موضوع : پژوهش | مقاله

روش شناسى تاریخ نگارى مشروطه درباره عالمان دینى (2)

صدراعظم وقت ناصرالدین شاه، میرزا حسین خان سپهسالار، طى تلگراف ذیل به مجتهد، زمام امور آذربایجان را تا رسیدن ولیعهد به تبریز، به دست او سپرد:
(جناب شریعت مآب حاج میرزا جواد آقا مجتهد، سلمه الله تعالى، ان شاءالله مزاج شریف، قرین اعتدال است و رفع عارضه شده است. جناب صاحب دیوان از مأموریت آذربایجان خلع شده، حضرت...ولیعهد...عن قریب با اجزاى تازه تشریف فرما مى شوند. تا ورود موکب مسعود والا، لازم است که از طرف جناب سامى، کمال مراقبت در انتظام امور عامه و آسایش خلق، معمول شود وبه نصایح لازمه و مواعظ شافیه، موجبات تأمین و آرامش خلق را فراهم نموده، از مراقبات وافیه، اخلاص مند را قرین اطمینان دارید.)65

2ـ2. عالمان مبارز در دام ا تهام ناآگاهى:
کسروى علاوه بر این که به حاجى میرزا جوا د آقا تبریزى نسبت بى تدبیرى و ناآگاهى مى دهد، سایر مجتهدان آذربایجان و بلکه همه عالمان مبارز هم عصر خود را نیز از این تهمت مبرّاء نمى داند. به عنوان مثال؛ وى صریحاً سید جمال الدین اسدآبادى را متهم به جاه طلبى و نادانى کرده و مى نویسد:
او به کار بزرگى برخاسته بوده، ولى راه آن را نمى شناخته و آن گاه، هیچ گاه خود را فراموش نمى کرده است.)66
و یا میرزا کوچک خان جنگلى و یاران او را مردانى(کوتاه بین و ساده) اى معرفى مى کند(از دوراندیشى و شناختن سود و زیان کشور بى بهره) بوده اند!67
در(تاریخ پانصد ساله خوزستان)، جنگلیان را جمعى از(گردن کشان و خودسران) مى شمارد.
وى همچنین درباره شیخ محمد خیابانى، مى نویسد که(یک راه روشنى در اندیشه نمى داشت)68 و بیانیه وى که بر دو اصل(برقرار داشتن آسایش عمومى و از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت) تکیه داشت، حاکى از(بى مایگى کار) او و همدستانش بوده و ضمناً نشانگر(بى پروایى خیابانى به مردم) است!69
وى در کتاب قیام شیخ محمد خیابانى، که آن را در سال 1302 نوشته، خیابانى را انسانى جاه جوى و خودخواه مى شمارد که مقاصد خویش را در پوشش عناوین فریبنده پیش مى برد. از نظر وى:
(خیابانى را پندار و خودپسندى چنان هوش از سر ربوده و چاپلوسان که گرد او را فراگرفته بودند، او را چنان از خرد بیگانه ساخته بودند که آن موقع ترسناک و باریک، خود را سنجیدن نمى توانست.)70
کسروى درباره شهید مدرس نیز که در آن زمان ـ در حال مبارزه با قرارداد 1919 وثوق الدوله ـ کاکس ـ بود، مى نویسد:
(بیرون آمدن این پیمان نامه ناخشنودى سختى در مردم پدید آورد و در هر کجا تکانى پیدا شد...راستى آن است که گذشته از خود پیش آمد و برخورد آن به همه کس، انگیزه هایى در میان بود که به سختى شور و هیاهو مى افزود: نخست، یک دسته از آزادى خواهان از بیکارى دل تنگ گردیده و افتادن کابینه را با نا شکیبایى آرزو مى کردند. دوم، هوچیان که با هر کابینه دشمن مى نمودندى و افتادن آن را خواستندی...و به یک چنین بهانه اى نیازمند مى بودند. سوم، یک گروه کوتاه اندیش چون از کوششى نتیجه برنگیرند و یا در کشاکشى شکسته بیرون آیند، در پى کسى باشند که گناه را به گردن او گذارند و با شور و هیاهو بر سر او پرند و خشم خود را فرو ریزند و بدین سان از زیر شرمسارى بیرون آیند. توده ایران در این هنگام چنین حالى داشتند و به داشتن کسى که همه گناهان را به گردن او اندازند، نیازمند و آرزومند مى بودند و آن کس وثوق الدوله را یافتند.)71
کسروى حتى علماى مشروطه خواه ایران و عراق: طباطبایى، بهبهانى، آخوند خراسانى، شیخ عبدالله مازندرانى و... را نیز ـ که ظاهراً به آنان ارادت نشان مى دهد ـ از برچسب(ناآگاهى) محروم نگذاشته و راجع به آنان مى نویسد:
(از کشوردارى و چگونگى پیشرفت توده و این گونه اندیشه ها بسیار دور مى بودند)!72
وى در جاى دیگر مى نویسد:
(اگر راستى را خواهیم، این علماى نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشارى در مشروطه خواهى مى نمودند، معنى درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهاى اروپایى را نمى دانستند و از ناسازگارى بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعى است، آگاهى درستى نمى داشتند.)73
آن چه بر کشور ما پس از پیروزى مشروطه طلبان سکولار گذشت، به روشنى نشان مى دهد که آن چه را که عالمان دینى؛ یعنى همین کسانى که کسروى آ نان را متهم به نادانى سیاسى مى کند، در خشت خام مى دیدند، درست تر از آن چه بود که روشنفکران ادعا مى کردند که در آیینه مى بینند.

