موضوع : پژوهش | مقاله

وقتی خدا به انرژی تبدیل می‌شود(1)


مردمان چین و مناطق و ممالک پیرامون آن نظیر ژاپن، تبت و... طبیعت را در مرکز توجه قرار داده و «علاقه به جهان و دلبستگی به حیات و ادامه زندگانی هدف و مقصود نهایی در معتقدات ایشان می باشد... » بین توجه به طبیعت و اهمیت زندگی مادی و شیوه های بهینه کردن زندگی و هماهنگی با شرایط متغیر طبیعت پیوند اساسی وجود دارد. با هدف گیری زندگی در این جهان و اصیل انگاشتن تأمین و تداوم آن سازگاری و هماهنگی با طبیعت و مقتضیات زندگی مقدس شده و اصل اول حیات می‌شود. از این رو در فهم اندیشه‌های معنوی آنها نیز «باید این نکته را به خوبی در خاطر داشت که ارتباط و اتصال با طبیعت امری اصلی و ذاتی است، نه واقعه ای، تصادفی و عرضی... »
اولین نطفه‌های این اندیشه در تفکر مرد مقدسی به نام فوتسی (Fu His) در حدود سه هزار سال پیش از میلاد مسیح بسته شد. او تشخیص داد که بین طبیعت و نیروهای درونی و سرنوشت ساز انسان تناسب و تشابهی نزدیک برقرار است. فوتسی یافته‌های خود را به صورت رمزی و سرّی در قالب شش خطی‌های پیوسته و گسسته‌ای بیان کرد که نمادهایی از نیروی آسمان، زمین، دریا، رعد و غیره را نمایش می‌دادند. تعالیم او که به نام «یی چینگ» شناخته شده منبع اصلی فلسفه و عرفان چینی است که بعدها لائوتسه، کنفوسیوس و سایر حکمای شرقی تا به امروز در سدد فهم و شرح و ترویج آن برآمده‌اند.
لائوتسه تعالیم یی چینگ را قریب به حدود دوهزارو پانصد سال بعد یعنی پانصد، ششصد سال پیش از میلاد مسیح به فلسفه‌ای معنوی تبدیل کرد و کتاب تائوته چینگ را نوشت. بعدها این آموزه‌ها در معابدی با آیین‌های ویژه به خصوص تمریناتی برای آمادگی‌های جسمانی و ارتباط و استفاده از نیروهای طبیعت ترویج شد که امروزه به عنوان ورزش‌های رزمی تمام جهان را فراگرفته و اگرچه به فلسفة آن کمتر توجه می‌شود، ولی اصل آن راه و روش در سطح عملی به طور گسترده‌ای ترویج شده است.
عرفان طبیعت‌گرا در صورت تائوئیسم اگرچه نیروهای طبیعی و پیوند و وحدت با آن را غایت سیر معنوی خود قرار می‌دهد اما از این جهت با شامانیسم فاصله می‌گیرد که این تکاپوی معنوی را در رابطه با زندگی واقعی دنبال کرده، آثار آن در زندگی عینی و نه چیزی بیرون آن می‌جوید. از این رو می‌توان آن را طبیعت‌گرای واقع‌نگر نامید. با توجه به اینکه اهمیت به زندگی و مواجهه و درگیری با زیستن در طبیعت عرفان طبیعت‌گرا را پدیدآورده، دو رویکرد اساسی در این گرایش رخ نموده است. گرایشی به کشف چیزی غیر از این طبیعت در ماوراء‌ که طبیعت را ابزار خود قرار داده است. و دیگر گرایشی به شناخت بعدی معنوی در همین طبیعت که در قالب طبیعت متجلی شده است. گرایش اول به طبیعت‌گرایی وهم‌جو در شامانیسم انجامید و گرایش دوم به طبیعت‌گرایی واقع‌نگر در تائوئیسم منجر شد. البته این به معنای انطباق کامل گزاره‌های فلسفی و عرفانی تائوئیسم با واقعیت نیست، بلکه این تقسیم وجه غالب و درون مایه‌های اصلی مکتب‌های عرفانی و معنوی مورد بحث را معرفی می‌کند. در حالی که هم شامانیسم گزاره‌های سازگار با واقعیت دارد و هم تائوئیسم از اوهام غیر واقعی تهی نیست.

