عدالت اجتماعی؛ مانعها و بازدارندهها (1)
از راههای دستیابی به عدالتسخن گفتیم. اکنون بازدارندههای دستیابی به عدالت را به بوته بررسی مینهیم. در دانش اصول فقه، از این مقوله سخن به میان آمده که برای پدیداری پدیدهها، باید مقتضی موجود و مانع مفقود باشد. آنچه عدالتخواهان و عدالت مداران را از رسیدن به جامعه آرمانی خود باز میدارد، بسیار است. گاه مانعها داخلیاند، گاه خارجی، گاه فردی و گاه جمعی.
مسؤولیت مبارزه با پارهای از مانعها، از جمله مانعهای خارجی به عهده رهبران و پارهای به عهده مردم و بخشی دیگر، مشترک است; یعنی دولت و مردم، باید در برداشتن آنها، همکاری کنند. ولی چون هدف ما در این مقال، اشارهای گذرا به این بحث است، بدون بخشبندی، به پارهای از مهمترین مانعها اشاره میکنیم.
1. دنیاگرایی
انسان موجودی دو بعدی است. بر همین اساس، نیازهای مادی و معنوی را با هم، دارد. شماری از انسانها بر اساس پارهای از عوامل، تنها و تنها به نیازهای مادی خود میاندیشند و به کلی از اندیشیدن نیازهای معنوی به دورند. اینگونه نگرش و رفتار زمینهساز بسیاری از دشواریها، گرفتاریها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی میگردد. این چنین انسانهایی که یک بعدی میاندیشند و بر این نسق حرکت میکنند، همه چیز و همه کس را برای خود و در خدمتخود میخواهند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمیورزند. بر همین اساس، در صدد فرا چنگآوردن هر چه بیشتر از تواناییهای مادی اجتماع بر میآیند. اینجاست که تبعیض و بیعدالتی و محرومیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رخ نمینماید و حس خودخواهی و خودپرستی، تجملپرستی، راحتطلبی، عیش و نوش، رواج مییابد.
آنگاه زوایای فاجعه گسترده و یرفای آن هولانگیزتر میشود که حاکمان و کارگزاران حکومتی به چنین روحیهای گرفتار آیند و به مال خدا و مردم دستیازند و دنیا را هم خود قرار دهند و از معنویتبه دور مانند. علی(ع) این بیماری خانمانسوز را میشناخت و به پیامدهای آن آگاه بود که به کارگزاران خود، دردمندانه هشدار میداد. آن عزیز، آن طبیب دوار، در نامه معروف خود به عثمانبن حنیف، پس از شکوه از او، به بیان زندگانی سراسر زهد خود میپردازد:
«اگر میخواستم که از عسل تصفیه شده و مغز گندم و لباس پرنیان بهره گیرم، برای من میسر بود، اما هیهات، که هوای نفس بر من چیره شود و حرص و آز به گزینش غذاها وادارم سازد و شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که به یک قرص نان نیاز داشته باشد و روی سیری را ندیده باشد. یا سیر بخوابم در حالی که در اطراف من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه باشند.» (1)
دنیاگرایی، در همه جامعهها، عصر و نسلها ویرانگر بوده است. این بیماری خطرناک و تباهیآفرین، امروز، به خاطر ابزاری که بشر در اختیار دارد، بسیار یرفتر و گستردهتر از گذشته تباهی و نکبت میآفریند و بشر را در باتلاق مرگ فرو میبرد. رهاورد این پدیده شوم و خانمانبرانداز، ستمها و نابسامانیهای گسترده جهانی است که بشریت را در کام خود فرو برده است. دنیاگرایی و افزونخواهی از دیدگاه امامان معصوم، پدیدهای شوم و شیطانی است که با اصول و آموزههای پیامبران سازگار نیست و با رشد و تکامل انسان و زندگی عادلانه او نیز، در این دنیا سازگاری ندارد.