3. آقا نجفى اصفهانى، رهبر مشروطه اصفهان
یحیى دولت آبادى نویسنده کتاب(حیات یحیى) درباره آقانجفى اصفهانى مى نویسد:

1. ملاک همکار استبداد:
(در اصفهان نفوذ روحانیون بیش تر از همه جاى ایران است؛ یعنى از بقایاى اوضاع و احوال روحانیون عهد اخیر صفویه، هنوز آثارى در آن شهر دیده مى شود. اول شخص روحانى نماى آن شهر، اول یا دوم ملاک و متمول آن شهر است. حکومتهاى وقت هم براى پر کردن کیسه خود، یکى دو تن از این قبیل روحانى نمایان را راضى نگاه مى دارند و لقمه هایى از آن چه مى برند به حلق آنها مى گذارند و گاهى در کارهاى کوچک، ضرر اندک را تحمل کرده، توسط آنها را از مقصرین مى پذیرند، تا به حوزه ریاست آنها رونقى داده، بتوانند آنها را در دهان خلق به منزله هویزه دهنه قرار داده از تعرضاتى که بر ضد آنها بشود، جلوگیرى نمایند.)

2. مشروطه خواهى از سر اضطرار:
(در سالهاى آخر، شیخ محمد تقى نجفى ـ که خود را با آقا نجفى معروف کرده، در رأس این گروه روحانى نمایان در اصفهان واقع شده است. آقا نجفى، در ابتداى تبدّل اوضاع سیاسى مملکت، که مستلزم محدود ساختن اختیارات غیر محدود نوع او بود، مخالفت مى کرد و مى خواست مشروطه را کفر و مشروطه خواهان را کافر بخواند، ولى چون پیشرفت کار مشروطه را مى بیند و بر ریاست و تمول خود نگران است، مدتى سکوت مى کند. بالأخره با مجلس و مشروطه اظهار مساعدت مى نماید؛ خصوصاً که مى بیند برادر خود حاج آقا نورالله، که داراى ذوقى ادبى است و خود را تجدد خواه معرفى مى کند، طرفدار حکومت ملى و در رأس آزادى خواهان اصفهان واقع شده و اگر مخالفت کند، باید با وى طرف شده، جنگ خانگى بنماید.)

3. مشروطه خواهى منافق:
(در تمام مدت مجلس و مشروطه، آقا نجفى ـ با مهارتى که در این گونه از امور دارد ـ خود را بى طرف متمایل به مشروطه نگاه داشته، هر چند روحانیان مخالف مجلس از نجف و تهران و ولایات دیگر مکرر خواسته اند، او را با خود همراه کنند، نپذیرفته، ولى بدیهى است که در باطن بیکار نبوده است؛ چنان که بعد از به توپ بستن مجلس، شخص مز بور از پس پرده درآمده خود را طرفدار سیاست روحانیون مخالف مجلس معرفى مى کند و معلوم مى شود در باطن با شیخ نورى در تهران همدست بوده. درباریان از او اطمینان داشته اند که اصفهان را به دست او نگاه خواهند داشت و نمى گذارد برادر خود با آزادى خواهان دیگر در آن شهر بر ضد درباریان قیامى بنمایند.)

4. مشروطه خواهى دور از قافله تجدد:
(باید دانست که اصفهان به واسطه محل جغرافیایى که دارد و به مناسبت سیاست روحانى نمایى که در آن هست، از قافله تجدد خواهى حقیقى دور مانده و هیجان اى آزادى آن هم به رنگ سایر هیجانها، غالباً، رنگ دین ومذهب به خود مى گیرد و تجلیات خنده آمیز و سخریه انگیز مى نماید؛ مثلاً در موقعى که مقرر بوده است از ولایات به حمایت مشروطه، مجاهد به تهران بیاید، انجمنهاى ملى اصفهان هم هر کدام یک عده مجاهد تفنگ به دست تهیه دیده اند؛ بى آن که معلوم باشد تیراندازى مى دانند یا نه؟ و در موقع نمایش قوه خود، براى مساعدت با مجلس شوراى ملى، انجمنهاى اصفهان به صورت دسته سینه زن و عزادار از شهر حرکت کرده، به قبرستان تخت فولاد رهسپار مى گردند.)

