موضوع : پژوهش | مقاله

فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی (2)


ناقد مبتلای به این درد نمی تواند نسخه شفابخش بپیچد و باید به او گفت: یک قدم بر خویشتن نِه و آن دگر در کوی دوست.
به دیگر سخن، اگر کسی به این انگیزه دست به قلم ببرد و لب به سخن بگشاید که گرهی از دشواریها را برای رضای خدا و آسایش مردم باز کند و بازدارنده ای را از جلو راه آنان بردارد، این حرکت، حرکتی است خدا پسندانه و بخشی از جلوه های بندگی که (قضاء حوائج مؤمنان) 45 و (اهتمام به امور مسلمانان) 46 نام دارد. و اگر خدای ناخواسته برای مطرح کردن (من) و خود حیوانی و شیطانی باشد، هر چند ظاهری آراسته و ادیبانه هم داشته باشد، انتقادی است ناسالم و زیانبار. و با همین معیار، می توان (تشنگان قدرت) را از (شیفتگان خدمت) بازشناخت و نوشته ها و سخنرانیها را ارزیابی کرد و موضع گیریها را تشخیص داد.
در جامعه ای که (من) ها و (منیّت) ها حکومت می کند، ناگزیر پدیده های زشتی، مانند: چاپلوسی، تظاهر، نفاق و... زمینه رشد می یابند، در حالی که در حکومت الهی و دینی خشنودی خدا و اثبات حق و حقیقت ملاک و میزان است، نه چیز دیگر. از این روی در فضایی که حق، محور گفتن و نوشتن و عمل کردن افراد است، فضای فرهنگی مورد اعتمادی بین دولت و مردم و مردم با مردم به وجود می آید، تنشها و تشنجها کم تر میدان ظهور می یابند و انتقادها شفاف تر و بی غلّ وغش بیان می شوند.
علی(ع) به مالک اشتر می فرماید: (ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمرّ الحق لک...) 47
برگزیده ترین وزیران و همکاران تو باید از کسانی باشد که سخن [و انتقاد] تلخ حق را به روشنی و با صداقت با تو در میان می گذارد.
امام راحل بر اساس همین بینش و روش علوی، که حق محوری اساس همه چیز است، نه من محوری، مرز انتقاد سالم و ناسالم را می شناساند و در یک نگاه کلی می گوید: (نظری که نظر حب باشد به یک جریانی یا بغض باشد به یک جریانی، این نظر نمی تواند سالم باشد: (حب الشیء یعمی و یصم) بغض هم همین طور است، نور عقل را خاموش می کند... این دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بی طرف بسیار کم است. خود آدم هیچ وقت نمی تواند بی طرف باشد، لکن در نظر دادن حق را ببیند، حق تحت تأثیر حق واقع بشود... حق هر جا که هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت و لو بر خلاف نظر من هست.) 48
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشته است نماید به چشم کروبی
اگر حق خواهی و حق طلبی بر اساس تقوای الهی محور انتقاد ناقدان قرار گیرد، درگیریها و برخورد کم تر و آثار وحدت و همسویی بیش تر می گردد. در فضایی که حق حاکم و محور است، همه احساس آرامش می کنند. اگر نقدی هم نسبت به عملکرد آنان صورت بپذیرد، به جان و دل می پذیرند. امّا اگر (من) ها و (منیّت) ها ملاک نقد و بررسی باشد و همتها در جهت حذف رقیب و قلع و قمع کسانی به کار رود که به هر دلیلی با دیگر سلیقه ها همخوانی و همسانی ندارند، در چنین فضایی نقدها نه تنها راه گشایی نخواهند داشت که هر نقدی، پاسخی نقد گونه و انتقامی به خود خواهد گرفت و التهاب و بحران و سردرگمی را در جامعه دو چندان خواهد کرد. امام راحل، انتقاد با انگیزه حق خواهی را سالم ترین انتقاد و بزرگ ترین عامل نجات و کمال می شمرد و گوید: (باید اشخاصی که می خواهند صحبت کنند، ببینند که آیا حق را می خواهند برای حق، بزرگ ترین چیزی که انسان اگر آن را داشته باشد، کمال بزرگ دارد این است که: حق را برای حق بخواهد. از حق خوشش بیاید برای این که حق است و از باطل متنفر باشد، برای این که باطل است.) 49
اگر این زیرساخت در اندیشه و گفتار و رفتار مسلمانان شکل بگیرد و استوار گردد، انتقادها بستر مناسب خود را می یابند و بهترین دوستان کسانی به شمار می روند که در کنار بر شمردن زیباییها، توانها و شایستگیها و... کاستیها را هم گوشزد می کنند و انتقادپذیری امری پسندیده می شود و پذیرفته همگان.
