دیباچه ای بر منطق فهم دین(1)
مقدمه: مبادی و کلیات
- یک
آیا فهم دین ممکن است؟ اگر آری، آیا روشمند است؟ و اگر آری، منطق فهم دین چیست؟ این سه پرسش، برجسته ترین سئوال های روزگار ما در باب دین پژوهی و معرفت دینی است. این سه پرسش به سئوال های فرعی و جزئی زیر تحلیل و تحویل می شود:
آیا دین کشف پذیر است؟ و آیا تمام حقیقت دین قابل دسترسی است؟ اگر آری، آیا کشف و انکشاف دین از منطق مشخصی پیروی می کند؟ پیش انگاره ها، زیرساخت ها، مدارک، روش ها، قواعد و ضوابط فهم دین کدام است؟ اگر کشف حقیقت دین ممکن و روشمند است علل و عوامل تنوع و تطور معرفت دینی چیست؟ آیا تطور معرفت دین کلی و بالجمله است (شامل تمام دوال و مدارک و گزاره ها و آموزه ها می شود) یا جزئی و فی الجمله است؟ آیا برداشت های متفاوت، عرضی و متعارض اند یا طولی و متکاملند (تشکیلی اند) ؟ آیا تکثر و تطور در برداشت از دین، ملازم با نسبیت معرفت دینی است یا برداشت ها به صائب و معتبر و غیرصائب و غیرمعتبر قابل تقسیم است؟ اگر آری، سازوکار ارزش سنجی برداشت ها و روش های آسیب شناسی و تصحیح معرفت دینی کدام است؟ و بالاخره آیا پاسخ این پرسش ها را باید از درون دین (متون مقدس/ نقل) جست و جو کرد یا از بیرون دین؟ یا از هر دو؟ (1)
- دو
در امتداد موهبت رسالت و نعمت امامت، منصب فقاهت، سومین حلقه از حلقات هدایت بشر به حکمت و حیات دینی است، (2) اجتهاد و فقاهت نیز حصیله ی علم ارجمند اصول فقه می باشد، مبانی و قواعد دانش اصول نیز یک سره از مشرب معرفت خیز وحی و خرد و از شریعه ی شریعت ساز تعالیم نبوی و ولوی سرچشمه گرفته است، موسس اصول نخستینه ی فقه، حضرت امام محمد باقر (ع) است (3) و فن و فعل اجتهاد یادگار حضرات باقر و صادق - سلام الله علیهما - ست، زیرا علاوه بر شیعه، ائمه ی اربعه ی فقه مذاهب تسنن نیز، با واسطه و بی واسطه خوشه چین و ریزه خوار خرمن و خوان حکمت و معرفت آن بزرگواران بوده اند.
مجال و مجلای تحقق فرمان" انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا" (4) فقط علم فقه نیست، بلکه مصدر صدور اصول اولیه ی همه ی معارف و علوم الاهی و انسانی حضرات معصومان بوده اند، در باب اصول و قواعد استنباط نیز اگر همه ی آنچه که از حضرتین صادقین شرف صدور یافته، تنسیق شود مبدأ و مبدع اصول و اجتهاد مبرز و محرز خواهد گشت، البته مدون یک علم می تواند غیر از موسس آن و طبعاً متأخر از او باشد. (5)
اصول و اجتهاد، ادوار و اطوار بسیاری را پشت سر نهاد (6) تا این که در پی دو قرن رکود و فتور اصولی گری و رواج و رونق اخبارگری در برخی نواحی ایران و عراق، (قرن های یازدهم و دوازدهم قمری) و پس از گذشت افزون بر ده قرن از عهد امام محمد باقر، بار دیگر با جهاد و اجتهاد همنام آن امام همام، حضرت علامه ی مجدد، آقا محمدباقر اصفهانی، معروف به وحید بهبهانی (1205 - 1117 ه. ق) این دانش کهن و کهول، حیات و حرکتی دوباره یافت.