5. چرخش به نفع استبداد:
(روز توپ بستن به مجلس ملى در تهران، بیرق اصفهان به دست آقا نجفى بلند شده، بدان مى ماند که نیابت پولکنیک لیاخوف را به عهده گرفته باشد. لیاخوف روسى با سرنیزه و توپ و تفنگ در تهران بر ضد مجلس و مشروطه قیام مى کند و این آقاى روحانى، به ز ور تکفیر که مجلس و مشروطه و انجمن ایالتى و بلدیّّه و تمام آثار مشروطه را جدا جدا تکفیر کرده، پول دادن براى اصلاحات بلدى را حرام مى شمارد. در صورتى که همین شخص، دو هفته پیش به تهران تلگراف کرده است که مخالف با مشروطه مخالفت با امام زمان است و قشون دولت اگر با مشروطه خواهان بجنگد در حکم قشون یزید و ابن زیاد مى باشند و اینک خود در لباس دیگر مى کند همان کار را که قشون دولت در تهران کرد.)

6. مشروطه خواهى مستحق مجازات مرگ:
(روز بیست و سیم جمادى الاولى انجمن ایالتى اصفهان بر هم خورده، مشروطه خواهان بعضى گرفتار و بعضى متوارى مى شوند. حاج آقا نورالله رئیس انجمن، از اصفهان فرار مى کند و استبداد به تمام معنى در آن شهر، حکمروا مى شود. آقا نجفى در اصفهان مى گوید: اگر خونى در راه مشروطه باید ریخته شود، خون من است. و راست مى گوید، اگر مشروطه ما به حقیقت مشروطه بود، باید آقا نجفى و امثال او را در هر کجاى مملکت باشند، محاکمه عادلانه کرد. رداى تهمتى که به اسلام زده خود را حجت آن خوانده اند و در مقابل تجاوزاتى که به نام شرع مقدس به نوامیس الهى وبه جان و مال و عرض مسلمانان نموده و تقویتى که از ستمکاران براى استفاده شخصى نموده اند، مجازات داده خون آ نها را بریزند و دامان پاک روحانیون حقیقى را از لوث همکارى این گونه اشخاص دنیا طلب نامسلمان پا ک نمایند. ولى مشروطه ما ناقص و غیرخالص بود و نتوانست به وظایف حقیقى خود قیا م کرده،و حق را از باطل جدا نماید. این است که به این صورت فضیح و به دست این گونه اشخاص وقیح بر هم مى خورد تا کى ملت، رشد سیاسى یافته، بتواند با احقاق حق مشروع خود قیام نماید.)74
براى پاسخ به شبهات دولت آبادى، باید به اجمال به شرح زندگانى آ قا نجفى اصفهانى پرداخت تا معلوم شود که سهم وى در نهضت مشروطه خواهى مردم به چه میزان بوده است:
آیت الله شیخ محمد تقى اصفهانى، مشهور به آقا نجفى(1262ـ 1330ق)75 فرزند آیت الله حاج شیخ محمد باقر نجفى، نوه پسر آیت الله حاج شیخ محمد تقى صاحب کتاب هدایت المسترشدین و نوه دخترى آیت الله سید صدرالدین صدر از علما و مراجع بزرگ است. 76 وى در سال 1285 قمرى رهسپار عتبات عالیات شد و از محضر استادان بزرگى از جمله میرزا محمد حسن شیرازى، شیخ مهدى آل کاشف الغطاء، شیخ راضى نجفى، سید على آقا شوشترى و... استفاده کرده و به درجه اجتهاد رسید77 و پس از بازگشت به حوزه علمیه اصفهان، مدیریت آن حوزه را بر عهده گرفت.
در اساس، حوزه علمیه اصفهان از زمان صفویه به بعد، به مدت چهارصد سال، به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین حوزه علمیه ایران ایفاى رسالت مى کرده است، به گونه اى که شمار درخور توجهى از کبار علماى شیعه در چند قرن گذشته، دانش آموخته این حوزه علمیه هستند. 78 بالطبع، ریاست و مدیریت چنین حوزه اى حساس و مهم بوده است. بیش از سه دهه در ابتداى قرن چهاردهم قمرى، این مسؤولیت متوجه آقا نجفى اصفهانى بوده است. در زمان حیات وى، دو نهضت عظیم شیعى، یعنى نهضت تنباکو و نهضت مشروطه اتفاق افتاده است که از قضا، در اولى بنیان گذار و شروع کننده79 و در دومى از رهبران بزرگ آن بوده است. برخى از پاسخهایى که به اجمال مى توان به شبهات دولت آبادى داد، چنین است:

1ـ3. در خدمت محرومین(تاریخ نگارى به شیوه یک بام و دو هوا):
داستان تمول بى حساب و کتاب عالمان دینى، ریشه دور و درازى دارد و تحقیقى جامع در خصوص نحوه تبادل پول در دنیاى غیر مدرنِ دوره ها و قرنهاى پیشین ایران را مى طلبد که متأسفانه تاکنون از جانب کسى صورت نگرفته است. واقعیت تاریخى این است که بسیارى از عالمان بزرگ دینى ـ کسانى که ذره اى در مراتب بالاى زهد و ایمان آنان تردید نداریم ـ متمول بوده اند. بى شک، بزرگانى چون سید شفتى، ملا على کنى، میرزا حسن مجتهد تبریزى، آقا نجفى اصفهانى و...نمونه هایى از این کسان هستند، اما درنگ در زندگانى همه این بزرگان نشان مى دهد که:
نخست آن که: ثروت آنان، بیش از آن که براى رفع حاجات و نیازهاى خودشان به کار رفته باشد، در خدمت مردم تنگ دست بوده است. انفاق اموال زیادى از این بزرگان، بویژه به هنگام قحطى و خشک سالى به مردم، تا جایى که خود آنان به حد احتیاج مى رسیدند، مؤید صدق گفتار بالا است.
دو دیگر: چرخش اموال، اعم از منقولات و غیر منقولات، در گذشته براساس سیستمى، به طور کامل متفاوت از سیستمهاى امروزى بوده است. املاک و اموال در منازل عالمان دینى به ثبت مى رسیده اند و مردم در بسیارى مواقع، از ترس دولتهاى غارت گر و مستبد، اموال شان را به عالمان دینى که از سویى مورد وثوق و اعتمادشان بوده اند و از سویى دولتها جرأت زور و اجحاف گویى بدانها را نداشته اند، مى دادند تا از آنان مواظبت کنند در خیلى از مواقع نیز بدانها هبه مى کردند.
سه دیگر: در آن ایام، موقوفات نیز ـ هم به لحاظ ماهیت موضوع آنها و هم به لحاظ اعتمادى که مردم به عالمان دینى داشتند، به طور کامل در دست عالمان دینى بوده و در بسیارى از متن این موقوفات، که اینک نیز موجود است، واقف، عشر(یک دهم) درآمدهاى وقف را به ملک شخصى متولى وقف(عالم دینى) اختصاص مى داده است. در جامعه دینى که نوع مردم اهل وقف مى باشند، طبیعى است که عالم مورد اعتماد مردم، بیش از هر کس دیگر ثروتهاى موقوفى، هبه اى، امانى و نیز شخصى در اختیار داشته باشد. متأسفانه در تاریخ نگارى روشنفکرى، بدون تفکیک منابع اقتصادى عالمان دینى، تنها با دیدن نتیجه، همان حکمى را بر آنها رانده اند که در تفکر تنگ مادى آنان مى گنجیده است.
استناد به برخى گزارشها و تحلیلها در مورد ثروت آقا نجفى، شاید خالى از لطف نباشد. علامه الفت در خصوص نحوه مصرف اموال آقا نجفى مى نویسد:
(به ملک و مال مردم هرگز دست تجاوز و چشم طمع نداشت. به مدت عمرش از احدى یک دینار به رسم هدیه و رشوه، دست مزد و غیره به هیچ اسم و عنوانى نگرفت و نپذیرفت. ثروتش زیاده بر قدر حاجت و از عوائد املاکى بود که به تدریج خریده یا بدون مدعى شرعى و مزاحم قانونى به دست آورده است و بیش تر آن را به هزاران اشخاص از فقراى شهر اصفهان و غیره، تقسیم و انفاق نمود. بالخصوص در اواخر عمرش، قسمت مهمى از دارایى خود را به مستحقین انفاق و زیاد بر نصف باقى مانده را براى خیرات و مبرات وقف و وصیت نمود.)80
بى شک، آقا نجفى شخصى متمول بود، اما ثروت وى بیش از آن که حتى در راستاى منافع و نیازهاى شخصى وى هزینه شود، در خدمت بینوایان و یتیمان و...بود. از همین رو بود که پس از رحلت ایشان، یکى از پرسوزترین مراسم عزادارى، مراسم متعلق به دویست نفر از اطفال یتیمى بود که آقا نجفى از آنها پرستارى و خوراک، لباس، ابزار درسى و... آنان را تهیه مى کرده است:
(آنها با سر و پاى برهنه و چشمهاى گریان خاک بر سر کنان متصل در مسجد و اطراف در سیر بودند و همگى مى گفتند: اى چرخ چرا بردى؟ باباى یتیمان را و این حال آنها، در این چند روز آتش به قلوب خاص و عام زده است.)81
از سوى دیگر، کاش نویسندگان تاریخ مشروطه، به روش(یک بام و دو هوا) تاریخ این نهضت ملى را نمى نگاشتند و با ملاکهایى ثابت، همه بازیگران این نهضت را مورد ارزیابى قرار مى دادند که اگر چنین مى شد، دیگر کسانى چون محمد ولى خان تنکابنى82(سپهدار) که ملک زاده درباره وى مى نویسد:
(یکى از ملاکین درجه اول مملکت بود و شاید در آن زمان ثروت مندترین افراد ایران بود، صدها ده و مستغلات و هزارها نفر رعیت و صدها نفر نوکر شخصى داشت و در درباریان ایران یکى از رجال مهم و برگزیده محسوب مى شد.)
و یا سردار اسعد بختیارى، که بزرگ ترین ملاک ایالت اصفهان بود و ثروت شان را جز در راه منافع شخصى شان، که نوعاً هم در تضاد با منافع ملى بود، مورد تمجید و تکریم83 و امثال آقا نجفى که یک عمر در خدمت مردم بینوا بوده مورد خشم و غضب قرار نمى گرفتند. کینه و خشم جریان روشنفکرى نسبت به عالمان مبارزى چون آقا نجفى، منحصر در نوشته هاى دولت آبادى نمى باشد، بلکه اکثر تاریخ نگاران مشروطه با امثال ایشان چنین معامله کرده اند. به عنوان مثال، نویسنده کتاب(تشیع و مشروطیت) درباره وى مى نویسد: 84
(فرزند شیخ محمد باقر، شیخ محمد تقى، معروف به آقا نجفى(متوفى1332ق) نیز از روحانیون با نفوذ، ثروت مند، پول دوست و مستبد بود. باور عمومى بر این بود که آقا نجفى در جریان قحطى معروف اصفهان، مقدار زیادى از ارزاق را احتکار کرده بوده است. نیز باور عمومى بر این بودکه او حاجى محمد جعفر ـ شهردار اصفهان ـ را که از آقا نجفى به خاطر احتکار غله انتقاد و براى مردم ناتوان و گرسنه ابراز دل سوزى کرده بود، به بابى گرى متهم و در پیشگاه عموم او را تنبیه کرد!)85