(حق را اگر کسی برای حق بخواهد، اگر چنانچه در ضد خودش هم هست، آن را باید بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار کند و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد، باید مبغوض او باشد و فرار کند.) 50
دست اندرکاران اداره نظام، اگر از دریچه حق جویی و حق خواهی، به پدیده ها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ننگرند، آفتها و آسیبهای فراوانی برای نظام و انقلاب به وجود می آورند که به آسانی نمی شود با آنها در افتاد و از بدنه نظام زدودشان و پیامدهای ناگوار آنها را مهار کرد. برداشتنها و گماردنهای پی درپی، مدیریت نظام را دچار چالشی بزرگ خواهد کرد و برنامه ها و سیاستهای کلی راه به جایی نخواهند برد. و اما اگر هدف ثابت کردن و استوار ساختن حق حاکمیت و قانون باشد، رقابتها و اختلاف سلیقه ها نیز در خدمت آفرینشها و ابتکارها قرار می گیرد و همگان همسو با هم، به پیش خواهند رفت.
امام امت، بیم آن را داشت که مبادا روح منیّت و خودخواهی بر روح عبودیت و خیرخواهی و پارسایی، چیره شود و میزان همه چیز (مَن) بشود و حق در محاق فرو رود: (هر کاری از من صادر بشود، چون من میزان هستم خوب است و هر کاری از رقیب من حاصل بشود بد است برای این که رقیب من است. هر چه هم خوب باشد کار خوب رقیب بد است و کار بد من خوب. این یک مسأله و یک بیماری است در انسان که معالجه او را با زحمت می شود کرد... انسان یک همچون موجودی است که حاضر است سرش را ببرد که رقیبش از بین برود...) 51

شرایط زمان و مکان
نقّادی و سره از ناسره شناسی، فنّ و هنری است که در هر زمان و مکان شیوه و روش ویژه ای می طلبد. چه بسا در برهه ای سخنی را به عنوان انتقاد به توان گفت که همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد، گاه ناقدی از روی اخلاص فرد و یا گروه و یا دولت را به نقد می کشد که دشمن از آن، به سود خود و به زیان جامعه اسلامی بهره می برد و از سخن حق بهره ای تبلیغاتی علیه نظام می برد.
از این روی، توجه به زمان و شناخت زمینه ها در طرح مسائل انتقادی نقشی کلیدی و سرنوشت ساز دارد.
امام راحل، این نکته را براساس روش اجتهادی که در همه مقوله های فقهی، سیاسی و اجتماعی داشت، همواره گوشزد می کرد: (ببیند که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجی ایجاد می کند... یا آرامش ایجاد می کند؟ ببینید این روزنامه ها، این قلم، آرامش در این کشور (که الآن لازم است) ایجاد می کند، یا تشنج ایجاد می کند؟) 52
توجه به زمان در نقد، در این فراز از سخنان امام، به روشنی پیداست.
امام نقّاد چیره دست، ناآرام و پراحساس بود. سراسر زندگی سیاسی او را نقدهای ناب و آگاه کننده و هشیاری آفرین فرا گرفته است به رژیم ننگین پهلوی، آمریکایی جنایتکار، همیشه و همه حال، در زیر پتک انتقادهای قوی و خردکننده او قرار داشتند. هر بی قانونی و افسارگسیختگی را، چه کوچک و چه بزرگ، بر نمی تابید و فریاد می زد. امّا همین امام پرشور و پراحساس و نقّاد و سره از ناسره شناس چیره دست و قوی، وقتی جمهوری اسلامی پا می گیرد، به اقیانوس آرامی می ماند و با ضرب آهنگ انتقاد خود، پایه های آن را لرزان نمی کند، بلکه شبان و روزان به تواناسازی آن همت می گمارد او ناقدِ زمان شناس بود. برابر زمان حرکت می کرد. او با حکومت دینی، همان رفتار را نمی کرد که با حکومت شاه می کرد.
آقای فلسفی، از واعظان نقّاد سرشناس کشور، او که در رژیم گذشته گاه برفراز منبر و در مکانهای عمومی، دولت وقت را استیضاح و انتقادهای خود را با روشنی از زبان مردم و با تأیید آنان بیان می کرد. 53 پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پاسخ کسانی که به او خرده می گرفته اند: چرا در زمان جمهوری اسلامی شیوه انتقادی را پیش نمی گیرد، گفته است: (من در زمان شاه انتقاد می کردم، انتقاد من به ضرر شاه بود و به نفع رسول اکرم و خدا بود؛ اما الآن انتقاد نمی کنم برای این که انقلاب ما اسلامی است، اگر از سوء اعمال بعضی ها به نام دولت انتقاد کنم... آمریکا استفاده می کند.) 54
آقای فلسفی، این مسأله را با امام راحل در میان می گذارد، ایشان نیز بر مشی وی مُهر تأیید می زند و می گوید: (بعضی از روزنامه ها، مطالبی خلاف واقع می نوشتند و بد می گفتند و من گفتم: بد نگویید، انتقاد کنید؛ اما حالا به شما می گویم: انتقاد نکنید؛ چون حساب شما از آنها جداست. در حکومت پیغمبر(ص) هم برخی کارهای ناشایست را افرادی مرتکب می شدند که تک تک بد بود، ولی دولت پیغمبر(ص) بر اساس اسلام بود. بنابراین، شروع انتقاد در منابر مصلحت نیست.) 55

ویژگی‌های انتقاد سالم
آنچه در فرهنگ نقد مهم است، آداب و ویژگیهایی است که انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و یا ویرانگر تقسیم می کند. امام خمینی با آن که نقد را در مسائل سیاسی و اجتماعی امری ضروری و لازم می شمرد و از آن به عنوان عامل رشد و پیشرفت یاد می کرد، لکن همواره در سخنرانیها بر این واژه تکیه و اصرار داشت که انتقاد باید انتقاد سالم باشد.
