برانگیختن غیرت و حسادت همسر
غیرت، از نعمتهاى گرانسنگى است که خداى حکیم، از سر حکمت، در نهاد آدمیان نهاده است. آدمى اگر از موهبت غیرت، بىبهره مىبود، از نعمت عظیمى بىبهره بود. و اگر کسى این موهبت را ببازد، زیانى کلان کرده است. از اینرو، بر آدمى واجب است که این گوهر ارجمند را پاس بدارد. اما این جانمایه گرانمایه، باید در جاى بایسته و شایستهاش بکار برده شود تا ثمره خجسته به بار آورد و از کیان شرافت و حریم نجابت فرد و خانواده و جامعه حفاظت کند. اما اگر نابجا بکار رود یا بیجا برانگیخته شود، زیانبار مىگردد. و اگر «غیرت»، به «حسادت» بدل شود، ایمانسوز مىگردد.
از آموزهها و مهارتهایى که زوجهاى جوان (و غیر جوان) باید فرا گیرند، آن است که «غیرت» همسرشان را برنیاشوبند و آن را بدل به «حسادت» نکنند. برخى از زوجها که این مهارت را نیاموختهاند، ناخواسته و بىتوجه، کارهایى مىکنند که سبب تحریک تخریبى غیرت همسرشان مىشوند و نیروى مثبت غیرت را به صفت منفى حسادت بدل مىنمایند، که ستیز و بدگمانى و دشمنى و کینهورزى را در پى دارد.
اگر زن یا مرد، با خویشان و دوستان و آشنایان نامحرم، به ویژه اگر جوان و زیبا باشند، بىپروا سخن بگوید و بخندد و شوخى کند و حرفهاى غیر ضرورى بزند، طبیعى است که همسرش مىرنجد و غیرتش برمىانگیزد. البته این کارها، جداى از غیرتورزى همسر، مجوز شرعى و اخلاقى نیز ندارد و خلاف سلوک عفیفانه و منش نجیبانه است و مفسدههایى در پى دارد. غیرتورزى در این عرصه، غیرتورزى بجا و شایسته و بایسته است.
سخن ما، در اینجا، با بىغیرتان و بىعفتان نیست؛ بلکه سخن با زوجهایى است که خواسته یا ناخواسته، حریمها را مىشکنند و باعث رنجش همسرشان مىشوند. ما، در مشاورهها و غیر مشاورهها، بسیار شاهدیم که زوجها از رفتارهاى بىحریم همسرشان شکایت و گلایه مىکنند و مىگویند: «ما مىدانیم همسرمان نجیب است، اما با نامحرمان، بىپروایى مىکند و دل ما را مىرنجاند و ما را حسود مىکند. محبتش را از دلمان بیرون مىبرد و بذر بدگمانى را در دلمان مىکارد....»
در آینه دیانت
خداى سبحان به همسران پیامبر (و نیز همه زنان و مردان) فرمان مىدهد که به گاه سخن گفتن با نامحرمان و معاشرت با ایشان، حریم بگیرند و حتى صوت و لحن گفتارشان، عفیفانه باشد تا مبادا در دلهاى شهوتآلود، ایجاد طمع شود و زمینه گناه فراهم آید. این آیات را بنگرید:
«... لا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطَمَعَ الذِى فى قَلبِهِ مَرَضٌ فَقُلنَ قَولاً مَعُرفاً؛ (1) به ناز و کرشمه، سخن مگویید تا مبادا آن کس که دلش بیمار است، طمع ورزد. پس، به نیکى سخن گویید.»
و نیز خداوند به پیامبرش فرمان مىدهد که مردان و زنان مؤمن را بفرماید که به گاه رویارویى با یکدیگر، چشمانشان را فرو خوابانند و دامنهاشان را پاک و پاس بدارند:
«قُل لِلمؤمنینَ یَغُضّوا مِن أبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُروجَهُم ذلِک أَزکى لَهُم إنَاللَّه خبیرٌ بِما یَصنَعونَ وَ قُلْ لِلمؤمناتِ یَغضُضنَ مِن أبصارِهِنَ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنَ وَ لایُبدینَ زینَتَهُنَ...؛ (2) به مردان مؤمن بگو دیدههاشان را فرو خوابانند و پاکدامنى ورزند، که این کار براى ایشان پاکیزهتر است. خدا به آنچه مىکند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو دیدگانشان را فرو خوابانند و پاکدامنى ورزند و زیورها (و زیبایىها) شان را آشکار نکنند....»
