موضوع : پژوهش | مقاله

روش شناسى تاریخ نگارى مشروطه درباره عالمان دینى (1)

کشور ایران، از اندک کشورهاى مسلمانى است که در قرون موسوم به قرون استعمارى(قرون17ـ20میلادى) هیچ گاه مستعمره هیچ کشور استعمارى نشد. به خلاف این، از زمان جنگهاى ایران و روس، تا پیروزى انقلاب اسلامى(قریب به دو قرن) ایران در شرایط نیمه مستعمره بوده است و همواره در زیر باج خواهى هاى روس و انگلیس ـ و تا حدودى فرانسه ـ دست و پا مى زده است. زمینه ها و ویژگی‌هاى ژئوپلیتیکى ایران نیز، که از سویى آن را بهترین ر اه براى وصل شوروى به آبهاى آزاد و از سویى آن را بهترین حایل و سد براى حیات خلوت انگلیس(در هندوستان) قرار داده بود، تا حدودى کمک مى کرده تا خود کشورهاى استعمارى هم به حالت نیمه استعمارى آن، بیش از حالت استعمارى آن راضى باشند.
کسروى در این خصوص مى نویسد: (آنها مى خواستند نام ایران بازماند و یک دولت ناتوان و درمانده اى پایدار باشد و این از بهر چند نتیجه بود: یکى آن که دولتهاى اروپا نخروشند و زبان به گله باز نکنند، دیگرى آن که در درون ایران جنبشهایى پدید نیاید و هرگاه کسانى پس پرده را دریافته، جوشیدند، با دست همان دولت ناتوان بر سر ایشان کوبند.)1
فریدون آدمیت نیز درباره استراتژى استعمار روس و انگلیس در ایران مى نویسد: (وجهه نظر کلى سیاست روس و انگلیس نسبت به ایران، حفظ حالت موجود سیاسى و اقتصادى آن بود که عایق تصادم دو قدرت استعمارى گردد. البته هردو دولت علاقه به بسط نفوذ خود داشتند و هر کدام دستش مى رسید، حریف را عقب مى زد و دامنه استیلاى خود را مى گسترد. اما در چشم انداز وسیع سیاست بین المللى، هر کدام مصلحت خود را در شناختن حریم سیاسى دیگرى تمیز داده بود. همین وجه اخیر بود که زمینه یک نوع همکارى احتیاط آمیز را میان دو دولت نیرومند نسبت به مسائل ایران آماده مى گردانید.)2
یکى از شایع ترین و در عین حال، مهم ترین روشهاى استعمار در کشورهاى مستعمره، تغییر و تصرف در تاریخ حقیقى کشور مستعمره از راه ایجاد و تثبیت نوع تاریخ نگارى تحریفى است؛ به گونه اى که در آن، جاى بسیارى از خادم‌ها و خائن‌ها مناسب با اهداف کشور استعمارگر عوض مى شود. ایران شناسى3 استعمارى نیز از این قاعده استثناء نبوده و باعث شده طى آن بسیارى از اهم و مهم هاى تاریخ ایران زیر و رو شود. با تأمل در روش شناسى تحقیق ایران شناسان4به روشنى درمى یابیم که مطالعات موردى و جزیى شرق شناسان به صورتى غیر منطقى و قبل از این که استقراى تام شود، به تمام ادوار و بلکه به روحیه قومى عنصر ایرانى تعمیم داده شده است؛ به گونه اى که بنا به نو شته یکى از محققین تاریخ و اندیشه سیاسى معاصر، تحقیقات آنان، این گونه قابل تلخیص است:
(ایرانیان از اندیشه و اندیشیدن محروم اند. ایرانیان خاموش اند و مطیع حاکمان،. ایرانیان، چاکرمنش و متملق اند. ایرانیان از نقد، اجتهاد و انتخاب محروم اند، ایرانیان، ملتى مرده اند.)5
متأسفانه در تاریخ نگارى روشنفکرى نیز، ـ که تا حد زیادى متأثر از تاریخ نگارى شرق شناسى6 است ـ ملاک‌ها و معیارهاى غیرواقعى به کار گرفته شده و در نتیجه، تاریخ ایران از زاویه اى مورد تأمل و قرائت قرار گرفته که به عنوان مثال؛ جریان دیانت و روحانیت که محور تحولات آن بوده، یا به فراموشى سپرده شده و یا نوعاً از سر عمد، به شکلى تحریفى و غیرواقعى بیان شده است.
هم جریان شرق شناسى و هم جریان روشنفکرى، به اقتضاى نیازمندیهاى غرب، بسط و قبض یافته و از ابتدا نیز در راستاى اهداف آن شکل گرفته اند. این جریانات، بیش از همه، جریان دین و روحانیت شیعه را سد اجراى برنامه ها و اهداف خود دیده اند، از همین روى، مغرضانه ترین روشها را در مورد آنها به کار گرفته اند.
یکى از نویسندگان تاریخ معاصر در آسیب شناسى تاریخ نگارى مشروطه با تأکید بر نقش عا لمان دینى در آن، مى نویسد:
(باور عمومى آگاهان به تاریخ، بدرستى آن است که مهم ترین نیروى پشتیبان انقلاب مشر وطه، همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأیید نمى کردند، مسلماً در نطفه خفه مى شد. با این که نقش مؤثر علما کاملاً آشکار است و جاى بحثى در مورد نفوذ نوشته ها و سخنرانیهاى آنان وجود ندارد، چنین به نظر مى رسد که یک بررسى نقادانه، نه از فعالیتها و نه از اندیشه هاى مشروطه خواهانه علما، هنوز به عمل نیامده است. انقلاب مشروطه ایران، تا اندازه اى مورد بررسى و پژوهش قرار گرفته است، ولى تا سالهاى اخیر، توجهى بسنده به بنیان فکرى انقلاب نشده بود. نویسندگانى چند این نقصان را در تاریخ انقلاب دریافته اند، ولى اندیشه هاى با نفوذترین نیروى انقلاب مشروطیت، یعنى رهبران مذهبى، هنوز بدون توجه مانده است.
برخى از پژ وهشگران[خارجى] مانند آن لمبتون،7نیکى کدى،8 حامد آلگار9 و با گلى10 تا اندازه اى نقش رهبران مذهبى را در انقلاب مشروطیت مورد بررسى قرار داده اند، ولى این نویسندگان به اندیشه هاى مشروطه خواهى علما، توجه ویژه اى نکرده، بلکه قلم را به جنبه هاى کلى نقش علما محدود ساخته اند.)11
این تحقیق، درصدد است تا به(روش شناسى تاریخ نگارى مشروطیت درباره روحانیت شیعه) با تکیه بر منابع روشنفکرى بپردازد.

