ادیان جدید(2)
فصل دوم: مطالعات ادیان جدید; گذشته و حال/ گاردون ملتون (36)
دانش «مطالعات ادیان جدید» به عنوان یک حوزه مستقل و یک تخصص ویژه در عرصه مطالعات دینى و جامعهشناسى دین از دهه 1970 مطرح شد و از آن زمان تا کنون صدها کتاب و هزاران مقاله براى فهم سرشت و ماهیت این ادیان نوشته شده که به ارزیابىنقش احتمالى آنها در قرن آینده پرداختهاند . در سال 1970 تعداد افرادى که در این زمینه کار مىکردند از تعداد انگشتان دست فراتر نمىرفت، اما امروزه صدها دانشمند دلمشغولى اصلى و اولیهشان تحقیق و نوشتن در این زمینه است و بسیار بیشتر از این تعداد در همین حوزه در حال فعالیت هستند . در همان سال به ندرت مطلب، مقاله یا تریبونى پیدا مىشد که به آن موضوع بپردازد، اما امروزه همایشهاى گوناگون، حوزهها و فضاهاى جدید و متنوعى را در عرصه مطالعات ادیان جدید طرح مىکنند و به تریبونهایى تبدیل شدهاند که به تداوم این بحثها کمک مىکنند .
با این همه، پرسش این است که «آیا چیزى آموختیم؟» ، «آیا پیشرفتى در این مطالعات داشتهایم؟» شاید جالبترین مسئله، همین جهان پسامدرنى باشد که پیش روى ماست; آیا ما باید آن را پیشرفتبدانیم یا خیر؟ البته مىتوانیم ادعا کنیم که ما تعریفهایى پراکنده و تفکیکشدهاى را ارائه کردهایم که، برطبق ارزیابىهاى صورت گرفته، برخى از آنها به کمارزش کردن موضوع انجامیده و در برخى مواقع جامعیت آنها ناکافى بوده است . براى دریافت و درک جهتگیرىهاى موجود در نگاه خودمان به ادیان جدید باید به برخى مسائل اساسىاى که به سرشت، ماهیت و اصل موضوع مورد بحثبرمىگردند، دستاندازى کرد:
1 . نکته اول این است که مطالعات ادیان جدید در دهه 1970 یعنى زمانى که مطالعات ادیان و پژوهشهاى اجتماعى ناظر به دین سر برآوردند، به عنوان یک شاخه مستقل بروز یافتند . از همان آغاز حوزهاى چند رشتهاى به نظر رسید که براساس موضوع با هم پیوند خودهاند که حتى به لحاظ روششناختى و جهتگیرى نیز رویکرد واحدى نداشتند . . در درون آکادمىها مطالعه ادیان جدید تداخل پیدا کرد; مثلا مطالعات ادیان شرق، ادیان زنان و مکتب راز گشایى با هم درآمیختند . افرادى نیز به عنوان انسان شناس، جامعه شناس و روانشناس در این کار وارد شدند . از این رو، بر سر موضوعات اتفاقنظرى وجود نداشت، با این حال و با وجود تمام این اختلاف نظرها از وقتى که اصطلاح «ادیان جدید» یا «جنبشهاى نوپدید دینى» به جاى اصطلاح «فرقهها» مطرح شد، پیشرفت و تحول زیرکانه و جالب توجهى در عرصه مطالعات ادیان جدید رخ داد .{1}
ایجاد مطالعات ادیان جدید به عنوان یک رشته مستقل بر دو پیشینه استوار است:
الف . رشته قدیمى تاریخ ادیان .
ب . مطالعه فرقهها، (Cults) که در جامعهشناسى و الهیات به یک مساله محورى تبدیل شده بود .
در طى این قرن، مطالعه در زمینه ادیان جهان، ما را به صفآرایى خیرهکننده عقاید و اعمالى که آدمیان از آنها پیروى مىکنند، آگاه ساخت و جهتگیرى پژوهشى و مطالعاتى ما را به این سمت رهنمون شد که دریابیم چه چیزى در این میان «امرى عادى و بهنجار» است . دیدگاههاى ناشى از مطالعات تطبیقى ادیان آشکارا تقویتشد و چونان تودهاى از جنبشهاى مردمى قرن حاضر، جوامع بزرگى از ادیان بزرگ جهان را به سمت غرب سرازیر ساخت .
همزمان، آزادى عقیده در غرب باعث تکثر و ازدیاد تعداد انتخابها و گزینشهاى دینى در درون آن فرهنگ شد . در ایالات متحده آمریکا، شمار مذاهب مختلف و فرقههاى دینى از 87 در سال 1970، به 350 در سال 1900 و تقریبا به 2000 در این ایام رسید .{2} بیشترین تعداد از این دو هزار مذهب را گرایشها و مذاهب مسیحى تشکیل مىدهند (که شامل تمام 350 فرقه سال 1900 مىباشد) اما درصد روزافزونى از آنها در میان دیگر ادیان در حال شکلگیرى هستند . این مذاهب و گروههاى دینى عبارتند از: فرقههاى و سانتریا (39) و حتى گروههاى زیادى که از نگاه مذهبى غیردینى هستند، مانند کافران و انسانگرایان .
در آغاز این قرن برخى از اربابان کلیسا در آمریکا در این اندیشه فرو رفتند که آنچه در غرب در حال انجام است تنها تجزیه و تفرق مسیحیت نیست، بلکه تعدادى عقاید و باورهاى جدید و غریب دینى در این گستره در حال شکلگیرى و بروز هستند; مانند علمگرایان مسیحى، (40) روحگرایان، (41) مورمونها (42) و تئوزوفیستها . (43) در دهههاى 20 و 30 همه اینها در قالب فرقههایى نظیر «صلح الهى پدر» (44) و شهود یهوه (45) با برچسب فرقه انحرافى، (Cult) نام گذارى شدند و مجموعهاى از کتابهاى ضد فرقهاى مسیحیان (از جمله پروتستانهاى محافظهکار) از اخطار و هشدار نسبتبه بروز چنین گروهها و گرایشهایى داد سخن دادند. {3} براى آنچه که در آمریکا واژه فرقه " " Cult به کار مىبردند، در اروپا واژه مذهب، (Sect) استعمال مىشد .
