سیطره سرمایهداری و وضعیت بشری
ره یافتن به سوسیالیسم
هری مگداف فرد مگداف مترجم: مرتضی محیط
در مرحله سرمایه داری انحصاری که از قرن بیستم آغاز شد، مبارزه میان انحصارات بزرگ در جهت دستیابی به سهم بیشتری از بازار در داخل و خارج، عامل دیگری بود که به انگیزه گسترش کمک کرد. شرکت ها برای پیشبرد چنین کاری نیاز به تامین مالی از بیرون شرکت دارند. بخش بزرگی از سرمایه های مازاد تولیدشده صرف فعالیت های غیرمولد مانند تبلیغات و حقوق سرسام آور مدیران سطح بالای شرکت می شود. به طور مثال درآمد دو هفته مدیر شرکت وال مارت مساوی با درآمد تمام عمر یک کارگر معمولی این شرکت است. (پال کروگمان- نیویورک تایمز- ۱۳مه ۲۰۰۵) بنابراین گرچه شرکت ها قادر به تولید سرمایه از درون هستند اما برای گسترش تولید و بلعیدن شرکت های دیگر اغلب نیاز به دسترسی به سرمایه از بیرون دارند. برای جلب نظر بانک ها و سرمایه گذاران بورس سهام این شرکت ها باید نشان دهند که توان گسترش دارند.
و بالاخره هجوم بانک های کشورهای اصلی سرمایه داری به کشورهای محیطی، به سرمایه گذاری خارجی و سرمایه داران آن کشورها و متحدان شان در هیات حاکمه محلی و انتقال سودهاشان به کشور «مادر» کمک می کند. بانک های کشورهای مرکزی همچنین از دادن وام به نهادهای عمومی و خصوصی کشورهای محیطی سود می برند و به افزایش وام های این کشورها و توسعه وابستگی شان به کشورهای مرکزی کمک می کنند. بهره این وام ها (و بخشی از اصل وام) که معادل وام اولیه است سریعا به کشور مرکزی برگشته و از آن پس کشور قربانی را مجبور به پرداخت بهره در درازمدت می کنند.
شیوه ای که مراکز سرمایه داری نوظهور برای تضمین سلطه خود بر منابع خارجی و بازارهای آن به کار گرفتند کنترل استعماری بود. گسترش قدرت های پیشرفته صنعتی و نظامی منجر به سلطه عریان بر بیشتر جهان شد. به سال ۱۹۱۴ که می رسیم مستعمرات کشورهای ثروتمند صنعتی حدود ۸۵ درصد از کره زمین را دربرمی گرفت. (و امروزه بعضی ها از «جهانی شدن» طوری صحبت می کنند که گویی پدیده جدیدی است و نه مشکل جدید هجوم امپریالیستی!) دو جنگ جهانی قرن بیستم در درجه اول بر سر تقسیم مجدد جهان بین قدرت های بزرگ بود. مبارزات سخت و جنگ های مردم کشورهای مستعمره بعد از جنگ دوم جهانی قدرت های استعمارگر را وادار به دست برداشتن از استعمار مستقیم کرد. اما پس از «استعمارزدایی»، کشورهای ثروتمند مراکز سرمایه داری به سلطه اقتصادی خود بر بخش های وسیع و عقب مانده جهان ادامه دادند. وجه مشترک دوران استعمار و دورانی که مستعمرات استقلال سیاسی به دست آوردند عبارت از وابستگی اقتصادی کشورهای فقیر به کشورهای مرکز و تابعیت آنها از نیازها و خواست های سرمایه های کشورهای ثروتمند بود. گذشته سلطه استعماری و امپریالیستی، اقتصاد کشورهای محیطی را طوری به انحراف کشاند که از رشد خودجوش و مستقل آنها جلوگیری کرد.
عامل اصلی این وابستگی کشورهای فقیر- بیرون کشیدن ثروت برای کمک به انباشت سرمایه در کشورهای قدرتمند مرکزی- تا به امروز هم ادامه دارد. به دنبال استعمارزدایی وسایل جدیدی برای تسلط بر کشورهای فقیر و ادامه وابستگی آنها لازم بود. صندوق بین المللی پول و بانک جهانی اکنون همان وظیفه اعمال زوری را انجام می دهند که زمانی توسط نیروهای نظامی اشغالگر استعماری انجام می شد. البته هنوز هم از نیروهای نظامی برای تحمیل اراده امپریالیستی استفاده می شود. اهمیت رخنه سرمایه به سراسر جهان برای موفقیت کل سیستم سرمایه داری توسط جون رابینسون به سادگی بیان شده است: «کمتر کسی است انکار کند که گسترش سرمایه داری به مناطق تازه جهان سرچشمه شکوفایی عظیم مادی دویست سال اخیر بوده است.» اما این نوع گسترش که ذاتی سرمایه داری است موجب جنگ تقریبا دائمی و تابع ساختن اقتصاد کشورهای محیطی به خواست های انحصارات کشورهای مرکزی می شود. این وضع باعث می شود که بخش بزرگی از مردم جهان در شرایط به غایت سختی زندگی کنند.
