موضوع : پژوهش | مقاله

روش شناسى تاریخ نگارى مشروطه درباره عالمان دینى (3)

تنها در مشروطه دوم(مشروطه غیر دینى) است که جریان روشنفکرى سکولار از طریق رعب و وحشت، قتل و غارت، تبعید و تهدید و...توانست رقباى خود را کنار زده و خود،ناخداى کشتى نهضت شود،. در این زمان، جریان روشنفکرى عقده در حاشیه تاریخ بودن خود را از طریق تهمت و افترا به رهبران جریان مخالف خود ـ جریان دینى ـ ترکاند. آنان خود را در چاه تاریخ احساس مى کردند، به جاى این که به دنبال پیدا کردن طنابى براى بالا آمدن از آن باشند، تلا ش کردند تا دیگران را هم به درون چاه بکشند. از همین رو، تلاش کردند تا در مقام تاریخ نگارى، به رهبران جریان دینى، همان تهمتهایى را بزنند که خود زیبنده آن بودند، آنان در چند سطح و لایه اقدام کردند:
الف. انکار هر گونه نقش مثبت جریان دینى در تحولات تاریخ معاصر.
ب. اثبات نقش حاشیه اى جریان دینى در تحولات تاریخ معاصر.
ج. اثبات نقش منفى جریان دینى در تحولات تاریخ معاصر.
نمونه این تلاشها درباره آقا نجفى اصفهانى صورت گرفته است. جهت پاسخ به این نوع تاریخ نگارى، به گونه خلاصه به برخى تلاشها و کارهاى ایشان در نهضت مشروطه و مبارزه با جریان استبداد اشاره مى شود:

1. عزل امین السلطان از مقام صدارت اعظمى، از کارهاى مهم اصلاحى عالمان دینى قبل از نهضت مشروطه بوده است. در زمان مسافرت مظفرالدین شاه به اروپا، که امین السلطان نیز همراه وى بوده است، اعتراض عالمان دینى به برنامه هاى استبدادى امین السلطان و همسویى وى با استعمار خارجى بالا گرفت. آقا نجفى اصفهانى که در این ایام براى دومین بار از اصفهان به تهران تبعید شده بود، نقش رهبرى عالمان مخالف حکومت استبدادى وقت را داشته است. حامد آلگار در این باره مى نویسد:
(از جمله علمایى که در غیاب شاه ،یا هنگام سفرش به اروپا در تهران بودند، یکى هم آقا نجفى بود که ظاهراً رهبرى این مرحله از مخالفت علما با حکومت را به عهده داشته است.)112
جایگاه ویژه آقانجفى اصفهانى به اندازه اى بوده است که در کشاکش مخالفت وى با حکومت، سلطان عبدالحمید عثمانى، به طور رسمى، تلگرافى به آقانجفى مخابره کرده و اعلام مى کند: هروقت لازم باشد، حاضر است به وى کمک کند. 113

2. در جریان مهاجرت کبراى علما به قم، هیأت علماى قم، شخصى به نام آخوند ملا على اکبر مجتهد را از قم به اصفهان نزد آقا نجفى اصفهانى فرستاده و از ایشان تقاضاى مهاجرت به قم را مى نمایند که از تلگرافى که ملا على اکبر به قم مى زند فهمیده مى شود:
(حضرت آیت الله آقاى نجفى ... چند روز است با سایر علماء اعلام تدارک حرکت دیده اند و عازم قم هستند.)114
اما به دلیل عقب نشینى دولت و پذیرش خواسته هاى علما و در نتیجه بازگشت آنان به تهران، این مهاجرت صورت نگرفت. 115 برخلاف دیدگاه فوق، شمارى از محققان تاریخ معاصر، بر این نظرند که آقا نجفى و حاج آقا نورالله، به درخواست متحصنین قم در مهاجرت کبراى سال 1323ق، به آن بلد هجرت کرده و در صدر رهبران مخالف استبداد قرار گرفتند. 116 آنان براى اثبات این ادعاى تاریخى، به نامه احمد قوام از طرف مظفرالدین شاه به نظام الدوله، حاکم قم احتجاج مى کنند. 117

3. آقا نجفى اصفهانى، در اعلامیه اى که در ذى قعده 1325 به همراه شمارى از علماى اصفهان منتشر مى کنند، متعهد مى شوند:
(به جان و مال و عرض و عمر، در این مقصد مقدس و حفظ و حمایت مجلس شوراى ملى و انجمن ملى اصفهان، حاضر، و بدون ملاحظه شخصى و اغراض نفسانى به اقدام و اهتمام در انجام این مقصد مقدس، ساعى، و در تمام مطالب مرقومه تماماً ید واحده و لسان واحد باشند.)118

4. آقا نجفى اصفهانى، همچنین در اعلامیه هشت ماده اى، مجلس و حفظ شؤونات آن را بر همه لازم و آن را فوزى عظیم و از برکات امام عصر(عج) برمى شمارد. 119 و در فتواى معروف خود به همراه سایر علماى اصفهان، در پى مشکلاتى که از جا نب مستبدین براى مجلس شوراى ملى ایجاد شده بود، بیان مى دارد که:
(الیوم ...مخالفت مجلس شوراى ملى، شید الله ارکانه، به مثابه محاربه با امام زمان، علیه السلام، است.)
و پس از آن،اعلام مى کند:
(محض حفظ اسلام و تقویت مجلس شوراى ملى بایدمن به تهران حرکت کنم)
که البته با مخالفت دیگر علما روبه رو مى شود و نیز مقرر مى شود که به جاى وى، آقایان حاجى میرزا ابوالقاسم زنجانى، میرزا محمد تقى مدرس و میرزا محمد على کلباسى به تهران بروند. 120

5. آقا نجفى اصفهانى، نیز در مورد قشونى که محمد على شاه براى رویارویى با مجلس و براندازى مشروطه به راه انداخته بود،طى اعلامیه اى به همراه دیگر علماى اصفهان اعلام مى دارد:
(چون امروز بقاء و دوام اسلام منوط به اساس مقدس مشروطیت است، به قانون شریعت مطهره اسلام این اشخاص مثل کسانى هستند که در کربلا اجتماع نموده اند و در صدد قتل امام مظلوم برآمده اند.)121

4. میرزا حسن مجتهدى تبریزى، مؤسس مشروطه تبریز
آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى،فرزند حاجى میرزا باقر مجتهد امام جمعه، برادرزاده حاجى میرزا جواد آقا مجتهد، و عموى حاجى میرزا عبدالکریم آقا، امام جمعه تبریز است. وى از خاندان علم و فقاهت بوده است.
بسیارى از افراد این خاندان، از بزرگان علمى ـ فقهى عصر خود به شمار مى رفته و همه آنان داراى پایگاه اجتماعى قوى و گسترده اى بوده اند. شهرت مجتهد و خاندان وى، از مرزهاى ایران فراتر رفته بود; چنانکه عبدالرحمن کواکبى، نویسنده مشهور عرب، در کتاب ام القرى،122 نمایندگى ایران شیعه را در مجلس منعقده در مکه، به مجتهد تبریزى داده است. 123
مجتهد تبریزى، تحصیلات عالیه خود را در محضر بزرگانى چون: حاج میرزا محمد حسن شیرازى(معروف به میرزاى بزرگ شیرازى، پرچمدار نهضت تحریم) سید حسین کوه کمرى، آخوند ملا على نهاوندى، شیخ حسن مامقانى و...گذرانده است. وى در سنین جوانى به درجه اجتهاد نایل شد. تشریح الاصول، کتاب الطهاره و رساله اى در مقدمه واجب، برخى از تألیفات اوست. وى در عصر خود، مقام علمى بالا و مشهورى داشته است. چند نقل تاریخى ذیل، به آسانى مى تواند این ادعا را اثبات کند:

الف. آیت الله مامقانى، استاد مجتهد در مورد او مى گوید:
(عجب دارم از همشریهاى خود که با وجود مردى مثل او، به نجف توجه دارند.)124

ب. پس از آشوب ذیحجه 1324ق. تبریز در مخالفت با محمد على شاه براى اخذ مشروطه تامه، قرار شد بین مجلس شوراى تهران و حکومت تبریز مذاکراتى صورت گیرد. ثقة الاسلام پیشنهاد کرد که نماینده حکومت تبریز، مجتهد تبریزى باشد. برخى گفتند: (تنها مجتهد نباشد; بلکه تمامى علما باشند.) ثقةالاسلام در پاسخ گفت: (جناب مجتهد، تمام علماست.)125

ج. نویسنده کتاب زندگى نا مه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى مى نویسد:
(ایشان در زمان خود، اعلم و اسن مجتهدین عهد خود بوده و قضاوت و فتاواى فقهى عمیق و وسیع داشته و در معضلات شرعى و فقهى چیره دست تر از دیگران به شمار مى رفته است.)126
جایگاه اجتماعى ویژه مجتهد تبریزى در عصر مشروطه را نکته هاى ذیل به خوبى نشان مى دهد:

الف. در اوایل مشروطه(1324ق) که آزادى خواهان تبریز جمع شدند تا اعتراض شان را به برخى اعمال مخالف مشروطه، که از سوى دربار صورت گرفته بود، اعلان کنند، تلگرافى تهیه شد تا براى شاه و نیز براى عالمان تهران ارسال شود. میان این اجتماع کنندگان، مجتهد تبریزى نبود. این امر باعث شد تا ثقةالاسلام، تلگراف را تا زمان حضور وى مخابره نکند. او معتقد بود که اگر مجتهد و امام جمعه(میرزا عبدالکریم) در جمع اجتماع کنندگان نباشند، در نظر تهرانیان اثر سوء خواهد داشت. 127