علامه ی بهبهانی با نیم قرن جهاد علمی ستودنی به ابطال و امحای مشرب متحجر و ارتجاعی اخباریگری و نص بسندگی و احیای اصول و تجدید اجتهاد اهتمام ورزید و طومار آن مرام منحط را در هم پیچید. (7)
غلبه ی اصولی گری بر اخباریگری را، الحق باید انقلاب معرفتی و رنسانس علمی بزرگ و سترگی در حوزه ی معرفت دینی شیعی به شمار آورد؛ پس از پدیده ی نزول وحی و وقوع بعثت، حادثه ی معرفتی ایی بزرگ تر از این ماجرا سراغ نداریم، زیرا اصولی گری تنها به معنای تحول در منطق دین فهمی نبود بلکه به معنای دیگرگونی بنیادینی بود که هم فهم دینی، هم فکر دینی، هم فعل دینی را به شدت متأثر و متحول ساخت. (8)
اصولی گری و اجتهادگرایی، با ترویج تعقل و آزاد اندیشی و بسط نقد و نواندیشی، دست آوردهای فرخنده و فراوانی را در تاریخ علمی شیعه به همراه آورد که از جمله ی آن ها است:
1. روشمندسازی استنباط آموزه های حکمی دین (فقه)،
2. تصلب زدایی و جمودشکنی و تأمین پویایی و انطباق پذیری آموزه های حکمی، با تطورات زمان و زندگی،
3. اصلاح و تصحیح مداوم آموزه های حکمی دین،
4. عقلانی و خردپسند کردن معرفت دینی،
5. بسط و تعمیق معرفت دینی،
6. تکامل معرفت اسلامی با کشف مفاهیم نو به نو از مدارک (منابع) دینی.
اصولیان و فقیهان متأخر و معاصر با جهاد فکری حوصله سوز و دقت های علمی حیرت انگیز خود، در زمینه های روش شناسی تحقیق، علوم و معارف زبانی از قبیل فقه اللغه و زبان شناسی، حتی در پاره ای مباحث که امروزه در زمره ی نشانه شناسی، فلسفه ی زبان و احیاناً فلسفه ی تحلیلی و تحلیل زبانی قرار دارد و همچنین در زمینه ی فهم پژوهی و هرمنوتیک و حتی برخی نکات معرفت شناختی، به معارف و معلومات عمیق و انیقی دست یافته اند که امروز با مدرن ترین مکتب ها و منظرها در این رشته ها، حریفی و هماوردی می کند، بلکه فقیهان و اصولیان ما، حقایق و دقایق بسیاری را فراچنگ آورده اند که هرگز و هنوز به خاطر مدعیان فرنگی این دانش ها و دانسته ها، خطور نکرده است. (9)
هر چند رسالت و غایت اصلی علم اصول، روشمند سازی و انطباق پذیر کردن استنباط احکام فقهی قلمداد می گردد اما ژرفا و گستره ی اثرگذاری این دانش بسی از این حد و سطح فراتر رفته است، زیرا طرز تدریس و تدرس توأم با موشکافی ها و نکته سنجی های شگفت و شگرف علم اصول، آن چنان ذهن دانش پژوهان آن را ورزیده و کارآور می سازد که آنان قدرت نقد و نوآوری در اکثر شاخه های دین شناسی و علوم انسانی مرتبط با دین را به دست می آورند. دانش آموختگان این فن فرخنده با تحصیل ملکه ی اجتهاد و تسری دادن روش شناسی و اصول و قواعد عام استنباط به حوزه ی مباحث غیرفقهی، همان ژرفکاوی های اصولی و فقهی را در حیطه ی آن حوزه ها نیز به کار بسته به استنباط و استنتاج های عمیق وانیقی بازو می یازند و دست می یابند، از این رو، این دانش، خواه ناخواه تأثیر شایان و نمایانی بر عقاید پژوهی و اخلاق پژوهی دینی نیز نهاده و به نحو کلی و کلان موجب استحکام و ارتقای سطح و سازه ی " دین فهمی"، " دین باوری" و "دینداری" شده است، اما...