اولین مطالعات غیر الهیاتى این «فرقهها» زمانى بروز کرد که نخستین فعالان رشته جدید جامعهشناسى دین و روانشناسى دین توجه خود را به گزینشهاى دینى اقلیت معطوف داشتند و چندین کتاب و مقاله را در دهه 1940 عرضه کردند . با پایان گرفتن جنگ جهانى دوم، مطالعه علمى دین بروز کرد و دورههاى آموزشى و علمىاى درباره روانشناسى و جامعهشناسى دین برگزار شدند و نیاز به کتابهایى که تمام اطلاعات این زمینه را به اختصار در خود داشته باشند، به تولید چنین آثارى انجامید . این کتابهاى درسى با تمام اختصارى که در آنها به کار رفته بود، اطلاعات ارزشمندى را در باره فرقهها در خود جاى داده بودند که پایه و بنیاد مطالعات بعدى در این زمینه شد . یک نمونه از درکى که از فرقهها در یکى از این کتابها مطرح شده است، نگاه میلتون یانگر (46) است که در کتاب درسىاش تحت عنوان دین، علم و فرد (47) آمده است:
اصطلاح فرقه، (Cult) کاربردهاى مختلفى دارد که معمولا به طور ضمنى از گروه کوچکى که در پى یک تجربه عرفانى است و فاقد هر گونه ساختار سازمانى بوده و از وجود یک شخصیت و رهبر فرهمند برخوردار است، حکایت مىکند . برخى از این مؤلفهها (مانند عرفان) ویژگى فرهنگى بودن آنها را برجسته مىسازد که در این طرح طبقهبندى ما نامناسب و بىمسما است . به هر حال، ما نیازمند واژهاى هستیم که گروههایى را که شبیه مذهب (48) هستند، شامل شود و در عین حال به لحاظ واژهشناسى دینى از یک گسست و جدایى شدید از سنت دینى حاکم بر جامعه حکایت کند . از این رو با به کار بردن واژه Cult گروههایى را مد نظر قرار دادیم که در اوج افراطىگرى نسبتبه «کلیساى جهانى» قرار دارند . یک Cult اساسا کوچک، کوته زیست، اغلب بومى و بیشتر ساختهشده در پیرامون یک رهبرى حاکم و غالب مىباشد که به دلیل ناسازگارى باورها و اعمالش با اعمال سنتى حاکم بر جامعه و نیز به خاطر یافتن جانشینى براى رهبرى فرقه، اغلب با مشکل مواجه است . فرقهها اغلب کوچک باقى مىمانند و به آسانى از هم مىپاشند و تبدیل شدن آنها به یک مذهب یا فرقه نهادینهشده و سازمانیافته بسیار نادر است . دلمشغولى اصلى فرقهها مشکلات افراد بوده، توجه آنها به مشکلات اجتماعى بسیار اندک است . در مقایسه با با Sect در اینجا هرج و مرج بیشتر و قوىتر است زیرا نظریه «رفتار درست» آنها (چه مقصود ترک گناه باشد یا اجراى عدالت اجتماعى) به مشکلى براى اتحاد و یکپارچگى اجتماعى مبدل مى شود . فرقهها «موجودات عجیب الخلقه» دینى هستند; در آنها گوناگونىهاى بسیار به چشم مى خورد که بر الگوهاى حاکم و غالب که به واسطه آنها آدمیان در پى حل مشکلات خود مى باشند مبتنى هستند . فرقههاى پاک و خوب در غرب رواجى ندارند، اکثر گروههایى که فرقه نامیده مىشوند از نوع Sect نیستند شاید بهترین نوع از این دست فرقهها را گروههاى گوناگون روح گرا و برخى گروههاى «مسلمان» در میان سپاه پوستان آمریکایى تشکیل دهند.{4}
بسیارى از آنچه که جزو مطالعات ادیان جدید به حساب مىآیند تعریفهاى یانگر را به چالش مىکشند و درصدى از پیشرفت ما در زمینه مطالعات ادیان جدید را با این محک که هنوز نگاه ما به ادیان جدید با همان برداشت است، مىتوان سنجید!
دومین نکته با اهمیتتر که باید به آن توجه داشته، این است که ما با یک پرسش پایدار مواجه هستیم که هنوز راهحلى براى آن پیدا نکردهایم; و آن این پرسش مهم است که ادیان جدید یا جنبشهاى نوپدید دینى کدامند؟
اجازه دهید با اندکى دلواپسى و اضطراب، به ارائه یک تعریف کاربردى بپردازم . در طى 35 سال گذشته، من با تقسیمبندى سه لایه سازمانهاى دینى کار کردم که آنها را طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم مىنامم; گروههاى دینى اولیه یا طبقه اول گروههایى هستند که از هواداران و پیروان خویش وفادارى دینى اولیه را مىطلبند . آنها فرصتهاى منظم و مداومى را براى عبادت (یا چیزى معادل آن) فراهم مىآورند و گروهى مرجع و مبنا هستند که فرد دین باور هویتش را از آن کسب مىکند . اینها گروههایى هستند که در گردونه حیات، کارهاى اساسى و مهم مربوط به زندگى را سامان مىدهند که از جمله آنها مىتوان ازدواج و مراسم مربوط به کفن و دفن اشاره کرد (از جمله این گروهها به عنوان نمونه مىتوان از کلیساى متحد متدیست، کلیساى اتحاد و خانواده) نام برد .
گروه دینى ثانوى یا طبقه دوم; سازمانى است که به یک دسته از کارکردهاى دینى بسیار محدود و معین مانند تعلیم و تربیت، تبشیر، انتشارات، خدمات اجتماعى، فعالیتهاى اجتماعى و غیره مىپردازند، اما خدمات منظم و مداوم یک گروه اصلى و مبنا را ندارند . مانند: انجمن تبلیغى انجیلى بیلى گراهام، (49) انتشارات شام بالا، (50) مؤسسه کتاب مقدس مودى . (51) گروههاى دینى اولیه وقتى رشد و توسعه مىیابند، به ایجاد ساختارهایى دست مىزنند که نقش بازوان انتشاراتى، تعلیمى و تبلیغى را ایفا مىکنند . گروههاى مستقل طبقه دوم براى خدمت کردن به دستهاى از گروههاى دینى طبقه اول ظهور مىکنند . گروههاى دینى طبقه سوم اساسا ترکیبى از گروههاى دینى و یا سازمانهایى هستند که روى گفتوگو میان گروههاى دینى اولیه یا همکارى این گروههاى دینى در رسیدن به هدف معین تاکید دارند مانند: شوراى جهانى کلیساها، (52) فدراسیون جهانى بوداییان . (53)
گروهها یا جنبشهاى دینى جدید از نوع گروهها یا جنبشهاى دینى طبقه اولى هستند که به دور از فرهنگ دینى غالب و حاکم (همچون مسیحیت غرب) که در آن واقع شدهاند، فعالیت مىکنند و از میان کسانى در پى جذب هوادار هستند که این فرهنگ، فرهنگ میزبان جدید آنهاست . با این تعریف دایره شمول ادیان جدید را توسعه دادیم تا شامل جنبشهاى جدید دینى برآمده از ادیان قدیمى فرهنگى دیگر مانند هیرکریشنا یا ذن بودیستشود . همچنین شمارى از این جنبشهاى جدید دینى که از سنتهاى دینى کوچکتر بیرون آمدهاند مانند سنتسنتمات پنجابى (54) (ماموریت نور آسمانى)، آیین شینتو (مهیکارى) (55) و آیین زرتشت (مزدازنان). (56) دسته دومى از جنبشهاى دینى جدید که باز نمود سنتهاى دینى قدیمىتر هستند و با گذشت چندین نسل هیچگاه با فرهنگ غالب و حاکم هماهنگ و متحد نشدهاند، مانند تئوزوفى و روحگرایى، نیز مشمول این تعریف مىشوند . باید متذکر شوم که در طى قرنهایى که مسیحیتسنت دینى غالب و حاکم در غرب بوده، یک سنت رقیب دیگر که ما آن را با عنوان مکتب گنوسى مىشناسیم هرگز نمرده است . این مکتب در قالب اقلیتهاى دینى مختلفى مقاومت کرد و ماندگار شد، در قرن شانزدهم و به دنبال نهضت اصلاح دینى پروتستانى که فضایى را براى ابراز وجود دیگر ادیان در سراسر اروپا پدید آورد، این مکتب نیز حیات دوباره یافت .{5} امروزه یک جامعه «گنوسى» جدید در بیرون از چارچوب جنبشهاى رمزگشایى ظهور کرده است و تئوزوفى، جادوگرى آیینى و جنبش عصر جدید (59) {6} که خیلى متاخر است، نهادینه ساخته است . البته سنت مسیحى نیز در این میان بىنصیب نبود; علم و تفکر جدید سنت مسیحى به ایجاد سازمانهاى دینى جدید ادامه داد . در نهایت، به ناگاه، بدعتهاى افراطى جدیدى در درون فرهنگ میزبان بروز کرد که از این میان جنبش علم شناسى (60) بارزترین نمونه از قرن گذشته است . اما ویژگى یگانهاى که تمام این گروههاى مختلف مانند اکانکار، (61) عهد الهه (62) و فرقه صوفى در آن شریکند، این است که هر کدام از این جنبشها براساس اسطورهاى فعالیت مىکنند که با آنچه فرهنگ دینى غالب بر آن مبتنى است، تفاوت بنیادین دارد .
