فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی (1)
انسان موجودی است که در نهاد نخستین او، عشق به کمال و خوشبختی پی ریزی شده است. و برای دستیابی به کمال از انگیزاننده ها و وادارنده های گوناگون کمک می گیرد و بازدارنده ها را به کنار می نهد، تا زمینه رشد و بالندگی فردی و اجتماعی خویش را فراهم سازد. از جمله انگیزه هایی که در سیر تکامل انسانی و پیدایش حیات طیبه اجتماعی او، نقشی مهم و بنیادی دارد، مسأله (نقد وانتقاد) است.
نقد کردن و نقد پذیری، سرمایه ای ارزنده برای صلاح فرد و اصلاح اجتماع به شمار می رود. شناخت کاستیها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفتها، آسیبها، کم وکاستیها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگان، نقد و انتقاد قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتریهای اخلاقی و اجتماعی مهم، به شمار می رود.
اگر فرهنگ نقد کردن و نقد پذیرفتن، به درستی بیان شود و آداب نقد و ویژگیهای ناقدان و مرزهای روا و ناروای انتقاد به روشنی ترسیم گردد، بسیاری از تنشها و تشنجها و کشمکشها فروکش می کند و بسیاری از سستیها و کاستیها، زمینه ظهور نمی یابند.
اگر همگان به این باور برسند که: بالندگی فردی و توسعه و پیشرفت اجتماعی آنان به وسیله نقد دلسوزان و انتقاد تیزبینان رشد و شتاب بیش تری می یابد و هیچ کس بی نیاز از یادآوری و انتقاد دیگران نیست، فضای جامعه دگرگون می شود و انتقادها جای انتقامها را می گیرند.
در چنین حال و وضعی، (اخوّت دینی) 1 و (الفت ایمانی) 2 بر اساس (تعاون بر نیکی) 3 و (تواصی به حق) 4 و (دعوت به خیر) 5 و (امر به معروف و نهی از منکر) 6 خود را در تمام زوایا و شؤون جامعه دینی نشان می دهد و همگان خود را در دید و جلوه گاه پذیرش یادآوریهای خیرخواهانه قرار می دهند و نقد را به عنوان (هدیه) 7 و تحفه ای سودمند می پذیرند.
در این نوشتار، برآنیم: مقوله (نقد) و فرهنگ انتقاد را از دیدگاه امام خمینی به تصویر بکشیم و بر این باوریم: نگاه نقادانه و واقع بینانه امام به مسائل فردی و اجتماعی و تجربه عینی و عملی آن عزیز در رخدادهای سیاسی و اجتماعی، سرمایه ای گرانبهاست که از آموزه های اسلام ناب محمدی الهام گرفته و می تواند بسیاری از گره های نابگشودنی را در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی گشوده و راه درمان و شیوه خردمندانه را پیش روی رهروان انقلاب قرار دهد.
برای روشن تر شدن فضای نوشتار، اشاره ای گذرا به مفهوم نقد و بایستگی و جایگاه آن خواهیم داشت، سپس به رهنمودهای روشنگر امام راحل در زمینه فرهنگ نقد، آداب و مرزهای آن خواهیم پرداخت.
مفهوم نقد
نقد و انتقاد، به معنای جدا کردن دینار و درهم سره از ناسره، جدا کردن کاه از گندم، به گزینی، خرده گیری و آشکار کردن زیباییها و کاستیهای یک اثر، به کار رفته است. 8 سنجش و ارزیابی و بررسی همراه با عدل و انصاف در پدیده های اجتماعی و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها و دیدن درد و ارائه درمان، از مقوّمات مفهوم (نقد) است.
هدف از نقد، پاره کردن و دریدن و مثله کردن افکار و آرامش جامعه و مردم نیست، بلکه ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآوری رواها و نارواها در کنار هم است. این شیوه، می تواند راه را بر پویایی و شفاف شدن جامعه هموار کند و جامعه را به سوی آفرینش گری و ابتکار و تکامل و پیشرفت رهنمون شود.