• سرمایه داری و وضعیت بشر
کالاها، اختراعات، نظریه های جدید و پیشرفت های تکنولوژیکی که سرمایه داری در شرایط سیاسی متنوع اش به وجود آورده است از تمام آنچه در طول تاریخ ماقبل آن به وجود آمد بیشتر بوده است. طی نزدیک به دو قرن و نیم سرمایه داری صنعتی- به جز موارد استثنایی و مهم رکود اقتصادی شدید، بحران و جنگ- کشورهای اصلی سرمایه درای تقریبا دائم در حال توسعه بوده اند. اما دستاورد این پیشرفت و توسعه عظیم قدرت تولیدی از جهت شرایط زیستی و روابط مردم کره زمین چه بوده است؟ از یک سو حدود ۲۰ درصد از جمعیت کره زمین را داریم که بخش قابل توجهی از آن راحت زندگی می کنند و فرصت های زیادی برای دسترسی به آموزش، مسکن و خرید انواع کالاهایی که بخواهند دارند. اما در میان همین اقلیت مرفه نیز توزیع ثروت بسیار نابرابر است به طوری که ثروتمندترین قشر بالا، صاحب بخش عظیمی از دارایی های جامعه است. ثروت ۶۹۱ نفر از ثروتمندترین افراد جهان ۲/۲ تریلیون دلار است که معادل مجموع تولید ناخالص داخلی ۱۴۵ کشور یعنی بیش از مجموعه کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین است! ۷/۷ میلیون نفر از ثروتمندترین مردم جهان (حدود ۱/۰ درصد جمعیت جهان) با ثروت بیش از یک میلیون دلار، ۸/۲۸ تریلیون دلار ثروت یعنی ۸۰ درصد تولید ناخالص داخلی تمام کشورهای جهان را زیر کنترل خود دارند. این ثروت بیش از مجموع تولید ناخالص داخلی همه کشورهای جهان منهای ایالات متحده آمریکا است. (در واقع شامل ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا هم می شود.) به رغم تولید این ثروت عظیم و انباشت آن در دست عده ای بسیار کوچک، شرح اینکه بخش عظیمی از بشریت در چه شرایطی زندگی می کنند یعنی شمار دوزخیان روی زمین و وضع زندگی شان چیست هم تکان دهنده و هم هولناک است. از حدود ۳/۶ میلیارد نفر مردم روی زمین:
– نزدیک به نیمی (سه میلیارد انسان) دچار سوءتغذیه و دائما دچار کمبود کالری، پروتئین، ویتامین و املاح ضروری هستند. شمار بیشتری نیز دچار «عدم امنیت غذایی» هستند یعنی نمی دانند وعده غذای بعدی آنها از کجا خواهد آمد. طبق تخمین سازمان ملل متحد «فقط» ۸۴۰ میلیون انسان (از جمله ۱۰ میلیون نفر در کشورهای سرمایه داری پیشرفته) دچار کم غذایی اند اما این تخمین سازمان ملل بسیار پایین تر از آمار دیگر پژوهشگران است.
– نزدیک به نیمی از بشریت با روزی کمتر از دو دلار قدرت خرید در آمریکا زندگی می کنند.
– یک میلیارد نفر در حلبی آبادها (slum) زندگی می کنند.
– یک میلیارد انسان به آب سالم دسترسی ندارند.
– دو میلیارد انسان برق ندارند.
– دو میلیارد و نیم انسان از وسایل بهداشتی محروم اند.
– یک میلیارد کودک یعنی نیمی از کودکان جهان به دلیل فقر، جنگ و بیماری (از جمله ایدز) از محرومیت شدید رنج می برند.
– حتی در کشورهای مرکزی و ثروتمند سرمایه درای بخش بزرگی از مردم زندگی ناامنی را سپری می کنند. مثلا در ایالات متحده ۱۲ میلیون خانواده از نظر تغذیه امنیت ندارند و چهار میلیون خانواده (شامل ۹ میلیون نفر) دائم از یک یا دو وعده غذا در روز می گذرند تا بقیه خانواده غذا داشته باشند.