ب. در سالهاى 1325 و1326 قمرى که مجتهد در تهران تبعید بود، مردم آذربایجان، بارها از مقامات تقاضاى بازگرداندن وى را به تبریز کردند و این امر، به خوبى از سخنان سید عبدالله بهبهانى(پیشواى مشهور مشروطه) نمایان است:
(در باب جناب حجت الاسلام، آقاى حاجى میرزا حسن آقا، اهالى آذربایجان استدعا کرده و استغاثه نموده اند که تشریف ببرند; چون در واقع، پیشوا و آقاى مملکت هستند و خوب نیست[مردم آن ایالت] بیش از این بى پیشوا باشند.)128

ج. مجتهد، هنگام بازگشت اوایل ربیع الاول1326ق. حرکت کرد و اواخر آن وارد تبریز شد. علت به دراز کشیدن مسافرت این بوده که مجتهد در این مدت طولانى ازسوى مردم در شهرهاى در مسیر،پذیرایى مى شده است. در روز ورودش به تبریز نیز از وى استقبال باشکوهى شده است. ثقة الاسلام در کتاب مجمل الحوادث و در نامه خصوصى دیگر مى نویسد:
(از باسمنج سوار تخت روان بوده و از باغ حاج سید مرتضى تا باغ حاج ابراهیم و از آن جا تا خانه خودشان، تخت را به سر دوش، مردم حرکت مى داده اند.)129

د. در سال 1329ق که اولتیماتوم روس(1911م) به ایران تحویل داده و پاى استقلال کشور مطرح شد، انجمن تبریز که نیک مى دانست وجود مجتهد در اتحاد مردم بسیار مؤثر است، در نامه هایى از مجتهد، که در حالت ناراحتى به محل زمینهاى خود در(کندرود) رفته بود، خواستند تا به شهر بازگردد. 130

هـ. زمانى که انجمن ایالتى تبریز، مجتهد را به(کندرود) تبعید کرده بود، همچنان مردم تبریز، دعاوى مهم خود را به او حواله مى دادند و اسناد مهر شده به مهر او را تا حد اسناد رسمى قبول داشتند و با این که 30سال تمام قضاوت کرد، توانست وجهه اجتماعى خود را محفوظ بدارد، به طورى که کسى از موافق و مخالف در این خصوص به وى نسبت اشتباه و سوء نیت و جهل نداده است. این امر نشان مى دهد که حتى مخالفان وى، اعتبار و منزلت او را قبول داشتند. 131

و. کسروى که درجاى جاى نوشته هایش، وقایع تاریخى را به گونه اى تحلیل کرده است که کوتاهى ها، خیانتها و...همه به پاى مجتهد تمام مى شود، او را(بزرگ ترین عالم مردمدار تبریز) معرفى مى کند و تقى زاده نیز به(فضل و تقوا و پاکى مهر) مجتهد و نیز(انصاف و تواضع علمى) وى اعتراف دارد. 132
رهبرى با تدبیر، پاى بندى به شریعت، مخالفت با استعمار و...که باعث شده تاریخ نگارى روشنفکرى او را نیز همانند هم سلکان وى، مورد بى مهرى قرار دهد. پاره اى از نسبتهاى ناروا که نثار وى شده به شرح زیر است:

1ـ4. حمایت از دربار و استبداد:
به چند متن تاریخى مرتبط به این بحث توجه شود:

الف. ملک زاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران مى نویسد:
(در تاریخ19جمادى الاول1326، مجتهد، مستبد معروف، که زمانى به تهران رفته و با دستورات محمد على شاه به تبریز مراجعت کرده بود، درخانه خود، دعوتى از کلیه ملاهاى مستبد و هواخواهان محمد على شاه و سید هاشم معروف و اعضاى انجمن اسلامى نمود و نطق مفصلى ایراد کرد که مفهوم آن این بود که چون مشروطیت مخالف مذهب اسلام است، لذا شاه اسلام پناه، مصمم شده است که مشروطیت را براندازد و این کانون فساد را از میان بردارد و ما روحانیون تبریز، که با نیات شاهانه موافق هستیم و مشروطه را مخالف دین اسلام تشخیص داده ایم، خوب است تلگرافى به شاه کنیم و همصدا بودن خود را به آن اعلیحضرت اعلام نماییم. عموم ملاها که در آن مجلس حضور داشتند، گفته مجتهد را تصدیق کردند و صورت تلگرافى، که قبلا تهیه شده بود، براى مخابره به تلگرافخانه فرستادند.)133

ب. کسروى نیز مى نویسد:
(پس از فتح تهران و فرار محمد على شاه به استرآباد، مجتهد تبریزى به سفارش افراد بدنامى چون: صمد خان، رشیدالملک و...و با همکارى سایر ملایان، پالکاردهایى با عبارات: (ما مردم تبریز همگى پادشاه خودمان محمد على شاه را مى خواهیم)، (زنده باد محمد على شاه) و... نوشتند و نیز براى پادشاه انگلیس و امپراتور روس تلگرافهایى فرستادند و از آنها بازگرداندن محمد على شاه ر ا درخواست کردند.)134

ج. کسروى، داستان تاراج ده قراچمن را که در جریان آن گفته مى شود: سه بچه و چند زن مرده اند، به گونه اى نقل مى کند که از آن برمى آید مجتهد به نظام الملک دستور داده است تا براى دفاع از حاجى محمد على (دهدارقراچمن) به این جنایت دست بزند. وسپس از این نقل چنین نتیجه مى گیرد:
(از این آگاهى داستان رنگ دیگرى پیدا کردم و مردم پى به راستى برده و دانستند که مجتهد با مشروطه بدخواهى آغاز کرده [است].)135

د. کسروى مى نویسد:
(یکى از گرفتاریهاى زمان خودکامگى، انبار دارى بوده که انبارداران به طور معمول گندمها را نمى فروختند، تا نان کمیاب و در نتیجه گران شود. دستگاه حکومت نیز چون خودش در زمره این انبارداران بود، با این کار برخورد جدى نمى کرد. ملایان نیز از ین دسته بودند. از میان ملایان، حاجى میرزا حسن مجتهد تبریزى و امام جمعه، به این کار شناخته شده بودند. از این دو، مجتهد بیزارى کرده، گناه را به گردن پسرش حاجى میرزا مسعود مى انداخت; اما امام جمعه، به این کار هم نیازى نمى دید.)136

هـ. وقتى محله دوه چى را مجاهدان مشروطه خواه فتح کردند، مجتهد به همراه حاجى میرزا محسن مجتهد و رحیم خان راه فرار در پیش گرفتند و به اردوى عین الدوله پناهنده شدند. 137

و. مجتهد رئیس مستبدان تبریز بود و عدّه بى شمارى قدّاره کش و مسلح به دور خود جمع کرده بود و براى تضعیف مشروطه خواهان، آنان را تکفیر مى کرد. 138

ز. مجتهد از ربیع الاول1325از تبریز خارج شده و تا یک سال یا 13ماه در تهران مانده و در آخر ربیع الثانى 1326 به اشاره محمد على شاه به تبریز برگشته(10خرداد1287)139
ملک زاده مى نویسد:
(حاجى میرزا حسن آقا مجتهد مستبد معروف...با دستورات محمد على شا ه، به تبریز مراجعت کرده بود.)140
(محمد على شاه براى تکمیل نقشه خود، وسائل مراجعت مجتهد وامام جمعه را فراهم کرد. به دستور محمد على شاه، مجتهد با بهبهانى بناى دوستى گذارد و بهبهانى او را به مجلس برد و به مجلسیان اطمینان داد که جناب مجتهد، مخالف مشروطه نیستند و اگر به تبریز مراجعت کنند، به واسطه نفوذى که دارند مى توانند آشوب را خاموش کنند و ممتازالدوله، رییس مجلس هم حمد و ثنایى از مجتهد کردو بعضى از وکلاى دست نشانده محمد على شاه تمجید زیادى از او کردند. بهبهانى و طباطبایى او را مرد وطن دوست و دلسوز ملت خواندند. انجمن آذربایجان که او را مرد بدخواه و پستى مى دانست، تلگرافات چند به تهران نمود و مخالفت خود را با بازگشت مجتهد اعلام داشت; ولى کار از کار گذشته بود و مجتهد به نزدیک تبریز رسیده بود.)141
حسین فرزاد نیز امر مراجعت مجتهد به تبریز را که از سویى با فشار و درخواست مردم شهرهاى گوناگون، مثل تبریز، زنجان، تهران و...و از سویى با رایزنیهاى مکرر مجلسیان تهران، سران آزادى خواه تبریز مثل ثقة الاسلام142 و...بود، چنین تحلیل مى کند:
(یکى دیگر از نقشه هاى محمد على شاه، مراجعت دادن امام جمعه و مجتهد به تبریز بود.)143
اما اسماعیل امیرخیزى، نویسنده کتاب قیام آذربایجان و ستارخان مى نویسد:
(در حالى که مجتهد در شمیران بود و اظهار بى طرفى مى کرد، محمد على میرزا، باطناً بدون آن که در ظاهر اقدامى بکند، اسباب مراجعت وى را به تبریز مهیا مى کند.)144
هر چند امیرخیزى مراجعت مجتهد را نقشه اى براى تقویت قدرت میرهاشم مى داند; امّا این نقل وى مى رساند که حتى اگرامر مراجعت مجتهد به دستور محمد على شاه هم بوده باشد(که البته با توجه به نامه هاى ثقة الاسلام و درخواستهاى مکرر مردم تبریز و زنجان و...که برخى از آ نها ذکر شد، این قول بسیار بى وجه مى نماید) باز هم مى توان گفت که خود مجتهد از این نقشه آگاهى نداشته است.

