موضوع : پژوهش | مقاله

برانگیختن غیرت و حسادت همسر


غیرت، از نعمت‏هاى گرانسنگى است که خداى حکیم، از سر حکمت، در نهاد آدمیان نهاده است. آدمى اگر از موهبت غیرت، بى‏بهره مى‏بود، از نعمت عظیمى بى‏بهره بود. و اگر کسى این موهبت را ببازد، زیانى کلان کرده است. از این‏رو، بر آدمى واجب است که این گوهر ارجمند را پاس بدارد. اما این جانمایه گرانمایه، باید در جاى بایسته و شایسته‏اش بکار برده شود تا ثمره خجسته به بار آورد و از کیان شرافت و حریم نجابت فرد و خانواده و جامعه حفاظت کند. اما اگر نابجا بکار رود یا بیجا برانگیخته شود، زیانبار مى‏گردد. و اگر «غیرت»، به «حسادت» بدل شود، ایمان‏سوز مى‏گردد.
از آموزه‏ها و مهارت‏هایى که زوج‏هاى جوان (و غیر جوان) باید فرا گیرند، آن است که «غیرت» همسرشان را برنیاشوبند و آن را بدل به «حسادت» نکنند. برخى از زوج‏ها که این مهارت را نیاموخته‏اند، ناخواسته و بى‏توجه، کارهایى مى‏کنند که سبب تحریک تخریبى غیرت همسرشان مى‏شوند و نیروى مثبت غیرت را به صفت منفى حسادت بدل مى‏نمایند، که ستیز و بدگمانى و دشمنى و کینه‏ورزى را در پى دارد.
اگر زن یا مرد، با خویشان و دوستان و آشنایان نامحرم، به ویژه اگر جوان و زیبا باشند، بى‏پروا سخن بگوید و بخندد و شوخى کند و حرف‏هاى غیر ضرورى بزند، طبیعى است که همسرش مى‏رنجد و غیرتش برمى‏انگیزد. البته این کارها، جداى از غیرت‏ورزى همسر، مجوز شرعى و اخلاقى نیز ندارد و خلاف سلوک عفیفانه و منش نجیبانه است و مفسده‏هایى در پى دارد. غیرت‏ورزى در این عرصه، غیرت‏ورزى بجا و شایسته و بایسته است.
سخن ما، در اینجا، با بى‏غیرتان و بى‏عفتان نیست؛ بلکه سخن با زوج‏هایى است که خواسته یا ناخواسته، حریم‏ها را مى‏شکنند و باعث رنجش همسرشان مى‏شوند. ما، در مشاوره‏ها و غیر مشاوره‏ها، بسیار شاهدیم که زوج‏ها از رفتارهاى بى‏حریم همسرشان شکایت و گلایه مى‏کنند و مى‏گویند: «ما مى‏دانیم همسرمان نجیب است، اما با نامحرمان، بى‏پروایى مى‏کند و دل ما را مى‏رنجاند و ما را حسود مى‏کند. محبتش را از دلمان بیرون مى‏برد و بذر بدگمانى را در دلمان مى‏کارد....»

در آینه دیانت‏
خداى سبحان به همسران پیامبر (و نیز همه زنان و مردان) فرمان مى‏دهد که به گاه سخن گفتن با نامحرمان و معاشرت با ایشان، حریم بگیرند و حتى صوت و لحن گفتارشان، عفیفانه باشد تا مبادا در دل‏هاى شهوت‏آلود، ایجاد طمع شود و زمینه گناه فراهم آید. این آیات را بنگرید:
«... لا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطَمَعَ الذِى فى قَلبِهِ مَرَضٌ فَقُلنَ قَولاً مَعُرفاً؛ (1) به ناز و کرشمه، سخن مگویید تا مبادا آن کس که دلش بیمار است، طمع ورزد. پس، به نیکى سخن گویید.»