انسانهای دنیاگرا و افزونخواه، شیوهها و روشهایی که در همه شرایع آسمانی ممنوع و حرام است، به کار میبرند و برای رسیدن به دنیا از هر وسیلهای استفاده میکنند. ستم، احتکار، رباخواری، استثمار، کمفروشی، گرانفروشی، غارت بیتالمال. به همین دلیل بود که امام خمینی، از به کار گماری ثروتاندوزان از خدابیخبر و مترفان و افزونخواهان، در نظام جمهوری اسلامی بر میآشفت. آن بزرگوار در وصیتنامه سیاسی الهی خویش، توجه به محرومان و حفظ سادهزیستی و پرهیز از اشرافیگری را از ویژگیهای ضروری برای کارگزاران حکومتی، میداند. (2)
آن مرد آسیبشناس، از این که دنیاگرایان و سرمایهداران در حکومت راه بازکنند و در پستهای حکومتی قرار بگیرند، نگران بود و از مردم میخواست که در انتخاب مسؤولان اجرایی و قانونگذاری هشیارانه و دقیق عمل کنند:
«رئیس جمهور و وکلای مجلس از طبقهای باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند نه از سرمایهداران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمیتوانند بفهمند.» (3)
به عنوان شاهد بر سخن امام، قصهای از تاریخ را در زیر میآوریم که بیانگر حال و روز فرمانروایی است که درد را درک نمیکند، و از گرفتاریها و حرمانها و مصیبتها و غمهای مردم خود، بر کنار است و به خود میاندیشد و آرایش تن خود:
«روزی موفق بن متوکل در حالی که لباس بس زیبایی بر تن داشت و حسنبن مخلد، کنارش ایستاده بود چند بار بر جامهاش دست کشید و گفت: از این جنس جامه چند دست در خزانه دارم؟
حسن گفت: شش هزار دست.
موفق گفت: ای حسن! ما برهنهایم، چرا به فکر ما نیستی؟
زود به حاکمان شهرها بنویس، تا هر چه زودتر سیهزار دست از جنس این جامه تهیه کنند و بفرستند.» (4)
فسوسا، پس از پیامبر اسلام(ص) دیری نپایید که جامعه اسلامی دستخوش دگردیسی شد و به کیراهه در افتاد: ضد ارزشها ارزش شد، کاخهای سبز و سرخ جایگزین خانههای گلین محمد(ص) و علی(ع) شد، جامههای زیبا و نرم جایگزین جامههای وصلهدار و خشن شد و... بیگمان، از چنین جامعهای نمیتوان انتظار داشت که مردم آن در جهتبرپایی عدالت تلاش ورزند و خود را به رنج درافکنند.
دنیاگرایی علت گریز از حکومت علی(ع)
بسیاری از مخالفتها با علی(ع) انگیزهای جز دنیاخواهی نداشت. (5) علیبن محمدبن ابیسیف مداینی، از فضیل بن جعد، نقل میکند:
«مهمترین سبب خودداری عرب دریاری نکردن علی(ع) موضوع مال و ثروت بود; زیرا آن بزرگوار، هیچ شریفی را بر وضیع و هیچ عربی را بر عجم، برتری نمیداد و با بزرگان و امیران قبیلهها، هیچگونه سازشی نداشت و آنگونه که پادشاهان در این گونه موارد عمل میکنند، عمل نمیکرد و هیچ کس را با مال و همانند آن، به سوی خود جذب نمینمود. شیوه معاویه، درست نقطه مقابل علی(ع) بود. به همین سبب، مردم علی(ع) را ترک کرده و به معاویه پیوستند.» (6)
علی(ع)، روزی قصه غصههای خود را برای مالکاشتر بیان میکند. در این درددل، از کوتاهی شماری از یاران خویش، گریختن و پیوستن شماری از آنان به معاویه، شکوه سر میدهد.
مالکاشتر، در تحلیلی روشنگرانه از انگیزههای اینان سخن میگوید که عبرتآموز است:
«وانت تاخذهم بالعدل، وتعمل فیهم بالحق وتنصف الوضیع من الشریف، فلیس للشریف عندک فضل منزلة علی الوضیع، فضجت طائفة ممن معک من الحق اذا عموا به، واغتموا من العدل اذا صاروا فیه.» (7)
تو آنان را به عدل و داد گرفتهای و در میان آنان به حق عمل میکنی. و حق ناتوانان را از اشراف میگیری; زیرا در نگاه تو، اشراف بر ناتوانان، هیچگونه برتری ندارند. چون حق فراگیر شد و با همه یکسان برخورد کردی، صدای ناله و اعتراض گروهی از آنان که با تو بودند، بلند شد و چون به عدالتبا آنان رفتار شد، از آن اندوهگین شدند....