ح. ملک المتکلمین در جلسه اى، که کشتن شیخ فضل الله در آ ن به تصویب رسیده بود، به سه علت با این کار مخالفت کرده که، دلیل سوم او این بوده است:
(محرک دستگاهى که بر ضد مشروطه و آزادى به کار افتاده است، محمد على شاه است و اوست که شیخ فضل الله و دیگران را با پول و نوید برانگیخته است; همچنان که رحیم خان و قوام الملک شیرازى، اقبال السلطنه ماکویى، شیخ محمود ورامینى، حاجى میرزا حسن مجتهد و سید یزدى و حاج آقا محسن عراقى و جمعى از رؤساى ایل بختیارى و کلهر و سنجابى و ایل شاهسون و هزارها از این گونه افراد را بر ضدّ مشروطیت قیام داده و آنى از تحریک آنها غفلت نمى کند.)145
متأسفانه یکى از انحرافهاى عصر مشروطه این است که فقط دو خط خاص: یعنى ترقى و ارتجاع، یا آزادى خواهى و استبداد را ترسیم مى کردند; بدین معنى که اگر کسى ذیل یکى از این دو عنوان جاى نمى گرفت، حتماً او را ذیل دیگرى جاى مى دادند. در این تلقى، هرگز به خط سومى فکر نمى شود; یعنى پرسیده نمى شود:
آیا نمى توان خط سومى، مثلاً خط تعالى را در نظر گرفت که افزون بر ترقى، چیزى هم اضافه داشته باشد؟
ییا آیا نمى توان کسانى را تصور کرد که ضمن مخالفت با دربار و استبداد، مشروطه خواهان غرب زده و غرب گرا را هم قبول نداشته باشند. 146
مجتهد در ابتدا با مشروطه خواهان بود; اما وقتى عده اى از آنان افراط کردند، با آنان مخالفت کرد. این مخالفت به معناى همکارى با دربار و استبداد نبود; بلکه برعکس، قرینه ها و بلکه ادله اى موجود است که ثابت مى کند، نه تنها مجتهد با دربار همکارى نداشته و بدان وابسته نبوده است، بلکه در موارد متعددى رویاروى آن ایستاده است:

الف. مجتهد، در قیام عدالتخواهى صدر مشروطه، شرکت فعال داشته است; همان که نوک پیکانش، استبداد دربارى را نشانه گرفته بود و اگر مجتهد به دربار وابسته مى بود، نباید در این قیام شرکت مى کرد.

ب. زمانى که محمد على شاه در ذیحجّه1324ق بدون دعوت از اعضاى مجلس شورا ،در تهران تاج گذارى کرد، این عمل در اذهان عمومى توهین به مجلس تلقى شد و از شاه چهره اى مستبد و بى اعتقاد به مشروطه تصویر کرد. تقارن این خبر با اخبارى که از استبداد و خشونت برخى حاکمان بلاد مى رسید، شورشى عظیم بر ضد شاه در تبریز به پا کرد. مجتهد به نحوى آشکار با معترضان هم آوا شد و حتى در مرحله اى، سخن از تبدیل رژیم به جمهورى147 پیش آورد که در آن برهه، سخنى بسیار تند و خطرناک قلمداد مى شد. 148
و نیز در همین خصوص، طبق نامه27ذیحجّه 1324ق که ثقة الاسلام به مستشارالدوله مى نویسد، مجتهد، فردى را به دنبال ثقة الاسلام مى فرستد و او را به تجمع مردم در تلگراف خانه مى کشاند، که آشکارا ابراز مى داشتند، ما شاه را در صورت مخالفت با مشروطه نمى خواهیم. 149

ج. مجتهد که در آغاز مشروطه اجازه داد 20خروار از غلّه وى به وسیله مشروطه خواهان در اختیار مردم قرار گیرد، پیش از مشروطه، هرگز اجازه نمى داد دولت، غله هاى وى را انبار کند و مى گفت: به مصرف بخور بخور دیوانیان مى رسد، نه تدارک زمستان بیوه زنان. 150 این امر به روشنى مى رساند که اگر مجتهد به دربار وابسته مى بود. دست کم یک بار اجازه مى داد تا دولت از غلّه هاى وى استفاده کند.

د. مجتهد در ایّام اقامت خود در تهران با آن که از مشروطه چیان بریده و تکیه گاه مهم خود در برابر دولت و دربار را از دست داده بود، از دیدار با شاه پرهیز کرد; به گونه اى که مایه گله مندى زیاد شاه شد. وقتى هم که پس از شکوه بسیار، شاه باوى دیدار کرد، شاه در گفت و گو با مجتهد از علاقه خود به مشروطه یاد کرد و همان روزها نیز به مجلس رفت و در حمایت از مشروطه قسم خورد. 151

هـ. مجتهد در تبریز به استقلال از دولت و دربار شناخته مى شد; به همین علت وقتى مردم و عالمان تبریز به محمد على شاه تلگراف زدند و از او در بازگرداندن مجتهد به تبریز استمداد کردند، ثقة الاسلام ناراحت شد و این تلگراف را بى مورد دانست و گفت: (بهتر بود تلگراف را به مجلس شورا مى زدند، نه به شاه.) وى در توضیح نظر خود، از معروفى حضرت مجتهد به طرفدارى استقلال از دولت و دربار یاد کرد. 152
افزون بر مخالفت مجتهد با مشروطه خواهان افراطى که علت آن گذشت، دلیل دیگرى که مجتهد را براساس آن به همکارى با دربار و استبداد آن متهم مى کنند، این است که وى در دوران موسوم به استبداد صغیر، جانب قشون اعزامى از تهران را گرفت. ناآگاهان از روى جهل و برخى دیگر از روى تجاهل تصور کردند که مجتهد با دربار ساخته است; اما بنا به ادله و شواهدى، این اتهام نیز بر او وارد نیست:

الف. حقیقت این است که یگانه غرض مجتهد از این همسویى، بهانه ندادن به روسها براى حمله به ایران با عنوان دفاع از امنیت اتباع خویش بوده است; گرچه روسها به اشغال تبریز اقدام کردند. ثقه الاسلام این حیله و ترفند را دریافته بود و در نامه اى که در تاریخ اول جمادى الاول 1325ق به مستشارالدوله نوشت، به دخالت روسیه در امور گمرکى و مالى و امنیتى تبریز و نیز احتمال لشکرکشى قشون روسى به تبریز اشاره کرد. 153 البته مى توان احتمال به نسبت دقیق دیگرى را هم مطرح کرد و آن این که مجتهد نیز همچون شیخ فضل الله در این مقطع تاریخى، حاکمیت استبداد داخلى را بر مشروطه طلبى که به حاکمیت استعمار خارجى مى انجامید، ترجیح مى داد و بر این اساس، درصدد بود تا دفع افسد(استعمار خارجى) با فاسد(استبداد داخلى) کند. آن چه را مى توان مؤید این احتمال دانست، این است که مجتهد، حتى پیش از مطرح بودن حمله روسها به ایران نیز جانب دربار را مى گرفت.

ب. مجتهد، هرگز به غارت گرى و چپاول قشون دولتى و حمله آنها به مردم و منازل شان راضى نبود; بلکه بارها بدین سبب به سر دسته نیروهاى دولتى(رحیم خان چلبیانلو) اعتراض کرد و طبق نقل ثقة الاسلام، یک بار پس از شنیدن اخبار مربوط به تعرض افراد دولتى به مردم بى گناه فرمود: (اگر وضع این گونه ادامه یابد، من در شهر نمى مانم.)
وى سپس افرادى را براى رویارویى با دولتى ها به منظور باز پس گرفتن اموال مردم مى فرستد. 154

ج. نیروهاى دولتى هنگام غلبه بر تبریز، از آن جا که جرأت حمله به منزل مجتهد را نداشتند، به منزل داماد وى ریختند و خانه را غارت و چپاول کردند. 155

د. نامه صمدخان شجاع الدوله(حاکم تبریز) به شمارى از عالمان نجف و گله مندى وى از مجتهد، با عبارت(با کمال تأسف به کلى از معزّّ الیه سلب عقیده نموده)156، به خوبى نشان مى دهد که نه تنها مجتهد با دربار همکارى نداشته، بلکه مورد طرد وبى مهرى آنان نیز بوده است. 157

