جنبش دانشجویی و جریان سوم روشنفکری
پس از جریان تنباکو و مشروطه، ما شاهد یک جریان مذهبی با تئوری ولایت فقیه هستیم؛ یعنی این جنبش صرفا یک جریان مذهبی (و نه ملی - مذهبی) بود. در واقعه 15 خرداد، روحانیت نقش اساسی در اجتماعی شدن این تئوری دارد و پس از آن ما شاهد تحول در جنبش دانشجویی هستیم که مبارزات استکبارستیزی دانشجویان با مبارزات دینی و مذهبی مردم پیوند میخورد.
با بیان تئوری ولایت فقیه (توسط امام)، ما شاهد ظهور یک ایدئولوژی جدید و زمینه پیدایش جریان دوم روشنفکری در ایران هستیم. (نقش کلیدی امام در شکلگیری جریان دوم روشنفکری). این جریان دوم بر خلاف جریان اول (غربگرا)، اسلامگرایی، سنتگرایی، انتقادگرایی و بازگشتبه خویشتن خویش را در دستور کار خود داشت. در اینجا میتوان از جلال آل احمد و مرحوم دکتر شریعتی در این جریان نام برد.
جریان دوم روشنفکری البته شاخه شاخه شد و 2 جریان عمده آن یکی اسلامخواهی ناب بود و یک جریان دیگرش التقاطی بود که سازمان مجاهدین خلق را به ایدئولوژی مارکسیسم رساند؛ در این زمان است که شکلگیری انقلاب اسلامی، دقیقا مرهون جریان دوم روشنفکری است.
اما پس از انقلاب یک اتفاق ناگوار رخ میدهد و آن انتخاب مهندس بازرگان به نخست وزیری است که این قابل تامل و تحقیق است.
پس از جنبش دوم روشنفکری، جریان خودجوش 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی است که معتقد است، نظامسازی پس از انقلاب متناسب با آن آرمانخواهی و شور و حیات و ایدئولوژی شکل دهنده انقلاب نیست؛ در این جا یک سؤال مطرح است و آن اینکه مگر بازرگان چه کرده بود؟
جریان دوم روشنفکری معتقد بود که بازرگان، آنطور که باید با امریکا سرخصم نداشت و دارای روح انقلابی نبود و حتی با امریکا مذاکرات پنهانی هم داشت.
آیا فکر نمیکنید جریان فعلی ما تا اندازهای شبیه به جریان 1358 و بازرگان باشد؟
آیا بوی مماشات و بوی تساهل و تسامح به مشام نمیرسد؟
حتی میخواهم بگویم: بعضا گفتمانی در عرصه رسمی کشور جریان دارد که به مراتب از گفتمانی که بازرگان مطرح میکرد، عقبتر است، بلکه به دوره اول مشروطه باز میگردد؛ یعنی یکبار دیگر ما عقب گرد کردهایم.
به هر حال با وقوع 13 آبان ما شاهد یک تحول و یک شور و حیات در جنبش دانشجویی، پس از ماجرای 16 آذر بودیم. پس از این دوران، ما شاهد تشکیل انقلاب فرهنگی و جنگ تحمیلی و دیگر جریاناتی، همچون رحلت امام (ره) هستیم که در جنبش دانشجویی بیتاثیر نیست. من در اینجا باید بگویم، از اشتباهاتی که گریبانگیر جریان دانشجویی میشود، اتکای به قدرت دولتی است؛ دفتر تحکیم وحدت چون در انقلاب و تسخیر لانه جاسوسی دست داشته است، مطالبات خود را میطلبد و همین مطالبهطلبی، عامل پیدایش تشکلهای جدید دانشجویی مثل جامعه اسلامی دانشجویان و... شد.
پس از این و در دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، این جنبش ادامه مییابد که تکاپوی زیادی در این دوران ندارد و پیچیدگیهای این دوران باید در جای خود بحثشود. در این زمان شاهد قرائتهای مختلف از اسلام هستیم؛ قرائتهایی همچون اسلام مبارز به رهبری امام، اسلام رادیکال و تفکراتی شبیه تفکر شریعتی و اسلام لیبرال که به تفکرات بازرگان باز میگردد. اسلام سنتگرا و نیز پس از جنگ، شاهد شیوه حکومتی جدیدی به نام عملگرایی هستیم که متاسفانه هنوز هم وجود دارد. به هر حال، این داستان تا جریان دوم خرداد ادامه مییابد.
اما پیش از پیدایش دوم خرداد، ما شاهد ایجاد تدریجی جریان سوم روشنفکری هستیم که نوعی بازگشتبه جریان اول است و هنوز هم از آن میتوان به سنت گریزی جدید، غرب گرایی جدید و اسلام ستیزی جدید نام برد. فرق جریان سوم با جریان اول روشنفکری این است که بانیان این جریان، عمدتا به جریان دوم روشنفکری تعلق دارند و به گونهای در تسخیر لانه جاسوسی هم موثر بودند.
این جریان سوم روشنفکری که بعضا در قالب روشنفکری دینی مطرح میشود، در دستهبندیهای خود، از روشنفکری دینی که آن را به سه دسته اصلاح گرا، انتقادی و گزینشگرا تقسیم کردهاند، یادآور همان دسته بندی جریان اول روشنفکری مشروطه است که از آن به جریان اصلاح طلب و اصلاح گرا یاد میشد.
اصلاحطلبی یک مفهوم مقدس است، ولی وقتی در یک بستر معرفتی لیبرالیستی قرار میگیرد. باید به منتقدین آن در رد این جریان حق داد؛ به هر حال، این جریان سوم روشنفکری در افرادی که زمانی جزو نیروهای انقلابی محسوب میشدند و در تسخیر لانه جاسوسی و در جنبشهای دانشجویی نقشآفرین بودند و جزء تحکیم وحدت نیز بودند، پدید میآید و ما بار دیگر شاهد فاصلهگیری از جنبش دانشجویی شدیم؛ یعنی برای اولین بار است که جنبش دانشجویی پس از سالهای 63 به اینطرف، از ویتخود فاصله میگیرد و نه تنها دیگر جنبش دانشجویی نیست، بلکه دیگر آن خصایص خوب و مشترک استقلالطلبی، آزادیخواهی جمعی، استکبار ستیزی و عدالتخواهی که در 16 آذر، 13 آبان و نهضت ملی شدن نفت و جریانات انقلاب وجود داشت، وجود ندارد و این جریان سوم روشنفکری به سمتیک جریان سکولاریستی و لیبرالیستی رفته است و از روح حرکات و خیزشهای دانشجویی کاملا فاصله گرفته است.
نکتهای که در اینجا باید یادآور شد این است که تمام این اشتباهات جنبش دانشجویی به علت وابستگی این جنبش به قدرت دولتی و به این علت است که این جنبش نمیتواند مستقل باشد تا بتواند به عدالتبپردازد.
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1382 / شماره 109، آبان ۱۳۸۲/۰۸
نویسنده : عماد افروغ
نظر شما