به این ادیان بدیل باید آن گروههاى دینى جدیدى را اضافه کرد که به آن اجماع دینى حاکم و اصلى پایبندند و در عین حال با ایجاد یک تحول الهیاتى یا داشتن رفتار و کردارى متفاوت با اکثریت جامعه، خود را متمایز و روزآمد ساختهاند، مانند: جنبش خانواده (63) و شهود یهوه که بىدرنگ در این گونه مواقع به ذهن مىرسند.{7} اینان با وجود اینکه در درون فرهنگ دینى مسیحى ظهور کردهاند، به تثلیتباور ندارند و شیوه زندگى اجتماعى خویش را روزآمد کردهاند و همیشه از یک اخلاق جنسى متفاوت سخن به میان مىآورند .
تبلیغ براى جذب هوادار، به ویژه اگر از منظر سرقت گوسفندان نگاه شود، همیشه در میان جوامع دینى یک مساله نزاعآمیز بوده است . به طور کلى، ادیان مهاجر یعنى جوامع متشکل از انسانهاى دور از وطن که از دینى غیر از دین میزبان تبعیت مىکنند، اما براى فرهنگ میزبان مزاحمتى ایجاد نمىکنند و کوششى هم براى جذب هوادار روا نمىدارند (مانند جماعتبوداییان امریکا و کلیساى ارتدکس آلبانیایى) ادیان جدید تلقى خارج نمىشوند . با این تعریفى که از ادیان جدید ارائه کردیم، آیینهاى سوکاگاکامى، مرکز ذن لوس آنجلس داخل ولى جماعتبودائیان امریکا و آ . اس کاکون (64) و مراقبه یوگایى سیدا (65) داخل معبد هندویى نیوجرسى (66) و معبد سیرى ونکاتسوا (67) را در پیترزبورگ خارج مىشوند .
اهمیت ویژه مطالعه ادیان جدید این است که ما را به یک اجماع نظر عمومى مبنى بر اینکه ادیان جدید ادیانى معتبر و حقیقى هستند رسانده است . تعداد اندکى ممکن است ادیانى بد باشند که هدایت آنها به دست انسانهایى شریر است، اما همه آنها دین هستند . این ادیان موضوعاتى جالب توجهاند که مطالعه آنها ما را به برخى از واقعیتهاى مهم جامعه، به صورت کلى، رهنمون مىشود .(اگرچه ما مخالف آنها بوده در مقابل آنچه آنها ارائه مىکنند جایگزینهاى زیادتر و متنوعترى را ارائه مىکنیم) . به هر حال، همه ما بر این نکته اتفاق نظر داریم که پدیدهاى که ما در لباس ادیان جدید با آن مواجه هستیم، نوعى نسخه بردارى و وامگیرى از ادیان قدیمىتر و از فرهنگ عمومى مىباشد . اگر ما ادیان جدید را در پرتو جنبشهاى تجدید هیات افریقایى، فرقههاى رهبانى بودایى یا مسیحى، گروههاى تبشیرى مسیحى در جهان سوم و خاستگاههایى از ادیان غالب جدید مشاهده مىکنیم این امر به روشنى حاکى از استمرار همان مشاهدات در غالب ادیان جدید به طور خاص و پدیده دینى به طور عام است . ما هم چنین تصدیق خواهیم کرد که مطالعه در ادیان جدید با همان روشهایى صورت مىگیرد که در مطالعات دیگر ادیان مفید یافتهایم .
اگر به ادیان جدید به عنوان ادیان حقیقى و معتبر نگاه کنیم، به طور ضمنى تصدیق خواهیم کرد که اینها نیز مانند ادیان قدیمى از انسانها تشکیل شدهاند و همگروهها و هم اعضاى آنها از کمال بهدورند . در ادیان جدید نیز مانند ادیان قدیم با هیچ سطح و نوعى از رفتار قابل سرزنش و محکوم مواجه نیستم . برخى از این گروهها (چه قدیمى و چه جدید) به فعالیت غیرقانونى و خلاف متهم شدهاند و در تعداد اندکى از این گروهها رهبر و یا اعضاى آنها در دادگاه به اتهام اعمال غیرقانونى و خلاف محاکمه و محکوم شدهاند . حق این است که با مشاهده چنین اعمالى آنها را محکوم کرد و ما آن اعمال را محکوم مىکنیم . البته مىدانیم که دسته کوچکى از ادیان جدید به انجام چنین اعمالى متهم شدهاند و از میان این دسته کوچک اتهام تعداد بسیار اندکى در دادگاه ابتشده است . همچنین مطرح شدن برخى از این نوع پروندهها دلیل قانع کنندهاى براى محکومیتیا حتى سوء ظن نسبتبه اکثریتبیشتر این گروهها نیست .
مشکل واقعى ما در مطالعات ادیان جدید اساسا همان نقطه شروع «منفى» است; به عبارت دیگر، مجموعهاى از ادیان جدید که به مطالعه آنها مىپردازیم به آنچه «نیستند» تعریف شدهاند تا آنچه «هستند» . تمام این ادیان گروههایى دینىاند که به طور کامل مستقل از فرهنگ حاکم عمل مىکنند; از این رو همیشه درباره کل این مجموعه چیز معنادارى براى گفتن نداریم . تقریبا هرآنچه با سرشتى «مثبت» درباره چیستى آنها بیان مىکنیم، نادرست است . به این معنى که یک گروه را با ویژگىهایى مانند (رهبر فرهمند، اعمال مذهبى مشترک، جمعیتشناسى مشترک و غیره) یک دین جدید نمىخوانیم، بلکه آن را براساس ویژگىهاى نداشته، دین جدید مىخوانیم . ابتدا آن را به خارج از وفاق فرهنگى «هنجار» تعریف مىکنیم . با این تعریف منفى، این گروه یک دین جدید و در نتیجه موضوعى براى مطالعه ما محسوب مىگردد، اما هر یک از این ادیان جدید در مقایسه با دیگرى با آن وفاق فرهنگى حاکم به گونهاى متفاوت، اختلاف دارند و از این رو بسیار متفاوت به نظر مىرسند . حال تصور نمایید چگونه مىتوانیم به خصوصیات و ویژگىهاى مشترک میان گروههایى مانند عهدالهه، گروه شفابخش رئیکى (68) و کلیساى اتحاد برسیم!
ادیان جدید مانند ادیان قدیم ممکن است تصدیق کننده فرهنگ (69) یا رد کننده فرهنگ (70) باشند . ادیان جدید بسیار متفاوتند; از ادیان بسیار سلسله مراتبى و ریاست مدار تا ادیان کاملا هرج و مرج طلب . برخى از آنها زنان را دونپایه مىدانند، در حالى که برخى دیگر بر سر افزایش حقوق زنان با یکدیگر رقابت مىکنند . برخى از جنبشهاى دینى جدید جهتگیرى خانوادگى دارند برخى دیگر در هر گامى خانواده را از بیخ و بن تخریب مىکنند . برخى گروهها بر اعمال معنوى و روحانى تاکید دارند و برخى دیگر هرگونه نیازى را به چنین اعمالى رد مىکنند . برخى دلمشغول خط مشى اجتماعى هستند، ولى برخى دیگر در قبال کسانى که بیرون از گروه هستند و نیز در قبال ساختارهاى جامعه غیر دینى و عرفى بىتفاوتند . برخى گروهها از طبقه متوسط و در حال حرکتبه سمتبالا هستند، اما برخى دیگر هرگونه منفعت جویى مادى را مردود مىشمارند .