از این روی، وجهه دیگران را خراب کردن و دامن زدن به بدبینیها و پدیدآوردن جوّ بدبینی را نمی توان و نباید با نقد و انتقاد یکی دانست؛ زیرا عیب گرفتن آسان است، ولی بیان عیب به گونه ای و زبانی که به اصلاح صاحب عیب بینجامد، کاری است بزرگ و دشوار. و چه زیبا گفته است خواجه عبدالله انصاری:
(عیب از یار بیندازند؛ اما یار را به عیب نیندازند.) 9
شهید مطهری در تفسیر و تعریف نقد می نویسد:
(قوه نقادی و انتقاد کردن، به معنای عیب گرفتن نیست، معنای انتقاد، یک شیء را در محک قراردادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است....) 10
در روزگار گذشته که دادوستد مردم، با نقره سکه زده شده انجام می گرفت، کسانی بودند که سرب را به گونه پول رایج سکه می زدند و با پولهای نقره می آمیختند. در کنار اینان افراد خبره و کارشناسی به عنوان (صرّاف) در جامعه وجود داشتند که سکّه شناس بودند و سکه های طلایی و یا نقره ای خالص را از ناخالص، جدا می کردند. 11
این واژه درباره کسی که افکار و عملکرد افراد را می شکافد و نقطه های کمال را از نقطه های ضعف، باز می شناسد نیز، به کار رفت. در آموزشهای حضرت مسیح(ع) چنین آمده است:
(خذوا الحق من اهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من اهل الحق کونوا نقّاد الکلام فکم من ضلالة زخرفت بآیة من کتاب الله کما زخرف الدرهم من نحاس بالفضة المموّهة، النظر الی ذلک سواء والبصراء خبراء.) 12
حق و حقیقت را هر کجا و از هر کس یافتید، بپذیرید، گرچه از اهل باطل باشد. باطل را و گرچه از زبان اهل حق بتراود، نپذیرید. همآره سخنان را مورد نقد قرار دهید؛ زیرا چه بسا گمراهی به وسیله آیه ای از کتاب خدا آراسته شده باشد، مانند آمیختن درهمی از مس با نقره و انسان را بفریبد و به اشتباه افکند؛ از این روی، در نگاه نخست، درهمِ خالص و ناخالص، یکی می نماید و کارشناسان تیزهوش می توانند سره از ناسره آن را بازشناسند.
در این سخن، به مفهوم نقد و انتقاد و جایگاه نقّادان آگاه در جامعه اشارت شده و بایستگی آن، به روشنی بیان گردیده است.
بی گمان، نقد به عنوان عاملی اصلاحی و پیش برنده و بالنده، به برنامه ریزان، سیاستگزاران و مدیران و مجریان، مجال بازنگری، همه سونگری و واقعیت نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را می بخشد و جلوی بسیاری از ریزشها و دوباره کاریها و تکرویها را می گیرد و در نتیجه، طرحها را در راستای سودهی و بهره مندی بهتر و بیش تری قرار می دهد و از اسرافها و اترافها و گاه از ریخت وپاشهای حاشیه ای و جانبی نیز جلوگیری می کند.
بنابراین، در اصل نیاز جامعه و مدیران به نقد و بایستگی وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمی توان تردید کرد، لکن این نیمی از کار است، نیم دیگر که کامل کننده این بخش است، مسأله (نقدپذیری) و به کار بستن نقد ناقدان است.
نقدپذیری
نقدپذیری به عنوان خوی و خصلتی انسانی و اسلامی، نقش مهمی در فرونشاندن آسیبها و آفتهای فردی و اجتماعی دارد، رواج فرهنگ نقدپذیری در اجتماع، کمک فراوانی به پایان دادن کشمکشها و درگیریها می کند. به همان اندازه که نقد و نقادی مایه کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست، نقدپذیری نیز زمینه ساز بسیاری از خوشبینی ها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. دست اندرکارانی که به پیشباز نقد می روند و از آن بیم و ترسی ندارند، از مدیریتی بهتر و کمال یافته تر برخوردارند و کم تر دچار چالش، دوباره کاری و نابسامانی می شوند.
سرزمینی که گود است دو بهره از باران آسمان می برد، یکی بهره مستقیم و دیگر آن که بارانی که در بلندی می بارد نیز، به سوی آن سرازیر می گردد. پذیرش نقد، نه تنها چیزی از بزرگواری و شخصیت سیاسی و اجتماعی انسان نمی کاهد، بلکه می توان گفت: روشن ترین گواه بر شخصیت و کمال آدمی است. به گفته امام خمینی:
(... اگر یک چیزی را دیدید که واقعاً خلاف کردید، اعتراف کنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ می کند، نه این که اعتراف به خطا شما را کوچک می کند.) 13
تلخی نخستین نقد و انتقاد، با دستآوردهای شیرین آن از میان می رود. پیامدهای سازنده و سودمند نقد، سبب می شود که آدمی همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچ گاه کارکرد خویش را از آن بی نیاز نداند. امام جواد(ع) در ضمن شمارش نیازمندیهای همیشگی مؤمنان می فرماید:
(... و قبول ممّن ینصحه.) 14
[مؤمن] نقد و نصیحت خیرخواهان را می پذیرد.