2ـ3. مبارزه با بابیه:
در خصوص خاندان مسجد شاهى86 و فرقه بابیه، نکته هاى ذیل مهم به نظر مى رسد:

الف. مبارزه با فرقه بابیه در خاندان نجفى نهادینه شده بود به گونه اى که شیخ محمد باقر87 پدر آقا نجفى، آقانجفى و حاج آقا نورالله هر کدام در مقاطع تاریخى مختلفى با این فرقه درگیر بوده اند و حتى براى رفع فتنه آنها به دیگر مراجع نیز متوسل شده و از آنها درخواست قتل و کفر آ نها را کرده اند. 88 حتى در یک مورد، آ قا نجفى فهرستى از بابیان واجب القتل را تهیه و به خود ناصرالدین شاه داده و از وى تقاضاى قتل آنها را مى کند. 89 به همین علت است که وابستگان و نسبت داده شدگان به این فرقه، از جمله یحیى دولت آبادى90 خاندان نجفى را آماج تندترین خرده گیریها و انتقادهاى خود قرار داده اند. 91

ب. دست کم دوسند معروف و مهم تاریخى از هجوم و حمله فرقه بابیه به خاندان نجفى وجود دارد:
ییکى خطابى است معروف به لوح ابن الذئب(پسر گرگ) که حسین على بهاء رییس بهائیان خطاب به آقا نجفى نوشته است. 92
و دیگرى کتاب رؤیاى صادقه93 است که به همدستى قنسول گرى روس در اصفهان، پس از رویدادهاى محاصره قنسول گرى روس در سال 1320 ق نوشته شده و در آن به آقایان نجفى و بلکه به همه علماى اسلامى و بویژه مذهب تشیع توهین شده است. 94