مطالعات ادیان جدید به سمتبررسى ادیان و جنبشهاى دینى «جدیدتر» گرایش دارد; یعنى آن ادیانى که در پایان جنگ جهانى دوم در غرب ظهور یا توجه ما را جلب کردند و یا حتى ادیانى که از دهه 1960 مطرح شدهاند . این جریان از مرشدان دینى هندى تبعیت مىکند که در تلاش بودند تا در میان جامعه انگلو بدون توجه به رشد هندوئیسم قومى، طرفدارانى را پیدا کنند . اینان به سمت مسیحیان راندهشده از سوى مسیحیت رومى، پروتستان و گروههاى انجیلى رفتند; چون داراى تفاوت نظرى و رفتارى بسیار گستردهاى بودند . در عین حال این جریان شامل گروههاى قدیمىترى که هنوز با فرهنگ غالب آشتى نکردهاند (از تئوزوفى گرفته تا مکتب سوئدنبرگ) (71) نیز مىشود .
بر مبناى چنین تعریفى، اکنون در آمریکاى شمالى بین 700 تا 1000 دین جدید وجود دارد . این رقم شامل ادیان متافیزیکى، اشتراکى، عصر جدید، جادویى، عرفانى، هزارهاى و شرقى مىشود . در اروپا نیز همین تعداد ادیان جدید وجود دارد، افزون بر این، پنجاه درصد از ادیان جدیدى که در اروپا فعال هستند، در امریکاى شمالى نیز فعالیت دارند . شمار ادیان جدید در اروپا و امریکاى شمالى در طى پنجاه سال گذشته پیوسته رشد کرده است . شمار ادیان جدید با داخل یا خارج دانستن برخى از گروههاى مسیحى مانند (ادونتیستها، قدیسان ایام خیر (72) ، گروههاى اشتراکى و مستقل انجیلى) تغییر بسیارى خواهد کرد .
اینکه مىگوییم در امریکاى شمالى چیزى حدود هزار دین جدید فعالیت دارند، به این معناست که آمارى که در نوشتههاى عمومى آمده و تعداد آنها را بین سه تا پنج هزار تخمین زدهاند و اغلب با نام «فرقه» از آنها نام بردهاند، کاملا نادرست است . بعد از یک نسل مطالعه در این زمینه، هیچ شاهدى بر این تعداد بهدست نیامده است .
ادیان جدید از بستگان کوچک جمعیت میزبان نیز به حساب مىآیند . در امریکاى شمالى ادیان جدید در ارائه آمار، به جاى سخن گفتن از دهها هزار عضو، از صدها هزار سخن مىگویند . براى آنکه برداشت درستى از شمار اعضا داشته باشیم، باید گروههایى مانند قدیسان امروزى، شهود یهوه و مجموعهاى از گروههاى دینى طبقه اول و دومى را که نهضت عصر جدید (73) تشکیل مىدهند نیز در ادیان جدید داخل بکنیم . «قدیسان امروزى» شمار اعضاى خود را در آمریکا پنج میلیون نفر و شهود یهوه نزدیک به یک میلیون نفر گزارش کردهاند و تحقیقات نشان مىدهد که نهضت عصر جدید یک و دو دهم درصد - بین سه تا پنج میلیون نفر را به خود اختصاص داده است . تحقیقات همچنین نشان مىدهد که بیست درصد از جمعیتبه برخى از اشکال مدیشن عمل مىکنند و به عقایدى همچون تناسخ و طالعبینى معتقدند، اگرچه این ویژگىها هیچ گونه اطلاعات خاصى را درباره وفاداران به گروه به دست نمىدهند . بنابراین، ادعاهایى نظیر اینکه شمار عضویت در ادیان جدید، ده، بیستیا سى میلیون نفر است، حدسیاتى بىپایه و سطحىاند .
در غرب تمام ادیان جدید ادیانى شهرى هستند . ادیان جدید اغلب یک مرکز واحد روستایى را با هدفى خاص (معمولا به عنوان یک مرکز عزلت گزینى و رهبانىگرى) بنا مىنهند، اما تقریبا تمامى مراکز دینى جدید در شهر یا شهرکها یافت مىشوند . ادیان جدید باید تعداد نسبتا اندک اعضاى خود را از میان شهرنشینان جذب کنند . در شهرهاى کوچک یا روستاها به ندرت مىتوان تعداد اندکى را یافت که با آن یک گروه قابل ملاحظه را شکل داد . ادیان جدید با ایجاد مراکزى در یک منطقه شهرى شروع کرده و سپس به دیگر نقاط آن شهر جابجا مىشوند .
جهتگیرى اصلى ادیان جدید در جذب هوادار به سمت جوانان بین 18 تا 25 سال و میانسالان 35 تا 40 سال معطوف است . اکثریت هواداران ادیان جدید کسانى هستند که مرحله گذار را سپرى مىکنند; چه گذار از کودکى به دوره بلوغ یا گذار از چیزى که اغلب به آن بحران زندگى میانسالى مىگویند { . مطالعات ادیان جدید بر گروههاى جوان متمرکز است نه گروههاى میان سال . }
پیشگویى کردن درباره هواداران ادیان جدید مشکل است . با کنار نهادن شمارى از فرضیهها در طى بیستسال گذشته، باز باید از آنچه هنوز نمىدانیم بیشتر از آنچه مىدانیم سخن بگوییم . مردمى که به ادیان جدید ملحق مىشوند به لحاظ علمى از دستههاى مختلف جامعهاند، اگرچه در برخى گروهها این افراد از تحصیلات بهترى برخوردارند . همچنین اینان از میان جوامع مختلف دینى حاکم در جامعه هستند که به نسبتحضورشان در کل جمعیت، در این ادیان عضویت دارند . و باز برخى ادیان جدید اغلب به شکل یک یا چند گروه دینى ظاهر مىشوند . براى نمونه شمار نامتناسبى از هواداران شیطانیسم را کاتولیکهاى پیشین تشکیل مىدهند .
به نظر مىرسد که استثناى بزرگ در این غربال دینى یهودیت است . بسیارى از گروهها درصد بالاترى از یهودیان را در مقایسه با آنچه درباره کل جمعیت گزارش شده است، گزارش مىکنند . ما واژه یهودى را براى دو پدیده متفاوت بهکار مىبریم، لذا این گونه محاسبات تا حدودى فریب دهندهاند . تنها پنجاه درصد از جوامع قومى یهودى به طور رسمى و به نام، در یک کنیسه یعنى به عنوان دین یهودى نامنویسى شدهاند . بنابراین، با آنکه یهودیان تمایل زیادى به بروز و ظهور در قالب ادیان جدید نشان مىدهند، شمار اندکى از آنها از پیشینه دینى خود روى برمىگردانند . شمار بسیار اندکى از آنها خود را در قالب ادیان مسیحى، مانند یهودیت مسیحایى، عرضه مىکنند در عین حال بیست و پنج درصد آنها در قالب ادیان شرق بروز کردهاند . بیشتر این گروهها کوچک هستند و در نتیجه شمار یهودیانى که تحت تاثیر ادیان جدید واقع مىشوند اندک است، اما این نکته قابل توجه است که شمار بسیار زیادى از آنها یهودیان قومى و نژادى هستند که نه تنها پیرو، که پایهگذار جنبشهاى جدید دینى هستند .