2ـ4. خون ریزى و مشارکت در قتل مردم بى گناه:
نسبت دادن قتل و کشتار مردم به مجتهد، مى تواند یاددآور نسبت دادن تاریخى قتل و کشتن عمار یاسر به دست امام على(ع) باشد. در جنگ صفین، وقتى میان لشکر معاویه، این حدیث مبارک پیامبر خاتم(ص) که خطاب به عمار یاسر مى فرماید: (تقتلک فئة باغیه)158 پخش شد، معاویه و دستیار سیّاسش، عمروعاص، با تفسیرى کاملاً انحرافى و خلاف ظاهر ازاین روایت شریف، خود را از پیامدهاى سوء انتساب قتل عمار یاسر رهانیدند. آنان روایت را این گونه توجیه کردند که: چون على(ع) عمار را با خود به این جنگ آورده، پس در حقیقت او سبب کشتن عمار شده است! در تحلیل هاى ارائه شده در خصوص کشتار مردم در نهضت مشروطه نیز برخى به توجیهى مشابه این دست زده اند. مشروطه خواهان افراطى که هر کدام براى رسیدن به هدفى خاص، که به طور عمد غیراز استقرار مشروطه در کشود بود، به صورت کاسه هایى داغ تر از آش درآمده بودند، و براى آن که در آینده به خیانت متهم نشوند، از ابتدا صحنه را به گونه اى ترسیم کردند که همه تقصیرها را به گردن روحانیان و مشروعه خواهان بیندازند و همه آثار مثبت نهضت را به خود منسوب کنند; به طور مثال; یکى از مسایلى که مى توانست در آینده به گونه اى تحلیل شود که براى مسببان آنان دردسر ایجاد کند، مسأله کشت و کشتار مردم بى گناه بود; از این رو، برخى از آزادى خواهان یا طرفداران آنها بى آن که هیچ گونه دلیلى ارائه دهند، این کشت و کشتارها را به مخالفان خود و از جمله مجتهد تبریزى نسبت دادند.
کسروى در این خصوص مى نویسد: (باید گفت: گناه این خونریزیها، بیش از همه به گردن این مرد[میرهاشم دوه چى] و ملایان اسلامیه نشین بود.)159
امیرخیزى نیز مى نویسد: (در انجمن اسلامیه، ضارب سید هاشم را به طرز فجیعى کشتند. به طورى که مى گویند، قاتل میخ چوبینى را در گوش ضارب کرد و با پتک چنان زد که از سوراخ گوش دیگرش بیرون رفت.)160
با توجه به این که مجتهد بر انجمن اسلامیه نظارت داشت، این مطلب، بى گمان نادرست است; از سوى دیگر، خود امیرخیزى، از قول حاجى میرزا على نقى(از اعضاى انجمن ایالتى تبریز) نقل مى کند: (حتى آن روز که مجتهد با صراحت، بناى مخالفت با مشروطه را گذاشت، خانه وى مملو از آقایان عالمان بود.)
با توجه به این مطلب، چگونه ممکن است همه این آقایان عالمان، دین خود را بفروشند و در برابر این اعمال ضد انسانى(با فرض اثبات) سکوت اختیار کنند؟

3ـ4. جاسوس و همکار روس:
برخى از نقل هاى تاریخى ارائه شده براى اثبات این مدعا عبارتند از:

الف. نصرت الله فتحى در کتاب زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى به نقل از علمدارى مى نویسد: (زعامت متشرعین را اولاد میرزا احمد که بنام ترین آنها، مرحومان: حاج میرزا جواد و حاج میرزا حسن مجتهد باشند، در دست داشتند و اینها درخفا، طرفدار سیاست شمالى(روسیه زمان تزار) بوده اند.)
سپس مى نویسد: ([این که] امپراتور روسیه بر اثر تقاضاى حاج میرزا جواد آقا، مقصر تبعیدى به سیبرى را بخشوده و آزاد مى نماید. 161
براى این بوده است که در افواه شایع شود مجتهد مزبور به قدرى نفوذ کلمه دارد که حتى امپراتور روسیه هم اوامرو مراجعات او را محترم مى شمارد، یا از او حساب مى برد. شاید هنوز هم کسانى اعتقاد داشته باشند که قدرت شریعت، در همان زمانها[زیاد] بوده است و دیگر متوجه نباشند که آن احترام ظاهرى و آزاد کردن چند تبعیدى یا به طور غیر مستقیم بزرگ کردن مجتهد طرفدار سیاست خود، مقدمه اى براى کارهاى آینده بوده است; آن چنان که همین پذیرش تقاضاى مجتهد و آزاد ساختن زندانیها، بعدها در امر رژى(انحصار توتون و تنباکو) نتیجه بخش مى شود; یعنى بذرى که سالها پیش کاشته شده بود، به ثمر مى رسد و با اشاره و ایماى همان سیاست پشتیبانى کننده، علم تحریم تنباکو با دست میرزا جواد آقا برافراشته مى شود. از طرف دیگر مى بینیم که هنگام تعمیر مسجد صاحب الامر تبریز، از طرف چارلى(قنسول انگلیس) کمک مادى مى شود و حتى معروف است که مستر استیونس(کنسول بعدى) یک چهل چراغ تقدیم آن مکان مى کند.)162

ب. چون روسها، ناصرالملک و بختیاریها را در خدمت انگلیس مى دیدند، بر آن شدند تا در برابر ناصرالملک، از سعدالدوله که مى توانست به آنها تکیه کند، حمایت کنند. براى این منظور، جرقه کار را مجتهد زد. او با همراهى سایر ملایان و تحریک بازاریان، ابتدا بازارها را بستند; وسپس به تهران و پطرزبورگ تلگراف زدند و اعتراض خود را از ناصرالملک اعلام کردند. 163

ج. حاجى میرزا مسعود(پسر بزرگ مجتهد) مسؤول دفتر زناشویى و مرگ و میربستگان روسى بود!164

د. مجتهد، زمینه را براى درآمدن سپاه بیگانه آماده، و خود را آلت دست میلرو و دنسکى ساخته بود. 165
همه این ادعاها را مى توان تنها در یک تحلیل پاسخ گفت: همان گونه که گذشت، از آن جا که در آن زمان فقط دو خط استبداد و آزادى خواهى ترسیم شده بود و لاغیر، هر آن کسى که مخالف به اصطلاح آزادى خواهان قرار مى گرفت، به همکارى با استبداد متهم مى شد و چون در آ ن زمان، نماد استبداد، محمد على شاه بود و روس او را حمایت مى کرد، هر کسى که به همکارى با استبداد متهم مى شد، به تبع، به جاسوسى براى روس نیز متهم بود; به همین علت است که مشروطه خواهان افراطى، همه مخالفان خود، اعم از شیخ فضل الله نورى، ملا قربانعلى زنجانى، حاجى خمامى رشتى، مجتهد تبریزى و...را چون با آنان مخالف بودند، اولاً به همکارى و معاودت استبداد و ثانیاً به همکارى با روس متهم مى کردند، و این همه، هیچ نیازى به ارائه اسناد و مدارک نداشت; بلکه فقط مخالفت با مشروطه خواهان براى این اتهام‌ها کفایت مى کرد.

