هنر متعهد
هنر و هنرمند
هنر چیست؟ جواب این پرسش همواره به عنوان یکی از مجهولات در قرون گذشته ودر بین متفکران گوناگون باعث شده تا افرادی با طرز تفکر های ضدو نقیض سعی به تبیین آن برآیند. گرچه امروزه به هر کس بگوییم هنرراتعریف کن در پاسخ تعریف های مشابه و صد البته سطحی از هنر خواهیم شنید اما به راستی هنر چیست؟
اگر هنر را بافته ای از مشاهده وتفکر بنامیم آنگاه به این نکته می رسیم که این راز آفرینش در روان انسان به امانت گذاشته شده تا او به درستی جانشین خالق خود باشد. در واقع اثر هنری مخلوق خالقی خلاق و شاهدی اندیشمند است که بدون شک ریشه های این خلاقیت را باید در آنچه نادیدنی است به جستجو نشست. در این میان هنرمند نیز صاحب مقام والایی می شود و برای هنرمند همین بس که او را جانشین خالقش نامیدیم وهنر را نوعی هدیه الهی به او می دانیم که با درکی عمیق ازاتفاقات و اشیاء دور وبرش و سپس تبیینی هنری به بهترین نحو، به وظیفه وتکلیف خود عمل می کند. اما، مگر هنرمند هم مکلّف به انجام تکلیف است؟
در جواب این سوال به پشتوانه صدها سال هنر اسلامی ودینی می گوییم بله، هنرمند باید خود را به اصل وحقیقتی متعهد و مقید بداند. ذهن پرسشگر از اینجا به این شک می رسد که مگر هنر هم ملزومات دارد؟ مگر نه اینکه هنر زائیده تخیل واحساسات آدمی است وتعهد یعنی محصور ماندنه درمحیطی بسته؟ پس چگونه می توان این دو را گِرد هم آورد؟! درپاسخ به این پرسش، پرسشی می آوریم وآن اینکه مگر هنرمند، موجودی ورای انسانها است؟ یعنی هر کس هنرمند نامیده شد بنا به آزادی خیال اجازه مطرح کردن ونشان دادن هر چیزی را در هر سطح و منزلتی دارد و از تعلّقات انسانی و اخلاقی خلاص می شود؟ واضح است که هنرمند قبل از اینکه به آن ادراک وتبیین هنری برسد انسانی است مخلوقِ خالق خود واین حقیقتی است که هنرمند خود را باید متعهد به آن بداند. تعهدی هم در برابر شیوه ونوع روایت، وهم در قبال موضوع و مضمون اثر خویش. اگر معتقدیم که انسان هنرمند در قبال جهان واشیا پیرامون خود مسئولیت دارد ناگزیریم بپذیریم که پیش از همه وبلکه بیش از همه درمقابل سایر انسانها مسئول است و به سبب این تعهد دیگر حق ندارد قالبی نازل را برای اثر هنری خود برگزیند. تعهد دیگر همانطور که پیشتر آمد در قبال مضمون وروح اثر است، آیا به حکم هنرمندبودن وصاحب ذوق هنری حق داریم هر مضمونی را به خُرد مخاطب خود بدهیم؟! اصلاً این انسان که می گوییم، کدام انسان است؟ انسانِ ضعیف النفس، شهوت ران، افسرده، هیجان زده، ترسو و... و یا انسانی که مصداق آیه شریفه ی:
«وَ اِذْقالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلیفَةً قالُوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِماءُ وَنَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنّی اَعلَمُ ما لاتَعلَمُونَ» (بقره/30)
باشد و هدفش قرب و رضای الهی؟