امام سجاد(ع) در (رسالة الحقوق)، حقوق متقابل نصیحت کننده و نصیحت شونده را این گونه بر شمرده است:
(وحق الناصح ان تلین له جناحک و تصفی الیه بسمعک فأن أتی بالصواب حمدت الله عزّوجّل وان لم یوافق رحمته....) 15
حق ناقد و نصیحت کننده آن است که با او نرم رفتاری کنی؛ و به سخنان او گوش فرا دهی، اگر سخن وی درست بود، خدای را سپاس گویی و اگر سخن او نادرست بود، با او مهربان باشی [ و او را از خود دور نسازی].
به همان اندازه که پذیرش نقد، نشانه شخصیت و خاکساری آدمی است و ترازی برای شناختن انسانهای با انصاف و واقع نگر، سرباز زدن و نقد ناپذیری نشانه نوعی غرور و تکبر است که ریشه در خودخواهی و خود برتربینی و یا خود مطلق انگاری انسان دارد. از این روی، دیده شده است که گاه ناب ترین نقدها و پندها بر دلهای غبار کبر و خودبینی گرفته، اثر نمی بخشد:
(... واذا قیل له اتق اللّه اخذته العزة بالإثم...) 16
وچون به او گفته شود که از خدا بترس، او را غرور گناه بگیرد.
حب نفس، حجابی بین انسان نقد شونده و ناقد به وجود می آورد که نه تنها از نقد استقبال نمی کند، بلکه به ناقد نیز به دیده دشمن می نگرد، ولی غافل از آن است که:
آینه چون عیـب تو بنمـود راست
خودشکن آینه شکستن خطاست
امام خمینی در بیان فرهنگ نقد، به این نکته توجه تمام داشت که مسؤولان و دست اندرکاران، هرگز نباید خود را منّزه و مبرای از نقد بدانند، بلکه شایسته است که سخنان و نوشته های نقدآمیز را آویزه گوش سازند و آن را به عنوان (هدیه) و ره آوردی الهی و آسمانی، به شمار آورند:
(نباید ما ها گمان کنیم که هر چه می گوییم و می کنیم، کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها.) 17
به مدیران نظام اسلامی سفارش می کرد:
(شما و دوستانمان در وزارت امور خارجه، باید تحمل انتقاد را ـ چه حق و چه ناحق ـ داشته باشیم.) 18
امام راحل بر این باور بود: نپذیرفتن نقد و انتقاد، نشانه کم فروغ بودن چراغ تهذیب در درون جان است و پذیرش نقد، نشانه بزرگی روح و شرح صدر:
(اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی هم به او اشکال کند و از انتقاد بدش نمی آمد.) 19
بنابراین، نقد کردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران، در کنار یکدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه اند.
نقد خویش پیش از دیگران
ادمی، افزون بر پذیرش نقد، باید در گام نخست، به نقد خویش بپردازد و پیش از آن که به کاستی و عیب دیگران توجه کند، در جست وجوی زدودن عیبهای خویش باشد. در فرهنگ دینی به این نکته نیز سفارش فراوان شده است.
امام علی(ع) می فرماید:
(طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس.) 20
خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش، وی را از عیب دیگران باز دارد.
(من لم یسس نفسه اضاعها.) 21
آنانکه نفس خویش را سیاست و ادب نکند، آن را تباه ساخته است.
اگر آدمی خود آینه خویش شود، از بسیاری انتقادها در امان می ماند و اگر همگان به فکر نقد خود برآیند، زمینه نقد اجتماعی کم تری پیدا می شود و در نتیجه پاره ای تنشها و تشنجها، به خودی خود، از بین می روند و جلو بسیاری از نقدهای ویران گر گرفته می شود.
عیب کسان منگر و احساس خویش
دیده فروکن به گریبان خویش
آینه روزی که به گیری به دست
خود شکن آن روز مشو خود پرست
امام حسین(ع) فرمود:
(من دلائل العالم انتقاده لحدیثه وعلمه بحقائق فنون النظر.) 22
از نشانه های عالم آن است که گفتار و کردار خویش را نقد کند و به تمام ریزه کاریهای امور، آگاهی و شناخت پیدا کند.
اگر مسؤولان و دست اندرکاران، هر چند گاه، به بررسی کارکرد حوزه کار خویش بپردازند، تواناییها و پسندیده ها را گسترانند و کاستیها را اصلاح کنند، هم روند پیشرفت کارها شتاب بیش تری می گیرد و هم هدف نقدهای روا و ناروای ناقدان قرار نخواهند گرفت.