تلاشهاى مستمرى انجام مىگیرد تا در فرآیند انتخاب، کسانى که در ادیان جدید مشارکت دارند یا به عضویت آنها درآمدهاند، به نوعى پاتولوژى دستیازند . تا این لحظه هیچ گونه نارسایى روانشناختى یا انحراف قابل توجه از الگوهاى فرهنگى در ادیان جدید مشاهده نشده است . باید متذکر شد که تمامى ادعاهاى اولیه مبنى بر وجود آسیب و بیمارى در میان ادیان جدید برپایه مشاهده نمونههاى بسیار کوچکى از اعضاى پیشین این گروهها که به دقت انتخاب شدهاند، استوار است . با این همه، اکنون بعد از یک نسل تکثیر ادیان جدید ما متوجه این نکته شدهایم که هیچ حوزه گستردهاى براى استعانت از روانشناختى یا تشخیص تاثیرات روانشناختى نه در اعضا و نه در افراد خارج از این گروهها، وجود ندارد . تنها یک استثنا وجود دارد که استرس مزمن باقىمانده در میان اعضایى است که با بازپرورى (74) از فرقه جدا گشتهاند، اما با افول جداکردن افراد از فرقه، این موارد نیز از بین مىروند .{8}
آزمایش بدیهیات
اگر به دهه 1950 برگردیم خواهیم دید که جامعه شناسان بر این عقیده بودند که فرقهها گروههایى زوالپذیر هستند که تنها یک نسل دوام مىآورند . امروزه این عقیده را همه ما به کنار نهادهایم، چون با شمارى از ادیان جدید مواجه هستیم که موجودیت آنها به نسل سوم و حتى بیشتر رسیده است . از میان شمار زیاد ادیان جدید برخى مىآیند و مىروند، اما آنهایى که مىمیرند، مرگشان هیچ ارتباطى با سپرى شدن یک نسل از موجودیت آنها ندارد . اکثر نهضتهاى نوین دینى که نوعى موفقیت را در تجربه خویش دارند، به خاطر آینده قابل رؤیتى که دارند، از چنین وضعیتى برخوردار هستند .
این عقیده که ادیان جدید میرا و زوالپذیر هستند، به طور کلى بر این باور استوار است که این ادیان در پیرامون یک رهبر فرهمند بنیان شدهاند و با مردن این رهبر قلب تپنده گروه از آن گرفته مىشود . مرگ رهبر به مثابه یک حادثه تلخ و ویرانگر به تصویر کشیده مىشود . ما اینک مىدانیم که قضیه اینگونه نیست . بنیانگذاران ادیان جدید به ویژه در نسل جدید، مهم هستند، اما بسیارى از آنان به سرعتبه مساله تاسیس سازمانى که بتواند گروه را به آینده دراز بعد از مرگ رهبرى کنند، توجه نشان مىدهند . هر دینى که بتواند در زمان حیات رهبر تداوم یابد، فراتر از میزان حیات بنیانگذار دوام خواهد یافت . اگرچه مرگ رهبر حادثهاى ناگوار است، اما ویرانگر نیست . در طى دهه گذشته ما شاهد گروههایى بودیم که حادثه مرگ رهبر را پشتسر گذاشتند، بدون اینکه وقفهاى در تپش قلب حیات آنها رخ داده باشد.{9}
ادیان جدید توسط یک نفر (و گاهى توسط جمعى کوچک) ایجاد مىشوند . با رشد و نمو این ادیان نسل اولیه به سرعت متحول مىشود; یک ایدئولوژى منسجم شکل مىگیرد و دسترسى بلاواسطه به بنیانگذار دیگر امکانپذیر نخواهد بود . این دوران تحول سریع تا حدودى دوره آزمایش است که طى آن، بنیانگذار به بررسى و آزمایش عقاید جدید مىپردازد و باقیمانده این دوره صرف آموزش آهسته تعالیم کاملا جدید دینى به کسانى مىشود که در دینى دیگر یا بدون اعتقاد به هیچ دینى پرورش یافتهاند . در نسل دوم روند این تحول به طور قابل توجهى کند مىشود، اما هیچگاه متوقف نمىشود .(البته مؤلفه تحول مطالعات موردى ما را به سرعت قدیمى و کهنه و در قبال حیات گروه، نارسا خواهد ساخت) .
ادیان جدید با تنوع زیادى رواج مىیابند . آنها نگاه اصلى خود را از یکى از ادیان متنوع موجود گزینش مىکنند; تلفیقى آگاهانه از دو یا چند سنتیا خیلى به ندرت، اسطوره دینى بدیعى را پیشنهاد مىنمایند . ادیان جدید، تلفیقى از الگوهاى سازمانى گوناگون، از دیکتاتورى تا دمکراسى بىچفت و بند را مىپذیرند و همگى در میانه این دو سایه گزیدهاند . آنها اغلب در طى نسل اول متحول مىشوند و چون گروه رشد کند و الهیات آنها کامل شود، دوران گذار از نسل اول به نسل دوم آغاز مىگردد .
ادیان جدید به لحاظ رویکردى که نسبتبه جذب هوادار دارند، گوناگونند . برخى از آنها تبشیرى هستند و براى جلب هوادار از فنون تبلیغى پرفشارى استفاده مىکنند . برخى دیگر رویکردى بسیار پایین را در جذب هوادار اتخاذ مىکنند و از هوادار بالقوه مىخواهند که برخى نوشتههاى گروه را به دست آورده و بخواند و از این طریق، گام نخست را در برقرارى ارتباط با گروه بردارد .
درباره مطالعات ادیان جدید
ما به عنوان کسانى که در حوزه ادیان جدید مطالعه مىکنیم، عموما در پى نوعى نگرش «عینى» نسبتبه چیزى هستیم که روى آن کار مىکنیم . ما همچنین مىدانیم که عینیت محض اسطوره گذشته «پوزیتیویستى» ماست . اکنون کاملا واقف شدهایم که در تنگ ماهى فعالیت مىکنیم و هر کلمهاى که مىنویسیم و هر سخنى که مىگوییم چه بسا در مباحث عمومى روبهرشد درباره جنبشهاى نوین دینى بر ضد ما استفاده شود . اما باید از موضوعى که درباره آن پژوهش مىکنیم فاصله بگیریم . این فاصله ما را وامىدارد تا احساساتمان را نسبتبه گروهها کنار نهیم . احساسات منفى در قبال گروهها ممکن است از اعتقادات مذهبى یا جوامع دینى و یا نگاه ما به اقلیتهاى دینى به عنوان برهم زنندگان نظم فرهنگى و یا آثار نامطلوب مواجه شدن با برخى از اعضاى این گروهها، ناشى شده باشد . احساسات مثبت ما از تعهدات ما نسبتبه آزادى دینهاى اقلیت، آثار مطلوب پیشینى که از اعضاى این ادیان داریم، یا از دیدگاه مطلوبىکه نسبتبه همه ادیان به طور کلى داریم، ناشى مىشود . هیچ کدام از این احساسات نباید موانعى بر سر راه پژوهشهاى ما ایجاد کند، در عین حال که باید نسبتبه احساسات فردى خودمان آگاه بوده و در تحقیقاتمان براى آنها حسابى را باز کنیم .
این احساس رضایتى که نسبتبه خودمان در این پژوهشها احساس مىکنیم، در دهه 1980 با مطرح شدن مساله شستوشوى مغزى به چالش کشیده شد . طى دهه 1960 مطالعه و تحقیق در ادیان جدید را به عنوان یک مطالعه جالب و جذاب و داراى دستاوردهاى فرهنگى کاملا بىخطر تعقیب مىکردیم، اما در دهه 1970 این دیدگاه به چالش کشیده شد و صداهایى بلند شد که ادعا مىکردند، ادیان جدید فقط متفاوت نیستند، بلکه مخرب نیز هستند و نیز مطالعه در باره رهبران فرهمند مذهبى دیگر خریدارى ندارد . این بنیانگذاران فقط نوآوران دینى نبودند; اینان افرادى شیطانى تشنه قدرت نیز بودند . و آخر اینکه اینان موجب شدهاند، تا واژه «فرقه» که به خاطر بار منفىاش کنار نهاده شده است، به عنوان مناسبترین نام، براى این گروهها برگزیده شود .