مالک اشتر، سپس پیشنهاد و خیرخواهی خود را اینچنین ارائه میدهد:
«ای امیرمؤمنان! اگر شما نیز، بذل و بخششهای آنچنانی داشته باشید، مردم گرد شما جمع میشوند و از شما پیروی میکنند.
ای امیرمؤمنان! اگر چنین کنید، خداوند کار شما را سامان بخشد و امور ایشان را پراکنده سازد.»
امام(ع) در پاسخ مالک اشتر، فرمود:
«اما آنچه درباره عمل و سیره ما به عدالت گفتی، بدان که خدا میفرماید:
«هرکس کار شایستهای کند، به نفع خویش کرده است و هر کس بد کند علیه خویش باشد. پروردگار تو ستم به بندگان نمیکند.»
و من از این که مبادا در انجام آنچه گفتی: (عدالت ورزی) کوتاهی کرده باشم، بیشتر ترسانم. و اما این که گفتی: حق بر آنان سنگین بوده است و به همین سبب از ما جدا شدهاند. خداوند به خوبی آگاه است که آنان به خاطر ستمی از ما جدا نشدهاند و پس از این جدایی نیز، به عدالتی پناه نبردهاند.
آری، تنها انگیزه آنان دنیایی است که از آنان جدا شده است و به یقین در روز قیامت از آن پرسیده خواهند شد که آیا برای دنیا چنین کردند و یا برای خدا؟
و سپس آن بزرگوار به پیشنهاد مالکاشتر چنین پاسخ میدهد:
«واما آنچه درباره بذل و بخشش اموال در نتیجه جذب اشراف گفتی، بدان که سیره ما چنین نیست که به کسی از درآمد عمومی بیش از حقش بدهیم. خداوند میفرماید:
«چه بسا گروه اندک که به اذن خدا، بر گروه بسیار پیروز نمود و خدا با صابران است.»
خداوند پیامبر را مبعوث کرد و پس از اندکی یاران، بر شمارشان افزود و به یارانش پس از ذلت عزت بخشید. اگر خداوند اراده کرده باشد که ما این امر را سرپرستی کنیم، دشواری آن را بر ما آسان کند و ناهمواریش را هموار سازد و من از رای و پیشنهاد تو، تنها آن را میپذیرم که سبب خشنودی خداوند باشد.» (8)
تحلیل مالکاشتر، و پاسخ علی(ع) را به شرح آوردیم چون جان کلام در این گفتوگو آمده بود.
2. وابستگان به مراکز قدرت
پیوندهای خونی و عاطفی با مراکز قدرت، گاه همچون خود قدرت خطرناک است. حکومت نباید اجازه دهد که خویشان و پیرامونیان آنان به عنوان وابستگی به مرکز قدرت، با استفاده خیانتبار از بیتالمال و دیگر تواناییهای اجتماع، حقوق ملت را تباه سازند که بدنامی آن برای مسؤولان است و بهره نامشروع آن برای فرصتطلبان و حاشیهنشینان. بسیاری از زورگوییها، چپاولگریها، ستمها و... که در طول تاریخ بشر صورت گرفته از سوی حاشیهنشینان حکومتها و پیرامونیان حاکم و درباریان بوده است.
بنابراین، برای برقراری عدالت، کافی نیست که زمامداران و مسؤولان حکومتی از صالحان باشند و از زورگویی و ستم و نیرنگ به دور، بلکه لازم است در برپایی عدالت اجتماعی و طرفداری از حقوق ملتبرخوردی به دور از مسامحه با هوسها، خواستها، گرایشها، ثروتاندوزیها و برخوردها و رفتار نابهنجار و نادرستخویشان و پیرامونیان خود نیز داشته باشند و اجازه ندهند که پیوند با مراکز قدرت، تبدیل به ملاکی برای بهرهبرداری بیقید و شرط از اموال عمومی گردد و خویشان و پیرامونیان حکومتگران، به تافتههای جدا بافتهای تبدیل شوند که شان آنان بالاتر از پیروی از قانون باشد و دیگران، چه مردم عادی و چه ادارات دولتی، در برابر آنان و خواستههایشان تسلیم بیقید و شرط باشند:
«نیز والی را نزدیکانی است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن و معاملت انصاف را کمتر به کار بستن.
ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت، زمینی را به بخشش وامگذار و مبادا در تو طمع کنند، با بستن پیمانی که مجاور آن زیان رساند، در بهره که از آب دارند، یا کاری که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت، بر تو ماند.» (9)
این سخن بلند، پیش از گفتار، در رفتار علی(ع) نمود داشت و همان شیوهای بود که بر آن سوگند یاد کرده بود:
«سوگند به خدا که داد مظلوم از ظالم بستانم و گریبان ظالم را گرفته به آبشخور حق میکشانم گرچه نفرت داشته باشد.» (10)
سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم بویژه علی(ع) چنین بود. (11) او، نه تنها نزدیکان و یاران خود را بر دیگران برتری نداد که با هرگونه امتیازخواهی و استفاده نادرست و خلاف قانون آنان، به شدت برخورد کرد. زمانی که یکی از کارگزارانش که خویشاوند آن حضرت نیز بود، به بیتالمال خیانت کرد، امام در نامهای به او نوشت:
«از خدا بترس و اموال این مردم را به آنان بازگردان که اگر این کار را انجام ندهی و خدا به من امکان دهد، وظیفهام را در برابر خدا، درباره تو انجام خواهم داد. و با این شمشیرم که هیچکس را با آن نزدم، مگر این که داخل دوزخ شد، بر فرق تو خواهم کوبید. به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبان و هواخواهی از سوی من نداشتند و در اراده من تاثیری نمیگذاشتند، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی که به ستم آنان پدید آمده بود، نابود گردانم.» (12)
افزون بر این، علی(ع) با کارگزارانی که دستخویشان، وابستگان و پیرامونیان خود را در استفاده، از بیتالمال و دستاندازی به حقوق دیگران باز میگذاشتند به شدت برخورد میکرد و هیچگونه بخشش و یا کوتاهی در کیفر آنان را روا نمیدانست.
مصقلهبن هبیره شیبانی، از سوی علی(ع) فرماندار اردشیر خره (شهری در فارس) بود، غنائم را میان بستگان پیرامونیان خود پخش کرد. امام علی(ع) همین که از کار زشت کارگزار خود، آگاهی یافت، در نامهای تند به او نوشت:
«به من درباره تو گزارش رسیده است که اگر درستباشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را نافرمانی کردهای. گزارشی رسیده که تو غنائم مسلمانان را، که با سلاح و اسبان و با ریخته شدن خون آنان گرد آمده،، بین عربهایی که خویشاوند تواند و تو را برگزیدهاند پخش میکنی. سوگند به کسی که دانه را در زیرخاک شکافته و جاندار را آفریده، اگر این گزارش درستباشد، تو در نزد من خوار خواهی شد و ارزش تو کم خواهد بود. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، آباد مگردان که از جمله زیانکاران باشی.» (13)
یادآوری: وابستگی و پیوند با طبقه حاکم، به خودی خود، ناپسند نیست، بویژه برای کسانی که درصدد انجام خدمت و یا خدماتی هستند. آنچه ناپسند است، سودجویی و استفادههای نامشروع از این پیوندهاست.
علی(ع) در نامهای به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) ضمن سفارشهای گرانبهایی به آن بزرگوار، درباره تقسیم مسؤولیتها، این مطلب را نیز یادآور شده است. (14)
3. برخوردهای دوگانه
معیارگرایی، از وییگیهای حکومتهای الهی است. اینگونه حکومتها، موضعگیریهای سیاسی را در چهارچوب و دایره حق و عدل و به دور از خواستههای جناحی و باندی، درخور طرح میدانند. کشاندن نزاعهای سیاسی و باندی به صحنه تبلیغ و عمل، مانع بزرگی در دستیابی به آرمانها، جامعه عادلانه است.