انسان وارسته و خودساخته، پیش از آن که دیگران آمار ناراستیهای او را به رخ بکشند، آنچه انجام داده در دادگاه وجدان ردیف می کند، با بررسی و حسابرسی ضعف را شناسایی و راه درمان می جوید. و گاه پس از حسابرسی به سرزنش نفس می پردازد و خود ناقد و قاضی خویش می گردد.
البته شجاعت در پذیرش اشتباه و کژ راهه رویها، شجاعتی انسانی و درخور سپاس است. به زبان آوردن این عبارت که اشتباه کردم، ریشه در کرامت انسانی دارد که به دست آوردن آن کار آسانی نیست.
امام خمینی، این نکته را در باب نقد نیز به خوبی در سخنان و سیره اش ترسیم کرده و به روشنی بیان داشته است که در ترکیب دولت موقت و سپردن دولت به دست لیبرالها و افراد غیر انقلابی، اشتباه شد:
(من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته اعتراف می کنم که: بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی رود.) 23
یاد اوری:
(آنچه مهم است این است که: ما می خواهیم مطابق شرع اسلام، مسائل را پیاده کنیم. پس اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم، باید صریحاً بگوییم که اشتباه نموده ایم و عدول در بین فقها از فتوایی به فتوای دیگر، درست همین معنی را دارد... فقهای شورای نگهبان... هم باید این طور باشند که اگر در مسأله ای اشتباه کردند، صریحاً بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند... این معنی ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده ام، باید روی همان حرف باقی بمانم.) 24
بسیاری از ریزشها در انقلاب و بریدنها از اصول، از سوی کسانی است که در فراز و نشیبها، راه اشتباه پوییده اند و با اثرپذیری از دیگران حرفی زده و یا موضعی ناپسند پیش گرفته اند، و امروز، گرفتار شده اند و حاضر نیستند خود و موضع گیریهای خود را نقد کنند و با شهامت حق و حقیقت را بپذیرند. از این روی، لازم است همه کسانی که صاحب اندیشه و قلمند، پیش از آن که لبه تیز انتقادها را به سوی دیگران نشانه روند، اندیشه های خود را بررسی همه جانبه بکنند و اگر نقدی بر آن دیدند، از اظهار و ابراز آن شرم نداشته باشند وگرنه، کم کم در دامی خواهند افتاد و در باتلاقی فروخواهند رفت که هر چه بیش تر تلاش کنند، گرفتارتر می شوند.
جایگاه نقد و نقدپذیری در اسلام
در آموزه های دینی، به مقوله نقد و نقدپذیری، اهمیت فراوان داده شده است. واژه های: نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، هر یک به گونه ای، اهمیت و جایگاه نقد و نقدپذیری را بیان می کنند.
خداوند در قرآن می فرماید:
(... فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه....) 25
پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا می دهند، آن گاه بهترین آن را پیروی می کنند، مژده بده....
در کلمه (استماع) نکته و نغز ویژه ای نهفته است که در (سماع) نیست. گوش فرادادن، شنیدن سخن دیگران، غیر از به گوش خوردن است. آن که گوش فرا می دهد، نقد و بررسی هم می کند، تمام پیامدهای خوب و بد و زیبا و زشت سخن را می سنجد، آن گاه دست به گزینش می زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوب ترها، به گونه ای ارزیابی می کند و در پایان با آگاهی و بررسی همه جانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را بر می گزیند.
قرآن به مؤمنان فرمان می دهد:
(وذکّر فإنّ الذکری تنفع المؤمنین.) 26
و پند ده؛ زیرا که پند در مؤمنان سودمند افتد.
ییادآوری، فراموشیها و ناآگاهیها را به هشیاریها و بیداریها دگر می کند و همگان را به حضور و مراقبت همه سویه فرا می خواند در چنین جامعه ای، کم کاریها، کندکاریها و بدکاریها، کم تر به چشم می خورد و هر یک از مردمان وظیفه خود می دانند که نسبت به دیگران هشدار و یادآوری داشته باشند، تا کارها در روال و روند واقعی خود قرار گیرد. بسیاری از آیات شریف و روایات بر این معنی دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانی که همواره از خوبیها سخن می گویند و بر سستیها سرپوش می گذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانی برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز، بپردازند. آینه گون، خوبی و بدی، شایستگی ها و کاستیها بر آنان بنمایاند. 27
امام صادق(ع) می فرماید:
(المؤمن اخوالمؤمن، عینه ودلیله لایخونه ولایظلمه ولایغشه ولایعده عدة فیخلفه.) 28
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنمای اوست، هرگز به او خیانت نمی کند و ستم روا نمی دارد، با او غش و تقلب نمی کند و هر وعده ای به او دهد، سر بر نخواهد تافت.