مبانی تائوئیسم:
کسی که با رویکردی معنوی به جهان می‌نگرد اولین چیزی که چشم و دلش را پر می‌کند، نیروی در جریان و تحول‌پذیری یا تحول‌آفرینی است که شب و روز و روییدن و خشکیدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و سایر مظاهر متغیر طبیعت را رقم می‌زند. و عظمت طبیعت بازیچة نیروی غالب اوست. فوتسی، لائوتسه، چانگ تزو و حکیمانی که تائوئیسم را یافته و پرورانده‌اند این حقایق عینی را در کانون توجه خویش قرار داده و با رویکردی معنوی به زندگی کوشیدند تا تفسیر و تبیینی از این نیروی تکاپوگر ارائه دهند. اصول جهانبینی تائوئیسم را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:
1. جهان باشعور و منظم است.
2. تضاد اساس ساختار طبیعت است. (یین و یانگ)
3. جمع دو اصل قبلی نظریه تائوست که به معنای بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغییر یا روش مقرر حرکت موجود است.
3-1- این قانون ازلی و ابدی است.
3-2- قبل از پدید آمدن طبیعت و جهان بالقوه بوده و با پیدایش آن ظهور کرده است.
3-3- این روش در اوج کمال و اتقان است.
3-4- اگر خطاکاران و شیاطین نبودند این حرکت با سرعت پیش می رفت و سعادت می آورد. مثل زمان «یائو» و «شون» که روش تائو را کشف کرده و براساس آن حکومت کردند.
آنها معتقدند که همه جهان زنده و پر از روح است. و سعی می کنند که با این ارواح یا نیروهای با شعور ارتباط برقرار کرده، از نیروی آنها استفاده کنند. بدین جهت از آفتاب و ماه و پنج سیاره و ستاره ها و باد و درختان و کوهها و رودها و... در معابدشان تجلیل نموده، راهی برای اتحاد و با آنها و بکارگیری‌شان در زندگی پیدا کنند.
البته این نیروها به خیر و شر تقسیم می‌شود، نیروهای خیر از روح نیکان و نیروهای شر از ارواح پلید پدید می‌آید. «شن» روح نیکان و «کوی» روح بدان است که در طبیعت همواره یکی پس از دیگری غلبه می کنند و همواره در حال تبدیل یا باز گشت هستند. زیرا مظهر تائو یعنی دگرگون شونده و جاری در جهان هستند.

مبانی عرفانی:
اگر چه در مکتب تائو فوتسی اولین متفکر است اما اولین تدوین کننده و بنیان‌گذار تائوئیسم لاتوتسه یا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو که به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو کتابی دارد به نام تائوته چینگ (Tao Te ching) به معنای تائو و خاصیت آن. که در این کتاب به معرفی نیروی تائو و جریان آن در طبیعت، زندگی و سراسر هستی می‌پردازد. این کتاب مختصر امروزه به زبان‌های متعددی در دنیا ترجمه شده و یکی از منابع میراث معنوی بشر قلمداد می‌شود.

- تائو بنیان هستی:
تائوته چینگ با این جمله آغاز می شود: «تائویی که بتوان آن را بر زبان آورد تائوی جاودان نخواهد بود. نامی که بتوان آن را ذکر کرد نامی ماندگار نخواهد بود.» این آغاز نشان می دهد که تائو حقیقتی مطلق است که در همه چیز حضور دارد و به هیچ شکل و شیئی محدود نمی‌شود. بلکه تمام اشیا جلوه‌های تائو هستند و نمی‌توان آن را به یک نام خوانند، بلکه هر نامی تنها به بخشی از آن حقیقت اشاره کرده و نمی‌تواند همة حقیقت او را باز گوید.‌ تمام هستی که به صورت طبیعت و جهان پدیدار شده نیرویی جاری است و یک نیروست که به ده‌هزار چهره نمایان گردیده است.
در حقیقت نیروی تائو جهان را از نیستی (وو) به هستی (یو) آورده و پدیده‌های گوناگون و متضاد را همواره از وو به یو باز می‌گرداند. همه هستی از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است. «همه چیز جهان از یو هستی می یابد و یو از وو.» ... «انتقال از «وو» به «یو» را نیروی کیهانی پدید آورده که تائوست. «وو» یا نیستی، اشاره به حالتی پیش از نمایان شدن آسمان و زمین است. و «یو» به معنی بودن حالتی است که چیزها در آن هستی جداگانه پیدا می کنند. در وضعیت وو هنوز هیچ چیز شکل نگرفته ولی نیروی حیاتی آن موجود است بطوری که با سایر نیروهای حیاتی که هنوز مشخص نشده‌اند آمیخته است. وو، تائوست، در صورت بی‌صورتی و پیش از وجود یافتن در اشیاء. اما یو حالتی است که تائو به صورت اشیاء در آمده و نیرویش را به ده‌هزار جلوه می‌نماید. بعد از پیدایش پدیده‌های گوناگون تائو دوباره نیروی خود را به خویش بازگردانده و به صورتی دیگر، ضد صورت پیشین می‌نماید. زیرا مطلق است و همه چیز را دربر دارد. در واقع ایجاد اشیاء از عدم، بقای آنها و بازگشت شان به عدم کار تائو و در گرو این نیرو است. «همه چیز به عالم وجود می آید و سپس می بینیم که به دنیای عدم باز می گردد. بنگر به چیز هایی که رشد و نمو کرده می بالند. همه دیگر بار به اصل خود باز می گردند. این بازگشت مشیت تائوست. »
بنابراین همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حرکت است. به بیان لاوتزو «... این چهار قدرت بزرگ هستی است. انسان از زمین پیروی می‌کند. زمین از جهان پیروی می‌کند. جهان از تائو پیروی می‌کند. تائو از خود پیروی می‌کند.» چوجای و وینبرگ جای این چند جمله را طرح کلی سیستم لائوتزو می دانند.