علی(ع) در جاهای گوناگون بر معیارگرایی، تاکید ورزیده و به روشنی از کارگزاران حکومتی خواسته که به حق و عدل بیندیشند و همه مردم را به یک چشم ببینند. در نامهای به اسودبن قطبه، فرماندار و رئیس سپاه حلوان مینویسد:
«فان الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرا من العدل، فلیکن امر الناس عندک فی الحق سواء; فانه لیس فی الجور عوض من العدل، فاجتنب ماتنکر امثاله، و ابتذل نفسک فیما افترض الله علیک، راجیا ثوابه و متخوفا عقابه واعلم ان الدنیا دار بلیة لمیفرغ صاحبها فیها قط ساعة الا کانت فرغته علیه حسرة یوم القیامة، وانه ان یغنیک عن الحق شیء ابدا; و من الحق علیک حفظ نفسک، والاحتساب علی الرعیة بجهدک، فان الذی یصل الیک من ذلک افضل من الذی یصل بک.» (15)
هرگاه میل و خواست والی نسبتبه همه یکسان نباشد، این روش او را در بیشتر جاها از عدالتباز میدارد. پس باید کار مردم در نزد تو یکسان باشد; زیرا هیچگاه جور و ستم جانشین عدالت نخواهد شد. پس از آنچه برای خویش نمیپسندی پرهیز کن و نفس خود را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب کرده است، به امید پاداش و ترس از کیفرش، به خضوع و تسلیم وادار ساز. و بدان که دنیا سرای آزمایش است که هر کس ساعتی در آن بیاساید و دست از تلاش بردارد، همین ساعت آسودگی مایه حسرت و پشیمانی او در قیامتخواهد شد. و هرگز هیچ چیز تو را از حق بینیاز نگرداند. و از جمله حقها که بر توست این است که نفس خود را نگهبان باشی و به اندازه توان در کار مردم کوشش نمایی; زیرا سود و پاداشی که از این راه به تو میرسد، بیشتر از سودی است که به وسیله تو به مردم میرسد.
گرایشهای حزبی و باندی، که از هوای نفس ریشه میگیرد، حاکم و کارگزاران حکومتی را از معیارگرایی و توجه به حق و عدل، دور میسازد. از این روی، باید نفس را کنترل و خواستههای آن را با خواستههای خداوندی هماهنگ کرد. امام علی(ع) به ضمانت اجرای این دستور نیز اشاره کرده و آن، ترس از کیفر خداوند و در اندیشه ثواب آخرت بودن است و بس.
4. برخوردهای تبعیض آمیز
از آفتها و بازدارندههای برپایی عدالت، برخورد تبعیضآمیز حاکم اسلامی و یا کارگزاران حکومتی با مردم است. با نگاهی به سیره پیامبر(ص) و علی(ع) در مییابیم که آن بزرگواران از زوایای گوناگون به استوارسازی مبانی عدالت پرداخته و با تبعیض به مبارزه برخاستهاند.
از این نگاه، همه انسانها از حقوق اجتماعی برابری برخوردارند. هیچنژادی بر نژاد دیگر، و هیچطبقهای بر طبقه دیگر برتری ندارد. متاسفانه پس از پیامبر اسلام(ص) در روزگار خلیفه دوم، این اصل بلند خدشهدار شد و عرب بر غیر عرب برتری داده شد که جریان آن در این مختصر نمیگنجد. تبعیض، اقسام گوناگونی دارد که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
الف. تبعیض در برابر قانون: همگان: حاکم، توده مردم، عرب و عجم، سفید و سیاه، همه و همه، در برابر قانون یکسانند. پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) پاسداری از این اصل را مایه حفظ سلامت جامعه و عدول از آن را مایه تباهی و هلاکت آن میدانستند و در رفتار قضایی، به آن سخت پایبند بودند. دستور پیامبر، به اجرای حد دزدی بر زنی از اشراف و نپذیرفتن حضرت شفاعتها و واسطهگریهای اصحاب را برای اجرا نشدن این حکم، نشان از همان پایبندی دارد17 و پرهیز از برتری گروهی برگروه دیگر.