پى نوشتها:
1. تاریخ هجده ساله آذربایجان، احمد کسروى/120، امیرکبیر، تهران، چاپ دهم، 1371.
2. امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت/462، خوارزمى، تهران، چاپ هشتم، 1378.
3. ایران شناسى را، به عنوان مجموعه اى از مطالعات منظم و علمى مربوط به وجوه گوناگون تمدن، فرهنگ و تاریخ ایران، اروپاییان بنیاد کردند و از این جهت، یکى از عقایدى که درباره علت وجودى آن از دیرباز رواج داشته، آن است که ایران شناسى، همچون شاخه هاى دیگر شرق شناسى غربى، جزئى ا ز تمهیدات استعمار براى تسلط بر شرق بوده است.
جریانهاى اصلى تاریخ نگارى در دوره پهلوى، سیمین فصیحى/74، نوند، مشهد، چاپ اول/1372.
4. منابع اصلى و دست اول تحقیقات ایران شناسان، تا حدود زیدى مثل منابع شرق شناسى، دیپلماتها(کارمندان دولتى)، تجار، افراد ماجراجو، ثروت مندان جهانگرد، میسیونرهاى مذهبى و...است.
5. مقدمه تحلیلى تاریخ تحولات سیاسى ایران، موسى نجفى/22، منیر، تهران، چاپ اول1378.
6. البته در ایران، علاوه بر روش تاریخ نگارى و شرق شناسى، سه جریان و روش دیگر تاریخ نگارى نیز وجود داشته است: تاریخ نگارى مارکسیستى، تاریخ نگارى ناسیونالیستى و تاریخ نگارى علمى.
مقدمه تحلیلى تاریخ تحولات سیاسى ایران/119.
7. Ann K. S. Lambton
8. Nikki R. Keddie
9. Hamed Algar
10. F. R. C. Bagler
11. تشیع و مشروطیت، عبدالهادى حائرى/2ـ3، امیر کبیر، تهران، چاپ سوم،1381.
12. یکى از محققان تاریخ معاصر در خصوص جایگاه و نقش مرجعیت محلى در عصر قاجار مى نویسد: (در تمام دوره تاریخ مذهبى ایران، بویژه از عصر صفویه به بعد که مفهوم تازه اى از مجتهد و مجتهد الزمانى شکل گرفت، جامعه مذهبى ایران، تابعى از مرجعیت دینى به شمار مى آمد. بدین معنى که در تصمیم گیریهاى عمومى جامعه، غیر از آن چه که به حکومت مربوط مى شد،قدرت مرجعیت در آ نها به ایفاى نقش مى پرداخت. این بخش به لحاظ تأثیرگذارى درجامعه، ساز و کار مخصوص به خود داشت و همان گونه که ساختمان دارالحکومه و دارالاماره در اختیار نماینده دولت مرکزى بود،(بیت مرجعیت) نیز به عنوان مرکز ثقل این بخش از تصمیم گیریها عمل مى کرد. در نیمه دوم قاجار، دو سیستم مرجعیت(عمومى) و(محلى) پدید آمد، به طورى که سامرا و نجف مرکز مرجعیت عمومى بود و در شهرهاى بزرگ ایران و حتى کو چک آن، یک یا چند مجتهد تحصیل کرده نجف یا مراکز دیگر، در ارتباط با مرجعیت عامه و در قالب مرجعیت محلى، به ایفاى نقش مى پرداختند)
جریانها و سازمانهاى مذهبى ـ سیاسى ایران، رسول جعفریان/33، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، چاپ چهارم، 1380.
13. ناسخ التواریخ، محمد تقى لسان الملک سپهر، ج1/456; ج2/598، اساطیر، تهران، چاپ اول، 1377.
14. گویا روال سید این گونه بوده است که بعد از همه محاسبات براى اجازه حکومت کردن به حاکمان دولتى در اصفهان، استخاره مى گرفته و در صورت مقبول، اجازه فعالیت بدانها مى داده است.
15. سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، اوژن فلاندن، ترجمه حسین نورصادقى/134، اشراقى، تهران، چاپ سوم 1356، به نقل از مشروطه ایرانى، دکتر ماشاءالله آجودانى /101، چهل اختران، تهران، چاپ چهارم، 1383.
16. براى اطلاع از کم و کیف اجراى حدود توسط سید شفتى، ر. ک: قصص العلما، میرزا محمد تنکابنى/146ـ149، حضور، قم، چاپ اول، 1380.
17. موقعیت ویژه سید شفتى به اندازه اى بوده است که در مواقع سختى، حتى حکومتى ها نیز از ترس شاه و دیگر مخالفان خود در خانه وى بست مى نشستند. به عنوان مثال، در این خصوص مى توان به بست نشستن عبدالله خان امین الدوله در خانه وى اشاره کرد.
ناسخ التواریخ، ج2/628، 632.
18. مشروطه ایرانى/99.
19. همان/100.
20. دین و دولت در ایران، حامد آلگار/81ـ84، توس، تهران، چاپ اول، 1365.
21. این حقیقت را زین العابدین مراغه اى در سیاحت نامه ابراهیم بیگ/164 به گو نه افسانه آورده است. ر. ک: دین و دولت در ایران/28.
22. نویسنده این مطلب را به تنکابنى، نویسنده قصص العلما، نسبت مى دهد، این در حالى است که متن قصص العلما چنین است:
(چون سال دیگر، سلطان اصفهان آمد و سید به دیدن او رفت، پس از انقضاء مجلس، سلطان به امین ا لدوله گفت: این سید، آ ن سید سال سابق نیست، اکنون بسیار زیرک شده است.)قصص العلما/159ـ160.
23. براى اطلاع از یک نمونه آن، ر. ک: ناسخ التواریخ، ج3/1078ـ1080.
24. ناسخ التواریخ،ج2/598.
25. منتظم ناصرى/173.
26. H. Rawlinose
27. دین و دولت در ایران/158ـ162.
28. تاریخ سرگذشت مسعودى/184.
29. مخزن الانشاء، محمد صادق حسینى/359، بى نا، تبریز، 1274ق.
30. دین و دولت در ایران/157ـ161.
31. اندیشه سیاسى و مبارزات حاج آقا نورالله اصفهانى، موسى نجفى /77، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، چاپ سوم، 1378.
32. براى اطلاع تفصیلى از نقش مکنیل در قضیه هرات، ر. ک: ناسخ التواریخ، ج2/705ـ713.
33. مشروطه ایرانى/99ـ101.
34. ایران در راه یابى فرهنگى، هما ناطق/56.
35. شرح مأموریت آجودانباشى/415، 438، نقل از: ایران در راه یابى فرهنگى/56.
36. سیاستگر ان دوره قاجار، خان ملک ساسانى، ج 2 / 131 ـ 139، بابک، تهران، 1354.
37. ناسخ التواریخ، ج3/1407ـ1408.
38. همان، ج2/738.
39. قصص العلما/157ـ164، نقل از: مشروطه ایرانى/100.
40. قصص العلما/154ـ156.
41. همان/153ـ156.
42. همان/151ـ152.
43. همان/163ـ164.
44. همان/156.
45. نقل موارد به همراه منابع از مأخذ ذیل بوده است: فصلنامه کتابهاى اسلامى، سال 4، شماره12/20، بهار 1382، مقاله: عناد با فرهنگ،ستیز با تاریخ،نقدى بر دیدگاه هاى تاریخى سید احمد کسروى، نوشته على ابوالحسنى(منذر).
46. ریحانه الأدب، مدرس تبریزى، ج5/180ـ181.
47. وى معاصر حاجى میرزا جواد آقا تبریزى بوده و در شهر وى مى زیسته است.
48. منشآت، حسن على خان امیر نظام/27.
49. چهل سال تاریخ ایران(المآثر و الآثار)، محمد حسن اعتمادالسلطنه، ج1ـ3/210، اساطیر، تهران، 1374.
50. افضل التواریخ، افضل الملک/74.
51. ایران دیروز، خاطرات پرنس ارفع الدوله/431، نقل از: عناد با فرهنگ، ستیز با تاریخ نقدى بر دیدگاه هاى تاریخى سید احمد کسروى/21.
52. خاطرات عبدالله بهرامى/9; عناد با فرهنگ، ستیز با تاریخ نقدى بر دیدگاه هاى تاریخى سید احمد کسروى/25.
53. تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى/128ـ130، امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، 1340.
54. تقى زاده درباره تاریخ نگارى کسروى مى گوید: (هر چند تاریخ مشروطه کسروى از حیث ثبت تاریخ روز و ماه و سال وقایع سودمند است، اما بسیارى از مندرجات آن خلاف حقیقت است و پر از اشتباه...و شاهد آن، اجتهادات کسروى و سیاست بافى اوست که لااقل سه ربع کتاب را سست و دور از حقیقت ساخته است.)
خطابه، تقى زاده، ش2ت/47 و57، نقل از: شیخ فضل الله نورى و مشروطیت، مهدى انصارى/13،امیر کبیر، تهران، چاپ سوم، 1378.
55. تاریخ مشروطه ایران/129ـ130.
56. پس از شیراز، در تبریز اعتراض گسترده اى به رهبرى علما علیه قرارداد تنباکو صورت گرفت: (باید دانسته شود که از نظر اقتصادى، محصول توتون و تنباکو آذربایجان چیز قابلى نبود و مختصرى که به عمل مى آمد در ارومیّه و ناحیه هم جوار کردستان بود. از این رو، آذربایجان به خلاف فارس و اصفهان و کاشان، طبقه توتون کار زیادى نداشت، اما تجارت خا رجى تنباکوى ایران، عمدتاً، در دست تجار آذربایجان بود. این خود توجیه مى کند پیشگام شدن گروه تجار را در مقابله جویى با رژى.)
شورش بر امتیاز نامه رژى، فریدون آدمیت/32،پیام، تهران، چاپ اول، 1360.
57. راز مخالفت کسروى نیز با حاجى میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى در همین نکته است. از آن جا که(نهضت تنباکو، کلید فهم نهضت مشروطه مى باشد) و نقش وى در نهضت تنباکو کلیدى بوده است، کسروى تلاش مى کند تا به گونه اى او را تخریب کند که نظریه وى در باب رهبرى روشنفکران در نهضت مشروطه نقض نشود.