1. سید شفتى و نخستین(دولت در دولت) در عهد قاجار
سید محمد باقر شفتى معروف به حجّة الاسلام، از جمله مراجع محلى12 عصر قاجار و به تعبیر ناسخ التواریخ،(قدوه مجتهدین و افضل فضلاى ایران زمین) و(فحل علماى ایران)13 بود که با حکومتهاى استبدادى محلى و به طور کلى با حکومتهاى استبدادى قاجارى، سر ناسازگارى داشته14 و در بسیارى موردها میان او و پادشاهان زمانش، ـ بویژه والیان اصفهان ـ برخوردهاى شدیدى روى مى دهد. شدت درگیرى سید شفتى با شاهان قاجارى به قدرى است که حتى یک بار محمد شاه قاجار، ناگزیر مى شود با لشکر کشى به اصفهان، نزد سید شفتى قدرت نمایى کند. شرح این لشکر کشى را اوژن فلاندن این گونه توصیف مى کند: (کار شورش و نافرمانى تا بدان جا کشید که اساس سلطنت را نیز متزلزل گردانیده بود. پس شاه و میرزا آقاسى به فکر چاره افتادند. شکایات مردم هم بالا گرفته بود. چاره کار در این دیده شد که شاه به اصفهان لشکرکشى کند. به قول فلاندن، شاه و آقاسى با شش هزار مردم و با توپ خانه مجهز به اصفهان لشکر کشیدند. شورشیان دروازه هاى شهر را به روى شاه بستند، اما موفق نشدند. دروازه ها به توپ بسته شد و مجتهد از عاقبت کار خود ترسید، دستور داد دروازه هاى شمالى شهر را باز کنند؛ شهر فتح شد؛ شاه دیوان خانه اى تشکیل داد؛ عده اى از روحانیون زندانى و تبعید شدند؛ پسر مجتهد و پسر امام جمعه شهر هم جزو تبعیدشدگان بودند؛ نوبت انتقام گیرى حکومت و مردمى که ستم دیده بودند، فرا رسید و کار مجازات به افراط کشید.)15
سید شفتى با اجراى احکام اسلام، فضا را بر ظالمان و ستمگران تنگ کرده و مایه انبساط خاطر مؤمنین شده بود. اجراى حدود شرعى توسط سید، آن چنان بموقع و قاطعانه بوده که در مدت حکومت خود در اصفهان، (هفتاد نفر را به حدود شرعیه قتل نمود.)16 پاى بندى سید شفتى به اجراى احکام اسلامى و فقدان سازش وى، نه با استبداد داخلى و نه با استبداد خارجى، باعث شده تا هم تاریخ نگاران وابسته به دربار و هم تاریخ نگاران غربى و وابستگان داخلى آنها، وى را مورد بى مهرى قرار دهند. گرچه سید شفتى، قریب به سه ربع قرن قبل از نهضت مشروطه مى زیسته، امّا تردید در اصالت و کارآمدى وى براى نویسندگان سکولار تاریخ مشروطیت، از این رو مهم بوده است که وى نخستین گامهاى عملى را براى آن چه مرحوم نراقى در باب ولایت فقیه اندیشه ورزى کرده بود، برداشته و عملا به سوى تشکیل حکومت اسلامى و طرح دولت در دولت حرکت کرده است. از این روى، با طرح مسائلى انحرافى و غیرواقعى درباره شخصیتى که سالها پیش از مشروطه داعیه حکومتى دینى داشت، تلاش کردند نگذارند حکومت مشروطه بر شالوده اى دینى استوار شود. برخى از تهمت‌هایى که به سید شفتى در این راستا زده اند، عبارتند از:

1-1. ائتلاف با لوطیان:
در تاریخ معاصر ما، لوطیا گروهى از اشرار و اوباش بوده اند. اگر چه علما نتوانسته اند آنان را به راه راست هدایت کنند، اما توانسته اند در همان راستا و جهت کارى خودشان تصرف کنند. آنان اهل دعوا و غارت بوده اند، علما که نتوانستند آنها را از این کار بازدارند، سعى کردند که متقاعدشان کنند که حداقل با هر کسى دعوا نکنند و یا از هر کسى ندزدند، بدین معنى، حال که تصمیم به غارت و دعوا گرفته اند، اگر مى توانند کسانى را غارت کنند که بینوایان و مظلومان را غارت مى کنند و اگر مى توانند با کسانى دعوا کنند که بر ضد مصالح ملى و قومى عمل مى کنند و...لوطى ها پذیرفته بودند که دیگر از محرومان ندزدند و با بینوایان هم دعوا نکنند و تنها با قلدران دعوا کنند و از دزدان بزرگ تر بدزدند. یکى از عالمانى که با چنین لوطیانى در ارتباط بوده و در مواقع لزوم از آ نان استفاده مى کرده، سید شفتى بوده است؟. به کارگیرى بموقع لوطیان در خلاف جهت اهداف دربار استبدادى و استعمار خارجى، باعث شده تا تاریخ نگارى دربارى و تاریخ نگارى غربى در برابر وى، موضع گیرى کنند و قضایاى مربوط به ارتباط سید شفتى با لوطیان را بزرگ جلوه بدهند. به عنوان مثال، نویسنده کتاب(مشروطه ایرانى) به رغم این که به موقعیت مذهبى ویژه سید شفتى17 اعتراف مى کند و مى نویسد:
(گسترش نفوذ روحانیون در این دوره و داعیه شان در مورد حکومت، صرفاً به دنیاى نظر محدود نمى ماند. یعنى فقط این نبود که در مباحثات نظرى مربوط به حکومت، تحت عنوان نیابت، خود را وارث حکومت در معناى کشوردارى بدانند. اگر ملا احمد نراقى در مقام نظر، نظریه ولایت فقیه را تدوین کرد، سید شفتى در مقام عمل، در اصفهان داعیه حکومت در سر مى پروراند و عملاً به چنان اقتدارى دست یافته بود که قدرت دولت و حکومت فرع بر قدرت او بود.)18
در عین حال، با ذکر مطالبى از سفرنامه فلاندن، بى آن که در صحت آنها تردید کند، به تخریب سید شفتى مى پردازد:
(اوژن فلاندن، که در اوج قدرت مجتهد و درگیریهاى او با محمد شاه در ایران گزارش روشنى از اوضاع زمان به دست مى دهد، مى نویسد مجتهد و یارانش در اثر قدرت کورکورانه و غرور، از ثروتهاى بى دردسر استفاده کرده، طرحى ریختند تا به کلى از زیر قدرت شاه شانه خالى کنند. با زور پول، شورشیانى را اجیر کرده بودند که لوطى مى نامیدند. پادگانى کوچک در اصفهان تشکیل داده، طورى که هیچ قدرتى نمى توانست با آنها مقابله کند. به زور هرچه را مى خواستند از اهالى مى گرفتند، با سرنیزه به بازار حمله ور شده، تجار را به پرداخت مالیات به آنها وادار مى ساختند. کسانى را که مقاومت مى کردند، خانه و اموالشان را تاراج و زن و اطفالشان را با خود مى بردند.)19
حامد آلگار نیز به رغم این که به موقعیت مذهبى ویژه سید شفتى اعتراف کرده و مى نویسد:
(پس از وفات میرزا ابوالقاسم قمى(1221 یا 1223ق)، سه تن مخصوصاً نفوذ خاصى داشتند که عبارتند از ملا على نورى (درگذشت1246ق) حاج محمد ابراهیم کلباسى (درگذشت 1262ق) و حجّة الاسلام سید محمد باقر شفتى. در میان این سه عالم، حجّة الاسلام سید محمد باقر شفتى به مراتب مهم تر از همه بود. در وجود او نخستین نمونه یک مجتهد ثروتمند و قاطع را مى بینیم که قدرت قضایى، اقتصادى و سیاسى اش ـ از قدرت حکومت دنیوى بیش تر بود و حکومت دنیوى وظایف خود را در واقع تنها با رضایت او انجام مى داد و در رقبه اطاعت او بود. سید محمد باقر تا هنگام مرگش که در ایام حکومت محمد شا ه رخ داد، به نحو مؤثرى بر زندگى اصفهان استیلا داشت.)20
در عین حال، در مورد سید شفتى و ارتباطش با لوطیان مى نویسد:
(در تمام دوره قاجاریه، بخصوص در اصفهان و تبریز، با مجتهدهایى مواجه مى شویم که دار ودسته آنها را فقط مى توان سپاه خصوصى نامید. در ابتدا در دار و دسته مجتهدان، شماره لوطیان از ملاها بیش تر بود، لوطى که از رهگذر مخالفت با دولت و اجراى فتواهاى مجتهد، بر قدرت روحانیان مى افزود، اجازه داشت که به غارت و دزدى بپردازد و هرگاه در معرض تعقیب و تهدید قرار مى گرفت، مى توانست در مسجدها و خانه هاى علما بست بنشیند.)21
در مجموع آن چه آلگار درباره سید شفتى و نسبتش با لوطیان مى نویسد، چنین است:

1. سید شفتى شخصى جاه طلب بود و فتحعلى شاه در یکى از آخرین سفرهاى خود به اصفهان، متوجه این خصیصه وى مى شود و به وضوح به تمایل قدرت خواهى وى پى مى برد. 22

2. لوطى هاى اصفهان ـ که دزدانى بودند که به منزله سلاح اجرایى سید شفتى عمل مى کردند ـ با مرگ فتحعلى شاه دست به غارت اصفهان زده و غنایم خود را در مسجد جمعه انبار مى کردند. کار به جایى رسید که رمضان شاه سر کرده آنان حاکم شهر شد و به نام خود سکه زد.
فریزر معتقد است که سید شفتى لوطى ها را تشویق مى کرده، اما وان تارنو معتقد است که سید مى کوشید تا از لوطى ها جلوگیرى کند. امّا حق این است که در اصفهان رابطه مداومى میان لوطى ها و مرجع عالى دینى وجود داشت. لوطى ها نیرویى بودند که مى شد آنها را علیه حکومت به جنگ واداشت. مساجد و منازل علما آخرین پناهگاه و ملاذ آنان بود، و ایشان را از آسیب انتقام مصون مى داشت. 23

3. بنا به نوشته سپهر در ناسخ التوریخ، امین الدوله به علما پیامى فرستاد و ضمن یادآورى حرمتى که علما در زمان فتحعلى شاه داشتند، از آنان خواست که به نشانه حق شناسى از غارت بى حساب لوطیان جلوگیرى کنند. حاجى سید محمد باقر و میر محمد مهدى امام جمعه دستور دادند تا جماعتى از لوطیان به سلطان محمد میرزا تحویل شوند و دست و پاى شان قطع شود. 24 ضمناً جماعتى از لوطیان به تهران گسیل شدند. در آن جا دستهاى آنان را به مجازات بریدند. بنابراین ظاهراً ممکن است امین الدوله و حاجى سید محمد باقر، هر دو، مى خواسته اند قواى مخرب لوطیان را تا آن پایه محدود کنند که منحصراً با مقاصد آنان سازگار باشد. در مجموع، بیش از 150لوطى اعدام شدند و تعداد مشابهى هم به اردبیل تبعید شدند25 و به مابقى که در قم متحصن شده بودند به آنان قول داده شد که: اگر خودتان را تسلیم کنید، جان سالم به در خواهید برد، اما بنا به گفته ح. رالینس26در کتاب(انگلیس و روس در شرق) به محض این که از بست بیرون آمدند قتل عام شدند. 27