امام موسی بن جعفر(ع) درباره برنامه ریزی زندگی مؤمنان و جایگاه نقد و نقدپذیری در آن می فرماید:
(... و ساعة لمعاشرة الأخوان الثقات الذین یعرفون عیوبکم ویخلصون لکم فی الباطل.) 29
و بخشی را برای رفت و آمد با برادران دینی مورد اعتمادی که از کاستیها و سستیهای شما باخبرند و بی خدعه و نیرنگ آنها را به شما گوشزد می کنند، ویژه سازید.
در این سخن معصوم، چند نکته آموزنده و الهام بخش به چشم می خورد:
1. بایستگی برنامه ریزی و سرمایه گذاری برای آسیب شناسی فردی و اجتماعی در جامعه دینی.
2. انتقاد پذیری و پیدا کردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
3. ناقدان باید دردشناس و دارای معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
4. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
در مجموع می توان نتیجه گرفت: نقد به معنای جداسازی سستیها از تواناییها وتلاش و کوشش در جهت از بین بردن کاستیها و یا کم کردن آنهاست. نقد، جایگاه ویژه و با اهمیتی دارد و پرورش یافتگان مکتب اسلام، آن را به عنوان اصل ضروری و لازم در زندگی انسانها، و بویژه مؤمنان پذیرفته و سفارش کرده اند.
امام خمینی، تربیت یافته مکتب وحی، از چشم انداز زیبایی به نقد نگریست که توانست زیباییهای بسیار بیافریند. او، در سراسر زندگی معنوی خود، هم با نقدهای علمی و اجتماعی خود، جامعه را به آبشخور اصلاح رهنمون شد و هم با نقدپذیری، فرهنگ نوینی بنا نهاد.
او، پیش از پیروزی انقلاب، که در حوزه در کار تدریس و نیروهای دینی و انقلابی بود، روحیه نقد و انتقاد و اشکال و اعتراض منطقی و مستدل را در حوزه درسی فقه و اصول خود رواج می داد و به شاگردان روش نقّادی می آموخت و خطاب به آنان می گفت:
(مجلس درس و بحث است، مجلس وعظ و خطابه نیست،چرا ساکت هستید و حرف نمی زنید.) 30
او، ضمن پاسداشت جایگاه بزرگان و پیشینیان حوزوی و بهره مندی از تلاش علمی آنان، به نقد و بررسی موشکافانه دیدگاههای آنان می پرداخت و هیچ بزرگی، بزرگی او سبب نمی شد که دیدگاه وی در بوته نقد قرار نگیرد. او، همیشه به شاگردان سفارش می کرد:
(هر سخنی گفته می شود، به نظر تنقید بنگرید، هر چه صاحب سخن هم بزرگ باشد، انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد، بلکه باید دقت و بررسی کند.) 31
امام در دانش فقه و اصول، دیدگاههای فقیهان و عالمان بزرگی چون: میرزای نائینی و اصفهانی را عالمانه نقد می کرد و به تجزیه و تحلیل دیدگاههای آنان می پرداخت. ایشان، در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز همین روش را به کار گرفت. پدیده ها را درست تجزیه و تحلیل و ریشه یابی می کرد و سپس آنها را با منطق و استدلال به نقد می کشید و آن را عامل رشد و بالندگی می دانست:
(انتقاد بجا و سازنده، باعث رشد جامعه می شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان می شود. هیچ کس نباید خود را مبرّای از انتقاد ببیند....) 32
جامعه بالنده، مانند بچه ای است که پس از دوران شیرخوارگی نیروهای مغزی و استعدادهای درونی و ذاتی اش اندک اندک شکوفا می گردد و روحیه کنجکاوی وی، نسبت به آنچه در پیرامون او می گذرد، بیش تر و دقیق تر می شود. پرسشهایی برای وی پیش می آید و آنها را بر زبان جاری می کند در پاسخ او نباید گفت: ساکت باش، فضولی نکن! سن و سال او چنین می طلبد که بپرسد و مسایل را بکاود. و همین، نشانه سلامت فکر و قوای مغزی اوست. جامعه به معنای مجموعه انسانها در جهت زندگی مشترک و جمعی نیز، همواره رو به تکامل و پیشرفت است. طبیعی است که در روند حرکت جامعه به سوی آرمانهای انسانی و ارزشی، زمینه های پرسش و نقد به وجود می آید و گروهی آن پرسشها را به زبان می آورند و یا در نوشته های خود مطرح می کنند. فضا و بستر جامعه باید به گونه ای آماده شود که همگان پذیرش نقد و انتقاد را داشته باشند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و رخت بر بستن حاکمیت استبداد، فضای عطرآگینی به وجود آمد که مردم مسلمان ایران ره صدساله را یک شبه پیمودند. بینشها به رشد و بالندگی رسید و مردم، هر یک، به نوبه خود دارای تجزیه و تحلیل شدند، کژیها و ناراستیها را بر نمی تافتند و نقد حاکمان و مدیران انقلاب را حق اصلی و اساسی خود می شمردند؛ زیرا این بار با کوله باری از تجربه تلخ گذشته به میدان آمده بودند و از ورود آسیبها و آفتها به بدنه و درونِ نظام اسلامی، بیم داشتند.