و نیز خداوند به پیامبرش فرمان مى‏دهد که مردان و زنان مؤمن را بفرماید که به گاه رویارویى با یکدیگر، چشمان‏شان را فرو خوابانند و دامن‏هاشان را پاک و پاس بدارند:
«قُل لِلمؤمنینَ یَغُضّوا مِن أبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُروجَهُم ذلِک أَزکى لَهُم إنَ‏اللَّه خبیرٌ بِما یَصنَعونَ وَ قُلْ لِلمؤمناتِ یَغضُضنَ مِن أبصارِهِنَ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنَ وَ لایُبدینَ زینَتَهُنَ...؛ (2) به مردان مؤمن بگو دیده‏هاشان را فرو خوابانند و پاکدامنى ورزند، که این کار براى ایشان پاکیزه‏تر است. خدا به آنچه مى‏کند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو دیدگانشان را فرو خوابانند و پاکدامنى ورزند و زیورها (و زیبایى‏ها) شان را آشکار نکنند....»
این آموزه‏هاى قرآنى، جانمایه‏هاى نجابت و سلامت روان و اخلاق‏اند و مراعات آنها موجب صیانت حیات و خرمى زندگانى مى‏شود و دل‏ها و جان‏ها را «حفاظدار» مى‏کند و بوستان حیات زوج‏هاى جوان (و همگان) را در برابر پاره‏اى از «آفات حیات»، مصونیت مى‏بخشد.

موعظت و عبرت‏
گاهى خود همسر وسیله ارتباط همسرش با جنس مخالف را فراهم مى‏کند و بعد، از این ارتباط، رنج مى‏برد! مثلاً مردى به انگیزه‏اى (مانند طمع یا نیاز به درآمد همسرش) زمینه کارکردن همسرش با مردان را فراهم مى‏کند و سپس از ارتباط کارى زنش با مردان، رنج مى‏برد. به ویژه اگر زنش جوان و زیبا باشد و در ارتباط با دیگران، حریم نگیرد. و یا زنى، خانمى را به همسرش معرفى مى‏کند تا - مثلاً - فلان مشکل آن خانم را حل کند یا به او درس و یا مشاوره بدهد. سپس دچار رنجش و حسادت مى‏شود؛ به ویژه اگر آن خانم، جوان و زیبا باشد و آن شوهر، در ارتباط با وى، حریم و پروا نگیرد. این دو نمونه را بنگرید:

از زبان مشاور
صادق و فاطمه‏
صادق، که سال چهارم دانشگاه را مى‏گذراند و دو سالى بود که با فاطمه، که دانشجوى سال دوم بود، ازدواج کرده بود، نزدم، در دفتر مشاوره خانواده دانشگاه قم، به مشاوره آمد. فروشکسته و تلخ‏کام مى‏نمود. او و همسرش را مى‏شناختم و از زندگى‏شان باخبر بودم. به شوخى گفتمش: هان! از زندگى متأهلى دانشجویى، درمانده شده‏اى؟ نمى‏توانى همسردارى و درس خواندن را با هم جمع کنى؟ هنر، آن است که آدم، هم همسر باشد و همسر دانشجو؛ تنها دانشجو بودن یا تنها همسر بودن که هنر نیست!
اخم صادق، کمى باز شد و به زور، تلخ خندى زد. آنگاه مهربانانه و جدى، به او گفتم: چى شده؟ حال همسرت چطور است؟ با هم رفیق که هستید؟
صادق گفت: «خودم کارى کرده‏ام و حالا در آن مانده‏ام و نمى‏توانم درستش کنم.»
از او خواستم که توضیح دهد.
گفت: «من و فاطمه، براى رونق اقتصادى زندگى‏مان، باهم صحبت کردیم. او اعلام آمادگى کرد که همراه درسش، کار کند. من پذیرفتم که برایش کارى پیدا کنم، و کردم. حالا هردومان همراه درسمان کار مى‏کنیم و زندگى‏مان رونق گرفته، اما عشق‏مان کم فروغ شده. چون همکاران او مردند و به غیرت من برمى‏خورد که زنم با مردان نامحرم، همکار و همنشین باشد.»