4. علت حمایت سید شفتى از لوطى ها بازگرداندن قدرت سابق خودش بود. سید شفتى چون همواره قدرت مرکزى و عمال آن را با اکراه مى پذیرفت، ناگزیر از حمایت لوطیان بود. او حتى براى بازگرداندن قدرت خود، با بازماندگان صفوى نیز ائتلاف کرده بود و به آنان اعاده قدرت را به صفویان وعده داده بود. 28

5. ابوالقاسم قائم مقام، که در نامه اى حاجى سید محمد باقر را به سبب حمایت مداوم از امین الدوله سرزنش مى کند، معتقد است که بین حاجى سید محمد باقر با لوطى ها و امین الدوله ائتلاف هست و در خاتمه از حاجى سید محمد باقر، تقاضا مى کند که بیش از این مانع برقرارى آرامش نشود. 29

6. در مدت حاکمّیت فضل على خان در اصفهان، سید شفتى و لوطیانش فعالیتهاى خود را گسترش دادند. به گونه اى که شب هنگام، لوطیان در پناه مصونیتى که به واسطه سید شفتى داشتند، از بست بیرون مى آمدند و دست به کشتار، دزدى و هتک ناموس مى زدند و صحبگاهان شمشیرهاى شان را که از خون مسلمانان رنگى شده بود، در حوضهاى مساجد مى شستند. 30
این در حالى است که با مراجعه به تاریخ درمى یابیم که این سید شفتى بوده که توانسته است بامدیریت دقیقى که بر رفتارهاى لوطى ها و اوباش داشته، از فجایاى زیادى که هر روزه به وجود مى آوردند جلوگیرى کند. یکى از محققین تاریخ معاصر مى نویسد:
(پیش از ورود آن عالم ربانى به اسپهان از اشرار و الواط و لوطى گرى محشرى برپا بود؛ حکومت و سلطنت را وقعى نمى گذاشتند...خونهاى ناحق بسیار ریخته مى شد که ضعف امناى دولت قصاص نتوانستند و هرج و مرج شهر و نواحى را فراگرفته.)31

2ـ1. ارتباط با انگلیس:
در گیرودار درگیریهاى سید شفتى و محمد شاه قاجار، میان دولت انگلیس و دولت ایران بر سر مسأله هرات، درگیرى و اختلاف پیش مى آید. سر جان مکنیل،32 سفیر انگلیس، که به نفوذ معنوى و قدرت سیاسى و وجهه مردمى سید شفتى کاملاً واقف بوده و آوازه اجراى حدود شرعى سید و امنیتى که وى از این طریق فراهم کرده بود، به گوشش رسیده بود، به گمان این که شاید بتواند به اغوا، تطمیع و غافل کردن وى بپردازد و از اختلاف سید شفتى و محمد شاه استفاده کرده و سید را نیز با خود همراه کند، نامه اى به وى مى نویسد و تلاش مى کند او را با سیاستها و مطامع ا نگلستان، که در حقیقت، علیه دولت ایران بود، همرا ه کند. غافل از این که روحانیت شیعه، به رغم مواضع مخالف شان علیه دولتهاى استبدادى، هیچ گاه حاضر نشدند بر سر تمامیت ارضى کشورشان، به نفع اجنبى وارد صحنه شوند و آب به آسیاب آنها بریزند. به رغم وضوح و صراحت نامه سید شفتى به سر جان مکنیل، نویسنده کتاب(مشروطه ایرانى) مدعى ارتباط و جاسوسى وى براى انگلیس شده و اتهامات ذیل را ـ البته تا جایى که راه داشته، به نقل از دیگر نویسندگان همسو با خود ـ به وى وارد کرده است. 33

1. سید شفتى در ماجراهاى هرات با سرجان مکنیل، علیه حکومت متحد شد و همراه با روحانیون دیگر فتوا داد که لشکر کشى محمد شا ه به هرات خطاست. وى حتى به وسوسه مکنیل، به فکر خودمختارى هم افتاده بود. 34

2. در یکى از نامه هاى آجودان باشى به پالمرستون، وزیر خارجه انگلستان. در خصوص دخالتهاى انگلیس همدستى آنان با سید شفتى آمده است:
(مکنیل، نه تنها اخبارنامه جنگ به امناى دولت علیّه نوشت، بلکه با علماى ممالک محروسه ایران هم بعضى مضامین مبنى بر اخلال و افساد نگاشت. من جمله خدمت جناب فخرالاسلام آقا سید محمد باقر مجتهد اصفهانى[شفتى نیز] از زنجان فرستاد.) و در نامه دیگرى به همان پالمرستون مى نویسد: (کاغذ افساد و اخلال نوشتن مستر مکنیل به علما و فضلاى ممالک ایران... کاغذ نوشتن دولت انگریز به جناب فخرالاسلام آقا سید محمد باقر[شفتى] مجتهد، به اصفهان چه مناسبت دارد.)35
نامه سید شفتى بسیار طولانى است و ذکر کامل آن در این نوشته بى وجه مى نماد، اما جهت روشن شدن تحریفهاى تاریخى نویسنده کتاب(مشروطه ایرانى) به بخشهایى از آ ن که متناسب پاسخ این شبهات است، اشاره مى شود:

(1. اگر چه حق جواب مقتضى بسط مقال در ضمن چند کتاب و مستلزم اطناب در خطاب است، لیکن نظر به اعتمادى که بر فهم و فراست امناى دولت ذى شوکت ا نگلیس داریم، بر معظم فقرات جوابى نگاشته مى گردد، لیکن توقع این است که امناى دولت بهیّه ظنر منصفانه و تأمل عاقلانه در آن کنند و در ردّ و قبول آن، جز عقل سلیم و فهم مستقیم را مدخل ندهند.