در این فضای آماده، امام همچون دیده بانی آگاه و دورنگر، با استفاده از تجربه های شخصی و تاریخی و با الهام از تعالیم و آموزه های دینی، فرهنگ نقد را گسترش داد و با شجاعت تمام گفت:
(هر فردی حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمانان را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد.) 33
انتقادگری و انتقاد پذیری را امام به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود: نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی، بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:
(ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.) 34
ویژگیهای بایسته ناقدان
جایگاه نقد در ساماندهی امور و ساختن و به کمال رساندن مدیران بر کسی پوشیده نیست. انتقادگری و انتقادپذیری از نشانه های مجموعه انسانی سالم و مدیریت شایسته به شمار می رود.
نقد، گرچه حقی است عمومی و همگانی و کسی نمی تواند مردم را از این حق، بی جهت محروم سازد، لکن شرطهایی لازم است رعایت و توجه شود، تا نقد کامل و کارساز گردد. در این جا نگاهی داریم به این بایستگیها در آموزه های دینی و سخنان اسلام شناس ناب اندیش، امام خمینی.
الف. شناخت و تحلیل رویدادها: شناخت رویدادها و حرکت و حضور در متن آنها و پدیده های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و آگاهی از وجود زمینه ها و گنجاییها و بازدارنده ها و تحلیل همه سویه آنها، از پیش درآمدهای مهم و بنیادی نقد ناقدان به شمار می رود.
در مجموعه های روایی برای کسانی که می خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند و این وظیفه و تکلیف دینی را به شایستگی انجام دهند، ویژگیهایی بیان شده است، از جمله:
(عالم بما یؤمر و عالم بما ینهی، عادل بما یؤمر و عادل بما ینهی.) 35
به آنچه فرمان می دهد و از آنچه باز می دارد، آگاهی داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگهدارد.
روشن است آن که بدون آگاهی و شناخت واقعیتها، برنامه ها و سیاست ها، مدیران اجرایی را زیر سؤال می برد و از چپ و راست آنها را به نقد می کشد، کاری نافرجام و بی اثر و یا دست کم، کم اثر انجام می دهد و زیانی که از سوی او به مردم وارد می شود، بیش از سود آن خواهد بود.
امام راحل درباره شرایط آمران به معروف و ناهیان از منکر می نویسد:
(ان یعرف الآمر والناهی ان ما ترکه المکلف او ارتکبه معروف او منکر فلایجب علی الجاهل بالمعروف والمنکر....) 36
کسی که امر و نهی می کند، باید آگاهی داشته باشد که آنچه از معروفها که در جامعه جامه عمل نمی پوشد چیست؟ و آنچه انجام می گیرد از منکرها کدام است بنابراین، کسی که چنین شناختی ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.
و می افزاید:
(یجب تعلم شرائط الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر وموارد الوجوب والعدم والجواز و عدمه حتی لایقع فی منکر فی امره و نهیه.) 37
واجب است که [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر] شرایط معروف و منکر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند، تا این که در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منکر نشوند. از این دیدگاه فقهی امام، چنین به دست می آید که هرگونه نقد و انتقاد در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... باید از روی آگاهی و شناخت صورت بگیرد.
آن که می خواهد از ارزشها دفاع کند و جلو ضد ارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن خود را با سلاح آگاهی همه سویه آماده سازد، وظیفه خود را به درستی بشناسد، آن گاه دست به انجام وظیفه بزند. هر موضوعی را که می خواهد به نقد بکشد و امر و نهیی نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایای آن را بجوید و احتمالها را پیش روی نهد، آن گاه، با تجزیه و تحلیل منطقی و روش و شیوه ای خردپسند و همسو با شریعت، نکته های مورد نظر خود را بیان کند.