گفتم: همکارند یا همنشین هم هستند؟کارشان جداگانه است یا درهم آمیخته؟
گفت: «اگر کارشان جداگانه بود و فاطمه در ارتباط با همکارانش حریم مى‏گرفت، مشکلى نداشتیم؛
اما هم کارشان طورى است که با همکاران مرد درهم آمیخته است و هم فاطمه حریم خود را مراعات نمى‏کند.»
گفتم: مى‏دانیم که فاطمه، خانم نجیبى است.
گفت: «به نجابت او ایمان دارم، اما گاهى ساده دلى مى‏کند و با همکاران مردش خیلى خودمانى مى‏شود. حتى پیش من از آنان تعریف و تمجید مى‏کند و گاهى از خانه، تلفنى با آنان درباره کارشان حرف مى‏زند؛ صمیمى و دوستانه. از این رفتارش ناراحت مى‏شوم اما نمى‏توانم به او اعتراض کنم؛ دلم نمى‏آید، حیفم مى‏آید، خجالت مى‏کشم.»
صادق را به خاطر غیرت جوانمردانه و مؤمنانه‏اش و نیز براى نزاع نکردن با همسرش و نیز براى آمدنش به مشاوره براى حل مسئله‏شان، تحسین و تمجید کردم. سپس گفتم: اگر چه باید بى‏تأخیر، مسئله را حل کرد، اما نباید ضربتى و چکشى عمل کرد. اگر از اول، محیط کارش را بیشتر و بهتر وارسى مى‏کردى و از درآمیختگى کارش با مردان، آگاه مى‏شدى و با کار کردنش در چنین محیطى موافقت نمى‏کردى و او مشغول این کار نمى‏شد، که خوب بود؛ اما حالا که مشغول شده، باید چاره‏اى اندیشید و به گونه‏اى اقدام کرد که احساسات او جریحه‏دار نشود و مهم‏تر آنکه خیال نکند به نجابت او تردید دارى و به او اعتماد ندارى.
صادق گفت: چکار کنم؟»
گفتم دو کار. یکى اینکه کار او عوض شود، اما بدون آسیب. دیگر آنکه به او درباره شیوه رفتار با مردان نامحرم، آگاهى داده شود. راستى، در همین اداره‏اى که کار مى‏کند، بخشى یا کارى نیست که آمیختگى با مردان نداشته باشد؟
گفت: «هست. من قبلاً متوجه این موضوع نبودم، وگرنه از همان اول، در آن بخش مشغول کار مى‏شد.»
گفتم: خوب شد. او باید به آن بخش برود.
صادق گفت: «اما این موضوع را چطور با او مطرح کنم که ناراحت و دلخور نشود؟»
گفتم: همسرت خانمى متدین و فهیم است. فقط نیاز به تذکر دارد؛ تذکرى ماهرانه و مهربانانه. به او بگو که اگر به بخش خانم‏ها برود، هم راحت‏تر است و هم حرمتش بهتر حفظ مى‏شود. اگر دوستانه و ملایم و ماهرانه بگویى، مى‏پذیرد.
گفت: «اگر نپذیرفت؟»
گفتم: آن وقت باهم به مشاوره بیایید تا مسئله را حل کنیم.
گفت: «رفتار راحت و بى‏باکانه‏اش با مردان را چه کنم؟»
گفتم: او در اینباره نیاز به یادآورى و پند دوستانه دارد. اگر از بن جان بفهمد که باید در ارتباط با نامحرمان، پروا بگیرد و این، براى حرمت و کرامت او لازم است، رفتارش را اصلاح مى‏کند. اما یادت باشد که این کار، نیاز به صبورى و حوصله‏ورزى دارد. او نمى‏تواند یک شبه، اخلاق و رفتارش را عوض کند. در باب تربیت و هدایت، باید اصل «تدریج» و اصل «حفظ حرمت و احترام شخص»، مراعات شود.