این آموزههاى قرآنى، جانمایههاى نجابت و سلامت روان و اخلاقاند و مراعات آنها موجب صیانت حیات و خرمى زندگانى مىشود و دلها و جانها را «حفاظدار» مىکند و بوستان حیات زوجهاى جوان (و همگان) را در برابر پارهاى از «آفات حیات»، مصونیت مىبخشد.
موعظت و عبرت
گاهى خود همسر وسیله ارتباط همسرش با جنس مخالف را فراهم مىکند و بعد، از این ارتباط، رنج مىبرد! مثلاً مردى به انگیزهاى (مانند طمع یا نیاز به درآمد همسرش) زمینه کارکردن همسرش با مردان را فراهم مىکند و سپس از ارتباط کارى زنش با مردان، رنج مىبرد. به ویژه اگر زنش جوان و زیبا باشد و در ارتباط با دیگران، حریم نگیرد. و یا زنى، خانمى را به همسرش معرفى مىکند تا - مثلاً - فلان مشکل آن خانم را حل کند یا به او درس و یا مشاوره بدهد. سپس دچار رنجش و حسادت مىشود؛ به ویژه اگر آن خانم، جوان و زیبا باشد و آن شوهر، در ارتباط با وى، حریم و پروا نگیرد. این دو نمونه را بنگرید:
از زبان مشاور
صادق و فاطمه
صادق، که سال چهارم دانشگاه را مىگذراند و دو سالى بود که با فاطمه، که دانشجوى سال دوم بود، ازدواج کرده بود، نزدم، در دفتر مشاوره خانواده دانشگاه قم، به مشاوره آمد. فروشکسته و تلخکام مىنمود. او و همسرش را مىشناختم و از زندگىشان باخبر بودم. به شوخى گفتمش: هان! از زندگى متأهلى دانشجویى، درمانده شدهاى؟ نمىتوانى همسردارى و درس خواندن را با هم جمع کنى؟ هنر، آن است که آدم، هم همسر باشد و همسر دانشجو؛ تنها دانشجو بودن یا تنها همسر بودن که هنر نیست!
اخم صادق، کمى باز شد و به زور، تلخ خندى زد. آنگاه مهربانانه و جدى، به او گفتم: چى شده؟ حال همسرت چطور است؟ با هم رفیق که هستید؟
صادق گفت: «خودم کارى کردهام و حالا در آن ماندهام و نمىتوانم درستش کنم.»
از او خواستم که توضیح دهد.
گفت: «من و فاطمه، براى رونق اقتصادى زندگىمان، باهم صحبت کردیم. او اعلام آمادگى کرد که همراه درسش، کار کند. من پذیرفتم که برایش کارى پیدا کنم، و کردم. حالا هردومان همراه درسمان کار مىکنیم و زندگىمان رونق گرفته، اما عشقمان کم فروغ شده. چون همکاران او مردند و به غیرت من برمىخورد که زنم با مردان نامحرم، همکار و همنشین باشد.»
گفتم: همکارند یا همنشین هم هستند؟کارشان جداگانه است یا درهم آمیخته؟
گفت: «اگر کارشان جداگانه بود و فاطمه در ارتباط با همکارانش حریم مىگرفت، مشکلى نداشتیم؛
اما هم کارشان طورى است که با همکاران مرد درهم آمیخته است و هم فاطمه حریم خود را مراعات نمىکند.»
گفتم: مىدانیم که فاطمه، خانم نجیبى است.
گفت: «به نجابت او ایمان دارم، اما گاهى ساده دلى مىکند و با همکاران مردش خیلى خودمانى مىشود. حتى پیش من از آنان تعریف و تمجید مىکند و گاهى از خانه، تلفنى با آنان درباره کارشان حرف مىزند؛ صمیمى و دوستانه. از این رفتارش ناراحت مىشوم اما نمىتوانم به او اعتراض کنم؛ دلم نمىآید، حیفم مىآید، خجالت مىکشم.»