شهید مطهری در این باره می نویسد:
(تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است (... لیتفقّهوا فی الدین) مستلزم آن است که انسان واقعا نقّاد باشد و کار نقّادی او به آن جا کشیده شود که هر چیزی را که گفته می شود با امر دین تماس دارند، بتواند تجزیه و تحلیل کند.) 38
به دیگر سخن، دینداری و دین شناسی دو مقوله است. هر دینداری، دین شناس نیست. و سوگمندانه بیش ترین ضربه ها هم از همین گونه افراد به اسلام وارد شده و می شود. مؤمن راستین، با زیرکی و هوشمندی مسائل را پی گیری می کند و هرگز سوژه به بیگانگان و غیرخودیها نمی دهد.
از این رو امام راحل با لحنی پدرانه و خیرخواهانه به ناقدان ناآگاه می گوید:
(تقاضا این است که قبل از آشنایی به مسائل، به اشکال تراشی و انتقادکوبنده و فحاشی برنخیزید و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگری قلدرها و جهل توده ها، امروز طفلی تازه پا و ولیده ای محفوف به دشمنهای خارج و داخل، رحم کنید.) 39
آسیبی که نظام از سوی ناقدان ناآگاه و متحجّر می بیند، کمتر از آسیبی نیست که از دشمنان کینه توز می بیند. شماری از خودیهای غافل و یا جاهل، نسبت به پاره ای از مسائل جزیی آن چنان واکنش شتاب زده و تند نشان می دهند و اصل نظام و مدیران آن را هدف حمله های خود می گیرند که دشمنان قسم خورده هم به گرد آنان نمی رسند. این ناقدان ساده دل و ناآگاه و زود باور و ظاهر نگر، جریان گسترده بی دینی، قلدرمآبی، ستم، حیف و میل بیت المال،اسرافها و اترافهای کلان، نوکرمآبی، و سیطره استعمار را از این سرزمین از یاد برده اند و آبادانی و آزادی و عزت و سروری که انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی به این مرز و بوم به ارمغان آورده، نادیده انگاشته اند، هر روز به بهانه ای آتش کینه بر سر ملت و نظام می ریزند. و نظام اسلامی را که زلال ترین و ناب ترین و مردمی ترین نظام در جهان است، نظام قرون وسطایی می خوانند مسؤولان نظام را متهم به خشونت، قانون شکنی و... می کنند.
این افراد، که برای رسیدن به هدفهای ناپاک و برنامه های تنفرانگیز خود لباس عوض کرده اند و خود را مصلح و خیرخواه جلوه می دهند، با این که سابقه آنان روشن است بر کرسی احساس تکلیف می نشینند و لجن می پراکنند، نه مصلحت جامعه را می شناسند و نه قوه بازشناسی خوب از بد را دارند. حقد و کینه است که آنان را به جوش و خروش آورده و نه احساس تکلیف و گرنه هر حکومتی،حتی حکومت معصوم(ع) کاستیهایی دارد و زوایای نازیبایی شاید به چشم بخورد و خلافهای بزرگ و کوچکی شاید انجام بگیرد و... و در حکومت علوی هم والیان و فرماندهان برجسته حکومتی، گاه به گناه بزرگ و فساد می غلتیدند و گاه به خطا و اشتباه می افتادند.
این واقعیتهای عینی و تاریخی را نباید نادیده گرفت و با ارزیابی عملکردهای مسؤولان نظام در مقایسه با نظام پیشین عدل و انصاف را در انتقادها باید در نظر داشت:
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته است
درازی شب از چشمان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
رهبر معظم انقلاب، در زمان حیات امام، سخنانی دارند که در این بحث رهگشاست:
(امروز که تمام چارچوب نظام بر مبنای اسلام است، در رأس این نظام یک مجتهد عادل زکیّ تقی زاهد است... اگر یک وقت اشتباهی هم سر بزند، انگار دیگر شیعه و تنها کشور شیعه تمام شد، اصلاً نه کار می کنند نه کمک می کنند، نه همکاری می کنند، نق هم می زنند، اینها بر اثر چیست؟... بعضی بر اثر هوای نفس و اغراض و امراض است و بعضی هم بر اثر تحلیل غلط و درک غلط است.) 40
ب. پارسایی در نقد
چشم و گوش آدمی را دوستیها، از دیدن و شنیدن آنچه بوده و هست باز می دارد. چشم به خاطر علاقه و محبت، عیبها و کاستیهای محبوب را نمی بیند و گوش از شنیدن صدای حقیقت سرباز می زند و نمی تواند و نمی خواهد سخن از کاستیهای او را بشنود.