براى اطلاع تفصیلى از نقش حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى در نهضت تنباکو، ر. ک: تبریز در نهضت تنباکو، صمد سردار نیا/103ـ119; مقاله: حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى رهبر تنباکو در آذربایجان، صمد سردارنیا، چاپ شده در فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، سال 6، شماره3ـ4 / 399 ـ 409 پاییز و زمستان 1376.
58. اسناد سیاسى در دوران قاجاریه، ابراهیم صفائى/18ـ19، بابک، تهران، چاپ اول، 1368.
59. سه سال در دربار ایران، فووریه، به اهتمام همایون شهیدى/313، دنیاى کتاب، چاپ سوم، 1368.
60. براى اطلاع تفصیلى از قضیه آذربایجان و مخالفت با کمپانى رژى، ر. ک: تحریم تنباکو، ابراهیم تیمورى، 73ـ78، کتابهاى جیبى، تهران، چاپ سوم، 1361.
61. از همین روست که ژنرال کنسول روسیه در تبریز در جنگ جهانى اول، برادرزاده میرزا جواد آقا را تهدید کرد که اگر از فعالیتهاى خود بر ضد روسها دست برنداشته و تبریز را ترک نگوید، خانه او را با دینامیت، منهدم وخراب خواهد کرد.
رجال آذربایجان در عصر مشروطیت/29ـ230.
62. قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، کریم طاهرزاده/118، نقل از: عناد با فرهنگ، ستیز با تاریخ; نقدى بر دیدگاه هاى تاریخى سید احمد کسروى/19.
63. تاریخ مشروطه ایران/130.
64. اسناد نویافته، ابراهیم صفائى/39ـ50،بابک، تهران، 1349.
65. تلگرافا عصر سپهسالار، محمود طاهر احمدى/367، نقل از: عناد با فرهنگ، ستیز با تاریخ، نقدى بر دیدگاه هاى تاریخى سید احمد کسروى/24.
66. تاریخ مشروطه ایران/11.
67. تاریخ هجده ساله آذبایجان/818 براى نقد اظهارات کسروى و دیگران درباره میرزا کوچک خان و همرزمان وى، ر. ک: سردار جنگل، ابراهیم فخرائى/4به بعد.
68. تاریخ هجده ساله آذربایجان/868.
69. همان/872ـ874.
70. قیام شیخ محمد خیابانى، کسروى/152ـ154و166.
71. تاریخ هجده ساله آذربایجان/826.
72. تاریخ مشروطه ایران/258. استفاده شده از مقاله: عناد با فرهنگ، ستیز با تاریخ، نقدى بر د یدگاه هاى تاریخى سید احمد کسروى/27ـ28.
73. تاریخ مشروطه ایران،بخش دوم/287.
74. حیات یحیى، یحیى دولت آبادى، ج 2 / 347ـ350; عطار و فردوس، تهران، چاپ ششم، 1371.
75. وى در دو سال اواخر عمر شریفش، به بیمارى استسقاء مبتلا مى شود و به همان درد هم از دنیا مى رود. موقعیت ویژه ایشان باعث مى شود تا بنا بر آن چه روزنامه حبل المتین نقل مى کند: (مردم ولایت اصفهان تا چهل روز از مذاهب گوناگون در سوگ وى شرکت جسته و سوگوارى کردند.)
76. آقا بزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج2/247.
77. آیت الله شیخ محمد رضا نجفى مسجد شاهى، برادر آقا نجفى، نوشته ها و نگارشهاى وى را بیش از صد کتاب و رساله شمرده است. از محضر درس آقا نجفى اصفهانى، بزرگان زیادى از جمله حاج شیخ محمد ابراهیم کلباسى، سید احمد حسینى خوانسارى، حاج شیخ اسدالله فاضل بیدآبادى، شیخ اسد الله گلپایگانى،حاج سید محمد باقر ابطحى حسینى سدهى، سید محمد باقر موسوى، حاج شیخ محمد تقى کرمانى، ملا محمد جواد صافى گلپایگانى، سید حسن واعظ فانى یزدى اصفهانى، آقا شیخ محمد رضا مهدوى قمشه اى، آقا سید زین العابدین موسوى مطهرى واعظ، آقا سید زین العابدین طباطبایى ابرقویى، شیخ حسین دشتکى اصفهانى، حاج میزا حسن خان جابرى انصارى، حاج میرزا حسن قدسى، آقا میرسید حسن روضاتى، حاج میرزا حسن نحوى موسوى; حاج شیخ محمد حسین رشتى قوچانى، حاج آقا حسین بروجردى، شیخ محمد رضا حسام الواعظین، حاج میرزا محمد رضا سلماسى، حاج سید صدرالدین باطلى کوپایى و...استفاده کرده اند.
78. حامدآلگار درباره اهمیت اصفهان در تاریخ معاصر ما مى نویسد: (مرکز عمده تجمع مجتهدان ایران، اصفهان بود. این شهر نه تنها پایتخت پیشین صفوى بود، بلکه به یک تعبیر، تا اوائل حکومت ناصرالدین شاه نیز در حالى که علما را از سایر نواحى کشور به خود جلب مى کرد، هنوز پایتخت مذهبى کشور به شمار مى رفت. مهم ترین روحانیان ایران در اصفهان اقامت گزیدند. مرآت البلدان ناصرى، میرزا حسن خان اعتمادالسلطنه، ج1/65، تهران: بى نا، 1294ـ1297 ق. کثرت تعداد علما را در زمان حکومت فتحعلى شاه از این حقیقت مى توان دریافت که در سال 1250/1834 هنگام آخرین سفر فتحعلى شاه به اصفهان لدى الورود او. بیش از چهارصد عالم از براى خوشامدگویى به پیشواز رفتند. منتظم ناصرى، ج3/142; روضة الصفاى ناصرى، ج9/721.)
دین و دولت در ایران/81ـ82
79. براى اطلاع تفصیلى از نقش آغازگر آقانجفى اصفهان در نهضت تنباکو، ر. ک: تاریخ دخانیه، به کوشش رسول جعفریان/122ـ124، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، چاپ اول، 1382.
80. حکم نافذ آقا نجفى، موسى نجفى/232، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اول، 1371.
81. روزنامه حبل المتین، ش16(2شوال1332)/ 20.
82. محمد ولى خان تنکابنى از فئودالهاى نامدار عصر قاجار که در زمان سلطنت ناصرالدین شا ه و مظفرالدین شا،ه به ترتیب حکومت استرآباد و حکومت گیلان را عهده دار و در زمان محمد على شاه، مدتى در سمت فرماندهى کل قواى آذربایجان براى کمک به عین الدوله جهت سرکوبى آزادى خواهان رهسپار تبریز شد; اما پس از مدتى با موقعیت سنجى و فرصت طلبى، خود را به ظا هر از صف مستبدان جدا کرد و به جرگه مشروطه طلبان پیوست و شرح مختصر زندگانى سپه سالار اعظم، محمد ولى خان خلعت برى تنکابنى و خدمات او به مشروطیت ایران، عبدالصمد خلعت برى/22، بى نا، تهران 1328.) و در نتیجه، پس از مشروطه به مراتب بالاترى از حیث مکنت و قدرت رسید. او پس از مشروطه سه بار به سمت رییس الوزرایى رسید. (جنبش وطن پرستان بختیارى اصفهان و بختیارى، دانشور علوى/203) او که از هواداران کهن استبداد قاجار و از زمین داران ستمکار گیلان به شمار مى رفت، هیچ گونه آشتى و آشنایى با آزادى و اصول مشروطه نداشت و همواره گوش به فرمان محمد على شاه داشت و حتى متهم بود که با روسها همکارى سرّى داشته است. از همین رو، مشروطه گران، (نفى و تبعید) او را خواستار شدند. او و پسرانش، امیر اسعد و اقتدار السلطنه، دست خویش به شکنجه زیر دستان آلوده مى ساختند و به علت همین گونه کارهاى مستبدانه او و پسرانش بود که دانشجویان مذهبى تنکابن در ژانویه1907 / ذیحجه1324. بر ضد آنان شکایت به تهران بردند و در سپتامبر1906/رجب1324. آقا نجفى اصفهانى حکم تکفیر سپهدار را صادر کرد و وضع او را چنان دشوار ساخت که وى مى خواست با پرداخت ده هزار تومان رشوه از خود رفع اتهام کند (تاریخ بیدارى ایرانیان، ج1/258، 355،360; ج2/68ـ69، 106و...) هنگامى که مجلس اول قوانینى به سود دهقانان وضع کرد،آنان جرأت یافته در سپتامبر1907/رجب1325 ملک سپهدار را در تنکابن غارت کردند. (مشروطه گیلان، هـ. ل/31ـ43) چون او به مشروطیت بى ایمان بوده و سرفرصت جویى داشت، بنا به گزارش چرچیل مأمور رسمى سفارت انگلیس در ایران، به طور سرى در قزوین کوشش مى کرد که به وسیله سفارت روس و تحت حمایت روسها از محمد على شاه طلب بخشش کند و به سبب همین همکارى وى با روسها بود که به اصرار مترجم سفارت روس، بارانوسکى، لیاخوف را که مجلس را به توپ بسته بود، همچنان در شغل فرماندهى تیپ قزاق نگاه داشت.
ر. ک: تشیع و مشروطیت در ایران/120ـ121.
83. تاریخ مشروطه ایران، مهدى ملک زاده، ج5/1055،1077ـ1080; شب نشینى رمضان یا صحبت سنگ و سبو، میرزا سلم خان ادیب الحکما، بى نا، تهران 1327.
84. تشیع و مشروطیت در ایران/154.
85. تاریخ مشروطیت ایران، ج1/166.
86. از آن جا اسلاف آقا نجفى از مدتها قبل در مسجد شاه اصفهان نماز مى گزاردند ـ همچنان که بعدها این مهم به آقانجفى و برادرش حاج آقا نورالله سپرده شد ـ خاندان آقا نجفى را مسجد شاهى لقب داده اند.
87. محبوبى اردکانى مى نویسد:
(در اجراى حدود سعى بسیار داشت، چنانکه در یک روز حکم قتل 27نفر را داد که 12نفر آنها کشته شدند و بقیه فرار کردند)المآثر و الآثار، ج2/747.
نویسنده کتاب(تشیع و مشروطیت) به نقل از نویسنده کتاب(ریحانه) مى نویسد: (محمد باقر اصفهانى(متوفى1301ق) وابسته به یک خا نواده مهم روحانى اصفهان و خود با نفوذترین مجتهد آن شهر به شمار مى آمد. شیخ محمد باقر از کسانى بود که حدود اسلامى را در آن شهر اجرا مى کرد و عده اى از مردم را به اتهام بابى گرى کشت.)