آیا به راستی هنر یعنی اینکه عده ای را جهت ترسیدن، خندیدن و یا شهوت راندن به دور هم جمع کنیم؟ پس در این میان نیازهای فطری بشر را کدام ذوق هنری پاسخ می گوید؟ بار دیگر این سوال را مطرح می کنیم که آزادی خیال یعنی چه؟ اصلا این آزادی، آزادی از چیست؟ آیا هنرمند حق دارد توهمات وتصورات مالیخولیایی ذهنِ پریشان ومشوش خود را نقش دهد وجلوی دوربین برد؟ بال وپر دهد ودر میان خطوط کتاب آورد؟ وباز آیا هر منقطع از وحی ای که تکنیک های هنری را می داند حق دارد یاسهای نفسانی خود را به جامعه تزریق کند؟ واگر حق دارد پس بحث فضیلت و اخلاق چه می شود؟ اگر پذیرفتیم که هنرمند قبل از هنرمندی انسان است پس چگونه او را از حیطه اخلاق وحکمت و فضیلت جدا کنیم؟
گرچه درجامعه ای که هر دیوانه ای را هنرمند می نامند و هر معلول الحالی را هنرمندتر ناگزیر به این معنی میرسیم که شاید هنرمندان (بخوانید دیوانه ها) به حکمت واخلاق نیازی ندارند و فقط به بیان احساسات مالیخولیای خود متعهداند، آنان حتی به وجود خویش نیز متعهد نیستند. از دوران خردسالی به هر کودک می آموزند: اول فکر کن بعد سخن بگو؛ می خواهم بدانم هنرمند امروز آیا هرگز ازخود نمی پرسید این که می خواهم بگویم اصلا ارزش بیان کردن دارد؟!
آزادی تا کجا؟
بازگردیم پرسش پیرامون آزادی؟ می گویند تخیل وسیله پرواز است، پرواز به آسمان وحی والهام. در جواب میگوییم می دانیم که وحی هم خدایی است وهم شیطانی وظلمانی. براستی آیا بال پرواز هنرمندان امروزی، راهور نفس اماره است یا کبوتر سفید آزادی؟
آزادی بدان معنی که غربی ها و پیروان حلقه به گوش آنها می گویند عین تعلق است. آیا آزادی از قیود شرعی و مذهبی و اخلاقی؛ بندگی وبردگی هوای نفس وشهوت شیطانی نیست. کدام تعریف آزادی به رسانه ها اجازه می دهد که شنیع ترین و ناجوانمردانه ترین فجایع قرن که به حق علیه مسلمانان و شیعیان صورت گرفته به نام آزادی و حقوق بشر دفاع از انسانیت نام بگیرد؟ آیا براستی کسی که این مطالب را مخابره می کند آزاد است؟! اینجاست که به آزادی به معنی رهایی از تعلقات دنیوی می رسیم. انسان آزاد بدین منظور که ما میگوییم وابستگی ای به مظاهر دنیوی نداشته و فطرت خداجویش راهنمای مسیر پر پیچ و خم تکاملش می باشد. آدمی فطرتی الهی وبدنی حیوانی دارد وچه بهتر که هنرمند آنچه با فطرت الهی خود درک وشهود می کند محتوای اثر هنری خود گرداند ونه آنچه با بدن حیوانی خود مجسم می کند که اگر غیر از این باشد همانا عهد خود را شکسته ایم که:
«اَلَمْ أَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یَبَنیِ ءَادَمَ أَن لّاتَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوُُّ مُّبِینُُُُُُ » (یاس/60)
سینما؛ هزار حرف نگفته
بنا نداشتم دراین مجال به سینمای ایران اشاره کنم - به بهانه وجود برخی کارگردانان و فیلم سازان متعهد به خود اجازه ندادم که از لفظ سینمای آبگوشتی استفاده نمایم- اما برخوردهای روزانه با مخاطبانی که دانسته و ندانسته پای فیلم های منحرف وآبگوشتی سینماها می نشیند و آنچنان مغروق پرده نقره ای در ظلمات سینما می شوند که گویی هیپنوتیزم شده وبا ریسمان نامرئی جذابیت به پرده سینما بسته شده اند وآن هنگام خلاص می شوند که لامپ های سینما یکی یکی روشن می شوند ودرهای خروجی مملو ازمفتونان عالم سینما است؛ مرا بر آن داشت که به صورت محدود به بیان انحرافات متعدد آن از منظر ذهن کوته اندیش خود بپردازم.