صادق را به خاطر غیرت جوانمردانه و مؤمنانهاش و نیز براى نزاع نکردن با همسرش و نیز براى آمدنش به مشاوره براى حل مسئلهشان، تحسین و تمجید کردم. سپس گفتم: اگر چه باید بىتأخیر، مسئله را حل کرد، اما نباید ضربتى و چکشى عمل کرد. اگر از اول، محیط کارش را بیشتر و بهتر وارسى مىکردى و از درآمیختگى کارش با مردان، آگاه مىشدى و با کار کردنش در چنین محیطى موافقت نمىکردى و او مشغول این کار نمىشد، که خوب بود؛ اما حالا که مشغول شده، باید چارهاى اندیشید و به گونهاى اقدام کرد که احساسات او جریحهدار نشود و مهمتر آنکه خیال نکند به نجابت او تردید دارى و به او اعتماد ندارى.
صادق گفت: چکار کنم؟»
گفتم دو کار. یکى اینکه کار او عوض شود، اما بدون آسیب. دیگر آنکه به او درباره شیوه رفتار با مردان نامحرم، آگاهى داده شود. راستى، در همین ادارهاى که کار مىکند، بخشى یا کارى نیست که آمیختگى با مردان نداشته باشد؟
گفت: «هست. من قبلاً متوجه این موضوع نبودم، وگرنه از همان اول، در آن بخش مشغول کار مىشد.»
گفتم: خوب شد. او باید به آن بخش برود.
صادق گفت: «اما این موضوع را چطور با او مطرح کنم که ناراحت و دلخور نشود؟»
گفتم: همسرت خانمى متدین و فهیم است. فقط نیاز به تذکر دارد؛ تذکرى ماهرانه و مهربانانه. به او بگو که اگر به بخش خانمها برود، هم راحتتر است و هم حرمتش بهتر حفظ مىشود. اگر دوستانه و ملایم و ماهرانه بگویى، مىپذیرد.
گفت: «اگر نپذیرفت؟»
گفتم: آن وقت باهم به مشاوره بیایید تا مسئله را حل کنیم.
گفت: «رفتار راحت و بىباکانهاش با مردان را چه کنم؟»
گفتم: او در اینباره نیاز به یادآورى و پند دوستانه دارد. اگر از بن جان بفهمد که باید در ارتباط با نامحرمان، پروا بگیرد و این، براى حرمت و کرامت او لازم است، رفتارش را اصلاح مىکند. اما یادت باشد که این کار، نیاز به صبورى و حوصلهورزى دارد. او نمىتواند یک شبه، اخلاق و رفتارش را عوض کند. در باب تربیت و هدایت، باید اصل «تدریج» و اصل «حفظ حرمت و احترام شخص»، مراعات شود.
صادق، امیدوارانه و اندکى اندیشناکانه، رفت تا مسئله را حل کند. پس از یک هفته آمد؛ شادمان و راضى. توانسته بود - با استقبال و همکارى و همراهى همسرش - مسئله را حل کند. الهى شکر.
دردسر خودساخته!
دوستى داشتم که خود «پناه» گرفتاران بود و گشاینده گره کارهاى مردمان. آشنایان، به او امید خیر داشتند. از دانش و خردمندى و توانایى شایانى برخوردار بود. مىکوشید زکات دانش و خردمندى و توانایىاش را با یارىرسانى به یارىخواهان ادا کند. از توانایى «مشاوره» نیز بهرهمند بود. از این رو، کسانى براى مشاوره به او مراجعه مىکردند.
همسر وى گاهى خانمهایى را که مشکلاتى داشتند یا نیازمند مشاوره بودند، نزدش مىآورد تا راهنمایىشان کند و گره از کارشان بگشاید.
و او نیز که کمک به دیگران را بر خود واجب مىدانست، مراجعانى را که همسرش مىآورد، مىپذیرفت و ایشان را مانند دیگران راهنمایى و یارى مىکرد. اما همسر این دوست کارشناس و خود او - با آن دانایىاش - متوجه آفتها و آسیبهاى جانبى این کار نبودند.
پس از زمانى، غیرت و حسادت خانم، برآشفت؛ زیرا برخى از آن خانمها جوان بودند و نیز برخىشان مشاوره خصوصى مىطلبیدند و عجب آنکه خود خانم، شرایط مشاوره خانمهاى جوان را در خانه خودشان براى همسرش، فراهم مىکرد و آقا نیز، غافل از امکان برآشفتگى غیرت و حسادت همسرش، آن مشاورهها را مىپذیرفت و خاطرش آسوده بود که چون خانمش، خود اینان را به مشاوره مىآورد، پس مشکل غیرتى و حسادتى برایش مطرح نیست. و اصلاً احتمال برانگیختگى احساساتش را نمىداد. خانم نیز آن احساسات خود را پنهان مىداشت و بروز نمىداد. و عجب دیگر که عجیبتر از عجب اول بود، این بود که خانم، با اینکه جوشش آن احساسات، در درونش، به اوج خود رسیده بود و وى را سخت مىآزرد، همچنان آن خانمها را نزد آقا مىآورد و زمینه مشاورهشان را فراهم مىساخت!
