جامعه اسلامی و اخلاق نقد
مقوله «نقد» هرچند از ضروریات هر نظام، فرهنگ و جامعه ای است و پویایی و پایایی یک نظام وابسته به تعریف خوب سازوکارهای انتقادی است؛ لکن نگاهی به تاریخ تحولات اندیشه بشری، نمایانگر غفلت ها، اجحاف ها، بی معیاری ها، غرض ورزی ها و بیش از همه بی اخلاقی ها برای تحقق این مهم در جوامع است. در ایران نیز نقد و گفتمان انتقادی، فراز و فرودهای بسیاری را طی کرده است. مقصود این مقال، نه بررسی این سلسله معانی از نقد، که تنها نگاهی منتقدانه به وضعیت نقادی در جامعه امروز ایران است؛ بهویژه از منظر ارتباط نقد و اخلاق و به تبع آن، بیان آسیبهایی که بهعلت غفلت از این مفهوم در عرصه مناسبات با غرب و همچنین مناسبات درون جمهوری اسلامی، دامنگیر جامعه شده است. اما پیش از ورود به موضوع، ذکر نکاتی لازم بهنظر میرسد:
1- نکته اول در باب «اصالت نقد» است. چنانکه برخی معتقد ند نقد در گفتمان اسلامی - ایرانی، اصلی مهم و ضروری است که در یک جامعه برای حفظ سلامت امراء و حرکت در مسیر آرمانها، ارزشمند و مغتنم دانسته شده و برای اصلاح و ارتقای کیفیت زندگی جمعی، حیاتی است.
بنابراین تا اندیشه ای یا عملی محقق نشود، نقد معنایی نخواهد داشت. بدین مفهوم که نقد به صرف نقد بودن، معنایی ندارد؛ بلکه اعتبار خود را بسته به میزان اعتبار معیاری که متعلق نقد با آن سنجیده می شود، به دست می آورد.
2- مسئله دوم که در ادامه نکته اول به آن می رسیم، موضوع «معیار نقادی» است. نقد در گفتمان دینی در پیوند با دو مقوله حقیقت و اخلاق تعریف می شود. نقد برای قرب به ذات احدیت است و دوری از نفسانیات و منویات فردی. نقد، اجرای امر به معروف است برای رضای الهی. در تفکر اسلامی آن چه زمینهساز نقد - که در مقوله امر به معروف و نهی از منکر تجلی می یابد - بوده، تأکید بر وجود حق و باطل و امکان تشخیص و تمیز بین آنهاست.
نقد و مدرنیته غربی
ایران، کشوری غیرصنعتی، در حال صنعتی شدن، جهان سومی و در حال گذار، یا به عبارت بهتر، هر چیزی غیر از یک کشور غربی تمامعیار است. به همین جهت، نظام اخلاقی آن هم دچار همین چند معنایی است. چنین کشوری خواهناخواه همچنان که بازار فروش کالا و صنعت و تکنولوژی صنعتگران غربی می شود، بازار اندیشه و فرهنگ و نظریات اندیشمندان غرب نیز خواهد بود؛ و مسلما همچنان که تولیدات مادی غرب در چنین کشوری مشتریانی پروپاقرص تر از خود کشورهای غربی می یابد، تراوشات فکری آن نیز معتقدان و مبلغان و مریدان و هوادارانی بسا دلباختهتر خواهد داشت.
سال های سال مردم ایران در محافل علمی، سیاسی و روشنفکری کشور شاهد مریدانی بودند که ساحت اندیشه و فکرشان به نور غرب «منور» و «روشن» شده بود؛ نظریات مرشد غرب را به سان متون مقدس بر دیده می نهادند و هر اندیشه خارج از محدوده آن را - خصوصا اگر رنگ و بوی دینی داشت- به اتهام این که «علمی نیست» و «لحن ایدئولوژیک دارد» می راندند. ساده ترین حرف های غربی را در ابهامی مقدس می پوشاندند و حق داوری را از خواننده جهان سومی سلب می کردند. به همین منوال، اخلاق ما هم در ذیل اخلاق غربی تعریف می شد. مدرنیته و اندیشه غربی، نه تنها برای ما تعریف روشنی از نقد را فراهم نیاورده، بلکه تعاریف ما از خودمان و اخلاق نقد و نحوه برخورد با مسائل مان را دچار آشفتگی کرده و بیش از آن که رهایی بخش باشد گرفتار کننده شده است.
با این حال، به نظر نگارنده مسلما همه دستاورد غرب همچنان که مفید و مثبت نبوده، منفی و قابل انکار نیز نیست؛ لکن معضل اصلی این است که ما در دام آیات مقدس نازل شده از کبریای غرب محبوس شده ایم و تحمیلا - مستقیم یا غیرمستقیم - مدتهاست که صرفا متأثریم و نه مؤثر. اینک آنچه برای ساحت اندیشه ما مهم و حیاتی است، رهایی از تعصب و تصلب است. به نظر می رسد شکوفایی اندیشه ایرانی - اسلامی ما نیازمند خروج از چشم و گوش بستگی در برابر هر اندیشه استعمارطلب و انحصارجوی وارداتی است. اما مهمترین وجهی که اندیشه غرب، نظام اجتماعی معاصر ما را بر هم زده، بر هم ریختن نظام اخلاقی است. از اینرو، برخورد انتقادی با بیاخلاقی، مهمترین راه رهایی از بیاخلاقی های احتماعی و سامان بخشیدن به نقد است. به این مسئله در پایان اشاره خواهیم کرد.
