نقش مسلمانان در بازسازی ذهنیت غربی درباره اسلام
پرفسور داردینیز تبعه فرانسه و یکی از افرادی است که به تازگی به دین مبین اسلام تشرف یافته است. او در زمانی که به عنوان استاد راهنمای دانشجوی مسلمان سعودی خانم دکتر نیبال العنبر مشغول فعالیت های علمی و اکادمیک بود، توفیق تشرف به دین اسلام را یافت. پدرش فرانسوی و مادرش ژاپنی است. داردینیز در زبان ژاپنی به معنای شریف است. از همین رو نام شریف را پس از تشرف به عنوان نام اصلی خود انتخاب کرده و اکنون اورا پرفسور شریف داردینیز می نامند.
او در گفتگویی که در پی از نظر می گذرانید، از خود، شناختش از اسلام، نقش تخصصش در این شناخت، نقش دانشجوی مسلمان خود در جریان راهیابی به دین اسلام، ماجرای تشرف خود به دین اسلام و آینده مسلمین در جهان می گوید.
● در آغاز از خودتان و شناسنامه علمی و تخصص خودتان در علم روان شناسی برایمان بگویید.
من از یک پدر فرانسوی و مادر ژاپنی متولد شده ام. نام من در زبان ژاپنی به معنای شریف است. لذا همین نام را پس از تشرف به دین اسلام برای خود انتخاب کردم. استاد روان شناسی دانشگاه دکارت پاریس هستم و به عنوان معاون رئیس یکی از بیمارستان های روان پزشکی پاریس فعالیت داشتم. همچنین عضو کمیته حمایت از پزشکان و برخی کمیته های تخصصی دیگر مثل کمیته اضطرابات مزاجی، اضطرابات وزنی و کمیته خودکشی ها بوده و مسوولیت تعدادی از تحقیقات و پژوهش هایعلمی را نیز بر عهده دارم.
● چگونه با دین اسلام آشنا شدید؟ آیا تخصص شما در این آشنایی نقشی داشت؟
من به طور غیر مستقیم به رابطه اسلام و روان شناسی پی بردم اما آنچه که مستقیما در این مساله نقش داشت، شخص خانم دکتر نیبال العنبر و سایر دانشجویان من بود که از چند سال پیش با من کار می کردند. پیش از آن در باره اسلام اطلاعاتی نداشتم و تحقیق نکرده بودم چون خانواده من مسیحی بودند. خانم نیبال را بیشتر از یک بار در هفته در دانشگاه می دیدم لذا پس از آن بود که احساس کردم بیش از پیش در باره اسلام می دانم و بتدریج به اطلاعاتم اضافه شد و شروع به طرح پرسش هایی در باره اسلام و اعتقاد و ایمان به وجود خداوند و حضرت محمد (ص) کردم و از آنجا بود که به وجود رابطه بین اسلام و علم روان شناسی پی بردم.
در روان شناسی هنگامی که فرد احساس خستگی روانی می کند و در همان حالت دو رکعت نماز به جا می آورد، خداوند او را اجابت کرده و دعایش را مستجاب می کند. در این باره خیلی تعمق کردم و دیدم که خانم نیبال خیلی وقت ها در حین تحقیقات و یا در مورد زندگی خود وقتی به مسائل سخت و دشوار برخورد می کند، به سراغ خداوند می رود. به همین جهت احساس کردم که یک استجابتی وجود دارد که بازتاب خود را بر روی آسودگی و راحت روان می گذارد.
از سوی دیگر انتخاب حرفه پژشکی برای من بدلیل ارائه خدمت به انسان ها بود که خب این را هم در متن دین اسلام دیدم. این رابطه غیر مستقیم که اشاره کردم، پاسخی به سوال من بود که مساعدت و کمک به مردم را به عنوان وجه مشترک بین اسلام و علم روان شناسی یافتم. همانگونه که دیدم، هر بیماری بدنبال چیزی بجز علاج معمولی برای شفای خود می گردد و این که بسیاری از مردم به خداوند پناه می برند. در حالیکه بسیاری از بیماران دارو و درمان های پزشکی مورد استفاده قرار می دهند در همین حال اعتقاد و ایمان به خداوند در مسیر درمان برایشان بسیار مهم است. جالب همین است که بیمار اعتقاد دائمی نسبت به وجود خداوند و استجابت از سوی او داشته باشد حتی اگر این اجابت با تاخیر صورت بگیرد.
نتایج یک پژوهش امریکایی گویای آن است که هنگامیکه نماز می خوانیم و برای فردی دعا می کنیم، اجابت زودتر اتفاق می افتد تا اینکه افرادی صرفا" دعا کنند. وقتی در باره علت این امر فکر کردم، برایم روشن شد که ایمان و اعتقاد به وجود خداوند تبارک و تعالی واقعا" در بهبود بیماران نقش بسزایی دارد.
● می دانیم که تعدادی از دانشجویان مسلمان زیر نظر شما به تحصیل مشغول هستند. نقش آنها بخصوص نقش خانم نیبال در تشرف شما به دین اسلام چگونه و به چه میزان بوده است؟
بله تعداد زیادی از دانشجویان زیر نظر من در حال تحقیق و تحصیل هستند همچنانکه بسیاری از پزشکان و پرستاران و روسای گروه ها مسلمان هستند و با من رابطه دارند اما خانم نیبال بیشترین تاثیر را در شناخت من نسبت به زندگی روزانه یک فرد مسلمان داشت و من از طریق او با جزئیات دقیق زندگی اسلامی آشنا شدم و تماما عکس آن چیزی بود که قبلا در باره آن شنیده بودم. زیرا پیش از آن خود مشاهده نکرده بودم. این گونه بود که هر روز چیزهای بیشتری در باره زندگی روزانه یک فرد مسلمان می دانستم و به اطلاعاتم در این باره افزوده می شد.