صادق، امیدوارانه و اندکى اندیشناکانه، رفت تا مسئله را حل کند. پس از یک هفته آمد؛ شادمان و راضى. توانسته بود - با استقبال و همکارى و همراهى همسرش - مسئله را حل کند. الهى شکر.

دردسر خودساخته!
دوستى داشتم که خود «پناه» گرفتاران بود و گشاینده گره کارهاى مردمان. آشنایان، به او امید خیر داشتند. از دانش و خردمندى و توانایى شایانى برخوردار بود. مى‏کوشید زکات دانش و خردمندى و توانایى‏اش را با یارى‏رسانى به یارى‏خواهان ادا کند. از توانایى «مشاوره» نیز بهره‏مند بود. از این رو، کسانى براى مشاوره به او مراجعه مى‏کردند.
همسر وى گاهى خانم‏هایى را که مشکلاتى داشتند یا نیازمند مشاوره بودند، نزدش مى‏آورد تا راهنمایى‏شان کند و گره از کارشان بگشاید.
و او نیز که کمک به دیگران را بر خود واجب مى‏دانست، مراجعانى را که همسرش مى‏آورد، مى‏پذیرفت و ایشان را مانند دیگران راهنمایى و یارى مى‏کرد. اما همسر این دوست کارشناس و خود او - با آن دانایى‏اش - متوجه آفت‏ها و آسیب‏هاى جانبى این کار نبودند.
پس از زمانى، غیرت و حسادت خانم، برآشفت؛ زیرا برخى از آن خانم‏ها جوان بودند و نیز برخى‏شان مشاوره خصوصى مى‏طلبیدند و عجب آنکه خود خانم، شرایط مشاوره خانم‏هاى جوان را در خانه خودشان براى همسرش، فراهم مى‏کرد و آقا نیز، غافل از امکان برآشفتگى غیرت و حسادت همسرش، آن مشاوره‏ها را مى‏پذیرفت و خاطرش آسوده بود که چون خانمش، خود اینان را به مشاوره مى‏آورد، پس مشکل غیرتى و حسادتى برایش مطرح نیست. و اصلاً احتمال برانگیختگى احساساتش را نمى‏داد. خانم نیز آن احساسات خود را پنهان مى‏داشت و بروز نمى‏داد. و عجب دیگر که عجیب‏تر از عجب اول بود، این بود که خانم، با اینکه جوشش آن احساسات، در درونش، به اوج خود رسیده بود و وى را سخت مى‏آزرد، همچنان آن خانم‏ها را نزد آقا مى‏آورد و زمینه مشاوره‏شان را فراهم مى‏ساخت!
تا اینکه کار، بالا گرفت و آن احساسات درونى خانم، پس از لطمه زدن به اعصاب و روان او، چونان آتشفشانى پنهان، سر گشود و فوران زد و زندگى‏شان را به آتش کشید! در آن هنگامه «دیرهنگام» این دوست کارشناس که خود پناه دیگران بود، نیازمند پناهگاه شد و او که مشاور دیگران بود، نیازمند مشاور شد و به مرکز مشاوره حوزه علمیه قم آمد و به اینجانب پناه آورد و شرح ماجرایش را برایم گفت و از من یارى طلبید!
ما همدیگر را از قبل مى‏شناختیم پس از شنیدن ماجرایش، به او گفتم: برادرجان! به قول ما اصفهانى‏ها: «سرکه خریدن، آداب دارد!» شما که بحمداللَّه دانایید و دستى در کار مشاوره دارید، خوب مى‏دانید که قلمرو مشاوره، چم و خم‏هاى ظریفى دارد. و از سویى، حریم غیرت همسر را باید مراعات کرد. از سوى دیگر، تحریک حسادت همسر، کارى ناروا و خطرساز است. واضح است که وقتى شما، پیش چشم همسرتان، با دختر یا زنى جوان و زیبا ساعت‏ها به گفت و شنود و مشاوره مى‏نشینید، دیگ غیرت و حسادت او به جوش مى‏آید و دمار از روزگارش برمى‏آید!