- سه
اما باید اذعان کرد که به رغم حسن و هنر بی شمار و خدمات و برکات پرشمار اصول، و به رغم وجود دانش های روشگانی دیگر در باب متن پژوهی و دین فهمی، همچنان دین پژوهی و اسلام شناسی از فقدان علم یا رشته ی علمی ایی شامل و کامل رنج می برد، زیرا علوم و فنون روش شناختی و آلی رایج دچار کاستی ها و ناراستی هایی است (به پاره ای از آن ها در خلال همین نگاشته اشارت خواهد شد) که دست کم امروز به نحو درخور، پاسخ گوی ضرورت ها و حاجت ها نیست، از این رو در باب منطق فهم دین و روش شناسی کشف گزاره ها و آموزه های دینی، اکنون نیازمند دانش یا رشته ای هستیم که مشتمل بر اوصاف زیر باشد:
أ. ناظر به همه ی ارکان دین و معرفت دینی یعنی عقاید (فلسفه و کلام) اخلاق (فردی، جمعی و حکومی) احکام (فردی، جمعی و حکومی) و تربیت (به معنی عام آن= فردسازی و جامعه پردازی) و معارف علمی دین باشد. (10)
به رغم آن که علم اصول کنونی مشتمل بر بسیاری از اصول، قواعد و ضوابط مشترک استنباط ارکان دین است اما برای تحقق منطق فهم دین، با وصف شمول و کمال، اهتمام به موارد زیر ضرور می نماید:
1. توسعه و تکمیل روش شناسی معطوف به استنباط فقه عقود و ایقاعات، اجتماعیات و سیاسیات، از رهگذر تخریج و تأسیس پاره ای اصول و قواعد و ضوابط جدید در این زمینه ها،
2. تکمیل بل تدوین روش شناسی جامع استنباط نظام، گزاره ها و آموزه های عقایدی،
3. تأسیس روش شناسی استنباط نظام، دستورها و آموزه های اخلاقی،
4. تأسیس روش شناسی استنباط نظام، دستورها و آموزه های تربیتی،
5. تأسیس روش شناسی استنباط معارف علمی دین. (11)
ب. شامل مسائل همه ی اطراف " واقعه ی فهم" (ماتن و شارع، مدارک و دوال، مدرک و محتوا، مدرک و مفسر، منطق و روش ادراک) بوده، ناظر به مباحث و مسائل همه ی مدارک و دوال مراد و مشیت تکوینی و تشریعی الاهی (وحی، کلام معصوم، کردار معصوم، عقل و فطرت) باشد.
این دانش باید به فراخور هر یک از مدارک و دوال، به نحوی در خور به تعلیل و تحلیل و تنقیح ماهیت، مبانی، نهادها، روش ها، قواعد، ضوابط، سنجه ها، آفات و نیز دفع شکوک و شبهات مطرح درباره ی آن ها بپردازد.
ج. دارای انسجام ساختاری و بافتاری بوده، از حسن تألیف و هندسه ی متوازن، برخوردار و از حشو و زواید، استطرادات مفرط و اطاله ی بلاطایل عاری و بری باشد.
- چهار
علم اصول رایج، فاقد خصائل سه گانه ی "شمول"، "کمال" و "حسن تألیف" است؛ (12) این ادعا برای آشنایان با این دانش ارجمند و برومند آشکارتر از آن است که حاجت به استشهاد و استناد به شواهد و دلایل افتد، از این رو تنها برای تذکر، در خصوص هر یک از خصایل به اشارتی مختصر بسنده می کنیم:
1. علم اصول، فاقد شمول و قابلیت لازم به عنوان" منطق فهم" همه ی ارکان دین است، زیرا این دانش فارغ از دغدغه ی استنباط همه ی ارکان خمسه ی دین تدوین و تکامل یافته و غایت و قلمرو آن نیز یکسره معطوف به استنباط فروع فقهی است؛ تعابیری که در تعریف این علم و بیان موضوع و غایت آن ذکر شده، بر این نکته صراحت دارد، چنان که فحول فن در تعریف این علم آورده اند:
"العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه " (13) و همچنین فرموده اند:
" العلم بجمله طرح الفقه اجمالاً، و باحوالها، و کیفیه الاستدلال بها، و حال المفتی و المستفتی" (14) و نیز گفته اند: " صناعه یعرف بها القواعد التی یمکن ان تقع فی طریق استنباط الاحکام او التی ینتهی الیها فی مقام العمل" (15) و همچنین " ان علم الاصول عباره عن العلم بالکبریات الّتی لو انضمت الیها صغریاتها یستنتج منها حکم فرعی کلّی" (16) و نیز: علم الاصول هو القواعد الالظیه التی یمکن ان تقع کبری استنتاج الاحکام الکلیه الفرعیه الالهیه او الوظیفه العملیه. (17)
درباره ی موضوع علم اصول نیز گفته اند:" کل ما کان عوارضه واقعه فی طریق استنباط الحکم الشرعی، او ما ینتهی الیه العمل" (18)
در خصوص غایت این دانش نیز فرموده اند: " غایته هی القدره علی استنباط الاحکام الشرعیه عن مدارکها" (19)
مباحث مطرح در اصول فقه به سه گروه قابل دسته بندی است:
پاره ای از آن ها، جز در استنباط احکام فقهی کاربردی ندارد، مانند مباحث حقیقت شرعیه، صحیح و اعم، اوامر، اقسام حکم و واجب، مقدمه ی واجب، مساله ی ضد، نواهی، اجتماع امر و نهی، مفاهیم، اجماع، استصحاب، اصول علمیه و...