تا اینکه کار، بالا گرفت و آن احساسات درونى خانم، پس از لطمه زدن به اعصاب و روان او، چونان آتشفشانى پنهان، سر گشود و فوران زد و زندگىشان را به آتش کشید! در آن هنگامه «دیرهنگام» این دوست کارشناس که خود پناه دیگران بود، نیازمند پناهگاه شد و او که مشاور دیگران بود، نیازمند مشاور شد و به مرکز مشاوره حوزه علمیه قم آمد و به اینجانب پناه آورد و شرح ماجرایش را برایم گفت و از من یارى طلبید!
ما همدیگر را از قبل مىشناختیم پس از شنیدن ماجرایش، به او گفتم: برادرجان! به قول ما اصفهانىها: «سرکه خریدن، آداب دارد!» شما که بحمداللَّه دانایید و دستى در کار مشاوره دارید، خوب مىدانید که قلمرو مشاوره، چم و خمهاى ظریفى دارد. و از سویى، حریم غیرت همسر را باید مراعات کرد. از سوى دیگر، تحریک حسادت همسر، کارى ناروا و خطرساز است. واضح است که وقتى شما، پیش چشم همسرتان، با دختر یا زنى جوان و زیبا ساعتها به گفت و شنود و مشاوره مىنشینید، دیگ غیرت و حسادت او به جوش مىآید و دمار از روزگارش برمىآید!
شما که خودتان حکایت ساره و هاجر و ابراهیم و اسماعیل (ع) را مىدانید. مگر حضرت ابراهیم با موافقت و حتى پیشنهاد ساره، با هاجر ازدواج نکرد؟ اما بعداً حسادت ساره به جوش آمد و به حضرت ابراهیم گفت که هاجر و اسماعیل را از پیش چشم او دور کند. خدا هم به ابراهیم فرمان داد که آنان را از نزد هاجر به جایى دور (مکه) ببرد. خدا به ابراهیم نفرمود که برابر ساره و برانگیختگى حسادتش مقاومت کند. آیا این حکایت قرآنى نباید براى ما مایه پندگیرى و عبرتآموزى باشد؟ البته حضرت ابراهیم در برانگیختگى حسادت ساره، تقصیرى نداشت، اما طبیعت بشر، چنین است. دوستم گفت: «اما همسرم خودش خانمها را به مشاوره مىآورد و زمینه مشاورهمان را فراهم مىکرد.»
گفتم: بله. او مىخواهد نزد دوستانش «پُز» شوهرش را بدهد و به وجود او افتخار کند. حتى ممکن است در اینباره، مبالغه هم بکند. همسرتان دوست دارد به خانمهاى دیگر بفهماند که من آنم که شوهرم دانشمند است، مشاور است، داناست، تواناست، خیرخواه است. از اینرو حاضر مىشود خود را به زحمت و دردسر بیندازد تا سرافرازى و افتخار کند. و گاهى در این راه، حساب کار از دستش بیرون مىرود و چنان در احساس «خوشایند» فخرفروشى و سرافرازى و افتخار کردن غرق مىشود که دیگر نمىتواند عواقب احتمالى برخى از امور «ناخوشایند» را محاسبه کند. به این سبب، عاقبتاندیشى نمىکند و براى خودش ناگوارى ایجاد مىکند.
ما مردان نیز چنین احساسى داریم؛ اگر همسرمان حسنى و هنرى و امتیازى داشته باشد، نزد دیگران به آن افتخار مىکنیم. مردان و زنان، احساس «پُز دادن به همسر» را دارند، البته این حالت، در خانمها قویتر است. همان گونه که اگر رنجشى پدید آید، در بدگویى و انتقامجویى از همسرمان، حس مشترکى داریم و آنجا هم زیادهروى مىکنیم. این حالت نیز در خانمها نیرومندتر و داغتر است.