شما که خودتان حکایت ساره و هاجر و ابراهیم و اسماعیل (ع) را مى‏دانید. مگر حضرت ابراهیم با موافقت و حتى پیشنهاد ساره، با هاجر ازدواج نکرد؟ اما بعداً حسادت ساره به جوش آمد و به حضرت ابراهیم گفت که هاجر و اسماعیل را از پیش چشم او دور کند. خدا هم به ابراهیم فرمان داد که آنان را از نزد هاجر به جایى دور (مکه) ببرد. خدا به ابراهیم نفرمود که برابر ساره و برانگیختگى حسادتش مقاومت کند. آیا این حکایت قرآنى نباید براى ما مایه پندگیرى و عبرت‏آموزى باشد؟ البته حضرت ابراهیم در برانگیختگى حسادت ساره، تقصیرى نداشت، اما طبیعت بشر، چنین است. دوستم گفت: «اما همسرم خودش خانم‏ها را به مشاوره مى‏آورد و زمینه مشاوره‏مان را فراهم مى‏کرد.»
گفتم: بله. او مى‏خواهد نزد دوستانش «پُز» شوهرش را بدهد و به وجود او افتخار کند. حتى ممکن است در اینباره، مبالغه هم بکند. همسرتان دوست دارد به خانم‏هاى دیگر بفهماند که من آنم که شوهرم دانشمند است، مشاور است، داناست، تواناست، خیرخواه است. از این‏رو حاضر مى‏شود خود را به زحمت و دردسر بیندازد تا سرافرازى و افتخار کند. و گاهى در این راه، حساب کار از دستش بیرون مى‏رود و چنان در احساس «خوشایند» فخرفروشى و سرافرازى و افتخار کردن غرق مى‏شود که دیگر نمى‏تواند عواقب احتمالى برخى از امور «ناخوشایند» را محاسبه کند. به این سبب، عاقبت‏اندیشى نمى‏کند و براى خودش ناگوارى ایجاد مى‏کند.
ما مردان نیز چنین احساسى داریم؛ اگر همسرمان حسنى و هنرى و امتیازى داشته باشد، نزد دیگران به آن افتخار مى‏کنیم. مردان و زنان، احساس «پُز دادن به همسر» را دارند، البته این حالت، در خانم‏ها قویتر است. همان گونه که اگر رنجشى پدید آید، در بدگویى و انتقام‏جویى از همسرمان، حس مشترکى داریم و آنجا هم زیاده‏روى مى‏کنیم. این حالت نیز در خانم‏ها نیرومندتر و داغ‏تر است.
گفت: «اما چرا او، با اینکه از خیلى وقت پیش دچار این مشکل شده بود، باز هم این کار را ادامه داد تا کار به اینجا بکشد و کارد به استخوانش برسد؟ خوب بود تا احساس کرد این کار برایش ناگوار است، دیگر خانم‏ها را نزد من نیاورد. من که درخواست نمى‏کردم.»
گفتم: چند کار؛ برخى فورى و کوتاه‏مدت و برخى صبورانه و درازمدت:
گفتم: «گاهى آدمى در پیمودن راهى یا انجام کارى، از جایى به بعد، مى‏فهمد راهى را که دارد مى‏رود، به بیراهه مى‏انجامد و کارى را که دارد انجام مى‏دهد، به بدفرجامى مى‏کشد؛ اما شهامت بازگشت و توان دست کشیدن را ندارد. این، از بدترین و زیانبارترین حالات انسان است. خانم شما دچار چنین حالتى شده است. با دوستانش رودربایستى داشته و نمى‏توانسته براى آن همه پُز دادن‏ها و لاف‏زدن‏هایش توجیهى قابل فهم و قابل تحمل و آبرومندانه بسازد. به چه بهانه‏اى آن کار به ظاهر نیکخواهانه و روشنفکرانه‏اش را متوقف کند؟ غرورش را چه کند؟ مى‏ترسیده از ناحیه آنان متهم به حسادت شود. در برابر شما هم همان مشکل را داشته. اگر یقین هم داشته که شما براى این «توقف» از او چیزى نخواهید پرسید؛ اما خودش را مؤظف مى‏دانسته که برایتان توجیهى بتراشد. مى‏ترسیده شما - هرچند در ذهن و دل - او را حسود بدانید. و شایدها و احتمال‏هاى بسیار دیگر.»