2. حسن عدل و قبح ظلم از امورى است که نزد همه ملل و نحل، از بداهتهاى عقلى است و مجالى براى انکار آن نیست. اهالى ترکستان مدت یک قرن است که بر اهل خراسان بدترین ظلمها را روا مى دارند. هر بنده خدایى که در خراسان و استرآباد به چنگ ایشان مى افتد، برخى را مى کشتند و برخى را در کمال شدت و اذیت با مال و اموال اسیر کرده که حال بسیارى از ولایات به این واسطه خراب و ویران مانده. در هرات نیز ظلم را از حدّ گذرانده و بندگان خدا را در دیگ جوشانده و بعضى را شقّه کردند و به انواع سیاستهاى دیگر هلاک کردند و اموال آنها را متصرف شده، اهل و عیال شان را فروختند. با این احوال و اوضاع، افعال صادره از آنها محض ظلم، بلکه اشدّ ظلم است ود رصدد تنبیه و مؤاخذه و قلع و قمع و دفع آنها برآمدن عین عدل،بلکه کمال عدل است و قطعى است هرگاه در سرحدات ممالک دولت بهیّه امثال این مفاسد روى دهد، به هیچ قسم خود را راضى به تسامح نمى کنند و کمال اهتمام در رفع امثال این مفاسد مى فرمایند و چنین نیست که ما از قواعد دولت بهیّه اطلاع نداشته باشیم. ما را منظورى نیست، مگر رفع مظالم و مفاسد اهالى ترکستان و دفع ظلم ایشان از بندگان خالق جهان و استخلاص اسراى مظلوم بى پناه از ایادى ظلمه روزگار تباه. نه مال منظور است و نه مُلک و نه جلال. پس عمل امناى دولت علّیّه، نظر به این که مقتضاى عدل و انصاف است و مرضیّ نفوس، دولت بهیّه باید این عمل را مدح و وصف کنند، نه این که خلاف معاهده. چه، معاهده مابین، به ترک مقتضیات عدالت و ترک اطاعت حضرت رب العزت نخواهد بود. پس خلاف معاهده و مخالفتى به ظهور نرسیده/ امّا بى حرمتى که اظهار شده بود، بالنسبه به دولت بهیّه، هرگاه مقصود عمل مزبور است، معلوم شد دخلى به بى حرمتى ندارد و البته مرضیّ دولت بهیّه، به دلایل مذکوره خواهد بود و هرگاه مقصود سوءِ سلوکى است که از بعضى جنود دولت علّیّه بالنسبه به شما صادر[شده]، این معنى نیز واضح است و معلوم که بر فرض وقوع، به اشارت یا رضاى ارکان دولت علّیّه وقوع نیافته و از شخصى که بى حرمتى صادر شد، دخل بر رجال دولت ندارد. چه،د ر رکاب همایون و اردوى میمون، اشخاص متفاوت المراتب مى باشند؛ بعضى هستند که قبض و بسط مهمات امور و نظر در صلاح و فساد حال جمهور مفوّض به ایشان است و راعى و حافظ صلاح عامه مى باشند و معدودى که به این درجه باشند، بلکه شاید منحصر در فرد باشد
و اکثر چنین نیستند؛ بلکه هرگاه مانعى نداشته باشند، مضیع دولت خواهند بود و هرگاه از صنف اول حرکت موهنى صادر شده باشد، معتنى به و مقام گله و شکایت است و هرگاه از اشخاص دگر است معتنى به نخواهد بود و ارباب عقول در امثال این مقام، به اغماض عین گذرند و با وجود استیلا و تسلط، در صدد مؤاخذه یا شکوه یا گله برنمى آیند. بناءً علیه، در این مقام مناسب در حق شما عدم اظهار و اغماض بود.

3. چنان چه از بطون کلمات شما معلوم باشد، عمده خواهش شما، فسخ عزیمت[سپاه ایران به] ترکستان است. این خواهش در این اوقات، خلاف مقتضاى خیرخواهى و صلاح اندیشى بود. آخر شما خود عاقلید، انصاف بدهید که صحیح بود امناى دولت با این خزاین که صرف کردند و این مشاقّ و متاعب که متحمل شدند و این همه عسکر و جنود که ترتیب دادند و مدتى مدید در آن صفحات توقف کردند و این همه مجادلات اتفاق افتاد، قبل از آ ن که کار به اتمام و مطلب به انجام و اختلاف به انتظام برسد، معاودت کنند؟ بدون اضطرار و ضرورت و صلاح کار، آیا چنین عملى، ملایم با اساس سلطنت ومملکت دارى و جهانبانى و کشورگشایى بود؟ هیچ احدى تصدیق بر این مطلب نمى نماید و این رأى را نمى پسندد. این معنى را ادانى بر خود نمى پسندند و روانمى دارند، چه جاى عالى و عظماى ایران، سیّما سلطان والاشأن، حفظه الله تعالى عن آفات الزمان، و ظاهر این است که امناى دولت بهیّه به مفاسد اعمال اهالى ترکستان، به نحوى که مرقوم شد، مطلع نباشد و شما هم درست ملتفت نباشید و الاّ نباید ایشان را کراهتى و شما را ملامتى از تسخیر دولت علّیّه ترکستان را بوده باشد. هرگاه بعد از اطلاع شما بر بواعث و دواعى حرکت اردوى همایون به سمت هرات و ترکستان و قبل از ورود به ساحات هرات و ترکستان، رفع بواعث و دواعى مى کردید و تمناى فسخ عزیمت را مى نمودید، از ایشان و امناى دولت علّیّه قبول نمى نمودند، محمول بر لجاج و عناد بود و هرگاه قبول مى کردند و بعداً نکول مى نمودند، محمول بر فتور و قصور رأى بود. بنابراین، در این حال که هستند، [نه تنها] مورد ملامت نخواهند بود، بلکه در این وقت، وفا و دوستى مقتضى تدبیر و سعى در انجام و ا تمام امر است.