سالها پیش زمانی که فیلمهای قیصر،گنج قارون - وسریال هایی چون دایی جان ناپلئون- و امثالهم عنوان فیلمفارسی وسینمای آبگوشتی برای سینمای ایران به ارمغان آورد شاید اصلا کسی به ذات واصالت سینما که همان ذات واصالت تکنیک غرب است فکر نمی کرد. با وقوع انقلاب وبحث انقلاب فرهنگی در دانشگاهها کم کم اندیشه های ناب در بحث هنر وعلی الخصوص سینما نمودار شد که شاید مهمترین و برجسته ترین آنها شهید آوینی باشد. گرچه در تفکر اسلامی بحث هنر وهنرمند چیزی جدا از دستورات و تعالیم و آموزه های دینی نیست ومی توان تعاریفی از هنر متعهد را درتفکرات ناب شهید مطهری وبعضا شهید بهشتی وخود حضرت امام (ره) پیدا کرد اما سیدمرتضی آوینی به سبب فعالیت در عرصه سینما و تلویزیون و به طور کلی هنر اسلامی پر آوازه تر است ومرز ما نیز برای هنر متعهد و غیر متعهد نقداً اندیشه ها و تفکرات اوست.
پس از دهه 60 وبا ساخت آثاری رده پایین در سینمای ایران این صنعت پا به دهه هفتاد گذاشت. گر چه با وقوع جنگ تحمیلی فرصتی نادر در اختیار فیلم سازان ایرانی قرار گرفت که هنر اسلامی را به نمایش بگذارند اما به جز چند فیلم انگشت شمار دراواخر دهه 60 دیگر آثار تولیدی نه تنها چنگی به دل نزد که حتی بسیاری از ارزشهای رزمندگان ودستاوردهای جنگ را زیر سوال برد. اما دهه 70 با ساخت آثاری درخشان، متفکرانه ومتعهدانه آغاز شد. فیلم از کرخه تا راین ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا حکایت از رویکردی جدید درعرصه سینما داد که یکی دو سال بعد با ساخت آثاری دیگر از این کارگردان ودیگر کارگردانان در عرصه های اجتماعی وخانوادگی همچون بچه های آسمان ساخته تحسین برانگیز مجیدِ مجیدی وساخته هایی از مرحوم رسول ملا قلی پور ادامه یافت. از سال 76 به بعد اما نزولی چشمگیر در ساخت آثاری سینمایی و کلاً هنری شاهد بودیم. دلیل این نزول را فقط دریک کلمه می توان خلاصه کرد و آن آزادی است. همان آزادی که پیشتر از آن به عنوان اسارتِ انسان در بند هوای نفسانی نام بردیم. گرچه در دهه 80 با ساخت آثاری همچون خیلی دور خیلی نزدیک رضا میرکریمی و یک تکه نان کمال تبریزی جرقه هایی جهت برون رفت از آن دوره زده شد اما همچنان سینمای ما و بعضاً تمامی عرصه های هنری در بند نفسانیات شیطانی وتصورات مالیخولیایی سازندگان وپدید آورندگان آن است.
گالری ها و کارگاه های هنرهای زیبای ما آنقدر سرد و خاموش است که گویی اصلاً هیچ تفکر سیالی نقش دهنده آثار آنها نبوده است و نیاز است که آن - به اصطلاح- هنرمند خود، تک تک آفریده هایش را شرح دهد!آیا اینچنین دیگر می توان از آن آثار لذت برد؟! حال شما بگویید آیا این تصورات، تصوراتی است که گیشه را فتح می کند یا ذهن جستجوگر فطرت های پاک را؟!