در این بخش از نوشتار به ویژگیهای انتقاد سالم از دیدگاه امام می پردازیم به این امید که این معیارها و میزانها، همچون دستورالعملی سیاسی ـ اجتماعی در جامعه دینی مورد توجه قرار گیرد و مثل راه باشد و فضای حاکم بر مطبوعات، سخنرانیها، اظهار نظرها و مناظره ها و براساس سخنان و سیره عملی امام شکل بگیرد.
روشن است که پی ریزی (حیات طیّبه) و استواری (اخوّت دینی) در جامعه اسلامی، آن گاه میسّر و میسور است که همه به فکر اصلاح و ساماندهی امور باشیم و با انتقاد سالم و سازنده، راههای عملی سودمند و گره گشا را پیش رو نهیم، تا این انقلاب و دستآوردهای آن ماندگار بماند.

انتقاد نه انتقام
انتقادهای برخاسته از حسدها و غرض ورزیها و تسویه حسابها، نه تنها مشکلی را نمی گشاید که وضع را بدتر می سازد؛ زیرا انسان کینه توز نمی تواند به انتقاد درست دست یابد. (النصیحة من الحاسد محال) 56. از این روی، بسیاری از نقدهای وی انتقام است.
هدف از انتقاد، بر شمردن عیبها و کاستیها نیست؛ بلکه پیدا کردن راههای درمان برای دردهای موجود و رهایی از بحران و آشفتگی و نابسامانی است.
در انتقاد سالم، عالم محضر خداست و مردمان همه آفریده های او. کاستیها و ضعفها، با توجه به این بینش، به گونه ای مطرح می شوند که ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خویی است حیوانی، در برابر انتقاد سالم.
(انتقاد غیر از انتقامجویی است. انتقاد صحیح، باید باشد. هرکس از هر کس می تواند انتقاد صحیح بکند؛ اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند، برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است.) 57
بنابراین، قلمی که همسو با خویهای شیطانی است و از آن فریبندگی و وسوسه58، شبهه افکنی، ظاهر آرایی59، دعوت به فقر60 و فساد، فتنه گری61، تشنج آفرینی و دشمن تراشی62 و مانند آن تراوش می کند، انتقاد نیست، بلکه انتقام گرفتن از اسلام و مردم مسلمان و نظام اسلامی است.
اگر دیو کینه توزی به جای مهرورزی و مهربانی بنشیند، پرده ای تار در پیش چشم آدمی می کشد که بین او و حقیقت و واقعیت فرسنگها فاصله می اندازد. و در نتیجه نگاه او نگاهی دشمنانه و حرکتهای او هم حرکتهای براندازی خواهد شد: (یک وقت مخاصمه هست، این طرف می خواهد او را بکوبد آن طرف می خواهد او را بکوبد، این نه راه اسلام است نه مقصد اسلامی می تواند داشته باشد... و یک وقت مباحثه است.) 63
بحث و بررسی و گفت وگو، در فضای برادری و تفاهم، نه تنها مانعی ندارد، بلکه کارساز و رهگشا نیز هست. اگر بحثها به درگیری و دشمنی کشیده شود و مچ گیری و انتقامجویی رواج یابد، نه تنها مشکلی گشوده نخواهد شد، بلکه بر مشکلها افزوده خواهد شد. امام صادق(ع) می فرماید: (ایاکم والمراء والخصومة فانّهما یمرضان القلوب علی الأخوان و ینبت علیهما النفاق.) 64
از بگومگوهای بی حاصل و دشمنیها بپرهیزید؛ زیرا این دو مایه بیماری دلها و زمینه ساز نفاق در میان مؤمنان است.
امام خمینی در شرح این حدیث نورانی می نویسد: (بیان آن که مراء و خصومت در مقال، قلب را مریض می کند و انسان را به دوستان بدبین می کند و نفاق در دل می رویاند، آن است که پیش از این مذکور شد که اعمال ظاهریه را در باطن و دل آثاری است متناسب با آنها....) 65
پرخاشگری و پریدن به یکدیگر و به کار گرفتن عبارتها و تعبیرهای نیش دار و کینه توزانه، بذر بدبینی و بدخواهی را درجامعه می افشاند و نتیجه ای جز تشنج و سلب آرامش و آسایش به دنبال ندارد.
هیچ ملت و گروهی در سایه انتقام، به آقایی و سروری نمی رسد. (لا سؤدد مع الأنتقام.) 66
بزرگواری و آقایی از راه انتقام به دست نمی آید.
کسی که به بهانه انتقاد می خواهد انتقام شخصی و یا گروهی خود را از دیگران بگیرد، دارای روحیه خود کم بینی و حقارت نفس گردیده است، شفای خاطر خود را در تخریب دیگران می بیند، از این روی، هیچ گاه نمی تواند گام اصلاحی بردارد و سخن مصلحانه و خیرخواهانه بر زبان و قلم خودجاری سازد.