4. با اماراتى که، بطلان همه آنها ثابت شد، نتیجه گرفته بودید که باید با ایران از در خصومت وارد شوید، چگونه عاقل، قطع نظر از منفعت امرى که حسن آن ظاهر و بیّن است، بلاسبب مى نماید و چگونه عاقل از مضرّت عملى که ضرر آن، مشاهد و محسوس است بدون جهت مى گردد؟ کدام خلل و فساد در امور مملکت یا سلطنت دولت بهیّه رو خواهد داد که ناچار به اقدام خصومت شوند؟ یا کدام خلل و فساد رو داده که ناچار باید به چاره کار خود بکوشند؟ و مخاصمه و مجادله دولت علّیّه را با اهالى سرحدات ترکستان چه مناسبت با ممالک دولت بهیّه؟ مى خواستیم بفهمیم که کدام امر به جهت دولت بهیّه رو خواهد داد که مستند به دولت علّیّه باشد و باعث اضطرار ایشان شود؟ در اقدام به امثال این امور عظیمه خطیره، بر فرض این که خلاف معاهده باشد، موجب اضطرار دولت بهیّه در خصومت کردن و عداوت ورزیدن نخواهد بود و به علاوه امور عظیمه و خطیره را سهل شمردن و آسان پنداشتن از فطانت و متانت، دور و از رویه عقل، مهجور است و در مقام نصیحت، [به] بیان این مطلب اکتفا مى رود که یکى از مقاصد کلیه از بعث انبیاء و رسل، رفع مخالفت و عداوت بوده. محبت را به عداوت بدل کردن، خلاف طریقه کل انبیاء است. چگونه امناى دولت بهیّه راضى به صدور حرکتى از خود مى گردند که قبح آن اظهر من الشمس است؟

5. معلوم است که مقصود شما از مطلع ساختن این خادم شریعت مطهره بر مطالب مرقومه، محض مطلع ساختن نبوده و نیست، بلکه مقاصدى در نظرگرفته اید که عمده آن، اقدام این خیرخواه است در رفع موانع الفت و دفع مفاسد کلفت و سعى مقتضیات محبت. لیکن، استحکام اساس مودّت، موقوف به رجوع به امناى دولت علّیّه است و به واسطه بعد مسافت مابین، به سهولت، رسل و رسایل را ذهاب و ایاب، میسر نیست و از طرز بیان معلوم مى شود که مدتى است این مطلب در قلب شما خلجان داشته ودر این ا وقات اظهار کرده اید. هرگاه زودتر ما را خبر داده بودید، به دلایل شافیه کافیه از جانب خود و امارات ظاهره باهره از جانب امناء دولت علّیّه بر شما مدلل و مبرهن مى نمودیم که قصد خلاف و نیت خصومت و فساد دولت علّیّه را با دولت بهیّه نبوده و نخواهد بود.

6. مطالبى که مصلحت دانیم، معروض رأى بندگان ظل اللهى ـ صان الله شوکته عن التناهى ـ و مکشوف ضمیر امنا ى دولت اسلام پناهى خواهیم د اشت تا اشارات علّیّه چه رود و رجال دولت علّیّه چه نحو مصلحت دانند و چه مقرر فرمایند. آن شوکت مدار نیز به تدارک و تلافى اهمال و مسامحه که در ظرف این مدت کرده اند از اطلاع دادن بر مکنونات خاطر خود و اظهار مطالب، من بعد را مسامحه ننمایند تا به ثمرات آن برخورند. توقع آ ن که به نظر تأمل و تدبر در مرقومات نگرند و خلاف مقتضاى آن به ظهور نرسانند.)36
نکات حایز اهمیت ذیل از این نامه به دست مى آید:

الف. برخلاف آن چه نویسنده کتاب(مشروطه ایرانى) بیان کرده، سید شفتى، مانند سایر عالمان شیعه در چنین موردى، بسیار زیرک و هوشیار عمل کرده و اجازه سوء استفاده از خود توسط یک دولت بیگانه، بویژه که در معرض اتهام تاریخى نسبت به ایران است، نداده است.

ب. سید شفتى در مقایسه میان اختلاف داخلى و خارجى، حق تقدم و اولویت را به اختلافهاى خارجى داده و رعایت مصالح خارجى رانسبت به مصالح داخلى، ارجح دانسته است. از این روى،به گونه اى با سفیر انگلیس چانه زنى کرده است که وزن ایران و شاهنشاه آن در موازنه قدرت با آنها سنگین لحاظ شود. همچنان که سالها بعد، در قضیه اشغال بوشهر توسط انگلیس که بسیارى از علما، اعلام آمادگى جهاد مى کنند و شاه صلاح جهاد نمى بیند، نیز بنا به نوشته سپهردر ناسخ التواریخ، حاجى سید اسدالله فرزند سید شفتى، از زمره علمایى است که اعلام آ مادگى براى جهاد با انگلیس مى کنند. 37

ج. سید شفتى در مقایسه میان استعمار خارجى و استبداد داخلى، دفع استعمار خارجى را اولى دانسته و به هنگام مواجهه با استعمار خارجى از همه اختلافهاى داخلى خود با استبداد داخلى چشم پوشیده است.

د. سید شفتى، تلاش کرده تا در چند جاى نامه خود، اساس رفتارها و تقاضاهاى سفیر انگلیس از ایران را غیر عقلانى معرفى کند. البته این چیزى است که ظاهراً خود انگلیسیها نیز بدان معتقد بودند:
(بسیار کس از بزرگان لندن و مسترالس و سرجان کمبل و سر گور اوزلى گفتند: مکنیل مردى نجیب نیست و در خور سفارت ایران نبود و در راه دولت ایران، ما زر و سیم فراوان داده ایم، همه یاوه شده و اکنون دو چندان باید در راه افغانستان گذاریم.)38