ریحانه، خیابانى، ج2/450،نقل از: تشیع و مشروطیت/144.
88. به عنوان مثال، مى توان به تلگراف آقا نجفى به میرزاى آشتیانى در این خصوص اشاره کرد. گزیده اى از این نامه چنین است:
(در این اوان، جمعى از فرقه ملعونه بابیه...طغیان نموده، علانیتاً مشغول اخلال و اعلان کلمه کفر هستند; کتب بابیه را علانیه مى خوانند; به طورى شدت کرده اند که بسیارى از سادات و مسلمانان آن حدود، از بابیه تقیه مى نمایند...البته حکایت فاسد این فرقه رادر سایر نواحى; مثلاً زنجان و بشرویه و غیره...به نظر شریف رسیده که...از مفاسد بابیه خراب شده. هر گاه...یک ـ دو نفر از رؤساى بابیه مقتول شوند، آتش فتنه آنها خاموش مى شود...مى دانید این فرقه خبیثه، دشمنان حضرت صاحب الامر هستند و کمال عداوت را بادولت اسلامیه دارند... مستدعى هستم حکمى از اولیاى دولت صادر شود که بعضى از رؤساى بابیه...سیاست شوند که آتش فتنه خاموش شود و مسلمانان آن حدود از شدائد کفر،آسوده شوند و به دعاگویى مشغول باشند... در قلعه سن سن، که نزدیک به ولایت قم است، محمد بیک نامى است بر حسب شیاع قطعى، ارتداد و کفر او ثابت شده، از فرقه ملعونه بابیه است. مستدعى است حکمى مخصوصاً در رفع و قتل او صادر شود و مفسده کلیه رفع شود.)نامه هاى تاریخى، ابراهیم صفائى، سخن، تهران/1348،نقل از: حکم نافذ آقا نجفى/167ـ168.
89. نویسنده کتاب(تاریخ اصفهان و رى)، ذیل وقایع مربوط به 1307 مى نویسد: (شنیدم روزى که[آقا نجفى] به مجلس ناصرالدین شاه رفته، براى بى اعتنایى(در مقابل شاه)روى نیمکتى دراز شده. آقا سلام کرده و به تجاهل(ازخود شاه) پرسیده بود: قبله عالم کجا تشریف دارند؟ اطرافیان با عجله و دلهره به آقانجفى که از روى تحقیر این طور با ناصرالدین شاه برخورد کرده بود، گفته بودند تو دارى با خود شاه صحبت مى کنى. آن وقت، آقانجفى همان طور و با همان لحن گفته بودند: پس شاه تویى؟! شاه به تغیّر گفته بود: آخوند! براى کشتن هفت نفر بابى، هفت دولت مدعى هستند. آقا نجفى پاسخ داده بودند: اینها دشمنان جان اعلیحضرت بودند و دست در عمامه کرده، کاغذى بیرون آورد که اسم چندین نفر بابى دیگر هم در آن نوشته شده بود و گفته بودند اینها را هم باید کشت(یعنى خودتان بکشید).)
حکم نافذ آقا نجفى/170ـ171.
90. به عنوان مثال; وى در خصوص تبعید اول آقا نجفى به تهران مى نویسد:
(بعد از انقلاب اصفهان و یزد و فجایع بابى کشى، بدیهى است روسها که مى دانند همه مستند است به نیرنگ بازى رقیب خارجى آنها، آرام نگرفته بر دولت فشار مى آورند. دولت هم براى اسکات آنها شیخ محمد تقى نجفى را از اصفهان به تهران تبعید مى نماید. شخص تبعید شده هم از این کار دلتنگ نمى باشد و از این گونه تبعیدها ترفیع مقام و زیادتى شهرت حاصل مى نماید. چنانکه در دفعه دیگر[که] به همین عنوان از اصفهان تبعید شده بر احترامات او افزوده شده است. به علاوه چون شخص عیاشى است و در تهران، این کار براى او فراهم تر مى باشد. هر چند گاه یک مرتبه دوست مى دارد چندى در تهران اقامت داشته باشد.)
حیات یحیى، ج1/324.
91. براى اطلاع از قضاوت یحیى دولت آبادى درباره خاندان نجفى، ر. ک: حیات یحیى، ج1/37ـ39;86ـ88.
92. وى این لوح را، که بسیار مفصل و بیش از 100صفحه مى باشد، به دنبال قتل دو بابى به نا مهاى میرزا حسن و میرزا حسین درسال 1298 ق و نیز قتل برخى پیروانش در وقایع اصفهان و سده در سال 1307ق خطاب به آقا نجفى نوشته است.
93. نویسنده کتاب(تاریخ اصفهان و رى) مى نویسد:
(سید جمال واعظ، حاج میرزا نصرت الله ملک المتکلمین وآقا شیخ احمد کرمانى و حاج فاتح الملک وشیخ العراقین و میرزا اسدالله منشى اول قنسول گرى روس را جمع کرده و خودش طرح کتاب رؤیاى صادقه را ریخت و از کلمات آنها در آن[از] هر کدام[یک] جمله نظم و نثرى آمیخته و توسط قنسول گرى به روسیه فرستادند در آن جا طبع و در ایران منتشرکردند.)
تاریخ اصفهان و رى/307، وقایع سال 1320ق.
اما نویسنده کتاب(تشیع و مشروطیت) مى نویسد:
(نویسنده واقعى این کتاب را نمى توان به آسانى شناخت. مجله ارمغان، شماره 1، سال 1312/17، آن را به سید جمال الدین اصفهانى واعظ مشهور انقلاب مشروطه نسبت مى دهد. از سوى دیگر ملک زاده ادعا مى کند که پدرش ملک المتکلمین آن را نوشته(انقلاب مشروطیت ایران، ج1/68)، ولى ظاهراً جمعى از نویسندگان در نوشتن آ ن شرکت داشته اند.)
تشیع و مشروطیت/144.
94. حکم نافذ آقا نجفى/ 166ـ167.
95. طبق نقل میرزا حسن خان انصارى در کتاب(تاریخ اصفهان و رى) درمورد واقعه بابى کشى اصفهان در ذیل وقایع 1307، ناصرالدین شاه دستور داد تا خانه آقانجفى و حاج آقا نورالله را به توپ ببندند. اما از آن جا که به توپ بستن خانه آنها مستلزم خراب شدن مسجد شاه مى شد، که آن را چهار پادشاه صفوى ساخته اند، پس دستور احضار آن دو به تهران را، به پیشنهاد وزیر مختار انگلیس سردرومندولف صادر کرد. متن کامل این احظاریه در مأخذ ذیل آمده است:
اسناد برگزیده/125ـ126، بابک، تهران/1355.
96. آن چه مسلم است این است که این تبعید با تمهید انگلیسیها صورت گرفته است: اعتمادالسلطنه در این خصوص مى نویسد:
(صبح دربخا نه رفتم، شاه با نایب السلطنه و ظل السلطان خلوت فرموده بود واصفهان مغشوش است ملاى نجفى مجتهد چند نفر را به تهمت بابى گرى به میل خود بدون اجازه سربریده است. شاه متغیّر بودند ظاهراً ایلچى انگلیسى هم شکایت کرده بود. یوزباشى مأمور شده بود ملاى نجفى را بیاورد.)
97. روزنامه خاطرات اعتماد السلطان/684، امیرکبیر، تهران،چاپ پنجم، 1379.
98. براى اطلاع از شرح ملاقات آقا نجفى با ناصرالدین شاه، ر. ک: تاریخ اصفهان و رى،ذ یل وقایع 1307ق.
99. خاطرات و خطرات، مهدى قلى خان هدایت/41.
(در این سال، ماجرا از این قرار بود که پس از واقعه محاصره کنسول گرى روس و در فضاى کاملاً انقلابى و متشنج اصفهان، دو نفر به نامهاى حاجى حسین و حاجى هادى(معروف به خیاط) که بنا بر قول مجدد الاسلام کرمانى از تجار بوده و به سابقه بابى گرى متهم بودند را مردم نزد آقا نجفى آوردند. آقا نجفى تلاش کرد تا آ نها را توبه دهد. ابوالقاسم زنجانى که ادعا کرده بودند که بابیت آن دو نفر بر وى ثابت شده است، آنها را مى کشند. قتل آنها دولت را وادار به موضع گیرى جهت مجازات و فشار به علماء کرد. آقا نجفى به رغم این که دخالت مستقیمى در این قضیه نداشته، طى نامه اى به دولت نوشت که مردم اصفهان در این غوغا تقصیرى نکرده و از جانب علما و عقلا نیز اقدامى نشده، بلکه جهال مرتکب ا ین شرارت شده اند. اگر مقصود دولت از فشار به علما، شخص من است، اینک به عزم دارالخلافه بیرون آمدم.)
خاطرات حسینقلى خان نظام السلطنه/309،نشر تاریخ ایران، بى تا، تهران; حیات یحیى، ج1/317ـ319.
100. براى اطلاع از متن کامل نامه، ر. ک: اسناد سیاسى دوره قاجار، ابراهیم صفایى/148.
101. اسناد سیاسى دوره قاجار/149.
102. فتنه باب/عبدالحسین نوایى/172، علم، تهران، چاپ اول،1377.
103. حکم نافذ آقا نجفى/179.
104. تاریخ مشروطه ایران/291.
105. حکم نافذ آقا نجفى/110.
106. تاریخ دخانیه/44ـ46.
107. حکم نافذ آفا نجفى/108ـ110.
108. روزنامه جهاد اکبر، سنه 1325ق. ش42، نقل از حکم نافذ آقا نجفى/110.
109. حکم نافذ آقا نجفى/111.
110. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، 4صفر، سنه 1325ق. نقل از: اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى/13ـ14.
111. حکم نافذ آقا نجفى/113ـ119.
112. دین و دولت در عهد قاجار/323.
113. انقلاب مشروطه ایران/107.
114. تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، ج1/550; آگاه و نوین، تهران1362.
115. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران، ج2/117. البته به رغم این، از آن جا که احتمال عدم موافقت کامل دولت با خواسته هاى علما رفت، آقا نجفى و برادرش حاج آقا نورالله، در تلگرافى آمادگى خود را براى هر گونه همکارى و حتى مهاجرت جهت تحقق خواسته هاى علما، بیان داشتند:
(خدمت حجج الاسلام ـ مدالله ظلالهم ـ قدوم مبارک باد! همه اهل اصفهان شاکر، خالصاً مشغول چراغان، نتایج مقاصد اسلامیه اگر تمام نشده، همراه تمام علما عازم هستیم.)