جنبه دیگر شرایط زیست بشر، طی دو قرن و نیم سرمایه داری صنعتی، وجود جنگ تقریبا به طور بی وقفه به بهای جان صدها میلیون انسان بوده است. اشغالگری، بردگی، قوم کشی، جنگ و بهره کشی بخش جدایی ناپذیری از تاریخ سرمایه داری بوده است. جنگ ها نتیجه درگیری میان کشورهای سرمایه داری برای سلطه بر بازارهای جهانی یا سیطره بر مستعمرات و یا به دلیل اختلافات مذهبی و قومی میان مردم مختلف بوده است که اغلب اشغال استعماری و دخالت امپریالیستی در آن نقش داشته است. نیروی محرکه اصلی سرمایه داری یعنی انباشت سرمایه، کشورهای سرمایه داری را بر آن می دارد که به بازارهای خارجی رخنه کنند و سهم خود از آن بازارها را افزایش دهند. اما جدا کردن انگیزه های اقتصادی کشورهای امپریالیستی اصلی برای سرمایه گذاری و فروش کالا در خارج، از خط مشی سیاسی و نظامی آنها غیرممکن است. تمام این منافع در مجموعه ای بسیار خطرناک و در هم پیچیده عمل می کند. جنگ طلبی در دوران بعد از جنگ سرد ادامه یافته است. ایالات متحده به شدت درصدد نشان دادن قدرت نظامی خودش است و در نتیجه بدبختی های باز هم بیشتری به بار خواهد آورد. اینکه حمله آمریکا به عراق موجب کشته شدن بیش از ۱۰۰ هزار نفر از مردم آن کشور شده است نشان دهنده ابعاد فاجعه ای است که بر سر آن ملت آورده اند.
• رابطه میان ثروت و فقر
میان دستاوردهای سرمایه داری و واماندگی هایش پیوندی منطقی وجود دارد. فقر و فلاکت بخش عظیمی از جمعیت جهان، تصادفی یا محصول فرعی و ناخواسته نظام نیست که با دستکار ی های جزیی در اینجا و آنجا بتوان آن را از میان برداشت. انباشت ثروت های افسانه ای- به عنوان پیامد مستقیم شیوه عملکرد سرمایه داری چه در سطح ملی، چه بین المللی- به طور همزمان باعث به وجود آمدن گرسنگی، سوءتغذیه، بیماری، کمبود آب، نبود بهداشت و فلاکت عمومی برای بخش های وسیعی از مردم جهان می شود. وضع بسیار مشکل اکثر مردم جهان بخشی به دلیل نظام اقتصادی است که اشتغال کامل به وجود نمی آورد. در عوض سرمایه داری آنچه را به وجود می آورد که مارکس ارتش ذخیره کار می خواند – بخش بزرگی از جمعیت جهان که در شرایطی ناامن و پرخطر زندگی می کند؛ گاه کار گیر می آورد و گاه بیکار است. هنگامی که شکوفایی موقت اقتصادی وجود دارد به این کارگران به طور فصلی و نامنظم نیاز هست. گاه نیز برای کارهای نظامی از آنان استفاده می شود و گاه نیز هیچ کاری برایشان نیست. ارتش ذخیره کار در کشورهای ثروتمند علی العموم فقیرترین قشر جامعه را تشکیل می دهند که شرایط زندگی شان بسیار سخت و گاه بی خانمان هستند. وجود این ارتش ذخیره دائم، روی سطح دستمزد کارگران شاغل فشار می آورد و باعث پایین نگه داشتن آن می شود.
