله الولایه و ص 47و 48.
33. همان، ص 49.
34. رساله الولایه، ص 23و 24.
35. روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج 13، ص 127و 128.
36. این رساله در پایان رساله لقاء الله، ص 248و 249 به چاپ رسیده است.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 13، ویژه نامه جامعه شناسی
نویسنده : علی شیروانی
نظر شما