من می دیدم که ایشان در سطح زندگی روزانه و عادی روزی چند بار در دانشگاه و بیمارستان نماز می خواند و با اینکه جای خاصی برای نماز خواندن در آنجا وجود نداشت اما ایشان به دفتر من می آمد و بر روی سجاده نماز می خواند و همین جایگاه زنده که اکنون در برابرم قرار دارد، کنجکاوم کرد که چگونه یک دانشجوی زن روزانه دنبال مکان مناسبی برای اقامه نمازش می گردد.
● نکته دیگری که توجه من را برانگیخت، این بود که ایشان مثل دیگران تنها بر اساس اینکه برای تحقیق و پژوهش به دانشگاه آمده به مباحث علمی نمی پرداخت بلکه فراتر از آن به این فکر می کرد که می خواهد به بیماران و کودکان کمک کند و شاید برای نخستین بار بود که من به چنین فردی برخورد کرده بودم. برای همین خاطر بود که شروع کردم از ایشان در باره بسیاری از موضوعات اسلامی سوال کردم و ایشان در هنگام بحث در برخی امور و موضوعات با من و دیدگاه هایی که از غربی ها برایش توضیح می دادم، اختلاف عقیده داشت اما او نظرش را و دیدگاهش را مطابق آنچه در قران کریم آمده بود برایم بیان می کرد. از این پس بتدریج با موضوعات اساسی در اسلام آشنا شدم و به این فکر می کردم که آیا صحیح است که من آن را در زندگی روزانه بکار گیرم یا نه؟
به هر حال این وضعیت ادامه پیدا کرد تا اینکه با حکمت روزه در ایام ماه مبارک رمضان آشنایی پیدا کردم و با آنکه روزه در دین مسیحی هم وجود دارد، اما این آیین با آیین مسیحیان تفاوت داشت چرا که در دین مسیحی فقط از برخی خوراکی ها پرهیز می شود ولی دیدم که خانم نیبال حتی از آب آشامیدنی نیز پرهیز می کند...
بطور کلی ایشان در تشریح و تبیین تعالیم اسلامی برای من به صورت آسان و ساده نقش بسیاری ایفا کرد. او برایم داستان های پیامبر اسلام (ص) و تفسیر آیات را با روشی ساده بیان می کرد و هر گاه که برای صرف قهوه می نشستیم، در باره این گونه مسائل به بحث و تبادل نظر می پرداختیم.
● برایمان توضیح دهید که چگونه شهادت خود را اعلام کردید؟
پس از مراحلی که ذکر کردم، از خانم نیبال و دوستشان آقای نائل در باره چگونگی گرویدن و تشرف خود به دین اسلام سوال کردم. بعدها با ورودم در بین مسلمانان و در جامعه اسلامی دیدم که روابط افراد با یکدیگر چگونه است و میزان احترام افراد به دیگران را مشاهده کردم و دریافتم که سطح آزادی افراد بر خلاف آنچه که گفته می شود، بالاست و این تصوی از جوامع اسلامی که خود شاهدش شده بودم، در واقع کلیدی برای ورود من به اسلام شد.
یک روز جمعه بود که با هماهنگی با نیبال و دوستشان به مرکز دعوت و ارشاد بطحاء در وسط شهر ریاض رفتیم. اینجا تنها مرکزی بود که آن روز بعد از ظهر باز بود. فردی که شهادتین را به من تلقین کرد، به گرمی از من استقبال کرد و بی نهایت با من همکاری می کرد تا مطمئن شود که آنچه را که در باره به کارگیری تعالیم اسلام می گوید، بفهمم و به من اطمینان داد که کاربرد آن باید گام به گام و بتدریج باشد و این برایم خیلی جالب بود...
● با تجربه ای که شما از آشنایی با دین اسلام داشته و بخشی از جامعه اسلامی را از نزدیک دیده اید، چه تصوری از آینده اسلام در جهان دارید؟
ما در غرب برداشت غلطی از اسلام داشتیم و آنچه در باره اسلام فهمیده بودیم، اشتباه بود و شناخت دقیق و درستی از دین اسلام نداشتیم. تصویری که از اسلام در ذهن ما نقش بسته بود، تصویر ابهام آلودی بود. در آنجا یک رابطه ای بین تروریسم و خشونت و دین اسلام در اذهان شکل گرفته اما در حقیقت یک فردی که اقدام به خشونت یا ترور می کند، نماینده بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان نیست. به نظر من کسی که خواهان شناخت اسلام است باید در بین مسلمانان زندگی و با آنها معاشرت کند و زندگی روزمره و خوردن، کار کردن، گفتار آنها و سایر مسائل را از نزدیک لمس کند تا با حقیقت آن همانند من آشنایی پیدا کند...
مثلا" خانم نیبال درست در زمانی که هجمات سهمگینی علیه اسلام وجود داشت، تلاش می کرد تا جایی که می تواند به دین خود پایبند باشد. خیلی وقت ها موانع سختی در کارش پیدا می شد ولی ایشان خستگی و سختی را به تن می خرید تا به هدف خود برسد. کار و تحصیل و جدیت ایشان برای من الگو و مثال زدنی بود. ایشان حتی برای کوچک ترین چیزها به سفر و جستجو های علمی می رفت تا در ضمن تحصیل به دانسته هایش اضافه کند، بر عکس سایر دانشجوها که رساله علمی برایشان تنها هدف بود و فقط بر روی آن متمرکز می شدند.
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 263، مهر ۱۳۸۸/۰۶/۰۰
گفت و گو شونده : شریف داردینیز
نظر شما