در کشورهای بخش پیرامونی سرمایه داری چند عامل وجود دارد که شمار عظیمی از مردم را در شرایط فلاکت باری نگه می دارند. عامل اول بیرون کشیدن ثروت از کشورهای محیطی در هنگامی است که سودهای برگشته به کشور مادر بیش از میزان سرمایه گذاری در آن جاها می شود. علاوه بر آن از منابع طبیعی این کشورها به نفع کشورهای ثروتمند مرکز بهره کشی می کنند. بانک ها نیز وام به این کشورها تحمیل می کنند و با وابسته کردن مالی بخش محیطی به این بانک ها ثروت باز هم بیشتری از آنها به بیرون مکیده می شود. مردم کشورهای محیطی به طور فزاینده ای نقش ارتش ذخیر ه کار سرمایه های خارجی و سرمایه داران داخل را بازی می کنند. در بسیاری از مستعمرات سابق نیروی کار را قصدا و از طریق متلاشی کردن بافت اجتماعی و شیوه زندگی این کشورها به وجود آوردند. یکی از راه های این کار وادار کردن دهقانان این کشورها به پرداخت مالیات بود و بدین وسیله آنها را وابسته به اقتصاد پولی کردند. وسیله دیگری که استعمارگران برای زیر و رو کردن وضعیت جوامع دهقانی به کار بردند عبارت از تبدیل زمین داری سنتی به مالکیت خصوصی زمین بود. بدین ترتیب جمعیت عظیمی از این دهقانان با از دست دادن هرگونه حق نسق بر زمین به شهرها رانده شدند و در شهرها نیز کار به اندازه کافی برای جذب آنها نیست و بدین سان بحران انسانی بزرگی به وجود می آید. علاوه بر آن قدرت به وجود آمده توسط این ثروت ها توان آن را دارد که سیستم سیاسی و حقوقی کشورهای محیطی به نفع تداوم انباشت هرچه بیشتر این سرمایه و به ضرر تقسیم و توزیع مجدد آن که می توانست در جوامع «ابتدایی تر» صورت گیرد عمل کند. ثروت کشورهای ثروتمند در مرکز نظام سرمایه داری تا به امروز شدیدا وابسته به مکیدن منابع و ثروت های کشورهای محیطی بوده است. سرمایه داران عمده و مهم در سطح جهانی، در کشورهای صنعتی ثروتمند مستقرند اما انباشت سرمایه آنها بر پایه بهره کشی از تمام جهان قرار دارد. عنوان کتاب معروف سمیر امین «انباشت در مقیاس جهانی» بیانگر این پدیده است. کشورهای مرکزی به جای آنکه به کشورهای محیطی اجازه دهند مازاد اقتصادی خود را صرف پیشبرد منافع داخلی کشور خود کنند، بخش بزرگی از این مازاد را بیرون کشیده و صرف رخنه در سایر جاهای جهان می کنند و برای این کار هم از هیات حاکمه کشور مربوطه و در غیر آن صورت از ارتش آمریکا یا ناتو کمک می گیرند. نتیجه آن که کشورهای فقیر قادر نیستند مازاد بالقوه اقتصادی خود را در جهت برآوردن نیازهای اجتماعی کشورشان به کار گیرند. در عوض این مازاد به جیب هیات های حاکمه کشورهای ثروتمند سرازیر می شود و بخشی از آن نیز صرف کالاهای تجملی سردمداران وابسته (بورژوازی کمپرادور) می شود که منافع شان با منافع سرمایه های خارجی گره خورده است.
در سال های آغازین سرمایه داری صنعتی انباشت سرمایه از کشورهای محیطی به صورت چپاول عریان فلزات گرانبها صورت می گرفت و بعد هم نتیجه تصرف محصولات کشاورزی تولید شده با کار بردگی بود. منبع دیگر درآمد آنها خرید و فروش بردگان بود که خود کسب و کار با سود فراوان می توانست باشد. در مرحله بعد دادن وام و سرمایه گذاری موجب بیرون کشیدن سود به شکل پول رایج شد- در عین حال که غارت منابع طبیعی چون نفت و بوکسیت ادامه پیدا کرد – و این خود موجب بحران دائم وام ها برای بسیاری کشورها شد. در اوایل دوران سرمایه داری صنعتی «کشورهای مادر» مرکزی تمام تلاش خود را به کار انداختند تا هرگونه تولید و کسب و کار در کشورهای محیطی را که ممکن بود روزی با آنها رقابت کند از بین ببرند. در این راستا بود که انگلیسی ها صنعت پارچه بافی هند را نابود کردند تا مردم هند را وادار کنند پارچه های ساخت انگلیس را بخرند. از سوی دیگر در همین دوران کشورهای مرکزی از صنایع و دیگر کسب و کارهای خود در برابر رقابت کشورهای خارجی محافظت کردند. حال قدرت عظیم این صنایع و کسب و کارهای پیشرفته و نیاز آنها به رخنه موثرتر در کشورهای محیطی موجب گردیده است که سرمایه داران کشورهای مرکزی دولت های آنها و سازمان های «بین المللی» حافظ منافع آنها همگی دست در دست هم «تجارت آزاد» را پیشنهاد کنند – در حالی که با ریاکاری هرچه تمام تر هنوز از منافع ویژه صنایع «کشور مادر» چه از نظر داخلی و چه در داد و ستدهایشان با دیگر کشورهای جهان حمایت می کنند. در موج جدید گسترش جهانی نظام سرمایه داری که در آن سرمایه ها به میزان زیادی آزادی حرکت به دست آورده اند کالاهایی که روزی در کشورهای مرکزی تولید می شد به طور فزاینده ای در کشورهای با سطح دستمزد پایین تولید می شوند. این پدیده در خدمت دو هدف است: علاوه بر به وجود آوردن امکان عرضه کالاها با قیمتی پایین تر از رقبایی که هنوز در کشورهای مرکزی تولید می کنند، راه ورود این کالاها به بازار داخلی کشور مربوطه و منطقه اطراف آن را- که حال صاحب قشری با قدرت خرید بالا شده است- نیز به وجود می آورد. وارد کردن کالاهای ارزان از خارج با بهره کشی شدید از کار ارزان کشورهای محیطی، راه دیگر تضمین انباشت ثروت و بازتولید آن برای کشورهای مرکزی است.