در پایان دهه 1970 مخالفتها ادیان جدید با نظریه شستوشوى مغزى همگام شدند;{10} فرضیهاى که اعلام مىداشت که ادیان جدید اصولا براى جذب هوادار، مردم را اغوا مىکنند و آنها را به طورى درگیر فرایند کنترل ذهن مىنمایند که اختیار ملحق شدن، مشارکتبا ترک گروه را از آنها سلب مىنمایند . طى اوایل و میانه دهه 1980 نظریه شستوشوى مغزى از همه طرف; از فلسفه حقوق گرفته تا مطالعات دین پژوهى، از روانشناسى تا مطالعات جامعه شناختى مورد توجه قرار گرفت .{11} در ابتدا این نظریه به خاطر اینکه در ظاهر توضیحى قابل قبول در توجیه شور و هیجان و دلدادگى که ما در برخى ادیان جدید با آنها مواجه هستیم! ارائه مىکرد; جذاب بود . اما براى هر پدیدهاى که این نظریه ظاهرا توضیحى ارائه مىکرد دلیل قانع کنندهاى نداشت .
براى نمونه، الگوى شستوشوى مغزى تصویرى که از ادیان جدید ارائه مىکند اغلب به شکل محیط زندان است که افراد را در چنگ خود اسیر ساخته و اجازه رهایى و فرار به آنها نمىدهد . اما وقتى این گروهها حتى آنهایى که بحثانگیز بودهاند را به طور وسیع در نظر مىگیریم درمىیابیم که حد و مرزهایى که ترسیم کردهاند کاملا نفوذپذیرند . تنها تعداد اندکى از تمامى کسانى که با گروه در تماسند در مراسم گروه حاضر مىشوند و تعداد ملحق شوندگان حتى از این تعداد نیز کمتر است . نیمى از کسانى به این گروهها مىپیوندند بدون هر گونه مداخله بیرونى آنها را ترک مىکنند . بر فرض اینکه فعالیت گروه توسط یک نهاد هدایتشود باز به تصور من با وضعیتى مواجه خواهیم بود که بیست و پنج درصد در طول سال از عضویت گروه خارج مىشوند .
پیش فرضهاى نظریه شستوشوى مغزى بیش از انکار ناجورى که نسبتبه تحقیق در زمینه ادیان جدید روا داشتهاند پایان مرگبارى را براى آن رقم زدند . این پیش فرض درکى تام از ادیان جدید ارائه مىدهد که نه بر تحقیقات تجربى بنا شده است و نه نسبتبه تحقیقات بیشتر جهتدهى مىکند . یعنى در ظاهر به یک پیش فرض «علمى» شبیه است اما در عمل فاقد کارایى یک نظریه علمى است . همانگونه که بیستسال قبل زمانى که نظریه شستوشوى مغزى رد شد، کار درستى بود اینک نیز بخشهاى باقیمانده این نظریه از ارائه هر گونه اطلاعات تجربى و آزمایشپذیر براى وقوع شستوشوى مغزى ناتوان است، اگر چه اینجا جاى طرح مجدد نزاع{12} شستوشوى مغزى نیست اما باید متذکر شویم که اواسط دهه 1980 ما نظریه شستوشوى مغزى را رد کردیم; مستندات این واقعیت در بسیارى از اسنادى که از سوى مجامع آکادمیک که بیشتر دلمشغول این بحثبودهاند، وجود دارد{13} متعاقب آن دادگاهها نیز این نظریه را رد کردند .{14} رهآورد آن انکار اولیه آن بود که در طى 15 سال گذشته مطالعات ادیان جدید از آن بحث گذشت و بدون اینکه اشارهاى به نظریههاى شستوشوى مغزى داشته باشد، کارش را تعقیب کرد . دوم اینکه از نظر قانونى نیز دادگاه بر ضد اعمال فن بازپرورى حکم صادر کردهاند و برخى سازمانهاى بزرگ نظیر شبکه مراقبت از فرقه (75) نیز از آن حمایت نموده است .
با ازدیاد شمار بسیار زیاد ادیان جدید نهادهایى مانند شبکه مراقبت از فرقه مىتوانند خدمات درخور توجهى ارائه نمایند و ساختارى که به مثابه سگ نگهبان در میان تندروىهاى سازمانهاى دینى گوناگون انجام وظیفه مىکند براى همه ما مفید خواهد بود . از میان ما از جمله خودم که با شبکه مراقبت از فرقه مخالفت کردیم دو دلیل داشتیم: اولا ما با فرضیه شستوشوى مغزى انگونه که مارگرت سینگر (76) به روشنى بیان کردند; و استفاده از آن در دادگاه براى به چنگ آوردن چندین میلیون دولار از ادیان اقلیت، مخالفت کردیم . ما با دیگر اشکال تئورىهاى اجتماعى مؤثر که بر فشار زیادى که برخى از ادیان جدید بر اعضاى خود به عنوان بخشى از برنامه مقدماتى وارد مىسازند و یا زندگى پر دامنهاى که ویژگى برخى از ادیان جدید است، عکسالعمل نشان مىدهند، هیچگونه نزاعى نداریم . ثانیا: ما مخالف بازپرورى غیر داوطلبانه هستیم; مراقبتى که از خود مریضى بدتر است در حالى که هدف این مراقبت کاهش درد است . ما با آنچه عموما «مشاوره خروج» نامیده مىشود یا با دیگر اشکال مداخله غیراجبارى توسط افرادى که با عضویت فرد در دین جدید به مبارزه برمىخیزند، مخالفتى نداریم . امید که در آینده فرصتى به دست آید تا درباره شستوشوى مغزى که عموما چیزى مربوط به گذشته است و فرضیه سینگر که کنار نهاده شد، شاید و نیز درباره موضوعات بزرگترى مانند سوء استفادههایى که در گروههاى دینى پرنفوذ، چه جدید و چه قدیمى اتفاق مىافتد و چگونگى بحث از موضوعاتى که این مسایل پدید مىآورند، باب گفتوگویى بگشائیم .
آینده تحقیق در زمینه ادیان جدید:
اما اگر مباحث مربوط به «فرقه» را به کنار نهیم این دوره نمادین که در حال وارد شدن به آن هستیم ترغیبمان مىکند که به جهتگیرىهاى آینده مطالعات ادیان جدید نیز نظر افکنیم . با این تحقیقات به کجا مىرویم؟ اجازه دهید به طرح چند پیشنهاد مبادرت کنم . مهمتر از همه ما باید به یک نگاه رادیکالتر در زمینه بینالمللى کردن تن دهیم .