ج. مبارزه خاندان نجفى با فرقه بابیه ـ که ساخته و پرداخته انگلیس بود ـ چندان بى مخاطره هم نبوده است. از کم ترین پیامدهاى آن مى توان به دو بار تبعید95 آقا نجفى96 در سالهاى 1307 ق97. به دستور ناصرالدین شاه98 و1323ق به دستور مظفرالدین شاه اشاره کرد. 99 هنگام برگشت آقا نجفى به اصفهان نیز، وزیر مختار انگلیس سر درومند ولف، در نا مه اى به تاریخ 14ذى القعده 1307 برابر با 12جولاى 1890 م خطاب به امین السلطان از وى مى خواهد تا از اعلى حضرت تقاضا کند، وى را از رفتن به اصفهان بازدارد. 100امین السلطان نامه وى را براى شاه خواند و شاه نیز مى گوید:
(جواب بنویسید که این شخص را به تهران آوردند، براى این بود که او را از بعض کارهاى فساد انگیز ممنوع و متنبه دارند و این مدت او را به طور خوب متنبه کردند وا بداً جرأت این نوع کارها را نخواهد داشت. شما و تجار خارجه مطمئن مى توانید باشید.)101
مبارزات خاندان نجفى با بابیه، باعث شده تا یحیى دولت آبادى، که خود بابى است، در تاریخ خود درباره وى بى مهرى ورزد. در کتاب(فتنه باب) در خصوص بابى گرى دولت آبادى آمده است:
(فوت میرزا یحیى(صبح ازل) در هشتاد و دو سالگى در شهر اماگوستا در روز 29 آوریل 1912میلادى اتفاق افتاد. او براى خود جانشین معین نکرد و فقط در تهران حاج میرزا هادى دولت آبادى و بعد حاج میرزا یحیى دولت آبادى وضع ریاست مانندى داشت.)102
مرحوم حاج آقا منیرالدین بروجردى، حکم بر کفر حاجى میرزا یحیى دولت آبادى وازلى بودن وى داده وآقاى فشارکى هم آن را امضا کرده است. اصل این سند، در بایگانى راکد کتابخانه مجلس شوراى ملى، موجود است ودر کنگره پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس در نمایشگاه اسناد در مجلس ارائه گردید. 103
شمارى از مورخان بر این اعتقادند که حتى مشروطه خواهى افرادى چون دولت آبادى به خاطر حمایت استعمار انگلیس از مشروطه بوده است. از باب نمونه،کسروى در این خصوص مى نویسد:
(ما اگر بخواهیم همبستگى اى را که میان بهابیان و ازلیان ـ دو گروه منشعب از فرقه بابیه ـ با مشروطه بوده، براستى روشن گردانیم، باید بگوییم: بهائیان هواخواه خودکامگى و ازلیان هواخواه مشروطه بودند...در جنبش مشروطه چون دولت انگلیس هواخواه آن مى بود، از لیان پا به میا ن نهادند. ما تنها در این جا نام خاندان دولت آبادى را مى بریم. حاجى میرزا هادى ـ پدر یحیى دولت آبادى ـ بزرگ این خاندان، نماینده صبح ازل در ایران بود. ازآن سوى، چون دولت امپراطورى روس دشمنى با مشروطه نشان مى داد، بهائیان با دستور عباس افندى عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمد على میرزا مى بودند.)104

3ـ3. مبارزه با غرب:
حیات کسانى مانند یحیى دولت آبادى، به رونق اندیشه ها وبرنامه هاى استعمارى درایران وابسته بوده است و کسانى مانند آقا نجفى اصفهانى؛ از این روى، مورد بى مهرى آنان قرار گرفته اند که هم متوجه خطر نفوذ استعمار و هم متوجه وابستگى این افراد به آن بوده اند. نمونه هاى بسیارى از برخوردهاى شایسته و عزت مندانه آقا نجفى با نمایندگان تفکر و سیاست غربى در دست داریم که اشاره بدانها خواننده متأمل را از عمق و شدت بى انصافى تاریخى که در حق وى روا داشته شده، آگاه مى سازد. پیش از ذکر برخى از این موارد، لازم است به قضاوت مسترگراهام، قنسول انگلیس در اصفهان، درباره سیاست دانى آقا نجفى اشاره شود. وى مى گوید:
(همانا اگر این مرد در انگلیس بود، ما او را وزیر خارجه مى ساختیم.)
و میرزا حسن خان انصارى در جلد سوم تاریخ اصفهان و رى مى نویسد:
(یاد دارم که از سیاسیون درجه اول اروپا به اصفهان آمده بود، خدمت آقا نجفى، مى گفت:
این آقا که خود را به صداقت مى نمایاند،. اگر اول نمره سیاسى لندن و پاریس بیاید، آقا او را مانند دستمال پیچیده و در جیب خود مى گذارد.)
سید جمال الدین اسدآبادى بعد از ملاقات با آقا نجفى مى گوید:
(حرارتى که در کله این مرد دیدم، در بیسمارک ندیدم.)105