3. ثروت هنگفت: نویسنده کتاب(مشروطه ایرانى)، همچنین به مال و ثروت سید شفتى انتقاد کرده و مى نویسد:
(ثروت و مکنت این مجتهد پرآوازه تا بدان پایه و مایه بود که شاگردش میرزا محمد تنکابنى نوشت: در میان علماء امامیه مانند او در ثروت نیافتم، نه در اسلاف و نه در اخلاف. حتى یک بار فتحعلى شاه بر سر پاره اى مشکلات دست خواهش پیش او دراز کرد و سید شفتى بیست هزار تومان به شاه برات کرد. به روایت همان تنکابنى بیش از(دوهزار باب) دکان و چهارصد کاروان سرا در اصفهان داشت. در نقاط دیگر ایران، مداخل املاکش از بروجرد(سالى تقریبا شش هزار تومان بود و املاکى که در یزد داشت سالى دو هزار تومان و دهاتى که در شیراز داشت سالى چند هزار تومان مداخل داشت.)39
این در حالى است که نویسنده به گونه اى غیر منصفانه از نوشته تنکابنى گزینش کرده است، به گونه اى که انسان گمان مى کند که لابد تنکابنى خود سید شفتى را قبول نداشته است. با مراجعه به متن تنکابنى در مى یابیم که علاوه بر این که در نقلهاى آجودانى، گزینش غیر علمى از متن وى صورت گرفته است، بسیارى از همان نقلهاى گزینشى نیز ناتمام و بلکه نادرست است. به عنوان مثال، در نوشته تنکابنى نقلهاى قابل توجهى در خصوص فقر مضاعف سید در دوران طلبگى وى آمده است که به هیچ کدام اشاره نشده است. 40 همچنان که نقلهاى قابل توجهى در خصوص دقت و عد الت وى در قضاوت،41 تهجد و زهد وى،42جود و بخشش وى به فقرا 43و...موجود است که بدانها اشاره نشده است. از همه مهم تر این که تنکابنى دا ستان ثروتمند شدن سید شفتى را به گونه اى بیان مى دارد که تقریبا همه شبهات را پاسخ مى دهد وى مى نویسد:
(یکى از خوانین شفت، تن خواهى جزاف به نزد آن جناب فرستاد که قدر معینى از آن جناب، و مادام الحیات مالکش، آن را به معامله داده، آن چه منافع است، مال جناب سید باشد و اصل آ ن تن خواه را بعد از وفات، در مصارف معیّنه مصرف نماید. سید آن مال را به معامله و تجارت داد تا این که در اندک زمانى سود بسیار نمود.)44

2. میرزا جواد آقا تبریزى؛ سیاستمدارى شریعتمدار
آیت الله حاجى میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى(م: 17شعبان1313 ق در تبریز) پس از رحلت برادرش حاج میرزا محمد باقر زعامت دینى خطه آذربایجان ر ا بر عهده گرفت و در تمام مدت زعامت خود با اقتدار و نفوذ فوق العاده عمل کرد. به گونه اى که درباره وى گفته اند: 45

1. مدرس تبریزى:
(سالیان دراز با نفوذ تمام، حامل لواى ریاست تامه بوده و کارهاى مهم بسیارى را با کمال شهامت و موفقیت از پیش برده است. در نزد امرا و حکما و درباریان و با طبقات متنوعه ملت با تمام احترام و عزت زیسته، بلکه در اثر وجهه فوق العاده که داشته ا مرا و حکام وقت از وى ترسناک و اندیشناک بودند، اوامر و احکام او را با کمال تذلل قبول و اجرا مى کردند و اصلاً قدرت رد آنها را نداشتند.)46

2. نادر میرزا:
(از مال او سائل و محروم را حقى باشد. کریم النفس و ابى الضیم است. اکنون به تبریز، مطاع تر از او نباشد و سزاوار است که به هر بزرگى ... این عالم نبیل را حلقه[اى] باشد انبوه از طلبه علوم.)47

3. امیر نظام گروسى، حاکم مقتدر و پر صولت آذربایجان در عصر ناصرالدین شاه، در نامه به حاجى میرزا آقا مى نویسد:
(از حق تعالى مسألت مى نمایم که مرا به اداى حق آ ن شخص شریف که مایه مفاخرات ملت و شریعت ما و مصدر هر گونه خیر و برکت است، موفق فرماید.)48

4. اعتماد السلطنه او را در علم فقه و اصول، از جمله فحول محسوب داشته و در حدیث و تفسیر و رجال و کلام نیز، نخستین شخص تبریز، بلکه تمام آذربایجان مى شمرد که اعتبارش در دین و دولت، و اقتدارش در ملک و ملت،محتاج بیان نیست. 49

5. افضل الملک شیرازى، مورخ عصر مظفرى، با اشاره به نفوذ اجتماعى حاجى میرزا یوسف آقا مجتهد تبریزى، فقیه معاصر حاجى میرزا جواد آقا مى نویسد:
(در آن زمان، مشکل بود که کسى در ولایتى، بلکه در مملکتى، با مثل مرحوم حاجى میرزا جواد آقا...که پیش قدم تر از صنادید و توقر و تبحرى به کمال داشت و محل ملاحظه دولت ایران بود، هم قدم شود و احکام شرعیه اش نفاذ یابد.)50

6. پرنس ارفع الدوله ـ دولتمرد مشهور قاجار ـ در خصوص تبعید حاجى میرزا جواد آقا از تبریز به تهران در سال 1311 قمرى، سالهاى آخر سلطنت ناصرالدین شاه، پس از ختم غائله رژى و ورود وى به تهران در جمع کثیر استقبال کنندگان، مى نویسد:
(نصف بیش تر اهالى تهران، تا شاه آباد و ینگى امام، به استقبال رفته بودند و در همه جا چادر زده و براى مستقبلین چاى و شربت و سیگار مى دادند؛ به یک احترامى، که مثل آن را کسى در تهران ندیده، حاجى میرز ا جواد آقا را وارد تهران کردند و دسته گلهاى زیاد آورده به پاى او نثار مى کردند.)51

7. در کتاب خاطرات عبدالله بهرامى آمده است:
(ناصرالدین شاه براى ملاقات او از ارک دولتى از... کوچه [گلوبندک] عبور نمود...ناصرالدین شاه ترجیح داده بود که پیاده به زیارت جناب مجتهد بیاید.)52