آنچه امروزه مخاطبان را به سالن های تاریک سینما می کشاند در واقع همان میل او به ارضای نیازهای شهوانی وجسمانی اوست. در واقع سینماها غفلتکده هایی هستند که درآنها فیلم ساز با هوشیاری وهنرمندی تمام اختیار را از انسان گرفته و عنان او را به دست می گیرد وتاجایی پیش می رود که با نفی عقل واختیار مخاطب وایجاد تعلیق روانی، او را تسلیم خود کرده ودر حقیقت بنده خود می سازد. که همانا بندگان شیطان اند:
«مَن اَسغی اِلی ناطِقٍ فَفَدعَبَدَهُ فَاِن کانَ النّاطِقُ عَن اللهِ فَقَد عَبَدَ اللهَ وَ اِن کانَ النّاطِقُ ینطِقُ عَن لِسانِ اِبلیسَ فَقَد عَبَدَ اِبلیسَ» (ابی جعفرالثانی(ع)/بحارالانوار)
وکم کم انسان را به عالمی می رساند که درآن نیازهای مادی اصالت یافته وارضای آنها نهایت هنرِ هنرمند است. واین چنین انسان کم کم از حیات پاک وایمانی خود دور شده ونهایتاً تبدیل به موجودی بی حوصله، عجول، روانی، ضعیف النفس، روانی ومبتذل می شود که گویی همیشه در جستجوی مسیری برای تحرک وتفنن ولاابالی گری است. عشق های خیابانی و مجازی، روابط ضعیف خانوادگی، خانواده های بی پدر یا مادر،خشونت، تجاوز و فحشا، بیماری های جسمی و روحی همچون ایدز و افسردگی و... نمومنه هایی کوچک و قابل مشاهده از دستاوردهای این نوع حیات انسانی است، دستاوردی از تکنیک وتفکر غربی برای انسانی که جانشین خداوند بر روی زمین می نامندش. تفکری که وقتی شخصیت سازی هم می کند، قهرمانان یا ضد قهرمانانی سراپا ضعف ونقص و برخواسته از دنیای پوچیگری و افسانه سازی به مخاطبانِ سحر ومفتونِ خود عرضه می کند؛ وبه راستی آیا این، اوج رهایی است؟ انسانی که پرورش یافته سالن های سینمایی است ناگزیر تنها راه نجات از مشکلات فردی واجتماعی خود را چنگ زدن به پرده سینما می داند و نه فطرت پاک الهی خویش.
راه نجاتی هم هست؟
شاید یگانه راه نجات در این باشد که سعی کنیم طرحی نو دراندازیم واین همان هنر متعهد است. مبرهن است که وقتی سخن از هنر به میان می آید همه عوالم هفت گانه هنر را شامل می شود اما بنا به دانسته های اندک نگارنده از سینما، هنر متعهد را در سینما بررسی می کنیم؛
نخستین گام در طراحی این راه وروش شناخت اصول فکری و پایه های تکنیکی سینما است. سینما به مثابه یک صنعت امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم بیرون از ذهن ما وجود دارد، ومقبولیت آن در آنجاست که به خوبی به تامین نیازهای حیوانی بشر می پردازد ودر این میان کسانی راه نجات را یافته اند که اهل ولایت خداوند اند، آنها که خویش را از اسارت به تعلقات دنیوی رهانیده اند.
جذابیت، بی چون وچرا بهترین ابزار فیلم جهت جذب مخاطب است. حال آنکه این جذابیت ها دنیوی وحیله های سینمایی است. بشر امروز مضطرب وبی قرار است این اضطراب وبی قراری دوایی جز بازگشت به حقیقت ویکتا پرستی خالق عالم ندارد باقی راهها هر چه پر طمطراق تر باشد سرابی متعفن بیش نیست. راه نجات در این نیست که جذابیت را کنار بگزاریم که اگر چنین پنداریم راه را اشتباه رفته ایم. می توان ازاین جذابیت ها طوری بهره برد که نهایتِ آن، نه ازخودبیخودی مخاطب،که رسیدن به معانی و ارزش های بزرگ انسانی و اسلامی باشد. اخراجی ها(ساخته مسعود دهنمکی) را می توان مثالی برای این مورد دانست.