علی(ع) درهمین راستا به کارگزاران خود یادآور میشود: به گونهای رفتار کنید و چنان به مساوات، مشیکردن را سرلوحه کار خود قرار دهید، که نه نزدیکان شما، به چشم طمع به شما بنگرند و نه دشمنان شما از عدل شما ناامید گردند:
«ثم واس بین المسلمین بوجهک و منطقک و مجلسک حتی لایطمع قریبک فی حیفک ولاییاس عدوک من عدلک.» (18)
در میان مسلمانان در نگاه، گفتار و نشستبا مردمان به مساوات رفتار کن. تا نزدیکانتبه ستم چشم طمع ندوزند و دشمنات نیز، از عدالت تو ناامید نگردد.
از نمونههای زیبای این جلوه از بینش و رفتار مساواتگرایانه، اعتراض علی(ع) به خلیفه دوم است که آن حضرت را در جلسه دادگاه، بیش از طرف یهودی دعوا، احترام کرده بود. علی(ع) نمیتواند تاب بیاورد که در جلسه دادگاه، شاکی او که شخص یهودی بود، از طرف خلیفه به اسم صدا شود و آن حضرت با کنیه! (19)
این در برههای بود که امام زمامدار نبود. در دوران زمامداریش نیز، این شیوه به زیباترین وجه ادامه یافت. (20)
ب. تبعیض در تقسیم بیتالمال: پس از رسولخدا(ص) در روزگار عمر و در پی درآمدهای کلان ناشی از کشورگشاییها، عمر بنای تبعیض را در تقسیم غنائم گذاشت (21) و به شیوه نظام مالی ایران و روم دفترهایی را سامان داد و پس از طبقهبندی مردم، به تقسیم بیتالمال بر اساس آن پرداخت.
در روزگار عثمان، این مساله به انحرافهای اساسی اقتصادی انجامید و شماری از بستگان و خویشان وی، به ثروتهای هنگفتی دستیافتند و به آلاف و الوف رسیدند.
«بالاخره سومی بپاخاست. او، همانند شتر پرخور و شکم برآمده، همتی جز گردآوری و خوردن بیتالمال نداشت. بستگان پدری او به همکاریش برخاستند. آنها همچون شتران گرسنهای که بهاران به علفزار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند، برای خوردن اموال خدا دست از آستین درآوردند.» (22)
در این برهه، حکومتگران، به جای هزینه کردن بیتالمال درجهت مصالح و رشد امت اسلامی، آن را وییه خود ساختند و دستبه دست گرداندند. این در حالی بود که محرومیت جامعه هر روز بیشتر و بیشتر شد و پیامدهای برتری گروهی بر گروهی دیگر در بهرهمندی از بیتالمال و ثروتهای عمومی، روزبهروز، بیشتر و هولانگیزتر، چهره کریه خود را مینمایاند و تودهها را در فقر و فلاکت فرو میبرد.
این روش ناسالم و به دور از خرد و اسلام، چنان ریشه دوانیده بود که روش علی در دوران حکومت، برای عدهای، روش نامانوسی بود. هنگامی که آن حضرت زمام امور را به دست گرفت و اعلام کرد: به سیره رسول خدا، یعنی مساوات در تقسیم بیتالمال عمل خواهد کرد، شماری از بهرهمندان دستگاه خلیفه سوم، روش علی را بر نتابیدند و صف خود را از وی جدا ساختند و به این نیز بسنده نکردند و با آن حضرت رودررو شدند. (24)
ج. تبعیض در واگذاری پستها: از جمله بازدارندههای برقراری عدالت در جامعه و آفتهای بنیانبرافکن آن، تبعیض در واگذاری پستهاست. وقتی افراد ناشایست، تنها به خاطر دوستی، آشنایی، خویشی، هم جناحی و همیاری با طبقه حاکم، در پستهای حکومتی قرار میگیرند، نخستین چیزی که لگدمال شده و در هم کوفته میشود، عدالت است. وقتی کسی نا عادلانه و براساس تبعیض، روی کار آمده باشد، چه انتظاری میتوان از او در اجرای عدالت داشت.