این گونه کسان، نه تنها کاستی و منکری را بر طرف نمی کنند که خود گرفتار کاستی و منکرند: (مع الأسف بعضی از نویسندگان و گویندگان، به جای انتقاد سالم و هدایت مفید، با انتقاد کینه توزانه می خواهند افراد جامعه را به جمهوری اسلامی بدبین کنند. اینان به جای انتقاد سازنده به فحاشی پرداخته و به جای نهی از منکر، خود مرتکب منکر می شوند.) 67
یک پارچگی جامعه در گرو انتقاد سالم و سازنده است. قلم و نوشته ای که انتقامجوست، این وحدت و یگانگی را شیطان گونه به (عداوت و بغضاء) 68 دگر می سازد و در عمل، قلم او قیچی را مانند است که پیوندها را می گسلد و جامعه و ارزشهای حاکم بر آن را مُثله و پاره پاره می کند. امام رضا(ع) به عبدالعظیم حسنی می فرماید: (... ولایشغلوا انفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً...) 69
[به دوستان ما بگویید]: مبادا به خود مشغول شوند و همدیگر را پاره پاره کنند!
امام بزرگوار این ادب را در باب انتقاد به ما آموخت که فضای دشمنی و درگیری را که فضای جهنمیان است، از جامعه بزدائیم: (وانّ ذلک لحق تخاصم اهل النار) 70 و فضای بهشت و بهشتیان را در پیوندها و پیوستگیها و برخوردها و انتقادها، حاکم سازیم: (اخواناً علی سرر متقابلین) 71 جالب این است که قرآن نیایش بهشتیان را این گونه ترسیم می کند: (... ولاتجعل فی قلوبنا غلاّ للذین آمنوا...) 72 [پروردگارا] در دل ما غل و غش و کینه نسبت به مؤمنان قرار مده.
اگر بخواهیم بهشت اخلاقی اسلام را در پیوندهای فردی و معاشرتهای اجتماعی پی بریزیم، باید مواظب گفتار و نوشتار خود باشیم. در هر کجا و هر اداره ای که هستیم و مسؤولیتی که داریم، دیده بانی باشیم که عقبه نیروها را درست گرا بدهیم و خدای ناکرده با کینه ورزیها، روشهای انتقامی، گلوله های آتشین را در جبهه خودی مصرف نکنیم. مقام معظم رهبری می گوید: (امام مکرراً توصیه می فرمودند که: در مجلس از تنازعات اجتناب شود، من هم این توصیه را می کنم. مجلس باید آزاد باشد هر کسی نظر و رأی خود را ابراز کند؛ اما اظهار رأی غیر از خصومت و تنازع و درگیری است... روحیه خصومت و تنازع را از بین ببرید و آن را به روحیه محبت تبدیل کنید، اگر چنانچه محبّت باشد، کارایی به حد کمال خواهد رسید.) 73

پاسداشت حرمت دیگران
روح حاکم بر جامعه دینی، روح برادری و حرمت و آبرومندی است. همگان درحفظ و پاسداشت، آبرو و شرف یکدیگر می کوشند، آبرو و شرف فردی و اجتماعی افراد در امان است و نگهداشته شده. آنچه به شخصیت شهروندان صدمه می زند و بی حرمتی به شمار می رود، در جامعه دینی وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهای قانونی و ایمانی مؤمنان محترم شمرده می شود. این اصل اصیل می طلبد که انتقادها هم، در چنین فضایی به گونه ای باشد که آبروی کسی زیر سؤال نرود، موقعیت مدیر و مسؤولی به ناحق دچار تزلزل نگردد. شایسته است شیوه و روش برخورد با کاستیها و کژیها، به گونه ای گزینش شود که ناسازگاری با این اصل اساسی، نداشته باشد.
از این روی، در معارف دینی به این نکته اشاره شده که: بازگویی عیبها و نقصها تا جایی که امکان دارد، غیر مستقیم و غیر علنی باشد.
امام علی(ع) می فرماید: (النصح بین الملأ تقریع.) 74
نصیحت و خیرخواهی آشکارا و علنی نوعی سرکوب به شمار می رود.
اگر انسان بتواند عیب و کاستی کسی را به گونه ای مطرح کند که جایگاه اجتماعی و حیثیت حقوقی و حقیقی او صدمه نبیند، باید چنین کند و هرگز افشاگری و در بوق و کرنا دمیدن، پسندیده نیست. گرهی که به آرامی و نرمی و با دست گشوده می شود، چرا با سروصدا و با دندان بگشائیم. در آموزه های علوی آمده است:
(من قال لمسلم قولاً یرید به انتقاص مروته حبسه الله فی طینة خیال حتی یأتی مما قال لمخرج.) 75
هر که به مسلمانی سخنی بگوید و مقصودش بردن آبروی وی باشد، خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانی کند، تا از آنچه گفته عذری آورد.
امام خمینی با الهام از این آموزه ها، همواره سفارش می کرد: در انتقادها مواظب باشیم با حیثیت و آبروی کسی بازی نکنیم و کسی را از موقعیت و مسؤولیتی که دارد، فرو نیفکنیم..