بشر همواره در طول تاریخ خود به دنبال آسایشی ابدی یا بهشتی جاودان بوده است. دغدغه مرگ وجهان پس از آن برای انسان امروز جز با غفلت از آن از بین نمی رود چیزی شبیه به همان کوچه علی چپ خودمان، ودر این مسیر هر آنچه این غفلت را عارض کند مجاز به فعالیت است خواه شراب خواری واعتیاد وشهوت رانی باشد خواه تجاوز ومستی واز خود بی خبری. اما انسان ولایت مدار وهنرمند حق پرست با تکیه بر همین عافیت طلبی انسان عافیتی الهی- ونه شیطانی - برای بشر ترسیم می کند. آنجا که بهشت نه بهشت فرضی وموهوم که همانا همان بهشت مژده داده شده است. نمونه ای مناسب از این دست را می توان در مجموعه ی روایات فتح ساخته شده از 8 سال دفاع مقدس و 33 روز جنگ جانانه حزب الله در لبنان دید. آنجا که حیات طیبه، همان حیات شهداست و رزق وروزی آنها نه مایعی تند وتلخ که رزق الله است. نکته بعدی حجابی است که باید خرق شود و آن چیزی جز روش ها وابزار وتکنیک آن نیست. سینمای متعهد آن زمان تعبیری دارای معنی است که این تکنیک وابزار خرق شود ودر این راه شرط اصلی همان تقوا است که انسان را به خلوص نیت سوق می دهد؛ در دنیایی که بزرگترین فیلمسازانش عموما فاسدترین انسانهای روی زمین اند چه بهتر که فیلم سازان مسلمان، حکیم ترین، فیلسوف ترین، متدین ترین، وبا تقوا ترین انسان ها باشند.
هنرمند همانگونه که گفتیم هم مشاهده می کند وهم تفکر. در واقع چشم به ماورا می گشاید عالم خیال هنرمند هم می تواند عوالم دنیوی و هم می تواند خزاین غیب باشد، پس چه بهتر که هنرمند چشم دل را به عالم سراسر مظاهر و آیات ملکوتی باز کند و آن حقایق ملکوتی را با درک هنری خود به بهترین نحو ممکن تبین کند. هنرمند رازدار این خزاین است و زبان او زبان تمثیل، پس باید رمز و راز حقایق متعالی وقدسی را درجهان بنمایاند.
هنر متعهد
نکته پایانی اینکه هرمعنای مجردی امکان تصویرشدن ندارد اگر هم داشته باشد با ترجمه ساده لفظ به تصویر ممکن نمی شود. کار تصویرگر تمثیل بخشیدن به حقایق نورانی وملکوتی است واین همان هنر دینی ومتعهد است. هنر دینی آن هنری است که معارف همه ادیان وبیش از همه دین مبین اسلام را نشر داده، و بیان کند که چه جان های پاکی درراه اثبات حقانیت این حقایق نثار شده است. لزومی ندارد که با واژگان دینی هنر دینی به وجود آوریم هنری که عدالت، مهرورزی وایثار و... را درجامعه به نمایش بگذارد ولو اینکه هیچ آیه وحدیثی در آن ذکر نشده باشد هنر دینی است. آن چیزی که درهنر متعهد و فراتر از آن هنر دینی مورد توجه است این است که این هنر درخدمت شهوت وخشونت وابتذال و استحاله هویت انسان وجامعه قرار نگیرد در این راستا پرداختن به معارف ودستاوردهای عمیق انقلاب اسلامی شاید مهمترین وظیفه هنرمندان مسلمان باشد.
منابع و مآخذ:
1. قرآن کریم
2. آینه جادو، جلد های: اول، دوم، سوم / سید مرتضی آوینی
3. فلسفه فیلم / ویژه نامه روزنامه همشهری / فروردین و اردیبهشت 1386
4. سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از کارگردانان سینمای ایران / خرداد 1385
5. سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر کشور/ مرداد 1380
6. هنر و ماوراء الطبیعه/ سید عباس نبوی
7. چیستی هنر/ سخنرانی استاد حسن رحیم پورازغدی
• http://www. tooba. ir
• http://www. aviny. com
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : امیر حسین یزدان پناه
نظر شما