مقدمات مشروطیت در ایران، هاشم محیط مافى/139.
116. اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى/22ـ23; تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج1/115; علماى مجاهد/62.
117. براى اطلاع از متن کامل نامه، ر. ک: حکم نافذ آقا نجفى/200ـ201. این نامه نمى تواند ادعاى شرکت آقانجفى در مهاجرت کبرى را ثابت کند و از جهات متعددى مخدوش مى باشد، زیرا:
نخست آن که: تاریخ این سند به شش ماه قبل از تاریخ مهاجرت کبرى مربوط مى شود، مهاجرت کبرى در جمادى الاولى1324ق شروع شده و با صدور فرمان مشروطیت در 14جمادى الثانى1324ق. هم پایان پذیرفته است، اما تاریخ این سند، ذیقعده1324ق. است.
دو دیگر: برخى از مطالبى که در این سند آمده از جمله بحث عمامه گذارى مسیو نوز، کتک خوردن سید هاشم و سید حسن قندى و مؤاخذه علاءالدوله، مربوط به درخواستهاى مهاجرت صغرى است و در زمان مهاجرت کبرى مشکل آنها حل و فصل شده بود; لذا دلیلى ندارد که دوباره در قضیه مهاجرت کبرى پرونده هایى که کار آنها تمام شده است، مطرح شود.
سه دیگر: این سند اولین بار در ویژه نامه روزنامه اطلاعات به نام(بیست و هشت هزار روز تاریخ ایران و جهان) به چاپ رسیده است که بر محققان تاریخ معاصر پوشیده نیست که در ضمیمه بیست و هشت هزار روز تاریخ ایران و جهان، اسناد جعلى زیادى وجود دا رد و به همین علت ارزش سندى آن را به کلى از بین برده است.
چهار دیگر: چه دلیلى دارد که نامه تنها خطاب به آقا نجفى و سید عبدالله نوشته شود، در حالى که طباطبایى و شیخ فضل الله نیز، که از رهبران فعال و بلکه محور در مهاجرت کبرى بوده اند، هیچ اشاره اى به آنان نشده است.
پنج دیگر: با فرض حضور آقا نجفى در قم، معاودت ایشان على الظاهر باید به اصفهان باشد، نه به تهران. دلیلى ندارد که درخواست معاودت ایشان به تهران بشود.
شش دیگر: تاریخ تلگرافى که ملا على اکبر از اصفها ن به قم زده است، هشتم جمادى الثانى، یعنى شش روز قبل از صدور فرمان مشروطیت است و این در حالى است که در متن تلگراف آمده که: آقایان نجفى در حال تدارک حرکت به قم مى باشند، و احتمال قریب به یقین مى رود که در همان شرایطى که آقایان در حال تدارک حرکت بوده اند، فرمان مشروطه صادر شده و دیگر دلیلى براى حرکت به قم نمى دیدند.
از مجموع قرائن، درمى یابیم که آقایان نجفى موفق به حضور در مهاجرت کبرى نشده اند، بویژه ا گر چنین اتفاقى افتاده بود، با توجه به موقعیت برجسته آنان، بویژه شخص آقا نجفى، در بسیارى از کتب تاریخى این مطلب درج مى شد، در حالى که چنین نشده است.
118. روزنامه الجناب،سال1، شما ره3; اصفهان: سنه1325.
119. حکم نافذ آقا نجفى/203.
120. روزنامه جهاد اکبر، ش40(ذیقعده سنه 1325).
121. روزنامه انجمن، شماره27، 20جمادى الاول1326; تاریخ بیدارى ایرانیان، ج2/556ـ557.
122. کتاب ام القرى نوعى داستان یوتوپیایى است که به صورت گزارش نامه مذاکرات یک جمعیت بین المللى اسلامى تنظیم شده است. در این گزارش نامه، نویسنده چنان مى پندارد که از سراسر سرزمنیهاى اسلامى، نمایندگان مسلمانان در یک اجلاسیه در مکه جمع شده اند و مشکلات مسلمانان را بررسى مى کنند.
طبایع الاستبداد یا سرشتهاى خودکامگى،عبدالرحمان کواکبى، ترجمه
محمد جواد صاحبى، پیشگفتار/20، قم،د فتر تبلیغات اسلامى، ج3/1378.
123. فصلنامه تخصصى تاریخ معاصر ایران، مقاله: (آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى، مؤسس و مصحح مشروطه تبریز، سال5، شماره18، تابستان 1380/42.
124. رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدى مجتهدى/64، نقش جهان، تهران 1378.
125. نامه هاى تبریز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، ایرج افشار/305، فرزان، تهران 1327.
126. زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى، نصرت الله فتحى/338، نوریانى، تهران 1352.
127. زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى/105.
128. قیام آذربایجان و ستارخان/47، نگاه، تهران، چاپ اول1379.
129. زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى/338.
130. تاریخ هجده ساله آذربایجان/251.
131. رجال آذربایجان در عصر مشروطیت/64.
132. آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه تبریز/17.
133. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج2، ک4/727ـ729.
134. تاریخ هجده ساله آذربایجان402ـ403.
135. تاریخ مشروطه ایران/399ـ241ـ268ـ269.
136. همان/140ـ143.
137. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج2، ک5/977.
138. همان/ج2، ک5/934.
139. زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى/138.
140. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج2، ک4/727.
141. همان/ج1، ک3/622ـ623.
142. ثقة الاسلام در نا مه اى که در تاریخ4جمادى الاول1326از او باقى مانده است، مى نویسد:
(براى رعایت احترام مجتهد با انجمن مذاکره کردم که روز تشریف فرمایى ایشان را دانسته و از علما و محترمین دعوت نمایند.)
زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى/343.
143. زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى/334.
144. قیام آذربایجان و ستارخان/47.
145. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1، ک3/624.
146. مقدمه تحلیلى تاریخ تحولات سیاسى ایران/199; حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، موسى نجفى/111، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، چاپ اول، 1379.
147. (جمهورى به نوعى حکومت که درآ ن جانشینى رییس کشور ارثى نیست و مدت ریاست جمهورى در آن محدود است و نیز رییس جمهور در آن با رأى مستقیم یا غیر مستقیم مردم انتخاب مى شود، گفته مى شود; اما مشروطه به رژیم سیاسى یا حکومتى اطلاق مى شود که دامنه کاربرد قدرت در آن محدود به حدود قانونى است; قانونى که که توسط نمایندگان مردم در پارلمان بر وفق و تناسب با قانون اساسى آن کشور تصویب مى شود.)
دانشنامه سیاسى، داریوش آشورى/111،143،
مروارید، تهران، چاپ پنجم، 1378.
148. نامه هاى تبریز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، ن88/312.
149. همان، ن2/2ـ3.
150. روزنامه انجمن، سال 1، شماره 22، نقل از: آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه تبریز/22، 50ـ51.
151. آیت الله حاجى میرزا حسن آ قا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه تبریز/20ـ21.
152. نامه هاى تبریز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، ن88 / 312.
153. همان، ن26/108ـ109.
154. مجموعه آثار قلمى شادروان ثقة الاسلام شهید تبریزى/93ـ94، نقل از: آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه تبریز/23ـ24.
155. (هرچند این کار در دو مرحله توسط مشروطه خواهان افراطى تبریز صورت گرفت: یک بار در جریان شب 21رمضان 1326ق که در خانه مجتهد بمب انداختند و یکى در جریان شب26همان ماه که خانه وى را غارت کردند و برادرزاده اش میرزا محمد را به قتل رساندند.)
ر. ک: مجموعه آثار قلمى شادروان ثقة الاسلام شهید تبریزى/258ـ259، نقل از: آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس و مصحح مشروطه تبریز/24.
156. التبه این نامه مربوط به مشروطه دوم است و مى تواند گفته شود که این نامه بیان گر مخالفت مجتهد با حام مشروطه خواه است، نه حاکم استبدادى; از این رو، این نامه ها به تنهایى نمى تواند شبهه همکارى و سازش مجتهد با دربار را رد کند.
157. آیت الله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى مؤسس مصحح مشروطه تبریز/24ـ25.
158. تو به دست گروهى خارج شده از دین، کشته خواهى شد.
159. تاریخ هجده ساله آذربایجان/67.
160. قیام آذربایجان و ستارخان/78ـ79.
161. براى آگاهى از تفصیل مطلب، ر. ک: تاریخ مشروطه ایران/130.
162. زندگى نامه شهید نیک نام ثقة الاسلام تبریزى/38ـ39.
163. تاریخ هجده ساله آذربایجان/553.
164. همان/560.
165. همان/679.

منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 134 و 135 ۱۳۸۶/۱۲/۲۱
نویسنده : احمد رهدار

نظر شما