نظام سرمایه داری از طریق ساز و کارهای مختلف- از چپاول عریان و سلطه استعماری در سال های اوایل سرمایه داری گرفته تا روابط امپریالیستی در دوران بلوغ بعدی اش- به بازتولید ثروت در کشورهای مرکزی و تداوم عقب ماندگی کشورهای محیطی ادامه داده است. این نظام همچنین به تولید و بازتولید ساختار طبقاتی در کشورهای مختلف- از جمله تولید هیات حاکمه نوکرصفت در کشورهای محیطی با حساب های بانکی در خارج و ایمان به قدرت نظامی آمریکا- کمک می کند.
تولید و باز تولید دائم چنین ساختار طبقاتی همراه با ارتش ذخیره کار همیشه موجود به این معنا است که در نظام سرمایه داری همیشه بی عدالتی شدیدی وجود خواهد داشت. وجود سلسله مراتب و طبقات به این معنا است که اختلاف در تمام سطوح حاکم بوده و اکثریت عظیم مردم از داشتن هرگونه قدرت موثری محروم هستند. توزیع ثروت در ایالات متحده نشانه بارزی از این بی عدالتی است. ۸۰ درصد پایین جامعه آمریکا تنها صاحب کمتر از نیمی از ثروت یک درصد بالای جامعه آمریکا است و ۴۰ درصد پایین خانوارهای آمریکایی فقط صاحب ۳/۰ درصد کل ثروت جامعه هستند. (جدول یک)
تفاوت در مناطق مختلف کشورها و بین گروه های قومی نیز ادامه دارد. به طور مثال در سال ۲۰۰۰ متوسط ثروت خالص خانوارهای سفیدپوست ۸۸ هزار دلار بود که ۱۱ برابر بزرگتر از خانوارهای لاتینی و ۱۶ برابر بیشتر از خانوارهای آفریقایی تبار بود. درحالی که فقط ۱۳ درصد از خانوارهای سفیدپوست فاقد هرگونه ثروت خالص هستند، این وضع نزدیک به یک سوم از خانوارهای آفریقایی تبار و لاتینی ها را دربرمی گیرد. درآمد متوسط خانواده های آفریقایی تبار و لاتینی در سال ۲۰۰۰ تقریبا نیمی از درآمد متوسط سفیدپوستان بوده و شمار مردان آفریقایی تبار که جذب نیروی کار شده اند بسیار پایین تر از سفیدپوستان است – ۶۷ درصد در برابر ۷۶ درصد.
نیاز چندانی به یادآوری تفاوت شگرف میان ثروت ملی کشورهای سرمایه داری بسیار پیشرفته و کشورهای پیرامونی نیست. درحالی که متوسط تولید ناخالص سرانه کشورهای پیشرفته تقریبا ۳۰ هزار دلار است، تخمین زده می شود که در آمریکای لاتین و منطقه کارائیب شش هزار دلار، در آفریقای شمالی چهار هزار دلار و در بخش جنوبی آفریقا دو هزار دلار باشد. اما این اعداد و ارقام بدترین مشکل را پنهان نگه می دارند چرا که تولید ناخالص در هائیتی ۱۶۰۰ دلار، در اتیوپی ۷۰۰ دلار و در شش کشور جنوب آفریقا درآمد سرانه سالانه ۶۰۰ دلار یا کمتر است. کشورهای ثروتمند با ۱۵ درصد جمعیت جهان ۸۰ درصد تولید ناخالص ملی جهان را به خود اختصاص می دهند. از سوی دیگر فقیرترین کشورها با ۶۰ درصد از جمعیت جهان تنها سه درصد از ثروت جهان را دارند.