او که گویا از خوابى سنگین بیدار شده و از غفلتى گران به درآمده باشد، گفت: «حالا چکار کنم؟ اکنون چه باید کرد؟»
1. این کار را فوراً تمام کنید. به همسرتان اعلام کنید که دیگر چنین مشاوره‏هایى نخواهید داشت. ممکن است همسرتان، به سبب‏هایى که بیان شد، کسى یا کسانى را براى مشاوره، نزدتان بیاورد. اگر چنین کرد، شما به هیچ وجه نپذیرید. البته با ملایمت و خوشرویى، نه با لجاجت و ترشرویى. مسئولیت و تقصیر کار را خودتان بپذیرید و بگویید که فرصت و آمادگى این کار را ندارید. وقت‏تان را چنان پر و تنظیم کنید که زمان خالى براى آن مشاوره‏ها باقى نماند. حتى اگر خود را در تنگنا یافتید، از خانه بیرون بروید. به کتابخانه بروید و به مطالعه و تحقیق بپردازید و اعلام کنید که مطالعه درسى و کار تحقیقى دارید.
یادتان باشد که نباید مسئولیت و تقصیر این کار (ترک مشاوره خانم‏ها در منزل) را به عهده همسرتان بیندازید، چه به صراحت و چه با کنایه.
2. هر گونه عامل تحریک غیرت و آشفتن حسادت همسرتان را از زندگى‏تان حذف کنید؛ حتى اگر سلام کردن به زنان باشد. مگر نه اینکه حضرت امیر (ع) به زنان جوان سلام نمى‏کرد و مى‏فرمود: مى‏ترسم زیانى که به دلم وارد مى‏شود، بیش از ثوابى باشد که مى‏برم؟» ما که از آن حضرت، مصون‏تر نیستیم. شما حتى به زنان غیر جوان هم سلام نکنید و با آنان هیچ معاشرتى نداشته باشید. تا مدتى نزد همسرتان با هیچ زن نامحرمى سخن نگویید. بگذارید قلب مجروحش التیام یابد. به این موضوع حساس شوید که: «چه چیزى حساسیت و حسادت و غیرت همسرتان را برمى‏آشوبد و سبب رنجش او مى‏شود؟» از آن به کلى پرهیز کنید.
3. به جراحت‏هاى قلب او مرهم بگذارید. او اکنون حالت طبیعى ندارد. احساسات زنانه‏اش سخت تحریک شده. اعصاب و روانش لرزان و پریشان شده. تعادل روحى‏اش به هم ریخته. بر شما واجب است - وجوبى شرعى، عقلى، انسانى - که در همه حال، مراعاتش کنید.
4. به او بیش از پیش، عشق بورزید و محبت کنید؛ محبت و عشقى صادقانه و خالصانه، نه تصنعى و مجبورانه. او اکنون تشنه محبت و احترام است. احساسش این است که بخش‏هایى از سهم عشق و محبت شما به او را دیگران به تاراج برده‏اند. شما باید این زیان را جبران کنید.
5. هرگز و براى هیچ کارى او را ملامت نکنید و نیز با او مجادله و ستیز نکنید؛ اگر چه تقصیرکار باشد و به شما جفا کند. همسرتان اکنون در حالتى نیست که بشود با او استدلال یا مقابله به مثل کرد.
او را بى‏اختیار و بى‏تقصیر بدانید. این واقعیت را در همه شؤون زندگى‏تان در نظر داشته باشید و با همسرتان با ملایمت و ملاطفت و رأفت رفتار کنید.