(انتقاد آزاد است، به اندازه ای که نخواهند کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند، انتقادات برای اصلاح امور لازم است.) 76
اگر کسی خدای ناخواسته برای استوارسازی موقعیت اجتماعی خویش، به ویران گری دیگران بپردازد، و با اشاره و با بیان روشن، سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعی خود گردد، دچار آفت اخلاقی بزرگی شده است که به آسانی قابل گذشت و جبران نیست. درهم شکستن جایگاه اجتماعی افراد، کاری نیست که با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد، کسی که به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسنده ای و یا با زبان نیش دار گوینده ای، خوار می گردد، و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانت کار و خلافکار پیدا می کند، به آسانی نمی تواند نگاههای سرزنش آلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد. از این روی، امام امت به نمایندگان مجلس شورای اسلامی می گوید:
(انتقاد کنند، انتقاد سازنده، انتقاد نصیحت و انتقاد خصمانه نکنند. در نطق های قبل از دستور... و در صحبتهایی که وقتی معرفی می کنند وزرا را هتّاکی نکنند، این از شأن آقایان به دور است... برخوردها برخوردهای اسلامی سالم باشد، چه در مجلس و چه در خارج مجلس...) 77
عیب و کاستی دیگران را فاش گفتن، مصاحبه انجام دادن، تیتر درشت برگزیدن و جوّ جنجال و غوغاسالاری آفریدن، از آداب نقد اسلامی به دور است.
امام صادق(ع) می فرماید: (المؤمن مرآة لأخیه، فاذا رأیتم من اخیکم هفوة فلاتکونوا علیه اِلباً وکونوا له کنفسه وارشدوه وانصحوه وترفقوا به.) 78
مسلمان، آیینه مسلمان است. اگر از برادر دینی خویش لغزشی دیدید، بر او مشورید و برای او همچون خود او باشید و او را هدایت و نصیحت کنید و نسبت به او مهربان و خیرخواه باشید.
ویژگی آیینه آن است که بی سروصدا و با کمال آرامش عیبها و کاستیها را نشان می دهد، هدف آن، شکستن کسی نیست، بلکه نمایاندن و نشان دادن نازیباییها و کاستیهاست.
رو به رو و با صداقت عیب را با صاحب عیب مطرح می کند و او را با انتقاد سازنده، هشیاری می دهد:
ای غزالی گریزم از یاری
که اگر بد کنم نکو گوید
مخلص آن شوم که عیب مر
همچو آینه روبرو گوید
جامعه دینی آیینه گونه، آبرومند و با صفا و صمیمیت می زید و کینه و کدورت بردار نیست. مردمان در چنین جامعه ای آن چنان صاف و شفاف و بی غلّ و غش با یکدیگر برخورد می کنند که نه تنها یادآوری عیب و نقد یکدیگر را بد نمی دانند، بلکه آن را (هدیه) و تحفه ای ارزشمند به شمار می آورند. امام راحل در پی، پی ریزی چنین فرهنگی از نقد و انتقاد بود. آن بزرگمرد به دیگران انتقاد داشت، لکن هرگز انتقادها و اظهارات او به آبرو و موقعیت دیگران خدشه و صدمه وارد نمی ساخت، مگر در مواردی که مصلحت نظام و مسأله مهمتری از افراد مطرح بود. و اگر اقدامی از سوی شاگردان، دوستان و یا نزدیکان ایشان صورت می گرفت که بوی تنه زدن و سست کردن جایگاه اجتماعی دیگران را داشت، از آن با شدّت جلوگیری می کرد.
در زمانی که در نجف می زیست، ریاست حوزه در دست آقای خویی بود و وی به عنوان (زعیم الحوزات العلمیة) شناخته می شد. در همان روزگار، کتاب تحریرالوسیله امام را چند تن از شاگردان ایشان به زیور طبع آراستند و روی جلد آن این لقب را برای امام نوشته بودند. امام با دیدن این عنوان، مسؤول چاپ کتاب را خواستند و گفتند: (اگر این جمله را از روی کتاب من برندارید، دستور می دهم تمام این کتاب را بریزند در دجله!) 79
در مورد دیگر از ایشان استفتایی شده بود: فلان شخص در فلان شهر ادعا می کند که در جمع آوری وجوهات شرعی و مصرف آن برای فلسطینی ها از ناحیه شما نمایندگی دارد، آیا درست است یا نه؟
امام در پاسخ نوشته بود: (شما کلی سؤال کنید، بگویید آیا کسی تا به حال شخصا از طرف شما اجازه یا دستور داشته برای جمع آوری یا نه؟ و من پاسخ خواهم داد، ولی به گونه شخصی جواب نمی دهم!) 80
آنان که سنگ امام را به سینه می زنند و برای خط و راه امام دل می سوزانند و نگرانند، شایسته است به این ریزه کاریهای راه امام نیز توجه کامل داشته باشند و خدای ناخواسته در کنار سفره امام و انقلاب کاری نکنند که به امام و آرمانهای او کم توجهی شود.