(حب الشیء یعمی و یصم.) 41
دوستی چیزی، انسان را کور و کر می کند.
و از سوی دیگر، دشمنی شخص با دیگری نیز چنین است و چشم و گوش را از دیدن و شنیدن بود و هست و آنچه حقیقت دارد، باز می دارد. دشمنی انسان با دیگری، سبب می شود که انسان همواره زشتیها را ببیند و زیباییها را نبیند و هر چه خوبی است و والایی، نادیده انگارد. اگر انسان نتواند با این خوی و ویژگی زشت مبارزه کند و آن را مهار کند، همواره در لبه پرتگاه خودستایی قرار می گیرد. آدمی به خاطر علاقه ای که به خود دارد، اگر خصلت خودستایی را از خود دور نسازد، نقدهای او نیز، در حقیقت نمودی و چهره ای از خودستاییهای او به شمار می رود و برای طرح خود و دیگران متوجه خود کردن، به نقد دیگران روی می آورد. تنها کسانی از این آسیب و آفت در امانند که پیش از آن به خوی خودستانی و تهذیب و تزکیه نفس پرداخته باشند.
امام راحل، این مقوله مهم را در قالب واژه (مالکیت بر نفس) به تفسیر نشسته و از شرایط بنیادین و نخستین ناقدان، چیرگی آنان بر نفس و مالکیت بر آن شمرده است. روشن است کسی که مالک بر خود نیست، مانند پشه ای است در برابر باد، همیشه دستخوش اضطراب و مشکلات است و ثبات در فکر و تحلیل و نقد او به چشم نمی خورد. در برابر آن که مالک خویش است ناخدایی را می ماند که کشتی حیات خود و دیگران را در اقیانوس روزگار با مهارت پیش می برد و در برابر طوفانها لنگر می افکند و سرنشینان را به ساحل نجات رهنمون می گردد. قرآن مجید، هنگامی که از شخصیت موسای کلیم(ع) و روش برخورد انتقادی وی با فرعون سخن می گوید از زبان او چنین نقل می کند: (انی لا املک الاّ نفسی واخی.) 42
من تنها مالک خود و برادرم هستم.
امام خمینی با الهام از این لطیفه و اشاره قرآنی، در بحث بیان بایستگیهای ناقدان می گوید: (آنهایی که می خواهند صحبت کنند... بنشینند و باخودشان فکر کنند، ببینند این زبان چماق است و می خواهد بر سر یکدسته دیگر کوبیده شود، یا این که زبان زبان رحمت است و برای وحدت.
اگر چنانچه مالک نفس خودشان هستند و این امر مهم را، که مالکیت شخص بر نفس خودش است... و می توانند ادعایی را که حضرت موسی پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند که: (لا املک الاّ نفسی واخی) [سخن بگویند و انتقاد بکنند] امّا کسی که به این مقام نرسیده باید بگوید: (انی لااملک نفسی ولا اخی.) 43
شخصی که قلم به دست می گیرد و مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را به بوته نقد می نهد، باید تقوای قلم و سخن داشته باشد و این تقوا پشتوانه ای محکم و استوار می خواهد که نامش (مالکیت بر نفس) و زمامداری خویشتن خویش است.
آن که خودش در اختیار خودش نیست و هواهای نفسانی او را به هر جا که می خواهد می برد و می کشد، چگونه می تواند تضمین کند که آنچه می گوید و می نویسد از روی خیرخواهی و اصلاح امور است و نه برای مطرح کردن خود در سطح جامعه و مردم.
اگر تو امربه معروف و نهی از منکر
بر این طریق کنی بر تو اهل دل خندند
تو راست خانه پُر از مار و جامه پرکژدم
زروی خلق مگس رانی از تو نپسندند
ناقد خودساخته دارای سعه صدر و دریادل است، زود از میدان به در نمی رود به هنگام خشم، میزان و معیار از دست نمی دهد، حق پوشی و کتمان نمی کند و در هر فضایی که قرار گرفت به کاستیها و کمبودها و ناشایستگیها با عینک عدل و انصاف می نگرد و میزان داوریش من حیوانی او نیست: (در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است، خوب است و آن که با من بد است، بد. نه آن که به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است. نخیر، آنی که با من خوب است آن میزان است... و آن که برای من نباشد، فاسد است.) 44
ادامه دارد ...
منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 96
نویسنده : ابوالقاسم یعقوبى
نظر شما