• ضایع کردن محیط زیست
ضایع شدن محیط زیست در شمار زیادی از جوامع مانسخه های قبل سرمایه داری اتفاق افتاده است. اما در نظام سرمایه داری حتی با وجود آنکه درک بهتری از اینکه فعالیت انسان ها چه ضایعاتی می تواند به بار آورد داریم، این مسئله ابعاد تازه ای به خود گرفته است. انگیزه سود و انباشت سرمایه به مثابه هدف اصلی فعالیت اقتصادی و کنترلی که منافع اقتصادی بر حیات سیاسی تحمیل می کند و نیز توسعه تکنولوژی های متعدد در جوامع سرمایه داری که به افراد اجازه می دهد محیط اطراف خود را سریعا تغییر دهند- چه محیط اطراف و چه دوردست، چه خواسته و چه ناخواسته- به معنای آن است که وارد شدن اثرات زیانبار بر محیط زیست اجتناب ناپذیر است. آلودگی آب، هوا و خاک محصول طبیعی سیستم های تولیدی است که هدف آن فقط یک چیز و آن هم کسب سود است. طبق منطق تولید و مبادله سرمایه داری هیچ مکانیسم درونی در این نظام وجود ندارد که صنایع را ترغیب کند یا وادارد درصدد پیدا کردن روش هایی باشند که کمترین زیان را به محیط زیست می رساند. به طور مثال مواد شیمیایی جدیدی که برای ساخت کالاهای صنعتی مفید به نظر می رسند بدون ارزیابی کافی از اینکه آیا این مواد برای انسان ها و دیگر انواع موجودات زنده زیان بارند یا نه، دائم در محیط زیست ریخته می شوند. جیوه ای که در نیروگاه هایی با سوخت زغال سنگ در فضا ریخته می شود، دریاچه ها و اقیانوس هایی را که صدها مایل از کارخانه ها فاصله دارند آلوده می کند. سوء استفاده دائم از آنتی بیوتیک یا افزودن بعضی مواد به غذای حیواناتی که در فضای بسیار تنگ و ناسالم مزارع صنعتی نگهداری می شوند موجب پیدایش میکر وب های بیماری زایی گردیده است که در برابر آنتی بیوتیک مقاوم هستند. کاربرد چنین تکنیک هایی برای پرورش حیوانات از نظر حفظ محیط زیست به هیچ رو منطقی نیست اما از نظر سرمایه بسیار مهم و سودآور است. به علاوه توسعه جامعه ای چون آمریکا بر پایه اتومبیل پیامدهای عظیم و زیان باری برای محیط زیست داشته است و موجب به وجود آمدن مناطق وسیع مسکونی در حومه شهرها شده و «بزرگ شهرهایی» به وجود آورده که حد فاصل میان مناطق مسکونی را از میان برده است.
ضایع کردن سوخت برای رفت و آمد به محل کار فقط بخشی از مشکل این نوع زندگی است چون بعضی در شهر کار می کنند و برخی در حومه شهر. خرید در مراکز بزرگ فروشگاهی در بیرون شهر (Mall) که فقط با اتومبیل قابل دسترسی است و رفت و برگشت کودکان به مدرسه و محل بازی و ورزش نیز نیاز به راندن اتومبیل به فواصل دور دارد. یکی دیگر از پیامدهای بهره کشی بی حد از منابع طبیعی، تغییر آب و هوا در اثر بالا گرفتن گرمای فضای اطراف زمین است که گرچه کاملا قابل پیش بینی نیست اما پیامدهای کاملا زیان باری دارد. از آنجا که کارخانجات، نیروگاه های برق و اتومبیل ها و کامیون ها مقادیر عظیمی سوخت فسیلی (نفت و گاز) می سوزانند، میزان دی اکسیدکربن فضای اطراف زمین افزایش یافته است. این نگرانی وجود دارد که گرم شدن تدریجی فضا منجر به دگرگونی های نسبتا سریعی شود. از جمله آب شدن یخ های قطبی، تغییر در میزان ریزش باران و برف و جریان رودخانه ها و قطع حرکت آب گرم اقیانوس ها (که گلف استریم بخشی از آن است). حرکت آب گرم به شمال اقیانوس اطلس به گرم نگه داشتن شمال اروپا و آمریکا کمک می کند.
نظر شما