انتقاد خیرخواهانه
واژه (نصیحت) به معنای خیرخواهی از ریشه (نُصح) به معنای خالص شدن و خالص کردن است. در زبان عرب، به عسل صاف و خالص گویند: (نصح العسل.) 81
و نیز به خیاط (ناصح) گویند و به نخی که در دوختن به کار می برد (نصاح) گفته می شود. از این روی، در نصیحت افزون بر خیرخواهی، نوعی پیوند دادن نیز وجود دارد. انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهی صورت بگیرد، می شود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها، پیوند مردم با یکدیگر براساس خیرخواهی و وحدت تقویت می شود و نیروها و استعدادها در جهت شکوفایی و بالندگی به کار می افتد.
هرگونه انتقادی که از روی خلوص و خیرخواهی و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد، سالم و سودمند است و در برابر آن نقدی که براساس هدفهای شخصی و گروهی شکل می گیرد، انتقاد ناسالم و (غشّ) نام دارد.
به همین جهت، ارباب لغت واژه (غش) را در برابر واژه (نصیحت) دانسته اند. 82 آن که از روی دلسوزی و مهرورزی و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهای اجتماعی لب به سخن می گشاید و دست به قلم می زند، ناصح و خیرخواه است. از این روی قرآن کریم در موارد بسیاری از پیامبران الهی، به عنوان (ناصح امین) 83 نام برده است.
جامعه ای که زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد، جامعه ای است عزّتمند در برابر اگر در جامعه ای زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد، ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند، آن جامعه بیمار است. علی(ع) می فرمود: (لا خیر فی قوم لیسوا بناصحین ولایحبون الناصحین.) 84
آن مردمی که خیرخواه یکدیگر نیستند و از خیرخواهان نیز استقبال نمی کنند، از سعادت بهروزی بی بهره اند.
امام خمینی در بیان ویژگیهای انتقاد سالم به این نکته توجه تام و تمام دارد. او، به همه کسانی که در مقام نقد و انتقاد قرار دارند و یا شغل و کارشان اقتضای آن را دارد که مسائل را بحث و بررسی کنند که از آن جمله است نمایندگان مجلس می گوید: (مجلس باید محیطی باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهی برای ملت و کشور مسائل را پیش ببرند، انتقاد می کنند. انتقاد خیرخواهانه باشد، جواب انتقاد می دهند، آن هم خیرخواهانه باشد.) 85
امام به روزنامه نگاران و اهل قلم، این نکته را از روی خیرخواهی یادآور می شود: تلاش و همت شما این نباشد که درشت بنویسید، بلکه بکوشید که درست بنویسید. تیترها با محتوا و خبرها یکسان باشد. برخلاف واقعیت، تیترها را برجسته نکنید. در گزینش خبرها و مطلبها، خیر جامعه و نظام را در نظر بگیرید و اگر چنین نکردید؛ گرفتار (غشّ) و انتقاد ناسالم و ناروا شده اید: (اخباری که می نویسید، تیترهایی هست، مردم اینها را در روزنامه ها می بینند و می فهمند که این تیتر، از کجا پیدا شده است و برای چه مقصدی این تیتر را گذاشته اند... باید توجه کنید که روزنامه ای تیترش چیزی نباشد که محتوایش آن طور نباشد... این غشّ است، درست مثل کاسب که روی متاعش چیز خوب می ریزد و آخرش فاسد است و این حرام است. و اگر تیتر با محتوا نخواند، غشّ است که شما با قلم هایتان می کنید.) 86
این نگاه فقیهانه امام است به مسأله نقد و انتقاد، که هرگونه ناخالصی در برخوردهای زبانی و قلمی را غشّ می نامد و حکم به حرام بودن می دهد. در فضای جامعه دینی هرگونه غشّی با هر کسی با دوست و یا دشمن، رفیق و یا رقیب، با زبان، یا با قلم نادرست و ناپسند است.
امام علی علیه السلام می فرماید: (شرّ الناس من یغش الناس.) 87
بدترین مردم کسی است که با مردم غلّ و غش می کند.
این سخن مولی، اطلاق دارد و چشم اندازی گسترده و همه غش ها را، در همه حوزه های فرهنگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شامل می شود. نشانه سلامت زبان و قلم انتقادگر آن است که آن را از غشّ و خیانت خالی و خالص سازد و خیر و نیکی و آرامش و آسایش شهروندان و هم کیشان خود را در نظر داشته باشد.
آن نوشته زهرآگین که با نیش خود زندگی را بر کام همنوعان تلخ می سازد و با تک تک واژگان، تیری بر دل آزادگان می زند و شعله ای در بوستان عاشقان و شیفتگان ولایت بر می افروزد، نوشته ای است ناسالم و غش دار: (ببینید که آیا این صحبت در سطح کشور، یک تشنجی ایجاد می کند... و یا آرامش ایجاد می کند؟ ببینید این روزنامه ها، این قلم ها آرامش در این کشور ایجاد می کنند، یا تشنج؟ اگر چنانچه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق و اگر آرامش ایجاد کرد این رحمت است و این مشکور است پیش خدای تبارک و تعالی.) 88
میزان و معیار انتقاد سالم از نگاه امام آن است که ذهن و فکر و اعصاب مردم را به سوی آرامش و اطمینان بکشاند، اعتمادساز باشد، نه اعتماد سوز. و اگر چنین نبود و نشد، ویرانگر و ناسالم است. تردیدی نیست که (غش) اجتماعی، از غش فردی ویران کننده تر و زیان بار تر است. آن که جوّ و فضای جامعه را با انتقاد ناسالم و غیرخیرخواهانه می آلاید، کاری بس زشت تر و ناپسندتر انجام داده است.