اول: ویژگى این دهه گفتگو میان دانشمندان اروپا و آمریکاى شمالى و درک اوضاع یگانهاى است که زیرساختهاى رشد ادیان جدید در اروپا، مىباشد . ویژگى دهه بعد را باید جمع شدن اطلاعات درباره جنبشهاى نوپدید دینى دانست . که در حال گسترش در تمامى نقاط به ویژه افریقا و امریکاى جنوبى هستند . نوشتههاى بسیارى تحت اشراف «کلیساى مستقل افریقایى» درباره ادیان جدید در افریقا منتشر شده است . اضافه بر این افریقا اکنون منزل تمامى ادیان جدیدى است که ما در اروپا و امریکاى شمالى از یوگاى ساهایا (77) تا علمشناسى شناختیم . به همین اندازه جنبشهاى نوپدید دینى بومى در امریکاى جنوبى ظهور کردهاند; جنبشهایى همسان که در فضاى میان آیین کاتولیک رومى و گروههاى تبشیرى امریکاى شمالى سر برآوردهاند . برزیل با تاریخى از ادیان بومى افریقایى و روحگرایى اروپایى (78) محیطى مساعد را براى رشد و شکوفایى ادیان جدید فراهم آورده است . طى دو سال آینده مجموعهاى از کتابها در دسترس ما خواهد بود که حاوى اطلاعات بنیادین درباره ظهور و بروز جنبشهاى نوین دینى بر مبناى کشورها هستند .{15}
دوم: ما باید توجه نوینى را به نهضتهاى مسیحى جدید مبذول داریم . گسترش سریع نهضت کاریزمایى موجب بروز پدیدهاى شده است که هنوز بررسى نشده است . این پدیده در یک طرف از تنوع الهیاتى جالب توجه و در سوى دیگر از ظهور نبى - رسولان آخر الزمانى که پنجاههگرایى را در میان اعمال مذهبى تعقیب مىکنند، تشکیل شده است . باید به خاطر داشت که این پدیده ناشى از همان تلاشى است که در زمینه بازپرورى فرد معتقد به پنجاهه یعنى عضو کلیساى متحد پنجاههگرا که به افول شبکه مراقبت از فرقه انجامید، صورت گرفت .
سوم: ما نسبتبه ادیان جدید در میان جامعه سیاه پوستان غفلت کردهایم . به استثناء امت اسلام (79) ما تقریبا از ارائه توضیح درباره مشارکت افریقایى - امریکایى در ادیان قدیمى جدید غفلت کردیم; از رشد دینهاى افرو - کوبایى در اروپا و امریکاى شمالى غافل شدیم و نسبتبه شناخت ورود کلیساهاى مستقل افریقایى به انگلستان قصور کردیم . نوشتههاى ما در امریکا به مطالعات پوچ درباره ادیان جدید غیرسنتى که در میان جوامع سیاهپوست فعالند، پرداختند .
و آخر اینکه طى سى سال آینده آنچه که ما «ادیان جدید» مىنامیم عادى خواهد شد . آنها دیگر در سرزمین ادیان خانه دائمى ساختهاند و دیگر براى رسانههاى خبرى فاقد جذابیتخواهند بود . آنها دیگر از میان تعمید آتش گذشتند و به عنوان یک اقلیت اما شناخته شده در میان اعضاى جوامع بزرگ دینى نگریسته مىشوند . این واقعیتباید ما را نسبتبه دو پدیده آگاه سازد . ما باید شاهد ادیان جدید بیشترى باشیم که همچنان ظهور مىکنند (روندى که نشانهاى از کندى در آن دیده نمىشود .) و دیگر اینکه ادیان جدید قدیمى که نسل دوم و سوم خود را پشتسر مىگذارند زمینه بسیار متفاوتى براى ما فراهم مىسازند تا به درک واقعیتهاى ظهور ساختارهاى جدید دینى در آینده نایل آییم .
برخى از همکاران من در مطالعات دینى از احساس خستگى و ملالتشکایت داشتند . آنان به من گفتهاند که چیز جدیدى در حوزه مطالعات خاص آنها در سالهاى اخیر یا دهههاى اخیر گفته نشده است . اما ما در مطالعات ادیان جدید با چنین مشکلى مواجه نیستیم . ما سرزمینى غولپیکر با مرتعى نچرانیده و زمینى جدید که پیش روى ما در حال ظاهر شدن است، مواجه هستیم که آماده کشت و بارور شدن است . ما باید به این نکته واقف باشیم که براى تمام مدت زندگىمان چیزى براى تحقیق و مطالعه خواهیم داشت .
یادداشتها:
1. نوشتهها درباره ادیان جدید بسیار زیاد است، اما گزیدهاى از آنها که داراى رویکردى علمى در بررسى موضوع هستند عبارتاند از:
1. Eileen Barker, New Religious Movements: A practical Introduction (London: Her Majesty|s Stationary of fice, 1989).
2. John A . Saliba, Understanding New Religious Movements (Grand Rapids, Mi: William B. Eerdmens, 1995).
3. Timothy Miller, ed., America|s Alternative Religions (Albany, NY: State University of New York Press, 1995).
4. James R . lewis, Cults in America: A Reference Handbook (Santa Barbara, CA: ABC-Clio, 1998).
5. Lorne L. Dawson, Comprehending Cults: The Sociology of New Religious Movements (Toronto: Oxford University Press, 1998).
6. Massimo Introvigne, Le nuove Religioni (Milano: Sugarco, 1989).
برخى از عناوین دیگرى را که بعضى از آنها در ادامه نام برده مىشود مىتوان به این لیست اضافه یا جایگزین کرد .
2. دو جلد کتاب که اساسا به پلورالیزم جدید و ظهور بسیارى از ادیان غیرمسیحى در امریکا پرداختهاند، عبارتاند از:
1. J. Gordon Melton, Enyclopedia of American Religions (Detroit, MI: Gale Research, 6th edition, 1998).
2. James R. lewis, The Encyclopedia of Cults, Sects and New Religions (Amherst, NY: Prometheus Press, 1998).
آمارى که در متن ذکر شده است از کتاب اولى نقل شده است .
3. مهمترین متن ضد فرقهاى که بارها تجدید چاپ شد، کتابى است تحت عنوان:
1. Jank . Van Baalen, The Chaos of Cults (Grand Rapids, MI: William B.Eerdmans, 1938, 27thPrinting, 1975.
4 J. Milton Yinger, Religion, Society and the Individual (New York: Macmillan Coompany, 1975): 154-55.
5. در زمینه تعریف آنچه که به صورت متنوع تحت عنوان سنت رمزگشایى غربى یا خانواده مذهبى حکمتباستانى از آن نام برده مىشود، این کتابها مفیدند:
1. Antoine Favre, Access to Western Esotericism (Albany, NY, State University of New York Press, 1994).
2. Antoine Faivre and Jacob Needleman, eds, Modern Esoteric Spirituality (New York: Crossroad, 1992).
3. Wouter J. Hanegraaff, New Age Religion and western Culture: Esotericism in the Mirror of Secular thought, (Ieiden: Brill, 1996).
4. J. Gordon Melton, James Lewis & Aidan Kelley, New Age Encyclopedia (Detroit: Gale Rescarch, 1990).
6. جامعه رازورى جدید بسیار متفاوت است از آنچه در تبلیغات بازرگانى رسانهها درباره کتابها و علایق نسبتبه قدرت شفابخشى یا دیگر چیزها صورت مىگیرد; البته اگر آن را از نگاه نویسندگانى چون:
Rene Guenon, Rudolf Steiner andFritj of John Reuchlin, Paracelsus, Jacob Boehme و یا حتى نویسندگان معاصر نظیر: Priestess Starhawk David Spangler, Willis Harman and Wiccan ببینیم .
7. در میان گروههایى که در فهرست فرقه قرار گرفتهاند، چندین گروه جدید مسیحى مانند کلیساى محلى، (Iocal Church) که در خارج از مرزها شکل گرفته است و توسط مهاجران به امریکا آورده شد و همچنان به کارهاى تبشیرىاش ادامه داد . در حال حاضر شمارى از کلیساهاى مستقل و جدید افریقایى در حال نهادینه کردن خودشان در میان جامعه افریقایى امریکایى هستند .
8 . بحث مهم درباره آسیبشناسى (پاتولوژى) در ادیان جدید در این کتاب به اختصار آمده است:
1. James R.lewis and David G. Bromley, The Cult Withdrawal Syndrome: A Case of Misattribution of cause, Journal for Scientific study of Religion, 26,4 (1987): 508-22.