گفت: «اما چرا او، با اینکه از خیلى وقت پیش دچار این مشکل شده بود، باز هم این کار را ادامه داد تا کار به اینجا بکشد و کارد به استخوانش برسد؟ خوب بود تا احساس کرد این کار برایش ناگوار است، دیگر خانمها را نزد من نیاورد. من که درخواست نمىکردم.»
گفتم: چند کار؛ برخى فورى و کوتاهمدت و برخى صبورانه و درازمدت:
گفتم: «گاهى آدمى در پیمودن راهى یا انجام کارى، از جایى به بعد، مىفهمد راهى را که دارد مىرود، به بیراهه مىانجامد و کارى را که دارد انجام مىدهد، به بدفرجامى مىکشد؛ اما شهامت بازگشت و توان دست کشیدن را ندارد. این، از بدترین و زیانبارترین حالات انسان است. خانم شما دچار چنین حالتى شده است. با دوستانش رودربایستى داشته و نمىتوانسته براى آن همه پُز دادنها و لافزدنهایش توجیهى قابل فهم و قابل تحمل و آبرومندانه بسازد. به چه بهانهاى آن کار به ظاهر نیکخواهانه و روشنفکرانهاش را متوقف کند؟ غرورش را چه کند؟ مىترسیده از ناحیه آنان متهم به حسادت شود. در برابر شما هم همان مشکل را داشته. اگر یقین هم داشته که شما براى این «توقف» از او چیزى نخواهید پرسید؛ اما خودش را مؤظف مىدانسته که برایتان توجیهى بتراشد. مىترسیده شما - هرچند در ذهن و دل - او را حسود بدانید. و شایدها و احتمالهاى بسیار دیگر.»
او که گویا از خوابى سنگین بیدار شده و از غفلتى گران به درآمده باشد، گفت: «حالا چکار کنم؟ اکنون چه باید کرد؟»
1. این کار را فوراً تمام کنید. به همسرتان اعلام کنید که دیگر چنین مشاورههایى نخواهید داشت. ممکن است همسرتان، به سببهایى که بیان شد، کسى یا کسانى را براى مشاوره، نزدتان بیاورد. اگر چنین کرد، شما به هیچ وجه نپذیرید. البته با ملایمت و خوشرویى، نه با لجاجت و ترشرویى. مسئولیت و تقصیر کار را خودتان بپذیرید و بگویید که فرصت و آمادگى این کار را ندارید. وقتتان را چنان پر و تنظیم کنید که زمان خالى براى آن مشاورهها باقى نماند. حتى اگر خود را در تنگنا یافتید، از خانه بیرون بروید. به کتابخانه بروید و به مطالعه و تحقیق بپردازید و اعلام کنید که مطالعه درسى و کار تحقیقى دارید.
یادتان باشد که نباید مسئولیت و تقصیر این کار (ترک مشاوره خانمها در منزل) را به عهده همسرتان بیندازید، چه به صراحت و چه با کنایه.
2. هر گونه عامل تحریک غیرت و آشفتن حسادت همسرتان را از زندگىتان حذف کنید؛ حتى اگر سلام کردن به زنان باشد. مگر نه اینکه حضرت امیر (ع) به زنان جوان سلام نمىکرد و مىفرمود: مىترسم زیانى که به دلم وارد مىشود، بیش از ثوابى باشد که مىبرم؟» ما که از آن حضرت، مصونتر نیستیم. شما حتى به زنان غیر جوان هم سلام نکنید و با آنان هیچ معاشرتى نداشته باشید. تا مدتى نزد همسرتان با هیچ زن نامحرمى سخن نگویید. بگذارید قلب مجروحش التیام یابد. به این موضوع حساس شوید که: «چه چیزى حساسیت و حسادت و غیرت همسرتان را برمىآشوبد و سبب رنجش او مىشود؟» از آن به کلى پرهیز کنید.
3. به جراحتهاى قلب او مرهم بگذارید. او اکنون حالت طبیعى ندارد. احساسات زنانهاش سخت تحریک شده. اعصاب و روانش لرزان و پریشان شده. تعادل روحىاش به هم ریخته. بر شما واجب است - وجوبى شرعى، عقلى، انسانى - که در همه حال، مراعاتش کنید.