الف. تحقیر دیپلما هاى استعمار: اگر به شرایط اجتماعى آن روزگار ایرانیان در عطف توجه ویژه آنان به مسأله غرب، که مقارن با غرب زدگى ایرانیان بوده است، توجه داشته باشیم، اهمیت سیاسى کسانى چون آقا نجفى اصفهانى درمبارزه با سیاستهاى انگلیس و روس و تلاش براى جلوگیرى از سلطه فرهنگى، اقتصادى و سیاسى آنها بیش تر خود را نشان مى دهد. نویسنده کتاب(تاریخ دخانیه) که خود از عالمان آن عصر بوده، درباره گسترش غرب زدگى در آن روزگار مى نویسد:
(به تدریج، مقام فرنگیان در ایران خیلى بلند و منتسبات فرنگستان خیلى دل پسند افتاده، چنان افعال و اطوار زشت و ناپسند فرنگیان در نظرها به زیبایى جلوه گرفت که مسلمان زادگان ایران، با آن وجدانهاى سلیم و سلیقه مستقیم، قبایح افعال و اطوار ننگ مغزانه فرنگیان را از خود نیز به جلافت پیرایه ها بسته، با شوق وشعف هر چه تمام تر، شعارخود گرفته، سهل است که مایه مباهات خود دانسته، بدان قبایح نیز با مردم مملکت افتخار و مزیت جستند. آمیزش با فرنگى، بدین حدها نیز از مسلمانان قناعت نداشته کار مسلمان را به جایى رسانید که در ضمن تعریضات به علماى اسلام، افکار و خیالات فرنگستان راعلوم و معارف حقیقى خواندند و علوم ومعارف اسلامى را، که سرچشمه هر چیز و فیض و سرمایه هر سعادت و نیک بختى و سبب پیوستن به عالم قدس و سراى انس و زندگانى به حیات مقدسه عقلیّه است، اوهام جزئیه گفتند؛ بحث و تحقیق علوم متعالیه را مشاجرات لاطائل و ابحاث معکوس النتیجه نامیدند و خیالات فرنگیان را خروج از تنگناى مشاعر حیوانیّت، به فضاى واسع عالم انسانیت دانستند؛ اخلاق و آداب ستوده انبیاء(ع) را از آن رو که مبتنى بر التزامات ملّیّه و تفرقه دا شتن مؤمن از کافره و پاک از پلید است، اخلاق سبعیّه و حالات وحشیه نام نهادند و رسوم و عادات فرنگیان را چون مبتنى بر آزادى مطلق و رهایى از قید هر التزام است، حالات حمیده و اخلاق پسندیده گرفتند؛ احکام و حدود شریعت الهیّه را بر خلاف صلاح نوع بشر دانسته و منافى آبادى بلاد و آسایش عباد دریافتند و قوانین و نظامات فرنگستان را سراسر، مطابق احکام وجدان سلیم و مستقیم و نخستین شرط آسایش عباد و آرایش بلاد شمردند.)106
در چنین روزگارى که غرب زدگى در ایران در حال گسترش بود، آقا نجفى اصفهانى به هنگام ملاقات با نمایندگان سیاسى غرب، از طریق برخوردهاى تحقیرآمیز با آنان، تلاش مى کرد تا ایرانیان را به اصالت ملى خودشان توجه دهد و حتى ویکتور برار، در کتاب(انقلاب ایران) مى نویسد:
(فوریه 1907، آقانجفى به هنگام مذاکره با منشى کنسول گرى درباب لزوم فشار بر یهودیان و ارمنیان و حتى اروپاییان اصفهان در قبول لباس و آداب و رسومى که بیش تر با احترامى که به دین اسلام داشته باشد سازگار باشد، گفت وگو کرده است.)
ییا نویسنده کتاب(تاریخ اصفهان و رى) مى نویسد:
(یاد دارم زمان قدرت بى منتهاى قنسول گرى روس در اصفهان، روزى ظل السلطان، به اجراى حکم آ قا نجفى علیه یکى از بستگان قنسول گرى، عذر آورده که قنسول مانع است. آقا نجفى همى تجاهل مى فرمود و مى گفت: قنسول چه چیز است؟ قنسول یعنى چه؟ همو مى نویسد: از طرف بلژیکى ها یک نفر را به نام حیکاک به عنوان رییس مالیه به اصفهان مى فرستند. روزى او به منزل آقا نجفى مى رود و حتى نقل است که: با کفش وارد بر آقا مى شود. آقا نجفى از روى بى اعتنایى اسم او را مى پرسد و او جواب مى گوید حیکاک. آقا مى گویند: آقاى حکاک! یک مهر تقى براى من حک کن. این گفت وگو و تحقیر یک مأمور خارجى در محضر مجتهد شهر، تا مدتها ورد زبان مردم بوده است.)107