علی علیه السلام می فرماید: (وانّ اعظم الخیانة خیانة الاُمة وافظع الغش غش الأئمة.) 89
بزرگ ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین، فریبکاری، ناراستی کردن با امام ایشان.
نکته دیگر آن که غش و خدعه و نیرنگ، با پیشوای جامعه، که سکاندار کشتی امنیت مردم است، بسیار بدتر و زشتتر از غش و فریب با دیگران است؛ از این روی، بر خورد مردم با رهبر جامعه ولایی باید برخورد خیرخواهانه باشد (النصیحة لأئمة المسلمین) 90، نه غش آلود.
امام علی(ع) می فرماید: (... فاعینونی بمناصحة خلّیة من الغش سلیمة من الریب...) 91
پس مرا یاری کنید به نصیحت به دور از دغل و ریب.
پرهیز از غش و نیرنگ، در انتقاد و حرکت در مسیر خیرخواهی امت و امام، همان آرمانی است که امام امت همواره آن را بر زبان می آورد و مردم را به آن فرا می خواند و مقام معظم رهبری نیز بر آن تأکید و پافشاری دارد: (مبادا کسانی در گوشه و کنار پیدا شوند و از کاهی کوه بسازند و اگر دیدند کاری در بلند مدت قابل اصلاح است، ولی در مدت کوتاهی اصلاح نشده، مورد انتقاد قرار دهند باید زبانی و عملی و مالی و با هر وسیله ای که می شود دولت و مسؤولان را کمک و حمایت بکنند.) 92

مرزهای انتقاد
هر کشور و مملکتی با هر ایده و مرام و مکتبی، برای خود مرزهایی دارد و خط قرمزهایی. این مرزها هم در مسائل جغرافیایی وجود دارد و هم در مسایل سیاسی، اجتماعی و امنیتی، که از آن به (خطوط قرمز) کشورها تعبیر می شود.
گذر از مرزها و نادیده انگاشتن خط قرمز، در همه جای دنیا جرم است. حتی به اصطلاح، دموکراتیک ترین کشورها هم اجازه نمی دهند که کسانی از این خطوط قرمز بگذرند و پا را فراتر نهند. در مَثَل، مارکسیسم درنظام سرمایه داری آمریکا، خط قرمز بود و آن زمانی که سوسیالیسم در دنیا مطرح بود، مارکسیستها در شرایط سختی در آن کشور می زیستند و تنگناهای ویژه ای برای آنان در نظر گرفته بودند.
اگر امروز هم در مثل، شماری در آمریکا سخن از تجزیه آن کشور بزنند و بگویند: سیاهان و یا سرخ پوستان حق حاکمیت جداگانه دارند، دولت آمریکا با آنها به شدّت برخورد می کند و آنان را از سر راه بر می دارد. این حالت در سایر کشورهای جهان هم مطرح است.
مقام معظم رهبری می گوید:
(همه توجه داشته باشند که یک خط قرمزی وجود دارد از این خط قرمز هیچ کس نباید عبور کند، نه این که ما اجازه نمی دهیم، در هیچ جای دنیا اجازه نمی دهند....) 93
برای آن که به توان جامعه ای را بر سر پا نگهداشت و از گزنده ها و دست اندازیها به دورش داشت، ضرورت روشن کردن مرزهای اصلی چاره ناپذیر است. این حدّ و حق، باید به گونه ای روشن باشد که تکلیف وظیفه همگی با آن معلوم گردد.
اگر چنین نشود و نباشد و در جامعه مرزی و خطی وجود نداشته باشد، همه چیز به هم می ریزد و شیرازه جامعه از هم می گسلد. چطور می توان درجامعه ای، حتی بدوی ترین آن، بدون مرز و خط زیست. هر واحد کوچک و بزرگ، هر قوم و قبیله، هر کشور و سرزمین برای بهروزی و ادامه زندگی، مرزهایی و خط قرمزهایی دارد. هر جامعه ای برای خود معیارهایی دارد و برابر آن معیارها، مرزهایی.
بایستگی وجود خطهای قرمز برای روشن شدن وظیفه مردم یک کشور و وجود چهارچوب برای حرکت در محدوده آن، مسأله ای است مورد تأیید همه خردمندان و خردورزان.
اگر چهار چوبها، روشن باشد، طبیعی است که انتقادگران هم محدوده نقد خویش را خواهند شناخت و نقد سیاسی و اجتماعی نیز سامان مند و اصولی خواهد شد.