9. نگاه کنید به:
Timothy Miller,ed, When Prophets Die: the Post charismatic Fate of New Religious Move ments (Albany, NY: State University of New York Press, 1991).
ما موارد بسیار اندکى را سراغ داریم که مرگ رهبر تاثیر مخرب و منفى بر حیات گروه داشته باشد .
10. مدافعان اولیه نظریه شستشوى مغزى عبارتند از:
1. Paul A. Verdier, Brain washing and the cults (No. Hollywood, CA: Wilshire Bookcompany, 1977).
2. Margaret thaler Singer, Comingout of the Cults", Psychology Today (2January, 1979), 80
11. در باره موضوعات قانونى نگاه کنید:
1. James T. Richardson, "legal Status of Minority Religionsin the United States" Social Compass, 42,2 (1995), 249-64.
نگاهى روانشناختى و مفید نیز در کتاب زیر ارائه شده است:
2. Marc Galanter, Cults faith, Healing and coercion (New York offord University Press, 1989).
بیانات جامعهشناختى اولیه را مىتوان در این کتاب، که برنده جایزه برترین کتاب هم شده است، یافت:
1. Eileen Baraer, the Making of amoonie: choice or Brain Washing (Oxford: Blackwell ( 1989).
و نیز در:
2. James T. Richardson. "A social Psychological Critique of Brainw ashing Claimesabout Recruitment to New Religions.
3. David G. Bromley and Jeffrey K. Hadden, eds, Religion and the social Order: the Handbook on Cults and Sects in America (Greenwich, ct: JaI Press, 1993).
12 . براى کسانى که علاقمندند درباره این نزاع بدانند، کتاب زیر نقطه شروع خوبى است:
1. Bavid G.Bromley and James T.Richardson,eds, The Brainwashing/ Deprogramming Controversy (New York Edwin Mellen Press, 1983).
13. از جمله مفیدترین نوشتههاى مختصرى که درباره شستشوى مغزى انتشار یافتهاند، نوشتههاى زیر است:
1. Dick Anthony "Religions Movements and Brainwashing" Litigation: Evaluating Key testimony".
2. Thomas Robbins and Dick Anthony, eds, In God Wetrust: New Patterns of Religious Pluralism in America (New Brunswick NJ: Trasaction Press, 1989).
14 . در پرونده ایالات متحده علیه فیشمان، (Fishman) به مدافعان اولیه نظریه شستوشوى مغزى مارگارت سینگر و ریچارد افشه اجازه داده نشد که درباره این موضوع صحبت کنند و دادگاه علیه مدافعان و توجیه کنندگان علمى این نظریه راى داد . در نتیجه به هنگام نزاع و چالش دادگاهها به طور قانونى این گونه شهادات را رد خواهند کرد .
15. International Diretory of theworld Religions. Vols 1- (Atlanta, GA: Scholars Press, Forth Coming 1999).
پىنوشتها:
1. casestudy.
2) خانم پروفسور الین بارکر، Eileen Barker) ، استاد جامعهشناسى با گرایش ویژه به مطالعه ادیان در مدرسه علم اقتصاد لندن، Londonschoolof Economics) اشتغال داشته، بنیانگذار و رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان جدید در انگلستان مىباشد . برخى از دلمشغولىهاى پژوهشى او عبارتند از ادیان جدید، تحولات در ادیان، در دوره بعد از کمونیسم و پلورالیسم در اروپا است . بیش از 160 اثر از او به چاپ رسیده است که از جمله آنها کتابى است تحت عنوان The Making of a Moonie که برنده جایزه کتاب برتر انگلستان شد و نیز کتابى با عنوان Movements New Religious که به زبانهاى مختلف در سراسر دنیا برگردانده شده است .
3. New Religious Movements (NRMs)
4. Alternative Religion.
5. Sects
6. Cults.
7. Human Potential Movement.
8. Unification Church.
9. Moonies.
10. International Society for Krishna Consciousness.
11. Hare Krishna.
12. Scientology.
13. Rajneesh movement.
14. Family.
15. Children of God.
16. Greata wakings.
17. Christian Science.
18. Yehovah|s Witnesses.
19. Mormons.
20. Neo Paganism.
21. Satanism.
22. Guru.
23. NRMs.
24) براى کسب اطلاع بیشتر درباره تنوع و برخى دیگر از ویژگىهاى مشترک جنبشهاى نوپدید دینى به منابع زیر مراجعه کنید:
1. Barker, Eileen, New Religious Movements: A Practical Introduction, London: HMSo ( and edition 1999).
2. Dawson, Lornel. (ed) Cults in Context: Readings in the Study of New Religious Movements, Toronto: Canadian Scholars| Press. (1996).
3. Melton J. Gordon, Encyclopedic Handbook of Cults in America (Revised and Up dated Edition) New York & London: GarlandPrass (1992).
4. Miller Timothy (ed) America|s Alternative Religions, Albany NY: University of New York Press. (1995).
25. Brainwashihg.
26. Barker, Eileen, (1989) The Making of a Moonie: Brain washing or choice? Oxford: Basil Blackwell; veprinted by Gregg Revivals, Aldershot, 1993.
27. True Selves
28. Ant. Cult Movement (ACM)
29. Bromley, David G. and Jeffrey K.Hadden (eds) The Handbook on cults and Sects in America, Cparts A&B) Greenwich CT & London: JAI Press (1993).
30. Jonestown.
31. Solar Temple.
32. Aumshinrikyo.
33. Heaven|s Gate.
34) براى کسب اطلاعات بیشتر و پرسشهایى که ممکن است مطرح باشد به منبع ذیل مراجعه نمایید:
Eileen Barker, New Religious Movements: A practical Introduction
35) اطلاعات بیشتر در این زمینه را مىتوانید از مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان جدید، (INFORM) که یک مرکز خیریه وابسته به مدرسه علوم اقتصادى لندن است، بیابید . این مرکز با حمایت وزارت کشور و کلیساهاى اصیل در سال 1988 تاسیس شد و اطلاعات جامع و روزآمدى درباره ادیان جدید ارائه مىکند .
36) پروفسور گاردون ملتون، (Gordon Melton) از محققان و استادان این حوزه است که کتابها و مقالات متعددى تاکنون از او به چاپ رسیده است . این مقاله توسط نویسنده در سال 1999 در کنفرانسى در مرکز مطالعات ادیان جدید در ایتالیا ارائه شده است .
37. Nondenominational.
38. Voudou.
39. Santeria.
40. Christian Scientists.
41. Spiritualists.
42. Mormons.
43. Thesophists.
44. Father Divine|s Peace.
45. Yehovah|s Witnesses.
46. Milton Yinger.
47. Roligion Science The individal.
48. Sect.
49. Billy Graham Evanelistic.
50. Shambhala Press.
51. Mooky Bible Institute.
52. World Councilof Churches.
53. World Buddhist Federatiou.
54. Punjabi Sant Mat.
55. Mahikari.
56. Mazdaznan.
57. Rosicrucianism
58. Specutative Freemasonry.
59. Newage.
60. Scientology
61. Eckankar.
62. Covenant of the goddess.
63. The Family.
64. Iskcon.
65. Siddha Yoga Meditation.
66. Hinu Temple of New Jersey.
67. Sri Venkateswara.
68. Reiki healing group.
69. Culture - affirming.
70. Culture - denying.
71. Swedenborginnism.
72. Latter - day Saints.
73. New Age Movement.
74. deprogramming.
75. Cult Awarness Network.
76. Margret Singer.
77. Saha Yoga.
78. European Spiritism.
79. Nation of Islam.
منبع: / فصلنامه / هفت آسمان / شماره 15 ۱۳۸۶/۰۴/۲۸
نویسنده : باقر طالبی دارابی
نظر شما