پاره ای دیگر از مطالب اصول می تواند علاوه بر فقه، به استخدام استنباط سایر ارکان دین نیز درآید، مانند مباحث وضع، حجیت ظواهر، علامات الحقیقه، احوال لفظ، اشتراک لفظی، همچنین برخی مباحث عقلی، مطرح شده، اما مباحث نیز تنها با رویکرد کاربرد در حوزه ی فقه طراحی و توسعه یافته است.
دسته ی سوم از مباحث دارج در اصول رایج، اولاً و بالذات یا مطلقاً، بیگانه با غایت و قلمرو این فن است و جزء مسائل سایر علوم آلی یا اصلی به شمار می رود. (به برخی موارد از این دسته بعداً اشاره خواهیم کرد).
گروه نخست که بخش عمده ی مباحث اصول را تشکیل می دهد و همچنین دسته ی دوم - با توجه به رویکرد فقه گرایانه ی آن - قابلیت و شمول استخدام برای فهم همه ی ارکان دین را از این دانش سلب کرده، قسم سوم نیز هندسه و حسن تألیف آن را مخدوش ساخته است.
2. اصول فقه، به رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی در خور و فراخور برای استنباط فقه کارآمد و روزآمد، اکنون ساز و آینده پرداز است، زیرا:
1 - 1 پاره ای از مباحث مهم مطرح شده کامل نیست،
2 - 2 جای برخی مباحث ضرور و مورد ابتلاء در منطق استنباط فقه، تهی است.
توضیح این که: دانش اصول، نیازمند بسط مباحث معطوف به مدارک و دوال دینی (بالمعنی الاعم) است و باید بررسی های جامع تری در زمینه ی برخی مدارک و ماهیت و مبانی، اصول، روش ها، قواعد، ضوابط، سنجه ها و دیگر مسائل آن صورت گیرد:
گروهی از اصولیون در حق عقل که حجت الاهی بر انسان است بی مهری می کنند، این در حالی است که همچنان بر مدرک مستقل انگاشتن اجماع اصرار می ورزند! (20)
" فهم دین"، پدیده ی فطرت الاطرافی است و باید همه ی مباحث مرتبط با وقوع و صحت و سقم" واقعه ی فهم دین" مورد کاوش و چالش قرار گیرد؛ مباحث مطرح شده در اصول راجع به مبدأ مدرک دین (ماتن/ شارع)، مدارک دین (منابع)، مدرک و مکلف (مفتی و مستفتی)، مدرک (محتوای شریعت)، منطق ادراک (روش شناسی استنباط) دچار نواقص و نقائص بسیاری است. (21)
در اصول فقه کنونی جای مباحث بنیادینی چون سهم و نقش جهان بینی، انسان شناسی (نقش و سهم منزلت انسان)، فلسفه ی حقوق و فقه، فلسفه ی سیاست و اقتصاد، به ویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویت ها و... در استنباط فقهی، خالی است؛ همچنین تاثیر مباحث فلسفه ی دین به ویژه نهادهای مهمی همچون مقاصدالشریعه، ابتنای احکام بر مصالح و مفاسد، کل گونگی دین، و تلائم و سازوارگی ارکان دین با یکدیگر و انسجام درونی هر رکن و... بذل توجه کافی نمی شود.
- از دیگر بایستگی های کارآمدسازی اصول فقه، بسط و ساماندهی - بلکه ابداع پاره ای - مباحث ناظر به مبانی، اصول و قواعد و ضوابط عام معطوف به فقه اجتماعیات و سیاسیات، عقود و ایقاعات است؛
- جای مباحث مهمی چونان موضوع شناسی، حکم شناسی، اعتباریات، ماهیت قضایای اصولی و فقهی، نسبت سنجی مدارک، حجج، ادله و قواعد با هم، شیوه ها و ابزارهای سنجش معرفت فقهی و بازشناخت سره از ناسره، آسیب شناسی و آفت زدایی از آن نیز تهی است یا در حد کفایت بدان ها پرداخته نشده است. (22)
همچنین بحث های بسیار دیگری که این مختصر میدان طرح و شرح آن ها نیست و در مجالی دیگر بدان خواهم پرداخت - ان شاء الله.