ب. ممانعت از پناهنده شدن ایرانیان به بیگانگان: پناهندگى به یک سفارت خارجى در اندیشه دینى، نوعى حقارت به شمار مى آید و مصداقى از سلطه بیگانگان بر مسلمانان ـ که به حکم آیه(لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا) نفى شده است ـ شمرده مى شود. به همین علت، عالمان راستین دین، ضمن این که خود از این گونه اقدامات، همواره و در همه شرایط، سرباز زده اند، تا آن جا که توانسته اند، مانع چنین اقدامى از جانب سایر مسلمین نیز شده اند. به عنوان مثال؛ روزنامه جهاد اکبر مى نویسد:
(حضرت حجّة الاسلام آقا نجفى فرمودند: امروز هم خبر آوردند بعضى از اهل سده مى خواهند به قنسول گرى انگلیس بروند و اظهار مى نمایند که از بابت مالیات به ما هم اجحاف شده است. من فرستادم آنها را منع کردند، فعلاً آمده اند در مسجد شاه.)108
وى حتى نسبت به پناهندگى یهودیان ایرانى به سفارت بیگانگان حساسیت نشا ن داده و در موردى این چنین، خطاب به دولت وقت مى نویسد:
(این یهودى ـ که صاحب خانه است ـ بر فرض این که خانه خود را به رعیت خارجه اجاره داده باشد، نمى تواند پناه به خارج ببرد. اجازه دادن هم منوط به امر مبارک است. اگر مسلمانها رعیت ایران هستند، یهودى هم رعیت است. مقرر فرمایند دَرِ خانه یهودى را گل بگیرند و مسدود نمایند. یهودى را هم تنبیه و حبس بفرمایید. این حکم ملت است. خارجه چه حق دارند که در احکام ملت مداخله نمایند؟ گویا خارجه مى خواهد در اصفهان هم مثل سایر امکنه و بعضى از بلاد در احکام ملت ایران مداخله نماید، آنها را مأیوس فرمایید. این اعمال خارجه در اصفهان امکان براى خارجه نخواهد داشت. این شرط بلاغ است عرض شد.)109
حاج آقا نورالله ا صفهانى، برادر و شاگرد آقا نجفى، نیز تحت تأثیر روحیه ضداستعمارى برادرش، در موارد مشابه چنین برخوردهایى داشته است. به عنوان مثال، وى در مورد عده اى از سربازان فوج چهارمحال بختیارى که به دلیل عدم دریافت حقوق دو ساله شان رهسپار کنسول گرى روسیه تزارى شده بودند، در جلسه انجمن مقدس ملى اصفهان مى گوید:
(باید از وزیر جنگ، حکم اخراج آنها را خواست که کسان دیگر مرتکب چنین کارى که اسباب بر باد دادن شرف ایرانیان است نشود. از اشخاصى که مثل این چند نفر سرباز جدید بى شرف به قنسول گرى روس پناه برده اند، دورى کنید. امروز مى توان گفت که رفتن این بى غیرتها به حمام مسلمین اشکال دارد. خداوند خود جزاى اینها را بدهد.)110

ج. مقابله با عزل و نصب هاى بیگانگان در ایران: از زمان قرارداد ترکمن چاى، روسها به خود حق هر گونه دخالتى در ایران را مى دادند. از جمله این گونه دخالتها دخالت روسیه در عزل و نصب برخى کارگزاران ایرانى در برخى نواحى ایران است. این عمل به قدرى تکرار شده که دولت ایران نیزگو این که بدان اعتراضى نداشته است. در آخرین سال عمر آقا نجفى(1332)، بر سر ابقاى حاجى محمد ابراهیم خان در جلفا، میان آقا نجفى و کنسول روس اختلاف پیش مى آید. آقا نجفى بر عزل وى تأکید دارد، در حالى که قنسول روس طى نامه اى به حکومت فشار آورده و مى نویسد:
(دوستدار درعجب است که با آن موارد یگانگى جناب امجد با قنسول گرى، چگونه شده است که جلفا را به دیگرى واگذار فرموده اند و حال آن که اهالى از خوش سلوکى جناب حاج مشارالیه، نهایت رضایت را دارند. بنابراین خواهش دارد همان مقا م مودت و یک جهتى را منظور فرموده کما فى السابق به عهده جناب حاج مشارالیه مرجوع فرمایند.)
گزارش حکومت اصفهان به وزارت داخله، به روشنى محذور بودن حکومت را در این قضیه نشان مى دهد:
(محذوریت حکومت را تصور فرمایید تا چه حد است؛ یک طرف آ قایان علما جداً انفصال او را مى خواهند، از طرفى قنسول گرى اتصال او را تمنا مى کند، با حالتى که حق با علما و غالب، از حاج مزبور متشکى بوده اند.)
به هر حال سرانجام، حکومت، درنامه اى به قنسول مى نویسد:
(این که اظهار فرموده اید...عمل آن جا در هذ ه السنه نیز به آقاى حاج محمد ابراهیم خان مرجوع شود...از طرف جناب شریعتمدار ملاذ الانام آقاى نجفى، دامت برکاته، و سایر آقایان علما جداً تغییر ایشان را خواستار شدند که دوستدار، ناچار بر این اقدام شدم و الاّ در صورتى که بروز این مقدمه نشده بود، بدیهى است ایشان را منفصل نمى داشتم... در این باب، به واسطه محذورات فوق العاده نسبت به تأکید آقایان علما ـ خصوصاً جناب ملاذ الانام آقاى نجفى ـ مجبور به انفصال آقاى حاجى محمد ابراهیم خان شدم.)111

4ـ3. رهبرى مشروطه اصفهان:
جریان روشنفکرى در نهضتهاى مهم قبل از نهضت مشروطه، از جمله نهضت میرزا مسیح مجتهد تهرانى، نهضت ضد ماسونى علما،نهضت تنباکو و... هیچ نقشى نداشته است. نهضت مشروطه نخستین نهضت از نهضتهاى تاریخ معاصر است که جریان روشنفکرى در آن نقش دارد. از قضا در این نهضت هم تا آن جا که مربوط به حرکت ملى و دینى مى شود، نقش رهبرى نداشته اند.

ادامه دارد ...


منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 134 و 135 ۱۳۸۶/۱۲/۲۱
نویسنده : احمد رهدار

نظر شما