ما در این جا، برای روشن تر شدن سخن، به خطهای قرمزی که باید از آنها نگذشت و پارا فراتر ننهاد، اشاره می کنیم و از سخنان و سیره امام خمینی برای آن شاهد و نمونه ارائه می دهیم:
* قانون اساسی
* رهبری و محوریت نظام
* امنیّت ملی
* وحدت مردمی
* ارزشهای پایدار دینی

قانون اساسی
قانون برای جامعه همان ضرورت را دارد که هوا برای فرد زنده، قانون سند آبروی هر کشور و خمیرمایه نظم و انضباط سیاسی و اجتماعی آن است. هر کشوری، هر چند کوچک و دور افتاده، برای خود مرجع قانونی دارد و این اصلی است مشترک و همگانی. روشن است که داشتن قانون، به تنهایی کارگشا نیست. قانون باید آن چنان در روح و جان مردم جا گیر شود که نفس وجود قانون آنان را از دست اندازی به مرزهای اجتماعی و حقوق مردم، بازدارد. قانون اگر درست شناخته شود و درست اجرا گردد و به خوبی در روح و جان مردم جای بگیرد، بسیاری از نابسامانیها رخت برخواهند بست و همگان در سایه سار آن زندگی آرام و به دور از دغدغه ای خواهند داشت.
امام خمینی می گوید:
(قانون برای نفع ملت است، برای نفع جامعه است. برای نفع بعضی از اشخاص و بعضی گروه ها نیست. قانون توجه تام به تمام جامعه کرده است. و قانون برای تهذیب تمام جامعه است.) 94
همه باید در برابر قانون، سر فرود آورند و به هیچ روی در برابر آن نایستند. حال اگر قدرت مندان و زر اندوزان، جناحهایی با نفوذ، در برابر آن بایستند و هر جا قانون را به زیان خود دیدند، سربرتابند و گردن ننهند، جامعه دچار بیماری می شود و از حرکت به سوی کمال باز می ماند و بی قانونی، بسان خوره به جان جامعه می افتد و آن را از پای در می آورد.
برای همین پیامدهای ناگوار است که امام، همگان را به قانون مداری فرا می خواند:
قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشوری باید خودشان را با آن قانون تطبیق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حکمی کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند آن وقت است که کشور کشور قانون می شود.) 95
هنگامی که بیش ترین مردم، به قانون اساسی رأی دادند، همان ملاک و میزان سیاستها و برنامه ریزیها و تصمیم گیریها می شود. مبارزه با چنین قانونی، گذر از خط قرمز است و فساد در زمین:
(همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید و لو برخلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید برای این که میزان اکثریت است. بعد از این که چیزی قانونی شد، دیگر نق زدن در آن اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است.) 96
تا زمانی که قانون مرجع است و قانونیت دارد، گرچه برخلاف اندیشه و سلیقه و نظر من باشد، باید به آن پایبند باشم. ممکن است اشکالهایی به ذهن برسد و قانون کاستیهایی داشته باشد که نیاز به اصلاح دارد، لکن تا وقتی که قانونیت دارد باید آن را پذیرفت و به آن گردن نهاد:
(در مقام عمل، قبول داریم؛ اما رأیمان این است که این جوری نیست؛ اما در عمل هم ملتزم هستیم. این هیچ مانعی ندارد.) 97
بنابراین، بحث درباره مواد قانونی و انتقاد به پاره ای از اصول و یا تبصره های آن، خط قرمز نیست. آنچه مرز است و خط قرمز، اصل قانونی بودن، قانون اساسی یک کشور است. در مجموع می توان گفت: آنانی که با جوّسازی و غوغاسالاری، خود را اصل می گیرند و محور و مرکز همه چیز را منافع شخصی خود می دانند و با شیوه های گوناگون به قانون می تازند، به تعبیر امام خمینی، دیکتاتورند.
(اگر بنا باشد که یک جائی بخواهند، دادستان بخواهد روی قوانین عمل بکند، ما بخواهیم بگوییم که خیر ما دادستان را قبول نداریم. این معنای دیکتاتوری است. دیکتاتوری، همین است که نه به مجلس سر فرود می آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شورای نگهبان و نه به تأیید شورای نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانی....) 98
(نمی شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم، غلط می کنی قانون را قبول نداری، قانون ترا قبول ندارد.... مردمی که رأی دادند به قانون اساسی، منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود، نه هر کس از هر جا صبح بلند می شود بگوید... من قانون اساسی را قبول ندارم.) 99
نگهداری و پاسداری از مرزهای قانونی، وظیفه همگانی است. همگان وظیفه دارند. با گردن نهادن به آن، دفاع از آن در برابر قدرت مندان و زراندوزان و افراد و جناحهای با نفوذ، قانون را پاس دارند و بهترین پاسداشت، ایستادن اهل نفوذ، قدرت، با دیگران در یک صف در برابر قانون است:
(در اسلام همه کس حتی پیامبر عظیم الشأن(ص) در مقابل قانون بی امتیاز در یک صف هستند.) 100
روشن شد، از جمله مرزهای انتقاد که می توان آن را خط قرمز نامید، قانون اساسی است. حرکت بر محور این قانون، تکلیف و وظیفه ملی و دینی است و مخالفت با اصل قانون و مصوبات قانونی، مخالفت با رأی اکثریت ملت و نامشروع به شمار می رود. کسانی که اهل قلم و سخن هستند، باید همواره این معیار و میزان را در نوشته ها و سخنهای خود رعایت کنند و برخلاف دین و جریان ملی و مردمی گام برندارند.

ادامه دارد ...


منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 96
نویسنده : ابوالقاسم یعقوبى

نظر شما