3. به رغم این که عهد ما دوره ی تلخیص و تحریر علم الاصول است (23)، به دلیل نبود پاره ای دانش های پیشا فقهی یا فرافقهی، یا به سبب عدم تعرض به پاره ای از مباحث مورد نیاز فقه و استنباط (24)، در دیگر علوم، یا جهاتی دیگر، علم اصول، از هندسه و ساختاری متوازن بی بهره، و از زواید، استطرادات، اطاله ی بلاطائل آکنده است.
طرح مطالب عمومی فلسفه ی زبان و زبان شناسی در مباحث الفاظ و مباحث مربوط به حجج شرعیه، همچنین پرداختن به مباحث فلسفی و روان شناختی همچون بحث طلب و اراده، و ارائه ی مباحث کلامی از قبیل بحث حجیت و عدم حجیت ظن در اعتقادات، استحقاق و عدم استحقاق ثواب برای امتثال واجب غیری (25)، و نیز طرح مطالب فقهی از قبیل مسأله ی اجتهاد و تقلید، برخی قواعد فقهی (که گاه در کتب اصولی مورد بحث قرار می گیرد) با این که قواعد، احکام کلی فقهی اند، از جمله ی مصادیق زواید و استطرادات است.
باید مباحث و مسائل اصول فقه از مباحث فلسفه ی فعل اجتهاد (مانند ماهیت، چرایی و ضرورت اجتهاد، تعلیل و تحلیل تکثر و تطور در اجتهاد، بخش هایی از مبحث مهم اجزا، (26) همچنین از مباحث فلسفه ی فن اجتهاد (فلسفه ی علم اصول= مانند ماهیت، موضوع، مسائل، ساختار مطالب، غایت، روش شناسی، منابع، مبانی مدعیات، ماهیت قضایای اصولی، نسبت و مناسبات این علم با سایر علوم) و همین طور از مباحث فلسفه ی احکام (علل الشرایع) و نیز از فلسفه ی دین و فلسفه علم فقه، تفکیک گردد و مباحث هر یک در قالب دانشی مستقل سامان یابد و به مثابه علوم پیشینی و فرافقهی، تحقیق و تدریس شود و دانش پژوهان اصول نیز در حد نیاز خود از آن ها منتفع شوند، یا - دست کم - با عنایت و در حد ضرورت، به عنوان پیش آموخت و درآمد دانش اصول، مورد تدریس و تدرس قرار گیرد (چنان که برخی اصولیان، پاره ای از این مباحث را تحت عنوان مقدمه در کتاب های خود آورده اند)
اطاله بلاطائل و طرح احتمالات بلاقائل نیز از دیگر ناراستی های علم اصول است؛ راستی را مباحثی از قبیل طلب واراده (27)، و معنای حرفی، چه میزان در استنباط فقهی دخیل است یا عملاً دخالت داده می شود؟
سازمان رایج علم اصول، فاقد محوری جامع و مانع است، همچنین چیدمان مباحث آن، مرتب مترتب نیست، گاه مباحث عقلی و غیرزبانی با مباحث لفظی درآمیخته مانند بحث های اجزا، مساله ی ضد، اجتماع امر و نهی و تقسیم حکم و واجب و... و گاه بالعکس، کما این که گاه مباحث امارات در اصول عملیه شده و گاه بالعکس؛ ساختارهای پیشنهادی از سوی برخی فحول و فضلا نیز خالی از عیب و نقص نیست. (28)
علوم دیگری که ممکن است در زمره ی دانش های روش شناختی دین پژوهی به شمار آیند یا دست کم مظان طرح پاره ای از مباحث روش شناختی فهم دین اند، از قبیل مناهج التفسیر، علم الحدیث، علم السیره - که متأسفانه وجود خارجی ندارد - قواعد فقهی، کلام و... ، همه و همه یا به لحاظ انحصار بر مدرک (منبع) خاص یا به جهت اختصاص به رکن خاص دین یا به جهات دیگر، به طریق اولی و به نحو مضاعف،مشمول مشکل عدم شمولند. (29)
النهایه این که نسبت میان هر یک از دانش های مدون و نیز مجموع دانسته های نامدون موجود در زمینه ی دین فهمی، با علم منطق فهم دین (به معنی خاص) مطلوب، عام و خاص من وجه است، و نسبت میان مجموع این دانش ها با رشته ی علمی جامع مطلوب برای فهم دین، عام مطلق است، و رشته ی منطق فهم دین، اعم از دانش ها و دانسته های رایج است.