1ـ2. ناآگاهى و بى سیاستى؛
اتهامى ناروا به مجتهد: کسروى، خود، به رغم این که درباره حاجى میرزا جواد آقا تبریزى مى نویسد:
(این مرد، در فزونى پیروان و چیرگى به مردم،در میان همکاران خود کم تر مانند داشته، سخنش در همه جا مى گذشته و دولت پاسش مى داشته و مردم جان فشانیها در راهش مى نموده اند.)53
با این حال، از سر کینه اى که با عالمان دین دارد،54 نمى تواند از کینه ورزى نسبت به وى، خوددارى ورزد:
(این مرد کسى که معنى کشور و توده بداند و پرواى چنین چیزها کند، نبوده... این که کشور را دشمنانى هست و مى باید اندیشه آنان هم کرد، و یا این که کشور را قانونى دریابد که ستم کم تر باشد، و دیگر مانند اینها چیزهایى است که حاجى میرزا و مانندهاى او هیچ نمى دانسته اند...و همه مجتهدان آذربایجان هم چو او ناآگاه مى بودند.)55
با درنگ در زندگى و حیات سیاسى حاجى میرزا جواد آقا تبریزى، به رفتارهاى سیاسى خاصى از وى برمى خوریم که خلاف سخن کسروى را ثابت مى کند.
نخست آن که: حاجى میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى در نهضت تنباکو در نقش رهبرى نهضت در تبریز56 فعالیت داشته است. 57
وى در نامه اى به ناصرالدین شاه مى نویسد: در صورتى که امر میرزاى شیرازى درباره امتیاز اجرا نشود ما خودمان اقدام خواهیم کرد. شاه درصدد آرام کردن تبریز و مردم آن برآمد و خطاب به والى آذربایجان، امیر نظام گروسى، چنین نوشت:
(در این جا با کمپانى خیلى مذاکره شد. چند روز است که شب و روز امین السطان مشغول گفت و گو است. من خودم چقدر حرف زده ام. کمپانى مى گوید موقوف کردن به هیچ وجه امکان ندارد، زیرا با دو سه کمپانى فرانسه و عثمانى کنترات بسته و تنباکو فروخته اند و کرورها تنباکو در شیراز و کاشان و تهران و غیره خریده اند، اما در کار آذربایجان، هر نوع تسهیلات بخواهند مى کنم، مثلاً حرف آنها در فرنگى بودن است، مأمورین فرنگى خود را برمى داریم، سهل است از خارج مذهب، هیچ کس را نمى گذاریم. کارهاى آذربایجان را به خود آذربایجانیها رجوع مى کنیم، تاجر، سید، ملا[و] هر کس را مجتهد[میرزا جواد آقا] تعیین مى کند، طورى مى کنم که کار آذربایجان با خود آذربایجانى باشد. در وضع خریدن و فروختن هر عیبى به نظر علما آ مده است، بگویند رفع مى کنیم به طورى اصلاحات مى دهم که خود مجتهدین راضى شوند. این است حرف کمپانی...حاجى میرزا جواد مجتهد، از همه آذربایجانیها عاقل تر و داناتر است و مطلب را مى فهمد. الآن که این دست خط رسید، بفرستید مجتهد را هم حضور ولیعهد حاضر نموده، همه این تفصیلات را براى او هم بخوانید و بگویید کارى که با این سهولت مى توان اصلاح کرد، چه ضرورت دارد که باید دچار اشکالات شود که حداقل ضرر آن تقسیم ایران و اسلام میان کفار است.)58
سرانجام، امیرنظام گروسى، تحت فشارهاى حاجى میرزا جواد آقا تبریزى، مجبور به استعفا مى شود. دکتر فوریه در این خصوص مى نویسد:
(در تبریز مردم اعلانات شرکت[رژى] را از دیوارها کنده و به جاى آنها اعلامیه هایى انقلابى چسبانیده اند. امیر نظام که با ولیعهد در باب سرکوبى شورشیان اختلاف نظر حاصل کرده، از پیش کارى آذربایجان استعفا داده و شاه امین حضور را با دستورهایى مخصوص مأمور تبریز کرده است.)59
فشار حاجى میرزا جواد آقا به دولت، به اندازه اى زیاد مى شود که دولت بسیار زود کوتاه آمده و قرار مى شود که على العجاله آذربایجان از قانون استثناء باشد(تا بعد با تهیه نیرو یا وسایل دیگرى مردم آن سامان را به اطاعت درآورد)!60
دو دیگر: حاجى میرزا جواد آقا و خانواده اش61 از علمداران مبارزه با سیاستهاى استعمارى روسیه در ایران ـ بویژه در خطه آذربایجان ـ بوده اند. مهدى مجتهدى در این خصوص مى نویسد:
(اکثر خانه هاى تجار تبعه روس، مرکز جاسوسى بود و راپورتها مثل سیل به طرف کنسول گرى روسیه ارسال مى گردید. ولى آذربایجانى بیدار، از نفوذ روسیه باخبر بود و همه وقت علیه آ ن مى کوشید. باید دانست که بعضى از علماى برجسته آذربایجان، مثل مرحوم حاجى میرزا جواد و پسر او حاجى میرزا آقا، به شدت علیه این نفوذ مى کوشیدند و مردم طبقه دوم و سوم هم به شدت از تجرّى روسیه در آذربایجان متنفر بودند.)62
همین حساسیت حاجى میرزا جواد آقا در خصوص سیاستهاى روسیه است که براى آزاد کردن یک جوان ایرانى از تبعید و زندان سیبرى، مستقیماً با شخص تزار روس وارد مکاتبه مى شود و امپراتور را وادار مى کند که دستور آزادى وى را بدهد. از قضا خود کسروى این مطلب را نقل کرده و سپس مى نویسد که این امر، به نفوذ بیش تر مجتهد مى انجامد تا جایى که بر سر زبانها مى افتد:
(قوت شریعت در زمان حاجى میرزا جواد آقا مى بود که از این جا تا پطرزبورگ حکم مى راند.)63
سه دیگر: حاجى میرزا جواد آقا تبریزى براى مخالفان استبداد داخلى نقش رهبرى دا شته است. وى بارها علیه کارگزاران مستبد داخلى شوریده است. از جمله مى توان به قیام ایشان علیه فتحعلى خان صاحب دیوان(حاکم مستبد و یهودى تبار آذربایجان) در سال 1295 ق اشاره کر. د64 خشونت و استبداد صاحب دیوان و کارگزاران او در تبریز، مردم را سخت شورانده وقیام عمومى آنان، که مجتهد نیز در آن نقشى اساسى داشت، به فرار حاکم از شهر، و سپس عزل او توسط شاه انجامید.

ادامه دارد ...


منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 134 و 135 ۱۳۸۶/۱۲/۲۱
نویسنده : احمد رهدار

نظر شما