خلط آرمان و واقع
انقلاب 57 ایران، انقلاب مردمی بود تشنه استقلال، آزادی و جمهوری ای که روح اسلام در رگشان بجوشد؛ و این آرمان با چنان قوه محرکه ای همراه بود که خون های بسیاری به پایش ریخته شد. محصول، نتیجه و شاید بتوان گفت غایت تحقق یافته آن انقلاب، «نظام جمهوری اسلامی» است.
پس از انقلاب، به هر دلیلی از جمله برخی بی توجهی ها و کاستی ها در تئوری پردازی ها و فرهنگ سازی ها، دچار یک خلط مفهومی شدیم و آن این که نتوانستیم آرمان های انقلاب و ماوقع نظام را از هم تمیز دهیم و بعضا تمام آن چه واقع می شود را منتج از انقلاب و این دو را برابر دانستیم و انقلاب اسلامی به سیاست ها و رفتارهای دولتمردان و متولیان تقلیل یافت. هر خطایی به پای نظام اسلامی نوشته شد و بالطبع هر نقض اخلاقی، از میان رفتن آرمان های انقلاب اسلامی نام گرفت. بیاخلاقی فردی، به پای بی اخلاقی نظام نوشته شد.
در این آشفتگی مبنای اخلاقی، نقد هم دچار تعارضات شد. به جهت ترس از تضعیف انقلاب، سدی ساخته شد در برابر نقد به نظام و قوا، سازمانها، نهاد ها و افراد ذیل آن؛ و به تصور حفظ انقلاب و نظام، به توجیه اشتباهات و تطهیر خاطیان رو آوردیم. غافل از این که گرچه مسلما این نظام از آن جهت که زاده انقلاب اسلامی است بنیادی متین و ذاتی مقبول دارد، ولی در عین حال مانند هر امر محقق دیگر، طبیعی است که دچار انواع نقصها، ضعف ها و ایرادات شود. به سخن دیگر، نظام اسلامی به همان میزان که نیازمند حفظ و رعایت مصلحت است، نیازمند رعایت اصول انتقادی اخلاق است.
تقابل اندیشه انقلاب اسلامی با اندیشه ماکیاولیستی، نشان از تعارض اخلاق اسلامی و اخلاق غربی دارد و به همین نسبت، نقد و نظارت نیز تفاوت مبنایی دارد. اما به همین دلیل اخلاقی، نمی توانیم و نباید به تصور دفاع از نظام و انقلاب به تطهیر و تبرئه عدولکنندگان از حدود دین، عدالت و شعارهای انقلاب دست زنیم. اخلاق دینی، اجازه برنتابیدن نقد از مجموعه منتقدان و مسئولین معتقد به نظام و پر و بال ندادن به نقد درون گفتمانی را نمی دهد. بهنظر می رسد مهمترین وظیفه متفکرین معتقد به مبانی اسلام و انقلاب این است که نه ساکت نشینند و نه دل به گفتمان های غیر سپارند. در جمهوری اسلامی، مهمترین ملاک ها و معیارهای نقد نظام و دولت را باید در آرمانهای انقلاب اسلامی جست وجو کرد. انقلاب اسلامی مبنای نقد رفتارهای سیاستمداران امروز است. بخش مهمی از آرمان انقلاب اسلامی برقراری نظام اخلاقی دینی بوده است. به همین نسبت، نباید بیاخلاقی های امروز و دیروز جامعه ایرانی را به حساب آرمان اخلاقی انقلاب اسلامی گذاشت.
نتیجه: اخلاق نقد
در پایان می توان گفت امروز آن چه ضروری بقا و تعالی جامعه اسلامی ایران محسوب میشود، نقد عالمانه و اخلاقی و منصفانه است. اخلاق با نقد پیوند وثیقی دارد؛ اگر امروز نوشتن از نقد مهم است، به دلیل رواج بی اخلاقی است. اندکی به ساحات متفاوت زندگی خود بنگریم. در سیاست و جامعه و خانواده خطر بیاخلاقی تهدید کننده است. برونرفت از وضعیت فعلی تنها و تنها در سایه نقد میسر است و جدی گرفتن مسئولیت نقادی یکدیگر و احیای امر به معرف و نهی از منکر. ایران امروز نیازمند روشنفکران منتقدی است که هم اندیشه شان به نور اسلام جان گرفته باشد - و نه غرب - هم فهم درستی از انقلاب و آرمانهایش بهدست آورده باشند، هم جرئت نقد به خود راه بدهند و هم نقد را بشناسند. البته این امر از سویی نیازمند داشتن اخلاق سعه صدر در برابر سخن منتقد هم خواهد بود.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۹/۰۶/۱۸به نقل از: هفته نامه پنجره
نویسنده : فاطمه خلیقی
نظر شما