- تضاد:
اما برای شناخت درست جهان باید بدانیم که تائو چگونه «یو» را به «وو» تبدیل کرده است. اگر این راز درک شود طریق بقا و زندگی درست هم روشن خواهد شد. این مسأله را لائوتزو این طور بیان می ‌کند که «یک از تائو متولد می‌شود و دو از یک به وجود می‌آید. سه از دو زاده می‌شود و همه چیز از سه به وجود می‌آید.»
یک یا نهایت بزرگ نیروی فراگیر و بدون ضد تائوست. «یک» سپس «دو» یا «یین» و «یانگ» را بوجود می آورد. این دو نخستین نیروهای جهان اند که همواره یکی پس از دیگری غلبه می یابد و طبیعت در راه تائو به پیش می رود. یین نیروی منفی یا پذیراست و یانگ نیروی مثبت یا کنا. «بر هم کنش این دو به زندگی می انجامد که سه نامیده می شود. » توالی و تناوب دو طرف متضاد چرخ حیات را به حرکت در می آورد. اگر یکی از جهات یین و یانگ مسلط بماند حیات از بین رفته، جهان متوقف می‌شود. و رکود همه جا را فرامی‌گیرد و زندگی یا از گرما می‌سوزد و یا از سرما می‌میرد. هم از این رو لائوتزو می گوید: «کاسة خود را بیش از اندازه پرکنید، لبریز می‌شود. چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید، کند می‌شود. به دنبال پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمی‌گیرد.» بنابراین بنیان عالم کثرت بر تضاد است و هر نمودی ضد خود یا جنبه متناقض یا منفی را در خود دارد. «وقتی نیروی مذکر و مؤنث ترکیب می‌شوند، همه چیز در هماهنگی آرامش می‌یابد.» بنابراین در صورت کلی زندگی نیروهای تائو دوباره به هم می‌آمیزند وزندگی همان تائو و بازگشت به آن حقیقت کلی است.

- بازگشت:
رابطه امور متضاد از قانون بازگشت (فن یا فنون) پیروی می کند و چانگ تزو تبدیل این روند را با قانون تبدیل (هوا) بیان می کند. راه طبیعت یا تائو همواره از چیزی به متضاد آن تغییر می یابد و از آن امر متضاد به صور متضاد دیگری سیر می کند. «بازگشت، حرکت تائوست » به تعبیر چوجای و وینبرگ جای «اگر حرکتی به نهایت تکاملش برسد، لزوما بازگشت دارد.» لائوتزو این قانون تغییر ناپذیر طبیعت را چانگ یا «طبیعی بودن» نامید. اما توشیهکوایزوتسو می‌نویسد: «این قاعده حرکت (تونگ) وجودی یا جنبه پویای حقیقت است. »
نیروی طبیعت از آن رو که نیروست همواره در تکاپو و تحرک است پس آرام نمی‌گیرد و چون نیروی کامل و مطلق است حرکتش کاملترین حرکت است و از یک چیز تا نهایت امکان فاصله می‌گیرد که دوباره به سوی آن بازگردد. این حرکت از یک چیز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوی چیزی شبیه آن است. این قاعدة جریان نیروی تائوست.