4. به او بیش از پیش، عشق بورزید و محبت کنید؛ محبت و عشقى صادقانه و خالصانه، نه تصنعى و مجبورانه. او اکنون تشنه محبت و احترام است. احساسش این است که بخشهایى از سهم عشق و محبت شما به او را دیگران به تاراج بردهاند. شما باید این زیان را جبران کنید.
5. هرگز و براى هیچ کارى او را ملامت نکنید و نیز با او مجادله و ستیز نکنید؛ اگر چه تقصیرکار باشد و به شما جفا کند. همسرتان اکنون در حالتى نیست که بشود با او استدلال یا مقابله به مثل کرد.
او را بىاختیار و بىتقصیر بدانید. این واقعیت را در همه شؤون زندگىتان در نظر داشته باشید و با همسرتان با ملایمت و ملاطفت و رأفت رفتار کنید.
آنگاه گفتم: فعلاً بس است. حالا برخیزید و هدیهاى که مىدانید همسرتان دوست دارد و او را خوشحال مىکند، بگیرید و برایش ببرید و عشقورزانه تقدیمش کنید و راهکارهایى که بیان شد را دقیقاً و تماماً انجام دهید. هفته دیگر بیایید و نتایج را برایم بگویید تا راهکارها و مسائل دیگر را بررسى و بیان کنیم.
او که انسانى باانصاف و حقپذیر بود، حقایق را، بىلجاجت و مقاومت، پذیرفت و رفت تا کارى کند کارستان.
فرجام کار آقا و همسرش
مشاوره ما، پنج جلسه استمرار یافت. او هر بار که مىآمد، گزارش کارهایش را مىداد و نتایج را بررسى مىکردیم و هر اصلاح یا تذکر و یا تصحیحى لازم بود، انجام مىگرفت و راهکارها و آموزههاى تازه، بیان مىشد و بر انجام آنها توافق مىکردیم و او با جدیت و دقت، آنها را عملى مىکرد. همکارى وى در کار مشاوره، عالى بود. از این رو، نتایجى که حاصل مىشد نیز عالى بود.
از جلسه ششم، همسرش را به مشاوره دعوت کردم و پذیرفت. پنج جلسه دیگر، مشاوره سه نفره داشتیم. از روانپزشک نیز مدد جستیم؛ زیرا به اعصاب و روان خانم، لطمههایى خورده بود و سطح اضطراب او نیز بالا آمده بود. یک دوره کوتاه «دارو درمانى» نیاز بود، که انجام شد.
اینک سه سال از پایان مشاورهمان مىگذرد. دیگر مشکل و مسئلهاى ناگوار و زیانبار در زندگى و روابط آقا و خانم وجود ندارد. البته رابطهمان قطع نشده. هرگاه نیاز باشد، مشاورهاى انجام مىگیرد؛ حضورى یا تلفنى. اکنون زندگى زن و شوهرىشان بسامان و فرخنده است. الهى شکر.
فرجام سخن
اگر چه سخن در باب برانگیختن غیرت و حسادت همسر و پرهیز دادن همسران از آن و عوامل این برانگیختگى و راههاى پرهیز و گریز از آن، بسیار گسترده دامان است و پرداختن به همه جوانب آن، مجالى فراخ مىطلبد و کتابى پر برگ مىشود؛ اما چون سخن اکنونى ما باید در قواره یک مقاله باشد، سخن را کوتاه مىکنیم و تفصیل آن را به مجالى دیگر حوالت مىدهیم و اکنون به زوجهاى جوان و غیر جوان و همه همسران سفارش مشفقانه مىکنیم که به هیچ روى، غیرت و حسادت همسرتان را برنینگیزید و با کردار و گفتار ناسنجیده و ناروا، بذر بددلى را در دل یکدیگر نیفشانید و در خرمن فراهم آمده از بوستان حیاتتان آتش نیفکنید. هشدار! هشدار! هشدار! که اى بسا یک سخن و یک عمل تحریکآمیز؛ یک لبخند به واقع، بىغرضانه و به ظاهر، غرضمندانه، یک جلوهگرى شهوتآلود، یک نگاه معنادار، یک دلبرى هوس آلود و...، چونان خنجرى زهرناک، قلب همسر را مىشکافد!
پىنوشتها:
1) احزاب، آیه32.
2) نور، آیه24.
منبع: / ماهنامه / پیام زن / 1388 / شماره 212، آبان ۱۳۸۸/۸/
نویسنده : علىاکبر مظاهرى
نظر شما