- پنج
ظهور یک دانش، به مثابه ی یک واقعه، از سنت های شناخته و ناشناخته ی بسیاری پیروی می کند، که در فرصتی مناسب بدان ها خواهم پرداخت، همچنین پیدایی این پدیده، در بستر سیر و سامانه ی مشخصی رخ می دهد که صورت ساده ی آن می تواند به ترتیب زیر باشد:
1. نقد دانش یا دانش های موجود مرتبط،
2. اخذ و اصطیاد عناصر متلائم با غایت و قلمرو دانش نو از " علم مادر" و علوم مرتبط، به ویژه دانش های خویشاوند، به مثابه ی سرمایه ی نخستینه،
3. جعل و طرح مدعیات، مفاهیم و مصطلحات تازه،
4. مهندسی بافتار و ساختار مطلوب دانش.
5. تصرف و تحول در تعریف، کارکرد، قلمرو، و مناسبات دانش های هم خانواده، (متناظر به کارکردهای عضو جدید).
سیر و سنت های مورد اشاره، از ملازمات ظهور یک علم یا یک نظریه در یک ساحت علمی و فکری است، و لاجرم در تأسیس و تنسیق منطق فهم دین نیز جریان می یابند.
این بی بضاعت، مدعی تأسیس یک دانش نیستم، تنها اطروحه ای خام برای پاسخ گویی به پرسش ها و نیازهایی که در آغاز رساله بدان ها اشاره شد، به ساحت اهل دین و دانش پیشکش و پیشنهاد می کنم، و با فرض تحقق این آرمان نیز، هرگز ادعای پیراستگی آن از هر عیب و ریب و حتی نارسایی ها و ناراستی هایی که متوجه دانش اصول و علوم دیگر می دانم، ندارم. دانش های فهم پژوهی و متن شناختی و دین فهمی رایج، حصیله ی حوصله ی هزاره ها و گنج رنج هزارهاست؛ اگر منطق فهم دین رخ دهد و رخ کند، مرهون و مدیون هزار و یک عامل و علت، خواهد بود.
در هر حال، آرزویی خام در سر می پروریم و سخنی خام تر سر داده ایم، نوسفریم و بی زاد و ساز. چشم امید به همت و حمایت راه ورزیدگان دوخته ایم و از ساحت استادان صاحب گنج و دانشوران نکته سنج، خاضعانه تقاضای نقد و نظارت داریم.
در خور ذکر است که: به انگیزه ی طراحی و تکمیل این مفروض، طی سنوات گذشته، پاره ای اقدامات صورت بسته است، مانند بازنگری فصول اصول به منظور استقرا و احصای نقاط قوت و ضعف آن، مرور بر آرای اخباریان و اهل حدیث، مفسران و هرمنوتیست ها، تدریس بخش هایی از طرح برای فضلا و طلاب حوزه و اساتید و دانشجویان دانشگاه ها، همچنین گهگاه، بحث و چالش با برخی دوستان فاضل، طراحی و هدایت چند رساله و پایان نامه در حوزه و دانشگاه براساس فصل هایی از طرح، کاربست تجربی بخش هایی از آن در بعضی تحقیقات در دست اجرا و...
براساس این کوشش ها، ساختار و بافتار طرح، به کرات و مرات بازنگری و بازنگاری شده است و اینک واپسین ویراست آن را – که البته مربوط به ماه ها پیش است - به بازار نقد عرضه می کنم. (30)
ادامه دارد ...
تاریخ انتشار در سایت: ۱۱ آذر ۱۳۸۷
منبع: سایت باشگاه اندیشه ۱۳۸۷/۰۹/۱۱
به نقل از: کتاب دین پژوهی معاصر، نوشه علی اکبر رشاد، نشر مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382.
نویسنده : علی اکبر صادقی رشاد
نظر شما