- حقیقت تائو:
وقتی بنا بر قانون بازگشت همه اشیاء در سیری مداوم دگرگون شده وبه وضعیت متضاد می رسند، این راز معلوم می گردد که در واقع حقیقت چیزی است که همه تضادها را در برداشته، در تمامی آنها جریان دارد و پدیده‌های متضاد صورت‌های گوناگون آن است. در ژرفای حقیقت یا تائو همه چیز برابر و همسان است و همه چیز یکی است و تمایزی میان امور مختلف و متضاد وجود ندارد. اصل بازگشت که تمایز ها را از میان برداشته و درهم ریختگی عالم را نشان می دهد، وحدت همه اشیاء را در نیروی فراگیر و ساری که همان راه، طریقت و یا تائوست نمایان می سازد.
«عدم تمایز بر آمده از درهم ریختگی امری است که در ورای درک عقلی قرار دارد لیکن اگر به رغم این امر، عقل همچنان بکوشد که به روش خود این مفهوم را درک کند عدم تمایز به صورت نسبیت برای او فهمیده خواهدشد. »
حقیقت تائو که وحدت همة اشیاء است با عقل فهمیده نمی شود هم از این رو باید علم را یعنی فرزانگی حاصل از عقل و تصورات ذهنی را رها کرد. زیرا کار عقل تمایز نهادن است و وقتی این تمایزات در قیاس با وحدت حقیقی و یکسانی ذاتی همه چیز در تائو مشاهده می شود، عقل به ایجاد نسبتها و پدید آوردن جهات مختلف در مواجهه با مظاهر تائو می پردازد، چیزی که عقل به علت محدودیت و ناتوانی از درک وحدت حقیقی تائو گرفتار آن است. همه متفکران تائوئیست بر این امر تاکید دارند. «مقصود چانگ آن است که بگوید حقیقت حقیقی همان واحدی است که همه امور متضاد را در خود جمع دارد و تقسیم این واحد اولیه به حیات و ممات و خوب و بد یا درست و غلط و غیر آنها به سبب جهات نظر مختلف انسانهاست. »
در حقیقت آن وحدت حقیقی باعث شده که عقل عادی در رویارویی با مظاهر طبیعت قانون بازگشت یا به بیان چانگ تزو قانون تبدیل را درک کند. وحدت تائو حقیقی ترین حقیقت است و بر اساس آن معتقد شده‌اند که از آن، این بیرون می آید و این بر آن تاکید دارد. این آموزه فنگ شنگ نام دارد. یعنی نظریه وابستگی متقابل.
اما کشف حقیقت تائو درک نظمی وحدتمند و بسیار کاملتر از نظر عادی در عالم کثرت است و تائو بعد از فهم درهم ریختگی و در حیرت مشاهدة تغییرات و بی‌ثباتی ظاهری دریافت می‌شود. «این مرحله ای است که اشیاء در آن به لحاظ ذات، غیر قابل تمایزند و این به رغم آن است که ایشان در مرحله پائین تر از حقیقت به طور نسبی با هم متفاوت و قابل تمایزند. چنین موفقیتی که مختص انسان حقیقی است از سوی چانگ تزو، هم سطح سازی آسمانی (تئینی)، برابر سازی آسمانی (تئین چون) و یا بدون قیود(من ین) خوانده می شود. »

ته بهره ی اشیاء از تائو:
«تائو در دل همه چیز نهان است...» و آن بخش از تائو که به صورت یک شیء درآمده و در آن پنهان شده یا به صورت آن چیز آشکار گشته «ته» نام دارد. لائوتزو اسم کتاب خود را تائو ته چینگ گذاشته است. کلمه «ته» (Te) قبل از او توسط کنفوسیوس به معنای فضیلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشیاء از تائو را «ته» نامید.
اگر اشیاء را منحل در وحدت تائو بدانیم، چه در مرحله تمایز گذاری و چه در مرحله عدم تمایز و یکسانی از آن حقیقت یگانه بهره ای دارند. «تائو آن است که همه چیز از او هستی می یابد. اما در این فرایند هستی یافتن هر چیز منفردی بهره یی از تائوی جهان می یابد و این بهره را ته [یا، یافت] می خوانند. پس ته مفهومی است رساننده حالت طبیعی چیزهاست. از این رو «ته» هر چیز آن است که آن چیز [از آن] به طور طبیعی «هست». تائو عنصر نهایی زندگی است و انسان باید بخواهد که در سازگاری با آن بزید »
ارتباط با تائو و شناخت آن از طریق «ته» صورت می گیرد. اگر کسی بخواهد به تائو برسد و آن را درک کند باید ابتدا «ته» خود را دریابد. در مواردی از «تائوته چینگ» عنوانی دیگر برای «ته» به کار رفته و آن عبارت است از فرزند، یعنی فرزند تائو در درون همه ما هست یا همه ی ما در حقیقت فرزند تائو هستیم.

ادامه دارد ...


منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : حمید رضا مظاهری سیف

نظر شما