عدالت، با اینگونه کارگزاران به هیچروی پا نمیگیرد. از این روی علی(ع) وقتی طلحه و زبیر از ایشان درخواست پستی وییه میکنند، درخواست آنان را نمیپذیرد که آنان را شایسته آن پستها نمیداند.
5. درگیری و تشنج در میان امت اسلام
یادآور شدیم که دستیابی به عدالت نیاز به برنامههای کوتاه مدت و درازمدت دارد، با وجود درگیری و تشنج امکان برنامهریزی درست نیست; از این روی علی(ع) میفرماید:
«والامر واحد، الا ما اختلفنا فیه من دم عثمان، و نحن منه براء. فقلنا، تعالوا نداوی مالایدرک الیوم باطفاء النائره و تسکین العامه، حتی یشتد الامر و یستجمع، فنقوی علی وضع الحق فی مواضعه. فقالوا: بل نداویه بالمکابره. فابوا حتی جنحت الحرب ورکدت، ووقدت نیرانها و سمحت.» (26)
در تمام کارها یکی بودیم، جز در خون عثمان، که ما را در آن گناهی نبود. اختلافی نداشتیم، پس پیشنهاد کردیم که بیایید با خاموشی آتش جنگ و آرام کردن انبوه مردم، به چارهجویی و درمان بنشینیم، تا کار مسلمانان قوام و انسجام یابد و ما برای اجرای حق و عدالت نیرومند شویم. اما آنان در پاسخ گفتند: جز ستیز با دشمنان چارهای نیست. در نتیجه، جنگ آغاز شد و پا گرفت و آتش زبانه کشید.
6. ستم و ستمگری
ستم و ستمگری، پدیده شومی است که در بدنه هر نظامی راه یابد، هیچکور سوی عدالتی در آن نظام نور نخواهد افشاند.
ستم، همه چیز را به تباهی میکشد: فرهنگ، اقتصاد، خرد، استعداد، ذوق، ابتکار و... و بزرگترین سد و مانع برپایی عدالت است. عدالت تا درجامعه سالم و با مردمانی رشد یافته، خردورز، رشید و خو کرده به فرهنگ انسانی قرار نگیرد و بر پایه و سکوی استواری استقرار نیابد، پا نخواهد گرفت و شکوفا نخواهد شد.
سرزمین ستمزده، با مردمی تحقیر شده و به دور مانده از فرهنگ انسانی و متعالی، نمیتواند مهد عدالتشود. جامعه باید در مرحله نخست از زیر ستم بنیان برافکن و زندگیسوز به درآید و مردم آن با فرهنگ انسانی و متعالی ببالند و رشد کنند، تا عدالت زمینه استقرار بیابد. نیرویی از بیرون به تنهایی نمیتواند عدالت را پیاده کند، بلکه باید مردم آمادگی بیابند و با ندای عدالتخواهانه همراه و بازدارندهها را از سر راه بردارند و این بدون رهایی از ستم و جامعه گرفتار به فتستم ممکن نیست.
از این روی، اسلام به این پدیده شوم و ویرانگر از زوایای گوناگون نگریسته و آنها را برای پیروان خود نمایانده و رویارویی با ستمگران را اصلی مقدس و ستودنی در زندگی مسلمانان قرار داده است.
در بینش اسلامی، نظامی که برابر معیارهای اسلامی پا میگیرد، نه تنها کارگزاران آن، نباید به مردم ستم روا دارند که باید از گسترش ستم، با گوناگون چهرههای آن نیز، جلوگیری کند و دشمن سرسختستمگر و یاور ستمدیده باشند. (27)
علی(ع) به زیادبن ابیه کارگزار خود در خطه فارس فرمان میدهد:
«استعمل العدل واحذر العسف والحیف، فان العسف یعود بالجلاء والحیف یدعو الی السیف.» (28)
کار به عدالت کن و از ستم و بیداد، بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر را در میان آرد.
مسلمان وظیفه دارد در برابر ستم سکوت نکند و اگر دید به کسی ستمی روا داشته میشود، باید به دفاع برخیزد که اگر در برابر ستم سکوت کرد و به دفاع از ستمدیده بر نخاست، در حکم ستمکار است.
ادامه دارد ...
منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 99
نویسنده : محمد صادق مزینانی
نظر شما