آنگاه گفتم: فعلاً بس است. حالا برخیزید و هدیه‏اى که مى‏دانید همسرتان دوست دارد و او را خوشحال مى‏کند، بگیرید و برایش ببرید و عشق‏ورزانه تقدیمش کنید و راهکارهایى که بیان شد را دقیقاً و تماماً انجام دهید. هفته دیگر بیایید و نتایج را برایم بگویید تا راهکارها و مسائل دیگر را بررسى و بیان کنیم.
او که انسانى باانصاف و حق‏پذیر بود، حقایق را، بى‏لجاجت و مقاومت، پذیرفت و رفت تا کارى کند کارستان.

فرجام کار آقا و همسرش
مشاوره ما، پنج جلسه استمرار یافت. او هر بار که مى‏آمد، گزارش کارهایش را مى‏داد و نتایج را بررسى مى‏کردیم و هر اصلاح یا تذکر و یا تصحیحى لازم بود، انجام مى‏گرفت و راهکارها و آموزه‏هاى تازه، بیان مى‏شد و بر انجام آنها توافق مى‏کردیم و او با جدیت و دقت، آنها را عملى مى‏کرد. همکارى وى در کار مشاوره، عالى بود. از این رو، نتایجى که حاصل مى‏شد نیز عالى بود.
از جلسه ششم، همسرش را به مشاوره دعوت کردم و پذیرفت. پنج جلسه دیگر، مشاوره سه نفره داشتیم. از روانپزشک نیز مدد جستیم؛ زیرا به اعصاب و روان خانم، لطمه‏هایى خورده بود و سطح اضطراب او نیز بالا آمده بود. یک دوره کوتاه «دارو درمانى» نیاز بود، که انجام شد.
اینک سه سال از پایان مشاوره‏مان مى‏گذرد. دیگر مشکل و مسئله‏اى ناگوار و زیانبار در زندگى و روابط آقا و خانم وجود ندارد. البته رابطه‏مان قطع نشده. هرگاه نیاز باشد، مشاوره‏اى انجام مى‏گیرد؛ حضورى یا تلفنى. اکنون زندگى زن و شوهرى‏شان بسامان و فرخنده است. الهى شکر.

فرجام سخن‏
اگر چه سخن در باب برانگیختن غیرت و حسادت همسر و پرهیز دادن همسران از آن و عوامل این برانگیختگى و راههاى پرهیز و گریز از آن، بسیار گسترده دامان است و پرداختن به همه جوانب آن، مجالى فراخ مى‏طلبد و کتابى پر برگ مى‏شود؛ اما چون سخن اکنونى ما باید در قواره یک مقاله باشد، سخن را کوتاه مى‏کنیم و تفصیل آن را به مجالى دیگر حوالت مى‏دهیم و اکنون به زوج‏هاى جوان و غیر جوان و همه همسران سفارش مشفقانه مى‏کنیم که به هیچ روى، غیرت و حسادت همسرتان را برنینگیزید و با کردار و گفتار ناسنجیده و ناروا، بذر بددلى را در دل یکدیگر نیفشانید و در خرمن فراهم آمده از بوستان حیات‏تان آتش نیفکنید. هشدار! هشدار! هشدار! که اى بسا یک سخن و یک عمل تحریک‏آمیز؛ یک لبخند به واقع، بى‏غرضانه و به ظاهر، غرض‏مندانه، یک جلوه‏گرى شهوت‏آلود، یک نگاه معنادار، یک دلبرى هوس آلود و...، چونان خنجرى زهرناک، قلب همسر را مى‏شکافد!

پى‏نوشتها:
1) احزاب، آیه‏32.
2) نور، آیه‏24.


منبع: / ماهنامه / پیام زن / 1388 / شماره 212، آبان ۱۳۸۸/۸/
نویسنده : على‏اکبر مظاهرى

نظر شما